فصل سى و يكم: در تأويل شجره طيبه به اهل بيت (عليهم السلام) و شجره خبيثه ملعونه به دشمنان ايشان

خداوند مى فرمايد:: الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء # تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون # و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار(1547) يعنى: زده است خداوند عالميان مثلى كلمه طيبه نيكوى پاكيزه را - كه به قول بعضى كلمه توحيد است كه لا اله الا الله باشد، و به قول بعضى هر كلام نيكو و اعتقاد حقى است كه خدا به آن امر كرده باشد - مانند درخت طيبه پاكيزه نمو كننده ميوه دهنده است كه ريشه اش در زمين فرو رفته و محكم شده باشد و فرع و شاخهايش به آسمان بلند شده باشد و بدهد ميوه خود را در هر وقت - يا در هر سال، يا در هر شش ماه - به اذن و قدرت و تقدير پروردگار آن - بعضى گفته اند كه آن درخت خرما است، و بعضى گفته اند كه آن درختى است در بهشت، و بعضى گفته اند تمثيل فرموده است:به درختى كه چنين باشد - كه ريشه اش ‍ در زمين و شاخش در آسمان باشد و هر وقت كه خواهى ميوه دهد - گو اينكه در خارج مصداقى نداشته باشد؛ و بعضى گفته اند كلمه طيبه، ايمان است؛ و شجره طيبه، مؤمن - و مى زند خدا مثلها براى مردمان شايد كه ايشان متذكر شوند و پند گيرند؛ و مثل كلمه خبثه و بد - كه كلمه شرك يا هر اعتقاد بد و سخن بدى كه خدا نهى از آن نموده باشد - مانند درخت خبيث بد است كه نمو كننده نباشد - و بعضى گفته اند كه مراد درخت حنظل است، و بعضى كشوث گفته،(1548) و بعضى درخت گنديده بى ثبات به اين اوصاف است كه مصداقى نداشته باشد،(1549) و هر دو تشبيه در نهايت كمال ظهور و وضوح است، زيرا كه كلمات صادقه و عقايد حقه مانند درختى است كه ريشه آن ثابت است و به رياح عاصفه از شكوك و شبهات از پا بدر نمى آيد و به جانب آسمان بلند مى شود و نهايت رفعت دارد و مقبول درگاه الهى مى گردد و روز به روز به تفكرات صحيحه و اعمال صالحه و امطار فيوضات ربانيه برومند مى گردد و در دنيا آنا فانا مثمر ثمرات طيبه از وفور يقين و كثرت اعمال صالحه و اخلاق حسنه و قرب خدا مى شود، و هر چند سعى كنند اهل باطل كه آن را بركنند و زايل گردانند نتوانند، و در آخرت مثمر نعيم ابدى و لذات غير متناهيه و درجات عاليه مى باشد، و كلمات كاذبه و عقايد باطله ثمره اش مانند حنظل براى عقول سليمه تلخ و ناگوار است و هر چند اهل ضلالت و جهالت سعى در تقويت آن نمايند بزودى از بيخ كنده مى شود و ثباتى نمى دارد و در آخرت بغير از وبال و نكال و زقوم و ضريع و غسلين ثمره نمى بخشد.

و اما اخبارى كه عامه و خاصه در تأويل اين آيات ذكر كرده اند: عامه از ابن عباس روايت كرده اند كه جبرئيل به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كرد كه: شمائيد آن درخت و على (عليه السلام) شاخ آن است و حسن و حسين (عليهما السلام) ميوه هاى آنند.(1550)

و در فردوس الاخبار از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه: من آن درختم و فاطمه شاخ بزرگ آن درخت است، و على (عليه السلام) آبستن كننده آن درخت است، و ميوه هاى آن درخت حسنين (عليهما السلام)، و دوستان اهل بيت برگهاى آن درختند، و همه اجزاى آن درخت در بهشت است.(1551)
و كلينى و صفار و ابن بابويه از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من اصل و ريشه آن درختم، و جناب امير (عليه السلام) فرع آن است، و امامان از فرزندان ايشان شاخه هاى آنند، و علم ائمه ميوه آنند، و مؤمنان برگهاى آنند، آيا درخت بغير اينها چيزى مى باشد؟ راوى گفت: نه والله، حضرت فرمود كه: بخدا سوگند مؤمنى كه متولد مى شود يك برگ در آن درخت بهم مى رسد و مؤمنى كه مى ميرد يك برگ از آن درخت مى افتد و كم مى شود.(1552)

و در معانى الاخبار روايت كرده است از حضرت باقر (عليه السلام) كه: شجره، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) است، و فرعش على (عليه السلام)، و شاخه اش فاطمه عليها السلام، و ميوه هايش فرزندان اويند، و برگش شيعيان مايند، بدرستى كه هر مؤمنى از شيعيان ما كه مى ميرد يك برگ از آن درخت مى ريزد و فرزندى كه از شيعيان ما متولد مى شود يك برگ از آن درخت مى رويد.(1553)
و على بن ابراهيم و صفار از آن حضرت روايت كرده اند كه: شجره، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است و نسب او ثابت است در بنى هاشم، و فرع آن على بن ابى طالب (عليه السلام) است، و شاخ آن فاطمه (سلام الله عليها)است، و ميوه هايش فرزندان على و فاطمه اند، و برگهاى آن شيعيان ايشانند، تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها مراد علومى است كه فتوى مى دهند ائمه، شيعيان خود را در حج و عمره از مسائل حرام و حلال.(1554)

و در بصائر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: شجره، سدرة المنتهى است، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيخ آن است، و على (عليه السلام) بلندى آن است، و فاطمه (سلام الله عليها)فرع آن است، و امامان از ذريه فاطمه (سلام الله عليها)شاخه هاى آنند، و شيعيان ايشان برگهاى آنند، و ميوه اى كه در هر حين مى دهد علومى است كه در هر وقت از ائمه سؤال مى كنند، جواب مى گويند.
پرسيدند كه: چرا آن را منتهى مى گويند؟ فرمود: زيرا كه والله دين خدا به آن منتهى مى شود، هر كه برگ آن درخت نيست، مؤمن نيست و از شيعه ما نيست.(1555)
و عياشى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: شجره طيبه، مثلى است كه خدا براى اهل بيت پيغمبرش زده است؛ و شجره خبيثه، مثلى است كه براى دشمنان ايشان زده است.(1556)
و در مجمع البيان از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: شجره خبيثه مثل بنى اميه است.(1557)

و احاديث بسيار وارد شده است در تفسير قول حق تعالى و ما جعلنا الرؤ يا التى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا(1558) يعنى: ((نگردانيديم آن خوابى را كه نموديم به تو مگر فتنه و امتحانى براى مردم، و نگردانيديم شجره ملعونه را در قرآن مگر امتحانى از براى مردم، و مى ترسانيم ايشان را و زياد نمى كند ترسانيدن ما ايشان را مگر طغيان بزرگ )) كه شجره ملعونه سلسله بنى اميه اند، چنانچه عياشى و ديگران به سندهاى بسيار از حضرت اميرالمؤمنين و حضرت باقر و حضرت صادق (عليهم السلام) روايت كرده اند در تفسير اين آيه كه: شجره ملعونه، بنى اميه اند.(1559)
و ايضا به سندهاى بسيار از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اند در تفسير اين آيه كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خواب ديد كه جماعتى بر منبر او بالا مى روند و مردم را از دين بر مى گردانند، جبرئيل اين آيه را آورد كه ابوبكر و عمر و بنى اميه بر منبر تو بالا خواهند رفت و مردم را از دين خواهند برگردانيد.(1560)
و ايضا عياشى روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) غمگين و محزون بيرون آمد، صحابه از سبب حزن آن حضرت سؤال كردند، فرمود كه: امشب در خواب ديدم كه اولاد بنى اميه بر منبر من بالا مى رفتند پس از خدا سؤال كردم كه در حيات من خواهد بود؟ فرمود كه: بعد از وفات تو خواهد بود.(1561)
و به روايت ديگر: دوازده نفر از بنى اميه را ديدم كه بر منبر من بالا رفتند.(1562)
و شيخ طبرسى روايت كرده است كه: ميمونى چند را ديد كه بالاى منبرش ‍ مى رفتند و به زير مى آمدند، و بعد از آن خندان نبود تا از دنيا رفت.(1563)
و در حديث صحيفه كامله از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است كه: روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را خوابى ربود در وقتى كه بالاى منبر بود، پس در خواب ديد مردانى چند را كه بر منبرش بر مى جستند مانند جستن بوزينه و مردم را از پس پشت مى گردانيدند، پس حضرت بيدار شد و اثر حزن و اندوه از روى مباركش ظاهر بود پس جبرئيل اين آيه را آورد و شجره ملعونه را به بنى اميه تفسير فرمود.(1564)

و شيخ طبرسى در احتجاج روايت كرده است در ضمن مناظره اى كه حضرت امام حسن (عليه السلام) با معاويه و اصحاب او فرمود به مروان بن حكم گفت كه: خدا لعنت كرده است تو را و پدرت را و خويشان و فرزندان تو را و آن لعنت باعث زيادتى كفر و طغيان و عصيان شما شد چنانچه حق تعالى فرمود و الشجرة الملعونة فى القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا اى مروان! تو و فرزندان تو آن شجره ملعونه ايد كه خدا در قرآن شما را لعنت كرده و ما اهل قرآنيم و ظاهر و باطن قرآن را مى دانيم و از آن شجره ايم كه خدا وصف آن در قرآن فرمود اصلها ثابت و فرعها فى السماء # تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها يعنى ظاهر مى شود علوم قرآن از ما در هر زمان از براى مردم، و دشمنان ما اهل بيت شجره ملعونه اند كه مى خواهند اطفاء كنند و خاموش نمايند و فرو نشانند نور ما را به دهنهاى خود و خدا البته نور ما را تمام يم كند هر چند ابا كنند و نخواهند كافران و منافقان، و اگر مى فهميدند منافقان معنى اين آيات را كه بيان كردم هر آينه از قرآن مى انداختند چنانچه انداختند از قرآن آيات بسيار را كه در مدح ما و مذمت دشمنان ما صريح بود.(1565)

مترجم گويد كه:
تأويلاتى كه در اين احاديث شريفه وارد شده انطباق آنها بر آيات كريمه غايت وضوح دارد، كه معلوم است مثلى كه خدا زده براى ايمان و علوم حقه امورى است كه موجب سعادت ابدى دنيا و عقبى مى گردند و آنها را تشبيه به درختى فرموده زيرا كه خدا در اكثر آيات لذات روحانيه را به لذات جسمانيه كه همت قاصران مقصور بر آن است مثل زده است و امور معقوله را به امور محسوسه كه منبع علم جاهلان است تشبيه نموده، پس علم و ايمان و اعمال صالحه را تشبيه فرموده است:به درخت ثابت محكمى كه سر به آسمان كشيده و ريشه آن درخت حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه منبع جميع كمالات است، و چنانكه اجزاء درخت از ريشه عذا مى خورند و تربيت مى يابند جميع ائمه و اتباع ايشان در خور انتساب به آن جناب از او بهره مند مى گردند، و ساق آن درخت حضرت امير (عليه السلام) است كه اول نمو آن درخت است و نمايش درخت به آن است و ساير اجزاء به توسط آن بهره مى برند، و حضرت فاطمه (سلام الله عليها)به منزله شاخه بزرگ آن درخت است كه واسطه انتساب جميع ائمه است به حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله و سلم) و به توسط او نور آن حضرت به ايشان سرايت كرده است، و شاخه هاى ديگر كه از شاخه بزرگ رسته است مثال ساير ائمه (عليهم السلام) اند كه به توسط ايشان ثمرات علوم رسالت به خلق مى رسيد و انوار مصطفوى و مرتضوى همه در ايشان مجتمع گرديده و هر كه چنگ در يكى از آنها زند به آسمان رفعت و كمال مرتفع مى شود و علوم ايشان كه به مردم مى رسد و قلوب و ارواح شيعيان به آنها تربيت و قوت مى يابند به مثابه ميوه هاى آن درخت بلند بخت است، و شيعيان كه حافظ و حامى و قابل ثمرات علوم ايشانند و خود را در مهالك فداى ايشان مى كنند و علوم و معارف ايشان را از ديگران پنهان مى دارند به منزله برگهاى آن شجره طيبة الثمره اند كه آن ميوه ها را از ضرر باد و حرارت آفتاب و گرد و غبار حراست مى نمايند و آنها را در ميان خود پنهان مى دارند.
و اعداى خبيثه ايشان را به آن شجره خبيثه و شجره ملعونه تشبيه فرموده، بعضى از آن ملاعين به منزله ريشه اند مثل ابوبكر و عمر، و بعضى به منزله ساقند مانند بنى اميه، و بعضى به منزله شاخه اند مانند بنى عباس و امثال ايشان، و شيعيان گمراه آنها به منزله برگهاى آن درختند، و ميوه آن درخت كه عبارت از شبهات و شكوك و علوم باطله ايشان است به منزله حنظل ناگوار كه قاتل اهل ضلالت است.
و مثال شجره اولى شجره طوبى است كه در بهشت اصلش در خانه اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و در هر خانه از شيعيان شاخه اى از آن است تا سدرة المنتهى؛ و مثال شجره ثانيه در آخرت شجره زقوم است كه در جهنم مى رويد و ميوه اش طعام دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) است. و در اين مقام سخن بسيار است و اين كتاب گنجايش ذكر زياده از اين ندارد.

پاورقی

1547- ابراهيم 4 - 26.
1548- كشوث: گياهى است زرد رنگ داراى ساقه هاى باريك و بى برگ. (فرهنگ عميد 3/1973.)
1549- مجمع البيان 3/312.
1550- مجمع البيان 3/312.
1551- فردوس الاخبار 1/84.
1552- كافى 1/428؛ بصائر الدرجات 59؛ كمال الدين 345. و روايت در كمال الدين با كمى تفاوت ذكر شده است.
1553- معانى الاخبار 400.
1554- تفسير قمى 1/369؛ بصائر الدرجات 59.
1555- بصائر الدرجات 60.
1556- تفسير عياشى 2/225.
1557- مجمع البيان 3/313.
1558- سوره اسراء: 60.
1559- تفسير عياشى 2/297 و 298؛ تفسير قمى 1/369؛ مجمع البيان 3/424.
1560- رجوع شود به تفسير عياشى 2/297؛ كافى 4/159؛ امالى شيخ طوسى 688.
1561- تفسير عياشى 2/298.
1562- تفسير عياشى 2/298.
1563- مجمع البيان 3/424. و نيز رجوع شود به تفسير طبرى 8/103؛ تفسير قرطبى 10/283.
1564- صحيفه سجاديه 56.
1565- احتجاج 2/44، و در آنجا قسمتى از روايت ذكر شده است.