فصل بيست و يكم: در تفسير صافون و مسبحون و صاحب مقام معلوم و حَمَله عرش و سفره كرام برره به ائمه (عليهم السلام)

حق تعالى مى فرمايد: در شاءن ملائكه و ما منا الا له مقام معلوم # و انا لنحن الصافون # و انا لنحن المسبحون (1364) مفسران گفته اند كه: يعنى ((ملائكه گويند كه: نيست از ما هيچكس مگر آنكه براى عبادت از براى او جائى است دانسته شده، و بدرستى كه هر آينه مائيم صف زدگان، و بدرستى كه مائيم تسبيح كنندگان)).(1365)

على بن ابراهيم و ابن شهر آشوب و فرات به سندهاى معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه: و ما منا الا له مقام معلوم در شاءن امامان و اوصياء از آل محمد (عليهم السلام) نازل شده است.(1366)
و ايضا در تفسير على بن ابراهيم به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود: مائيم درخت پيغمبرى و معدن رسالت و محل آمدن و رفتن ملائكه و مائيم عهد خدا - يعنى امامت ما را عهد گرفته است از مردم - و مائيم امان خدا و مائيم مودت خدا - يعنى محبت ما محبت خداست - و مائيم حجت خدا، بوديم نورى چند صف كشيده در دور عرش خدا تنزيه مى كرديم و تسبيح مى نموديم خدا را، پس اهل آسمان به سبب تسبيح ما تسبيح مى گفتند تا آنكه فرود آمديم بسوى زمين پس تسبيح و تنزيه كرديم خدا را، پس اهل زمين به تنزيه ما خدا را تنزيه كردند، و مائيم صافون و مائيم مسبحون كه خدا فرموده است، پس هر كه وفا كند به عهد ما پس ‍ بتحقيق كه وفا كرده است به عهد خدا و هر كه بشكند عهد ما را عهد خدا را شكسته است.(1367)
و ابن ماهيار به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است كه در بعضى از خطبه ها مى فرمود: ما آل محمد نورى چند بوديم در دور عرش، خدا ما را امر كرد كه او را تسبيح بگوئيم، پس تسبيح گفتيم و فرشتگان به تسبيح ما تسبيح گفتند، پس ما را به زمين فرستاد و امر كرد به تسبيح، پس تسبيح گفتند اهل زمين به تسبيح ما، پس مائيم صافون و مائيم مسبحون.(1368)

و ايضا روايت كرده است كه: از ابن عباس پرسيدند از تفسير و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون ابن عباس گفت كه: ما در خدمت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بوديم، حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) آمد، پس ‍ چون نظر حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بر او افتاد تبسم كرد در روى او و فرمود: مرحبا به كسى كه خلق كرده است خدا او را پيش از آدم به چهل هزار سال. ابن عباس گفت: يا رسول الله! آيا فرزند پيش از پدر بود؟ گفت: بلى خدا مرا و على را خلق كرد پيش از خلق همه اشياء، بعد از آن خلق كرد ساير چيزها را و همه تاريك بودند و نور ايشان از نور من و على بود، پس ما را در جانب عرش جا داد، پس خلق كرد ملائكه را پس تسبيح و تنزيه كرديم خدا را پس تسبيح و تنزيه كردند ملائكه، و ما تهليل گفتم خدا را و به يگانگى ياد كرديم پس تهليل كردند ملائكه، و ما تكبير گفتيم خدا را پس ‍ ملائكه تكبير خدا گفتند، و اينها همه از تعليم من و على بود، و در علم سابق الهى بود كه داخل در جهنم نشود دوست من و على و داخل در بهشت نشود دشمن من و على، بدرستى كه خدا خلق كرد ملكى چند را كه در دست آنها بود ابريقهاى نقره مملو از آب زندگانى از جنت فردوس پس هيچ شيعه از شيعيان على نيست مگر آنكه پدر و مادرش پاكيزه اند و پرهيزكار و برگزيده و ايمان آورنده به خدا، پس چون اراده كند يكى از اينها كه جماع كند با اهل خود مى آيد ملكى از آن ملائكه كه در دست ايشان است ابريقهاى آب بهشت پس مى ريزد از آن آب در آن ظرفى كه از آن آب مى آشامند، پس به آن آب ايمان در دل او مى رويد چنانچه زراعت مى رويد، پس ايشان بر بينه و برهانند از جانب پروردگار ايشان و از جانب پيغمبر ايشان و از جانب وصى او على و از جانب دختر من فاطمه زهرا، پس امام حسن و امام حسين و امامان از فرزندان حسين.
پس گفتم: يا رسول الله! كيستند آن امامان؟ فرمود: يازده نفرند از فرزندان من و پدر ايشان على است. پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: حمد مى كنم خداوندى را كه محبت على و ايمان به او را دو سبب گردانيده، يعنى سبب دخول بهشت و سبب خلاص از جهنم.(1369)

و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: ابو بصير از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد كه: ملائكه بيشترند يا فرزندان آدم؟ حضرت فرمود: بحق آن خداوندى كه جان من در دست قدرت اوست كه ملائكه خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرات خاك در زمين، و نيست در آسمان به قدر جاى پائى مگر ا نكه در آن ملكى هست كه خدا را تسبيح و تنزيه مى كنند، و در زمين نيست درختى و كلوخى مگر آنكه در آن ملكى هست كه موكل است به آن و هر روز احوال و اعمال آن را به خدا عرض مى كند با آنكه خدا داناتر است به احوال آنها از آن ملك، و هيچ ملكى نيست مگر آنكه تقرب جويد هر رز بسوى خدا به ولايت و محبت ما اهل بيت و طلب آمرزش مى كند براى دوستان ما و لعنت مى كند دشمنان ما را و از خدا سؤال مى كند كه بفرستد بر ايشان عذاب را فرستادنى.(1370)

پس فرمود در تفسير قول حق تعالى والذين يحملون العرش يعنى: ((آنان كه بر مى دارند عرش خدا را)) فرمود كه: يعنى رسول خدا و اوصياء بعد از او كه حاملان علم خدايند، يعنى مراد از عرش، علم است، و من حوله يعنى ((آنان كه در دور عرشند)) فرمود كه: يعنى ملائكه كه بر دور عرشند، يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين آمنوا يعنى: ((تنزيه مى كنند با حمد پرردگار خود و ايمان مى آورند به خدا و طلب آمرزش مى كنند از براى آنها كه ايمان آورده اند)) فرمود كه: مراد شيعه آل محمدند، ربنا وسعت كلشى ء رحمة و علما ((اى پروردگار ما! فرا گرفته اى هر چيزى را از رحمت و علم)) يعنى: رحمت تو به هر كس و به هر چيز رسيد و علم تو به همه چيز احاطه كرده است، فاغفر للذين تابوا ((پس بيامرز مر آن جماعتى را كه توبه كرده اند)) فرمود كه: يعنى توبه كرده اند از ولايت و محبت ابوبكر و عمر و بنى اميه، و اتبعوا سبيلك ((و پيروى كرده اند راه تو را فرمود كه: مراد از راه خدا، ولايت و اعتقاد به امامت ولى خدا على (عليه السلام) است، وقهم عذاب الجحيم # ربنا و ادخلهم جنات عدن التى و عدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم يعنى: ((و نگاه دار ايشان را از عذاب جهنم اى پروردگار ما و داخل كن ايشان را در باغهاى بهشت كه هميشه در آنجا باشند و هر كه را شايسته شود از پدران ايشان و زنان و فرزندان ايشان، بدرستى كه تو غالب و حكيمى)) فرمود كه: مراد به شايسته، آنهايند كه ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) را داشته باشند و از شيعيان او باشند، وقهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته و ذلك هو الفوز العظيم ((و نگاه دار ايشان را از عقوبتها و جزاى گناهان در روز جزا، و هر كه را نگاه دارى از عقوبتها در آن روز - فرمود: يعنى در قيامت - پس بدرستى كه رحم كرده اى او را، و اين فيروزى بزرگ است)) فرمود كه: فيروزى براى كسى است كه نجات يابد از ولايت و محبت ابوبكر و عمر؛ پس خدا فرمود كه ان الين كفروا يعنى: ((بدرستى كه آنان كه كافر شدند)) فرمود كه: يعنى بنى اميه، ينادون لمقت الله اكبر من مقتكم انفسكم اذ تدعون الى الايمان فتكفرون (1371) يعنى: ((ندا كنند آنها را در قيامت كه: هر آينه دشمنى خدا شما را بزرگتر است از دشمنى شما مر نفسهاى خود را، در وقتى كه مى خواندند شما را بسوى ايمان پس كافر مى شديد به آن))، فرمود كه: يعنى مى خواندند شما را بسوى ولايت على (عليه السلام).(1372)
و ابن ماهيار نيز به سند معتبر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: للذين آمنوا مراد شيعه محمد و آل محمد (عليهم السلام) است؛ للذين تابوا مراد آنهايند كه توبه كنند از ولايت ابوبكر و عمر و عثمان و بنى اميه؛ و اتبعوا سبيلك (1373) مراد به سبيل خدا، ولايت على (عليه السلام) است؛ و قهم السيئات يعنى: نگاه دار آنها را از ولايت ابوبكر و عمر و عثمان؛ ان الذين كفروا يعنى بنى اميه؛ و مراد از ايمان، ولايت على (عليه السلام) است.(1374)
و كلينى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: خدا را ملكى چند هست كه مى ريزند گناهان را از پشتهاى شيعيان ما چنانچه باد برگ را از درخت مى ريزد در خزان، و اين است معنى آيه كريمه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون للذين آمنوا والله كه اراده نكرده است خدا غير شما را.(1375)
و ابن ماهيار اين مضمون را به سند بسيار روايت نموده است.(1376)
و در عيون اخبار الرضا از آن حضرت روايت كرده است كه: مراد از للذين آمنوا در اين آيه آنهايند كه ايمان آورده اند به ولايت ما؛ و فرمود كه: فرشتگان، خادمان ما و خادمان شيعيان مايند.(1377)
و ابن ماهيار از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه: الذين يحملون العرش مراد هشت نفرند: محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و على و حسن و حسين و ابراهيم و اسماعيل و موسى و عيسى (عليهم السلام).(1378)

و ابن بابويه در عقايد گفته است كه: عرش علم الهى را هشت نفر بر مى دارند: چهار نفر از پيشينيان و چهار نفر از پسينيان؛ چهار نفر پيشينيان: نوح است و ابراهيم و موسى و عيسى (عليهم السلام)؛ و چهار نفر پسينيان: محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و على و حسن و حسين (عليهم السلام). و گفته است كه: چنين رسيده از ائمه ما به سندهاى صحيح.(1379)
و ابن ماهيار به سند معتبر از حضرت امير (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: فضل من از آسمان نازل شد بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين آيه و يستغفرون للذين آمنوا زيرا كه اين آيه در وقتى نازل شد كه در آن روز در زمين مؤمنى نبود بجز حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و من.(1380)

و به سند معتبر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: هفت سال و چند ماه ملائكه استغفار نمى كردند مگر براى رسول خدا و براى من، و در شاءن ما نازل شده است اين آيات الذين يحملون العرش تا آخر.(1381)
و در روايت ديگر از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه: بتحقيق صلوات فرستادند ملائكه بر من و على چندين سال زيرا كه ما نماز مى كرديم و احدى غير ما نماز نمى كرد.(1382)
و به چند سند ديگر روايت كرده است كه حرت صادق (عليه السلام) فرمود كه: بخدا سوگند استغفار ملائكه از براى شما است، يعنى شيعيان نه ساير خلق.(1383)
و خدا در فضل قرآن مجيد مى فرمايد: انها تذكرة # فمن شاء ذكره # فى صحف مكرمة # مرفوعد مطهرة # بايدى سفرة # كرام بررة (1384) يعنى: ((بدرستى كه اين آيات قرآن پندى است مردمان را، پس هر كه خواهد پند گيرد از آن قرآن در صحيفه هاى گرامى داشته شده و بلند مرتبه و پاكيزه است به دستهاى نويسندگان از ملائكه يا پيغمبران و اوصياى ايشان كه عزيز و گرامى اند نزد خدا و نيكوكارانند.)) و در احاديث معتبره منقول است كه: مراد از سَفَره، ائمه (عليهم السلام) اند.(1385)
و فرموده است: ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون (1386) يعنى: ((بدرستى كه آنها كه نزد پروردگار تواَند تكبر نمى كنند از عبادت خدا و تنزيه مى نمايند او را و براى او سجده مى كنند))؛ مشهور ميان مفسران آن است كه مراد، ملائكه اند؛(1387) و در احاديث وارد شده است كه مراد، پيغمبران و رسولان و ائمه اند؛(1388) و بعيد نيت زيرا كه بودن ملائكه نزد خدا به جسم نيست بلكه مراد قرب معنوى است و آن در انبياء و ائمه بيشتر است.
و ايضا خداى تعالى فرموده است:و قالوا اتخذ الرحمن ولدا يعنى: ((گفتند كافران: گرفته است خدا فرزندى))، سبحانه ((خدا منزه است از آنكه فرزندى داشته باشد))، بل عباد مكرمون ((بلكه بنده اى چندند گرامى نزد خدا))، لا يسبقونه بالقول ((پيشى نمى گيرند نزد خدا به گفتار)) يعنى تا خدا چيزى نفرمايد نمى گويند، و هم بامره يعملون ((و حال آنكه آنها به امر خدا عمل مى كنند)) يعنى تا خدا چيزى نفرمايد نمى كنند، يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم ((مى داند خدا آنچه در پيش روى ايشان است و آنچه در پشت سر ايشان است))، و لا يشفعون الا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون (1389) ((و شفاعت نمى كنند مگر كسى را كه خدا پسندد شفاعت او را و ايشان از عظمت و مهابت خدا ترسانند.))
و ابن ماهيار و غير او از حضرت باقر (عليه السلام) روايت نموده اند كه: چون اين آيه را خواندند اشاره به سينه خود فرمودند.(1390)

مولف گويد كه:
اكثر مفسران گفته اند كه: اين آيات به رد قول جماعتى نازل شده است كه مى گفتند: ملائكه دختران خدايند.(1391) پس مراد به عباد مكرمون، ايشان خواهند بود. و از زيارتها مانند زيارت جامعه و غير آن و بسيارى از دعاها و احاديث معتبره ديگر ظاهر مى شود كه مراد، ائمه اند؛(1392) و بنابراين تأويل دو احتمال دارد:
اول آنكه: از براى نفى قول جماعتى باشد كه قايل بودند به الوهيت حضرت امير (عليه السلام) و ساير ائمه (عليهم السلام) با آنكه زن و فرزند داشتند، پس مراد به عباد مكرمون آنهايند كه ايشان گمان مى كردند كه رحمانند.
دوم آنكه: باز آيه بر رد قول جمعى باشد كه ملائكه را فرزندان خدا دانند، پس تنزيه خود نمود كه بلكه خدا را بندگان گرامى هستند كه بر مى گزيند ايشان را و خليفه خود مى گرداند، و اين معنى باعث نسبت فرزندى نمى شود، و بنابراين ممكن است كه مراد خصوص ائمه (عليهم السلام) باشد يا اعم از ايشان و ساير مقربان از انبياء و اوصياء و ملائكه بوده باشد.

پاورقی

1364- سوره صافات: 164 - 166.
1365- تفسير بيضاوى 3/474؛ تفسير فخر رازى 26/171.
1366- تفسير قمى 2/227 228؛ تفسير فرات كوفى 356؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/357.
1367- تفسير قمى 2/228.
1368- تأويل الايات الظاهرة 2/501.
1369- تأويل الايات الظاهرة 2/501؛ ارشاد القلوب 404 - 405.
1370- تفسير قمى 2/255؛ بصائر الدرجات 68 - 69 و روايت در هر دو مصدر از حماد است.
1371- آيات اين روايت آيات 7 - 10 سوره غافر مى باشند.
1372- تفسير قمى 2/255، و روايت در آنجا از جابر است كه از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده است.
1373- عبارت داخل كروشه از متن عربى روايت اضافه شد.
1374- تأويل الايات الظاهرة 2/531.
1375- كافى 8/304.
1376- تأويل الايات الظاهرة 2/528.
1377- عيون اخبار الرضا 1/262؛ علل الشرايع 5؛ احقاق الحق 5/92.
1378- تأويل الايات الظاهرة 2/716، و در آن بجاى اسماعيل، نوح آمده است؛ تفسير فرات كوفى 375. و در هر دو مصدر روايت از امام باقر (عليه السلام) مى باشد.
1379- اعتقادات شيخ صدوق 24؛ تأويل الايات الظاهرة 2/716.
1380- تأويل الايات الظاهرة 2/526.
1381- تأويل الايات الظاهرة 2/527.
1382- تأويل الايات الظاهرة 2/527. براى اطلاع بيشتر از مضمون اين روايت در مصادر عامه رجوع شود به احقاق الحق 7/365.
1383- تأويل الايات الظاهرة 2/528.
1384- عبس: 11 - 16.
1385- تأويل الايات الظاهرة 2/763.
1386- اعراف: 206.
1387- تفسير كشاف 2/193؛ تفسير بغوى 2/227.
1388- تفسير قمى 1/254.
1389- آيات اين روايت، آيات 26 - 28 سوره انبياء مى باشند.
1390- تأويل الايات الظاهرة 1/327 - 328.
1391- تفسير كشاف 3/112؛ تفسير بغوى 3/242.
1392- كافى 8/231 - 232؛ عيون اخبار الرضا 2/273؛ تهذيب الاحكام 6/96؛ احتجاج 1/593.