فصل سى و نهم: در تأويل جنب الله و وجه الله و يد الله و امثال اينها به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) و آيات در اين باب بسيار است

اول: و اتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم من قبل ان ياءتيكم العذاب بغتة و انتم لا تشعرون # ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله و ان كنت لمن الساخرين (1762) يعنى: ((و پيروى كنيد بهترين آنچه را فرو فرستاده شده بسوى شما از جانب پروردگار شما پيش از آنكه بيايد شما را عذاب خدا ناگهان و شما ندانسته باشيد تا نشود چنين كه گويد نفسى: زهى حسرت بر آنچه تقصير كردم در جنب خدا بدرستى كه بودم در دنيا از استهزا كنندگان)) يعنى به دين خدا و پيغمبر خدا و آنها كه به ايشان ايمان آورده بودند.
و ((جنب)) در لغت به معنى پهلو است و در اينجا مجاز است؛ و اكثر مفسران گفته اند: مراد تقصير در طاعت خداست يا قرب خدا.(1763)

و در احاديث بسيار وارد شده است كه: جنب خدا، كنايه از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) و اطاعت و ولايت ايشان است، چنانكه على بن ابراهيم در تفسير اين دو آيه گفته است كه: ((آنچه فرستاده شده بسوى شما)) يعنى قرآن و بهتر آنها كه در قرآن آمده است ولايت اميرالمؤمنين و ائمه (عليهم السلام) است - چنانچه مراد از جنب الله امام است - و حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: مائيم جنب الله.(1764)

و شيخ طبرسى در احتجاج از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است كه: شخصى از تأويل آيات مشكله قرآنى از آن حضرت سؤال كرد و از جمله آنها از اين آيه سؤال كرد، حضرت فرمود كه: مراد از جنب الله، برگزيدگان و دوستان خدايند و خواسته است براى ايشان در قرآن حجتى قرار دهد براى قرب منزلت خليفه خدا، نمى بينى مى گويند: فلان شخص در پهلوى فلان مى نشيند؟ يعنى مقرب است نزد او، پس اين رمزى است در قرآن براى بيان قرب ايشان نزد حق تعالى و از براى اين بعنوان رمز فرموده كه حجتهاى خدا و دوستان او بفهمند و دشمنان ايشان تحريف نكنند و از قرآن بيرون ننمايند چنانكه آيات ديگر را بيرون كردند، و خدا كور كرد ديده هاى دل ايشان را كه اينها را نمى فهمند.(1765)
و در خصال ايضا از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود: مائيم خزينه داران دين خدا و چراغهاى علم خدا، هر امام از ما كه از دنيا مى رود ديگرى بعد از او براى مردم ظاهر مى گردد، گمراه نمى شو كسى كه متابعت ما كند، و هدايت نمى يابد كسى كه انكار ما كند، و نجت نمى يابد كسى كه دشمنان ما را بر ما يارى كند، و يارى كرده نمى شود كسى كه به ما ستم كند، پس از ما جدا مشويد از براى طمع دنيا و متاع آن كه بزودى از شما زايل مى گردد، بدرستى كه كسى كه اختيار كند دنيا را بر آخرت و دنيا را بر ما حسرت او در قيامت عظيم خواهد بود؛ پس حضرت اين آيه را خواندند.(1766)
و كلينى از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) روايت كرده است كه در تفسير اين آيه فرمود كه: جنب الله، جناب امير (عليه السلام) است و اوصياى بعد از او و در آن مكان رفيعى كه ايشان دارند تا آخر ايشان.(1767)
و ايضا روايت كرده است كه جناب امير (عليه السلام) فرمود كه: منم عين الله و منم يدالله و منم جنب الله و منم باب الله.(1768)
و ابن شهر آشوب از ابوذر (رحمة الله عليه) روايت كرده است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: اى ابوذر! دشمن على را مى آورند در قيامت كور و گنگ و در ظلمات قيامت مى افتد و بر نمى خيزد و فرياد مى كند: يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله و در گردنش طوقى از آتش خواهد بود.(1769)
و عياشى از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: مائيم جنب الله.(1770)
و در بصائر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: على (عليه السلام) جنب الله است.(1771)

و ابن ماهيار از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مائيم جنب الله، خدا ما را از نور خود خلق كرده لهذا چون كافران را به جهنم مى برند مى گويند: يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله يعنى: ((اى حسرت بر آنكه تقصير كردم در ولايت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل او (عليهم السلام).))(1772)
و در معانى الاخبار و توحيد به سند صحيح از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه حضرت امير (عليه السلام) در خطبه خود فرمود: منم هدايت كننده، منم هدايت يافته، منم پدر يتيمان و مسكينان و شهر بيوه زنان و منم پناه هر ضعيفى و محل ايمنى هر خايفى و منم كشاننده مؤمنان بسوى بهشت و منم حبل الله المتين و منم عروة الوثقى و منم كلمه تقوى و منم چشم خدا و زبان راستگوى خدا و دست خدا و جنب خدا كه حق تعالى مى فرمايد: يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله و منم دست خدا كه بر سر بندگا خود پهن كرده به رحمت و مغفرت و منم درگاه حطه اين امت، هر كه مرا و حق مرا بشناسد پروردگار خود را شناخته زيرا كه من وصى پيغمبر اويم در زمين او و حجت خدايم بر خلق او، انكار نمى كند اين را مگر كسى كه گفته خدا و رسول را رد كند.(1773)
و به سند معتبر ديگر در توحيد از آن حضرت روايت كرده است كه حضرت امير (عليه السلام) فرمود كه: منم علم خدا و منم دل داناى خدا و ديده بيناى خدا و زبان گوياى خدا (و منم عين الله)(1774) و منم جنب الله و منم يدالله.(1775)
و احاديث از اين نوع بسيار است بعضى گذشت و بعضى خواهد آمد.
دوم: كل شى ء هالك الا وجهه (1776) يعنى: ((همه چيز هالك و فانى است مگر وجه خدا))؛ اكثر مفسران گفته اند: مراد از وجه خدا، ذات خداست؛ و گفته اند: همه چيز پيش از قيامت فانى مى شود و باز بر مى گردد؛(1777) و بعضى گفته اند: مراد دين خداست يا عباتى كه از براى خدا كنند.(1778)
و ابن بابويه در توحيد از ابن (1779) خيثمه روايت كرده است كه گفت: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيديم از تفسير اين آيه، فرمود كه: وجه خدا، دين خداست، و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و حضرت امير (عليه السلام) دين خدا و وجه خدا و عين خدا بودند در ميان بندگان خدا كه اعمال آنها را به نور خدائى مشاهده مى كردند، و زبان خدا بودند كه خدا به سبب ايشان سخن مى گفت و علوم خدا را به خلق مى رسانيدند، و دست خدا بودند يعنى رحمت خدا بودند بر خلق او، و مائيم وجه خدا كه بندگان به جهت ما به خدا مى توانند رسيد و تا خدا مى خواهد كه احوال خلايق را منظم نمايد ما را در ميان آنها وا مى گذارد، و چون خواهد كه آنها را عذاب بنمايد و در ايشان خيرى نمى بيند ما را از ميان آنها بيرون مى برد پس آنچه خواهد از عذاب بر ايشان مى فرستد.(1780)
و ايضا به سند معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه: بدرستى كه خداوند عزيز خلق كرد ما را پس نيكو كرد خلق ما را و صورت بخشيد ما را پس نيكو آفريد صورت ما را و گردانيد ما را ديده و ديدبان خود در ميان بندگان، و زبان گوياى خود در ميان خلق خود، و دست گشاده خود بر بندگان خود، و روى خدا كه هر كه قرب خدا را خواهد از جهت ايشان بايد بسوى خدا برود، و باب خدا كه مردم را بر او دلالت مى كند، و خزينه داران خدا در آسمان خدا و در زمين خدا، به بركت ما بارور مى شوند درختان و به كمال مى رسند ميوه ها و جارى مى شوند نهرها، و به بركت ما باران از آسمان مى بارد و گياه هاى زمين مى رويد، و به عبادت ما خدا عبادت كرده مى شود، اگر ما نبوديم خدا عبادت كرده نمى شد؛(1781) يعنى ما طريق بندگى خدا را به خلق تعليم كرديم يا آنكه عبادت كامله خدا از غير ما به عمل نمى آيد يا آنكه ولايت ما شرط قبول عبادت است، اگر ولايت ما نباشد هيچ عبادتى مقبول نمى گردد.
و ابن شهر آشوب و ديگران به سندهاى بسيار از حضرت باقر و صادق (عليهما السلام) روايت كرده اند در تفسير اين آيه كه: مائيم وجه خدا كه از جانب ما بوى خدا بايد رفت.(1782)
و ابن ماهيار و صفار روايت كرده اند كه: سلام بن مستنير از حضرت باقر (عليه السلام) از تفسير اين آيه پرسيد، حضرت فرمود: بخدا سوگند كه مائيم وجه الله كه تا روز قيامت هستيم و برطرف نمى شويم و خدا امر كرده مردم را به اطاعت ما و ولايت ما، و هر يك از ما كه از دنيا مى رود البته ديگرى از ما قيام مى نمايد به امر امامت تا روز قيامت.(1783)
و به روايت صفار: فرمود كه: هلاك نمى شود در قيامت كسى كه به اطاعت ما و اعتقاد به امامت ما بيايد.(1784)
و على بن ابراهيم به سند موثق از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه در تفسير آيه فرمود: آيا مردم گمان مى كنند كه مراد آن است كه همه چيز فانى مى شود و روى خدا باقى مى ماند؟ خدا از آن عظيمتر است كه او را به صفت مخلوقات او وصف كنند و او را مثل ديگران روئى بوده باشد، وليكن معنى آيه آن است كه همه چيز هالك و باطل است مگر دين خدا، و دين خدا برپا است و مائيم آن وجهى كه دين خدا و معرفت او را و عبادت او را از ما بايد فراگيرند، و تا خدا را به بندگان حاجتى هست يعنى ايشان را قابل عبادت و معرفت خود مى داند ما را در ميان ايشان مى گذارد، و چون خدا در بندگان خيرى نداند ما را بالا مى برد بسوى مرحمت و كرامت خود و آنچه خواهد نسبت به ما بعمل مى آورد.(1785)
و ابن بابويه و كلينى روايت كرده اند از حضرت باقر (عليه السلام) كه: مائيم مثانى كه خدا به پيغمبر ما داده است، و مائيم وجه الله كه در زمين در ميان شما مى گرديم، شناخت ما را هر كه شناخت، و هر كه نشناخت مرگ در پيش اوست، او بعد از مرگ خواهد شناخت، و آن شناختن فايده به او نخواهد كرد.(1786)
سوم: كل من عليها فان # و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام (1787) يعنى: ((آنچه بر روى زمين است فانى مى شود و در معرض فنا است ، و باقى مى ماند وجه پروردگار تو كه صاب بزرگوارى و مكرمت است))؛ اكثر مفسران گفته اند كه: وجه خدا، ذات مقدس اوست.(1788)
و على بن ابراهيم گفته است كه: مراد دين خداست، و حضرت على بن الحسين (عليه السلام) فرمود كه: مائيم وجه خدا كه بسوى خدا از جهت ما بايد آمد.(1789)
و به سند معتبر از امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير قول حق تعالى تبارك اسم ربك ذى الجلال والاكرام (1790) يعنى: ((با بركت است نام پروردگار تو كه صاحب جلال و اكرام است))، حضرت فرمود: مائيم جلال و كرامت خدا كه گرامى داشته است بندگان را به آنكه اطاعت ما را بر ايشان واجب گردانيده.(1791)

مولف گويد كه:
قرآن مجيد به لغت عرب نازل شده است و مدار عرب بر مجازات و استعارات است، و كلامى را كه از استعاره و تشبيه و مجاز خالى باشد فصيح و بليغ نمى دانند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى (عليهم السلام) نيز بر اين و تيره سخن مى فرمودند و مدار فصحاى عجم نيز بر اين است چنانكه مى گويند: فلان كس را روئى هست نزد مردم، و وجه را بر جهت اطلاق مى كنند و دست را بر نعمت، و شايع است كه عرب مى گويند: فلان كس را بر فلان يدى هست و بر قدرت اطلاق مى كنند، و مى گويند: فلان مرد دستى بهم رسانيده.
پس ائمه ما (عليهم السلام) وجه الله اند يعنى ايشان را گرامى داشته چنانكه رو گرامى ترين اعضاء است؛ و ايضا هر كه به جانب كسى مى رود از جهت روى او مى رود و هر كه خواهد راه خدا و قرب او را بايد بسوى ايشان بيايد؛ و ايضا ايشان جهتى اند كه خدا امر كرده مردم را كه به اين جهت بروند و همه چيز هالك و باطل است مگر دين و طريقه ايشان و اطاعت ايشان؛ و ((عين)) به معنى ديده و به معنى جاسوس و به معنى برگزيده هر چيز آمده، و عين خدا ايشانند يعنى ناظر و گواهند بر مردم، و چنانكه آدمى به ديده نظر مى كند و بر احوال مردم مطلع مى شود خدا ايشان را به بندگان موكل گردانيده كه بر احوال ايشان مطلع باشند و ديده بانند از جانب خدا بر ايشان و برگزيده خلقند.
چنانكه ابن اثير كه از علماى عامه است نقل كرده كه: مردى در طواف نظر مى كرد به زنان مسلمانان، حضرت امير (عليه السلام) سيلى بر روى او زد، او به نزد عمر آمد و از آن حضرت شكايت كرد، عمر گفت: به حق زده تو را عينى از عيون خدا؛ ابن اثير گفته: يعنى مخصوصى از مخصوصان خدا و دوستى از دوستان خدا.(1792)
و ايضا ايشان (عليهم السلام) يدالله اند يعنى نعمت و رحمت الهى اند براى بندگان يا مظهر قدرت خدايند؛ و جنب الله به اعتبار آنكه جانبى اند كه خدا امر كرده خلق را كه به جانب ايشان بروند يا مقربترين خلقند نزد خدا، يا آنكه هر كه قرب الهى را خواهد بايد كه قرب و اطاعت ايشان را اختيار كند.
و كفعمى از امام محمد باقر (عليه السلام) روايت نموده است كه: معنى جنب الله آن است كه هيچكس نزديكتر نيست بسوى خدا از پيغمبر او، و هيچكس مقربتر نيست بسوى پيغمبر خدا از وصى او، پس او در قرب خدا به منزله كسى است كه در پهلوى كسى باشد همچنان كه فرموده يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله يعنى در ولايت دوستان خدا.
و فرمود كه: ائمه (عليهم السلام) را باب الله مى گويند، زيرا كه خدا به سبب تقدس ذات اقدس او از خلق پنهان گرديده و پيغمبر خود و اوصياى بعد از او را براى خلق ظاهر گردانيده و علم خود را به ايشان تفويض كرده كه هر چه مردم را به آن احتياج باشد از معرفت خدا و احكام و اوامر و نواهى او از ايشان اخذ كنند، س ايشان به منزله درگاه خدا و دربان اويند، و چون حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) جميع علوم و حكمتها را به اميرالمؤمنين (عليه السلام) تعليم كرد و فرمود كه: من مدينه و شهرستان علمم و على درگاه آن است و واجب گردانيد خدا بر خلق كه تذلل و انقياد و استكانت كنند براى على (عليه السلام) به آنكه فرمود در قصه بنى اسرائيل كه: داخل درگاه شويد از روى سجود و خضوع و تعظيم و بگوئيد كه: حط كن گناهان ما را تا بيامرزيم گناهان شما را و بزودى زيادتيهاى ثواب خواهيم داد نيكوكاران را، و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: اهل بيت من به منزله باب حطه بنى اسرائيلند در اين امت، پس در اين آيه اشاره شده به تعظيم اهل بيت (عليهم السلام) و تذلل نزد ايشان.
و فرمود كه: مراد به محسنين و نيكوكاران آنهايند كه شك نمى كنند در فضيلت آن درگاه و علو قدر آن، و در جاى ديگر خدا فرموده و اءتوا البيوت من ابوابها(1793) يعنى: ((بيائيد بسوى خانه ها از جانب درهاى آنها)) و درهاى آنها ائمه (عليهم السلام) هستند كه خانه هاى علمند و معدنهاى حكمتند و ايشان ابواب خدا و وسيله هاى مردم بسوى خدا و دعوت كنندگان مردم بسوى بهشت و راهنمايان بسوى بهشت تا روز قيامت.(1794)

پاورقی

1762- زمر: 55 و 56.
1763- تفسير بيضاوى 4/41؛ تفسير بغوى 4/85.
1764- تفسير قمى 2/250.
1765- احتجاج 1/595.
1766- خصال 631.
1767- كافى 1/145؛ بصائر الدرجات 64.
1768- كافى 1/145؛ بصائر الدرجات 61.
1769- مناقب ابن شهر آشوب 3/316.
1770- مجمع البيان 4/505 به نقل از عياشى.
1771- بصائر الدرجات 62.
1772- تأويل الايات الظاهرة 2/520.
1773- معانى الاخبار 17؛ توحيد 164 - 165.
1774- اين عبارت از مصدر اضافه شد.
1775- توحيد 164.
1776- قصص: 88.
1777- مجمع البيان 4/269.
1778- تفسير قرطبى 13/322.
1779- در مصدر كلمه ((ابن)) ندارد.
1780- توحيد 151.
1781- توحيد 151.
1782- مناقب ابن شهر آشوب 4/234؛ بصائر الدرجات 65.
1783- تأويل الايات الظاهرة 1/425 - 426؛ بصائر الدرجات 65.
1784- بصائر الدرجات 65.
1785- تفسير قمى 2/147؛ بصائر الدرجات 65.
1786- توحيد 150؛ كافى 1/143؛ بصائر الدرجات 65.
1787- رحمن: 26 و 27.
1788- تفسير كشاف 4/446؛ تفسير قرطبى 17/165؛ تفسير بيضاوى 4/224.
1789- تفسير قمى 2/345.
1790- رحمن: 78.
1791- تفسير قمى 2/346؛ بصائر الدرجات 312.
1792- النهاية 3/332.
1793- بقره: 189.
1794- مصباح كفعمى، حاشيه ص 478، و روايت در آنجا از امام صادق (عليه السلام) مى باشد.