تنوير دويم: در بيان عصمت امام است
تنوير دويم: در بيان عصمت امام است
بدان كه فرقه ناجيه اماميه (1838) را اعتقاد آن است كه امام (1839) مىبايد از اول عمر تا آخر عمر از جميع گناهان صغيره و كبيره معصوم باشد. و اهل سنت چون مىدانند كه هرگاه عصمت شرط امامت باشد، حقيت امامت خلفاى ايشان برهم مىخورد مىگويند: عصمت در امامت شرط نيست. و بر بطلان اين معنى دلايل عقلى و سمعى (1840) بسيار است.
و بر صاحب عقل مستقيم پوشيده نيست كه اين چنين شخص واجب الاطاعه كه جميع امور دين و دنياى امت به او وابسته است بايد معصوم باشد در علم و عمل، و الا فوايد مترتِبه (1841) بر امامت، كمايَنبَغى (1842) به ظهور نخواهد آمد، و آن شخص نيز محتاج خواهد بود به امامى و راهنمايى - چنانچه نزد انصاف ظاهر است - و از امامتش خلل بسيار در دين به هم خواهد رسيد زيرا كه از فتاوى غلطش ممكن است بدعتها منتشر گردد و احكام حقه دين متروك شود و بسيار باشد كه مفاسد عظيمه به ظهور آيد كه به هيچ نحو اصلاحپذير نباشد، مثل آن كه غلط كند (1843) در تعيين خليفه بعد از خود به گمان اينكه قابل خلافت و امامت است، و از او امور منافى امامت به ظهور آيد. پس اگر امت متعرض او نشوند، مورث انهدام دين است و اگر قصد عزلش كنند، منازعه و مشاجره عظيم در ميان امت حادث شود كه حق در ميان ضايع شود. چنانچه در واقعه كشتن عثمان و خروج عايشه و طلحه و زبير و معاويه و خوارج به ظهور آمد، تا آن كه كار امت و نيابت خدا و رسول به معاويه و يزيد و امثال آن ظالمان بيدين قرار گرفت و آن قسم ظلمها بر اهل بيت رسالت و ساير اهل سلام جارى شد.
و ايضا ظاهر است قبح امامت امامى كه آنچه مردم را به آن امر كند خود به فعل نياورد، و آنچه را از آن نهى كند از او به ظهور آيد. و لهذا حق تعالى در قرآن مكرر اين قسم جماعت را مذمت و توبيخ فرموده.
و ايضا نفوس مردم از اطاعت چنين شخصى متنفر (1844) مىباشد. و فخر رازى در تفسير آيه اولواالامر (1845) گفته است كه: اين آيه دلالت مىكند بر عصمت و عدم جواز خطاى اولواالامر، و الا لازم مىآيد كه هم امر به اطاعتشان شده باشد، و هم نهى از اطاعت؛ زيرا كه اطاعت در محرمات حرام است.
و همچنين در تفسير آيه و كونوا مع الصادقين (1846) گفته است كه: مراد از صادقين معصوميناند. و خدا در آيه تطهير (1847) از عصمتشان خبر داده، چنانچه بعد از اين بيان خواهد شد.
و اكثر مفسرين در آيه لا ينال عهدى الظالمين (1848) اعتراف كردهاند كه دلالت بر عصمت امام دارد؛ زيرا كه حضرت عزت تعالى شأنه (1849) به حضرت ابراهيم وحى فرمود كه: انى جاعلك للناس اماما (1850): ما تو را براى مردم امام گردانيديم. حضرت ابراهيم درخواست نمود كه: به بعضى از ذريت من نيز اين شرف را كرامت فرما. خطاب رسيد كه: عهد (امامت و خلافت) {من} به ظالمان نمىرسد. (1851) و هر فاسقى (1852) ظالم است بر نفس خود، چنانچه خدا مكرر فاسقان را به ظلم وصف فرموده. (1853)
تنوير سيم: در نازل شدن آيه تطهير در شأن اهل بيت رسالت است
بدان كه احاديث از طرق عامه و خاصه به حد تواتر رسيده كه آيه تطهير در شأن اهل بيت رسالت نازل شده كه آلعبا باشند. و موافق بعضى از احاديث ما جميع ائمه ما داخلاند.
و صاحب كشاف (1854) كه از متعصبين علماى اهل سنت است در قصه مباهله (1855) ذكر كرده است كه: چون حضرت رسول، نصاراى نَجران (1856) را به مباهله خواند ايشان مهلت طلبيدند، و چون با يكديگر خلوت كردند به عاقِب - كه صاحب رأى ايشان بود - گفتند: چه مصلحت مىدانى؟ گفت: والله - اى گروه نصارا - شما دانستيد كه محمد پيغمبر فرستاده خداست، و در بيان احوال عيسى حق را بر شما ظاهر ساخت. و والله كه هيچ قومى با پيغمبر خود مباهله نكردند كه پير و جوان ايشان هلاك نشوند. و اگر مباهله كنيد البته هلاك خواهيد شد، و اگر بسيار اهتمام در نگاه داشتن دين خود داريد و از مسلمان شدن ابا داريد، با او مصالحه نماييد و برگرديد.
چون صبح شد رسول خدا صلىالله عليه و آله حضرت امام حسين را در برگرفت و دست حضرت امام حسن را گرفت، و فاطمه و على از پى خود روان ساخت و فرمود كه: من چون دعا كنم شما آمين بگوييد. پس اسقف نجران گفت كه: اى گروه نصارا من رويى چند مىبينم كه خدا به اين روها كوه را از جا مىكند. با ايشان مباهله مكنيد كه هلاك مىشويد و بر روى زمين يك نصرانى تا قيامت نخواهد بود. ايشان به خدمت حضرت آمدند و گفتند: ما با تو مباهله نمىكنيم. تو بر دين خود باش و ما بر دين خود. حضرت فرمود كه: اگر مباهله نمىكنيد مسلمان شويد. ابا كردند. فرمود كه: پس با شما جنگ مىكنم. گفتند: ما طاقت جنگ عرب نداريم وليكن با تو صلح مىكنيم كه با ما جنگ نكنى و به دين ما كار ندارى، و ما به تو هر سال دو هزار حُله (1857) در ماه صفر بدهيم، و هزار حله در ماه رجب، و سى زره نفيس هر سال بدهيم. حضرت به اين نحو با ايشان مصالحه فرموده و گفت: والله كه هلاك بر اهل نجران مشرف شده بود، و اگر مباهله مىكردند همه مسخ مىشدند به صورت ميمون و خوك، و اين صحرا همه بر ايشان آتش مىشد، و خدا جميع اهل نجران را هلاك مىكرد حتى مرغى كه بر روى درختان بود، و بر تمام نصارا سال نمىگذشت كه همه هلاك مىشدند.
و باز صاحب كشاف از عايشه روايت كرده است كه: روزى حضرت رسول صلىالله عليه و آله بيرون آمد و عبايى پوشيده بود از موى سياه. پس حضرت امام حسن (عليه السلام) آمد، او را داخل عبا كرد. بعد از آن حضرت امام حسين آمد، او را داخل عبا كرد. پس حضرت فاطمه و علىبن ابىطالب آمدند، هر دو را داخل عبا كرد و آيه را خواند كه: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا (1858). بعد از آن صاحب كشاف گفته است كه: اگر گويى كه: چرا اين جماعت را در مباهله داخل كرد؟ جواب مىگويم كه براى آن كه اين دلالت بر حقيت و اعتماد بر راستى او بيشتر مىكرد از آن كه ديگران را داخل كند. زيرا كه عزيزترين خلق را نزد خود، و پارههاى جگر خود، و محبوبترين مردم را نزد خود، در معرض مباهله و نفرين درآورد. و اكتفا بر خود نكرد به تنهايى. چه بسيار است كه آدمى خود را به هلاك مىدهد و اين قسم اعِزه (1859) را حفظ مىكند.
و در مُوَطاى مالك (1860) كه امام اهل سنت است روايت شده است از انَس (1861) كه: چون آيه تطهير نازل شد، قريب به شش ماه رسول خدا در هنگام رفتن به نماز صبح بر در خانه فاطمه مىگفت: الصلوه يا اهل البيت (1862)! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا. و در صحيح ابىداوود سِجِستانى (1863) نيز به همين طريق روايت شده از انس.
و در صحيح بُخارى (1864) از جزو چهارم روايت كرده به نحوى كه صاحب كشاف روايت كرده. و در صحيح مسلم (1865) و در صحيح ابىداوود و در جمع بين الصَحيحَين حُمَيدى (1866) همه به اين مضمون از عايشه مروى است.
و در صحيح مسلم در جزو چهارم در باب فضايل اميرالمؤمنين عليهالسلام از سعد وَقاص (1867) چنين روايت كرده كه: چون آيه مباهله نازل شد، خواند رسول خدا على و فاطمه و حسن و حسين را، و گفت: خداوندا اينها اهل بيت مناند.
و در محل ديگر نيز همين مضمون را روايت كرده.
و ابوداوود در صحيح خود از ام سَلَمه (1868) روايت كرده است كه گفت: آيه تطهير در خانه من نازل شد، و در آن خانه حضرت رسول بود و علىبن ابىطالب و فاطمه و حسن و حسين. و من بر در خانه نشسته بودم. پس حضرت رسول صلىالله عليه و آله بر ايشان گليمى پوشانيد و گفت: خداوندا اينها اهل بيت مناند. از ايشان دور گردان و برطرف كن رجس و گناه را، و پاكيزه گردان ايشان را از بديها پاكيزه كردنى. من گفتم: يا رسولالله من از اهل بيت نيستم؟ فرمود كه: نه؛ تو از زنان منى و عاقبت تو به خير است.
و اين مضمون و قريب به اين مضمون در اكثر كتب ايشان مروى است به طرق متعدده، و تعداد آنها مورث تطويل (1869) است.
و دلالت اين آيه بر عصمت ايشان بسى ظاهر است، چه عامه محققين مفسرين رجس را در اين آيه به گناه تفسير كردهاند، و تطهير ظاهر است كه مراد از آن پاك گردانيدن از بديها و عيبها و قبايح است. و از سياق آيه و احاديث مذكوره ظاهر است كه مراد، جميع بديهاست. و اراده كه در آيه وارد شده اراده حتمى مىبايد باشد؛ زيرا كه اراده تكليفى به ايشان اختصاصى ندارد. و اراده حتمى الهى تخلف نمىكند. پس عصمت ايشان ثابت است. و هرگاه عصمت ثابت شد، دروغ بر ايشان روا نيست. و اين ثابت شده است كه ايشان دعوى امامت كردند. پس دعواى ايشان بر حق باشد.
و تفصيل اين سخنان را اين مقام گنجايش ندارد.
تنوير چهارم: در بيان فضيلت محبت اهل بيت عليهمالسلام است
ابن بابويه به سند معتبر از امام محمد باقر از آباى كرام او عليهمالسلام روايت كرده است كه: رسول خدا صلىالله عليه و آله فرمود كه: محبت من و اهل بيت نفع مىكند در هفت موطن (1870) كه اهوال (1871) آنها عظيم است: در هنگام مردن، و در قبر، و در وقت مبعوث شدن (1872)، و در هنگامى كه نامهها به دست راست و چپ آيد، و در هنگام حساب، و نزد ميزان كه اعمال خلايق را سنجند، و نزد صراط.
و روايت كرده است از حارث همدانى (1873) كه: روزى به خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام رفتم. پرسيد كه: چه چيز تو را به اينجا آورده؟ گفتم: محبت تو يا اميرالمؤمنين.
فرمود كه: اى حارث تو مرا دوست مىدارى؟ گفتم: بله والله اى اميرالمؤمنين. فرمود كه: وقتى كه جانت به گلو مىرسد مرا خواهى ديد كه چنان كه مىخواهى. و چون ببينى مرا كه دشمنان خود را از حوض كوثر دور مىكنم خوشحال خواهى شد. و چون ببينى كه بر صراط مىگذرم و علم حمد به دست من است و پيش حضرت رسول صلىالله عليه و آله مىروم، چنان مرا خواهى ديد كه مشعوف (1874) گردى.
و از ابوحمزه ثمالى (1875) روايت كرده است از حضرت امام محمد باقر عليهالسلام كه حضرت رسول صلىالله عليه و آله فرمود كه: يا على محبت تو در دل هركس كه قرار گيرد، اگر يك قدم او از صراط بلغزد، البته قدم ديگر ثابت مىماند تا خدا او را سبب محبت تو داخل بهشت گرداند.
و از حضرت صادق عليهالسلام منقول است كه: محبت ما اهل بيت گناهان را مىريزد چنانچه باد تند، برگ را از درختان مىريزد.
و به اسانيد معتبره از حضرت امام رضا عليهالسلام منقول است كه: حضرت رسول فرمود كه: چهار كساند كه من در روز قيامت شفاعت ايشان خواهم كرد اگرچه با گناه اهل زمين آمده باشند: كسى كه اعانت اهل بيت من بكند؛ و كسى كه قضاى حوايج ايشان بكند در هنگامى كه مضطر شده باشند؛ و كسى كه به دل و زبان ايشان را دوست دارد؛ و كسى كه به دست دفع ضرر از ايشان بكند.
و ايضا از آن حضرت منقول است كه: حضرت رسول صلىالله عليه و آله فرمود كه: هركه ما اهل بيت را دوست دارد خدا او را در روز قيامت ايمن مبعوث گرداند، كه هيچ خوف نداشته باشد.
و در كتاب بصائر الدرجات (1876) از امام جعفر صادق عليهالسلام منقول است كه: حضرت رسول صلىالله عليه و آله فرمود كه: يا على امت مرا تمام در عالم ارواح به من نمودند و كوچك و بزرگ ايشان را ديدم. و به تو و شيعيان تو گذشتم و از براى شما استغفار كردم. حضرت اميرالمؤمنين فرمود كه: يا رسولالله ديگر از فضايل شيعه بفرما. فرمود كه: يا على تو و شيعيان تو از قبرها بيرون خواهيد آمد و روهاى شما مانند ماه شب چهارده خواهد بود و جميع شدتها و غمها از شما برطرف خواهد شد و در سايه عرش الهى خواهيد بود. مردم خواهند ترسيد و شما نخواهيد ترسيد. و مردم اندوهناك خواهند بود و شما مسرور خواهيد بود. و براى شما خوان نعمتهاى الهى مىآورند و مردم مشغول حساب خواهند بود.
و به اسانيد معتبره از حضرت امام رضا صلواتالله عليه منقول است كه: پيغمبر صلىالله عليه و آله فرمود كه: يا على هركه تو را دوست دارد با پيغمبران خواهد بود در درجه ايشان در روز قيامت. و كسى كه بميرد و دشمن تو باشد، اگر خواهد يهودى بميرد و اگر خواهد نصرانى بميرد. و فرمود كه: اول چيزى كه در روز قيامت از مردم سؤال خواهند كرد محبت ما اهل بيت خواهد بود.
و به سند معتبر از امام محمد باقر عليهالسلام منقول است كه: والله كه در آسمان هفتاد صنف از ملائكه هستند كه اگر جميع اهل زمين جمع شوند عدد هر صنفى از ايشان را احصا (1877) نمىتوانند كرد، و ايشان خدا را به ولايت ما عبادت مىكنند. (1878) و شيخ طوسى عليهالرحمه از ميثم تمار (1879) كه از اصحاب اسرار (1880) اميرالمؤمنين صلواتالله عليه است روايت كرده كه: شبى در خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام بودم. فرمود كه: نيست بندهاى كه خدا دل او را به ايمان امتحان كرده باشد مگر اينكه چون صبح مىكند دوستى ما اهل بيت را در دل خود مىيابد. و نيست بندهاى كه خدا بر او غضب كرده باشد مگر اينكه چون صبح مىكند دشمنى ما را در دل خود مىيابد. پس چون ما صبح مىكنيم شاد مىشويم به محبت دوستان خود، و مىدانيم دشمنى دشمنان خود را. و چون دوست ما صبح مىكند منتظر رحمتهاى الهى است، و دشمن ما كه صبح مىكند بركنار جهنم ايستاده است كه همين كه بميرد داخل جهنم شود. به درستى كه درهاى رحمت براى دوستان ما باز است. گوارا باد ايشان را رحمتهاى الهى. و واى بر حال دشمنان ما. و دوست ما نيست كسى كه دشمن ما را دوست دارد. دوستى ما و دوستى دشمنان ما در يك دل جمع نمىشود. كسى كه ما را دوست دارد بايد كه دوستى را براى ما خالص گرداند چنانچه طلا را از غَش (1881) خالص مىكنند.
ماييم نجيبان (1882) و برگزيدههاى خدا، و فرزندان ما فرزندان پيغمبراناند. و منم وصى اوصيا، و منم حزب (1883) و ياور خدا و رسول. و آنان كه با من محاربه مىكنند گروه شيطاناند. پس كسى كه خواهد كه حال خود را در محبت ما بداند، دل خود را امتحان نمايد. اگر محبت دشمنان ما را در دل خود يابد، بداند كه خدا و جبرئيل و ميكائيل دشمن اويند. و خدا دشمن كافران است.
و روايت كرده از ابىعبدالله جَدَلى (1884)، كه حضرت اميرالمؤمنين گفت كه: مىخواهى تو را خبر دهم به حسنهاى كه هركه آن را داشته باشد در روز قيامت او را هيچ ترس نباشد، و خبر دهم به گناهى كه هركه او را داشته باشد او را بر رو به آتش اندازند؟ گفتم: بله. فرمود كه: آن حسنه محبت ماست، و آن گناه دشمنى ماست.
و از سلمان رحمهالله روايت كرده كه: روزى در مسجد در خدمت حضرت رسول صلىالله عليه و آله نشسته بوديم كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام آمد. حضرت رسول سنگريزهاى در دست داشت، به دست آن حضرت داد. آن سنگريزه به سخن آمد و گفت: لا اله الا الله، محمد رسولالله. راضى شدم به پروردگارى خدا، و بر پيغمبرى محمد، و به ولايت علىبن ابىطالب. حضرت رسول فرمود كه: هركه از شما صبح كند و به خدا و رسول و ولايت علىبن ابىطالب راضى باشد، او از خوف عقاب خدا ايمن است.
و ابن بابويه به سندهاى بسيار از حضرت امام رضا صلواتالله عليه روايت كرده است كه: او روايت كرد از پدران بزرگوارش تا رسول خدا صلواتالله عليهم از جبرئيل، از ميكائيل، از اسرافيل (1885)، از لوح (1886)، از قلم (1887)، از خداوند عالميان كه فرمود كه: ولايت على حِصن و قلعه من است. هر كه داخل آن حِصن (1888) شود از عذاب من ايمن است.
و به اسانيد بسيار در كتب سنى و شيعه از رسول خدا صلىالله عليه و آله منقول است كه: اگر مردمان بر ولايت على مجتمع مىشدند خدا جهنم را خلق نمىفرمود.
و روايت كرده است از انس كه حضرت رسول صلىالله عليه و آله فرمود كه: خداوند عالم در روز قيامت جمعى را مبعوث خواهد گردانيد كه روهاى ايشان از نور باشد و بر كرسيهاى نور خواهد نشست و جامهها از نور خواهد پوشيد و در سايه عرش الهى خواهند بود مانند پيغمبران، و پيغمبر نيستند و به منزله شهدا و همگى شهيد نخواهند بود. و بعد از آن دست بر سر حضرت اميرالمؤمنين گذاشت و فرمود كه: اين و شيعيانش چنين خواهند بود.
و شيخ طوسى به اسانيد معتبره از حضرت امام رضا از آباى اطهارش (1889) صلواتالله عليهم روايت كرده است كه: حضرت رسول صلىالله عليه و آله به حضرت اميرالمؤمنين صلواتالله عليه فرمود كه: چون در روز قيامت خدا از حساب خلايق فارغ شود كليدهاى بهشت و دوزخ را به من تسليم نمايد و من به تو تسليم كنم و گويم: هركه را خواهى به جهنم فرست و هركه را خواهى به بهشت داخل كن.
و ابن بابويه به سند معتبر از حضرت صادق صلواتالله عليه روايت كرده است كه: چون قيامت قائم شود منبرى بگذارند كه جميع خلايق ببينند. و حضرت اميرالمؤمنين صلواتالله عليه بر آن منبر برآيد و ملكى بر دست راست او بايستد و ملكى بر دست چپ او. ملك دست راست ندا كند كه: اى گروه خلايق اين علىبن ابىطالب است؛ هر كه را مىخواهد داخل بهشت مىكند. و ملك دست چپ ندا كند كه: اى گروه خلايق اين علىبن ابىطالب است؛ هركه را مىخواهد داخل جهنم مىكند.
و از عبدالله بن عمر (1890) روايت كرده است كه: حضرت رسول صلىالله عليه و آله به حضرت اميرالمؤمنين فرمود كه: چون قيامت شود بيايى تو بر اسبى از نور سوار، و بر سرت تاجى از نور باشد كه روشنى آن ديدهها را خيره گرداند. پس ندا از جانب ربالعزت برسد كه: كجاست خليفه محمد رسولالله؟ تو گويى: اينك منم. پس ندا فرمايد تو را كه: يا على دوستان خود را داخل بهشت كن و دشمنان خود را داخل جهنم كن. تويى قسمت كننده بهشت و دوزخ.
و از حضرت امام رضا عليهالسلام منقول است كه: حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود كه: روزى با حضرت رسول صلىالله عليه و آله نزديك كعبه نشسته بوديم. مرد پيرى پيدا شد از پيرى خم شده و ابروهايش بر چشمهايش افتاده، و عصاى در دست و كلاه سرخى در سر و پيراهن مويى پوشيده. نزديك حضرت آمد و گفت: يا رسول الله دعا كن كه خدا مرا بيامرزد.
حضرت فرمود كه: اميد تو روا نيست و عمل تو فايده ندارد. چون پشت كرد، حضرت فرمود كه: اى ابوالحسن شناختى اين مرد پير را؟ گفتم: نه. فرمود كه: شيطان ملعون بود. حضرت اميرالمؤمنين فرمود كه: از پى او دويدم و او را گرفتم و بر زمين زدم و دست در گلويش فشردم. گفت: دست از من بدار اى ابوالحسن، كه مرا تا قيامت مهلت دادهاند. (1891) والله - يا على - من تو را دوست مىدارم. و هركه دشمن توست با پدر او شريك شدهام در وطى مادرش (1892) و او حرامزاده است. پس بخنديدم و او را رها كردم.
و منقول است از سلمان رحمهالله عليه كه: روزى شيطان گذشت بر جماعتى كه مذمت حضرت اميرالمؤمنين صلواتالله عليه مىكردند. نزد ايشان ايستاد. پرسيدند كه: كيستى؟ گفت: من ابومُرهام. گفتند: شنيدى كه ما چه مىگفتيم؟ گفت: بدا حال شما كه ناسزا به مولاى خود به علىبن ابىطالب مىگفتيد. ايشان گفتند: چه دانستى كه او مولا و امام ماست؟ گفت: از گفته پيغمبر شما كه گفت: هركه من مولاى اويم على مولاى اوست. خداوندا دوست دار هركه او را دوست دارد، و دشمن دار هركه او را دشمن دارد؛ و يارى كن هركه او را يارى كند، و فرو گذار هركه او را يارى نكند.
ايشان گفتند: تو از شيعيان اويى؟ گفت: نه؛ وليكن او را دوست مىدارم و هركه دشمن اوست در مال و فرزندش شريك مىشوم. (1893) گفتند: اى ابومره در فضيلت او چيزى مىدانى؟ گفت: بشنويد از من - اى گروه ناكثان (1894) و قاسطان (1895) و مارقان (1896) - كه پيمان او را شكستهايد و به ظلم با او خرج كردهايد و از دين به در رفتهايد. به درستى كه من عبادت خدا كردم در ميان جان (1897) دوازدههزار سال و چون خدا آنها را هلاك كرد، تنهايى خود را در زمين به خدا شكايت كردم. مرا به آسمان اول عروج فرمود. و دوازدههزار سال در آنجا در ميان ملائكه عبادت كردم. روزى مشغول تسبيح و تقديس خدا بوديم، نور شعشعانى (1898) بسيار روشنى بر ما گذشت. ملائكه به سجده افتادند و گفتند: سبوح قدوس (1899). اين نور ملك مقربى است يا نور پيغمبر مرسلى؟ ندا از جانب ربالعزت رسيد كه: اين نور طينت (1900) على بن ابىطالب است.
و منقول است از ابوهرَيره كه: شخصى به خدمت رسول خدا صلىالله عليه و آله آمد و گفت: فلان شخص به كشتى نشست با مايه كمى، و به چين رفت و زود برگشت و مال بسيار آورده است كه محسود خويشان و دوستان شده است. حضرت فرمود كه: مال دنيا هرچند زياده مىگردد بلا و محنت صاحب مال بيشتر مىشود. آرزوى حال صاحبان اموال مكنيد مگر كسى كه در راه خدا صرف نمايد. بعد از آن فرمود كه: مىخواهيد كه شما را خبر دهم به كسى كه مايهاش از آن سوداگر كمتر بوده و زودتر برگشته و غنيمت و فايده بيشتر به هم رسانيده و آنچه را به هم رسانيده در خزينههاى عرش الهى براى او حفظ كردهاند؟ صحابه گفتند: بفرما يا رسولالله.
فرمود كه: نظر كنيد به اين شخصى كه مىآيد. ديديم ژندهپوشى از انصار مىآيد.
فرمود كه: امروز ثوابى از اين مرد بالا بردهاند كه اگر بر جميع اهل آسمان و زمين آن ثواب را قسمت كنند حصه كمترين ايشان آن خواهد بود كه گناهانش آمرزيده شود و بهشت او را واجب شود. صحابه از او پرسيدند كه: امروز چه كار كردهاى؟ بشارت باد تو را به كرامت الهى. آن شخص گفت كه: كارى بغير اين نكردهام كه براى حاجتى از خانه بيرون آمدم و چون دير شده بود گمان كردم كه آن كار فوت شده است (1901). با خود گفتم كه: به عوض اين حاجت، مىروم و نظر بر روى علىبن ابىطالب مىكنم. چون از حضرت رسول شنيده بودم كه نظر بر روى على عبادت است.
حضرت فرمود كه: بله؛ والله عبادت است و چه عبادت! اى عبدالله مىرفتى كه دينارى براى روزى عيال خود تحصيل نمايى و از تو فوت شد، و به عوض آن نظر بر روى على كردى از روى محبت، و فضيلت او را مىدانستى. و اين از براى تو بهتر است از اينكه تمام دنيا طلاى سرخ (1902) شود براى تو و در راه خدا بدهى. و شفاعت خواهى كرد به عدد هر نفسى كه در آن راه كشيدهاى، در حق هزار كس كه همه به شفاعت تو از آتش جهنم آزاد خواهند شد.
1838) فرقه ناجيه اماميه: فرقه نجات يابنده كه امام است - اشاره به احاديثى از رسول خدا (ص) كه گوياى اين است كه امت پس از آن حضرت 73 فرقه خواهند شد كه تنها يكى از آنها اهل نجات است و آنها كسانىاند كه پيرو على و يازده فرزند معصوم اويند. |