نظريه علامه مجلسى در حق اليقين و عين الحيات راجع به تمام فرقههاى صوفيه شيعه و سنى
علّامه مجلسى در كتاب فارسى «حقّ اليقين» كه آخرين تأليف پر اثر و ذى قيمت اوست، و همان است كه مرحوم سيد عبد اللَّه شبر، آن را با جزئى تغييرى بعربى ترجمه كرده است، در مبحث اثبات وجود خدا، و بحث صفات سلبيه بارى تعالى مينويسد: هفتم آنكه حق تعالى با چيزى متحد نميشود. زيرا كه اتحاد اثنين (دو چيز) محال است و او را زن و فرزند نمىباشد، و در چيزى حلول نميكند. چنان كه نصارى ميگويند كه حضرت عيسى فرزند خداست، يا آنكه خدا در او حلول كرده است. يا با او متحد شده است، و اينها همه مستلزم عجز و نقص حق تعالى است، و عين كفر است. و آنچه صوفيه ميگويند كه حق تعالى عين اشياء است، يا آنكه ماهيّات ممكنه امور اعتباريّهاند و عارض ذات حق شدهاند، يا آنكه خدا در عارف حلول ميكند (!) و يا با او متحد مىشود (!) همه اين احوال عين كفر و زندقه است! علّامه مجلسى در موارد بسيارى از كتاب «عين الحيات» كه آن را نيز بفارسى ساده در مواعظ و اندرز نوشته است در باره نكوهش صوفيه و بدعتها و پندارهاى واهى و مفاسد تصوف سخن گفته است.
از جمله در باره چلّهنشينى كه شعار مشايخ صوفيه است و حتى بدروغ نسبت بخود مجلسى و پدرش هم دادهاند، در «لمعه هشتم» كتاب مزبور مينويسد: بايد عقل را سخيف و ضعيف نكنند به ترك حيوانى (خوردن گوشت) و مثل آنها. زيرا مدار تميز امور بر عقل است، و عقل كه ضعيف شد زود فريب اهل باطل را ميخورد. چنانچه در احاديث ترك گوشت اشعار باين معنى بود، و ظاهرا شيطان اين عبادت ترك گوشت و حيوانى را كه مخالف طريقه شرع است، براى بعضى از مبتدعين صوفيه مقرر ساخته است، كه چون چهل روز در سوراخى نشستند و قوا را ضعيف كردند، اوهام و خيالات بر عقل ايشان مستولى مىشود، و از راه و هم چيزها در خيال ايشان بهم ميرسد.
و باعتبار ضعف عقل گمان ميكنند كمالى است! و آنچه «پير» بايشان گفته است چون پيوسته در آن سوراخ تاريك همين معنى را در نظر دارند، بتدريج قوت وهمى و ضعف عقل، حالى ايشان مىشود، و بيرون كه آمدند اگر پير ميگويد ديشب پنج مرتبه بعرش رفتم، تصديقش ميكنند، بدون بيّنه و برهان! و اينها همه از ضعف عقل است! حديثى از حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله منقول است كه: هر كس در چهل صباح عمل خود را براى خدا خالص گرداند، خدا چشمههاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى كند، و در حديث ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه: هر گاه ايمان را براى خدا چهل روز خالص نمايد، يا فرمود: هر كه نيكو خدا را ياد كند در چهل روز، خدا او را زاهد گرداند در دنيا، و او را بدرد و دواى دنيا بينا فرمايد، و حكمت را در دل او جاى دهد، و زبان او را بحكمت گويا گرداند.
بعد از آن حضرت آيهاى خواندند كه ترجمهاش اينست: آنان كه گوساله را خداى خود گرفتند عنقريب بايشان خواهد رسيد غضبى از جانب پروردگار ايشان و خوارى در زندگى دنيا، و چنين جزا ميدهيم جماعتى را، و هر كس افترا بر خدا مىبندد پس فرمود: هر صاحب بدعتى را كه بينى البته ذليل و خوار است كه افتراء بر خدا و رسول و اهل بيت مىبندد.
صاحبان بدعت از روى جهالت اين دو حديث را حجت خود كردهاند، در برابر اهل حق «1» و نميدانند كه اين هيچ دخلى بمطلب ايشان ندارد».
و در «لمعه دهم» بعد از آنكه رواياتى در باره فضيلت «ذكر» و معنى آن نقل ميكند، ميفرمايد: «چون حقيقت «ذكر» معلوم شد، بدان كه دو نوع ذكر در ميان صوفيه شايع شده كه هر دو بدعت است! و آن را بهترين عبادات ميدانند، و اوقات عمر خود را در آنها ضايع و مردم را گمراه ميكنند اول- ذكر جلى و آن مشتمل است بر چند چيز:
اول آنكه اين نحو عبادت از شارع نرسيده و در تعريف بدعت دانستى كه اين قسم امور كه از شارع وارد نشده است، خوب دانستن و بعنوان عبادت كردن بدعت است.
دوم- آنكه غنا ميكنند، و ذكر را به تصنيفها برميگردانند! و در ميان آن اشعار عاشقانه و ملحدانه بنغمه و ترانه ميخوانند، و اين باجتماع علماى ما (شيعه) حرام است. چنانچه دانستى در باب غنا، قطع نظر از اعمال شنيعهاى كه در ضمن آن ميكنند از دست بر دست زدن به نغمه كه خدا در قرآن مذمّت فرموده است، و رقص كردن «1» شرعا مذموم است و عقل همه كس حكم به قباحت آن ميكند.
سوم- آنكه اين اعمال را در مساجد ميكنند ... «2» و چون بايشان ميگوئى اين اعمال بدعت و تشريع است، جواب ميگويند: ما را از اين، قرب ديگر حاصل مىشود! و فريادها ميكنند و مانند حيوانات كف ميكنند و اين را در نظر عوام كالانعام از كمالات خود مينمايانند ...
اى عزيز! شاهدى براى بدعت بودن اين اطوار، از اين بهتر نيست كه يك كس از شيعه و سنى و صوفى و غير صوفى نقل نكرده است كه حضرت رسالت پناه و ائمه معصومين عليهم السلام و اصحاب كرام ايشان و راويان اخبار ايشان و علماى ملت ايشان، هرگز مطربى داشتهاند و براى ايشان زمزمه ميكرده است!! يا حلقه ذكر منعقد ميساختهاند، يا اصحاب خود را بآن امر ميكردهاند؟.
حقتعالى شاهد است وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً كه اين ذرّه حقير را با هيچ يك از سالكان آن طريق عداوت دنيوى نبوده و نيست، و از راه اعتبارات فانى مشاركتى در ميان ما و ايشان نيست و در نوشتن اين امور و بيان اين معانى بغير رضاى جناب سبحانى غرضى نيست. از فضل كريم لا يزال چنين اميد دارم كه باين مواعظ وافيه و نصائح شافيه، بسيارى از سالكان مسالك جهالت را هدايت فرمايد و ما و ايشان و جميع مؤمنين را به درجات سعادت و كمالات فايض گرداند».
مهدى موعود عليه السلام، علي دواني :انتشارات اسلاميه :مقدمه، ص: 131