فصل سى و هشتم: در تأويل آيات عدل و معروف و احسان و قسط و ميزان به ولايت ائمه (عليهم السلام)، و تأويل كفر و فسوق و عصيان و فحشاء و منكر و بغى به عداوت و ترك ولايت ايشان و آيات در اين باب بسيار است

اول: ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان وايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء والمنكر و البغى يعظكم لعلكم تذكرون (1739) يعنى: ((بدرستى كه خدا امر مى كند به عدالت و نيكوكارى و عطا كردن به خويشان و نهى مى كند از كار زشت و ناپسنديده و ظلم، و پند مى دهد خدا شما را شايد كه شما پند گيريد.))
على بن ابراهيم گفته كه: عدل، گواهى لا اله الا الله و محمد رسول الله است؛ و احسان، اميرالمؤمنين (عليه السلام)؛ و فحشا و منكر و بغى، ابوبكر و عمر و عثمان است.(1740)
و در ارشاد القلوب از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: عدل، شهادت توحيد و رسالت است؛ و احسان، ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و اطاعت اوست؛ و ايتاء ذى القربى، اداء حق حسن و حسين عليهما السلام است و امامان از فرزندان حسين (عليه السلام)؛ و فحشاء و منكر و بغى، آنهايند كه ستم كردند بر اهل بيت و كشتند ايشان را و منع حق ايشان كردند.(1741)

و عياشى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: عدل، شهادت توحيد است؛ و احسان، شهادت رسالت است؛ و ايتاء ذى القربى آن است كه هر امامى امامت را به امامى بعد از خود بدهد؛ و فحشا و منكر و بغى، ولايت ائمه جور است.(1742)
و از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: عدل، شهادتين است تد و احسان، ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است؛ و فحشاء، ابوبكر؛ و منكر، عمر؛ و بغى، عثمان است.(1743)
و به روايت ديگر فرمود كه: عدل، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است، پس هر كه اطاعت او كند عدل كرده است؛ و احسان، على (عليه السلام) است، هر كه ولايت او را اختيار كند احسان كرده است، و محسن در بهشت است؛ و ايتاء ذى القربى، رعايت قرابت ماست، خدا امر كرده است به مودت ما و فرزندان ما، و نهى كرده مردم را از فحشاء و منكر و بغى، يعنى كسانى كه بغى و ظلم كنند به ما و مردم را بسوى غير ما خوانند.(1744)
و فرات بن ابراهيم از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: عدل، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و احسان، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است؛ و ذى القربى، فاطمه (سلام الله عليها)است.(1745)
دوم: ضرب الله مثلا رجلين احدهما ابكم لا يقدر على شى ء و هو كل على مولاه اينما يوجهه لاياءت بخير هل يستوى هو و من ياءمر بالعدل و هو على صراط مستقيم (1746) يعنى: ((خدا زده مثل دو مردى كه يكى از آن دو گنگ است كه قادر نيست بر چيزى و او گران است و بار است بر آقاى خود، و به هر جا كه او را متوجه مى گرداند نمى آورد هيچ چيز را، آيا مساوى است او و كسى كه امر مى كند به عدالت و اوست بر راه راست؟)).

بعضى از مفسران گفته اند كه خدا اين مثل را براى بتها و خود تعالى شاءنه زده است؛ و بعضى گفته اند كه براى كافر و مؤمن زده است.(1747)
و على بن ابراهيم روايت نموده است كه: اين مثل براى اميرالمؤمنين و ائمه (عليهم السلام) و غاصبان حق ايسان است - زيرا كه اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السلام امر مى كردند مردم را به عدالت در اقوال و افعال، و بر راه راست بودند و طريق حق با ايشان بود، و اولى و دومى و ساير ائمه جور لال بودند از بيان حق و هدايت خلق و هيچ امر از امور خدا از ايشان متمشى نمى شد - چگونه اينها با آنها برابر باشند؟(1748) و بنابراين تأويل ممكن است كه مراد از آقات، خدا باشد يا حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) زيرا كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به هر جنگى كه آنها را فرستاد گريختند و هيچ امر خيرى بر دست ايشان جارى نشد؛ و انطباق اين تفسير بر آيه از تفاسير ديگر بيشتر است به جهات بسيار.
سوم: و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا # و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تأويلا(1749) يعنى: ((وفا كنيد به عهد و پيمان بدرستى كه از عهد سؤال خواهند كرد در قيامت، و تمام نمائيد پيمانه را چون كيل نمائيد و بسنجيد به ترازوى درست، آن بهتر و نيكوتر است از جهت تأويل و عاقبت.))
سيد ابن طاووس از تفسر ابن ماهيار روايت كرده است از حضرت كاظم از پدرش (عليهما السلام) كه: مراد به عهد، آن عهدى است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بر مردم گرفت در مودت ما اهل بيت و اطاعت جناب امير (عليه السلام) و آنكه مخالفت او نكنند و بر او پيشى نگيرند در خلافت و قطع رحم او نكنند، و خبر داد ايشان را كه در قيامت سؤال خواهد كرد خدا از ايشان كه با اهل بيت پيغمبر (عليهم السلام) و با كتاب خدا چه كردند؛ و مراد به قسطاس، امام است كه به عدالت در ميان مردم سلوك مى كند، و حكم ائمه عليهم السلام ميزان عدل است لهذا فرمود كه ((او بهتر است و تأويلش نيكوتر)) يعنى او بهتر مى داند تأويل قرآن را و او مى داند كه چگونه حكم كند در ميان مردم.(1750) و مويد اين است آنچه كلينى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است در تأويل آيه و نضع الموازين القسط ليوم القيامة (1751) يعنى: ((خواهيم گذاشت ترازوى عدالت را از براى روز قيامت)) حضرت فرمود كه: آن ترازو، پيغمبران و اوصياى ايشان است.(1752)
چهارم: خذ العفو و اءمر بالعرف و اعرض عن الجاهلين (1753) يعنى: ((بگير عفو را - يعنى هر چه بر ايشان آسان باشد - يا عفو كن از ايشان و امر كن مردم را به نيكى و اعراض كن از نادانان و متعرض ايشان مشو.))
عياشى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد به عرف ت ولايت ائمه (عليهم السلام) است.(1754)
پنجم: ولا يزيد الظالمين الا خسارا(1755) يعنى: ((قرآن زياد نمى كند ظالمان را مگر زيانكارى.))
عياشى از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد، ظلم كنندگان به آل محمدند كه حق آنها را غصب نمودند، و آيه را جبرئيل چنين آورد ولا يزيد الظالمين آل محمد حقهم الا خسارا.(1756)
ششم: قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن (1757) يعنى: ((اين است و جز اين نيست كه حرام كرده است پروردگار من كارهاى بسيار بد را، آنچه ظاهر باشد از آن و آنچه باطن باشد و پنهان.))
مفسران گفته اند: مراد زناهاى آشكار و زناهاى پنهان است.(1758)
و كلينى و نعمانى روايت نموده اند كه: قرآن ظاهرى و باطنى دارد، و آنچه خدا در قرآن حرام كرده ظاهرش حرام است و باطنش پيشوايان جور و دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) اند، و جميع آنه خدا در قرآن حلال كرده است ظاهرش حلال و باطنش امامان حقند.(1759)
هفتم: و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آبائنا و الله امرنا بها قل ان الله لا ياءمر بالفحشاء اتقولون على الله ما لا تعلمون (1760) يعنى: ((چون كنند كار بسيار بد را گويند: يافته ايم بر اين كار بد پدران خود را و خدا ما را امر كرده است به آن، بگو - يا محمد: - بدرستى كه خدا امر نكرده است به كار بد، آيا افترا مى زنيد به خدا آنچه را نمى دانيد؟)).
كلينى روايت نموده است كه: محمد بن منصور از معنى اين آيه سؤال كرده از حضرت صادق (عليه السلام)، حضرت فرمود كه: آيا ديده اى كسى را كه بگويد خدا امر كرده است او را به زنا و آشاميدن شراب يا چيزى از اين محرمات؟ گفت: نه، فرمود: پس چيست آن فاحشه و عمل قبيح كه ايشان دعوى مى كردند كه خدا آنها را به آن امر كرده است؟ گفت: خدا و ولى او بهتر مى دانند، حضرت فرمود كه: اين آيه در شاءن پيشوايان جور است كه مخالفان دعوى مى كنند كه خدا ما را مر كرده است كه متابعت ايشان بكنيم، پس خدا خبر داد كه ايشان دروغ بسته اند بر خدا، و اين متابعت را خدا فاحشه ناميد زيرا كه معصيتى است رسوا.(1761)

پاورقی

1739- نحل: 90.
1740- تفسير قمى 1/388.
1741- بحارالانوار 24/188 به نقل از ارشاد القلوب.
1742- تفسير عياشى 2/267.
1743- تفسير عياشى 2/268.
1744- تفسير عياشى 2/268.
1745- تفسير فرات كوفى 236.
1746- سوره نحل: 76.
1747- تفسير بيضاوى 2/416.
1748- تفسير قمى 1/387.
1749- اسراء: 34 و 35.
1750- اليقين 296.
1751- انبياء: 48.
1752- كافى 1/419.
1753- اعراف: 199.
1754- تفسير عياشى 2/43.
1755- اسراء: 82.
1756- تفسير عياشى 2/315، و در آنجا فقط ذيل روايت آمده است.
1757- اعراف: 33.
1758- تفسير بغوى 2/157.
1759- كافى 1/374؛ غيبت نعمانى 144.
1760- اعراف: 28.
1761- كافى 1/373، و در آنجا نامى از امام صادق (عليه السلام) نيامده است.