فصل ششم: در بيان وجوب مودت و محبت اهل بيت (عليهم السلام) است و آنكه مودت ايشان مزد رسالت است

حق تعالى مى فرمايد: و لقد ارسلنا رسلا من قبلك و جعلنا لهم ازواجا و ذرية،(501) و مى فرمايد: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور.(502)
شيخ طبرسى (رحمة الله عليه) در تفسير آيه اولى روايت كرده است از ابن عباس كه: كافران سرزنش كردند حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را به بسيار تزويج كردن زنان، و گفتند: اگر پيغمبر مى بود هر آينه مشغول مى كرد او را پيغمبرى از خواستن زنان؛ پس اين آيه نازل شد.(503)

و روايت كرده اند از حضرت صادق (عليه السلام) كه اين آيه را خواند پس ‍ اشاره نمود به سينه خود و گفت: مائيم بخدا سوگند ذريه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم).(504)
و در تفسير آيه دوم گفته است كه: اختلاف كرده اند در معنى صدر آيه بر چند قول:

اول آنكه: سؤال نمى كنيم در تبليغ رسالت مزدى مگر دوستى و محبت كردن در چيزى كه موجب قرب الهى باشد.
دوم آنكه: مراد آن باشد كه: مگر آنكه دوست داريد مرا در قرابتى كه با شما دارم.
سوم آنكه: نمى خواهم از شما بر رسالت مزدى مگر آنكه دوست داريد خويشان و عترت مرا، و حفظ نمائيد حرمت مرا در ايشان. و اين معنى منقول است از على بن الحسين (عليه السلام) و سعيد بن جبير و عمرو بن شعيب و امام محمد باقر (عليه السلام) و امام جعفر صادق (عليه السلام) و جماعتى.(505)
و در شواهد التنزيل روايت نموده است از ابن عباس كه: چون اين آيه نازل شد صحابه گفتند: يا رسول الله! كيستند آن جماعت كه ما را امر كرده اند به دوستى ايشان؟ حضرت فرمود كه: على و فاطمه و فرزندان ايشان.(506)
و ايضا از ابو امامه باهلى روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت كه: حضرت عزت خلق كرد پيغمبران را از درختهاى متفرق، و مخلوق شديم من و على از يك درخت پس من اصل آن درختم و على فرع آن است و حسن و حسين ميوه هاى آنند و شيعيان ما برگهاى آنند، پس هر كه به شاخه اى از شاخه هاى آن بچسبد نجات مى يابد، و هر كه ميل كند از آن فرو مى رود در دركات عذاب الهى، و اگر بنده اى عبادت كند خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال پس هزار سال پس هزار سال تا آنكه مانند مشك پوسيده شود پس در نيابد محبت ما را، خدا او را سرنگون در آتش جهنم اندازد؛ پس اين آيه را خواند قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى.(507)

و زاذان از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت نموده است كه: در سوره هاى ((حم)) در شاءن مودت ما آيه اى هست كه حفظ نمى كند مودت ما را مگر هر مؤمنى؛ پس اين آيه را خواند.(508)
پس شيخ طبرسى (رحمة الله عليه) گفته است كه: بر هر تقدير در اين موتت دو قول است:
اول آنكه: استثناء منقطع است، زيرا كه اين مودت به سبب اسلام واجب است پس مزد پيغمبرى نخواهد بود.
دوم آنكه: استثناى متصل است، يعنى: سؤال نمى كنم مزدى مگر مودت كه به اين مزد راضى شدم و اين نفعش به شما بر مى گردد، پس گويا مزدى سؤال نكرده ام.(509)
و ابو حمزه ثمالى در تفسيرش از ابن عباس روايت نموده است كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چون به مدينه تشريف آورد و مستحكم شد اسلام، انصار در ميان خود گفتند كه: مى رويم به خدمت آن حضرت و عرض مى كنيم كه: خرجها بر تو وارد مى شود اينك مالهاى ما از توست هر حكم كه مى خواهى در آنها بكن بى آنكه حرجى بر تو باشد يا حرام باشد بر تو؛ پس چون اين را عرض كردند اين آيه نازل شد قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى پس آيه را بر ايشان خواند و فرمود كه: بايد خويشان مرا دوست داريد بعد از من؛ پس از خدمت آن حضرت بيرون آمدند انقياد كنندگان فرموده آن حضرت را، پس منافقان گفتند: محمد اين را در همين مجلس افتراء كرد مى خواهد ما را ذليل خويشان خود گرداند بعد از خود، پس اين آيه نازل شد افترى على الله كذبا(510) پس فرستاد بسوى ايشان و آيه را بر ايشان خواند، پس گريستند و نزول اين آيه بر ايشان دشوار آمد، پس اين آيه نازل شد هو الذى يقبل التوبة من عباده (511) يعنى ((اوست خداوندى كه قبول مى كند توبه را از بندگانش))، پس از عقب ايشان فرستاد و ايشان را بشارت داد و فرمود و يستجيب الذين آمنوا(512) يعنى: و مستجاب مى گرداند خدا دعاى آنها را كه ايمان آوردند، يا ثواب مى دهد ايشان را، يا ايشان اجابت مى كنند دعوت خدا را؛ پس گفت: مراد آن جماعتند كه اول انقياد كردند فرموده خدا را و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا يعنى: ((هر كه طاعتى بكند زياده مى كنيم براى او در اين طاعت، نيكى را؛ يا آنكه ثواب از براى او واجب مى گردانيم؛ يا مضاعف مى گردانيم ثواب او را.))
و ابو حمزه ثمالى از سُدّى روايت كرده است كه: اقتراف حسنه، دوستى آل محمد است.(513)
در حديث صحيح روايت شده است از حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) كه خطبه اى براى مردم خواند و در خطبه فرمود كه: من از اهل بيتى هستم كه خدا فرض گردانيده است مودت ايشان را بر هر مسلمانى، پس ‍ گفته است قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا و اقتراف حسنه، دوستى با اهل بيت است.(514)
و از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است كه: اين آيه نازل شده است درشان ما اهل بيت كه اصحاب عبائيم.(515) تا اينجا كلام طبرسى بود.

و علامه حلى قدس الله سره در كشف الحق گفته است كه: روايت كرده اند سنيان در صحيح بخارى و مسلم و احمد بن حنبل در مسند خود و ثعلبى در تفسير خود كه: چون اين آيه نازل شد صحابه گفتند: يا رسول الله! كيستند قرابت تو كه خدا واجب گردانيده است بر ما مودت ايشان را؟ فرمود كه: على و فاطمه و دو فرزند ايشان،(516) و واجب بودن مودت مستلزم وجوب اطاعت است.

و اين روايت را بيضاوى نيز در تفسيرش روايت نموده.(517)
و فخر رازى كه از معظم علماى ايشان است در تفسير كبير خود روايت نموده از ابن عباس كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چون به مدينه آمد و خرجها بر او وارد مى شد و حقوق بر او لازم مى شد به سبب بسيار آمدن عرب و غير آن، و وسعت مالى در دست او نبود، انصار به يكديگر گفتند كه: خدا شما را هدايت كرد بر دست اين مرد و او خواهر زاده شماست و نازل شده است در شهر شما، پس از براى او جمع كنيد قدرى از اموال خود را؛ پس قدرى از اموال خود جمع نمودند و به خدمت آن حضرت آوردند، حضرت قبول نفرمود و رد كرد بر ايشان پس اين آيه نازل شد قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى يعنى: ((بر ايمان آوردن شما مزدى نمى خواهم مگر آنكه دوست داريد اقارب و خويشان مرا)) پس ‍ تحريص و ترغيب كرد ايشان را بر مودت اقارب خود.(518)
پس نقل نموده است از صاحب كشاف كه او روايت كرده است از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) كه: هر كه بميرد بر محبت آل محمد، شهيد مرده است؛ و هر كه بر محبت آل محمد بميرد، آمرزيده مرده است؛ و هر كه بر محبت آل محمد بميرد، توبه كرده مرده است؛ و هر كه بر محبت آل محمد بميرد، با ايمان كامل مرده است؛ و هر كه بر محبت آل محمد بميرد، بشارت دهد او را ملك موت به بهشت پس بشارت مى دهند او را منكر و نكير به بهشت؛ و هر كه بميرد بر محبت آل محمد، او را زفاف كنند بسوى بهشت چنانچه زفاف مى كنند عروس را به خانه شوهرش؛ و هر كه بر محبت آل محمد بميرد، بر سنت و جماعت مرده است؛ و هر كه بر بغض و عداوت آل محمد بميرد، كافر مرده است؛ و هر كه بر بغض آل محمد بميرد، بوى بهشت را نشنود.(519)

فخر رازى گفته است: اين است آنچه صاحب كشاف روايت نموده است و من مى گويم: آل محمد آن جماعتند كه امر ايشان به آن حضرت راجع مى شود، و هر كه بر گرديدن امرش به آن حضرت شديدتر باشد مى بايد او آل باشد، و شك نيست در آنكه فاطمه و على و حسن و حسين تعلق ميان ايشان و ميان رسول خدا شديدترين تعلقات بود، و اين از بابت معلوم متواتر است، پس مى بايد كه ايشان آل باشند. و ايضا اختلاف كرده اند مردم در آل: بعضى گفته اند خويشانند؛ و بعضى گفته اند امت آن حضرتند. پس ‍ اگر حمل بر خويشان كنيم، ايشان آلند؛ و اگر حمل كنيم بر امتى كه قبول دعوت آن حضرت كرده اند، باز ايشان آلند؛ پس ايشان بر هر تقدير آلند. و اما غير ايشان پس خلافى است، پس بر هر تقدير ايشان آل محمدند.

و روايت نموده است صاحب كشاف كه: چون اين آيه نازل شد گفتند: يا رسول الله! كيست قرابت تو، آن قرابتى كه واجب است بر ما مودت ايشان؟ آن حضرت فرمود كه: على و فاطمه و دو پسر ايشان؛ پس ثابت شد كه اين چهار نفر اقارب پيغمبرند، و هرگاه اين ثابت شد واجب است كه ايشان مخصوص باشند به زيادت تعظيم. و دلالت مى كند بر اختصاص ايشان به زيادت تعظيم و تكريم به چند وجه:
اول: قول حضرت عزت الا المودة فى القربى چنانچه گذشت.
دوم: چون ثابت شده است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) حضرت فاطمه (سلام الله عليها)را بسيار دوست مى داشت فرمود: فاطمة بضعة منى يؤ ذينى ما يؤ ذيها(520) و ثابت شده است به نقل متواتر از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه او دوست مى داشت على و حسن و حسين عليهم السلام را، و هرگاه اين ثابت شد بر همه امت مثل آن واجب است، به دليل قول حق تعالى فاتبعوه لعلكم تفلحون (521) يعنى: ((پس متابعت كنيد حضرت رسول را شايد فلاح و رستگارى بيابيد))، و فرموده است: فليحذر الذين يخالفون عن امره (522) يعنى: ((بايد حذر كنند آنها كه مخالفت مى كنند از امر خدا)) از آنكه به ايشان برسد فتنه يا عذاب اليمى، و فرموده است قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (523) ((بگو - يا محمد - به ايشان كه: اگر دوست مى داريد خدا را پس متابعت كنيد مرا تا خدا شما را دوست دارد))، و باز فرموده است:لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة (524) يعنى: ((بتحقيق كه بود شما را در رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اقتدا و متابعت نيكو.))
سوم آنكه: دعا كردن از براى آل آن حضرت منصب عظيمى است و لهذا اين دعا را خاتمه تشهد قرار دادند در همه نمازها كه مى گويند اللهم صل على محمد و آل محمد و اين تعظيم در غير آل بعمل نيامده.
پس اينها همه دلالت مى كنند بر آنكه محبت آل محمد واجب است؛ پس ‍ شعرى چند از شافعى نقل نموده است از جمله اين است:
ددد ان كان رفضا حب آل محمد *للّه* للّه فليشهد الثقلان انى رافضى دددد
يعنى: اگر دوستى آل محمد رفض است، پس گواه باشند انس و جن كه من رافضى ام. تمام شد كلام فخر رازى.(525)

و صاحب كشاف زياده بر آنچه رازى از آن نقل كرده روايت نموده است از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه: شكايت كردم بسوى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حسد بردن مردم را بر من، حضرت فرمود كه: آيا راضى نيستى كه چهارم چهار نفر باشى: اول كسى كه داخل بهشت مى شود منم و تو و حسن و حسين، و زنان ما از جانب راست و چپ ما، و فرزندان ما از عقب زنان.
و از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه: حرام است بهشت بر كسى كه ظلم كند اهل بيت مرا و آزار كند مرا در حق عترت من، و هر كه احسان كند بسوى يكى از فرزندان عبدالمطلب و او جزا ندهد او را بر آن احسان، من جزا مى دهم او را بر آن احسان در وقتى كه در قيامت ملاقات كند مرا.(526)

و على بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده است از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه قل ما سالتكم من اجر فهو لكم (527) فرمود كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از قومش سؤال كرد كه اقارب او را دوست دارند و آزار نرسانند به ايشان، پس اين آيه نازل شد كه: آن مزدى كه سؤال كرده ام از شما ثوابش و منفعتش به شما عايد مى شود.(528)
و در كافى و مناقب ابن شهر آشوب و قرب الاسناد به سندهاى صحيح روايت كرده اند كه حضرت صادق (عليه السلام) از مؤمن الطاق پرسيد كه: به بصره رفته اى؟ گفت: بلى، فرمود: سرعت مردم را در امر تشيع و دخول ايشان در دين حق چگونه ديده اى؟ گفت: والله كه بسيار كم است، بعضى از ايشان ميل مى كردند اما بسيار كم، فرمود كه: بر تو باد به جوانان كه به هر چيزى مسارعت ايشان بيشتر است از پيران؛ پس فرمود: چه مى گويند اهل بصره در اين آيه قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى؟ گفت: فداى تو شوم مى گويند اين آيه از براى خويشان حضرت رسول است و از براى اهل بيت او، فرمود كه: نازل نشده است مگر در شاءن ما اهل بيت: حسن و حسين و على و فاطمه كه اصحاب عبايند.(529)
و در قرب الاسناد و اختصاص به سندهاى معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه: چون آيه قل لا اسالكم تا آخر آيه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد آن حضرت در ميان ايشان ايستاد و فرمود: ايها الناس! بدرستى كه حق تعالى واجب نموده است از براى من بر شما فرضى، آيا ادا مى كنيد آن را؟ هيچيك از ايشان جواب نگفتند؛ پس ‍ حضرت برگشت و روز ديگر آمد و ايستاد و همان سخن را اعاده كرد، و جواب نگفتند؛ در روز سوم نيز چنين كرد و هيچيك از آنها جواب نگفتند؛ پس حضرت فرمود كه: از طلا و نقره نيست و خوردن و آشاميدن نيست، ايشان گفتند؛ پس حضرت فرمود كه: از طلا و نقره نيست و خوردن و آشاميدن نيست، ايشان گفتند: پس بگو، فرمود كه: حق تعالى اين آيه را فرستاده است، گفتند: اگر اين است قبول داريم و اداى آن مى كنيم و مودت اهل بيت تو را بر خود واجب مى گردانيم.
پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود كه: بخدا سوگند كه وفا به اين عهد نكرده مگر هفت نفر: سلمان و ابوذر و عمار و مقداد بن الاسود كندى و جابر بن عبدالله انصارى و ثبيت آزاد كرده رسول خدا و زيد بن ارقم.(530)

و على بن ابراهيم به سند كالصحيح از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير الا المودة فى القربى يعنى: در اهل بيت آن حضرت، و فرمود كه: انصار آمدند بسوى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و گفتند كه: ما پناه داديم تو را و يارى كرديم تو را پس بگير قدرى از اموال ما را و استعانت نما بر خرجهائى كه بر تو وارد مى شود، پس حق تعالى فرستاد قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى يعنى: سؤال نمى كنم از شما مزدى بر پيغمبرى الا المودة فى القربى يعنى: مگر مودت در اهل بيت آن حضرت، پس فرمود كه: نيم بينى كه شخصى دوستى دارد و در نفس آن دوست عداوتى و كينه اى بر اهل بيت او هست، پس آن شخص سينه اش صاف نمى باشد با آن دوست، پس خدا خواست كه در نفس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) خدشه اى از امتش ‍ نباشد پس واجب گردانيد مودت خويشان و اهل بيت او را؛ اگر قبول كنند، امر واجبى را قبول كرده اند؛ و اگر ترك نمايند، امر واجبى را ترك كرده اند.
پس چون آيه را حضرت بر صحابه خواند و از مجلس آن حضرت بيرون رفتند بعضى از آنها گفتند كه: ما اموال خود را بر او عرض كرديم، او گفت: بعد از من قتال كنيد از جانب اهل بيت من؛ و طايفه اى گفتند: اين را آن حضرت از پيش خود گفت، و انكار كردند او را، پس خدا فرستاد ام يقولون افترى على الله كذبا يعنى: ((بلكه آيا ايشان مى گويند افترا بسته است بر خدا به دروغ))، پس خدا فرمود فان يشا الله يختم على قلبك يعنى: ((اگر خواهى بر خدا افترا كنى، خدا مى تواند مهر زند بر دل تو كه نتوانى آن افترا را القا كنى))، و يمح الله الباطل فرمود كه: يعنى: ((خدا باطل مى گرداند و برطرف مى كند باطل را))، و يحق الحق بكلماته يعنى: ((و ثابت مى گرداند حق را به كلمات خود،)) حضرت فرمود: يعنى به ائمه و قائم آل محمد (عليهم السلام)، و يستجيب الذين آمنوا حضرت فرمود: آنها كه تصديق كردند و گفتند: گفته، گفته رسول خداست، و من يقترف حسنة فرمود كه: حسنه، اقرار به امامت اهل بيت و احسان كردن به ايشان و نيكى و صله ايشان، نزد له فيها حسنا يعنى: ((مكافات مى دهيم ايشان را به احسان.))(531)
و در بصائر به سند معتبر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه كه: والله واجب است از جانب خدا بر بندگان از براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در اهل بيت او.
و به روايت محاسن از آن حضرت فرمود كه: قربى، ائمه (عليهم السلام) اند كه صدقه بر ايشان حلال نيست.(532)

و ايضا روايت نموده كه حضرت صادق (عليه السلام) از ابو جعفر احوال پرسيد كه: چه مى گويند علماى عامه كه نزد شمايند در تفسير اين آيه؟ گفت: حسن بصرى مى گفته است كه مراد، تمام خويشان منند از عرب، حضرت فرمود كه: جماعتى از قريش كه نزد ما مى باشند مى گويند از براى ما و شما است همه، پس من مى گويم به ايشان كه: مرا خبر دهيد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هرگاه شدتى عارض مى شد كى را مخصوص به آن مى گردانيد؟ در وقتى كه ملاعنه با نصاراى نجران كرد دست على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را گرفت و ايشان را در عرصه نفرين در آورد؛ و در روز بدر اول كسى را كه به جنگ فرستاد على (عليه السلام) بود و حمزه و عبيدة بن الحارث بودند، پس شيرين را براى شما قرار داده و تلخ را مخصوص ما گردانيده؟(533)
و در تفسير فرات به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت نموده كه فرمود: مائيم درختى كه اصلش پيغمبر صلى الله عليه و آله و فرعش على (عليه السلام) است و شاخهايش فاطمه (سلام الله عليها)و ميوه اش حسن و حسين (عليهما السلام) است، و مائيم درخت پيغمبرى و خانه رحمت و كليد حكمت و معدن علم و موضع رسالت و محل آمد و شد ملائكه و موضع اسرار الهى و وديعه خدا و امانتى كه عرض كردند بر آسمانها و زمين و كوه ها، و مائيم حرم بزرگ خدا و بيت الله العتيق، و نزد ماست علم مرگهاى مردم و بلاهاى آنها و قضاهاى خدا و وصاياى پيغمبران و فصل خطاب جدا كننده حق از باطل، و مى دانيم كه كى بر اسلام متولد شده و نسبهاى عرب را.

بدرستى كه ائمه نورى بودند در دور عرش پروردگار، پس امر كرد ايشان را كه تنزيه كننده خدا را، پس اهل آسمانها به تنزيه ايشان تنزيه خدا كردند و ايشانند ((صافون)) و ((مسبحون)) كه خدا در قرآن فرموده؛ هر كه به عهد ايشان وفا كند، به عهد خدا وفا كرده است؛ و هر كه حق ايشان را بشناسد، حق خدا را شناخته است؛ و هر كه انكار حق ايشان كند، انكار حق خدا كرده؛ ايشانند واليان امر خدا و خازنان وحى خدا و وارثان كتاب خدا، و ايشانند اهل بيت پيغمبر و عترت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، و ايشانند كه انس مى گيرند به بال زدن ملائكه، و ايشانند آنها كه غذا داده است جبرئيل ايشان را به امر خدا، و ايشانند خانه آباده اى كه خدا ايشان را گرامى داشته است به شرف خود، و شرف داده است ايشان را به كرامت خود، و عزيز كرده است ايشان را به هدايت خود، و ثابت گردانيده است ايشان را به وحى خود، و گردانيده است ايشان را پيشوايان هدايت كننده و نور در تاركى فتنه ها، و مخصوص گردانيده است ايشان را براى دين خود، و زيادتى داده است ايشان را بر ديگرى به علم خود، و داده است به ايشان آنچه نداده است به احدى از عالميان، و گردانيده است ايشان را ستون دين خود، و سپرده است به ايشان رازهاى پنهان خود را، و گردانيده است ايشان را امناء بر وحى خود و گواهان بر خلق خود، و برگزيده است ايشان را، و مخصوص گردانيده است و زيادتى داده است ايشان را، و پسنديده است ايشان را، و گردانيده است ايشان را نورى از براى هشرها و ستونى براى بندگان و حجت بزرگ خود و اهل نجات و قرب خود، و ايشانند برگزيدگان گرامى و قاضيان حكم كننده به حق و ستاره هاى راه نماينده، و ايشانند صراط مستقيم و راهى كه درست ترين راه ها است، هر كه از راه ايشان بگردد از دين به در رفته است، و هر كه پس ماند از ايشان باطل است، و هر كه ملازم طريقه ايشان باشد به ايشان ملحق مى گردد، و ايشانند نور خدا در دلهاى مؤمنين و درياها كه گوارا است براى آشامندگان و ايمين اند از براى كسى كه به ايشان ملتجى گردد، و امانند از براى كسى كه به ايشان تمسك جويد، بسوى خدا مى خوانند مردم را و از براى خدا تسليم و انقياد مى نمايند، و به امر خدا عمل مى كنند و به بيان خدا حكم مى كنند.

در ميان ايشان خدا مبعوث گردانيده پيغمبر خود را، و بر ايشان نازل شده است ملائكه او، و در ميان ايشان فرود مى آيد سكينه او، و بسوى ايشان مبعوث گرديده است روح الامين، اين نعمتى است از خدا بر ايشان كه ايشان را به آن مخصوص گردانيده و بر ديگران فضيلت داده، و به ايشان عطا كرده است تقوا، و به حكمت تقويت كرده است ايشان را.

ايشانند فروع طيبه و اصول مباركه و خزينه داران علم و وارثان حلم و صاحبان پرهيزكارى و عقل و نور و ضياء، و ايشانند وارثان انبياء و بقيه اوصياء، از جمله ايشان است طيب محمد مصطفى و برگزيده و رسول امى، و از جمله ايشان است شير بيشه شجاعت حمزة بن عبدالمطلب، و از ايشان است عباس عم پيغمبر، و از ايشان است جعفر صاحب دو بال و نماز كرده به دو قبله و هجرت كننده به دو هجرت بسوى حبشه و مدينه و بيعت كرده به دو بيعت، و از ايشان است دوست محمد و برادر او و تبليغ كننده بعد از او برهان را و تأويل را و محكم تفسير را امير مؤمنان و ولى و اولى به امر ايشان و وصى رسول خدا على بن ابى طالب (عليه السلام). اينهايند كه خدا فرض و واجب گردانيده است مودت و ولايت ايشان را بر هر مرد و زن مسلمانى.
پس فرموده است:در آيه محكم كتابش خطاب به پيغمبرش قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور حضرت فرمود كه: اقتراف حسنه، محبت ما اهل بيت است.(534)
و ايضا از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است كه: چون جبرئيل اين آيه را آورد گفت: يا محمد! هر دينى اصلى و ستونى و فرعى و بنيانى دارد؛ و اصل اين دين و ستونش، گفتن ((لا اله الا الله)) است؛ و فرعش و بنيانش، محبت شما اهل بيت است و متابعت شما در آنچه موافق حق باشد.(535)
مترجم گويد كه:
بر مضامين مزبوره احاديث بسيار است، به همين اكتفا كرديم.
و از جمله آياتى كه موافق احاديث معتبره دلالت بر وجوب مودت اهل بيت طهارت مى كند، اين آيه كريمه است و اذا الموؤدة سئلت # باى ذنب قتلت (536) اگر چه قرائت مشهوره مهموز است بر وزن مفعول اما در قرائت اهل بيت (عليهم السلام) به فتح واو و دال مشدد است بدون همزه.(537)
و شيخ طبرسى (رحمة الله عليه) گفته كه: ((موؤده)) دخترى را گويند كه زنده دفن كنند، و در جاهليت چنين بود كه زن حامله وقت ولادتش كه مى شد گودالى مى كند و بر سر آن گودال مى نشست، اگر دختر مى زائيد او را در آن گودال مى افكند و خاك بر آن مى ريخت و آن قبرش مى بود، و اگر پسر مى زائيد نگاه مى داشت؛ يعنى در قيامت سؤال كرده مى شود از دختر كه: به چه گناه كشته شدى؟ و غرض از اين سؤال، سرزنش و تهديد كشنده است كه چرا او كشته شده است، و بعضى گفته اند: سؤال از كشنده مى كنند كه چرا او كشته شده است.(538)
و از حضرت امام محمد باقر و از امام جعفر صادق (عليهما السلام) روايت شده است كه: ايشان ((و اذا المودة)) به فتح ميم و واو خوانده اند. و از ابن عباس نيز چنين روايت شده است. پس مراد رحم و خويشى خواهد بود و آنكه سؤال خواهند كرد از قطع كننده رحم كه: چرا قطع رحم كردى. و از ابن عباس نيز روايت نموده اند كه: مراد كسى است كه در مودت ما اهل بيت كشته شود.
و از امام محمد باقر (عليه السلام) منقول است كه: يعنى قرابت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و كسى كه در جهاد كشته شود. و در روايت ديگر: كسى كه كشته شود در مودت و ولايت ما. تمام شد كلام طبرسى.(539)

و على بن ابراهيم به سند معتبر از امام محمد باقر (عليه السلام) روايت نموده است كه: مراد كسى است كه در مودت ما كشته شود.(540)
و محمد بن العباس در تفسير خود روايت نموده از زيد بن على بن الحسين كه: والله مراد، مودت ماست و در شاءن ما نازل شده است و بس.
و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد كسى است كه در مودت ما كشته شود و از كشنده او مى پرسند كه: چرا او را كشتى؟
و از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد كسى است كه در مودت ما كشته شده است. و به روايت ديگر فرمود كه: مراد شيعه آل محمد (عليهم السلام) است، سؤال مى كنند كه: به چه گناه كشته شده اند.
و به سند معتبر از آن حضرت روايت نموده كه: مراد مودت ما و در حق ما نازل شده است.(541)
و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده كه: مراد حضرت امام حسين (عليه السلام) است.(542)
و در تفسير فرات از محمد بن الحنفيه روايت نموده كه: مراد مودت ماست.(543)
و از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده كه: سؤال خواهند كرد از مودتى كه نازل شده بر شما فضل آن، به چه گناه آنها را كشته ايد؟(544)
و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: مراد مودت ماست، و آن حقى است از ما كه واجب است بر مردم و محبت ماست كه واجب است بر خلق ، ايشان كشتند مودت ما را.(545)
مترجم گويد كه:
بناى اين احاديث بر قرائت دوم است، و آنچه به خاطر مى رسد به چهار وجه تأويل مى توان كرد:
اول آنكه: مضافى در كلام تقدير كنند، يعنى از اهل مودت سؤال مى كنند كه: به چه گناه ايشان را كشتند؟
دوم آنكه: اسناد قتل به مودت، اسناد مجازى باشد و مراد از قتل اهل مودت باشد.
سوم آنكه: تجوزى در قتل ارتكاب كنيم و تضييع مودت را قتل گفته باشد مجازا، و مراد از قتل مودت، باطل كردن آن و عدم قيام به آن و به حقوق آن باشد.
چهارم آنكه: بعضى از روايات را حمل كنيم بر قرائت مشهوره به آنكه مراد به موؤ ده، نفس مدفونه در تراب باشد مطلقا - مرده يا زنده - يا اشاره باشد به آنكه چون در راه خدا كشته شده اند مرده نيستند بلكه زنده اند نزد خدا و روزى مى خورند، چنانچه حق تعالى فرموده است:ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله (546) تا آخر آيه، پس گويا زنده مدفون شده اند؛ و اين وجه نهايت لطف دارد.

پاورقی

501- رعد: 38.
502- شورى: 23.
503- مجمع البيان 3/297.
504- مجمع البيان 3/297؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/235.
505- براى اطلاع از اقوال گذشته رجوع شود به تفسير تبيان 9/158؛ مجمع البيان 5/28؛ تفسير بغوى 4/125.
506- شواهد التنزيل 2/189؛ تفسير الدر المنثور 6/7؛ مناقب ابن المغازلى 259؛ عمده ابن بطريق 47.
507- شواهد التنزيل 2/203؛ و همچنين رجوع شود به ترجمة الامام على من تاريخ ابن عساكر 1/148؛ كفاية الطالب 317.
508- شواهد التنزيل 2/205؛ مجمع البيان 5/29.
509- مجمع البيان 5/29.
510- شورى: 24.
511- شورى: 25.
512- شورى: 26.
513- مجمع البيان 5/29؛ تأويل الايات الظاهرة 2/545.
514- مناقب ابن شهر آشوب 4/6؛ تأويل الايات الظاهرة 2/545.
515- مجمع البيان 5/29؛ تأويل الايات الظاهرة 2/545.
516- نهج الحق 175؛ كفاية الطالب 91.
517- تفسير بيضاوى 4/91؛ المعجم الكبير 3/47؛ فرائد السمطين 2/13؛ شواهد التنزيل 2/196.
518- تفسير فخر رازى 27/164.
519- تفسير فخر رازى 27/165؛ تفسير كشاف 4/220 - 221.
520- رجوع شود به صحيح مسلم 4/1902؛ صحيح بخارى مجلد 3، جزء 6/158؛ حلية الاولياء 2/40؛ صفة الصفوة 1/393؛ اسد الغابة 7/217.
521- آيه اى به اين عبارت نيست، در سوره اعراف: 158 و اتبعوه لعلكم تهتدون مى باشد، و همچنين است در مصدر.
522- نور: 63.
523- آل عمران: 31.
524- سوره احزاب: 21.
525- تفسير فخر رازى 27/166.
526- تفسير كشاف 4/220.
527- سباء: 47.
528- تفسير قمى 2/204.
529- كافى 8/93؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/6 با اختلاف؛ قرب الاسناد 128.
530- قرب الاسناد 78؛ اختصاص 63، و در آن بجاى ((ثبيت))، ((شبيب)) آمده است.
531- تفسير قمى 2/275. و آيه هايى كه در اين روايت آمده اند، آيه هاى 23 - 26 سوره شورى مى باشند.
532- محاسن 1/241.
533- محاسن 1/240 - 241 با كمى اختلاف.
534- تفسير فرات كوفى 395؛ اليقين فى امرة اميرالمؤمنين 318.
535- تفسير فرات كوفى 397.
536- سوره تكوير: 8 و 9.
537- تفسير فرات كوفى 541؛ كافى 1/295.
538- در صورت اول كه از كشته شده سؤال مى شود، قراءت به اين نحو مى باشد: ((سئلت))؛ و در صورت دوم كه از كشنده سؤال مى شود، ((ساءلت)) مى باشد.
539- مجمع البيان 5/442 و 444.
540- تفسير قمى 2/407.
541- تأويل الايات الظاهرة 2/766 و 767.
542- تأويل الايات الظاهرة 2/767؛ كامل الزيارات 63.
543- تفسير فرات كوفى 541.
544- تفسير فرات كوفى 542؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/92.
545- تفسير فرات كوفى 542.
546- سوره آل عمران: 169.