فصل پنجم: در بيان آنكه هر كه انكار يك امام كند چنان است كه انكار همه كرده باشد

كلينى و ابن بابويه و نعمانى و ديگران به سندهاى صحيح و معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه: هر كه انكار كند امامت يك امام زنده را پس انكار كرده است جميع امامهاى گذشته را.(184)
و ابن بابويه و ديگران به سند معتبر از ابان بن تغلب روايت كرده اند كه گفت: از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال كردم كه: كسى كه امامهاى گذشته را بشناسد و امامى كه در زمان اوست نشناسد آيا مؤمن است؟ حضرت فرمود: نه؛ پرسيدم كه: آيا مسلمان است؟ فرمود: بلى.(185)

ابن بابويه گفته است كه: اسلام اقرار به شهادتين است و اين باعث آن مى شود كه خون و مال ايشان محفوظ مى شود و ثواب آخرت به ايمان است، حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كه شهادت دهد به يگانگى خدا و پيغمبرى من مال و خونش را حفظ كرده است مگر آنكه مستحق كشتن يا مال گرفتن بشود و حسابش بر خداست.(186)

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: بدانيد اگر كسى انكار كند پيغمبرى عيسى (عليه السلام) را و اقرار كند به جميع پيغمبران ديگر، مؤمن نيست، قصد كنيد راه خدا را به طلب كردن امامى كه علامت راه حق است، و چون امام شما محجوب و پنهان باشد طلب كنيد احاديث و آثار ايشان را كه در ميان شماست تا كامل گردانيد امر دين خود را و ايمان آورده باشيد به پروردگار خود.(187)
و به سند معتبر از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: يا على! تو و امامان از فرزندان تو بعد از من حجتهاى خدائيد بر خلق و نشان راه هدايتيد در ميان بندگان خدا، هر كه انكار كند يكى از شما را مرا انكار كرده است، و هر كه معصيت كند يكى از شما را مرا معصيت كرده است، و هر كه جفا كند يكى از شما را مرا جفا كرده است، و هر كه وصل كند با شما به احسان با من وصل كده است، و هر كه اطاعت كند شما را مرا اطاعت كرده است، و هر كه با شما دوستى كند با من دوستى كرده است ، و هر كه با شما دشمنى كند با من دشمنى كرده است، زيرا كه شما از منيد و از طينت منت آفريده شده ايد و من از شمايم.(188)

و ايضا نعمانى از محمد بن تمام روايت كرده است كه: به خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم كه: فلان شخص كه مولى و شيعه توست تو را سلام مى رساند و مى گويد كه: ضامن شو از براى من كه در قيامت مرا شفاعت كنى، حضرت پرسيد كه: از شيعيان و دوستداران ماست؟ گفتم : بلى، فرمود: پس شاءن او از آن ارفع است كه محتاج به التماس شفاعت باشد.
پس من عرض كردم كه: مردى است كه على (عليه السلام) را امام مى داند و دوست مى دارد و اوصياى بعد از او را نمى شناسد، حضرت فرمود: او گمراه است.
گفتم: اقرار به همه امامها دارد و امام آخر را انكار مى كند، فرمود: او مانند كسى است كه اقرار به پيغمبرى عيسى (عليه السلام) داشته باشد و انكار پيغمبرى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نمايد يا اقرار به پيغمبرى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) داشته باشد و انكار پيغمبرى عيسى (عليه السلام) نمايد، پناه مى برم به خدا از كسى كه يك حجت از حجتهاى خدا را انكار كند.(189)

مترجم گويد كه:
پيغمبران و اوصيائى كه حق تعالى در قرآن ايشان را ياد كرده است مانند حضرت ابراهيم و موسى و عيسى (عليهم السلام) يا در سنت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نبوت و وصايت ايشان به تواتر رسيده باشد و ضرورى دين شده، هر كه يكى از ايشان را انكار كند كافر است و ساير انبيا و اوصيا را مجملا مى بايد اذعان كرد اما بخصوص دانستن واجب نيت مثل آنكه اقرار كند كه همه پيغمبران و رسولان و اوصياى ايشان بر حقند.

و كلينى و نعمانى به سند موثق از محمد بنت مسلم روايت كرده اند كه به خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض كرد كه: مردى به من گفت كه امام آخر را كه امام زمان است بشناسى ضرر نمى رساند كه امام پيش را ندانى، حضرت فرمود كه: خدا لعنت كند اين مرد را من او را دشمن مى دارم با آنكه او را نمى شناسم، اما آخر را نمى توان شناخت مگر به امام اول.(190)

و كلينى به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر يا امام صادق (عليهما السلام) روايت كرده است كه: بنده مؤمن نيست تا خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و جميع ائمه و امام زمان خود را بشناسد و رد كند هر چه بر او مشتبه شود بسوى او و انقياد كند او را، پس فرمود كه: چگونه امام آخر را مى شناسد كسى كه جاهل باشد امام اول را و امامت او را نداند؟(191)
و ايضا به سند صحيح از زراره روايت كرده است كه: از حضرت باقر (عليه السلام) سؤال كردم كه: مرا خبر ده كه معرفت امام بر همه خلق واجب است؟
حضرت فرمود كه: خداوند عالميان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را مبعوث گردانيد به رسالت بر همه مردم و حجت خدا بود بر همه خلق در زمين، پس ‍ هر كه ايمان به خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بياورد و متابعت و تصديق او نمايد معرفت امام بر او واجب است، و كسى كه ايمان به خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) نياورد و متابعت و تصديق او ننمايد و حق ايشان را نشناسد چگونه واجب تواند بود بر او معرفت امام به تنهائى و حال آنكه او ايمان به خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) نياورده و حق ايشان را نشناخته؟

زراره گفت: چه مى گوئى در حق كسى كه ايمان به خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) آورده و تصديق رسولش كرده در هر چيزى كه خدا بر او فرستاده؟ آيا واجب است بر ايشان حق معرفت شما؟
حضرت فرمود كه: بلى، سنيان معرفت ابوبكر و عمر را با آن قبايح ايشان واجب مى دانند؟
زراره گفت: بلى.
حضرت فرمود كه: گمان مى كنى كه خدا معرفت آن دو پليد را در دل ايشان انداخته است؟ نه والله كسى بغير شيطان در دل ايشان نيانداخته است و بخدا سوگند كه الهام نكرده است به مؤمنان معرفت ما را بغير خداوند عالميان.(192)

و ايضا به سند معتبر روايت كرده است از جابر كه گفت: شنيدم از حضرت باقر (عليه السلام) كه فرمود: خدا را نمى شناسد و عبادت خدا نمى كند مگر كسى كه خدا را بشناسد و امام خود را از ما اهل بيت بشناسد، و كسى كه خدا را و امام خود از ما اهل بيت نشناسد پس البته او غير خدا را مى شناسد و غير خدا را مى پرستد، و بخدا سوگند كه بيراهه مى رود از روى ضلالت و گمراهى.(193)

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: شما شايسته و صالح نيستيد تا معرفت حاصل كنيد، و معرفت حاصل نكرده ايد تا تصديق نكنيد، و تصديق نكرده ايد تا تسليم و انقياد كنيد چهار چيز را كه در آيه مذكور خواهد شد كه توبه و ايمان و عمل صالح و هدايت يافتن به ولايت و متابعت ائمه حق است، پس فرمود كه: صلاحيت نمى يابد و درست نمى شود اول آنها مگر به آخر آنها و بدون ولايت آنها فايده نمى بخشد و گمراهند اصحاب سه تا و حيران شده اند حيرانى دور و دراز، بدرستى كه خدا قبول نمى كند مگر عمل شايسته را و قبول نمى كند خدا مگر وفا به شرطها و عهدها كه در آيه مذكور است، پس هر كه وفا كند به شرطهاى خدا و به كار فرمايد آنچه را خدا در قرآن از او عهد گرفته، مى رسد به ثوابها كه خدا وعده داده است او را، بدرستى كه خداوند عالميان خبر داده است بندگان را به راه هاى هدايت و علامتها بر راه هدايت نصب كرده است و خبر داده است ايشان را كه چگونه اين راه را طى كنند پس گفت و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (194) يعنى: ((بدرستى كه من بسيار آمرزنده ام كسى را كه توبه كند از شرك و كفر، و ايمان آورد به خدا و رسول و روز قيامت، پى هدايت يابد))، و فرموده است: انما يتقبل الله من المتقين (195) يعنى: ((بدرستى كه قبول نمى كند خدا اعمال را مگر از پرهيزگاران))، پس كسى كه از خدا بترسد در آنچه امر كرده است او را خدا را ملاقات كند با ايمان به آنچه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آورده است، هيهات! هيهات! چه دور است احوال اين جماعت از نيل سعادت گذشته جماعت بسيار و مردند پيش از آنكه هدايت يابند به ولايت و متابعت ائمه حق و گمان كرده اند كه ايمان آورده اند و شرك آوردند به خدا به نادانى، هر كه خانه ها را از درگاهش بدر آيد او هدايت يافته است و هر كه از غير درگاه داخل خانه شود راه هلاك پيموده است - و درگاه علم رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) ائمه حقند چنانكه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است:كه: من شهرستان علم و حكمتم و على درگاه اوست، و خداوند فرموده است:واءتوا البيوت من ابوابها(196) يعنى: ((خانه ها را از درگاهش داخل شويد.))

و خدا پيوند كرده است اطاعت ولى امر را كه امام باشد به اطاعت رسولش ‍ و وصل كرده است اطاعت رسول را به اطاعت خود چنانكه فرموده است: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (197) پس هر كه ترك كند اطاعت واليان امر امت را نه اطاعت خدا كرده و نه اطاعت رسول، و اطاعت ايشان اقرار است به آنچه خداى تعالى فرموده است:خذوا زينتكم عند كل مسجد(198) يعنى: ((بگيريد زينت خود را نزد هر مسجدى)) و از اخبار ظاهر مى شود كه مراد از مسجد نماز است، و زينت شامل زينتهاى جسمانى و روحانى هر دو است - و بهترين زينتهاى روحانى ايمان است كه عبادات بدون آنها مقبول نيست و عمده آنها ولايت است و متابعت ائمه حق و پيشوايان دين است -.

پس حضرت فرمود: طلب كنيد خانه هاى ما را كه خدا بعد از آيه نور - كه در شاءن اهل بيت (عليهم السلام) نازل شده فرموده است:كه فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه (199) كه تأويلش در احاديث چنين وارد شده است كه: اين نور در خانه آباده افروخته است - كه خدا رخصت داده و مقرر فرموده كه هميشه بلند مرتبه و بلند آوازه باشد و ياد خدا در آن خانه ها مى شده باشد، پس حضرت فرمود كه: بدرستى كه خبر داده است شما را كه آن خانه آبادها يا سكنه آن خانه ها كيستند، فرموده است رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله (200) يعنى: ((مردانى چندند كه غافل نمى گرداند ايشان را تجارتى و نه بيعى از ياد خدا)) و از بپا داشتن نماز و ادا كردن زكات، و مى ترسند از روزى كه از دهشت آن بر مى گردد دلها و ديده ها، پس حضرت فرمود: بدرستى كه حق تعالى برگزيد و مخصوص ‍ گردانيد رسولان و پيغمبران را از براى امر خود كه هدايت خلق و بيان شرايع دين باشد، پس برگزيد بعد از ايشان گروهى را كه تصديق كنند پيغمبران را در انذارها كه خدا بر زبان رسل فرستاد، پس فرمود: و ان من امة الا خلا فيها نذير(201) يعنى: ((هيچ امتى نيست مگر اينكه گذشته است در آن انذار كننده و ترساننده از عقوبات الهى)) حيران است هر كه نادان است و هدايت يافته است هر كه بينا و عاقل است، و مراد از بينائى، بينائى دل است كه خدا مى فرمايد: فانها لا تعمى الابصار ولكن تعمى القلوب التى فى الصدور(202)

يعنى: ((بدرستى كه كور نيست ديده هاى سر ايشان وليكن كور است دلها كه در سينه هاى ايشان است)) و چگونه هدايت يابد كسى كه دلش نابينا باشد و چگونه بينا شود كسى كه تدبر و تفكر نكند در آيات و احاديث؟ متابعت كنيد رسول خدا و اهل بيت او را و اقرار كنيد به آنچه از جانب خدا نازل شده است، متابعت كنيد آثار هدايت را كه ائمه حق باشند، بدرستى كه ايشان علامتهاى امانت و ديندارى و پرهيزكارى اند،(203) و تتمه حديث ترجمه اش گذشت.

ايضا به سند معتبر روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه: عبدالله بن الكوّا كه از جمله خارجيان بود به خدمت حضرت امير (عليه السلام) آمد و پرسيد از تفسير اين آيه و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم (204) حضرت فرمود: مائيم كه بر اعراف خواهيم بود و مى شناسيم ياوران خود را به علامتهائى كه در سيماى ايشان است، و مائيم اعرافى كه نمى توان شناخت خدا را مگر به راه معرفت ما، و مائيم اعرافى كه خدا مى شناساند به ما بر صراط احوال دوستان و دشمنان ما را، پس ‍ داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه ما را شناسد و ما او را شناسيم، و داخل جهنم نمى شود مگر كسى كه ما را نشناسد و ما او را نشناسيم، اگر خدا مى خواست مى توانست خود را به بندگان بشناساند وليكن مصلحت در اين دانست كه ما را درهاى معرفت خود گرداند و صراط و راه نجات سازد، و مائيم وجه خدا كه از جهت ما بر خدا مى توان رسيد پس كسى كه عدول نمايد از ولايت ما يا غير ما را بر ما ترجيح دهد پس ايشان از راه راست گرديده اند، مساوى نيستند آن جماعت كه مردم چنگ در متابعت ايشان زده اند با ما، زيرا كه مردم كه غير شيعيان باشند رفته اند بسوى چشمه هاى گل آلود چند كه بعضى در بعضى ريخته مى شود، و آنها كه بسوى ما آمده اند بر سرچشمه اى صاف چند آمده اند كه پيوسته جارى است به امر پروردگار آنها كه آخر شدن ندارد و هرگز منقطع نمى گردد.(205)

مترجم گويد كه:
حضرت تشبيه فرموده اند علم را به آب از جهت آنكه چنانچه آب باعث حيات بدن است، علم باعث حيات روح است؛ و علوم مخالفان را از جهت قلت و عدم انتفاع به آنها و مخلوط بودن به شكها و شبهه ها به آبهاى كمى كه در گودالها جمع شده باشد و مخلوط به گل و لجن و كثافات بوده باشد، و از اين جهت كه ايشان از يكديگر اين علوم فاسده را اخذ كرده اند و به خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه حق (عليهم السلام) كه علوم حق نزد ايشان است منتهى نمى شود، و تشبيه فرموده است:كه آن چشمه ها بعضى در بعضى ريخته مى شود، و علوم اهل بيت را تشبيه فرموده اند به چشمه صافى كه پيوسته جارى مى شود از جانب پروردگار از اين جهت كه علوم ايشان يقينى و منبعش وحى و الهام الهى است و در آن راه شك و شبهه نيست و پيوسته به القاى روح القدس و الهامات يقينيه كه بر قلب ايشان فايض مى شود انقطاع و آخر شدن ندارد چنانچه بعد از اين مذكور مى شود انشاء الله.

و ايضا به سند معتبر از ابو حمزه ثمالى روايت كرده است كه حضرت باقر (عليه السلام) به او گفت: اى ابا حمزه! احدى از شما اگر چند فرسخ راه خواهد برود دليلى و راهنمائى پيدا مى كند كه راه را گم نكند، و تو جاهلترى به راه هاى آسمان از راه هاى زمين، پس از براى خود راهنمائى طلب كن.(206) و مراد به راه هاى آسمان، عقايد و اعمالى چند است كه آدمى به سبب آنها به بهشت و درجات عاليه قرب الهى و كمالات معنوى فايز گردد.
و به سند صحيح از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: از آن حضرت پرسيدند از تفسير اين آيه و من يؤ ت الحكمة فقد اءوتى خيرا كثيرا(207) يعنى: ((هر كه حكمت به او داده شده پس بتحقيق كه خير بسيار به او داده شده است.)) حضرت فرمود: مراد از حكمت طاعت خداست و شناختن امام.(208)

مترجم گويد كه:
حكمت، علوم حق يقينى است كه مقرون به عمل باشد چنانچه گفته اند كه: حكيم، راست گفتار و درست كردار است، لهذا حضرت تفسير فرمود به معرفت امام كه سرمايه كل سعادات است و علوم حق يقينيه را از او كسب بايد نمود و به طاعت خدا كه عمل كردن به آن علوم است؛ و از اينجا معلوم مى شود كه حكمت، آن علوم باطله نيست كه جمعى از ارباب ضلالت به عقلهاى قاصر خود استنباط كرده اند و حكمت نام نهاده اند و اكثر شرايع انبياى و كتب الهى را به آن بر هم زده و مردم را از معرفت كتاب الهى و احاديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى (عليهم السلام) محروم داشته بدون علم به شرايع دين و دانستن مسائل ضروريه و به سبب چند مساءله باطله خود را عالم و حكيم نام كرده اند.
و ايضا به سند موثق از حضرت باقر (عليه السلام) روايت كرده است در تفسير اين آيه اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس ‍ كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها(209) يعنى: ((آيا اگر كسى مرده باشد پس ما او را زنده گردانيم و بگردانيم از براى او نورى كه به آن نور راه رود در ميان مردم مانند كسى است كه مثل و صفت او آن باشد كه در تاريكيهاى كفر و ضلالت باشد و هرگز از اينها بيرون نيايد؟))، حضرت فرمود كه: مراد از مرده كسى است كه چيزى نداند و علم به عقايد حقه بهم نرساند، و مراد به نورى كه راه رود به آن در ميان مردم امامى است كه پيروى او نمايند، و كسى كه در ظلمات باشد كسى است كه امام خود را نشناسد.(210)

و به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه: ابو عبدالله جدلى به خدمت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمد، حضرت فرمود كه: اى ابو عبدالله! مى خواهى تو را خبر دهم از تفسير قول حق تعالى من جاء بالحسنة فله خير منها و هم من فزع يومئذ آمنون # و من جاء بالسيئة فكبت وجوههم فى النار هل تجزون الا ما كنتم تعملون (211) كه ترجمه ظاهر لفظش آن است كه: ((هر كه حسنه بياورد به درگاه خدا پس از براى اوست ثوابى بهتر از آن زيرا كه در عوض خبيث، شريف و در عوض فانى، باقى و در عوض يك، ده تا هفتصد به او عطا مى كند، و ايشان از فزع و خوف روز قيامت ايمنند؛ و هر كس سيئه اى بياورد يعنى گناه و بدى - و اكثر تفسير به شرك كرده اند - پس بر رو مى اندازند ايشان را در جهنم آيا جزا داده مى شويد مگر به آنچه كرده ايد؟))، ابو عبدالله گفت: بلى يا اميرالمؤمنين فداى تو شوم، حضرت فرمود كه: حسنه، معرفت ولايت و امامت است و محبت ما اهل بيت، و مراد از سيئه در اينجا انكار ولايت ما و بغض ما اهل بيت است كه باعث آن مى شود كه او را به مذلت و خوارى بر رو به جهنم مى اندازند.(212)

پاورقی

184- كافى 1/373؛ كمال الدين 410؛ غيبت نعمانى 141.
185- كمال الدين 410.
186- كمال الدين 410.
187- كمال الدين 412؛ كافى 1/182 و 2/48.
188- كمال الدين 413.
189- غيبت نعمانى 118.
190- كافى 1/373؛ غيبت نعمانى 143.
191- كافى 1/180.
192- كافى 1/180.
193- كافى 1/181.
194- سوره طه: 82.
195- سوره مائده: 27.
196- سوره بقره: 189.
197- سوره نساء: 59.
198- سوره اعراف: 31.
199- سوره نور: 36.
200- سوره نور: 37.
201- سوره فاطر: 24.
202- سوره حج: 46.
203- كافى 1/181.
204- سوره اعراف: 46.
205- كافى 4/184؛ و نزديك به اين مضمون در تفسير فرات كوفى 142 و احتجاج 1/540 و تأويل الايات الظاهرة 1/176 آمده است.
206- كافى 1/184.
207- سوره بقره: 269.
208- كافى 1/185؛ محاسن 1/245؛ تفسير عياشى 1/151.
209- سوره انعام: 122.
210- كافى 1/185؛ و نزديك به آن در تفسير عياشى 1/376 آمده است.
211- سوره نمل: 89 و 90.
212- كافى 1/185. و براى اطلاع بيشتر رجوع شود تفسير حبرى 294؛ تفسير فرات كوفى 312؛ فرائد السمطين 2/299.