فصل بيست و هفتم: در بيان تأويل سبع مثانى است به ائمه (عليهم السلام)

حق تعالى مى فرمايد: و لقد آتيناك سبعا من المثانى و القرآن العظيم (1482) يعنى: ((عطا كرديم به تو هفت آيه يا هفت سوره كه آنها مثانى اند و قرآن عظيم را))، مشهور ميان مفسران آن است كه: سبع مثانى سوره فاتحه است. و مثانى گفته اند براى آنكه در هر نماز اقلا دو بار خوانده مى شود، يا ميان بنده است و خدا، يا الفاظش گفته اند براى آنكه در هر نماز اقلا دو بار خوانده مى شود، يا ميان بنده است و خدا، يا الفاظش مكرر است ت يا نصفش ثنا است و نصفش دعا، يا دو بار نازل شده. و بعضى گفته اند: سبع، فاتحة الكتاب؛ و مثانى، قرآن است كه قصص و اخبار در آن مكرر شده است. و بعضى گفته اند: سبع مثانى، هفت سوره اول قرآن است زيرا كه اخبار غير در آنها مكرر وارد شده است. و بعضى گفته اند: مجموع قرآن سبع مثانى است زيرا كه قرآن را به هفت قسمت كرده اند.(1483)

و على بن ابراهيم و فرات و صدوق و عياشى روايت كرده اند از حضرت باقر (عليه السلام) كه: مائيم آن مثانى كه خدا ما را به پيغمبر ما عطا كرده است، و مائيم وجه خدا كه در زمين در ميان شما به احوال مختلفه مى گرديم، هر كه ما را بشناسد، بشناسد، و هر كه نشناسد مرگ در پيش روى اوست، بعد از مرگ ما را خواهد شناخت.(1484)
و به روايت ديگر: هر كه ما را بشناسد يقين در پيش روى اوست، در دنيا ما را به دليل مى شناسد و در آخرت به عين اليقين خواهد ديد؛ و هر كه ما را نشناسد، جهنم در پيش روى اوست و داخل جهنم خواهد شد.(1485)

و در بصائر مضمون سابق را از حضرت امام موسى (عليه السلام) روايت نموده است.(1486)
و عياشى روايت كرده است كه: از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال كردند از تفسير اين آيه، حضرت فرمود كه: ظاهرش سوره حمد است و باطنش ائمه (عليهم السلام) اند كه هر پسرى بعد از پدر امام است.(1487)
و از حضرت امام موسى (عليه السلام) روايت كرده است كه: سبع مثانى، ائمه اند؛ و قرآن عظيم، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) است.(1488) و به روايت ديگر: قرآن عظيم، على (عليه السلام) است.(1489)
و از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده اند كه: سبع مثانى، ائمه اند؛ و قرآن عظيم، حضرت صاحب الامر (عليه السلام) است.(1490)
مولف گويد كه:
اين احاديث كه از بطون غريبه آيه است در غايت اشكال است، زيرا كه عدد هفت با عدد ائمه موافق نيست؛ و چند وجه تأويل مى توان كرد:
اول آنكه: عدد هفت به اعتبار آن باشد كه اسماء مقدسه ايشان هفت است، محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و جعفر و موسى.
دوم آنكه: عدد هفت به اعتبار آن شود كه انتشار اكثر علوم از هفت نفر ايشان شد كه تا حضرت امام رضا (عليه السلام) بوده باشد، و از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) به اعتبار شدت تقيه بغير دعا از ساير علوم كمتر به مردم رسيد، و بعد از حضرت رضا (عليه السلام) ائمه در خوف و حبس و تقيه بودند، و از ايشان نيز علوم كمتر به مردم از ديگران رسيد، لهذا محسوب نداشته اند ايشان را، و بنابر اين دو وجه مثانى يا به اعتبار آن است كه آنا را حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) با قرآن ضم كرد و فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى (1491) پس آنكه فرمودند كه: مائيم مثانى يعنى مائيم كه پيغمبر ما را با قرآن مقرون ساخت و ثانى آن گردانيده، چنانچه ابن بابويه (رحمة الله عليه) گفته،(1492) يا آنكه خدا ايشان را با حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مقرون گردانيده، يا آنكه به اعتبار آن باشد كه ايشان به خدا ثنا مى گويند يا خدا به ايشان ثنا گفته، يا به اعتبار آنكه آنها صاحب دو جهتند: يكى جهت تقدس و روحانيت كه به آن جهت با جناب اقدس الهى و روحانيين ملائكه مربوطند و به آن سبب اخذ علوم به وحى و الهام مى نمايند و ديگرى جهت بشريت كه در صورت و جسميت و بعضى از صفات شبيهند به ساير بشر و به اين جهت افاضه علوم به آنها مى نمايند چنانچه سابقا تحقيق كرديم.

سوم آنكه: عدد هفت با مثانى كه ضم شده، چهارده مى شود، زيرا كه مثانى معنى دو تا است و هفت را كه مضاعف مى كنيم چهارده مى شود، پس در باب حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) ارتكاب تكلفى بايد كرد كه به يك جهت معطى و به يك جهت معطى له بوده باشد، زيرا كه با ملاحظه پيغمبرى و كمالات غير متناهيه اين نعمتى است كه عطا كرده است به او و قطع نظر از اين جهات شخصى است كه به او عطا شده؛ يا آنكه با قرآن چهارده مى شود و اين تكلفش بيشتر است.
چهارم آنكه: در اين تأويلات نيز مراد به سبع مثانى، سوره حمد باشد، و مراد آن باشد كه حق تعالى سوره فاتحه را در اين آيه كريمه معادل قرآن گردانيده و بسبب آنكه در اين سوره كريمه ذكر و مدح ما و طريقه ما و مذمت دشمنان ما و طريقه ايشان شده زيرا كه موافق احاديث بسيار صراط الذين انعمت عليهم راه متابعت آنها است و ايشانند صراط مستقيم خدا و ((مغضوب عليهم)) غاصبان حق ايشانند، و ((ضالين)) گمراهانند كه متابعت آنها كرده اند و آنها را خليفه دانسته اند. پس مراد اين است كه اين سوره در شاءن ايشان نازل شده و به اين سبب از ساير قرآن مجيد امتياز يافته است.
و اكثر اين وجوه بخاطر اين حقير رسيده و وجه اخير را از اهمه ظاهرتر مى دانم.(1493)

پاورقی

1482- حجر: 87.
1483- رجوع شود به مجمع البيان 3/344؛ تفسير فخر رازى 19/207 - 209.
1484- تفسير قمى 1/377؛ تفسير فرات كوفى 231؛ توحيد 150؛ تفسير عياشى 2/249 - 250.
1485- رجوع شود به تفسير قمى و تفسير عياشى كه در پاورقى قبلى گذشت.
1486- بصائر الدرجات 66.
1487- تفسير عياشى 2/250.
1488- تفسير عياشى 2/251.
1489- تفسير فرات كوفى 231.
1490- تفسير عياشى 1/250.
1491- مناقب ابن المغازلى 214؛ المعجم الكبير 5/170؛ لسان العرب 9/34.
1492- توحيد 151.
1493- بحارالانوار 24/114 - 115.