فصل هفدهم: در بيان آنكه نعمت و نعيم در آيات كريمه مفسر است به ولايت اهل بيت (عليهم السلام)، و بيان آنكه ولايت ايشان اعظم نعم است و در اين باب آيات بسيار است

آيه اول: الم تر الى الذين بدلوا نعمة الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار # جهنم يصلونها و بئس القرار(1216) يعنى: ((آيا نديدى و نظر نكردى بسوى آنان كه تبديل كردند شكر نعمت خدا را به كفران و فرمود آوردند قوم خود را به سراى هلاكت كه آن جهنم است، مى سوزند به آن و بد قرار گاهى است جهنم.))

بدان كه اكثر مفسران گفته اند كه: مراد، كافران قريشند كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) نعمتى بود، به عوض شكر اين نعمت، كفران اختيار كردند و با او در مقام محاربه و عداوت در آمدند؛ و اين تفسير را از حضرت امير (عليه السلام) و ابن عباس و ابن جبير روايت كرده اند.(1217)
و بعضى گفته اند: اصل نعمت را بدل به كفر كردند، زيرا كه چون كفران نعمت كردند نعمت از ايشان مسلوب شد و كفر با ايشان ماند.(1218)

و صاحب كشاف و ساير مفسران از حضرت امير (عليه السلام) و از عمر روايت كرده اند كه: اين آيه در شاءن دو فاجرترين قريش نازل شد كه فرزندان اميه اند و فرزندان مغيره، اما بنى اميه پس مهلت يافتند تا وقتى كه مقدر شده است براى فناى ايشان، و اما بنو مغيره پس كفايت شر ايشان شد در جنگ بدر - زيرا كه ابو جهل و خويشان او در روز بدر كشته شدند - و اين حديث را عياشى و ديگران نيز به سندهاى بسيار روايت كرده اند.(1219)

و به سند معتبر ديگر روايت كرده كه: از آن حضرت پرسيدند از تفسر اين آيه، حضرت فرمود: سنيان چه مى گويند در اين آيه؟ راوى گفت: مى گويند: در شاءن بنى اميه و بنى مغيره نازل شده است؛ حضرت فرمود: بخدا سوگند كه در حق جميع قريش نازل شده است، حق تعالى خطاب كرد پيغمبرش را كه: من فضيلت دادم قريش را بر ساير عرب و تمام كردم بر ايشان نعمت خود را و پسنديدم اسلام را از براى دين ايشان و فرستادم بسوى آنها رسولى پس بدلى نمودند نعمت مرا به كفر و در آوردند قوم خود را به دار هلاكت كه جهنم است.(1220)
و در صحيفه كامله به روايت حسن از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: خدا پيغمبرش را خبر داد به آنچه به اهل بيت آن حضرت و دوستان و شيعيان ايشان خواهد رسيد از بنى اميه در ايام پادشاهى آنها، پس خدا فرستاد الم تر الى الذين بدلوا نعمة الله كفرا تا آخر آيه؛ و نعمت خدا، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است و اهل بيت او (عليهم السلام)، محبت ايشان ايمان است و داخل بهشت مى گرداند، و بغض و دشمنى ايشان كفر و نفاق است و داخل جهنم مى گرداند.(1221)
آيه دوم: ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم (1222) يعنى: ((پس سؤال كرده مى شويد در روز قيامت از نعمتها كه در دنيا به آنها متنعم بوديد))؛ چنين گفته اند اكثر مفسران كه: مراد از نعيم، جميع نعمتهاى دنيا است؛ و بعضى گفته اند ايمنى و صحت بدن است.(1223) و از حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) نيز اين را روايت كرده اند.(1224)
و شيخ طبرسى و عياشى و قطب راوندى در دعوات روايت نموده اند كه: ابو حنيفه از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال كرد از تفسير اين آيه، حضرت فرمود: نعيم به اعتقاد تو چيست؟ گفت: خوردنى از طعام و آب سرد، حضرت فرمود: اگر خدا تو را بازدارد در پيش خود در روز قيامت تا سؤال كند از تو از هر طعامى كه خورده اى و هر آشاميدنى كه آشاميده اى هر آينه بسيار بايد بايستى نزد خدا. گفت: پس نعيم چيست فداى تو شوم؟
حضرت فرمود: ما اهل بيت، نعيميم كه انعام كرده است خدا به ما بر بندگان و به ما الفت داده است ميان ايشان بعد از آنكه مختلف بودند، و به ما دلهاى ايشان را صاحب الفت گردانيده است و ايشان را برادران گردانيده است بعد از آنكه دشمنان يكديگر بودند، و به ما هدايت نموده است ايشان را بسوى اسلام، و اين است نعمتى كه منقطع نمى شود و خدا سؤال مى كند از آنها از حق نعمتى كه بر آنها انعام كرده و آن محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است و عترت او.(1225)
و در عيون اخبار الرضا روايت كرده ابراهيم بن عباس كه: روزى جمعى در خدمت حضرت على بن موسى (عليه السلام) بوديم، آن حضرت فرمود كه : در دنيا نعيم حقيقى نيست، يكى از علماى عامه كه در آن مجلس حاضر بود گفت: پس قول خدا كه مى فرمايد: ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم آيا اين نعيم كه آب سرد است در دنيا نيست؟ حضرت به آواز بلند فرمود كه: شما چنين تفسير مى كنيد آيه را و بر چند قسم تعبير كرده ايد: جمعى گفته اند آب سرد است؛ و بعضى گفته اند طعام لذيذ است؛ و بعضى گفته اند خواب نيكو است، بدرستى كه خبر داد پدرم از پدرش ابى عبدالله (عليه السلام) كه اين اقوال شما نزد جدم حضرت صادق (عليه السلام) مذكور شد در تفسير اين آيه، پس آن حضرت به غضب آمده گفت: خدا سؤال نمى كند بندگانش را از آنچه تفضل كرده است بر ايشان و منت نمى گذارد به اين نعمتها بر ايشان و منت گذاشتن به نعمت از مخلوقين قبيح است، پس ‍ چگونه به خداوند خالق مهربان نسبت توان داد چيزى را كه مخلوقات به آن راضى نباشند كه به ايشان نسبت دهند؟! وليكن نعيم، محبت ما اهل بيت و اقرار به امامت ماست، خدا سؤال مى كند از آن بعد از سؤال از توحيد و نبوت، زيرا كه اگر بنده وفا كند به اين اعتقاد او را مى رساند به نعمتهاى بهشت كه هرگز زوال ندارد، و بتحقيق كه خبر داد مرا پدرم از پدرانش از على (عليه السلام) كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا على! بدرستى كه اول چيزى كه از بنده بعد از مردن سؤال مى كنند شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله است و آنكه تو امام و آقاى مؤمنانى به سبب آنچه خدا و من از براى تو قرار داده ايم، پس كسى كه اقرار به اين كند و در دنيا به آن اعتقاد داشته باشد مى رود بسوى نعيمى كه هرگز زايل نگردد.

ابو ذكوان كه يكى از راويان اين حديث است گفته است كه: بعد از شنيدن اين حديث چون مشغول لغت و اشعار بودم، نقل اين حديث نكردم، پس ‍ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را شبى در خواب ديدم كه مردم بر او سلام مى كردند و جواب مى فرمود، چون من سلام كردم جواب نفرمود، گفتم: مگر من از امت شما نيستم يا رسول الله؟ فرمود: بلى هستى وليكن خبر ده مردم را به حديث نعيم كه شنيدى از ابراهيم.(1226)

و شيخ طوسى در مجالس از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه كه: مراد از نعيم كه سؤال مى كنند از آن، ولايت است.(1227)
چنانچه در جاى ديگر فرموده وقفوهم انهم مسئولون (1228) يعنى: ((بازداريد ايشان را بدرستى كه ايشان سؤال كرده مى شوند)) يعنى سؤال از ولايت اهل بيت مى كنند.(1229)
و ايضا از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است در تفسر اين آيه كه: سؤال مى كنند اين امت را از آنچه خدا بر ايشان انعام كرده به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس به اهل بيت او.(1230)
و ابن ماهيار از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد آن نعيمى است كه خدا انعام كرده به آن بر شما به ولايت ما و محبت محمد و آل محمد (عليهم السلام).(1231)
و از حضرت امام موسى (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: مائيم نعيم در كام مؤمن، و حنظل در گلوى كافر.(1232)
و ايضا روايت كرده است از ابو خالد كابلى كه گفت: به خدمت حضرت باقر (عليه السلام) رفتم پس فرمود طعامى از براى من آوردند كه هرگز بهتر از آن طعامى نخورده بودم، پس فرمود: اى ابو خالد! چگونه ديدى طعام ما را؟ گفتم: چه بسيار نيكو بود اما آيه اى از قرآن را به ياد آوردم كه به من ناگوار شد، فرمود: كدام است؟ من آيه را خواندم، حضرت فرمود كه: بخدا سوگند كه هرگز از تو از اين طعام سؤال نخواهند كرد، پس خنديد چنانچه دندانهاى مباركش نمايان شد و فرمود: مى دانى كه كدام است نعيم؟ نه، فرمود: مائيم نعيمى كه سؤال كرده خواهيد شد از آن.(1233)
و در مناقب از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: نعيم، امنيت و صحت است و ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام)؛ و در روايت ديگر از حضرت باقر و صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: نعيم، ولايت جناب امير (عليه السلام) است.(1234)
و در كافى به سند معتبر از ابو حمزه ثمالى روايت كرده كه گفت: با جماعتى در خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بوديم، پس طعامى حاضر كرد كه ما هرگز مانند آن را نديده بوديم در لذت و خوشبوئى، و خرمائى آوردند كه از غايت صفا و نيكوئى و لطافت روى خود را در آن مى توانستيم ديد، پس ‍ مردى گفت كه: از شما سؤال خواهند كرد از اين نعيمى كه تنعم مى كنيد به آن نزد فرزند رسول خدا، حضرت فرمود: خدا كريمتر و بزرگوارتر است از آنكه طعامى را به شما بدهد و بر شما حلال گرداند پس در قيامت سؤال از آن بكند وليكن سؤال از شما مى كند از آنچه انعام كرده است به آن بر شما به محمد و آل محمد (عليهم السلام).(1235)
و حضرت باقر (عليه السلام) نيز نزديك به اين مضمون را روايت كرده است و در آخرش فرمود: سؤال نمى كند خدا مگر از دين حقى كه شما بر آن هستيد.(1236) و بر اين مضامين احاديث بسيار است.
و در بعضى از روايات عامه وارد شده است كه: از پنج چيز سؤال مى كنند: از سيرى شكم، و آب سرد، و خواب لذيذ، و خانه ها كه در زير آنها مى باشيد، و از اعتدال خلقت كه در آن عيبى نباشد.(1237)
آيه سوم: و اسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة (1238) يعنى: ((كامل گردانيد بر شما نعمتهاى خود را بعضى ظاهر و بعضى باطن.))
و بعضى از قراء ((نعمته)) را به تاء خوانده اند و بعضى به صيغه جمع و اضافه به ضمير خوانده.(1239)
و نعمت ظاهره، بعضى گفته اند آن است كه محسوس باشد، و باطنه آن كه معقول باشد و به عقل يابند؛ يا ظاهره آنچه دانند، و باطنه آنچه ندانند.(1240)

و در اكمال الدين و مناقب به سند معتبر از موسى بن جعفر (عليه السلام) روايت كرده اند كه: نعمت ظاهره، امام ظاهر است؛ و نعمت باطنه، امام غايب است.(1241)
و على بن ابراهيم از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: نعمت ظاهره، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است و آنچه از جانب خدا آورده از معرت خدا و اقرار به يگانگى او؛ و نعمت باطنه، ولايت ما اهل بيت است و در دل محبت ما را قرار دادن است، پس بخدا سوگند گروهى اعتقاد نموده اند اين نعمت را ظاهر و باطن و گروهى اعتقاد كرده اند به ظاهر و در باطن اعتقاد نكرده اند، پس خدا اين آيه را فرستاد يا ايها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا بافواههم و لم تؤ من قلوبهم (1242) يعنى: ((اى رسول! تو را به اندوه نياورند آنان كه مسارعت و مبادرت مى نمايند در كفر از آنها كه به دهنهاى خود گفتند كه : ايمان آورديم و ايمان نياورده دلهاى ايشان.)) حضرت فرمود: پس شاد شد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) در وقت نزول اين آيه به سبب آنكه قبول نمى كند خدا ايمان آنها را مگر به اعتقاد ولايت و محبت ما.(1243)

آيه چهارم: فباى آلاء ربكما تكذبان (1244) يعنى: ((پس به كداميك از نعمتهاى پروردگار خود تكذيب مى كنيد و نسبت به دروغ مى دهيد اى گروه جن و انس؟)).
على بن ابراهيم در تفسير گفته است كه: اين خطاب در ظاهر با جن و انس ‍ است و در باطن با ابوبكر و عمر است.(1245)
و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: معنى آيه آن است كه: به كداميك از اين دو نعمت كافر مى شويد، به محمد يا به على ؟(1246)
و به روايت كلينى: آيا به پيغمير كافر مى شويد يا به وصى او؟(1247)
و به روايت ابن ماهيار: به كداميك از دو نعمت من تكذيب مى كنيد، به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) يا به على (عليه السلام) كه من به ايشان انعام كرده ام بر بندگان.(1248)
و كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه: حضرت صادق (عليه السلام) اين آيه را تلاوت نمود فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون (1249) يعنى: ((پس به ياد آوريد نعمتهاى خدا را شايد رستگار شويد))، پس حضرت فرمود: مى دانيد آلاء خدا چيست؟ راوى گفت: نه، حضرت فرمود: مراد عظيمترين نعمتهاى خداست بر خلق و آن ولايت ماست.(1250)

مترجم گويد كه:
اگر چه ظاهر اين خطاب به امتهاى گذشته است، اما چون ذكرش براى تنبيه اين امت است پس مصداقش در اين امت، ولايت اهل بيت است، با آنكه احاديث وارد شده كه جميع امتها مكلف بوده اند به ولايت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام).
آيه پنجم: يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون (1251) يعنى: ((مى شناسند نعمت خدا را پس انكار مى كنند آن را و اكثر ايشان كافرانند.))
على بن ابراهيم گفته است كه: نعمت خدا، ائمه (عليهم السلام) اند.(1252)
و كلينى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: چون آيه انما وليكم الله و رسوله (1253) در امامت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نازل شد، جمع شدند گروهى از منافقان اصحاب رسول خدا در مسجد مدينه و با يكديگر گفتند: چه مى گوئيد در اين آيه؟ بعضى از ايشان گفتند: اگر كافر شويم به اين آيه بايد كافر شويم به بسيارى از آيات قرآن، و اگر ايمان آوريم به اين آيه باعث مذلت ماست كه فرزند ابو طالب را بر ما مسلط گرداند، پس گفتند: ما مى دانيم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) صادق است در آنچه مى گويد وليكن ولايت او را قبول مى كنيم و اطاعت نمى كنيم على را در آنچه ما را به آن امر مى كند، پس اين آيه نازل شد يعرفون نعمد الله ثم ينكرونها يعنى: مى شناسند ولايت على (عليه السلام) را پس ‍ انكار مى كنند آن را و اكثر ايشان كافرند به ولايت على (عليه السلام).(1254)
آيه ششم: قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون (1255) يعنى: ((بگو - يا محمد: - به فضل خدا و رحمت او پس به اين شاد شوند، اين بهتر است از آنچه جمع مى كنند از اموال دنيا.))

ابن بابويه در مجالس به سند معتبر از امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) سواره بيرون ا مد و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پياده همراه بود، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: اى ابو الحسن! بايد هر وقت كه من سوار باشم تو هم سوار شوى و چون من پياده روم تو هم پياده روى و چون من بنشينم تو هم بنشينى مگر آنكه در حدى از حدود الهى بوده باشد كه ناچار باشد تو را از ايستادن و نشستن در آن، و خدا گرامى نداشته مرا به كرامتى مگر آنكه تو را به مثل آن گرامى داشته، و مخصوص گردانيده خدا مرا به پيغمبرى و رسالت و تو را ياور و معين من گردانيده است و در آن قيام مى نمائى به حدود خدا و كارهاى صعب و دشوار، سوگند ياد مى كنم بآن خداوندى كه مرا به حق فرستاده است به پيغمبرى كه ايمان نياورده است به من كسى كه انكار كند تو را، و اقرار به پيغمبرى من نكرده است كسى كه انكار امامت تو كند، و ايمان به خدا ندارد كسى كه كافر شود به تو، بدرستى كه فل تو از فضل من است و فضل من از فضل خداست و اين است معنى قول پروردگار من قل بفضل الله تا آخر آيه، پس فضل خدا پيغمبرى پيغمبر شما و رحمت خدا ولايت على است، فبذلك فرمود كه: يعنى به نبوت و ولايت، فليفرحوا يعنى: بايد كه شاد شوند شيعه، هو خير مما يجمعون يعنى: اين بهتر است از آنچه جمع مى كنند مخالفان شيعه از زن و مال و فرزند در دار دنيا، يا على! تو آفريده نشده اى مگر براى آنكه عبادت كرده شود پروردگار تو و از براى آنكه به تو دانسته شود معالم دين و به بركت تو به اصلاح آيد راه هاى مندرس شده، و بتحقيق كه گمراه است هر كه گمراه شود از ولايت تو و هرگز هدايت نمى يابد بسوى خدا كسى كه هدايت نيابد بسوى تو و بسوى ولايت تو و اين است معنى قول پروردگار من و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (1256) يعنى: ((بدرستى كه من آمرزنده ام مر كسى را كه توبه كند و ايمان بياورد و عمل شايسته كند پس هدايت بيابد))، حضرت فرمود كه: يعنى هدايت بيابد بسوى ولايت تو، و بتحقيق كه مرا امر كرد پروردگار من كه واجب گردانم از حق تو آنچه واجب شده از حق من و بدرستى كه فرض و واجب است حق تو بر هر كه ايمان آورد به من، اگر تو نمى بودى دشمن خدا شناخته نمى شد، و كسى كه خدا را با ولايت تو ملاقات نكند با هيچ چيز از دين و ايمان خدا را ملاقات نكرده و بى ايمان از دنيا رفته است، و بدرستى كه خدا بسوى من فرستاد يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك (1257) يعنى: ((اى رسول! برسان آنچه نازل شده بسوى تو از جانب پروردگار تو)) فرمود كه: يعنى در ولايت تو يا على، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته (1258) يعنى: ((و اگر نكنى پس نرسانيده اى رسالت خدا را))، حضرت فرمود كه: اگر نمى رسانيدم آنچه را كه مامور شده بودم به آن از ولايت تو هر آينه حبط مى شد عمل من، و هر كه خدا را ملاقات كند بغير ولايت تو پس بتحقيق كه حبط مى شود عملهاى او در قيامت و دور خواهد بود از رحمت خدا، و آنچه مى گويم در حق تو گفته پروردگار من است كه در حق تو فرستاده است.(1259)
و كلينى از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه كه: يعنى ولايت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل محمد (عليهم السلام) بهتر است از آنچه جمع مى كنند مخالفان از دنياى ايشان.(1260)
و عياشى نيز اين مضمون را از حضرت امير (عليه السلام) روايت كرده است.(1261)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: فضل، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و رحمت، امير المؤمنين (عليه السلام) است، بايد كه به اين فرح كنند شيعيان ما كه اين بهتر است از آنچه داده شده است به دشمنان ما از طلا و نقره.(1262)
آيه هفتم: فلولا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين (1263) يعنى: ((اگر نه فضل خدا بود بر شما و رحمت او، هر آينه بوديد از زيانكاران.))
عياشى به دو سند از حضرت صادق و باقر (عليهما السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه كه: فضل خدا، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و رحمت خدا، ولايت ائمه (عليهم السلام) است.(1264)
آيه هشتم: ما يفتح الله للناس من رحمد فلا ممسك لها(1265) يعنى: ((آنچه بگشايد خدا از براى مردمان از رحمتى، پس بازگيرنده نيست مر او را.))
ابن ماهيار از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: مراد از رحمت، علوم و حكمتها است كه خدا بر زبان امام (عليه السلام) جارى مى گرداند از براى هدايت مردم.(1266)
آيه نهم: ولو شاء الله لجعلهم امد واحدة ولكن يدخل من يشاء فى رحمته والظالمون ما لهم من ولى ولا نصير(1267) يعنى: ((اگر مى خواست خدا هر آينه مى گردانيد همه خلق را گروهى يكتا يعنى بر يك ملت - بر سبيل الجاء و اضطرار - وليكن داخل مى كند هر كه را مى خواهد در رحمت خود و ستمكاران را نيست مر ايشان را دوستى و نه ياورى در قيامت.))
على بن ابراهيم گفته است: يعنى اگر مى خواست همه خلق را معصوم مى گردانيد مانند ملائكه، و مراد از ظالمون، ستمكاران بر آل محمدند.(1268)
و محمد بن العباس از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: مراد از رحمت، ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) است.(1269)

آيه دهم: و يزيدهم من فضله (1270) يعنى: ((و زياد مى كند آنها را از فضل خود.))
در مناقب از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد به فضل، ولايت آل محمد (عليهم السلام) است.(1271)
آيه يازدهم: والله يختص برحمته من يشاء(1272) يعنى: ((و خدا مخصوص مى گرداند به رحمت خود هر كه را مى خواهد.))
ديلمى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: مخصوص ‍ به رحمت خدا، پيغمبر خداست و وصى او صلوات الله عليهما، بدرستى كه خدا صد رحمت خلق كرده است، نود و نه رحمت را نزد خود ذخيره كرده است براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) و عترت ايشان، و يك رحمت را پهن كرده است بر ساير موجودات.(1273)
آيه دوازدهم: در مناقب از حضرت باقر و صادق (عليهما السلام) روايت نموده است در تفسير ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء(1274) و قول حق تعالى و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعض (1275) كه ترجمه آيه اولى آن است كه: ((اين فضل خداست مى دهد به هر كه مى خواهد))، و ترجمه آيه ثانيه آن است كه: ((آرزو نكنيد آنچه را خدا تفضيل داده است به آن بعضى از شما را بر بعضى))، فرمودند كه: اين دو آيه در شاءن اهل بيت نازل شده است.(1276)
آيه سيزدهم: و لتكبروا الله على ما هداكم و لعلكم تشكرون (1277) يعنى: ((و از براى آنكه خدا را به بزرگى ياد كنيد به آنچه شما را هدايت نموده است و شايد شما شكر كنيد.))
در محاسن روايت كرده است كه: مراد از شكر، معرفت - اصول دين - است،(1278) يا معرفت ولايت ائمه (عليهم السلام) است.
و ايضا در تفسير اين آيه ولا يرضى لعباده الكفر و ان تشكروا يرضه لكم (1279) يعنى: ((خدا نپسنديده است براى بندگانش كفر را، و اگر شكر نمائيد او را مى پسندد آن را از براى شما))، فرمود كه: كفر، مخالفت ائمه كردن است؛ و مراد از شكر، ولايت ائمه و معرفت ايشان است.(1280)
آيه چهاردهم: و تجعلون رزقكم انكم تكذبون (1281) در تأويل الايات روايت كرده است كه: يعنى مى گردانيد شكر شما آن نعمتى را كه روزى كرده است خدا به شما و منت گذاشته است بر آن به شما به محمد و آل محمد (عليهم السلام) آنكه تكذيب مى كنيد به وصى او على بن ابى طالب (عليه السلام)؟ فلولا اذا بلغت الحلقوم # و انتم حينئذ تنظرون (1282) يعنى: پس چرا در وقتى كه جان برسد به گلو در وقت مرگ و شما در آن هنگام مى نگريد و نظر مى كنيد به وصى او اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه بشارت مى دهد دوست خود را به بهشت و دشمن خود را به جهنم. و نحن اقرب اليه منكم (1283) فرمود كه: يعنى من نزديكترم بسوى اميرالمؤمنين (عليه السلام) از شما، ولكن لا تبصرون (1284) ((لكن شما نمى بينيد.))(1285)

پاورقی

1216- ابراهيم: 28 و 29.
1217- تفسير تبيان 6/294؛ تفسير طبرى 7/452 - 455.
1218- تفسير تبيان 6/294؛ مجمع البيان 3/315.
1219- تفسير كشاف 2/555؛ تفسير طبرى 7/452 - 455؛ تفسير الدر المنثور 4/84؛ تفسير عياشى 2/229 - 230؛ تفسير فرات كوفى 221.
1220- كافى 8/103 و در آنجا از امام باقر (عليه السلام) سؤال شده است؛ تفسير عياشى 2/229.
1221- صحيفه سجاديه 58.
1222- تكاثر: 8.
1223- تفسير تبيان 10/403؛ تفسير قرطبى 20/176 و 177؛ تفسير ابن كثير 4/478.
1224- مجمع البيان 5/534.
1225- مجمع البيان 5/535؛ دعوات راوندى 158؛ تأويل الايات الظاهرة 2/852.
1226- عيون اخبار الرضا 2/129.
1227- رجوع شود به امالى شيخ طوسى 272 كه در آن ((ما از نعيميم)) آمده است؛ تفسير قمى 2/440؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/308.
1228- صافات: 24.
1229- رجوع شود به امالى شيخ طوسى 290 كه در آن ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) آمده است.
1230- تفسير قمى 2/440.
1231- تأويل الايات الظاهرة 2/851.
1232- تأويل الايات الظاهرة 2/851.
1233- تأويل الايات الظاهرة 2/851.
1234- مناقب ابن شهر آشوب 2/175.
1235- كافى 6/280.
1236- كافى 6/280.
1237- تفسير فخر رازى 32/81 - 82.
1238- لقمان: 20.
1239- تفسير طبرى 10/217 - 218؛ تفسير كشاف 3/499.
1240- تفسير بيضاوى 3/359.
1241- كمال الدين 2/368؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/195.
1242- مائده: 41.
1243- تفسير قمى 2/165 166.
1244- رحمن.
1245- تفسير قمى 2/344.
1246- تفسير قمى 2/344.
1247- كافى 1/217.
1248- تأويل الايات الظاهرة 2/633.
1249- اعراف: 69.
1250- كافى 1/217.

1251- نحل: 83.
1252- تفسير قمى 1/388.
1253- مائده: 55.
1254- كافى 1/427.
1255- سوره يونس: 58.
1256- طه: 82.
1257- مائده: 67.
1258- مائده: 67.
1259- امالى شيخ صدوق 399 - 400؛ تأويل الايات الظاهرة 1/216 - 217.
1260- كافى 1/423؛ تأويل الايات الظاهرة 1/215.
1261- تفسير عياشى 2/124.
1262- تفسير قمى 1/313.
1263- بقره: 64.
1264- تفسير عياشى 1/260.
1265- سوره فاطر: 2.
1266- تأويل الايات الظاهرة 2/478 - 479.
1267- شورى: 8.
1268- تفسير قمى 2/272 273.
1269- تأويل الايات الظاهرة 2/542 - 543.
1270- سوره نساء: 173.
1271- مناقب ابن شهر آشوب 4/454، و روايت در آنجا از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است.
1272- بقره: 105.
1273- تأويل الايات الظاهرة 1/77 به نقل از ديلمى.
1274- سوره مائده: 54؛ سوره جمعه: 4.
1275- نساء: 32.
1276- مناقب ابن شهر آشوب 3/119.
1277- بقره: 185.
1278- محاسن 1/264.
1279- زمر: 7.
1280- محاسن 1/247.
1281- سوره واقعه: 82.
1282- سوره واقعه: 83 و 84.
1283- واقعه: 85.
1284- واقعه: 85.
1285- تأويل الايات الظاهرة 2/644.