فصل بيست و سوم: در آنكه ناس، اهل بيت (عليهم السلام)؛ و شبيه به ناس، شيعيان ايشانند؛ و غير ايشان، نسناسند

كلينى و فرات بن ابراهيم به سندهاى معتبر از حضرت امام زين العابدين و حضرت صادق (عليهما السلام) روايت ركده اند كه: مردى برخاست و در خدمت حضرت امير (عليه السلام) ايستاد و گفت: اگر تو عالمى خبر ده از ناس و اشباه ناس و نسناس، حضرت خطاب نمود به حضرت امام حسين (عليه السلام) كه: جواب بگو اين مرد را، حضرت فرمود كه: مراد از ناس، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) است و ما از آن حضرتيم و داخليم در ناس، چنانچه خدا مى فرمايد: ثم افيضوا من حيث افاض الناس (1410) يعنى: ((پس بار كنيد و بسرعت روانه شويد از آنچه كه مردم بار مى كنند)) فرمود كه: پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بار كرد و روانه شد از عرفات با مردم، پس مراد از ناس در اينجا آن حضرت است و ما از آن حضرتيم و در حكم اوئيم؛ و اشباه ناس، شيعيان مايند و ايشان از مايند و به ما شبيه اند و از اين جهت ابراهيم (عليه السلام) گفت فمن تبعنى فانه منى (1411) يعنى: ((پس هر كه متابعت كند مرا پس او از من است))؛ و اما نسناس، پس ‍ اين سواد اعظم است، و اشاره نمود به دست خود بسوى سنيان، پس اين آيه را خواند ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا(1412) يعنى: ((نيستند ايشان مگر چون چهارپايان بلكه ايشان گمراهترند از آنها.))(1413)

مترجم گويد كه:
مفسران خلاف كرده اند در تفير اين آيه ثم افيضوا تا آخر آيه، اكثر گفته اند كه: قريش به عرفات نمى رفتند و در حج در مشعر الحرام توقف مى نمودند و باز به منى بر مى گشتند و مى گفتند: ما اهل حرم خدائيم و مانند ساير مردم نيستيم و از حرم بدر نمى رويم و ساير مردم بايد به عرفات بروند، چون حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) در مشعر نماند و روانه عرفات شد و بر قريش گران آمد، پس خدا اين آيه را فرستاد، پس بعضى گفته اند كه: مراد اين است كه بار كنيد در آنجا كه ساير عرب بار مى كنند كه عرفات باشد.(1414)
و از حضرت باقر (عليه السلام) نيز چنين روايت كرده اند.(1415)
و بعضى گفته اند كه: مراد از ناس، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و ساير پيغمبران است.(1416)
و تأويلى كه حضرت فرمود به اين تفسير نزديك است كه خطاب با قريش ‍ باشد، يعنى: برويد به عرفات با حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و از آنجا با آن حضرت بار كنيد و متوجه مشعر بشويد، پس پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را خدا ناس فرموده و اهل بيت آن حضرت نيز مرادند و داخلند در ناس، پس انسان حقيقى كه به كمال علم و وفور كمالات ممتازند از ساير حيوانات ايشانند، و شيعيان آنها فى الجمله خود را به ايشان شبيه كرده اند، و ساير مردم نه انسانند و نه شبيه بلكه حيوانند در صورت شبيه به انسان.
و در نسناس خلاف كرده اند: بعضى گفته اند كه ياءجوج و ماءجوجند؛ و بعضى گفته اند كه خلقند به صورت انسان و از فرزندان آدم (عليه السلام) نيستند؛ و سنيان روايت نموده اند كه: قيله اى از عاد نافرمانى پيغمبر خود كردند و خدا ايشان را مسخ نمود و نسناس شدند، هر يك، يك دست و پا دارند از يك جانب و مانند چهارپايان در زمين چرا مى كنند.(1417)

و بدان كه در بعضى از اخبار تفسير انسان در بعضى از آيات به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) وارد شده، چنانچه حق تعالى مى فرمايد: اذا زلزلت الارض زلزالها # و اخرجت الارض اثقالها # و قال الانسان مالها # يومئذ تحدث اخبارها # بان ربك اوحى لها(1418) يعنى: ((چون به زلزله در آورده شود زمين زلزله اى كه در آن مقدر شده كه زلزله قيامت باشد، يا آنكه جميع زمين بلرزد و بيرون افكند زمين بارهاى گران خود را - يعنى مردگان كه در آن مدفون شده اند و گنجها كه در آن پنهان كرده اند - و گويد انسان كه: چه شد زمين را كه چنين مى لرزد؟ در آن روز گويا شود زمين خبرهاى خود را - يعنى خبر دهد زمين كه هر كس چه كرده است بر روى زمين از نيك و بد - به آنكه پروردگار تو وحى كرده است بسوى زمين آن خبرها را.))
و در احاديث معتبره وارد شده است كه: مراد از انسان در اين آيه، حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) است كه در قيامت از زمين سؤال مى كند و زمين خبرهاى خود را به او مى گويد به وحى و به الهام خدا.(1419)
چنانچه ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است كه: مردم را زلزله عظيمى عارض شد در مدينه در زمان خلافت ابوبكر و مردم پناه بردند بسوى ابوبكر و عمر، ديدند كه آنها نيز بسيار ترسيده اند و به جانب خانه اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى روند، مردم نيز همراه ايشان رفتند، چون به در خانه حضرت رسيدند ديدند كه حضرت از خانه بيرون آمده در نهايت اطمينان و پروا نمى كند از آن واقعه هايله، پس از عقب آن حضرت روانه شدند تا از مدينه بيرون رفتند و به تلّى رسيد، پس بر تل بالا رفت و بر روى آن نشست و صحابه بر دور او نشستند و مى ديدند كه ديوارهاى مدينه حركت مى كند و پيش مى آيد و پس مى رود، حضرت به آنها فرمود كه: گويا ترسيده ايد از اين حالت كه مشاهده مى نمائيد؟ گفتند: چگونه نترسيم كه هرگز چنين حالتى نديده ايم؛ پس لبهاى مبارك خود را حركت داد و دعائى خواند و دست شريف خود را بر زمين زد و فرمود: چه مى شود تو را؟ ساكن شو؛ پس در همان ساعت زلزله ساكن شد به اذن خدا، پس تعجب كردند صحابه از اين حالت زياده از تعجبى كه در هنگام بيرون آمدن حضرت كردند كه پروا نكرد و به اطمينان بيرون آمد. حضرت فرمود كه: تعجب كرديد از آنچه از من مشاهده نموديد؟ گفتند: بلى، فرمود: منم آن انسان كه خدا فرموده است: قال الانسان مالها و من در قيامت از زمين سؤال خواهم كرد و او خبرهاى خود را به من خواهد گفت.(1420)
و به روايت كلينى فرمود كه: اگر زلزله قيامت مى بود، جواب من مى گفت.(1421)

پاورقی

1410- بقره: 199.
1411- سوره ابراهيم: 36.
1412- فرقان: 44.
1413- كافى 8/244 245؛ تفسير فرات كوفى 64 و در آن حضرت امير (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) فرمود كه جواب گويد.
1414- رجوع شود به تفسير طبرى 2/305؛ تفسير فخر رازى 5/197؛ اسباب النزول 58.
1415- مجمع البيان 1/296.
1416- كافى 4/247؛ تهذيب الاحكام 5/456؛ مجمع البيان 1/296.
1417- مجمع البحرين 4/111؛ النهاية 5/50؛ لسان العرب 14/124.
1418- سوره زلزله: 1 - 5.
1419- تفسير قمى 2/433؛ خرايج 1/177؛ اميرالمؤمنين 2/835 و 836.
1420- علل الشرايع 556؛ تأويل الايات الظاهرة 2/836 - 837.
1421- كافى 8/256؛ تأويل الايات الظاهرة 2/836.