فصل بيست و نهم: در بيان آنكه ايشانند متوسمون و به روى هر كس نظر كنند مى دانند ايمان و نفاق او را و ايشانند آنان كه خدا مى فرمايد: ان فى ذلك لايات للمتوسمين

فصل بيست و نهم: در بيان آنكه ايشانند متوسمون و به روى هركس نظر كنند مى دانند ايمان و نفاق او را و ايشانند آنان كه خدا مى فرمايد: ان فى ذلك لايات للمتوسمين (1509)

اين آيات بعد از قصه قوم لوط است، و مفسران گفته اند كه: يعنى در آنچه ذكر كرديم از هلاك كردن قوم لوط آيه و علاماتى چند هست براى كسانى كه تفكر نمايند در آن قصه و عبرت گيرند؛ و بعضى گفته اند: متوسمين، آنهايند كه به سمت و علامت چيزها را يابند و به فراست و زيركى چيزها را دانند.(1510) و از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت نموده اند كه: بپرهيزيد از فراست مؤمن كه او نظر مى كند به نور خدا. و فرمود كه: خدا را بنده اى چند هست كه مردم را به توسم و فراست مى شناسند، پس حضرت اين آيه را خواند و انها لبسبيل مقيم (1511) گفته اند: يعنى شهر قوم لوط كه در ميان مدينه و شام واقع است بر سر راه شماست كه در سفر شام بر آن مى گذريد.(1512)

و در احاديث بسيار از كلينى و بصائر و مناقب و تفسير عياشى و تفسير على بن ابراهيم و ساير كتب از ائمه (عليهم السلام) منقول است كه: مائيم متوسمون، و راه بهشت در ما مقيم و ثابت است.(1513)
و به روايت ديگر: راه مقيم او، امامت و خلافت است كه در ايشان مقيم و ثابت است تا روز قيامت.(1514)
و در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) منقول است كه از آن حضرت پرسيدند كه: چه جهت دارد كه شما خبر مى دهيد به آنچه در دلهاى مردم پنهان است؟ فرمود كه: مگر نشنيده اى كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: بپرهيزيد از فراست مؤمن كه او به نور خدا نظر مى كند؟ راوى گفت: بلى. حضرت فرمود كه: هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه او را فراستى هست كه به نور خدا نظر مى كند به قدر ايمان و دانائى او، و خدا جمع كرده در ائمه از ما اهل بيت آنچه را پراكنده كرده است در جميع مؤمنان، و حق تعالى در قرآن فرموده است:ان فى ذلك لايات للمتوسمين پس ‍ اول متوسمين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود، پس بعد از او امير المؤمنين (عليه السلام)، پس حسنين و امامان از فرزندان حسين (عليهم السلام) تا روز قيامت.(1515)

و در بصائر و اختصاص از عبدالرحمن بن كثير روايت كرده است كه گفت: با حضرت صادق (عليه السلام) به حج رفتيم و در اثناى راه حضرت بر كوهى بالا رفت و بسوى مردم نظر كرد و فرمود كه: چه بسيار است صداهاى مردم به تلبيه و چه بسيار كم است در ميان ايشان كسى كه حجش مقبول باشد.
داود رقى گفت: يابن رسول الله! آيا خدا دعاى اين گروهى كه مى بينيم همه را مستجاب مى گرداند؟
حضرت فرمود: اى ابو سليمان! خدا نمى آمرزد گناهى كسى را كه شرك آورد به او، و انكار كننده امامت و ولايت على (عليه السلام) مانند بت پرست است.

گفتم: فداى تو شوم، آيا شما مى شناسيد دوست و دشمن خود را؟
حضرت فرمود: واى بر تو، هر بنده اى كه متولد مى شود البته در ميان دو ديده او نوشته است كه مؤمن است يا كافر، و هر كه با ولايت ما مى آيد به نزد ما، مى بينيم كه در پيشانى او نوشته است كه مؤمن است، و اگر با عداوت ما مى آيد به نزد ما، مى بينيم كه نوشته است كه كافر است، و مائيم متوسمين كه خدا فرموده ان فى ذلك لايات للمتوسمين و ما به اين مى شناسيم دوست و دشمن خود را.(1516)

و ايضا در بصائر و غير آن به سند معتبر روايت كرده است كه: مردى به خدمت حضرت صادق (عليه السلام) آمد و از مساءله اى سؤال كرد، حضرت جواب فرمود، ديگرى آمد و از همان مساءله سؤال كرد، حضرت جواب ديگر فرمود، باز ديگرى آمد و از آن همان مساله پرسيد، حضرت بغير از جواب آن دو نفر فرمود، پس فرمود كه: خدا به ما گذاشته است امور مردم را كه آنچه مناسب فهم ايشان شود و قابليت هر يك را باشد جواب مى گوئيم چنانچه اختيار امور دنيا را به حضرت سليمان (عليه السلام) گذاشت و فرمود هذا عطاؤ نا فامنن او اعط بغير حساب (1517) اين آيه در قرائت على (عليه السلام) چنين است.
راوى پرسيد كه: امام مى داند مذهب هر كس و قابليت هر شخص را كه مناسب حال او جواب بگويد؟
حضرت از روى تعجب فرمود: سبحان الله! مگر نخوانده اى كلام الهى را كه در قرآن مى فرمايد: ان فى ذلك لايات للمتوسمين و متوسمون، ائمه اند، و انها لبسبيل مقيم و اين آيات در راه مقيم دائمى است كه هرگز از آن بدر نمى رود يعنى با امام است، و امامت هرگز از اهل بيت (عليهم السلام) بيرون نمى رود. پس فرمود: آرى بدرستى كه امام نظر مى كند به مردى، او را مى شناسد و رنگش و نوعش را مى داند و اگر سخن او را از پس ‍ ديوارى بشنود، او را مى شناسد و مى داند كيست و چيست و صفات او را مى داند، زيرا كه خدا مى فرمايد: و من آياته خلق السموات والارض و اختلاف السنتكم والوانكم ان فى ذلك لايات مهدويت عالمين (1518) يعنى: ((از جمله آيات قدرت و عظمت خداست آفريدن آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شما، بدرستى كه در اينها آيات و علامتى چند هست براى عالمان،)) حضرت فرمود: امامان عالمانند كه خدا در اينجا فرموده است، و نمى شنود امام چيزى از زبانها و سخنها را مگر آنكه مى داند كه آن گوينده ناجى يا هالك خواهد بود، پس به اين سبب هر كسى را موافق حال او و مذهب و قابليت او جواب مى فرمايد:.(1519)
و ايضا در بصائر از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: ما را ديده اى است كه شباهت به ديده هاى مردم ندارد، و در ديده هاى ما نورى هست كه شيطان را در آن شركتى نيست.(1520)
و عياشى از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه در تأويل اين آيه فرمود: بدرستى كه در امام آياتى چند هست براى متوسمين؛ و امام، سبيل مقيم و راه راست و درست و ثابت است، نظر مى كند به نورى كه خدا در ديده او قرار داده و سخن مى گويد از جانب خدا و از او پنهان نمى باشد آنچه را اراده نمايد.(1521)

و در بصائر و اختصاص و غير آنها از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده اند كه: روزى حضرت امير (عليه السلام) در مسجد كوفه نشسته بود، ناگاه زنى آمد و با شوهرش نزاعى داشت، حضرت براى شوهرش حكم كرد. آن ملعونه گفت: والله كه چنان نبود كه تو حكم كردى و بخدا سوگند كه قسمت بالسويه نمى كنى و عدالت در ميان رعيت نمى كنى و حكم تو نزد خدا پسنديده نيست.
حضرت امير (عليه السلام) در غضب شد و ساعتى در او نظر كرد و فرمود كه: اى جراءت كننده! اى دشنام دهنده! اى تشنيع كننده! اى آن كه مانند زنان ديگر حايض نمى شوى! آن ملعونه چون اين سخن را شنيد پشت كرد و گريخت و مى گفت: واى بر من واى بر من اى پسر ابو طالب! پرده پوشيده مرا دريدى و مرا رسوا كردى.

پس عمرو بن حريث كه يكى از سر كرده هاى خوارج بود از پى آن زن رفت و به او گفت: در اول با پسر اوب طالب سخنى گفتى كه مرا شاد كردى، پس او با تو سخنى گفت كه گريختى و واويلاه گفتى؟!
آن زن گفت كه: والله مرا نسبت داد به امرى كه در من بود و ديگرى نمى دانست، من هميشه حيض را از راه پس مى بينم.

عمرو ملعون برگشت به خدمت حضرت و گفت: اى پسر ابو طالب! اين كهانت چه بود كه به اين زن گفتى؟
حضرت فرمود كه: اى پسر حريث! اين كهانت نبود كه جن مرا خبر داده باشد، بدرستى كه خالق عالم ارواح را پيش از بدنها آفريد به دو هزار سال، پس چون ارواحج را در بدنها جا داد در ميان ديده هاى ايشان نوشت كه مؤمن است يا كافر، و آنچه به آن مبتلا خواهند شد و اعمال نيك و بد ايشان را در نامه اى به قدر گوش موش نوشت، پس در اين باب اين آيه را در قرآن فرستاد بر پيغمبرش ان فى ذلك لايات للمتوسمين پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) متوسم بود، پس من بعد از آن متوسمم، و امامان از فرزندان من متوسمند؛ پس چون نظر كردم به سيماى او همه احوال او بر من ظاهر شد.(1522)
مولف گويد كه:
احاديث در اين باب بسيار است و كيفيت تطبيق اين تأويلات را در ((بحار)) ذكر كرده ام،(1523) و بنابر اكثر تأويلات مى تواند بود كه ((ذلك)) در اين آيه اشاره است به قرآن، و مراد به سبيل در بعضى از تأويلات امام است، و در بعضى امامت، و در بعضى راه حق و در بعضى راه بهشت.

پاورقی

1509- حجر: 75.
1510- مجمع البيان 3/343؛ تفسير طبرى 7/527 - 529؛ تفسير فخر رازى 19/203.
1511- حجر: 76.
1512- مجمع البيان 3/343.
1513- كافى 1/218 - 219؛ بصائر الدرجات 355؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/234؛ تفسير عياشى 2/247؛ تفسير قمى 1/377؛ تأويل الايات الظاهرة 1/250.
1514- كافى 1/218؛ بصائر الدرجات 357؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/308؛ تأويل الايات الظاهرة 1/251.
1515- عيون اخبار الرضا 2/200.
1516- بصائر الدرجات 358؛ اختصاص 303.
1517- اشاره اى به سوره ص: 39.
1518- روم: 22.
1519- بصائر الدرجات 361؛ اختصاص 306.
1520- بصائر الدرجات 419.
1521- تفسير عياشى 2/248.
1522- بصائر الدرجات 354 - 356؛ اختصاص 302؛ تفسير عياشى 2/248؛ تفسير فرات كوفى 229.
1523- رجوع شود به بحارالانوار 24/123.