فصل سوم: در بيان آنكه ايشانند اهل علم قرآن و راسخون در علم و انذار كنندگان به قرآن

ابن ماهيار به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه فالذين آتيناهم الكتاب يؤ منون به يعنى: ((پس آنها كه داده ايم به ايشان كتاب را ايمان مى آورند به آن،)) حضرت فرمود كه: مراد به آنها كه كتاب به ايشان داده شده است آل محمدند كه علم قرآن به ايشان داده شده است، و من هؤ لاء من يومن به (393) يعنى: ((و از اين جماعت بعضى هستند كه ايمان مى آورند به كتاب))، فرمود كه: مراد اهل ايمانند از اهل قبله.(394)

و ايضا او و كلينى و ديگران روايت كرده اند به سندهاى بسيار از حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير اين آيه بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم (395) يعنى: ((بلكه قرآن آيات واضحى چند است در سينه هاى آنها كه علم به ايشان داده شده است،)) فرمود كه: مراد به آنها كه علم به ايشان داده شده است ائمه اند از آل محمد و لفظ و معنى قرآن در سينه هاى ايشان است.(396)

و در بصائر الدرجات به سند معتبر از ابو بصير از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه حضرت اين آيه را خواند بعد از آن فرمود كه: خدا نگفت كه در ميان دو جلد مصحف است بلكه گفت: در سينه آنهاست كه علم به ايشان داده شده است؛ ابو بصير گفت كه: شمائيد آنها؟ فرمود: كه بغير ما مى تواند بود؟(397)

و قريب به بيست سند روايت كرده است كه اين آيه درشان ايشان است (398) و محتمل است كه فى صدور الذين اوتوا العلم را متعلق به بينات گردانيده باشند، يعنى وضوحش در سينه آنهاست و كسى به غير ايشان معانى و اسرار را نمى داند پس در فهم قرآن رجوع به آنها بايد كرد.
و عياشى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه ميمونه الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤ منون به (399) يعنى: ((آنها كه كتاب به ايشان داده ايم تلاوت مى كنند آن را چنانچه سزاوار تلاوت كردن است، ايشانند كه ايمان آورده اند به كتاب)) حضرت فرمود: آنها كه كتاب به ايشان داده شده است، ائمه اند.(400)

مترجم گويد كه:
بعضى از مفسران گفته اند كه مراد به كتاب، تورات است؛ و آنها كه علمش به ايشان داده شده است، آن جماعتند از يهود و نصارى كه ايمان به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) آورده بودند. و بعضى گفته اند كه: كتاب، قرآن است؛ و آنها كه كتاب به ايشان داده شده است، مؤمنان اين امتند.(401)
و تفسيرى كه آن حضرت فرموده اند مبتنى بر اين است و موافقتر است به سياق آيه كريمه زيرا كه حق تلاوت قرآن موقوف است بر علم به اسرار و بطون آن و آن مخصوص ايشان است چنانچه ايمان كامل داشتن به قرآن بعمل نمى آيد مگر از ايشان.
و كلينى به سندهاى معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت نموده است در تفسير اين آيه كريمه و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ (402) يعنى: ((وحى كرده شد بسوى من اين قرآن كه بترسانم به آن شما را و هر كه برسد)) حضرت فرمود كه: يعنى هر كه به حد امامت برسد از آل محمد (عليهم السلام) و انذار مى كند مردم را به قرآن چنانچه انذار مى كرد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به آن.(403)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه و من بلغ امام است؛ و فرموده كه: محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) انذار مى كرد و ما انذار مى كنيم چنانچه آن حضرت انذار مى كرد.(404)

مترجم گويد كه:
اكثر مفسرين گفته اند و من بلغ عطف است بر ضمير مفعول در لا نذركم يعنى از براى آنكه انذار كنم شما را و انذار كنم هر كس را كه قرآن به او برسد تا روز قيامت؛ و بنابر آنچه در احاديث وارد است عطف است بر ضمير فاعل ((انذركم)) خواهد بود.
و على بن ابراهيم به سند معتبر روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: قرآن زجر كننده است و امر كننده؛ امر مى كند به بهشت و زجر مى كند از جهنم. و در آن محكم هست - كه واضح الدلاله است بر معنى مقصود - و متشابه است - كه معانى بسيار در آن محتمل است، و فهم معنى مقصود از آن مشكل است -؛ اما محكم را پس ايمان مى آورى به آن و عمل مى كنى به آن و اعتقاد مى كنى به آن؛ و اما متشابه را پس ايمان مى آورى به آن و عمل نمى كنى به آن و اين است معنى قول حق تعالى فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا(405) و ((راسخون در علم)) آل محمد (عليهم السلام) اند.(406)
و ايضا على بن ابراهيم و صاحب اختصاص به سندهاى صحيح و معتبر از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت نموده اند كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بهترين راسخان در علم بود و دانست آنچه خدا بر او فرستاده بود از تنزيل قرآن و تأويل آن - يعنى ظهر و بطن قرآن - و نخواسته بود كه بر او فرو فرستد آيه را كه تأويلش را تعليم او نكند، و اوصياى او كه بعد از او آمدند همه تنزيل و تأويل قرآن را مى دانستند.(407)
و در كافى و بصائر تتمه اى هست كه: آنها كه تأويلش را نمى دانند - از شيعيان - چون عالم - يعنى امام - از روى علم و دانائى در ميان ايشان بيان كند مى گويند: ايمان آورديم به آن همه از جانب پروردگار ماست، و قرآن در آن خاص و عام مى باشد و محكم و متشابه مى باشد و ناسخ و منسوخ مى باشد و راسخان در علم همه را مى دانند.(408)

مترجم گويد كه:
اول آيات چنين است هو الذى انزل عليك الكتاب يعنى: ((اوست خداوندى كه فرستاده است بر تو قرآن را)) منه آيات محكمات هن ام الكتاب ((از جمله قرآن آيه اى چند هست واضح الدلاله كه آنها اصل قرآن است))، و اخر متشابهات ((و آيه اى چند ديگر هست كه معنى آنها شبيه به يكديگر است و معنى مقصود در آن واضح نيست))، فاما الذين فى قلوبهم زيغ ((پس آنها كه در دلهاى ايشان ميل بسوى باطل هست)) فيتبعون ما تشابه منه ((پس متابعت مى كنند آنچه متشابه است از قرآن،)) ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله ((از براى آنكه مردم را گمراه كنند و به شبهه اندازند و از براى آنكه به خواهش خود تأويل كنند))، و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون فى العلم يعنى: ((نمى دانند تأويل متشابه را مگر خدا و آنان كه ثابتند در علم)) و بناى علم ايشان بر يقين است، و در اينجا خلاف است ميان مفسران اكثر ايشان وقف مى كنند بر ((الله)) و اين را ابتداى كلام مى دانند و يقولون آمنا به كل من عند ربنا(409) را خبر آن مى دانند، يعنى ((راسخون در علم مى گويند: ايمان آورديم به متشابه، همه از جانب پروردگار ماست)) هر چند معنى آن را ندانيم؛ و بعضى بر ((الله)) وقف نمى كنند و ((راسخون)) را عطف بر ((الله)) مى كنند، يعنى راسخون در علم نيز مى دانند يعنى متشابه قرآن را. و احاديث بسيار وارد شده است بر اين تفسير و بر آنكه مراد از راسخون، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى (عليه السلام)اند.(410)
و در بعضى از روايات وارد شده است كه ((يقولون)) استيناف كلام است، و فاعل آن: شيعيان است، يعنى چون شيعيان از ائمه خود كه راسخ در علمند تأويل متشابه كلام را مى شنوند تصديق ايشان مى كنند و مى گويند همه از جانب پروردگار ماست.(411)
و كلينى به سند صحيح از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: مائيم راسخان در علم و ما مى دانيم تأويل متشابه قرآن را.(412)
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت است كه: راسخان در علم، اميرالمؤمنين و امامان بعد از اوست.(413)
و در بصائر الدرجات روايت كرده است به سند صحيح از امام محمد باقر (عليه السلام) كه: هيچ آيه در قرآن نيست مگر آنكه آن را ظهرى و بطنى هست، و هيچ حرفى در آن نيست مگر آنكه اشاره است به امرى كه حادث مى شود و حدوث و ظهور آن بر امام وقتى دارد، و بر امام زنده علم آن فائض ‍ مى شود و بر امام گذشته چنانچه خدا مى فرمايد: كه: نمى داند تأويل آن را مگر خدا و راسخان در علم و ما مى دانيم آن را.(414)
و على بن ابراهيم روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير اين آيه كريمه قال الذين اوتوا العلم ان الخزى اليوم و السوء على الكافرين (415) يعنى: ((خواهند گفت آن جماعتى كه داده شده است به ايشان علم كه: خوارى امروز و حال بد بر كافران است)) حضرت فرمود كه: آن جماعت كه علم به ايشان داده شده است ائمه اند.(416)

و ايضا روايت كرده است در تفسير اين آيه ويرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق (417) يعنى: ((و مى دانند آنها كه علم به ايشان داده شده است كه آنچه نازل شده است بسوى تو از پروردگار تو آن حق است)) حضرت فرمود كه: مراد اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه تصديق كرد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را در آنچه خدا بر او فرستاده است.(418)
و كلينى روايت كرده است به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) كه: دعوى نكرده است احدى از مردم كه همه قرآن را چنانچه نازل شده است مى داند مگر دروغگوئى، و جمع نكرده و حفظ نكرده است قرآن را چنانچه خدا فرستاده است مگر على بن ابى طالب (عليه السلام) و ائمه بعد از او (عليهم السلام)؛ و در روايت ديگر فرمود: نمى تواند دعوى كند كسى كه نزد او جميع قرآن هست ظاهرش و باطنش غير اوصياى پيغمبر (عليهم السلام).(419)

و در حديث صحيح ديگر فرمود كه: از جمله علمها كه خدا به ما داده است تفسير قرآن است و احكام قرآن، و علم تغيير زمانه و حوادثى كه واقع مى شود؛ پس فرمود: اگر ضبط كننده مى يافتيم كه اسرار ما را فاش نكند يا كسى كه رازى به او توان گفت، مى گفتيم.(420)
و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: بخدا سوگند كه من مى دانم كتاب خدا را از اول تا آخر چنانكه گويا در كف من است، در قرآن خبر آسمان هست و خبر زمين و خبر گذشته و خبر گذشته و خبر آينده، و خدا مى فرمايد:: فيه تبيان كل شى ء(421) يعنى: ((در قرآن است بيان همه چيز.))(422)
و در حديث ديگر فرمود كه: خدا درشان آصف وزير سليمان (عليه السلام) گفته است كه: ((گفت آن كسى كه نزد او علمى از كتاب بود كه من مى آورم براى تو تخت بلقيس را پيش از آنكه چشم بر هم زنى))(423) پس حضرت انگشتها را گشود و بر سينه حقيقت دفينه خود گذاشت و فرمود: والله علم جميع كتاب نزد ماست.(424)
و به سند صحيح از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: معاوية بن عمار از آن حضرت سؤال كرد از تفسير اين آيه قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب (425) يعنى ((بگو يا محمد كه: بس است خدا گواه ميان من و ميان شما و آن كه نزد اوست علم كتاب)) يعنى علم قرآن يا لوح محفوظ، حضرت فرمود: مراد مائيم، و على (عليه السلام) اول ما و افضل و بهتر ماست بعد از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم).(426)

و در بصائر به سند معتبر روايت نموده است كه: شخصى به خدمت امام موسى (عليه السلام) عرض نمود كه: شما تفسيرى چند مى كنيد كتاب خدا را كه ما نشنيده ايم از ديگرى، حضرت فرمود: قرآن بر ما نازل شده پيش از ديگران و از براى ما تفسير شده پيش از آنكه در ميان مردم منتشر گردد، پس ‍ ما مى دانيم حرام و حلال قرآن را و ناسخ و منسوخ آن را و ما مى دانيم كه كدام آيه در سفر نازل شده و كدام آيه در حضر نازل شده و در كدام شب نازل شده و در شاءن كه و در چه باب نازل شده، پس ما حكيمان و دانايان خدائيم در زمين او و گواهان خدائيم بر خلق او، و اين مفاد قول حضرت عزت مى باشد ستكتب شهادتهم و يسئلون (427) يعنى: ((بزودى نوشته مى شود شهادت ايشان و از ايشان سؤال مى كنند)) حضرت فرمود: شهادت از براى ماست و سؤال كردن از براى مشهود عليه است كه ساير امت باشند، پس اين علم آن چيزى است كه اعلام كردم بسوى تو و ادا نمودم بسوى تو آنچه لازم شده بود بر من، پس اگر قبول كنى شكر كن و اگر ترك كنى پس خدا بر همه چيز گواه است.(428)

پاورقی

393- سوره عنكبوت: 47.
394- تأويل الايات الظاهرة 1/431؛ تفسير قمى 2/150.
395- سوره عنكبوت: 49.
396- تأويل الايات الظاهرة 1/433؛ كافى 1/214.
397- بصائر الدرجات 205؛ كافى 1/214.
398- بصائر الدرجات 204 207؛ همچنين رجوع شود به تفسير فرات كوفى 319؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/307 و 410 و 453. (+ 399- سوره بقره: 121.
400- تفسير عياشى 1/57؛ كافى 1/215؛ تأويل الايات الظاهرة 1/77.
401- تفسير بغوى 1/110 - 111؛ تفسير فخر رازى 4/35.
402- سوره انعام: 19.
403- كافى 1/416 و 424.
404- تفسير قمى 1/195.
405- سوره آل عمران: 7.
406- تفسير قمى 2/451.
407- تفسير قمى 2/451؛ بصائر الدرجات 203.
408- كافى 1/213؛ بصائر الدرجات 204؛ تفسير عياشى 1/164.
409- سوره آل عمران: 7.
410- بصائر الدرجات 202 - 204؛ كافى 1/213.
411- بحارالانوار 23/199 - 200.
412- كافى 1/213؛ بصائر الدرجات 204؛ تفسير عياشى 1/164.
413- كافى 1/213.
414- بصائر الدرجات 203؛ تفسير عياشى 1/11؛ كه روايت در هر دو مصدر با كمى اختلاف آمده است.
415- سوره نحل: 27.
416- تفسير قمى 1/384. و در آنجا روايت از امام صادق (عليه السلام) نيست.
417- سوره سباء: 6.
418- تفسير قمى 2/198.
419- كافى 1/228؛ بصائر الدرجات 193.
420- كافى 1/229.
421- چنين آيه اى وجود ندارد، شايد منظور سوره نحل: 89 و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء باشد.
422- كافى 1/229؛ بصائر الدرجات 194.
423- سوره نمل: 40.
424- كافى 1/229؛ بصائر الدرجات 212.
425- سوره رعد: 43.
426- كافى 1/229؛ بصائر الدرجات 215؛ تفسير عياشى 2/220. و روايت در هر سه مصدر از بريد بن معاويه مى باشد. و در رجال شيخ طوسى ذكر شده است كه بريد بن معاويه از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) است، و همچنين گفته است كه معاوية بن عمار از اصحاب امام صادق (عليه السلام) بوده است.
427- سوره زخرف: 19.
428- بصائر الدرجات 198.