فصل چهارم: در بيان وجوب معرفت امام است، و آنكه مردم معذور نيستند در ترك ولايت امام حق، و آنكه هر كه بميرد و امام خود را نشناسد مرده خواهد بود با كفر و نفاق

بدان كه نزد شيعه اقرار به امام از اصول دين است و به ترك آن در احكام آخرت با كفار شريك است، و در اكثر احكام دنيوى به روش مسلمانان با ايشان سلوك مى كنند مگر آنها كه اظهار عداوت اهل بيت (عليهم السلام) كنند مانند خوارج كه ايشان در احكام دنيوى نيز حكم كفار دارند، و از بعضى روايات ظاهر مى شود كه در زمان عدم استيلاى امام حق از براى شفقت بر شيعه حكم اسلام بر ايشان ظاهرا جارى كرده اند كه كار بر شيعه در معاشرت ايشان دشوار نشود و بعد از ظهور دولت حق و قيام قائم (عليه السلام) حكم كفار صرف بر ايشان جارى مى شود، و اكثر علماى شيعه را اعتقاد اين است كه بغير از مستضعفين ايشان در جهنم مخلد خواهند بود مثل ساير كفار، و نادرى از علماى شيعه قائل شده اند كه بعد از مكث طويل در عذاب الهى اميد نجات در باب ايشان هست، و مستضعف آن است كه به اعتبار ضعف عقل تمييز ميان حق و باطل نتواند كرد، يا آنكه دليل حقيت مذهب حق با عدم تقصير بر او تمام نشده باشد مانند كسانى كه در ميان حرم پادشاهان سنى بر آمده باشند و اختلاف مذاهب را نشنيده باشند يا اگر شنيده باشند كسى را نيابند كه حقيت مذهب اماميه را بر ايشان اثبات كند، ايشان را اميد نجات در آخرت هست، و حق اين است كه غير از مستضعفين را اميد نجات نيست و در عذاب الهى مخلد خواهند بود.

و خاصه و عامه به طريق متواتر از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده اند كه: من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية (155) يعنى: ((هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد مرده خواهد بود به روش مرده اهل جاهليت پيش از مبعوث شدن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه بر كفر و جهل به اصول و فروع دين مى ميرند.))

و آنكه بعضى از متكلفين و متعصبين اهل سنت گفته اند كه مراد از امام زمان، قرآن است،(156) هر عاقلى مى داند كه تعبير از كتاب به امام كردن مجاز و خلاف ظاهر است.

و ايضا اضافه ((زمانه)) ظاهر است در آنكه در هر زمانى امامى دارد و قرآن مشترك است ميان جميع زمانها، و اينكه مراد، حضرت رسول باشد به وجه ثانى مندفع است. و ايضا امام گذشته را امام زمان نمى گويند پس معلوم شد كه در هر زمانى امامى مى بايد كه مردم او را بشناسند، و به اتفاق بغير اماميه كسى قائل نيست به آنكه در هر عصرى امامى هست و هيچ عصر خالى از امام نمى باشد.
و برقى در محاسن به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده كه: هر كه بميرد و امام خود را نشناسد، به مردن جاهليت مرده است، پس شما را باد اطاعت امام خود، بتحقيق ديديد اصحاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را كه متابعت نكردند به كجا منتهى شد امر ايشان و شما پيروى مى كنيد كسى را كه مردم معذور نيستند به جهالت و نشناختن او؛ در شاءن ماست كرايم قرآن - يعنى هر آيه كه دلالت بر فضيلتى مى كند - و ما گروهيم كه خداوند عالم اطاعت ما را واجب گردانيده است و زمينهاى انفال از ماست و برگزيده غنيمت از ماست.(157)

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: زمين صلاحيت ندارد مگر به امام، و هر كه بميرد و امام خود را نشناسد مى ميرد به مردن جاهليت، و محتاجترين احوال هر يك از شما به معرفت امام در وقتى است كه جانش به اينجا برسد - و به دست اشاره كرد به سينه مبارك خود و فرمود: - در آن وقت خواهد گفت: بر امر نيكى و مذهب خوبى بوده ام، و آن وقت است كه احوال آخرت بر او ظاهر مى شود و حال خود را خوب مشاهده مى نمايد.(158)

و به سند حسن از حسين بن ابى العلا منقول است كه گفت: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم از معنى قول رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه: هر كه بميرد و او را امامى نباشد به مرگ جاهليت مرده است؟

حضرت فرمود: بلى، اگر مردم متابعت على بن الحسين (عليه السلام) مى كردند ترك مى نمودند عبدالملك بن مروان را هدايت مى يافتند.
پس گفتم: كين كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ كفر مى ميرد؟
فرمود كه: نه، به مرگ ضلالت مى ميرد(159).
مترجم گويد كه:
مى تواند بود كه مراد از اين حديث آن باشد كه در دنيا حكم كفر بر ايشان جارى نمى شود يا مراد مستضعفين باشد چنانچه در احاديث معتبره ديگر از آن حضرت منقول است كه: يعنى مردن كفر و ضلالت و نفاق (160).

و ايضا در محاسن و غير آن به سندهاى معتبر روايت كرده اند از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) كه: هر كه بميرد و امام نداشته باشد پس ‍ مردنش مردن جاهليت است و معذور نيستند مردم تا امام خود را بشناسند، و هر كه بميرد و امام خود را بشناسد ضرر نمى كند او را كه ظاهر شدن امام پيش افتد يا پس، و هر كه بميرد و امام خود را بشناسد چنان است كه با حضرت قائم (عليه السلام) باشد در زير خيمه او(161).
و در اكمال الدين به سند معتبر روايت كرده است كه از حضرت امام رضا (عليه السلام) پرسيدند كه: هر كه بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است؟

فرمود كه: بلى، هر كه شك كند و توقف نمايد در امامت امام، كافر است؛ و هر كه انكار كند يا اظهار عداوت امام نمايد، مشرك است يعنى مانند بت پرست است (162).
و كلينى و نعمانى به سند صحيح از ابن ابى نصر روايت كرده اند كه از حضرت امام رضا (عليه السلام) پرسيد از تفسير اين آيه و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله (163) يعنى: ((كيست گمراه تر از كسى كه متابعت كند خواهش خود را بى هدايتى از جانب خدا)). حضرت فرمود: مراد كسى است كه در دين خود به راءى خود عمل كند بى آنكه متابعت امامى از ائمه هدى (عليه السلام) نمايد(164).
و ايضا روايت كرده اند از حضرت صادق (عليه السلام) كه: هر كه شريك گرداند با امامى كه امامتش از جانب خداست كسى را كه امامتش از جانب خدا نيست، پس او مشرك است و چنان است كه براى خدا شريك قرار داده است (165).
و نعمانى به سند قوى از ابن ابى يعفور روايت كرده است كه گفت: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم كه: مردى هست كه شما را دوست مى دارد و از دشمنان شما بيزارى مى جويد و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مى داند و اعتقاد دارد كه امامت از شما اهل بيت به سلسله اى ديگر بدر نمى رود اما مى گويد كه: ايشان اختلاف دارند و ايشان پيشوايان و راهنمايانند پس وقتى كه همه اتفاق كنند بر يك كس من قائل به امامت او خواهم شد. حضرت فرمود كه: اگر به اين حالت بميرد به مرگ جاهليت مرده است (166).
و بر اين مضمون احاديث بسيار روايت كرده است (167).
على بن ابراهيم و ابن بابويه و غير ايشان به سندهاى معتبر روايت كرده اند از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) كه: معذور نمى دارد خدا در روز قيامت كسى را كه گويد: پروردگارا! من ندانستم كه فرزندان فاطمه (عليه السلام) واليانند بر همه خلق، و در حق شيعه فرزندان حضرت فاطمه (عليه السلام) و بس اين آيه نازل شده است قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم (168) يعنى: ((اى بندگان من كه بسيار ستم كرده ايد بر جانهاى خود به بسيار كردن گناهان! نا اميد مشويد از رحمت خدا، بدرستى كه خدا گناهان همه را مى آمرزد اگر خواهد، بدرستى كه او آمرزنده و مهربان است))، مراد حضرت آن است كه شيعيانند كه استحقاق آمرزش دارند نه غير ايشان، و غير ايشان مخلدند در جهنم (169).

و حميرى به سند صحيح از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت كرده است كه: هر كه دوست دارد كه ميان او و خدا حجابى نباشد و او نظر كند به رحمت الهى خدا نظر رحمت كند بسوى او، پس او دوست دارد آل محمد (عليه السلام) را و بيزارى جويد از دشمنان ايشان و متابعت كند امام از جمله ايشان را، هر گاه چنين كند پيوسته نظر كند به رحمت و كرم خداوند عالم و نظر رحمت خدا از او منقطع نگردد(170).
و در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) از آن حضرت روايت كرده است از پدران بزرگوارش كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود كه: هر كه بميرد و امامى از فرزندان من نداشته باشد به مرگ جاهليت بميرد و خدا او را عقاب كند به آنچه در جاهليت و اسلام كرده باشد(171).
و شيخ طوسى در مجالس روايت كرده است در تفسير اين آيه كريمه و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (172) كه حضرت فرمود كه: و الله اگر كسى توبه كند از شرك و ايمان بياورد به خدا و روز قيامت و اعمال شايسته بكند و هدايت نيابد به ولايت و محبت ما و شناختن فضل ما، آنها هيچ فايده اى به او نمى بخشد(173)؛ پس عمده ايمان و جزء اخيرش اعتقاد به امامت ائمه حق و متابعت ايشان است.
و در علل الشرايع روايت كرده است از حنان بن سدير كه از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد كه: چه علت دارد كه هر امامى كه بعد از پيغمبر است مى بايد بشناسيم و امامهايى كه پيش از آن حضرتند واجب نيست كه بشناسيم؟

حضرت فرمود: علتش آن است كه شريعتهاى آنها كه پيش از آن حضرت بودند مخالف شريعت آن حضرت بود و ما مكلف به شريعت آنها نيستيم، به اين سبب معرفت آنها در كار نيست به خلاف امامها كه بعد از آن حضرت بودند و حافظ شريعت آن حضرت بودند(174).
و در معانى الاخبار به سند معتبر روايت كرده است كه: سليم بن قيس از حضرت امير المؤ منين (عليه السلام) پرسيد كه: كمتر چيزى كه آدمى به آن گمراه مى شود چيست؟
فرمود: آن است كه نشناسد كسى را كه خدا امر كرده است به اطاعت او و واجب گردانيده است ولايت و محبت او را و او را حجت خود گردانيده است در زمين و گواه خود نموده است بر خلق.
پرسيد كه: كيستند ايشان يا اميرالمؤمنين؟
فرمود: آن جماعتند كه خدا اطاعت آنها را مقرون به اطاعت خود و پيغمبر خود كرده است و گفته است اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم (175).
پس سليم سر مبارك حضرت را بوسيد و گفت: واضح كردى از براى من و غم از دل من برداشتى و هر شكى كه در دل من بود بر طرف كردى (176).
و در علل الشرايع روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: روزى حضرت امام حسين (عليه السلام) بيرون آمد بسوى اصحابش و گفت : ايها الناس! بدرستى كه خداوند جليل خلق نكرده است بندگان را مگر براى اينكه او را بشناسند، پس هر گاه او را شناختند عبادت مى كنند او را هر گاه عبادت كردند او را بى نياز مى شوند به عبادت او از عبادت غير او.
پس مردى گفت: يابن رسول الله! پدرم و مادرم فداى تو باد معرفت خدا چيست؟
فرمود كه: شناختن اهل هر زمان امامى را كه واجب است بر ايشان اطاعت او(177).

مترجم گويد كه:

معرفت خدا را به معرفت امام تفسير فرمود براى آنكه خدا را نمى توان شناخت مگر از جهت امام؛ يا از اين جهت كه خداشناسى بدون شناختن امام فايده نمى بخشد؛ يا از اين جهت كه كسى كه خدا را چنين شناسد كه مردم را مهمل مى گذارد و امامى براى ايشان تعيين نمى نمايد، خدا را به لطف و كرم نشناخته.
و در عقاب الاعمال از طريق عامه از ابو سعيد خدرى روايت كرده است كه: روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) نشسته بود و در خدمت آن حضرت، جناب اميرالمؤمنين (عليه السلام) و جمعى از صحابه نشسته بودند، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: هر كه ((لا اله الا الله)) بگويد داخل بهشت مى شود.
پس ابوبكر و عمر گفتند: ما ((ال اله الا الله)) مى گوئيم.
حضرت فرمود كه: قبول نمى شود لا اله الا الله مگر از اين - يعنى اميرالمؤمنين - و شيعيان او كه پروردگار ما پيمان ايشان را بر ولايت گرفته است.
پس ابوبكر و عمر باز گفتند كه: ما مى گوئيم: لا اله الا الله.
پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) دست بر سر جناب امير (عليه السلام) گذاشته گفت: علامت قبول شهادت از شما آن است كه بيعت او را نشكنيد و منصب او را غصب نكنيد و سخن او را نسبت به دروغ ندهيد.(178)

و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: از ماست امامى كه اطاعت او واجب است، هر كه او را انكار نمايد يهودى بميرد يا نصرانى، بخدا سوگند كه خدا زمين را نگذاشته است از روزى كه حضرت آدم (عليه السلام) را از دنيا برده است مگر آنكه در زمين امامى بوده است كه مردم به سبب او هدايت مى يافتند بسوى خدا و حجت خدا بود بر بندگان، هر كه دست از متابعت او بر مى داشت هلاك مى شد و هر كه ملازمت او مى كرد نجات مى يافت، و بر خدا لازم است كه چنين باشد.(179)
و كلينى به سند معتبر از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه: عبادت نمى كند خدا را مگر كسى كه خدا را بشناسد، اما كسى كه خدا را نشناسد خدا را مى پرستد از روى گمراهى.
راوى گفت: معرفت خدا چيست؟

فرمود كه: آن است كه تصديق كند خدا را و تصديق كند پيغمبر او را و اعتقاد نمايد به امامت على (عليه السلام) و پيروى كند او را و امامان هدايت را و بيزارى جويد از دشمن ايشان، همچنين خدا را مى بايد شناخت.(180)
و كلينى و برقى و نعمانى به سندهاى صحيح و معتبر از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) روايت كرده اند كه: هر كه عبادت كند خدا را به عبادتى كه اهتمام كند در آن و به تعب اندازد خود را و به امام عادلى كه از جانب خدا منصوب باشد اعتقاد نداشته باشد، بدرستى كه سعيش نزد خدا مقبول نيست و او گمراه و حيران است، و مَثَل او مَثَل گوسفندى است كه گم كرد شبان و گله خود را و حيران گرديد و رفت و آمد در تمام روز، چون شب او را فرو گرفت گله گوسفندى را ديد با شبانش پس ملحق به آن گله شد و شب با آنها بسر آورد، پس چون شبان گله خود را به چرا برد گوسفند ديد كه گله و شبان او نيست، پس برگشت حيران و طلب شبان و گله خود مى كرد، پس ‍ گله اى ديگر ديد و ميل بسوى آن كرد و شبان آن گله او را صدا زد كه: ملحق شو به گله خود كه حيرانى و شبان و گله خود را گم كرده اى، پس برگشت حيران و ترسان، نه شبانى داشت كه او را به چراگاه خود راهنمائى كند يا از چراگاه به ماواى خود برساند، ناگاه در اين حالت گرگ او را دريافت و تنهائى او را غنيمت شمرد و او را خورد؛ و همچنين است هر كه صبح كند در اين امت و او را امامى از جانب خدا نباشد كه عادل باشد، صبح كرده خواهد بود حيران، و اگر بر اين حال بميرد به مرگ كفر و نفاق مرده است. و بدان كه امامان حق و اتباع ايشان بر دين خدايند و امامان جور معزولند از دين خدا و از حق، و خود گمراهند و مردم را گمراه مى نمايند، و اعمالى كه مى كنند مانند خاكسترى است كه باد تند بر آن بوزد و پراكنده كند و قادر نيستند از آنچه كسب كرده اند بر چيزى، اين است گمراهى دور و دراز.(181)

مترجم گويد كه:
وجه تشبيه از اين جهت است كه كسى كه امام حقى داشته باشد و بعد از او متابعت خليفه او ننمايد نزد هر امامى از ائمه جور كه مى رود و خلاف آنچه از امام حق ديده و شنيده است مشاهده مى نمايد از او نفرت مى كند و به نزد ديگرى مى رود، و امام جور نيز هرگاه از او خلاف آن باطلى كه در دست دارد ببيند او را دور مى گرداند كه مبادا اتباعش را فاسد گرداند، و او بر اين حالت است تا اينكه شيطان كه گرگ راه دين است اين حيرانى او را غنيمت مى شمارد و او را يا از دين بالكليه بدر مى برد يا به متابعت يكى از ائمه جور راغب مى گرداند و هلاك مى كند.
و ابن بابويه به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: امام، علَم و نشانه اى است ميان خدا و خلق، پس هر كه او را شناسد مؤمن است و هر كه او را نشناسد كافر.(182)
و نعمانى به سند معتبر روايت كرده است كه محمد بن مسلم از حضرت باقر (عليه السلام) پرسيد: مرا خبر ده از كسى كه انكار كند امامى از شما را حال او چيست؟
حضرت فرمود: كسى كه انكار كند امامى را كه امامت او از جانب خدا باشد و بيزارى جويد از او و از دين او، پس او كافر است و مرتد شده است از اسلام ، زيرا كه امام از جانب خدا و دينش دين خداست، پس هر كه بيزارى جويد از دين خدا خونش مباح است در آن حال مگر آنكه توبه كند و برگردد بسوى خدا از آنچه گفته است.(183)

پاورقی

155- كمال الدين 409؛ كفاية الاثر 292؛ احقاق الحق 13/86؛ ينابيع المودة 3/456.
156- تفسير طبرى 8/116؛ تفسير كشاف 2/682؛ تفسير فخر رازى 21/17.
157- محاسن 1/251.
158- محاسن 1/252؛ كافى 2/21.
159- محاسن 1/252.
160- محاسن 1/253؛ كافى 1/377.
161- محاسن 1/254؛ كافى 1/371.
162- كمال الدين 668.
163- سوره قصص: 50.
164- كافى 1/374؛ غيبت نعمانى 142.
165- كافى 1/373؛ غيبت نعمانى 142.
166- غيبت نعمانى 147.
167- غيبت نعمانى 147 - 150.
168- سوره زمر: 53.
169- تفسير قمى 2/250؛ معانى الاخبار 107؛ تاءويل الايات الظاهرة 2/518.
170- قرب الاسناد 351.
171- عيون الخبار الرضا 2/58؛ كنز الفوائد 151.
172- سوره طه: 82.
173- امالى شيخ طوسى 259؛ تفسير فرات كوفى 258.
174- علل الشرايع 210.
175- سوره نساء: 59.
176- معانى الاخبار 394.
177- علل الشرايع 9؛ كنز الفوائد 151.
178- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 22؛ اعلام الدين 357.
179- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 245: محاسن 1/176.
180- كافى 1/180.
181- كافى 1/183؛ محاسن 1/176؛ غيبت نعمانى 139.
182- كمال الدين 412.
183- غيبت نعمانى 140؛ اختصاص 259.