فصل سيزدهم: در بيان احاديثى كه دلالت مى كند بر آنكه ايشان ابرارند و متقيان و سابقان و مقربان، و شيعيان ايشان اصحاب يمينند؛ و دشمنان ايشان اشرار و فجار و اصحاب شمالند

ابن ماهيار در تفسير قول خدا السابقون السابقون # اولئك المقربون # فى جنات النعيم (987) - مفسران گفته اند كه: يعنى آنها كه سبقت گرفته اند به ايمان و اطاعت به رسول خدا سبقت خواهند گرفت در آخرت بسوى بهشت، ايشانند مقربان در بهشتهاى نعيم (988) - از حضرت امير (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: من اسبق سابقانم بسوى خدا و رسول.(989)

و از ابن عباس روايت كرده است كه: سبقت گيرندگان سه كسند: حزقيل (عليه السلام) مؤمن آل فرعون كه پيش از همه ايمان آورده به حضرت موسى (عليه السلام)؛ و حبيب صاحب ياسين كه پيش از همه ايمان آورد به حضرت عيسى (عليه السلام)؛ و على بن ابى طالب (عليه السلام) كه پيش ‍ از همه ايمان آورد به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و او افضل ايشان است.(990)
و ابن شهر آشوب از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اصست كه: مائيم سابقون - كه پيشى گرفته ايم بر همه امت در همه كمالات -، و مائيم آخرون - كه دولت ما بعد از همه خواهد بود -.(991)
و ابن ماهيار از شيخ طوسى روايت كرده است به سند او از ابن عباس كه گفت: پرسيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از تفسير آيه كريمه والسابقون السابقون # اولئك المقربون حضرت فرمود كه: جبرئيل گفت: ايشان على و شيعيان اويند كه سبقت مى گيرند بسوى بهشت و مقربند بسوى خدا به گرامى داشتن خدا ايشان را.(992)

و ايضا از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير آيه مباركه فاما ان كان من المقربين # فروح و ريحان و جنة نعيم (993) يعنى: ((اگر ميت از جمله مقربان است پس از براى او روح هست - يعنى يا استراحت يا نسيم بهشت - و ريحان - يعنى رزق طيب و نيكو، يا گل بهشت كه در وقت مردن مى آورند كه او ببويد - و بهشتى كه در آن تنعم كند))، حضرت فرمود كه: اين آيه در شاءن حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و امامان بعد از او (عليهم السلام).(994)

و در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: در شاءن من اين آيه نازل شده است والسابقون السابقون # اولئك المقربون.(995)
و در كتاب سليم بن قيس هلالى روايت كرده است كه: حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در حجتها كه بر مهاجران و انصار تمام نمود فرمود كه: سوگند مى دهم شما را بخدا كه آيا مى دانيد در وقتى كه نازل شد والسابقون الاولون من المهاجرين والانصار(996) والسابقون السابقون # اولئك المقربون پرسيدند از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) از تفسير اين دو آيه، حضرت فرمود كه: خدا فرستاده است در شاءن پيغمبران و اوصياء ايشان پس من بهترين پيغمبران خدا و رسولان اويم، و وصى من بهترين اوصياء است كه على بن ابى طالب باشد؟ همه گفتند: بلى شنيديم.(997)
و شيخ طبرسى در مجمع البيان از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده است كه: سابقان، چهار كسند: پسر آدم كه كشته شد؛ و سابق امت موسى و او مؤمن آل فرعون است؛ و سابق امت عيسى و او حبيب نجار است؛ و سابق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) واو على بن ابى طالب است.(998)
و كلينى روايت كرده است كه: حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) به جماعتى از شيعه خطاب نمود كه: شما شعياين خدائيد و شما ياوران خدائيد و شمائيد سابقون اولون و سابقون آخرون و سابقون در دنيا و سابقون در آخرت بسوى بهشت، ما ضامن شده ايم از براى شما بهشت را به ضامنى خدا و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم).(999)

و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: اصحاب ميمنه مؤمنانند كه گناهان كرده اند و ايشان را در موقف حساب باز مى دارند، و سابقون آنهايند كه سبقت مى نمايند بسوى بهشت بى حساب.(1000)
و كلينى از اصبغ بن نباته روايت نموده است كه: مردى آمد به خدمت حضرت امير (عليه السلام) و عرض نمود: يا اميرالمؤمنين! جماعتى مى گويند بنده زنا نمى كند در حالتى كه مؤمن باشد و دزدى نمى كند و شراب و ربا نمى خورد و خون حرام نمى ريزد در حالتى كه مؤمن باشد، و اين سخن سنگين است بر من و سينه ام تنگى مى كند كه بگويم اين بنده نمازرا مثل من مى خواند و مردم را دعوت به اسلام مثل من مى كند و او دختر به من مى دهد و من دختر به او مى دهم و او ميراث از من مى برد و من از او، از براى گناه اندكى كه كند از ايمان بدر مى رود.

حضرت فرمود كه: راست است آنچه گفتى و من شنيدم از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) كه چنين مى گفت و دليل بر اين كتاب خدا است، حق تعالى مردم را بر سه طبقه خلق نموده و سه منزلت براى ايشان قرار داده است در قرآن: اصحاب ميمنه و اصحاب مشئمه و سابقون؛ پس آنچه ذكر كرده است از امر سابقين پس ايشانند پيغمبران، بعضى مرسل و بعضى غير مرسل، و در ايشان پنج روح قرار داده است: روح القدس، و روح الايمان، و روح القوة، و روح الشهوة، و روح البدن.
پس به روح القدس مبعوث گرديدند پيغمبران، بعضى مرسل و بعضى غير مرسل، و به اين روح چيزها را مى دانند.
و به روح ايمان عبادت مى كنند خدا را و شريك نمى گردانند به او چيزى را.
و به روح قوت جهاد مى كنند با دشمن خود و تحصيل معاش خود مى كنند.
و به روح شهوت طعام لذيذ ميل مى نمايند و به حلال از زنهاى جوان نكاح مى كنند.
و به روح بدن راه مى روند.
پس اين جماعت آمرزيده اند يعنى معصومند، و اگر به ندرت ترك اولى و مكروهى بكنند خدا عفو مى كند و اثرش با ايشان نمى ماند؛ پس حضرت فرمود كه: خدا مى فرمايد: تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم الله و رفع بعضهم درجات و آتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس (1001) يعنى: ((اين پيغمبران را فزونى و زيادتى داديم بعضى از ايشان بر بعضى به فضايل، از پيغمبران كسى بود كه خدا با او سخن گفت چون حجضرت موسى (عليه السلام) و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، و بلند كرد بعضى از ايشان را پايه هاى بسيار - كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است - و داديم عيسى پسر مريم را معجزه هاى واضح و قوت داديم او را به روح مقدس پاكيزه))، و در باب جميع پيغمبران فرمود و ايدهم بروح منه (1002) يعنى: ((و تقويت كرد ايشان را به روحى كه از اوست)) يعنى برگزيده اوست يا از عطاهاى اوست، حضرت فرمود: يعنى گرامى داشت ايشان را به آن روح پس زيادتى داد ايشان را بغير ايشان.
پس ذكر كرد اصحاب ميمنه را و ايشان مؤمنانند چنانچه سزاوار ايمان است، و در ايشان چهار روح قرار داده: روح ايمان، روح قوت، روح شهوت، روح بدن؛ پس پيوسته بنده اين چهار روح را كامل مى گرداند تا آنكه حالتى بر او وارد شود.
پس آن مرد گفت: يا اميرالمؤمنين! آن حالت كدام است؟
حضرت فرمود: اما اول آنها پس چنان است كه حق تعالى فرموده و منكم من يرد الى ارذل العمر لكى لا يعلم بعد علم شيئا(1003) يعنى: ((و بعضى از شما بر مى گردد به خسيس ترين عمرها - كه عمر خرافت باشد - تا آنكه نداند بعد از دانستن، هيچ يزى را))، حضرت فرمود: پس اين مرد كم مى شود از او جميع ارواح و از دين خدا بدر نمى رود زيرا كه خدا او را وارد كرده است بسوى خرافت، پس او نمى داند وقت نماز را و نمى تواند در شب و روز از براى نماز برخيزد و در صف جماعت با مردم بايستد، پس اين نقصانى است از روح ايمان و هيچ ضرر به او نمى رساند، و بعضى از ايشان هستند كه كم مى شود از او روح قوت پس نمى تواند با دشمنان جهاد كند و قدرت بر طلب معاش ندارد، و بعضى كم مى شود از او روح شهوت به حيثيتى كه اگر خوشروترين دختران آدم بر او بگذرد ميل نمى كند بسوى او و بر نمى خيزد و روح البدن در او مى ماند و راه مى رود و حركت مى كند تا ملك موت بسوى او بيايد، و اين مرد حالش خوب است زيرا كه خدا اين را نسبت به او نموده؛ و گاه هست حالتى چند او را عارض مى شود در ايام توانائى و جوانى او پس قصد گناه مى كند پس روح قوت او را شجاع مى گرداند و روح شهوت از براى او زينت مى دهد و روح بدن او را مى كشد تا او را به گناه مى افكند و مرتكب زنا مى شود، پس چون دست بر حرام گذاشت روح ايمان از او مفارقت مى كند و بر نمى گردد بسوى او تا توبه كند، پس اگر توبه كند خدا توبه اش را قبول مى كند، و اگر توبه نكند و باز عود كند به آن گناه خدا او را داخل آتش جهنم مى كند.
و اما اصحاب مشئمه پس يهودند و نصارى، خدا مى فرمايد: كه الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنائهم (1004) فرمود كه: يعنى مى شناسند محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را و ولايت او و اهل بيت او را در تورات و انجيل چنانكه مى شناسند فرزندان خود را در خانه هاى خود؛ و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون (1005) يعنى: ((و بدرستى كه جماعتى از ايشان مى پوشانند حق را و حال آنكه مى دانند))، الحق من ربك (1006) فرمود كه: ((حق از جانب پروردگار توست)) كه تو رسولى بسوى ايشان؛ فلا تكونن من الممترين (1007) ((پس مباش ‍ تو البته از جمله شك كنندگان))، پس چون آنچه را مى دانستند دانسته انكار كردند خدا ايشان را به اين مبتلا كرد، پس سلب كرد از ايشان روح ايمان را و ساكن گردانيد در بدن ايشان سه روح را: روح قوت، و روح شهوت؛ و روح بدن را، پس اضافه كرد و نسبت داد ايشان را به چهار پايان، پس فرمود ان هم الا كالانعام (1008) يعنى: ((نيستند آنها مگر مانند چهارپايان)) زيرا كه چهارپا بار بر مى دارد به روح قوت، و علف مى خورد به روح شهوت، و راه مى رود به روح بدن.
پس آن سائل گفت: زنده گردانيدى دل مرا به اذن و توفيق خدا اى اميرالمؤمنين.(1009)
و ابن ماهيار از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه و اما ان كان من اصحاب اليمين (1010) تا آخر، يعنى: ((پس اگر بوده باشد آن ميت از اصحاب يمين)) پس سلام بر تو باد اى صاحب اليمين از جانب اصحاب اليمين كه برادران تواَند سلام مى كنند بر تو، چنانچه اكثر مفسران گفته اند؛(1011) و حضرت در اين حديث فرمود كه: اصحاب اليمين شيعه اند، حق تعالى به پيغمبرش مى گويد: پس سلام مر تو را باد از اصحاب يمين يعنى تو سالمى از ايشان كه فرزندان تو را نمى كشند.(1012)
و در روايت ديگر فرمود كه: ايشان شيعيان و دوستان مايند.(1013)

و در كتاب تأويل الايات از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: (خداى عزوجل مى فرمايد::(1014)) متوجه نشد بسوى من احدى از خلق من كه محبوبتر باشد بسوى من از دعا كننده كه بخواند مرا و سؤال كند بحق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت او، بدرستى كه كلماتى كه آدم (عليه السلام) اخذ كرد از پروردگارش و به آن توبه اش مقبول شد اين بود كه گفت: اللهم انت وليى فى نعمتى والقادر على طلبتى و قد تعلم حاجتى فاسئلك بحق محمد و آل محمد الا رحمتنى و غفرت زلتى يعنى: ((خداوندا! توئى صاحب اختيار من در نعمت من، و توئى قادر بر طلب و سؤالى كه از تو مى كنم، و بتحقيق كه مى دانى حاجت مرا، پس سؤال مى كنم از تو بحق محمد و آل محمد كه البته مرا رحم كنى و بيامرزى لغزش مرا.))
پس حضرت عزت وحى كرد بسوى او كه: اى آدم! من ولى نعمت تواَم و قادرم بر دادن مطلوب تو و بتحقيق مى دانم حاجت تو را، پس بگو چرا سؤال كردى از من بحق اين جماعت؟
آدم گفت: اى پروردگار من! چون دميدى در من روح را سر بلند كردم بسوى عرش تو ناگاه ديدم كه بر دور آن نوشته بود لا اله الا الله محمد رسول الله پس دانستم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) گرامى ترين خلق است نزد تو، پس نامها را بر من عرض كردى، پس از جمله آنها كه بر من گذشتند ازاصحاب يمين آل محمد (عليهم السلام) و شيعيان ايشان بودند پس دانستم كه ايشان نزديكترين خلقند بسوى تو.
حق تعالى فرمود كه: راست گفتى اى آدم.(1015)
و ايضا روايت كرده است از آن حضرت كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود به حضرت امير (عليه السلام) كه: توئى كه خدا حجت گرفت به تو در ابتداى آفرينش در وقتى كه ايشان را بازداشت نزد خود و ايشان شبحى چند بودند پس به ايشان فرمود كه: آيا من پروردگار شما نبودم! گفتند: بلى، فرمود كه: آيا محمد رسول من نيست؟ گفتند: بلى، فرمود كه: آيا على اميرالمؤمنين و پادشاه ايشان نيست؟ پس همه خلق ابا كردند و تكبر ورزيده طغيان كردند از ولايت تو مگر نفر قليلى و ايشان در نهايت قلت و كمى اند و ايشانند اصحاب يمين.(1016)
و ايضا روايت كرده است كه: از حضرت باقر (عليه السلام) پرسيدند از تفسير قول خدا فاما ان كان من المقربين (1017) فرمود كه: مقربان آنهايند كه نزد امام قربى و منزلتى دارند؛ پس پرسيدند از اصحاب اليمين، فرمود كه: هر كه اقرار به امامت ائمه حق دارد داخل اصحاب اليمين است؛ پرسيدند از تفسير و اما ان كان من المكذبين الضالين (1018) يعنى: ((اگر باشد ميت از تكذيب كنندگان پيغمبران و از گمراهان)) پس از براى اوست نزلى و پيشكشى از حميم گرم جهنم و در آوردن در آتش سوزان، حضرت فرمود كه: ايشان جماعتى اند كه تكذيب امام كنند.(1019)
و كلينى روايت كرده است كه: از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال كردند از تفسير قول خدا ما سلككم فى سقر # قالوا لم نك من المصلين (1020) يعنى: اصحاب اليمين سؤال مى كنند از مجرمان و كافران كه ((چه چيز در آورد شما را در جهنم؟ ايشان جواب گويند: نبوديم از مصليان)) بنابر مشهور يعنى از نمازگزارندگان، و در اين روايت حضرت فرمود كه: ((مصلى)) در اين آيه به معنى نمازگزارنده نيست بلكه در برابر ((سابق)) است ؛(1021) و در گرو تاختن اسبان، ده اسب مى باشند كه هر يك نامى دارند، آن كه پيش از همه است آن را ((سابق)) مى نامند، و ((مجلى)) نيز مى گويند، و بعد از آن ((مصلى)) است كه سرش محاذى دو استخوان جانب راست و چپ دم ((سابق)) است؛ پس سابقون، ائمه (عليه السلام)اند كه بر همه امت پيشى گرفته اند در عقايد و اعمال؛ و مصلى، شيعه ايشان است كه مى خواهد خود را به ايشان ملحق نمايد و متابعت ايشان مى نمايد اما در درجه از ايشان پست تر است، و اين معنى انسب است به سياق آيه، زيرا كه مخالفت در اصول دين انسب است به احوال مجرمان و مشركان از مخالفت در فروع كه نماز باشد.
و همچنين و لم نك نطعم المسكين (1022) يعنى ((طعام نمى داديم درويش را))، آن نيز در حديث وارد شده است كه مراد دادن خمس است به آل محمد (عليهم السلام) (1023) پس آن را نيز به اصول دين مى توان برگردانيد.
و ابن ماهيار از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود در تفسى آيه كل نفس بما كسبت رهينة # الا اصحاب اليمين (1024) يعنى: ((هر نفسى به آنچه كرده است از اقوال و اعمال مرهون است، مگر اصحاب اليمين))، حضرت فرمود كه: اصحاب يمين شيعيان ما اهل بيتند؛ و فرمود در تفسير تتمه آيه فى جنات يتسائلون # عن المجرمين (1025) است كه: حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به حضرت امير (عليه السلام) فرمود: يا على! مجرمان آنهايند كه انكار ولايت و امامت تو كرده اند؛ و فرمود كه: چون از ايشان بپرسند كه چه چيز شما را به جهنم در آورد؟ گويند: نبوديم از نمازگزارندگان و طعام نمى داديم به درويشان و شروع مى كرديم در باطل با شروع كنندگان، چون اينها را گويند به ايشان، اصحاب يمين به ايشان گويند كه: اينها باعث دخول جهنم و خلود در آن نمى شود، ديگر بگوئيد كه چه مى كرديد؟ ايشان گويند: و كنا نكذب بيوم الدين # حتى اتانا اليقين (1026) يعنى ((و بوديم كه تكذب مى كرديم به روز جزا تا آمد ما را مرگ متيقن))، حضرت فرمود كه: چون اين را گويند، اصحاب يمين به ياشان گويند كه: اين است كه شما را به جهنم آورده اى اشقيا؛ و فرمود كه: يوم الدين روز ميثاق است كه پيمان ولايت تو را از ايشان گرفتند و ايشان تكذيب كردند و باور نداشتند و طغيان و تكبر نمودند.(1027)

و على بن ابراهيم از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت نموده است در تفسير آيه كريمه كلا ان كتاب الفجار لفى سجين (1028) يعنى: ((چنين نيست كه شما گمان مى كنيد كه قيامت نخواهد بود، بدرستى كه نامه اعمال فجور كنندگان در سجين است)) يا در نامه ايشان نوشته شده است كه روح ايشان در آنجا است و آن در هفتم طبقه زمين است يا چاهى است در جهنم، يا آنكه سجين نامه عمل ايشان است؛ حضرت فرمود كه: مراد از فجار كه در اين آيه مذكور شده ابوبكر و عمر و اتباع ايشان است؛ بعد از اين فرموده ويل يومئذ للمكذبين # الذين يكذبون بيوم الدين (1029) يعنى: ((واى در آن روز بر تكذيب كنندگان كه تكذيب مى كنند و دروغ مى پندارند روزجزا را))، حضرت فرمود كه: ايشان ابوبكر و عمرند؛ و ما يكذب به الا كل معتد اثيم # اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين (1030) يعنى: ((وتكذيب نمى كند به روز جزا مگر هر تجاوز كننده از حد و گناهكار، هرگاه خوانده مى شود بر او آيات ما مى گويد: اين افسانه هاى پيشينيان است))؛ تا آنجا كه فرمود ثم انهم لصالوا الجحيم (1031) يعنى: ((بدرستى كه ايشان افروزنده آتش جهنمند))، حضرت فرمود كه: اين آيات همه در شاءن ابوبكر و عمر است كه ايشان تكذيب حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مى كردند؛ و بعد از اين فرموده است:عينا يشرب بها المقربون (1032) حضرت فرمود كه: مقربون حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) اند.(1033)
و ايضا به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه: خدا خلق كرد ما را از بلندترين مراتب عليين و خلق كرد دلهاى شيعيان ما را از آنچه بدنهاى ما را از آن خلق كرد، پس دلهاى ايشان ميل مى كند بسوى ما زيرا كه خلق شده است از آنچه دلهاى ما از آن خلق شده، پس اين آيه كريمه را تلاوت فرمود كلا ان كتاب الابرار لفى عليين # و ما ادريك ما عليون # كتاب مرقوم # يشهده المقربون (1034) يعنى: ((نه چنين است، بدرستى كه نامه هاى اعمال ابرار و نيكوكاران در عليين است، و چه خبر داده است تو را كه چه چيز است عليون؟ نامه اى است نوشته شده و واضح كه حاضرند نزد آن نامه و حفظ مى كنند آن را يا در روز قيامت گواهى مى دهند بر آن مقربان)) يا آنكه عليون نام محل آن كتاب است كه آسمان هفتم باشد يا سدرة المنتهى يا بهشت؛ پس فرمود يسقون من رحيق مختوم # ختامه مسك (1035) يعنى: ((مى آشامانند به ايشان از شراب خالص مهر كرده اى كه مهر به آن به مشك زده)) حضرت فرمود كه: آبى است كه هرگاه بياشامد آن را مؤمن بوى مشك از آن مى آيد؛ و فى ذلك فليتنافس ‍ المنافسون (1036) يعنى: ((در اين بايد رغبت كنند رغبت كنندگان))، حضرت فرمود: يعنى در اينكه ذكر كرديم ثوابى هست كه طلب مى نمايند آن را مؤمنان؛ و مزاجه من تسنيم (1037) يعنى: ((آنچه با آن ممزوج مى گردانند، از چشمه تسنيم است،)) حضرت فرمود كه: ((تسنيم)) بهترين شرابهاى اهل بهشت است و آن را براى آن تسنيم مى نامند كه از مكان بلندى مى ريزد در خانه هاى ايشان؛ عينا يشرب بها المقربون (1038) حضرت فرمود كه: يعنى تسنيم چشمه اى است كه مقربان خالص آن را مى آشامند و ممزوج به چيز ديگر نمى گردانند، و مقربان، آل محمد (عليهم السلام) اند، خدا مى فرمايد: والسابقون السابقون# اولئك المقربون (1039) يعنى: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و خديجه كبرى و على بن ابى طالب (عليه السلام) و امامان از ذريه ايشان نيز ملحقند به ايشان، خداى تعالى مى فرمايد: الحقنا بهم ذريتهم (1040) يعنى: ((ملحق گردانيديم به ايشان ذريات ايشان را))، و مقرابن از تسنيم مى نوشند بحت و صرف آن را و ساير مؤمنان ممزوج آن را مى آشامند.(1041)
پس على بن ابراهيم گفته كه: پس از اين جهت وصف كرد خدا مجرمانى را كه استهزا مى كنند به مؤمنان و مى خندند به ايشان و چشمك مى زنند به ايشان، پس فرمود كه: ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون (1042) يعنى ((آنها كه مجرم شدند و شرك آورده بودند، بر آنها كه ايمان آوردند مى خنديدند،)) و اذا مروا بهم يتغامزون (1043) ((و چون مؤمنان مى گذشتند به ايشان به چشم اشاره ها مى كردند))، و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين (1044) ((و چون باز مى گرديدند بسوى اهل خود باز مى گرديدند تنعم كنندگان به مذمت ايشان،)) و اذا راوهم قالوا ان هولاء لضالون (1045) ((و چون مى ديدند مؤمنان را مى گفتند: اين جماعت گمراهانند))، و ما ارسلوا عليهم حافظين (1046) حق تعالى مى فرمايد: كه: ((فرستاده نشدند ايشان بر مؤمنان حفظ كنندگان اعمال ايشان))، فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون (1047) ((پس ‍ امروز - كه قيامت باشد - آنان كه ايمان آوردند به حال كافران مى خندند))، على الارائك ينظرون (1048) ((در حالتى كه بر تختها تكيه زده اند و نظر مى كنند)) به احوال اهل جهنم، هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون (1049) حضرت فرمود كه: يعنى ((آيا جزا دادم كافران را به آنچه كرده بودند ايشان.))(1050)
و به روايت ديگر فرمود كه: الذين اجرموا ابوبكر و عمر و اتباع ايشانند كه مى خنديدند و به چشم اشاره مى كردند به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اتباع آن حضرت.(1051)
و در مجمع البيان روايت كرده است كه: كانوا من الذين آمنوا يضحكون در شاءن على بن ابى طالب (عليه السلام) نازل شده، و سببش آن بود كه روزى در ميان جمعى از مسلمانان بود و آمدند به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس استهزاء كردند به ايشان منافقان و خنديدند و اشاره ها به چشم به يكديگر كردند پس برگشتند بسوى اصحاب خود و گفتند: ديديم امروز اصلح را (يعنى اميرالمؤمنين كه موى پيش سر كم داشت)، پس خنديديم بر او؛ در آن وقت اين آيه نازل شد. اين را از مقاتل و كلينى روايت كرده.(1052)
و ابوالقاسم حسكانى در شواهد التنزيل روايت نموده است از ابن عباس كه: الذين اجرموا منافقان قريشند، و الذين آمنوا على بن ابى طالب (عليه السلام) است.(1053)
ابن شهر آشوب روايت كرده است كه حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) فرمود كه: هرچه در كتاب خدا ان الابرار واقع شده پس ‍ بخدا سوگند كه اراده نكرده است مگر على بن ابى طالب و فاطمه و من و حسين (عليهم السلام) را، زيرا كه ما نيكوكارانيم با پدران و مادران خود و دلهاى ما بلند شده به طاعتها و نيكيها و بيزار شده از دنيا و محبت آن و اطاعت كرده ايم خدا را در جميع فرايض او و ايمان كامل آورده ايم به يگانگى او و تصديق تمام كرده ايم رسول او را.(1054)
و از حضرت كاظم (عليه السلام) روايت كرده است كه: ((فجار)) آنهايند كه فجور كرده اند در حق ائمه (عليهم السلام) و عدوان و طغيان كرده اند در حق ايشان.(1055)
و در مجمع البيان از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه: ((سجين)) پست تر چاهى است در جهنم كه سرش گشوده است؛ و ((فلق)) چاهى است در جهنم كه سرش پوشيده است.(1056)
و از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است: اما مؤمنون پس بالا مى برند اعمال ايشان و ارواح ايشان را بسوى آسمان پس گشوده مى شود براى ايشان درهاى آسمان؛ و اما كافر پس عمل و روح او را بالا مى برند تا آنكه به آسمان مى رسد پس منادى ندا مى كند كه: ببريد آن را بسوى سجين و آن واديى است در حضرموت كه آن را برهوت مى گويند.(1057)

و على بن ابراهيم از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: سجين، زمين هفتم است؛ و عليون؛ آسمان هفتم است.(1058)
و از حضرت امام حسن (عليه السلام) روايت كرده است كه: مردم محشور مى شوند نزد صخره بيت المقدس پس اهل بهشت از جانب راست صخره محشور مى گردند و جهنم را از جانب چپ صخره در منتهاى زمين هفتم قرار مى دهند، و فلق و سجين در آنجا است.(1059)
و كلينى به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: ملك عمل بنده را بالا مى برد شاد و خرم، و چون حسناتش را بالا برد حق تعالى فرمايد: ببريد عملش را بسوى سجين كه غرض او از اين عمل، غير من بود.(1060)
و ابن ماهيار از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير قول حق تعالى ان الابرار لفى نعيم # و ان الفجار لفى جحيم (1061) يعنى: ((بدرستى كه ابرار و نيكوكاران در نعيم بهشتند و فجار و كافران در آتش ‍ افروخته جهنمند))، حضرت فرمود كه: ابرار، مائيم ؛ و فجار، دشمنان مايند.(1062)
و ايضا روايت كرده است در تفسير و ما ادريك ما عليون # كتاب مرقوم (1063) تا آخر آيه، يعنى مرقوم است به خير كه محبت محمد و آل محمد (عليهم السلام) است.(1064)
و ايضا روايت كرده است از ابن عباس در تفسير آيه كريمه ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار(1065) يعنى: ((آيا مى گردانيم آنان را كه ايمان آورده اند و كرده اند اعمال شايسته مانند افساد كنندگان در زمين يا مى گردانيم پرهيزكاران را مانند بدكاران.))
ابن عباس گفت كه: آنها كه ايمان آورده اند و اعمال صالحه كرده اند، على (عليه السلام) و حمزه و عبيده است؛ و افساد كنندگان در زمين، عتبه و شيبه و وليدند كه بدست آنها كشته شدند؛ و پرهيزكاران، على (عليه السلام) و اصحاب اويند؛ و فجار، معاويه و اصحاب او.(1066)

پاورقی

987- واقعه: 10 - 12.
988- تفسير تبيان 9/490؛ مجمع البيان 5/215؛ تفسير بيضاوى 4/231.
989- تأويل الايات الظاهرة 2/642.
990- تأويل الايات الظاهرة 2/641 - 642؛ تفسير روح المعانى 14/132. و براى اطلاع از اين روايت كه از ابن عباس و غير او به عبارتهاى متفاوت نقل شده است، رجوع شود به ترجمة الامام على من تاريخ ابن عساكر، پاورقى 1/91؛ احقاق الحق 5/587 و بعد از آن؛ الغدير 2/306.
991- مناقب ابن شهر آشوب 4/308.
992- تأويل الايات الظاهرة 2/643؛ امالى شيخ طوسى 72؛ امالى شيخ مفيد 298.
993- سوره واقعه: 88 و 89.
994- تأويل الايات الظاهرة 2/652؛ تفسير برهان 4/285.
995- عيون اخبار الرضا 2/65.
996- توبه: 100.
997- كتاب سليم بن قيس 147 با اندكى اختلاف؛ احتجاج 1/341.
998- مجمع البيان 5/215.
999- كافى 8/213؛ فضائل شيعه 9؛ امالى شيخ طوسى 722؛ تفسير فرات كوفى 549.
1000- تفسير قمى 2/346.
1001- سوره بقره: 253.
1002- مجادله: 22.
1003- سوره نحل: 70.
1004- بقره: 146.
1005- بقره: 146.
1006- بقره: 147.
1007- بقره: 147.
1008- فرقان 44.
1009- كافى 2/281؛ بصائر الدرجات 449.
1010- واقعه: 90.
1011- تفسير كشاف 4/470؛ تفسير بيضاوى 4/240.
1012- تأويل الايات الظاهرة 2/651.
1013- تأويل الايات الظاهرة 2/651.
1014- عبارت داخل كروشه از متن عربى روايت اضافه شد.
1015- تأويل الايات الظاهرة 2/651.
1016- تأويل الايات الظاهرة 2/652؛ امالى شيخ طوسى 232 - 233؛ بشارة المصطفى 118.
1017- واقعه: 88.
1018- واقعه: 92.
1019- تأويل الايات الظاهرة 2/653 - 654.
1020- مدثر: 42 و 43.
1021- كافى 1/419؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/357 - 358.
1022- مدثر: 44.
1023- تفسير قمى 2/395.
1024- سوره مدثر: 38 و 39.
1025- مدثر: 40 و 41.
1026- مدثر: 46 و 47.
1027- تأويل الايات الظاهرة 2/738.
1028- سوره مطففين: 7.
1029- مطففين: 10 و 11.
1030- مطففين: 12 و 13.
1031- مطففين: 16.
1032- مطففين: 28.
1033- تفسير قمى 2/410 - 411، و در آنجا قسمتى از وايت از على بن ابراهيم و قسمتى از امام باقر (عليه السلام) و قسمتى از امام صادق (عليه السلام) است.
1034- مطففين: 18 - 21.
1035- مطففين: 25 و 26.
1036- مطففين: 26.
1037- مطففين: 27.
1038- مطففين: 28.
1039- سوره واقعه: 10 و 11.
1040- طور: 21.
1041- تفسير قمى 2/411.
1042- مطففين: 29.
1043- مطففين: 30.
1044- سوره مطففين: 31.
1045- مطففين: 32.
1046- سوره مطففين: 33.
1047- مطففين: 34.
1048- مطففين: 35.
1049- مطففين: 36.
1050- تفسير قمى 2/412.
1051- تفسير قمى 2/411.
1052- مجمع البيان 5/457، و در آن بجاى كلينى، كلبى آمده است.
1053- مجمع الباين 5/457، تفسير حبرى 327؛ شواهد التنزيل 2/427.
1054- مناقب ابن شهر آشوب 4/5.
1055- مناقب ابن شهر آشوب 4/308؛ كافى 1/435؛ تأويل الايات الظاهرة 2/772.
1056- مجمع البيان 5/453.
1057- مجمع البيان 2/418.
1058- تفسير قمى 2/410.
1059- تفسير قمى 2/272.
1060- كافى 2/294 - 295.
1061- سوره انفطار 13 و 14.
1062- تأويل الايات الظاهرة 2/771.
1063- مطففين: 19 و 20.
1064- تأويل الايات الظاهرة 2/775.
1065- ص: 28.
1066- تأويل الايات الظاهرة 2/503؛ رجوع شود به تفسير حبرى 314؛ شواهد التنزيل 2/173.