فصل دهم: در تأويل آيات نور در اهل بيت (عليهم السلام)، و بيان آنكه ايشانند انوار سبحانى و تأويل مساجد و بيوت مقدسه به خانه هاى ايشان و تأويل ظلمت به اعداى ايشان

آيه اولى: الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقيد و لا غربيد يكاد زيتها يضى ء ولو لم تمسسه نار نور على نور يهدى الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس والله بكل شى ء عليم (682) اين آيه كريمه از آيات متشابه است و در تأويل آن وجوه بسيار گفته اند؛ اما ظاهر لفظ آيه آن است كه: ((حق تعالى نور دهنده آسمانها و زمين است به نور وجود و علم هدايت و انوار ظاهره از كواكب و غير آنها، مثل و صفت نور خدا مانند مشكاة است - و آن سوراخى است كه چراغ را در ميان آن مى گذارند، و بعضى گفته اند لوله اى است در ميان قنديل كه فتيله را در ميان آن مى گذارند - و در ميان آن مشكاة چراغى بوده باشد، و چراغ در ميان قنديلى از آبگينه بوده باشد، و آن قنديل درخشان باشد كه گويا ستاره اى بسيار روشن است يا ستاره زهره است، و آن چراغ را افروخته باشند از درخت بابركتى كه درخت زيتون است ، و چنان درخت زيتونى باشد كه نه شرقى باشد و نه غربى.))

بعضى گفته اند كه: در طرف مشرق يا مغرب نروئيده باشد كه آفتاب گاهى بر آن تابد و گاهى نتابد، بلكه در صحراى گشاده يا قله كوهى بوده باشد كه پيوسته آفتاب بر آن تابد تا آنكه ميوه اش خوب برسد و روغنش صافتر شود.

و بعضى گفته اند: در مشرق و مغرب معموره نباشد بلكه در وسط معموره باشد كه بلاد شام است و زيتونش بهترين زيتونها است.
و بعضى گفته اند: در جائى نروئيده باشد كه پيوسته آفتاب بر آن بتابد كه آن را بسوزاند، و در جائى نباشد كه آفتاب بر آن نتابد و خام بماند، بلكه گاهى تابد و گاهى نتابد، نزديك باشد كه روغن زيتونش روشن شود بى آنكه آتشى به آن برسد و نور آن بر نور بيفزايد، زيرا كه نور چراغ مضاعف مى شود به سبب صفاى روغن زيت و درخشندگى قنديل و ضبط نمودن چراغدان نور آن را، هدايت مى كند خدا بسوى نور خود هر كه را خواهد، و مى زند خدا مثلها از براى مردم و خدا به همه چيز دانا است.(683)
و تأويل اين آيه به وجوه بسيار كرده اند:
اول آنكه: اين مثلى است كه خدا براى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده؛ و مشكاة، سينه حقيقت دفينه آن حضرت است؛ و زجاجه، دل حكمت او؛ و مصباح، پيغمبرى است؛ نه شرقى است و نه غربى يعنى نه نصرانى است و نه يهودى، زيرا كه نصارى به جانب مشرق نماز مى كنند و يهود به جانب مغرب؛ و شجره مباركه، پيغمبرى است كه ابراهيم (عليه السلام) باشد و نور محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نزديك است كه ظاهر گردد از براى مردم هر چند سخن نگويد.

دوم آنكه: مشكاة، ابراهيم (عليه السلام) است؛ و زجاجه، اسماعيل (عليه السلام)؛ و مصباح، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)؛ و شجره مباركه، ابراهيم (عليه السلام) است زيرا كه اكثر پيغمبران از صلب او بهم رسيده اند؛ و نه شرقى و نه غربى يعنى نه يهودى و نه نصرانى است. يكاد زيتها يعنى نزديك است كه محاسن محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ظاهر گردد پيش ‍ از آنكه وحى به او برسد؛ نور على نور يعنى پيغمبرى از نسل پيغمبرى.

سوم آنكه: مشكاة، عبدالمطلب است؛ و زجاجه، عبدالله است؛ و مصباح، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ نه شرقى است و نه غربى بلكه مكى است كه مكه وسط دنيا است.

چهارم آن است كه: اين مثلى است كه حضرت عزت از براى مؤمن زده است، و مشكاة، نفس اوست؛ و زجاجه، سينه اوست؛ و مصباح، ايمان است و قرآن كه در دل اوست و افروخته مى شود از شجره مباركه كه اخلاص خداوند يگانه است، پس آن درخت پيوسته سبز و خرم است مانند درختى كه درختان ديگر بر گرد آن درخت بر آمده باشند و آفتاب به آن نرسد نه در هنگام طلوع و نه در هنگام غروب، و مؤمن چنين است و اثر هيچ فتنه به او نمى رسد، پس او در ميان چهار خصلت است: اگر خدا به او عطا مى كند، شكر مى كند؛ و اگر مبتلا مى شود به بلائى، صبر مى كند؛ و اگر حكم مى كند، به عدالت حكم مى كند؛ و اگر سخن مى گويد، راست مى گويد، پس او در ميان ساير مردم مثل مرد زنده است كه در ميان قبرهاى مردگان راه رود؛ نور بر نور است، كلامش نور است و علمش نور است و داخل شدنش در هر امرى نور است و بيرون رفتنش نور است و بازگشتنش ‍ در قيامت بسوى نور است.

پنجم آنكه: اين مثلى است كه خدا براى قرآن زده است؛ مصباح، قرآن است؛ و زجاجه، دل مؤمن است؛ و مشكاة، زبان و دهان اوست؛ و شجره مباركه، شجره وحى است.
يكاد زيتها يضى ء يعنى: نزديك است كه حجتهاى قرآن واضح گردد هر چند خوانده نشود؛ يا آنكه: نزديك است كه حجتهاى خدا بر خلقش روشن شود براى كسى كه تفكر و تدبر نمايد در آنها هر چند قرآن نازل نشود، و نور بر نور است يعنى قرآن نور است با ساير نورها كه پيش از آن بوده.
يهدى الله لنوره من يشاء يعنى: هدايت مى كند خدا از براى دينش ‍ و ايمانش يا از براى پيغمبرى و امامت هر كه را خواهد.(684)

و تأويلات ديگر نيز در اين آيه كرده اند كه ذكرشان موجب تطويل كلام است.
و اما احاديثى كه در تأويل اين آيه وارد شده است چند نوع است:
اول آنكه: على بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: مشكاة، حضرت فاطمه است؛ فيها مصباح مصباح در اينجا حضرت امام حسن (عليه السلام) است؛ المصباح فى زجاجة اين مصباح، حضرت امام حسين (عليه السلام) است، و چون هر دو از يك نورند تعبير از هر دو به مصباح نموده اند، و فرموده كه: مراد به زجاجه نيز حضرت فاطمه عليهاالسلام است، يعنى گويا فاطمه عليها السلام كوكب درخشنده است ميان زنان دنيا و زنان اهل بهشت؛ و شجره مباركه، ابراهيم (عليه السلام) است؛ لا شرقية و لا غربية يعنى: نه يهوديه و نه نصرانيه است؛ يكاد زيتها يضى ء يعنى: نزديك است كه علم از او و از ذريه او بجوشد؛ نور على نور يعنى: امامى از او بهم مى رسد بعد از امامى؛ يهدى الله لنوره من يشاء يعنى: هدايت مى كند خدا بسوى ائمه (عليهم السلام) هر كه را مى خواهد.(685)
و كلينى و فرات بن ابراهيم نيز اين روايت را به چندين سند روايت كرده اند.(686)
و علامه (رحمة الله عليه) در كشف الحق و ابن بطريق در عمده و سيد ابن طاووس در طرايف از ابن مغازلى شافعى قريب به اين مضمون را روايت نموده اند، و گفته اند: مشكاة، فاطمه است؛ و مصباح، حسن و حسين (عليهم السلام) است؛ و فاطمه، كوكب درخشنده بود ميان زنان عالميان... تا آخر.(687)
و از جهت مزيد توضيح و تشبيه و تطبيق بر مشبه مى گوئيم كه: چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) اصل و عمده انبياء (عليهم السلام) بود، و انبياء به منزلت شاخه هاى او بودند و از شاخه هاى مختلف منشعب شد از انبياء و اوصياء در فرزندان اسحاق كه بنى اسرائيلند و در فرزندان اسماعيل كه عمده ايشان حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و اوصياى اويند و از ايشان انوار عظيمه در سه فرقه از اهل كتب كه يهود و نصارى و مسلمانمان باشند ساطع گرديد. پس ابراهيم (عليه السلام) به منزله شجره زيتونه است از جهت اين شعب و انوار، و چون تحقق ثمار شجره و سريان انوار اين زيتونه در پيغمبر ما و اهل بيت او كاملتر و بيشتر و تمامتر بود زيرا كه ايشان از همه انبياء و اوصياء افضل بودند و امت وسط و ائمه وسطى ايشان بودند و شريعت و سيرت و طريقت ايشان اعدل سير بود چنانچه حق تعالى فرموده است:و كذلك جعلناكم امة وسطا(688) و مؤ يد وسط بودن ايشان توسط در شرايع است چنانچه يهود بسوى مغرب نماز مى كردند و نصارى به سمت مشرق و قبله اين امت ميان اين دو قبله واقع شده.
و همچنين در حكم و قصاص و ديات و ساير احكام ايشان را وسط قرار داده اند، پس تشبيه نمود خدا حضرت ابراهيم (عليه السلام) را از جهت تشعب اين انوار عظيمه از او به زيتونه كه نه شرقيه و نه غربيه باشد يعنى منحرف نباشد از اعتدال بسوى افراط يا تفريط كه در ملت يهود و نصارى تحقق يافته، و ايماء كرد به شرقيه بسوى نصارى و به غربيه بسوى يهود به اعتبار قبله هاى ايشان؛ و ممكن است كه مراد به آيه كريمه، زيتونه باشد كه در وسط شجره باشد نه در شرق آن كه آفتاب بعد از عصر بر آن نتابد و نه در غرب آن كه آفتاب در اول روز بر آن نتابد، پس تشبيه تمامتر و كاملتر مى شود.
و مراد زيتونه در مشبه ماده بعيده علم است كه امامت و خلافتى باشد كه منبعش ابراهيم (عليه السلام) است چنانچه حق تعالى به او خطاب نمود كه انى جاعلك للناس اماما(689) و سرايت نمود در ذريه مقدسه او؛ و مراد به زيت، مواد غريبه است از وحى و الهام، و اضائت زيت عبارت از منفجر شدن علم است از اين مواد.
ولو لم تمسسه نار مراد از نار، وحى است يا تعليم از بشر يا سؤال زيرا كه سؤال نيز آتش علم را بر مى افروزد، و نور على نور را تأويل به امام بعد از امام فرموده براى آنكه هر امامى كه بعد از ديگرى مى آيد نور و علم و حكمت الهى را در ميان خلق مى افزايد، و به اين نحو كه تقرير نموديم اين تأويل را متانت و حسن اين تأويل كنار على علم ظاهر و هويدا است.

دوم: ابن بابويه در توحيد و معانى الاخبار روايت كرده است به سند معتبر از فضيل بن يسار كه گفت: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم از الله نور السموات والارض ، فرمود كه: چنين است خداى عزوجل آسمانها و زمين به نور او روشن است.
گفتم: مثل نوره، فرمود كه: نورش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است.
گفتم: كمشكوة، فرمود: مشكاة، سينه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است.
گفتم: فيها مصباح فرمود كه: يعنى در آن نور علم هست، يعنى پيغمبرى.
گفتم: المصباح فى زجاجة فرمود كه: علم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) منتقل شد به دل على (عليه السلام).
گفتم: كانها فرمود: چرا كانها مى خوانى؟
گفتم: پس به چه نحو بخوانم؟ فرمود: كانه كوكب درى.
گفتم: يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية فرمود كه: اينها اوصاف على بن ابى طالب (عليه السلام) است، نه يهودى است و نه نصرانى.
گفتم: يكاد زيتها يضى ء ولو لم تمسسه نار فرمود كه: يعنى نزديك است كه علم بيرون آيد از دهان عالم از آل محمد پيش از آنكه از او سؤال كنند يا پيش از آنكه آن علم گفته شده باشد به او به الهام.
گفتم: نور على نور فرمود كه: امامى بعد از امامى.(690)

مترجم گويد كه:
قرائت ((كانه)) در قرائت شاذه نقل نكرده اند، و تذكير ضمير يا به اعتبار خبر است يا به تأويل زجاجه يا به آنكه زجاجه دوم در قرائت اهل بيت نبوده باشد.
در بصائر و اختصاص از حضرت باقر (عليه السلام) روايت است كه مثل نوره نور، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ فيها مصباح مصباح ، علم است؛ المصباح فى زجاجة زجاجه، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و علم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد اوست.(691)
و ايضا فرات در تفسير از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده است كه: مثل نوره كمشكوة فيها مصباح يعنى: علم در سينه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و زجاجة سينه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است؛ يوقد من شجرة مباركة نور علم است؛ لا شرقيد ولا غربية يعنى: از آل ابراهيم بسوى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد، و از او به على بن ابى طالب رسيد، نه شرقى است و نه غربى يعنى نه يهودى و نه نصرانى است؛ يكاد زيتها يضى ء يعنى: نزديك است كه عالم از آل محمد سخن بگويد به علم پيش از آنكه از او سؤال كنند.(692)
و در كشف الغمه از دلايل حميرى روايت كرده است كه: به خدمت حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) نوشتند و سؤال كردند از معنى مشكاة، حضرت در جواب نوشت كه: مشكاة، دل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است.(693)

و ايضا در توحيد از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است: كمشكوة فيها مصباح يعنى نور علم در سينه پيغمبر است؛ المصباح فى زجاجة زجاجه، سينه على (عليه السلام) است، علم پيغمبر به سينه على (عليه السلام) آمد، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) همه علم خود را تعليم او كرد؛ يوقد من شجرة مباركة نور علم است؛ لا شرقية و لا غربية نه يهودى و نه نصرانى، يكاد زيتها يضى ء ولو لم تمسسه نار يعنى: نزديك است كه عالم از آل محمد سخن بگويد به علم پيش از آنكه از او سؤال كنند؛ نور على نور يعنى: امامى مويد به نور علم و حكمت بعد از امامى از آل محمد، و اين امر هميشه بوده است و خواهد بود از زمان آدم تا قيام قيامت، و ايشانند اوصياء كه حق تعالى ايشان را خليفه هاى خود گردانيده است در زمين و حجتهاى خود گردانيده است بر خلق خود، و در هيچ عصرى زمين خالى از يكى از ايشان نمى باشد.(694)
و در كافى به سند معتبر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه نت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) علمى كه نزديك او بود گذاشت نزد وصى خود، و آن است معنى قول حق تعالى الله نور السموات والارض مى گويد: منم هدايت كننده اهل آسمانها و زمين، مثل علمى كه به او عطا نمودم و آن نور من است كه به آن هدايت مى يابند مثل مشكاتى است كه در آن مصباح بوده باشد؛ پس مشكاة، دل محمد است؛ و مصباح، نور علم است كه در آن قلب است. و قول حق تعالى المصباح فى زجاجة يعنى: محمد را بسوى ود مى برم و علمى كه نزد اوست نزد وصى او مى گذارم چنانچه چراغ را در ميان قنديل آبگينه مى گذارند.
كانها كوكب درى يعنى: بيان فضيلت وثى او على بن ابى طالب (عليه السلام) است؛ يوقد من شجرة مباركة اصل شجره مباركه ابراهيم است چنانچه حق تعالى فرموده است:در حق او رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد(695) و فرموده است:ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين # ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم.(696)

لا شرقية و لا غربية يعنى: شما يهود نيستيد كه نماز كنيد به جانب مغرب، و نصارى نيستيد كه نماز كنيد به جانب مشرق، و شما بر ملت ابراهيميد، و حق تعالى فرموده است:ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا ولكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين (697) يعنى: ((نبود ابراهيم يهودى و نه نصرانى وليكن بود مايل از دينهاى باطل بسوى دين حق و مسلمانان، و نبود از جمله مشركان.))
و اما قول حق تعالى يكاد زيتها يضى ء تا آخر آيه، مراد آن است كه مثل اولاد شما كه از شما متولد مى شوند مثل زيت است كه از زيتون مى فشارند، نزديك است كه تكلم نمايند به علم پيغمبرى هر چند ملك بر ايشان نازل نشود.(698)

سوم: على بن ابراهيم و فرات روايت نموده اند كه: عبدالله بن جندب به خدمت امام رضا (عليه السلام) نوشت: فداى تو شوم، من پير و ضعيف و عاجز شده ام از بسيارى آن چيزها كه پيشتر قوت آنها را داشتم، مى خواهم فداى تو شوم مرا تعليم كنى سخنى كه مرا به پروردگار خود نزديك گرداند و فهم و علم مرا زياده گرداند. حضرت در جواب او نوشت كه: نامه بسوى تو فرستاديم بخوان و درست بفهم كه در آن شفا هست براى كسى كه خدا شفاى او را خواهد، و در آن هدايت هست براى كسى كه خدا هدايت او را خواهد پس بسيار بگو: بسم الله الرحمن الرحيم لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم.
حضرت على بن الحسين (عليه السلام) گفت: بدرستى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) امين خدا بود در زمين و چون او را از دنيا برد ما اهل بيت امينان اوئيم در زمين، نزد ما است علم بلاهاى مردم و مرگهاى مردم و نسبهاى عرب و آنكه كى بر اسلام متولد شده و ما مى شناسيم كسى را كه مى بينيم او مؤمن است يا منافق، و شيعيان ما نامهاى ايشان و پدران ايشان نزد ما نوشته است، و خدا بر ما و بر ايشان پيمان گرفته است هر جا كه ما وارد مى شويم ايشان وارد مى شوند و هر جا كه ما داخل مى شويم ايشان داخل مى شوند، و نيست بر ملت ابراهيم غير ما و ايشان، و ما در روز قيامت چنگ مى زنيم به نور پيغمبر خود، و پيغمبر ما متمسك مى شود به نور خدا و شيعيان ما متمسك مى شوند به نور ما، هر كه از ما جدا مى شود هلاك مى شود و هر كه متابعت ما مى كند نجات مى يابد، و كسى كه انكار ولايت ما مى كند كافر است و كسى كه متابعت ما كند و متابعت دوستان ما كند مؤمن است، و دوست نمى دارد ما را كافرى و دشمن نمى دارد ما را مؤمنى، هر كه بميرد و ما را دوست دارد بر خدا لازم است كه او را با ما مبعوث كند، ما هدايت كننده ايم براى كسى كه متابعت ما كند و به ما هدايت يابد، هر كه ما را نخواهد از ما نيست و هر كه از ما نباشد از اسلام هيچ بهره اى ندارد. به ما فتح كرده است دين را و به ما ختم نموده است آن را، به بركت ما خدا روزى شما را از زمين مى روياند و به بركت ما خدا باران را از آسمان مى فرستد و به بركت ما خدا شما را ايمن مى گرداند از غرق شدن در دريا و از فرو رفتن به زمين در صحرا، و به ما نفع مى بخشد خدا به شما در زندگانى شما و در قبرهاى شما و در صحراى محشر و نزد صراط و نزد ميزان و نزد داخل شدن جنان، مثل ما در كتاب خدا مثل مشكاة است، و مشكاة در قنديل است، پس مائيم مشكاة كه در آن مصباح است و مصباح، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است، و مصباح در زجاجه است كه عنصر طاهر آن حضرت است.(699)

و به روايت فرات: مائيم زجاجه؛ لا شرقية و لا غربية يعنى در نسب شريفش هيچگونه قدحى نيست كه گاه به مشرق نسبت دهند و گاه به مغرب ؛ يكاد زيتها يضى ء ولو لم تمسسه نار مراد از نار، قرآن است؛ نور على نور يعنى: امامى بعد از امام؛ يهدى الله لنوره من يشاء نور، على بن ابى طالب (عليه السلام) است، خدا هدايت مى كند بسوى ولايت ما هر كه را دوست مى دارد و لازم است بر خدا كه مبعوث گرداند ولى ما و شيعه ما را در حالتى كه رويش منور باشد و برهانش واضح و حجتش نزد خدا عظيم باشد و بيايد دشمن ما در روز قيامت با روى سياه و حجتش نزد خدا باطل باشد و لازم است بر خدا كه بگرداند دوست ما را رفيق پيغمبران و صديقان و شهيدان و صالحان، و نيكو رفيقانند ايشان؛ و لازم است بر خدا كه بگرداند دشمن ما را رفيق شياطين و كافران، و بد رفيقانند ايشان؛ و شهيد ما را فضيلتى و زيادتى هست بر ساير شهيدان به ده درجه؛ و شهيد شيعيان ما را فضيلت و زيادتى هست بر ساير شهيدان به هفت درجه، پس مائيم نجيبان و مائيم فرزندان انبياء و اوصياء و مائيم اولاى ناس به خدا و مائيم مخصوصان در تاب خدا و مائيم اولاى ناس به پيغمبر خدا و دين خدا و مائيم كه خدا دين خود را براى ما مقرر كرده است در آن آيه كه فرموده است:شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الدين يعنى: ((مقرر كرد از براى شما از دين آنچه وصيت نمود به آن نوح را و آنچه وحى كرده ايم بسوى تو اى محمد و آنچه وصيت نمود به آن ابراهيم و موسى و عيسى را آنكه برپا داريد دين را))، ولا تتفرقوا فيه ((و متفرق مشويد در آن))، حضرت فرمود: يعنى بر جماعت محمد باشيد، كبر على المشركين ما تدعوهم اليه فرمود: يعنى ((بزرگ و دشوار است بر آنها كه شرك آورده اند - به ولايت على - آنچه تو ايشان را بسوى آن مى خوانى - كه ولايت على است -))، الله يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب (700) فرمود: يعنى خدا بر مى گزيند بسوى خود هر كه را مى خواهد و هدايت مى كند بسوى خود هر كه اجابت تو مى كند - بسوى ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) -.(701)

و ايضا محمد بن العباس از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه حضرت على بن الحسين (عليه السلام) فرمود كه: مثل ما در كتاب خدا مثل مشكاة است، پس مائيم مشكاة - و مشكاة سوراخى است كه چراغ را در آن مى گذارند - و چراغ در زجاجه است، و زجاجه، محمد صلى الله عليه و آله است؛ كانها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة على بن ابى طالب (عليه السلام) است؛ نور على نور قرآن است؛ يهدى الله لنوره من يشاء خدا هدايت مى كند بسوى ولايت ما هر كه را دوست مى دارد.(702)

چهارم: على بن ابراهيم روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: حضرت باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه الله نور السموات والارض فرمود: ابتدا نمود به نور خود مثل هدايت او در دل مؤمن؛ كمشكوة فيها مصباح مشكاة، اندرون مؤمن است؛ و قنديل، دل اوست؛ و مصباح، نورى است كه خدا در دل او قرار داده است؛ يوقد من شجرة مباركة شجره مباركه، مؤمن است؛ لا شرقية و لا غربية يعنى: در ميان كوه واقع شود، نه شرقى باشد كه نزديك غروب آفتاب بر آن نتابد، نه غربى باشد كه در وقت طلوع آفتاب بر آن نتابد، بلكه در هنگام طلوع و غروب و ساير اوقات بر آن تابد؛ يكاد زيتها يضى ء يعنى: نزديك است آن نورى كه خدا در دل او قرار داده روشنى بخشد هر چند سخن نگويد؛ نور على نور يعنى: فريضه بر بالاى فريضه و سنت بر بالاى سنت؛ يهدى الله لنوره من يشاء يعنى: هدايت مى كند خدا بسوى فريضه ها و سنتهاى او هر كه را خواهد؛ و يضرب الله الامثال للناس (703) فرمود: پس اين مثلى است كه خدا براى مؤمن زده است، پس مؤمن مى گردد در پنج نور: داخل شدنش در هر كار نور است، و بيرون رفتنش نور است، و سخنش نور است، و علمش نور است، و بازگشتنش در قيامت بسوى بهشت نور است.
راوى به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كرد كه: سنيان مى گويند كه: اين مثل نور پروردگار است، حضرت فرمود: سبحان الله! خدا را مثل نمى باشد، خدا مى فرمايد: فلا تضربوا لله الامثال (704) يعنى: ((پس ‍ مزنيد از براى خدا مثلها.))(705)
آيه ثانيه: فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال # رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة يخافون يوما تتقلب فيه القلوب والابصار # ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله والله يرزق من يشاء بغير حساب (706) اين آيه كريمه تتمه تشبيهى است كه در آيه سابقه مذكور شد، يعنى : اين چراغهاى هدايت و انوار امامت و خلافت در خانه اى چند يا در خانه آباده اى چند افروخته مى شود كه خدا رخصت داده است و مقدر فرموده است:كه بلند گردانند آنها را به بنا كردن و تعظيم و تكريم نمودن يا از خانه آبادها رفعت قدرشان را شناختن و اعتقاد به امامت و خلافت ايشان كردن و متابعت ايشان نمودن.
بعضى گفته اند مراد از اين خانه ها مساجد است، چنانچه منقول است كه: مساجد خانه هاى خداست در زمين و روشنى مى دهد براى اهل آسمانها چنانچه ستاره ها روشنى مى دهند اهل زمين را؛(707) و بعضى گفته اند خانه هاى پيغمبران است چنانچه حق تعالى فرموده است:انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت (708) و فرموده است:رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت (709).(710)
و شيخ طبرسى (رحمة الله عليه) گفته است كه اذن الله ان ترفع بيوت انبياء و اوصياى مطلق است و مراد به رفع آنها تعظيم است و رفع نجاسات از آنها كردن و از معاصى و گناهان مطهر داشتن؛ و بعضى گفته اند مراد به رفع، رفع حوايج است در آنها بسوى خدا.
و يذكر فيها اسمه يعنى: ((مذكور مى شود در آنها نام خدا))، گفته اند به آنكه قرآن در آنها خوانده شود يا اسماء حسنى در آنها گفته شود.

يسبح له فيها بالغدو والاصال يعنى: ((تنزيه كنند از براى خدا در آن خانه ها در بامداد و پسين))؛ بعضى گفته اند مراد نماز كردن است؛ و بعضى گفته اند مراد تنزيه خداست از چيزى كه جايز نيست بر خدا و وصف نمودن خداست به صفاتى كه مستحق آنها است لذاته و افعاله كه همه مقرون است به حكمت و صواب.(711)
پس بيان كرد كه تسبيح كنندگان كيستند، فرمود كه رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر الله يعنى: ((مردانى چند كه غافل و مشغول نمى گرداند ايشان را تجارتى و نه بيعى از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات؛)) يخافون يوما تتقلب فيه القلوب والابصار ((و با اين عبادتها مى ترسند از روزى كه از هول آن متغير و مضطرب مى گردد دلها و ديده ها تا جزا دهد خدا ايشان را بهترين جزائى بر كرده هاى ايشان و زياده گرداند ايشان را از فضل خود، و خدا روزى مى دهد هر كه را كه خواهد بى حساب)) اين ترجمه لفظ آيه است.
و اما اخبار عامه و خاصه:

از انس و بريده روايت كرده اند كه: چون حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) اين آيه را تلاوت كردند مردى برخاست و گفت: كدام خانه ها است آنها يا رسول الله؟ فرمود كه: خانه هاى پيغمبران است؛ پس ابوبكر برخاست و اشاره كرد به خانه على و فاطمه (عليهما السلام) و گفت: اين خانه هم از آنهاست؟ حضرت فرمود كه: بلى از بهترين آنها است.(712)
و شاذان روايت كرده از ابن عباس كه گفت: در مسجد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بودم كسى اين آيه را خواند، من گفتم: يا رسول الله! كدام خانه ها است؟ فرمود كه: خانه هاى پيغمبران - و اشاره به دست خود نمود بسوى منزل فاطمه (سلام الله عليها)-.(713)
و محمد بن العباس به سند معتبر از محمد بن الفضيل روايت كرده است كه از حضرت امام موسى (عليه السلام) سؤال كرد از تفسير اين آيه، فرمود كه: بيوت محمد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است، پس خانه هاى على (عليه السلام) نيز از آن جمله است.(714)
و به سند ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه: خانه هاى آل محمد، خانه على و فاطمه و حسن و حسين و حمزه و جعفر (عليهم السلام) است.
گفتم: بالغدو والاصال فرمود كه: مراد نماز در اوقات فضيلت است. پس وصف نمود ايشان را كه رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر الله ((ايشانند رجال و غير ايشان را به ايشان خلوط نگردانيد.)) پس ‍ فرمود كه ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله مراد آن چيزها است كه ايشان را مخصوص به آنها گردانيده است از واجب بودن مودت و اطاعت و ماواى ايشان را بهشت گردانيده.(715)
و كلينى روايت كرده است از ابو حمزه ثمالى كه: قتاده بصرى به خدمت امام محمد باقر (عليه السلام) آمد، حضرت از او پرسيد كه: توئى فقيه اهل بصره؟ گفت: بلى.
حضرت فرمود: واى بر تو اى قتاده! بدرستى كه حق تعالى جمعى را خلق نمود و ايشان را حجت خدا بر خلق خود گردانيد، پس ايشان ميخهاى زمينند مانند كوه ها، قيام نمايندگان به امر خدا و نجيبانند به سبب علم خدا، برگزيد ايشان را پيش از آنكه خلايق را خلق كند و اجسام لطيفه بودند در جانب راست عرش خدا.
پس قتاده مدت طويلى ساكت شد پس گفت: بخدا سوگند كه در نزد فقها نشسته ام و پيش ابن عباس نشسته ام، در پيش هيچيك از آنان دلم اين اضطراب را بهم نرسانيد كه در خدمت تو بهم رسانيد.
حضرت فرمود: مى دانى كه در كجا نشسته اى؟ در پيش خانه آباده نشسته اى كه اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه تا آخر آيه، تو آنجا نشسته اى و ما آن جماعتيم كه خدا در اين آيه ياد كرده است.
قتاده گفت: راست مى گوئى بخدا سوگند، خدا مرا فداى تو كند، بخدا قسم كه اين خانه سنگ و گل نيست؛(716) يعنى خانه آباده عزت و رفعت و شرف است.
و كلينى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است در تفسير فى بيوت اذن الله ان ترفع كه مراد خانه هاى پيغمبر است.(717)
و در خصال از حضرت امام موسى (عليه السلام) روايت كرده است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده كه: خدا از خانه آبادها چهار خانه آباده را برگزيده است چنانچه فرموده است:ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين (718).(719)
و در احتجاج روايت نموده است كه: ابن كوا سؤال كرد از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) از تفسير اين آيه كريمه ليس البر بان تاءتوا البيوت من ظهورها ولكن البر من اتقى و اءتوا البيوت من ابوابها(720) كه ترجمه اش اين است كه: ((نيست نيكى آنكه در آييد در خانه ها از پشت آنها وليكن نيكى نيكى كسى است كه پرهيزكار باشد و در آييد خانه ها را از درهاى آنها))، حضرت فرمود: مائيم آن خانه ها كه خدا امر كرده است كه از درهاى آنها در آيند، و مائيم درگاه هاى خدا و خانه هاى او كه بسوى خدا از آن درها و خانه ها بايد رفت، پس كسى كه متابعت ما و اقرار به ولايت و امامت ما نمايد خانه ها را از درگاه هاى آنها در آمده، و كسى كه مخالفت ما كند و ديگرى را بر ما تفضيل دهد خانه ها را از عقب آنها در آمده.(721)
مترجم گويد كه:
حاصل اين آيات آن است كه خدا نور هدايت و نبوت و امامت و خلافت را در خانه آباده افروخته كه از زمان آدم (عليه السلام) دست بدست داده شده تا به حضرت ابراهيم (عليه السلام) رسيده و از او به آباى طاهرين حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله و سلم) منتهى شده و از ايشان به آن حضرت رسيده و از آن حضرت به اوصياى كرام او منتقل گرديده، و خدا مقرر گردانيده كه هميشه اين خانه آباده بلند آوازه و محل امامت و خلافت بوده باشد و به نور علم ايشان عالم منور بوده باشد، و همه خانه ها و منازل ايشان را در حيات ايشان تعظيم بايد نمود و بسوى آن خانه ها بايد آمد براى كسب معارف ربانى و اخذ شرايع دين مبين، و هم بعد از وفات ايشان تعظيم ضرايح مقدسه ايشان بايد نمود و تطهير آنها از انجاس و ارجاس بايد كرد، و خانه آباده ايشان را تعظيم و تكريم بايد نمود و اطاعت و متابعت ايشان را واجب بايد شمرد و دست از متابعت ايشان نبايد برداشت.
آيه ثالثه و رابعه: والذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئا و وجد الله عنده فوفاه حسابه والله سريع الحساب # او كظلمات فى بحر لجى يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكد يراها و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور.(722)
و چون در آيات سابقه تمثيل نمود ايمان و علم و نبوت و امامت و مؤمنان كامل را به نور، در اين دو آيه تمثيل احوال كافران كه ضد ايشانند بيان مى فرمايد: كه: ((آنها كه كافر شده اند به خدا و رسول، اعمال ايشان مانند سرابى است كه در بيابانى ظاهر شود كه تشنه گمان كند آن را كه آبى است تا آنكه به نزد آن بيايد هيچ چيز نيابد آن را، و عقاب الهى را نزد آن بيابد و جزاى او را، و خدا بزودى حساب خلايق مى نمايد. يا مثل ايشان مانند تاريكها است كه در درياى عميقى بوده باشد و موجى فرا گيرد آن دريا را و از بالاى آن موج موج ديگر، و از بالاى آن موج ابرى، تاريكيهاى بعضى بر بالاى بعضى، هرگاه دست خود را كه ظاهرترين اعضاى اوست بيرون آورد نزديك نيست كه تواند ديدن او را، و هر كه را خدا از براى او نورى قرار نداده پس از براى او هيچ نور نيست.))

ابن ماهيار به سند معتبر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده كه: مراد به الذين كفروا بنى اميه است؛ و مراد به ظمآن و تشنه لب، عثمان است كه بنى اميه را بسوى سراب مى برد كه اين آب است چون به آنجا رسيدند بغير عذاب الهى چيزى نديدند.(723)

و در تفسير على بن ابراهيم از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: ظلمات اشاره است به فتنه ابوبكر و عمر: و يغشاه موج مراد فتنه عثمان است؛ من فوقه موج اشاره است به فتنه طلحه و زبير؛ ظلمات بعضها فوق بعض اشاره به فتنه هاى معاويه و ساير بنى اميه است. هرگاه مؤمن دست خود را در تاريكيهاى فتنه هاى ايشان بدر آورد نزديك نيست كه تواند ديد؛ و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور يعنى: هر كس را خدا از براى او امامى از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها)قرار نداده پس او را در قيامت امامى نخواهد بود كه به نور او راه رود، چنانكه در آيه ديگر فرموده است:نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم (724) فرمود كه: يعنى ائمه مؤمنين در قيامت نور ايشانند كه در پيش رو و دست راست ايشان مى روند تا شيعيان را در منازل ايشان در بهشت نازل گردانند.(725)

و كلينى به سند صحيح و موثق اين حديث را روايت كرده به اندك اختلافى.(726)
و ابن ماهيار به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه كظلمات فى بحر لجى اشاره به ابوبكر و عمر است؛ من فوقه موج اشاره به اصحاب جمل و صفين و نهران است؛ من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض بنى اميه اند؛ اذا اخرج يده لم يكد يراها يعنى: هرگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) دست خود را بدر آورد در ظلمتهاى فتنه هاى ايشان نزديك نيست كه ببيند، يعنى اگر سخن حكمتى در ميان ايشان بگويد قبول نكند از او كسى مگر كسى كه اقرار به ولايت و امامت او كرده باشد؛ و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور يعنى: هر كس خدا در دنيا براى او امامى قرار نداده باشد پس او را در آخرت نورى نيست، يعنى امامى نيست كه او را ارشاد نمايد بسوى بهشت.(727)
آيه خامسه: فامنوا بالله و رسوله والنور الذى انزلنا(728) يعنى: ((پس ‍ ايمان بياوريد به خدا و سول و نورى كه ما فرو فرستاديم))؛ اكثر مفسران گفته اند كه: مراد از نور در اين آيه قرآن مجيد است.(729)
و كلينى و على بن ابراهيم و ديگران به سندهاى معتبر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده اند كه: حضرت فرمود: نور - والله - در اين آيه ائمه از آل محمدند تا روز قيامت، و ايشانند بخدا سوگند نور خدا كه فرستاده است، و ايشانند - والله - نور خدا در آسمانها و در زمين، و بخدا سوگند كه نور امام در دلهاى مؤمنان روشن تر است از آفتاب در روز، و ايشان - والله - كه منور مى گردانند دلهاى مؤمنان را و محجوب مى گرداند خدا نور ايشان را از هر كه خواهد پس تاريك مى شود دلهاى ايشان، والله كه دوست نمى دارد ما را بنده اى و ولايت ما را اختيار نمى كند مگر آن كه خدا دل او را پاك مى گرداند، و خدا پاك نمى گرداند دل بنده را تا آنكه منقاد گردد از براى ما و با ما در مقام مسالمت شود، و چون منقاد ما گردد حق تعالى او را سالم مى گرداند از شدايد حساب و ايمن مى گرداند او را از فزع اكبر روز قيامت.(730)
مترجم گويد كه:
بنابر اين تأويل نسبت انزال و فرو فرستادن به ايشان به اعتبار فرستادن ارواح مقدسه ايشان است بسوى ابدان مطهره ايشان، يا به اعتبار آنكه بعد از روحانيت و نورانيت ايشان در نهايت مرتبه قرب، ايشان را امر كردن به تبليغ رسالات و دعوت خلق و معاشرت ايشان بمنزله نزول از درجه رفيعى به مرتبه پستى است چنانچه پروردگار فرموده قد انزل الله اليكم ذكرا # رسولا(731) يا به اعتبار آنكه در بعضى اخبار وارد شده است كه: حق تعالى نور مقدس ايشان را فرستاد و در صلب آدم (عليه السلام) ساكن گردانيد، يا به اعتبار آنكه محبت و ولايت ايشان را بر حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرستاد؛ و ممكن است كه مراد از نور، قرآن شود، و اطلاقش ‍ بر ايشان به اعتبار آن باشد كه سابقا تحقيق شد كه كتاب الله ناطق و قرآن حقيقى ايشانند و حافظ و حامل و مفسر كتاب ايشانند و اكثر قرآن به حسب بطون در شاءن ايشان است، پس به اين سبب نور را به ايشان تأويل كرده اند، و اين اظهر وجوه است، و احاديث در تأويل آيه بر اين وجه بسيار است، بعضى بعد از اين مذكور خواهد شد انشاء الله تعالى.
آيه سادسه: الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية والانجيل ياءمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم فالذين آمنوا به وعزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون.(732)
حق تعالى در اوصاف مؤمنين و متقين كه رحمت خود را براى ايشان نوشته مى فرمايد:: ((آنها كه متابعت مى نمايند رسول پيغمبر امى را - يعنى سواد و خط نداشت، يا آنكه از اهل مكه بود كه ام القرى (733) است - آن پيغمبرى كه نعت و صفت و پيغمبرى او را مى يابند نوشته شده نزد ايشان در تورات و در انجيل، امر مى كند ايشان را به نيكيها و نهى مى كند ايشان را از بديها، و حلال مى گرداند براى ايشان چيزهاى طيب و پاكيزه را و حرام مى گرداند بر آنها چيزهاى خبيث و بد را، و بر مى دارد از ايشان بارهاى گران را كه تكاليف دشوار است و غلها كه بر ايشان - از عهدها كه بر ذمت ايشان - بود - يا تكاليف صعبه - پس آنها كه ايمان آوردند به او و تعظيم نمودند او را و يارى كردند او را و متابعت و پيروى كردند نورى را كه نازل گرديده است با او، ايشانند رستگاران.))
اكثر مفسران نور را تفسير كرده اند به قرآن.(734)
و كلينى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه: مراد به نور در اين آيه، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و ائمه (عليهم السلام) اند.(735)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: نور، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است، پس خدا پيمان حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را بر پيغمبران گرفته كه خبر دهند امتهاى خود را و يارى كنند او را پس يارى كردند به قول و امر كردند امتهاى خود را به اين، و زود باشد كه در رجعت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برگردد و پيغمبران برگردند به دنيا و در دنيا يارى او بكنند.(736)
و كلينى نيز در حديث ديگر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است: فالذين آمنوا به يعنى: ايمان آورند به امام؛ و عزروه تا آخر آيه، يعنى: اجتناب از عبادت جبت و طاغوت نكردند كه ابوبكر و عمرند، و عبادت ايشان، اطاعت ايشان است.(737)
عياشى از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد به نور در اين آيه على (عليه السلام) است.(738)

مترجم گويد كه:
وجوهى كه در توجيه انزال نور در آيه خامسه مذكور شد، همه در اينجا جارى مى شود، و نازل شدن با آن نهايت مناسبت دارد به وجه سوم و پنجم نيز به اعتبار آنكه در اول كه نبوت نازل شد ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) با آن نازل شد.
آيه سابعه: يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون.(739) يعنى: ((اراده مى نمايند كه فرو نشانند و خاموش ‍ گردانند نور خدا را به دهانهاى خود مانند كسى كه خواهد نور آفتاب را به باد دهان فرو نشاند و خدا تمام كننده است نور خود را هر چند كراهت داشته باشند كافران.))
و كلينى و ديگران به سندهاى معتبر از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده اند كه از آن حضرت از تفسير اين آيه پرسيدند، حضرت فرمود كه: يعنى خواستند فرو نشانند ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به دهانهاى خود و خدا تمام مى گرداند امام را چنانچه در آيه ديگر فرموده است:فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا(740) نور در اينجا امام است.(741)
پرسيدند از تفسير آيه بعد از اين: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله (742) فرمود كه: يعنى اوست خداوندى كه امر كرده است رسولش را به ولايت از براى وصى خود على بن ابى طالب - و ولايت دين حق است - تا غالب گرداند او را بر همه دينها نزد قيام قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) چنانچه فرموده است:كه: خدا تمام مى كند نورش را به ولايت قائم ولو كره الكافرون بولاية على يعنى هر چند نخواهند كافران به ولايت على (عليه السلام).
پرسيدند كه: آيه چنين نازل شده است؟ فرمود: بلى.(743)
و على بن ابراهيم روايت كرده است در تفسير والله متم نوره كه: خدا تمام مى كند نور خود را به قائم از آل رسول (عليهم السلام) تا آنكه چون بيرون آيد خدا غالب گرداند او را بر همه دنيا تا آنكه در هيچ جا غير خدا عبادت كرده نشود چنانچه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: پر كند زمين را از قسط و عدالت بعد از آنكه پر شده باشد از جور و ظلم.(744)
و در اكمال الدين روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: زمين خالى نمى باشد از حجت خداى دانائى كه زنده گرداند در زمين آنچه را بميرانند از حق، پس اين آيه را خواند يريدون ليطفئوا نور الله تا آخر آيه.(745)

و محمد بن العباس روايت نموده است كه: حضرت باقر (عليه السلام) اين آيه را تلاوت فرمود كه: بخدا سوگند اگر شما دست از دين حق و ولايت اهل بيت برداريد خدا دست بر نمى دارد؛(746) يعنى البته جمعى را مى آورد كه اين دين را اختيار كنند، يا قائم آل محمد را ظاهر مى گرداند كه همه خلق را به اين دين در آورد.
و ايضا روايت نموده است از حضرت امير (عليه السلام) كه: روزى حرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به منبر آمد و فرمود كه: خدا نظر كرد بسوى اهل زمين نظر كردنى پس مرا از ميان همه اختيار كرد، پس نظر ديگر كرد و على را اختيار كرد كه برادر من و وزير من و وارث من و وصى و خليفه من است در امت من و ولى و امام هر مؤمن است بعد از من، هر كه با او دوستى كند با خدا دوستى كرده و هر كه با او دشمنى كند با خدا دشمنى كرده، و هر كه او را دوست دارد خدا او را دوست دارد و هر كه او را دشمن دارد خدا او را دشمن دارد، و بخدا سوگند كه دوست نمى دارد او را مگر مؤمنى و دشمن نمى دارد او را مگر كافرى، و او نور زمين است بعد از من و ركن زمين است، و اوست كلمه تقوى و عروة الوثقى كه خدا در قرآن فرموده؛ پس حضرت اين آيه را خواندند يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم و ياءبى الله الا ان يتم نوره ولو كره الكافرون (747) پس فرمود كه: ايهاالناس! اين سخنان مرا حاضران به غايبان رسانند، خداوندا! تو را گواه مى گيرم بر ايشان.
پس خدا بعد از آن در مرتبه سوم نظر كرد بسوى اهل زمين و اختيار كرد بعد از من و بعد از برادرم على (عليه السلام) يازده امام يكى بعد از ديگرى كه هر يك از دنيا برود ديگرى قايم مقام او خواهد بود، مثل ايشان مثل ستاره هاى آسمان است كه هر يك ستاره كه فرو مى رود ستاره ديگر طلوع مى كند، هاديانند و هدايت يافتگانند، ضرر نمى رساند به ايشان مكر كسى كه به ايشان مكر كند و يارى ايشان نكند، ايشان حجت خدايند در زمين و گواهان خدايند بر خلق، هر كه ايشان را اطاعت نمايد خدا را اطاعت كرده است و هر كه نافرمانى آنها را كند خدا را معصيت نموده است، ايشان با قرآنند و قرآن با ايشان، از قرآن جدا نمى شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.(748)
آيه ثامنه: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤ تكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به و يغفر لكم والله غفور رحيم.(749)
مفسران گفته اند كه: يعنى ((اى جماعتى كه ايمان آورده ايد به يگانگى خدا و تصديق نموده ايد به موسى و عيسى! بپرهيزيد از عذاب خدا و ايمان بياوريد به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) - يا آنكه ايمان آورده ايد به خدا و رسول، ظاهرا؛ ايمان بياوريد به رسول خدا باطنا - تا عطا كند به شما دو بهره از رحمت خود و بگرداند از براى شما نورى كه به آن نور راه رويد - در قيامت؛ و بعضى گفته اند مراد قرآن است - و تا بيامرزد شما را و خدا آمرزنده و مهربان است.))(750)
كلينى و ابن ماهيار و ديگران به سندهاى بسيار روايت كرده اند كه: مراد از ((كفلين)) حسن و حسين (عليهما السلام) است؛ و يجعل لكم نورا تمشون به يعنى: قرار دهد براى شما امامى كه پيروى او نمائيد.(751)
و ابن ماهيار به سند ديگر روايت كرده است از حضرت باقر (عليه السلام) كه: مراد از ((كفلين)) حسنين (عليهما السلام) است؛ و يجعل لكم نورا تمشون به يعنى: امام عادلى كه به او اقتدا نمائيد و او على (عليه السلام) است.(752)
و ايضا از جابر انصارى به سند معتبر روايت نموده است كه: كفلين، حسنين (عليهما السلام) اند؛ و نور، على (عليه السلام) است.(753)
و فرات نيز از ابن عباس اين مضمون را روايت نموده است.(754)
و ايضا از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده كه: مراد از ((كفلين)) حسنين (عليهما السلام) اند؛ بعد از آن فرمود كه: ضرر نمى رساند كسى را كه خدا او را گرامى دارد با آنكه او را از شيعيان ما گرداند، هر بلائى كه در دنيا به او برسد هرچند قادر نباشد بر چيزى كه بخورد مگر گياه زمين.(755)
مترجم گويد كه:
مراد به رحمت، يا رحمت اخروى است يا دنيوى؛ و چون امام، اعظم رحمتها و نعمتهاى خدا است بر بندگان، در اين اخبار اعظم مصداق دو رحمت را بيان فرمودند؛ و محتمل است كه مراد، امام ناطق و امام صامت باشد در هر عصرى، و ذكر آن دو معصوم بر سبيل تمثيل باشد كه در وقت نزول آيه موجود بودند؛ و محتمل است كه مراد به كفلين، نعمت دنيوى و اخروى باشد؛ و چون حضرت امام حسن (عليه السلام) اعظم مصداق نعمت دنيوى بود به اعتبار آنكه صلح نمود با معاويه و خون و مال شيعيان را محفوظ گردانيد، و حضرت امام حسين (عليه السلام) اعظم مصداق نعمت اخروى بود كه اصحاب او به اعلا درجات شهادت فايز گرديدند، به اين سبب تخصيص به ايشان فرمودند.

و تمشون كه در آيه وارد شده بنابر اين تأويل ممكن است مراد مشى روحانى باشد به مراتب كمالات عقلائى و سعادات اخروى، و ممكن است مراد مشى در قيامت باشد چنانچه در تأويل يسعى نورهم مذكور مى شود.
آيه تاسعه و عاشره: يوم ترى المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم بشراكم اليوم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ذلك هو الفوز العظيم # يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا فضرب بينهم بسور له باب باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب # ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور # فاليوم لا يؤ خذ منكم فدية ولا من الذين كفروا ماءواكم النار هى مولاكم و بئس المصير(756) يعنى: ((روزى كه ببينى مردان مؤمن و زنان مؤمنه را كه مى رود بسرعت نور ايشان در پيش ‍ روى ايشان و جانب راست ايشان، ملائكه به ايشان گويند: بشارت باد شما را بهشتى چند كه جارى مى گردد در زير آنها نهرها هميشه در آنجا باشيد، اين است رستگارى عظيم، روزى كه گويند مردان و زنان منافق به جماعتى كه ايمان آورده اند: انتظار ما بكشيد - يا نظر كنيد بسوى ما - تا ما بهره بيابيم از نور شما، در جواب ايشان گفته شود كه: برگرديد از عقب خود به دنيا و كسب نور بكنيد به ايمان و اعمال صالحه - يا به صحراى محشر، يا به هر جا كه خواهيد برويد - كه از ما به شما بهره اى نمى رسد، پس ديوارى كشيده شود ميان مؤمنان و منافقان كه درگاهى داشته باشد كه مؤمنان از آن درگاه داخل شوند، اندرون آن ديوار و يا درگاه رحمت خدا باشد كه بهشت است و بيرونش عذاب الهى باشد كه جهنم است، ندا كنند منافقها مؤمنان را كه: مگر در دنيا ما با شما نبوديم؟! مؤمنان گويند: بلى بوديد وليكن مفتون كرديد انفس خود را به نفاق و انتظار بلاها براى مؤمنان مى كشيديد و شك در دين مى كرديد و فريب داد شما را آرزوها تا آنكه امر خدا - كه مرگ است - به شما رسيد و غافل گردانيد شما را از خدا شيطان فريب دهنده يا دنيا، پس امروز از شما فدائى گرفته نمى شود و نه از كافران، مسكن شما جهنم است آن سزاوارتر است به شما و بد محل بازگشتنى است جهنم از براى شما.))
و در جاى ديگر فرموده است:يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار يوم لا يخزى الله النبى والذين آمنوا معه نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم يقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفرلنا انك على كل شى ء قدير(757) يعنى: ((اى گروهى كه ايمان آورده ايد! توبه كنيد بسوى خدا از گناهان توبه اى نصوح كه ديگر عود به آن گناهان نكنيد شايد پروردگار شما يك نظر كند و بيامرزد گناهان شما را و داخل كند شما را در بهشتهائى كه جارى مى شود در زير آنها نهرها در روزى كه خوار نمى گرداند خدا در آن روز پيغمبر را و آنها را كه ايمان آورده اند به او، نور ايشان مى رود در پيش ‍ روى ايشان و در جانب راست ايشان، مى گويند: اى پروردگار ما! تمام گردان از براى ما نور ما را بدرستى كه تو بر همه چيز قادر و توانائى.))
على بن ابراهيم روايت نموده از حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير قول حق تعالى نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم فرمود كه: امامان مؤمنان، نور ايشانند سعى مى كنند از پيش رو و جانب راست ايشان تا ايشان را نازل گردانند در منزلهاى ايشان در بهشت.(758)
و در تفسير فرات از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: سؤال كردم از تفسير يوم ترى المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين ايديهم فرمود كه: حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: آن نور، امام مؤمنين است كه در روز قيامت مى رود در پيش روى ايشان در وقتى كه خدا رخصت فرمايد امام را كه برود بسوى منازل خود در جنات عدن و ايشان از پى او روند تا آنكه با او داخل بهشت شوند؛ و اما قول حق تعالى و بايمانهم پس شما در قيامت مى گيريد امان آل محمد (عليهم السلام) را و متوسل مى شويد به ايشان و ايشان مى گيرند دامان حسن و حسين (عليهما السلام) را و ايشان مى گيرند دامان اميرالمؤمنين (عليه السلام) و او دامان حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را تا آنكه داخل بهشت مى شوند با آن حضرت در جنت عدن، پس اين است معنى قول حق تعالى بشراكم اليوم جنات تا آخر.(759)
و ابن شهر آشوب در مناقب از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: تمام گردان از براى ما نور ما را، يعنى ملحق گردان به ما شيعيان ما را.(760)
و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير آيه كريمه انظرونا نقتبس من نوركم فرمود كه: حق تعالى قسمت مى كند نور را در روز قيامت به قدر اعمال مردم و قسمت مى كند از براى منافق، پس نورى در ابهام پاى چپ ايشان بهم مى رسد و بزودى برطرف مى شود،(761) پس به اين سبب مؤمنان مى گويند كه: نور ما را تمام كن.
على بن ابراهيم از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده است كه: هر كه در قيامت نورى دارد، نجات مى يابد و هر مؤمنى البته نورى دارد.
و ايضا روايت كرده است در تفسير نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم كه قسمت مى كنند نور را ميان مردم در قيامت به قدر ايمان ايشان و قسمت مى كنند از براى منافقان پس نور ايشان در ابهام پاى چپ ايشان ظاهر مى شود و زود برطرف مى گردد، پس مى گويند منافقان به مؤمنان كه: باشيد در جاى خود تا ما بهره از نور شما بيابيم، پس مؤمنان به ايشان مى گويند: برگرديد به عقب خود پس طلب نمائيد نورى، پس بر مى گردند، و در پس ايشان ديوارى ظاهر مى شود پس منافقان از پس ديوار ندا مى كنند مؤمنان را: مگر ما با شما نبوديم در دنيا؟! ايشان مى گويند: بلى وليكن فريب داد شما را نفسهاى شما به گناهان و شك نموديد در دين و انتظار بلاها براى مؤمنان كشيديد، فاليوم لا يؤ خذ منكم فدية فرمود كه: بخدا سوگند كه مقصود از اين آيه يهود و نصارى نيستند و اراده نكرده است مگر اهل قبله را، هى مولاكم يعنى: آتش جهنم اولى است به شما.(762)
و در خطبه غدير حضرت امير (عليه السلام) مذكور است كه: مسابقت كنيد بسوى چيزى كه سبب آمرزش از جانب پروردگار شما باشد پيش از آنكه ديوارى كشيده شود كه باطنش رحمت باشد و ظاهرش عذاب پس نشنوند نداى شما را و شيون كنيد و پروا نكنند شيون شما را.(763)

و در حديث طويلى در كتاب خصال روايت كرده كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: محشور مى شوند امت من در قيامت بر پنج عَلَم:
اول: علمى كه وارد مى شود با فرعون اين امت كه ابوبكر است.
دوم: يا سامرى اين امت كه عمر باشد.
سوم: با جاثليق اين امت كه عثمان است.
چهارم: با معاويه.
پنجم: با تو يا على، كه در زير آن، مؤمنان خواهند بود، و تو امام ايشانى؛ پس ‍ خدا خطاب كند به اصحاب آن چهار علم كه: بر گرديد به عقب خود پس ‍ طلب كنيد نورى را، پس در ميان ايشان ديوارى كشند كه در آن درگاهى باشد كه اندرون آن رحمت است و ايشان شيعيان و مواليان منند؛ و آن جماعتى كه با من بودند در قتال فئه باغيه و محاربه عدول كنندگان از راه راست و درگاه رحمت، شيعيان منند، پس ندا كنند آنها را كه: آيا ما با شما نبوديم... تا آخر آنچه گذشت.
پس حضرت فرمود كه: پس وارد مى شوند امت من و شيعيان من بر حوض ‍ محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و در دست من عصائى بوده باشد از چوب درخت عوسج كه مى رانم به آن دشمنان خود را چنانچه شتر غريب را از حوض شتران ديگر مى رانند.(764)
و ايضا در خصال از جابر انصارى روايت كرده است كه گفت: روزى در خدمت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بودم با اميرالمؤمنين (عليه السلام)، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفت: خدا عطا كرده شيعيان و محبان تو را هفت خصلت: مداراى در وقت مردن، و ايمنى نزد وحشت، و نور در تاريكى، و ايمنى از فزع و ترس ‍ قيامت، و عدالت نزد ترازوى اعمال، و گذشتن بر صراط، و داخل شدن بهشت پيش از ساير مردم، بعد از آن اين آيه را خواند نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم.(765)
آيه حادى عشر: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور والذين كفروا اولياؤ هم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات (766) يعنى: ((خدا ولى و دوست يا متولى امر آن جماعت است كه ايمان آورده اند، بيرون مى برد ايشان را از تاريكيهاى كفر و ضلالت و جهالت بسوى نور ايمان و هدايت و علم، و آنها كه كافر شده اند - يعنى در علم الهى باشد كه كافر خواهند شد - دوستان ايشان يا ياوران ايشان طاغوت است يعنى شيطان است؛ و پيشوايان كفر و ضلالت بيرون مى برند ايشان را از نور ايمان و علم و هدايت - يا قابليت اين مراتب - بسوى ظلمات كفر و ارتكاب فسوق يا از نور براهين يقينيه بسوى ظلمات شكوك و شبهات.))
و در تفسير عياشى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد از نور در اين آيه، آل محمد (عليهم السلام) اند؛ و ظلمات، دشمنان ايشانند.(767)
و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد آن است كه هر كه ايمان بياورد به امامان كه از جانب خدا منصوب گرديده اند هر چند بد كردار باشند در اعمال خود، خدا ايشان را از ظلمات قيامت بيرون مى آورد بسوى نور عفو و آمرزش و داخل بهشت مى كند ايشان را؛ و آنها كه كافر شده اند به امام حق و اعتقاد كرده اند به امامت امامها كه از جانب خدا منصوب نگرديده اند مخلد در جهنم خواهند بود هر چند در اعمال خود نهايت زهد و ورع و عبادت داشته باشند.(768)
و كلينى به سند معتبر از ابن ابى يعفور روايت كرده است كه: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم كه: من مخالطه مى كنم با مردم و تعجب بسيار مى كنم از جماعتى كه ولايت شما را ندارند و ولايت ابوبكر و عمر دارند و صاحب امانت و وفا و راستى اند، و از گروهى چند كه ولايت شما را دارند و آن امانت و راستى و وفا را ندارند.
حضرت درست نشستند شبيه به آدم غضبناك و فرمودند كه: دين ندارد كسى كه عبادت خدا كند با ولايت امام جائرى كه منصوب از جانب خدا نباشد، و عتابى نيست بر كسى كه عبادت خدا كند با ولايت امام عادلى كه از جانب خدا منصوب باشد.
من از روى تعجب گفتم كه: آنها را دين نيست و بر اينها عتاب نيست؟!
فرمود: بلى، مگر نشنيده اى قول حق تعالى را الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور يعنى: بيرون مى برد ايشان را از تاريكيهاى گناهان بسوى نور توبه و آمرزش به جهت آنكه اعتقاد كرده اند به امامت هر امامى عادل كه از جانب خدا تعيين شده است، و فرموده است: و الذين كفروا اولياؤ هم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات.
راوى گفت كه: من عرض كردم كه: مراد از الذين كفروا كافران نيستند؟
حضرت فرمود كه: كافران را چه نور هست كه ايشان را از آن نور بيرون برند بسوى ظلمات بلكه مقصود آن جماعتند كه بر نور اسلام بودند، پس چون اختيار ولايت هر امام جائر كردند كه از جانب خدا منصوب نيستند به سبب اين ولايت بيرون رفتند از نور اسلام بسوى ظلمات، پس واجب گردانيد خدا بر ايشان آتش جهنم را با كافران، پس ايشان اصحاب نار جهنمند و هميشه در جهنم خواهند بود.(769)
و شيخ طوسى در مجالس روايت نموده است از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) اين آيه را خواند تا هم فيها خالدون از آن حضرت پرسيدند كه: كيستند اصحاب نار؟ فرمود كه: هر كه جنگ كند با على (عليه السلام) بعد از من، پس ايشان در آتش جهنم خواهند بود با كفار زيرا كه كافر شدند به حق بعد از آنكه بسوى ايشان آمد و حجت بر ايشان تمام شد.(770)
آيه ثانية عشر: يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا # فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم فى رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما(771) يعنى: ((اى گروه مردمان! بتحقيق كه آمد بسوى شما برهانى از جانب پروردگار شما و فرستاديم بسوى شما نورى ظاهر كننده، پس آنها كه ايمان آوردند به خدا و چنگ زدند به او پس ‍ بزودى داخل گرداند ايشان را در رحمتى از خود كه وعده داده است ايشان را و فضلى زياده بر آن و هدايت كند ايشان را بسوى خدا يا بسوى آنچه وعده به ايشان داده شده در طريق مستقيم)) يعنى راهى راست كه اسلام و ايمان و طاعت است در دنيا و طريق بهشت است در آخرت.
و بدان كه بعضى از مفسران برهان را، معجزه؛ و بعضى، دين؛ و بعضى، حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گفته اند؛ و گفته اند: مراد به نور، قرآن است.(772)
و در كتاب تأويل الايات الظاهرة از ديلمى روايت كرده است كه: حضرت صادق (عليه السلام) فرمود كه: برهان، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و نور مبين، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام).(773)
و على بن ابراهيم گفته است كه: نور، امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است؛ و الذين آمنوا بالله و اعتصموا به آنهايند كه متمسك شده اند به ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ائمه طاهرين (عليهم السلام).(774)
و در مجمع البيان از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه: برهان، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و نور، ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) است.(775)
و عياشى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: برهان، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و نور و صراط مستقيم، على بن ابى طالب (عليه السلام) است.(776)
آيه ثالثة عشر: او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس ‍ كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون (777) يعنى: ((آيا كسى كه مرده باشد - گفته اند: يعنى كافر باشد - پس زنده گردانيم كه هدايت كنيم او را و بگردانيم از براى او نورى كه راه رود به آن در ميان مردم - بعضى نور را به علم و حكمت تفسير نموده اند،(778) و بعضى به قرآن؛(779) و بعضى به ايمان -(780) مانند كسى است كه مثل و صفت او آن است كه در تاريكيهاى كفر و ضلالت و جهالت است و هرگز از آن بيرون نمى رود، چنين زينت داده شده است براى كافران كرده هاى ايشان.))
و كلينى به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير و جعلنا له نورا كه مراد از نور، امامى است كه به او اقتدا كنند؛ كمن مثله فى الظلمات كسى كه امام را نشناسد.(781)
و به سند معتبر ديگر روايت نموده است كه: چون خدا خواست حضرت آدم را خلق كند جبرئيل را فرستاد در اول ساعتى از روز جمعه، پس به دست راست يك قبضه گرفت از آسمان هفتم تا آسمان اول، و به دست چپ خود يك قبضه گرفت از زمين اول تا زمين هفتم، پس حق تعالى خطاب نمود به آنچه در دست راست جبرئيل بود كه: از تو خلق مى كنم پيغمبران و اوصياء و صديقان و مؤمنان و سعادتمندان را، و خطاب كرد به آنچه دست چپ او بود كه: از تو خلق مى كنم جباران و مشركان و كافران و اشقيا را. پس اين دو طينت را با يكديگر مخلوط كرد و در ولادت از يكديگر جدا مى شوند چنانچه مى فرمايد: يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى (782) يعنى: ((بيرون مى آورد زنده را از مرده و مرده را از زنده)) حضرت فرمود: زنده اى كه از مرده بيرون مى آيد آن مؤمنى است كه از طينت كافر، طينت او بيرون مى آيد؛ و مرده اى كه از زنده بيرون مى آيد كافرى است كه از طينت مؤمن بيرون مى آيد؛ پس زنده، مؤمن است، و مرده، كافر، و اين است معنى قول حق تعالى اومن كان ميتا فاحييناه پس مرگش اختلاط طينت او با طينت كافر و زندگيش در آن وقت است كه خدا جدا مى كند طينت او را از طينت كافر به قدرت خود.
و همچنين حضرت عزت بيرون مى آورد مؤمن را در ولادت از ظلمت طينت كافر بعد از آنكه داخل در آن شده بود بسوى نور، و بيرون مى آورد كافر را از نور كه طينت مؤمن باشد بسوى ظلمت كفر چنانچه مى فرمايد: لينذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين (783) يعنى: ((فرستاد پيغمبر را كه بترساند كسى را كه زنده باشد - يعنى مؤمن باشد - و ثابت شود و عيد عذاب بر كافران، يا حجت ايشان تمام گردد.))(784)
و عياشى از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده در تفسير اين آيه كه: مراد از ميت كسى است كه اين امر امامت ما را نداند، و زنده شدن او به معرفت امامت است؛ و مراد از نور، على بن ابى طالب (عليه السلام) است؛ و آنكه مثلش آن است كه در ظلمات است، اين خلقند كه چيزى نمى دانند و امام خود را نمى شناسند - و به دست مبارك خود اشاره كرد بسوى ايشان -.(785) و ابن شهر آشوب روايت نموده قريب به اين مضمون را.

و على بن ابراهيم گفته است: او من كان ميتا يعنى جاهل باشد از حق، فاحييناه يعنى او را هدايت كنيم بسوى حق، و جعلنا له نورا مراد به نور، ولايت است، كمن مثله فى الظلمات يعنى در ولايت ائمه غير حق بوده باشند.(786)
آيه رابعة عشر: حق تعالى از حضرت نوح (عليه السلام) نقل كرده است رب اغفر لى ولوالدى و لمن دخل بيتى مؤمنا و للمؤمنين و المؤمنات ولا تزد الظالمين الا تبارا(787) يعنى: ((اى پروردگار من! بيامرز مرا و پدر و مادر مرا و هر كه داخل خانه من مى شود با ايمان و مردان مؤمن و زنان مؤمنه را و زياد مكن ظالمان را مگر هلاك.))
على بن ابراهيم از حرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مراد به بيت، ولايت است كه هر كه داخل ولايت شود داخل در خانه پيغمبران شده است.(788)

مترجم گويد كه:
مراد به بيت، بيت معنوى است چنانكه سابقا مذكور شد يعنى خانه آباده عزت و كرامت و اسلام و ايمان، پس هر كه ولايت ايشان را اختيار نمايد داخل خانه آباده ايشان گرديده است و به ايشان ملحق شده، پس شيعيان كه اهل ولايتند در اين خانه داخلند و دعاى نوح (عليه السلام) ايشان را شامل است.
و شيخ طبرسى (رحمة الله عليه) گفته كه: مراد به بيت، يا خانه آن حضرت است، يا مسجد آن حضرت، يا كشتى. و بعضى گفته اند: مراد خانه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است؛ و مراد به مؤمنين و مؤمنات، يا جميع مؤمنان است يا از امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم).(789)
آيه خامسة عشر: اخبارى است كه تأويل مسجد به اهل بيت و خانه هاى ايشان شده است.
كلينى و ابن ماهيار از حضرت موسى (عليه السلام) روايت كرده اند در تأويل قول حق تعالى و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا(790) يعنى: ((مسجدها از خداست پس مخوانيد با خدا احدى را))، حضرت فرمود كه: مراد به مساجد، اوصياء (عليهم السلام) اند.(791)
و على بن ابراهيم از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت كرده است كه: مساجد، ائمه (عليهم السلام) اند.(792)
و ايضا ابن ماهيار از امام موسى (عليه السلام) روايت كرده است كه گفت: از پدرم شنيدم كه مراد به مساجد، اوصياء و ائمه (عليهم السلام) روايت كرده است كه گفت: از پدرم شنيدم كه مراد به مساجد، اوصياء و ائمه (عليهم السلام) اند يكى بعد از ديگرى؛ پس مراد آن است كه: دعوت مكنيد مردم را بسوى غير ايشان، پس مانند كسى خواهيد بود كه با خدا ديگرى را خوانده باشد.(793)

مترجم گويد كه:
اختلاف كرده اند مفسران در تأويل مساجد كه در اين آيه كريمه وارد شده است: بعضى گفته اند مواضعى است كه از براى عبادت بنا شده است و در بعضى اخبار نيز وارد شده است.(794)
و در احاديث بسيار از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) و امام محمد تقى (عليه السلام) منقول است كه: مراد به مساجد، هفت عضو است كه مى بايد با آنها سجده كنند: پيشانى و كفها و زانوها و دو انگشت مهين پاها.(795)
و اما تأويلى كه در آن اخبار وارد شده است، چند وجه احتمال دارد:
اول آنكه: مراد خانه هاى ايشان در حال حيات و روضات مقدسه ايشان بعد از وفات بوده باشد، پس تقدير مضافى در اخبار بايد كرد، و بنابراين وجه ممكن است كه مراد جميع بقاع مشرفه بوده باشد، و تخصيص اين فرد به ذكر براى آن باشد كه اشرف افراد آن است.
دوم آنكه: مراد بيوت معنويه بوده باشد چنانچه سابقا مذكور شد.
سوم آنكه: در آيه كريمه مضافى مثل ((اهل)) تقدير كنند زيرا كه ايشان اهل مساجدند حقيقتا.
و عياشى روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير قول حق تعالى و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد(796) ترجمه اش آن است كه: ((باز داريد روهاى خود را نزد هر مسجدى - يعنى هر جاى نمازى يا وقت نمازى -)) فرمود كه: يعنى ائمه (عليهم السلام).(797)

مترجم گويد كه:
ممكن است كه مراد آن باشد كه مراد به مسجد، خانه هاى ائمه (عليهم السلام) است، يعنى بايد كه در حال حيات به منازل شريفه ايشان رجوع كنيد براى اخذ معالم دين از ايشان و انقياد و اطاعت ايشان، و بعد از وفات به مشاهد مشرفه ايشان براى زيارت؛ يا مراد از مسجد، اهل مسجد باشند زيرا كه ايشان عامران مساجد الهى، يا آنكه ايشان را مسجد ناميده اند مجازا براى آنكه خدا امر كرده است به خضوع نزد ايشان و تعظيم كردن ايشان.
و احاديث بسيار وارد شده كه مراد رو به قبله آوردن است در وقت هر نماز در مساجد يا مطلقا.(798)
و ايضا عياشى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير قول حق تعالى خذوا زينتكم عند كل مسجد(799) ترجمه اش آن است كه: ((بگيريد زينت خود را نزد هر مسجدى)) فرمود كه: مراد ائمه (عليهم السلام) اند.(800)
و اين حديث را به چند وجه توجيه مى توان كرد:
اول آنكه: مراد تفسير مسجد باشد به خانه هاى منوره و مشاهد معطره ايشان چنانچه در بعضى احاديث وارد شده است.
دوم آنكه: مراد آن باشد كه خطاب در آيه كريمه متوجه ايشان است چنانچه در احاديث وارد شده است كه آيه كريمه مخصوص جمعه و عيدين است ،(801) و با حضور ايشان مقدمند بر ديگران.
سوم آنكه: مراد تأويل زينت باشد به ولايت، چنانچه از بعضى اخبار نيز ظاهر مى شود؛(802) ولكن از بعضى احاديث ظاهر مى شود كه مراد، جامه فاخر پوشيدن است در وقت هر نماز،(803) و از بعضى بوى خوش ‍ كردن،(804) و از بعضى شانه كردن در وقت هر نماز.(805)
و جمع ميان اخبار به اين نحو به خاطر قاصر مى رسد كه مراد به زينت اعم از زينتهاى روحانى و جسمانى بوده باشد و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) اشرف و افضل زينتهاى روحانى است، و در هر حديث آنچه مناسب فهم راوى و موافق حال او باشد بيان فرموده باشند.

پاورقی

682- نور: 35.
683- مجمع البيان 4/143؛ تفسير بيضاوى 3/199.
684- مجمع البيان 4/143؛ تفسير بغوى 3/346؛ تفسير قرطبى 12/263.
685- تفسير قمى 2/102 - 103؛ تأويل الايات الظاهرة 1/360.
686- كافى 1/195؛ تفسير فرات كوفى 282.
687- نهج الحق 207 - 208؛ عمده ابن بطريق 356؛ طرائف 135؛ مناقب ابن المغازلى 263.
688- بقره: 143.
689- بقره 124.
690- توحيد 157؛ معانى الاخبار 15.
691- بصائر الدرجات 294؛ اختصاص 278.
692- تفسير فرات كوفى 281.
693- كشف الغمة 3/218.
694- توحيد 158.
695- هود: 73.
696- آل عمران: 33 و 34.
697- آل عمران: 67.
698- كافى 8/380 - 381.
699- تفسير قمى 2/104، و در آن قسمتى از روايت ذكر شده است؛ تفسير فرات كوفى 283.
700- شورى: 13.
701- تفسير فرات كوفى 283 - 285.
702- تأويل الايات الظاهرة 1/359 - 360.
703- سوره نور: 35.
704- نحل: 74.
705- تفسير قمى 2/103.
706- نور: 36 - 38.
707- مجمع البيان 4/144؛ تفسير بغوى 3/347؛ تفسير فخر رازى 24/3.
708- احزاب: 33.
709- هود: 73.
710- مجمع البيان 4/144.
711- مجمع البيان 4/144 - 145.
712- كشف الغمة 1/326؛ تأويل الايات الظاهرة 1/362؛ عمده ابن بطريق 291؛ تفسير الدر المنثور 5/50؛ شواهد التنزيل 1/533؛ تفسير روح المعانى 9/367.
713- فضائل شاذان بن جبرئيل 102.
714- تأويل الايات الظاهرة 1/362.
715- تأويل الايات الظاهرة 1/362 - 363.
716- كافى 6/256.
717- كافى 8/119، و روايت در آنجا از امام محمد باقر (عليه السلام) است.
718- آل عمران: 33.
719- خصال 225.
720- سوره بقره: 189.
721- احتجاج 1/540؛ تأويل الايات الظاهرة 1/86. همچنين رجوع شود به مناقب ابن شهر آشوب 2/42.
722- نور: 39 و 40.
723- تأويل الايات اظاهرة 363؛ تفسير برهان 3/139.
724- تحريم: 8.
725- تفسير قمى 2/106.
726- كافى 1/195.
727- تأويل الايات الظاهرة 1/365؛ تفسير برهان 3/140.
728- تغابن: 8.
729- مجمع البيان 5/299؛ تفسير ابن كثير 4/328؛ تفسير جلالين 746.
730- كافى 1/194؛ تفسير قمى 2/371؛ مختصر بصائر الدرجات 96، و روايت در آن از امام صادق (عليه السلام) است.
731- طلاق: 10 و 11.
732- اعراف: 157.
733- مجمع البيان 2/487.
734- تفسير بغوى 2/206؛ تفسير كشاف 2/166؛ تفسير بيضاوى 2/117.
735- كافى 1/194.
736- تفسير قمى 1/242.
737- كافى 1/429، و روايت در آن از امام باقر (عليه السلام) است.
738- تفسير عياشى 2/31.
739- سوره صف: 8.
740- تغابن: 8.
741- كافى 1/196 و 432؛ مناقب ابن شهر آشوب 3/98؛ تأويل الايات الظاهرة 2/686؛ كه روايت در هر سه مصدر از حضرت ابى الحسن الماضى (عليه السلام) نقل شده است.
742- توبه: 33.
743- كافى 1/432؛ رجوع شود به مناقب ابن شهر آشوب 3/100.
744- تفسير قمى 2/365.
745- كمال الدين 221؛ بصائر الدرجات 487.
746- تأويل الايات الظاهرة 2/686.
747- توبه: 32.
748- تأويل الايات الظاهرة 2/687.
749- حديد: 28.
750- مجمع البيان 5/243؛ تفسير طبرى 11/693؛ تفسير بغوى 4/302.
751- كافى 1/430؛ تأويل الايات الظاهرة 2/669؛ تفسير قمى 2/352؛ مناقب ابن شهر آشوب 3/431.
752- تأويل الايات الظاهرة 669.
753- تأويل الايات الظاهرة 669؛ شواهد التنزيل 2/309.
754- تفسير فرات كوفى 468؛ شواهد التنزيل 2/308.
755- تفسير فرات كوفى 468.
756- حديد: 12 - 15.
757- تحريم: 8.
758- تفسير قمى 2/378؛ تأويل الايات الظاهرة 2/659.
759- تفسير فرات كوفى 467.
760- مناقب ابن شهر آشوب 3/98 - 99.
761- مناقب ابن شهر آشوب 3/99؛ الزهد 93.
762- تفسير قمى 2/351.
763- مصباح المتهجد 701.
764- رجوع شود به خصال 459 كه مضمون روايت در آنجا با تفاوتهايى ذكر شده است.
765- خصال 402.
766- بقره: 257.
767- تفسير عياشى 1/139.
768- تفسير عياشى 1/139.
769- كافى 1/375؛ تفسير عياشى 1/138؛ غيبت نعمانى 146؛ تأويل الايات الظاهرة 1/96.
770- امالى شيخ طوسى 364.
771- نساء: 174 و 175.
772- مجمع البيان 2/147؛ تفسير طبرى 4/377؛ تفسير فخر رازى 11/119.
773- تأويل الايات الظاهرة 1/144؛ رجوع شود به تفسير فرات كوفى 116.
774- تفسير قمى 1/159.
775- مجمع البيان 2/147، با اندكى اختلاف.
776- تفسير عياشى 1/285.
777- انعام: 122.
778- تفسير تبيان 4/259.
779- تفسير طبرى 5/332.
780- تفسير جلالين 183.
781- كافى 1/185؛ تفسير عياشى 1/376؛ تأويل الايات الظاهرة 1/166. و روايت در هر سه مصدر از امام باقر (عليه السلام) است.
782- سوره روم: 19.
783- سوره يس: 70.
784- كافى 2/5.
785- تفسير عياشى 1/376.
786- تفسير قمى 1/215 - 216.
787- سوره نوح: 28.
788- تفسير قمى 2/388؛ كافى 1/423؛ تأويل الايات الظاهرة 2/727.
789- مجمع البيان 5/365.
790- جن: 18.
791- كافى 1/425؛ تأويل الايات الظاهرة 2/729.
792- تفسير قمى 2/390.
793- تأويل الايات الظاهرة 2/729.
794- تفسير تبيان 10/155؛ مجمع البيان 5/372.
795- تفسير عياشى 1/320؛ كافى 3/312؛ من لا يحضره الفقيه 2/626؛ مجمع البيان 5/372.
796- سوره اعراف: 29.
797- تفسير عياشى 2/12.
798- تهذيب الاحكام 2/43؛ مجمع البيان 2/411؛ تفسير عياشى 2/12.
799- سوره اعراف: 31.
800- تفسير عياشى 2/13.
801- تفسير عياشى 2/13؛ تفسير قمى 1/229؛ كافى 3/424.
802- كافى 1/182 و 2/48.
803- تفسير تبيان 4/386؛ مجمع البيان 2/412؛ تفسير عياشى 2/14.
804- تهذيب الاحكام 3/135؛ وسائل الشيعة 7/446.
805- تفسير عياشى 2/13؛ تفسير قمى 1/229؛ تأويل الايات الظاهرة 1/128.