فصل پانزدهم: در تأويل آياتى كه مشتمل است بر صدق و صادق و صديق

و آنها آيات بسيار است:
اول: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين (1142) يعنى: ((اى گروهى كه ايمان آورده ايد! بترسيد از خدا و باشيد با راستگويان.))

شيخ طبرسى گفته است كه: در مصحف ابن مسعود و قرائت ابن عباس ‍ و كونوا من الصادقين است، يعنى: باشيد از راستگويان،(1143) و گفته است: يعنى بوده باشيد بر مذهب كسى كه راستى بكار برد در همه اقوال و افعال خود و با ايشان مصاحبت و رفاقت كنيد.(1144)
و از ابن عباس روايت كرده است كه: يعنى بوده باشيد با على (عليه السلام) و اصحاب او.(1145)
و از حضرت صادق (عليه السلام) رواى كرده است كه: يعنى بوده باشيد با آل محمد (عليهم السلام).(1146)
و در بصائر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت است كه: مراد از صادقان، مائيم.(1147)
و از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت كرده است كه: صادقون، ائمه (عليهم السلام) اند كه بسيار تصديق كنندگانند خدا و رسول را به اطاعت خود.(1148)
و در مناقب از طريق مخالفان از ابن عمر روايت كرده است كه: يعنى بوده باشيد با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت او.(1149)
و در كتاب كمال الدين از جناب امير (عليه السلام) روايت كرده است كه: چون اين آيه نازل شد سلمان (رحمة الله عليه) گفت: يا رسول الله! اين آيه عام است يا خاص است؟ فرمود كه: مامورون عامند و جميع مؤمنان مامور به اين شده اند، و اما صادقون پس مخصوص برادرم على و اوصياى بعد از اوست تا روز قيامت.(1150)
و شيخ طوسى در مجالس روايت كرده است از حضرت باقر (عليه السلام): و كونوا مع الصادقين يعنى: باشيد با على بن ابى طالب (عليه السلام).(1151)
و على بن ابراهيم گفته است كه: صادقون، ائمه (عليهم السلام) اند.(1152)

مترجم گويد كه:
اين آيه كريمه از جمله آياتى است كه علما استدلال كرده اند به آنها بر اطاعت ائمه معصومين (عليهم السلام)، و وجه استدلال آن است كه: حضرت عزت امر كرده است كافه مؤمنان را به بودن با صادقون؛ و ظاهر است كه مراد، بودن با ايشان به جسم و بدن نيست بلكه مراد ملازمت طريقه ايشان و متابعت ايشان در عقايد و اعمال و اقوال، و معلوم است كه حق تعالى امر نمى فرمايد: عموما به متابعت كسى كه داند كه فسق و معصيت از او صادر مى شود با آنكه نهى كرده است از فسوق و معاصى، پس بايد كه البته ايشان معصوم باشند از فسوق و معاصى و مطلقا در اقوال و افعال خطا نكنند تا آنكه متابعت ايشان در جميع امور واجب باشد.
و ايضا اجماع كرده اند امت بر آنكه خطابهاى قرآن عام است و شامل جميع زمانها است و مخصوص به زمانى دون زمانى نيست، پس ناچار است كه در هر زمان امام معصومى بوده باشد كه مؤمنان آن زمان مامور باشند به متابعت او؛(1153) و در كتاب احوال جناب امير (عليه السلام) مبسوطتر از اين انشاء الله مذكور خواهد شد.
آيه دوم: و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين والشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا(1154) يعنى: ((و هر كه اطاعت كند خدا و رسول را پس آن گروه با آن جماعتند كه انعام كرده خدا بر ايشان از پيغمبران و بسيار تصديق كنندگان پيغمبران و شهيدان يا گواهان و نيكوكاران، و چه نيكويند اين جماعت به جهت رفاقت.))

و در كتاب مصباح الانوار از انس روايت كرده كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روزى نماز صبح را با ما بجا آورد پس روى خود را بسوى ما گردانيد، من از تفسير اين آيه از آن حضرت سؤال كردم، فرمود كه: ((نبيون)) منم، و ((صديقون)) برادرم على است، و ((شهداء)) عمم حمزه است، و ((صالحون)) دختر من فاطمه و فرزندان اوست حسن و حسين (عليهم السلام).(1155)
و كلينى و فرات بن ابراهيم از حضرت امير (عليه السلام) روايت كرده اند كه: هرگاه خدا جمع نمايد پيشينيان و پسينيان را، بهترين ايشان هفت نفر از ما خواهند بود كه فرزندان عبدالمطلبيم: پيغمبران گرامى ترين خلقند نزد خدا، و پيغمبر ما (صلى الله عليه و آله و سلم) بهترين پيغمبران است؛ پس اوصياى پيغمبران بعد از ايشان بهترين امتهايند، و وصى پيغمبر ما بهترين اوصياست؛ پس شهيدان، بهترين امتهايند بعد از اوصياء: حمزه سيد و بزرگ شهداء است، و جعفر صاحب دو بال است كه با ملائكه در بهشت پرواز مى كند و خدا پيش از او به ديگرى اين عطا را نكرده است و اين امرى است كه خدا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به آن گرامى داشته است؛ پس ‍ دو سبط و فرزند زاده محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است حسن و حسين عليهما السلام؛ و مهدى اين امت است كه خدا هر يك از اهل بيت را كه خواهد مهدى مى گرداند. پس اين آيه را خواند فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين تا آخر آيه.(1156)

و ايضا روايت كرده اند از سليمان ديلمى كه گفت: در خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم ناگاه ابو بصير كه از اكابر اصحاب آن حضرت بود داخل شد و نفس او تنگ شده بود، چون به جاى خود نشست حضرت فرمود كه: اى ابو محمد! اين نفس بلند چيست؟ گفت: فداى تو شوم اى فرزند رسول خدا! سن من بالا رفته و استخوانم باريك شده است و اجلم نزديك رسيده و نمى دانم كه در آخرت حال من چگونه خواهد بود؟ حضرت فرمود كه: اى ابو محمد! تو اين سخن را مى گويى؟ گفت: چگونه نگويم؟ حضرت فرمود: اى ابو محمد! خدا شما را ياد كرده است در كتابش ‍ در آنجا كه فرموده فاولئك مع الذين انعم الله عليهم تا آخر آيه، پس ‍ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين آيه نبيين است، و مائيم صديقين، و شمائيد صالحين، پس نام خود را صالح گردانيد چنانچه خدا شما را صالح ناميده.(1157)
و ايضا كلينى به سند معتبر از ابو الصباح روايت كرده است كه حضرت باقر (عليه السلام) به او فرمود كه: اعانت نمائيد ما را به ورع و پرهيزكارى از گناهان، بدرستى كه هر كه از شما خدا را ملاقات كند با ورع، او را نزد حق تعالى رجى خواهد بود زيرا كه حق تعالى مى فرمايد: و من يطع الله و الرسول تا آخر آيه، پس از ماست نبى و صديقان و شهيدان و صالحان.(1158)
و از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت كرده كه: بر خدا لازم است كه دوست و شيعه ما را در قيامت با پيغمبران و صديقان و شهيدان و صالحان محشور گرداند و نيكو رفيقانند ايشان.(1159)
و در كتاب خصال از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه: صديقان سه نفرند: على بن ابى طالب (عليه السلام)، و حبيب نجار، و مؤمن آل فرعون.(1160)
و در عيون اخبار الرضا از آن حضرت روايت نموده است كه جناب پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: در هر امتى صديقى و فاروقى بوده است، صديق و فاروق اين امت على بن ابى طالب است.(1161)

و على بن ابراهيم روايت نموده است كه: نبيين، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است، و صديقين، على بن ابى طالب (عليه السلام) است؛ و شهداء، حسن و حسين (عليهما السلام) اند؛ و صالحين، ائمه معصومين (عليهم السلام) اند؛ و حسن اولئك رفيقا، قائم آل محمد (عليه السلام) است.(1162)
و ابن ماهيار از ابو ايوب انصارى روايت كرده كه: صديقان سه كسند: حزقيل مؤمن آل فرعون، و حبيب صاحب ياسين، و على بن ابى طالب است و او بهترين سه نفر است.(1163)
و ايضا روايت نموده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: ملكى بر حضرت رسول نازل شد و بيست هزار سر داشت، حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) خواست كه دست او را ببوسد، او نگذاشت و گفت: تو گرامى ترين خلقى نزد خدا از همه اهل آسمانها و زمينها، نام آن ملك محمود بود، چون ملك پشت كرد حضرت ديد كه در ميان دو كتف او نوشته شده است لا اله الا الله محمد رسول الله على الصديق الاكبر حضرت فرمود كه: اى حبيب من محمود! چند گاه است كه اين كلمات در ميان دو كتف تو نوشته شده است؟ گفت: پيش از آنكه خدا آدم را بيافريند به دوازده هزار سال.(1164)
آيه سوم: من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا(1165) يعنى: ((از مؤمنان مردانى هستند كه راست گفتند آنچه را عهد بستند با خدا بر آن، پس بعضى از ايشان كسى هست كه وفا كرد به عهد خود و جنگ كرد تا شهيد شد، و از ايشان كسى هست كه انتظار شهادت مى كشد و تغيير ندادند عهد را تغيير دادنى.))
و در مورد نزول آيه، احاديث بر دو وجه وارد شده است:
اول آنكه: اين آيه در شاءن اميرالمؤمنين (عليه السلام) و اقارب او نازل شده چنانچه در مجمع البيان از حضرت امير (عليه السلام) روايت نموده است كه: در شاءن ما نازل شده اين آيه و منم والله كه انتظار مى كشم و تبديل نكردم تبديل كردنى.(1166)

و در خصال از آن حضرت روايت كرده است كه: بوديم با خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) من و عم من حمزه و برادر من جعفر و پسر عم من عبيده بر امرى كه وفا كرديم به آن از براى خدا و از براى رسول او، پس سبقت گرفتند ياران من و پيشتر شهيد شدند در راه خدا و من ماندم بعد از ايشان براى امرى چند كه خدا خواست كه آنها از من بعمل آيد، پس خدا اين آيه را فرستاد من المؤمنين رجال تا آخر آيه، پس آنها كه قضاى نحب كرده بودند: حمزه و جعفر و عبيده بودند، و منم والله كه انتظار شهادت دارم و بدل نكردم هيچ امرى از امور دين را بدل كردنى.(1167)
و مثل اين را ابن ماهيار و على بن ابراهيم از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده اند، و در روايت على بن ابراهيم نحب را به اجل تفسير كرده است.(1168)
دوم آنكه: در شاءن مؤمنان كامل است يا مطلق مؤمنان، چنانكه كلينى از حضرت صادق (عليه السلام) به سندهاى معتبر روايت كرده است كه: مؤمن دو مؤمن است؛ پس مؤمنى است كه تصديق كرده است به عهد خدا و وفا كرده است به شرطى كه با خدا كرده است چنانچه خدا مى فرمايد: رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه و اين است مؤمنى كه به او نمى رسد اهوال دنيا و نه اهوال آخرت؛ و مؤمن ديگر آن است كه مانند گياه زراعت است كه به بادها گاه كج مى شود گاه راست مى ايستد، آن مؤمن نيز گاه تابع هواهاى نفسانى مى شود و گاه ثابت مى گردد، پس اين است كه به او مى رسد هولهاى دنيا و آخرت و محتاج است به شفاعت و او شفاعت ديگرى نمى كند اما عاقبتش به خير است.(1169)
و ايضا روايت كرده است كه حضرت صادق (عليه السلام) به ابو بصير گفت كه: خدا شما را در كتاب خود ياد كرده است در آنجا كه گفته است من المؤمنين رجال تا آخر آيه، پس فرمود كه: بدرستى كه شما وفا كرديد به آنچه خدا پيمان شما را به آن گرفته است كه آن ولايت ماست و بدل ما غير ما را اختيار نكرده ايد.(1170)
و ايضا روايت كرده است به سند معتبر از آن حضرت كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا على! هر كه تو را دوست دارد پس بميرد بتحقيق كه قضاى نحب خود كرده است، و هر كه تو را دوست دارد و نميرد پس او انتظار مى كشد، و آفتاب هر روز كه بر او طالع مى گردد مقرون است به روزى و ايمان.(1171)
و احاديث بسيار وارد شده است كه: حضرت امام حسين (عليه السلام) در صحراى كربلا هر يك از اصحاب آن حضرت كه شهيد مى شد و ديگرى رخصت جهاد مى طلبيد حضرت اين آيه را تلاوت مى فرمود.(1172)
آيه چهارم: والذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم (1173) يعنى: ((آنها كه ايمان آوردند به خدا و رسول او، ايشانند بسيار تصديق كنندگان به پيغمبران و شهيدان يا گواهان نزد پروردگار خود، ايشان را است اجر ايشان و نور ايشان.))
و در خصال از حضرت امير (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: هيچ شيعه اى نيست كه مرتكب شود امرى را كه ما نهى كرديم او را از آن، پس ‍ بميرد مگر آنكه به بلائى مبتلا شود كه كفاره گناهان او باشد، يا در مالش كه تلف شود يا در فرزندش كه بميرد يا بيمارى كه به او برسد يا در جان و بدنش، تا آنكه چون خدا را ملاقات كند هيچ گناه بر او نباشد، و اگر گناهى بر او باقى بماند جان كندن را بر او سخت مى كند؛ هر كه از شيعيان ما بميرد صديق و شهيد است زيرا كه تصديق به امر ما كرده است و دوستى او از براى ماست و دشمنى او از براى ماست و غرضش از اينها رضاى خداست و ايمان درست به خدا و رسول آورده است، حق تعالى مى فرمايد: والذين آمنوا بالله تا آخر آيه.(1174)
و در مجمع البيان از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است در تفسير قول حق تعالى لهم اجرهم و نورهم يعنى: از براى ايشان است ثواب طاعت ايشان و نور ايمان ايشان كه به آن نور هدايت مى يابند بسوى راه بهشت.(1175)
و ايضا از حارث بن مغيره روايت كرده است كه گفت: روزى در خدمت حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) بوديم فرمود كه: هر كه از شما عارف به دين تشيع و منتظر فرج ما باشد و در آن حال كارهاى خير كند چنان است كه در خدمت قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به شمشير خود جهاد كند بلكه بخدا سوگند مانند كسى است كه در خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به شمشير خود جهاد كرده باشد بلكه والله مثل كسى است كه شهيد شده باشد با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خيمه آن حضرت، و در شاءن شما آيه اى هست از كتاب خدا. راوى گفت: فداى تو شوم كدام آيه است؟ گفت: قول خدا والذين آمنوا بالله و رسله تا آخر آيه، پس ‍ فرمود: بخدا سوگند كه گرديديد شما صادقان و شهيدان نزد پروردگار خود.(1176)
و در تهذيب روايت كرده است كه شخصى گفت: در خدمت امام زين العابدين (عليه السلام) بودم شهدا مذكور شدند، بعضى از حاضران گفتند كه: كسى كه به اسهال بميرد شهيد است، و ديگرى گفت: كسى كه او را درنده بخورد شهيد است، و ديگرى چيزى ديگر گفت؛ پس مردى گفت كه: من گمان ندارم كه شهيد غير كسى كه در راه خدا كشته شده تواند بود، حضرت فرمود كه: اگر چنين باشد شهدا بسيار كم خواهند بود؛ پس ‍ حضرت اين آيه را خواند و فرمود كه: اين آيه در شاءن ما و شيعيان ماست.(1177)
و برقى در محاسن به سند معتبر از حضرت امام حسين (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: هيچ شيعه اى از شيعيان ما نيست مگر آنكه صديق و شهيد است؛ زيد بن ارقم گفت: فداى تو شوم چگونه شهيدند و حال آنكه اكثر ايشان در ميان رختخواب خود مى ميرند؟ حضرت فرمود: مگر قرآن نخوانده اى؟ خدا در سوره حديد مى فرمايد: والذين آمنوا بالله و رسله تا آخر آيه، پس زيد گفت: گويا من هرگز اين آيه را نخوانده بودم، پس حضرت فرمود كه: اگر شهيد منحصر باشد در آنچه ايشان مى گويند شهيدان بسيار كم خواهند بود.(1178)
آيه پنجم: فمن اظلم ممن كذب على الله و كذب بالصدق اذ جاءه اليس ‍ فى جهنم مثوى للكافرين # والذى جاء بالصدق و صدق به اولئك هم المتقون (1179) يعنى: ((پس كيست ستمكارتر از كسى كه دروغ گويد بر خدا و تكذيب نمايد سخن صدق و راست را چون به نزد او آيد، آيا نيست در جهنم جايگاهى براى كافران؟ و آن كه بيايد با صدق و راستى و تصديق به آن كند، ايشان خود پرهيزكارانند.))
در مجالس شيخ و مناقب ابن شهر آشوب از حضرت امير (عليه السلام) روايت كرده اند كه: مراد به صدق، ولايت ما اهل بيت است.(1180)
و على بن ابراهيم گفته است كه: پس ذكر كرد دشمنان آل محمد (عليهم السلام) را و كسى را كه بر خدا و رسولش دروغ بندد و دعوى كند مرتبه اى را كه حق او نباشد، پس فرمود فمن اظلم ممن كذب على الله و كذب بالصدق اذ جاءه فرمود كه: يعنى تكذيب كند به آنچه پيغمبر آورده است از حق و ولايت حضرت امير (عليه السلام)، پس ذكر كرد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) را پس گفت والذى جاء بالصدق و صدق به يعنى حضرت امير (عليه السلام).(1181)
و در مجمع البيان از ائمه (عليهم السلام) روايت كرده است كه: الذى جاء بالصدق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است، و صدق به على بن ابى طالب (عليه السلام) است.(1182)
آيه ششم: و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم (1183) يعنى: ((بشارت ده آنها را كه ايمان آورده اند كه ايشان را منزلت نيكوئى هست نزد پروردگار ايشان.))
كلينى و على بن ابراهيم و عياشى به سند حسن كالصحيح روايت كرده اند كه: مراد به ((قدم صدق)) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى (عليه السلام)اند،(1184) و گويا مراد ولايت يا شفاعت ايشان باشد.(1185)
چنانچه كلينى به سند معتبر ديگر از آن حضرت (1186) روايت كرده است كه: مراد، ولايت جناب امير (عليه السلام) است.(1187) و عياشى نيز چنين روايت كرده است.(1188)

پاورقی

1142- توبه: 119.
1143- مجمع البيان 3/80.
1144- مجمع البيان 3/81.
1145- مجمع البيان 3/81؛ تفسير فرات كوفى 173؛ شواهد التنزيل 1/342؛ فرائد السمطين 1/370؛ كشف الغمة 1/318.
1146- مجمع البيان 3/81؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/195؛ تأويل الايات الظاهرة 1/212. و روايت در هر سه مصدر از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است.
1147- بصائر الدرجات 31؛ كافى 1/208؛ تأويل الايات الظاهرة 1/212.
1148- بصائر الدرجات 31؛ كافى 1/208؛ تأويل الايات الظاهرة 1/212.
1149- مناقب ابن شهر آشوب 3/111 و 4/195؛ شواهد التنزيل 1/345.
1150- كمال الدين 278.
1151- امالى شيخ طوسى 255 - 256؛ مناقب ابن شهر آشوب 3/111؛ كفاية الطالب 236.
1152- تفسير قمى 1/307.
1153- رجوع شود به كافى 1/168 - 174.
1154- نساء: 69.
1155- تأويل الايات الظاهرة 1/137.
1156- كافى 1/450؛ تفسير فرات كوفى 113.
1157- كافى 8/33 - 36؛ تفسير فرات كوفى 114؛ اختصاص 104. رجوع شود به تفسير عياشى 1/256 و اعلام الدين 453 و مجمع البيان 2/72.
1158- كافى 2/78.
1159- تفسير عياشى 1/256؛ تفسير قمى 2/105.
1160- خصال 184. همچنين رجوع شود به مناقب ابن المغازلى 221؛ تفسير فخر رازى 27/57؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 9/172؛ عمده ابن بطريق 220؛ احقاق الحق 5/596.
1161- عيون اخبار الرضا 2/13.
1162- تفسير قمى 1/142 143.
1163- تأويل الايات الظاهرة 2/664.
1164- تأويل الايات الظاهرة 2/664.
1165- احزاب: 23.
1166- مجمع البيان 4/350؛ مناقب ابن شهر آشوب 3/112؛ شواهد التنزيل 2. /5
1167- خصال 376.
1168- تأويل الايات الظاهرة 2/449 - 450؛ تفسير قمى 2/188.
1169- كافى 2/248.
1170- كافى 2/248.
1171- كافى 8/306.
1172- مناقب ابن شهر آشوب 4/109؛ مقتل الحسين خوارزمى 2/25.
1173- حديد: 19.
1174- خصال 635 - 636.
1175- مجمع البيان 5/238.
1176- مجمع البيان 5/238.
1177- تهذيب الاحكام 6/167.
1178- محاسن 1/65؛ دعوات راوندى 242 با كمى اختلاف.
1179- زمر: 32 و 33.
1180- امالى شيخ طوسى 364؛ مناقب ابن شهر آشوب 3/111.
1181- تفسير قمى 2/249.
1182- مجمع البيان 4/498. و براى اطلاع بيشتر رجوع شود به تفسير قرطبى 15/256؛ كفاية الطالب 233؛ عمده ابن بطريق 353؛ تفسير الدر المنثور 5/328.
1183- يونس: 2.
1184- كافى 8/364؛ تفسير قمى 1/309؛ تفسير عياشى 2/120. در هر سه مصدر عبارت ((و ائمه هدى)) نيست.
1185- مناقب ابن شهر آشوب 2/189.
1186- چنين است در اصل، و روايت در كافى و تأويل الايات از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است.
1187- كافى 1/422؛ تأويل الايات الظاهرة 1/213.
1188- تفسير عياشى 2/119.