فصل سى و چهارم: در نزول سلم و استسلام در ائمه (عليهم السلام) و شيعيان ايشان و در آن چند آيه است

اول: يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين (1637) يعنى: ((اى جماعتى كه ايمان آورده ايد! داخل شويد در سلم - يعنى در اطاعت و انقياد - همگى و پيروى مكنيد گامهاى شيطان را، بدرستى كه او دشمنى است آشكار كننده دشمنى خود را.))
عياشى روايت نموده است به سندهاى بسيار كه: سلم، ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) و امامان و اوصياى بعد از او و معرفت ايشان و اقرار به امامت ايشان، و خطوات شيطان والله ولايت ابوبكر و عمر و عثمان است.(1638)
و كلينى و ابن ماهيار و ديلمى و ديگران نيز اين مضمون را روايت كرده اند.(1639)

مترجم گويد كه:
اين تأويل در نهايت ظهور است زيرا كه چون خطاب با مؤمنان است خطاب كردن ايشان را كه: در اسلام داخل شويد، معنى ندارد؛ پس يا خطاب به جماعتى است كه ايمان به خدا و رول دارند كه: انقياد ايشان بكنيد در آنچه مى فرمايند و عمده آنچه ايشان را به آن دعوت كرده اند ولايت اهل بيت است كه شرط قبول جميع عبادات و باب علم به جميع آنهاست؛ يا خطاب به منافقان است كه به ظاهر اظهار ايمان مى كردند و در باطن انكار امامت حضرت امير (عليه السلام) و ساير فرموده هاى آن حضرت مى كردند كه در باطن ايمان به همه آنها نياوردند و عمده آنها ولايت بود.
دوم: ضرب الله مثلا رجلا فيه شركاء متشاكسون و رجلا سلما لرجل هل يستويان مثلا الحمد لله بل اكثرهم لا يعلمون (1640) يعنى: ((زده است خدا مثل مردى را كه در او شريكان هستند مخالفان يكديگر و مردى خالص ‍ از براى مردى، آيا يكسانند ايشان در مثل و حالت؟ ستايش مر خدا را كه حق را ظاهر گردانيد بلكه اكثر آنها نمى دانند))؛ اكثر مفسران گفته اند كه: حق تعالى اين مثل را براى مشركان و موحدان زده است كه مشرك بمنزله بنده اى است كه خدمت چند آقا كند كه اخلاق و اعمال آنها مخالف يكديگر باشد و يكى او را كارى فرمايد و ديگرى كار ديگر و هر يك مهم او را به ديگرى حواله كند، زيرا كه بر تقديرى كه اينها شعورى داشته باشند و فهمند عبادت را و كارى از ايشان آيد چنين خواهند بود؛ و موحد خود را براى يك خدا خالص گردانيده و بندگى يك خداوند رحيم كريم قادرى را اختيار كرده است كه قادر بر هر نفع و ضررى هست، و البته اين بهتر خواهد بود از آنكه چندين خدا را بندگى كند و هيچيك متوجه او نشوند.(1641)
و در كتاب كافى و معانى الاخبار وارد شده است كه: اين مثلى است كه خدا براى اميرالمؤمنين (عليه السلام) و دشمنان او زده است (1642) به دو وجه:

اول آنكه: رجلا فيه شركاء ابوبكر باشد كه اتباع او بر آراى مختلفه اند و چون امام ايشان بر حق نيست فرقه هاى مختلف شده اند، و رجلا سلما لرجل شيعيان اميرالمؤمنين (عليه السلام)اند كه چون امام ايشان بر حق است و علم او از جانب خداست همه تابع اويند و به يك طريقه اند.
دوم آنكه: رجل اول مثل ابوبكر و امثال اوست كه تابع حضرت رول (صلى الله عليه و آله و سلم) نبودند و تابع شيطان و اهواى باطله خود بودند؛ و رجل دوم اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه تابع حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بود در جيع امور، چنانچه ابوالقاسم حسكانى روايت كرده است كه حضرت امير (عليه السلام) فرمود: منم آن رجل كه سالم بودم براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم).(1643)
و در حديث ديگر فرمود كه: يك نام من در قرآن ((سلم)) است.(1644)
و در حديث ديگر فرمود كه: يك نام من در قرآن ((سلم)) است.(1645)
سوم: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه هو السميع العليم (1646) يعنى: ((و اگر ميل كنند بسوى صلح و انقياد، پس ميل كن بسوى آن و توكل كن بر خدا بدرستى كه او شنوا است و دانا))؛ مفسران گفته اند كه: اين آيه منسوخ شد به آيه قتال يا مخصوص اهل كتاب است كه از آنها جزيه قبول توان كرد.(1647)
و كلينى به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: سلم، داخل شدن در امر ماست (1648) يعنى قبول كردن امامت ائمه (عليهم السلام).
مولف گويد:
بنابراين تأويل مى تواند بود كه ضمير راجع به منافقان باشد، يعنى اگر ايشان به ظاهر اظهار قبول امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بكنند قبول كن از ايشان هر چند دانى كه در باطن منافقند و در مقام حيله و مكرند.

پاورقی

1637- بقره: 208.
1638- تفسير عياشى 1/102.
1639- كافى 1/417؛ تأويل الايات الظاهرة 1/92 - 93؛ امالى شيخ طوسى 299 - 300؛ ينابيع المودة 1/332 و 2/287.
1640- زمر: 29.
1641- مجمع البيان 4/497؛ تفسير بيضاوى 4/34؛ تفسير قرطبى 15/253.
1642- معانى الاخبار 60؛ مجمع البيان 4/497؛ تأويل الايات الظاهرة 2/514.
1643- شواهد التنزيل 2/176؛ تأويل الايات الظاهرة 2/515.
1644- معانى الاخبار 59 - 60.
1645- انفال: 61.
1646- انفال: 61.
1647- تفسير طبرى 6/278؛ تفسير قرطبى 8/39 - 40.
1648- كافى 1/415.