فصل هشتم: در بيان آنكه در قرآن امانت به معناى امامت است و آن در دو آيه است

آيه اول: آنكه خدا مى فرمايد: ان الله ياءمركم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ان الله نعما يعظكم به ان الله كان سميعا بصيرا(586)

((بدرستى كه خدا امر مى كند شما را كه امانتها را ادا كنيد بسوى اهل آنها، و هرگاه حكم كنيد در ميان مردم آنكه حكم كنيد به عدالت، بدرستى كه خدا خوب چيزى است آنچه پند مى دهد شما را به آن، بدرستى كه خدا بوده است و هست شنوا و بينا.))

و در مورد نزول آيه ميان مفسران خلاف است بر چند قول:

اول آنكه: در باب هر كس است كه او را بر امانتى از امانتها امين گردانند؛ و امانتهاى خدا اوامر و نواهى اوست، و امانتهاى بندگان آن چيزها است كه امين مى كنند بعضى از ايشان بعضى را بر آنها از مال و غير مال چنانچه در روايات متعدده منقول است از حضرت باقر و صادق (عليهما السلام) (587) حتى در بعضى از روايات وارد شده كه: اگر قاتل اميرالمؤمنين (عليه السلام) شمشيرى كه آن حضرت را به آن شهيد نموده به من بسپارد، البته به او رد مى كنم.(588)
دوم: در باب خلفا و واليان امر است. شيخ طبرسى (رحمة الله عليه) گفته كه: خدا امر كرده است ايشان را كه قيام نمايند به حق رعيت و بدارند ايشان را بر احكام دين و شريعت،(589) و اين را روايت نموده اند اصحاب ما از حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) كه فرمودند: خدا امر كرده است هر يك از ائمه را كه تسليم كند امانت را به امام بعد از خود،(590) و مؤ يدش آن است كه بعد از اين امر كرده است رعيت را به اطاعت واليان امر و ائمه (عليهم السلام)، فرموده اند: دو آيه است، يكى از براى ماست و ديگرى از براى شماست، حق تعالى مى فرمايد: ان الله ياءمركم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها تا آخر آيه، و فرموده است:يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (591).(592)

و طبرسى گفته است كه: اين قول داخل است در قول اول زيرا كه اين از جمله چيزى چند است كه حضرت عزت امين كرده است بر آن ائمه صادقين عليهم السلام را.
و همچنين امام محمد باقر (عليه السلام) فرمود: اداء نماز و زكات و روزه و حج از جمله امانات است، و از جمله آن است امرى كه واليان امر را امر كرده اند به قسمت غنايم و صدقات و غير ذلك از چيزهائى كه حق رعيت به آنها تعلق دارد.(593)

سوم آنكه: خطاب به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه رد كند كليد كعبه را به عثمان بن طلحه در وقتى كه در فتح مكه كليد را از او گرفت و خواست كه به عباس بدهد.(594)
و در بصائر به سند موثق از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت نموده كه: اين آيه در شاءن ما نازل شده و از خدا يارى مى طلبيم.(595)
و باز به سندهاى صحيح از آن حضرت روايت كرده كه در تفسير اين آيه فرمود: مراد آن است كه امام مى بايد كه امامت را به امام بعد از خود بدهد و نبايد كه از او بگرداند و به ديگرى بدهد.(596)
و به سند صحيح ديگر روايت كرده است كه: مراد مائيم كه بايد امام اول از ما به امام بعد از خود بدهد كتابها كه نزد اوست و سلاح رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم). و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل يعنى: وقتى كه ظاهر شويد حكم كنيد به آن احكام عدلى كه در دست شماست.(597)
و به سندهاى صحيح روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه در تفسير ان الله ياءمركم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها فرمود كه: بخدا سوگند مراد، اداى امامت و وصيت است بسوى امام.(598)
و ايضا به سند معتبر روايت كرده است كه حضرت باقر (عليه السلام) از مالك جهنى سؤال كرد كه: اين آيه در كى نازل شده است؟ مالك گفت: مى گويند در همه مردم نازل شده، حضرت فرمود كه: پس همه مردم حكم مى توانند كرد در ميان مردم زيرا كه خطاب و اذا حكمتم به همه جماعت نازل شده؟! پس بدان كه در شاءن ما نازل شده.(599)

و به سند موثق كالصحيح از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده كه: امام را به سه خصلت مى توان شناخت:
اول آنكه: اولاى ناس باشد از جهت نسب به امامى كه قبل از او بوده.
دوم آنكه: سلاح رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) كه ذوالفقار است نزد او باشد.
سوم آنكه: امام سابق او را وصى نموده باشد. اين است كه حضرت بارى مى فرمايد:: ان الله ياءمركم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها. و فرمود كه: سلاح در ميان ما بمنزله تابوت است در ميان بنى اسرائيل، نزد هر كس كه سلاح است با اوست پادشاهى، چنانچه در ميان بنى اسرائيل تابوت به هر جا كه مى رفت پادشاهى در آنجا بود.(600)
و در معانى الاخبار از امام موسى (عليه السلام) روايت كرده است كه از تفسير اين آيه پرسيدند، فرمود كه: اين خطاب به ماست و بس، خدا امر كرده است هر امامى از ما را كه ادا كند امامت را به امامى بعد از خود و او را وصى خود گرداند، پس جارى شد آيه در ساير امانتهاى مردم؛ مرا خبر داد پدرم از پدرش كه على بن الحسين (عليه السلام) به اصحاب خود فرمود: بر شما باد به اداى امانت كه اگر قاتل پدرم حسين بن على (عليه السلام) مرا امين مى كرد به آن شمشيرى كه با آن پدرم را كشته بود، هر آينه به او رد مى كردم.(601)
و نعمانى به سند صحيح از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده كه: اين آيه در شاءن ماست، امر كرده امام از ما را كه ادا كند امامت را به امام بعد از او و او را نيست كه به ديگرى بدهد، مگر نشنيده اى كه بعد از آن مى فرمايد: و اذا حكمتم بين الناس پس معلوم شد كه خطاب با حكام است.(602)
و فرات در تفسير خود روايت نموده از شعبى كه در تفسير ان الله ياءمركم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها گفت: مى گويم و از غير خدا نمى ترسم، بخدا سوگند كه ولايت على بن ابى طالب است.(603)
آيه دوم: انا عرضنا الاماند على السموات والارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا.(604)
در تأويل اين آيه اقوال بسيار هست:
اول آنكه: اشاره است به آيه سابق و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيما(605) و اطاعت خدا و رسول را امانت ناميده از جهت آنكه واجب است اداى آن، و مراد آن است كه عظمت شاءن اين اطاعت به مرتبه اى است كه اگر عرض كنند بر اين اجسام عظيمه و صاحب شعور باشند ابا خواهند كرد از حمل آن، و از حمل آن خواهند ترسيد و انسان با اين ضعف بنيه و سستى قوت حمل آن كرد، لهذا ثوابش در دنيا و عقبى عظيم است، بدرستى كه او ظلم كننده بود بر نفس خود كه حق آن را چنانچه بايد رعايت كرد، نكرد، و جاهل و نادان بود به عاقبت آن، وصف متعلق به نوع است به اعتبار اغلب افرادش.
دوم آنكه: مراد به امانت، اطاعت است، اعم از آنكه طبيعى باشد يا اختيارى؛ و مراد به عرض، استدعاى آن است، اعم از آنكه از مختار طلب كنند يا اراده صدور آن نمايند از غير مختار؛ و مراد به حمل، خيانت در امانت است در امتناع از اداى آن چنانچه حامل امانت كسى را مى گويند كه خيانت كند در آن و بر ذمه اش باقى بماند؛ پس مراد به ابا كردن، اتيان اوست به آنچه ممكن باشد كه از او بعمل آيد؛ و مراد به ظلم و جهالت، خيانت و تقصير است.

سوم آنكه: صانع تعالى شاءنه اين اجرام را خلق كرد و در اينها فهمى و شعورى خلق نمود و گفت: من فريضه اى واجب گردانيدم و بهشتى خلق كرده ام براى كسى كه مرا اطاعت كند، و آتشى آفريده ام براى كسى كه مرا معصيت كند؛ گفتند: ما مسخريم براى آنچه ما را از براى آن خلق نموده اى و تاب فريضه نداريم و ثواب و عقابى نمى خواهيم. و چون آدم را خلق كرد مثل اين را بر او عرض نمود و او قبول كرد و ظلم كننده بود بر نفس خود كه بر آن باز كرد چيزى كه دشوار بود بر او و نادان بود به بدى عاقبت آن.
چهارم آنكه: مراد به امانت، عقل است يا تكليف؛ و مراد به عرض بر ايشان، رعايت استعداد و قابليت ايشان آن امر را؛ و مراد به اباى ايشان، اباى طبيعى است كه عبارت از عدم لياقت و استعداد است، و مراد به حمل انسان، قابليت داشتن آن است؛ و ظلوم و جهول بودن عبارت است از غلبه قوه شهوانى و غضبى بر او.(606)
و بعضى امانت را كنايه از محبت گرفته اند، و صوفيه وجوه ديگر نيز گفته اند.
و اما تأويلاتى كه در اخبار وارد شده است:
در كافى و غير آن از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده اند كه: مراد از امانت، ولايت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.(607)
و در عيون و معانى الاخبار روايت شده است كه از حضرت امام رضا (عليه السلام) سؤال كردند از تفسير اين آيه، حضرت فرمود كه: امانت، ولايت است، هر كه ادعا كند آن را بغير حق، كافر است.(608)
و در معانى الاخبار به سند صحيح از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: امانت، ولايت است و انسان ابو الشرور منافق است يعنى ابوبكر.(609)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: امانت، امامت و امر و نهى است؛ و دليل بر امامت بودن آن است كه خدا خطاب نموده است به ائمه (عليهم السلام) ان الله ياءمركم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها پس مراد آن است كه امامت را عرض كردند بر آسمانها و زمين و كوه ها پس ابا كردند از آنكه دعوى كنند آن را به ناحق يا غصب كنند آن را به ناحق از اهلش و ترسيدند از آن، و حمل كرد آن را انسان - يعنى ابوبكر - بدرستى كه او ظالم و جاهل بوده براى آنكه عذاب كند حق تعالى مردان منافق و زنان منافقه را و مردان مشرك و زنان مشركه را و قبول كند توبه مردان مؤمن و زنان مؤمنه را و بود خدا و هست آمرزنده و مهربان (610) اين ترجمه آيه بعد از اين آيه است.

و در بصائر و كافى به سندهاى معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: امانت، ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) است.(611)

و ايضا در بصائر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: امانت، ولايت است، ابا كردند از آنكه حمل كنند آن را و كافر شوند در حمل آن، و آن انسانى كه آن را حمل كرد ابوبكر بود.(612)
و ابن شهر آشوب در مناقب روايت نموده از مقاتل از محمد بن حنفيه از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه فرمود در تفسير انا عرضنا الامانة عرض كرد حضرت عزت امامت مرا بر آسمانهاى هفتگانه با ثواب و عقاب، گفتند: پروردگارا! با ثواب و عقاب حمل نمى كنيم وليكن بدون ثواب و عقاب حمل مى كنيم؛ و عرض كرد امامت و ولايت مرا بر مرغان، پس اول مرغى كه به آن ايمان آورد بازهاى سفيد و قبره بود، و اول مرغى كه انكار نمود بوم و عنقا بود، اما بوم نمى تواند كه در روز ظاهر شود براى بغضى كه ساير مرغان نسبت به آن دارند، و اما عنقا پس پنهان شد در درياها كه كسى آن را نمى بيند؛ و بدرستى كه عرض كرد امامت مرا بر زمينها، پس هر بقعه اى كه ايمان آورد به ولايت من، آن را طيب و پاكيزه گردانيد و گياه و ميوه اش را شيرين و گوارا گردانيد و آبش را صاف و شيرين ساخت، و هر بقعه اى كه انكار امامت و ولايت من كرد آن را شوره زار گردانيد و گياهش ‍ را تلخ و ميوه اش را عوسج و حنظل كرد و آبش را شور و تلخ گردانيد؛ بعد از آن فرمود و حملها الانسان يعنى: امت تو يا محمد حمل كردند ولايت اميرالمؤمنين را و امامت او را با آنچه در آن هست از ثواب و عقاب بدرستى كه بسيار ظالم بود مر نفس خود را و بسيار نادان بود امر پروردگار خود را، يعنى هر كه ادا نكرد حق آن را و عمل به مقتضاى آن نكرد، ظالم و عدوان كننده بود.(613)

و در بصائر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: ولايت ما را عرض نمودند بر آسمانها و زمين و كوه ها و شهرها پس قبول نكردند مثل قبول كردن اهل كوفه.(614)
و در تفسير فرات از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)روايت كرده است كه: حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: چون مرا در شب معراج به آسمان بردند و از سدرة المنتهى گذشتم و به مرتبه قاب قوسين او ادنى رسيدم و خدا را به دل ديدم نه به ديده، پس صداى اذان و اقامه شنيدم و صداى منادى شنيدم كه ندا كرد كه: اى ملائكه من و ساكنان آسمانها و زمين من و حاملان عرش من! گواهى بدهيد اى ملائكه من كه منم خداوند يگانه و شريك ندارم، گفتند: گواهى داديم و اقرار نموديم؛ باز ندا آمد كه: گواهى بدهيد اى ملائكه من و ساكنان آسمانها و زمين من و حاملان عرش من كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بنده و رسول من است، گفتند: شهادت داديم و اقرار كرديم (باز ندا آمد كه: گواهى بدهيد اى ملائكه من و ساكنان آسمانها و زمين من و حاملان عرش من كه على ولى من و ولى رسول من و ولى مؤمنان بعد از رسول من، گفتند: شهادت داديم و اقرار كرديم.)
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود كه: هرگاه ابن عباس اين حديث را ذكر مى كرد مى گفت: اين همان امانتى است كه خدا در قرآن فرموده است:انا عرضنا الامانة تا آخر آيه، و بخدا سوگند كه به آنها دينار و درهمى نسپرد و نه گنجى از گنجهاى زمين وليكن وحى كرد بسوى آسمانها و زمين و كوه ها پيش از آنكه خلق كند آدم را كه: من در شماها خليفه مى گردانم ذريه محمد را، با ايشان چه خواهيد كرد هرگاه شما را بخوانند؟ اجابت كنيد ايشان را و اطاعت ايشان بكنيد بر دشمن ايشان، پس آسمانها و زمين و كوه ها ترسيدند از اين اطاعتى كه خدا ايشان را به آن امر كرد و فرزندان آدم قبول كردند و اين تكليف را بر ايشان بار كردند.
پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود كه: قبول كردند و وفا نكردند.(615)

مترجم گويد كه:
تأويلاتى كه در اين اخبار شريفه و امثال اينها وارد شده به چند وجه بر مى گردد:
اول آنكه: حمل كرده باشند امانت را بر مطلق تكاليف، و تخصيص ولايت به ذكر به اعتبار اين باشد كه عمده و اصل ساير تكاليف است و شرط اعظم قبول آنهاست و محل اختلاف ميان امت است، و تخصيص ابوبكر و امثال او به ذكر به اعتبار اين باشد كه در ظاهر از روى نفاق بيعت كردند و پيش از ديگران شكستند و باعث شكستن ديگران نيز شدند؛ پس مراد به حمل، قبول كردن ولايت است.
و مويد آنكه مراد از امانت، تكاليف است؛ و مراد به حمل، قبول كردن، آن است كه ابن شهر آشوب و ديگران روايت نموده اند كه: چون وقت نماز داخل مى شد حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) اندام مباركش مى لرزيد و از رنگ به رنگ مى گرديد، چون مى پرسيدند كه: چه مى شود شما را؟ مى فرمود كه: رسيد هنگام اداى امانتى كه بر آسمانها و زمين عرض كردند و آنها ابا نمودند و ترسيدند و انسان متحمل آن شد و نمى دانم كه اين بار امانت كه متحمل شده ام نيك ادا خواهم كرد يا نه.(616)
دوم آنكه: الف و لام ((الانسان)) از براى عهد باشد، و مراد ابوبكر باشد؛ و ولايت به كسر باشد به معنى خلافت و امارت؛ و مراد به عرض، آن باشد كه به ايشان القا كردند كه: آيا قبول مى كنيد كه دعوى امامت به ناحق بكنيد و عقوبتهاى الهى را متحمل شويد؟ ايشان ترسيدند از عقاب و ابا كردند، و آن ظالم جاهل با علم به عقوبت متحمل آن وزر شد.

سوم آنكه: بنا بر هر يك از اين دو وجه مراد به حمل، خيانت باشد، نه قبول نمودن چنانچه سابقا مذكور شد؛ و به وجه دوم انسب است.

پاورقی

586- سوره نساء: 58.
587- مجمع البيان 2/63.
588- رجوع شود به امالى شيخ صدوق 204 و روضة الواعظين 373.
589- مجمع البيان 2/64.
590- تفسير عياشى 1/249؛ بصائر الدرجات 475؛ مناقب ابن شهر آشوب 1/311.
591- نساء: 59.
592- مجمع البيان 2/63.
593- مجمع البيان 2/63.
594- مناقب ابن شهر آشوب 2/163؛ اسباب النزول 130؛ الجواهر الحسان 1/360.
595- بصائر الدرجات 475.
596- بصائر الدرجات 475.
597- بصائر الدرجات 475؛ كافى 1/276؛ تأويل الايات الظاهرة 1/134.
598- بصائر الدرجات 476 و 477.
599- بصائر الدرجات 476.
600- بصائر الدرجات 180؛ تفسير عياشى 1/249.
601- معانى الاخبار 107 - 108؛ و همنين رجوع شود به امالى شيخ صدوق 204 و روضة الواعظين 373.
602- غيبت نعمانى 48.
603- تفسير فرات كوفى 107.
604- سوره احزاب: 72.
605- سوره احزاب: 71.
606- تفسير بيضاوى 3/395.
607- كافى 1/413؛ تأويل الايات الظاهرة 2/470 - 471، و در آنها روايت از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است.
608- عيون اخبار الرضا 1/306؛ معانى الاخبار 110.
609- معانى الاخبار 110.
610- تفسير قمى 2/198.

611- بصائر الدرجات 76؛ كافى 1/413؛ تأويل الايات الظاهرة 2/470.
612- بصائر الدرجات 76؛ و در آنجا روايت از امام باقر (عليه السلام) است.
613- مناقب ابن شهر آشوب 2/350.
614- بصائر الدرجات 77؛ امالى شيخ مفيد 142.
615- تفسير فرات كوفى 342 و 452. و عبارت داخل پرانتز از متن عربى روايت اضافه شد.
616- مناقب ابن شهر آشوب 2/142؛ تفسير روح المعانى 11/271.