علامه مجلسى و منصب شيخ الاسلامى‏

يكى از كارهاى معروف علّامه مجلسى اينست كه وى متصدى شكستن بتهاى هندوها در دولتخانه شاهى بود. اين واقعه را معاصر او مير عبد الحسين خاتون‏آبادى در وقايع ماه جمادى الأولى سال 1098 در تاريخ خود «وقايع السنين» نگاشته است.

همچنين محدث بزرگوار سيد نعمت اللَّه جزائرى كه از شاگردان مشهور علّامه مجلسى است در كتاب «مقامات» مينويسد: باستاد ما خبر دادند كه بتى در اصفهان هست كه كفار هند آن را پنهانى ميپرستند. استاد هم دستور داد آن را خورد كنند.
بُت پرستان هند حاضر شدند، مبالغ هنگفتى بشاه ايران بدهند كه نگذارد آن بُت شكسته شود و اجازه دهد آنها بُت مزبور را بهندوستان ببرند، ولى شاه ايران (شاه‏ سليمان صفوى) نپذيرفت.

وقتى بت شكسته شد، خادمى كه ملازم و مراقب آن بت بود، تاب نياورد ريسمانى بگردن خود آويخت و انتحار كرد «1».

در همين سال كه علّامه مجلسى با تأليف كتاب «بحار الانوار» و ديگر كتب نافع و مؤثر خود و نفوذ روز افزونش، شخصيّت ممتاز و مقام علمى و عمليش زبانزد خاص و عام بود، تا جايى كه اركان دولت و شخص شاه صفوى نيز تحت تأثير جامعيّت و موقعيّت وى قرار گرفتند، از ميان آن همه دانشمند مشهورى كه در اصفهان و ساير شهرهاى ايران ميزيستند، فقط او كه در آن موقع شصت و يك سال داشته است، از طرف شاه سليمان صفوى بمنصب شيخ الاسلامى كه بزرگترين مقام دينى بود برگزيده شد و تا پايان عمر نيز در اين سمت باقى بود.

مير عبد الحسين خاتون‏آبادى نامبرده در تاريخ فارسى خود (وقايع السّنين) مينويسد: در سنه 1098 كه معروف بسال شكستن بتهاست، پادشاه سليمان جاه پادشاه ايران، ايشان را شيخ الاسلام باستقلال كردند. مدّ اللَّه تعالى في عمره و اطال بقاه و تا حال كه روز پنجشنبه نوزدهم صفر است از سنه 1104 بحمد اللَّه تعالى عامه و خاصه اهل روزگار از افادات و كتب مصنّفه او مستفيد ميشوند».
و نيز در ضمن وقايع همان سال مينويسد: «روز شنبه چهارم شهر جمادى الاولى سنه 1098 نوّاب اشرف اقدس همايون شاه سليمان صفوى بهادر خان از راه تصلّبى كه داشت از براى ترويج امور شرعيه مقدّسه و تنسيق امور شيعيان مولانا محمد باقر مجلسى را تعيين فرمودند به «شيخ الاسلامى» دار السلطنه اصفهان و از راه رعايت علما و استرضاء خواطر ايشان مكرّر بر زبان خجسته بيان لفظ التماس جارى ساختند! «2»

علّامه مجلسى با احراز منصب شيخ الاسلامى قدرت مهمى بهم زد، و از آن فرصت، حد اكثر استفاده را نمود و تا سر حدّ امكان، در رونق و رواج علم و حديث شيعه، و حمايت از اهل علم و مردم بى‏پناه و امر بمعروف و نهى از منكر و محدوديت بيگانگان اسلام، و مبارزه با ظلم و زور گوئى كه پيش از وى كسى قدرت جلوگيرى آن را نداشت كوشيد، و بهمين جهت او يگانه ملجأ ستمديدگان و مايه اميد بى‏پناهان و خانه او مجمع فضلاء هر ديار اعم از عرب و عجم بود، و به بهترين وجه از طالبان علم و فضل دستگيرى و دلجوئى مينمود. بعلاوه او از لحاظ خانوادگى نيز واجد همه شرائط مرجعيّت و رياست دينى و علمى بود، بطورى كه اركان دولت و ملت پيش از آنكه وى شيخ الاسلام شود و بعد از آن، هيچ گاه از مساعدت و معاونت وى در راه ترويج افتخارات دين و مذهب مضايقه نميكردند.
دانشمند محقّق متتبّع مرحوم سيد عبد اللَّه شوشترى در آخر اجازه كبيره از پدرش نور الدين و او از پدرش محدّث مشهور رسيد نعمت اللَّه جزائرى كه از شاگردان دانشمند علّامه مجلسى بوده است نقل ميكند كه گفته است: چون علّامه مجلسى اقدام بتأليف كتاب «بحار الأنوار» نمود و همه جا در جستجوى كتب قديمه بود و سعى بليغ براى بدست آوردن آنها مبذول ميداشت، بوى خبر دادند كتاب «مدينة العلم» شيخ صدوق در يكى از شهرهاى يمن است.
علّامه مجلسى هم موضوع را باطلاع شاه (گويا شاه سليمان صفوى) رسانيد.
شاه نيز يكى از امراى دولت را با هداياى بسيار بمنظور بدست آوردن كتاب مزبور، به يمن فرستاد «1» بعلاوه پادشاه صفوى قسمتى از املاك مخصوص خود را وقف تأليف‏ بحار الانوار و استنساخ آن، و هزينه طلاب علوم دينيه كرده بود»!

ديگران در باره او چه گفته‏ اند؟

شناسائى هر كسى، بسته به شخصيت و آثار وجودى اوست كه موقعيّت ممتازى باو ميدهد، و او را در جامعه از ديگران مشخّص ميگرداند. از اين رو يگانه راه براى شناسائى مردان بزرگ گذشته، يا معرفى آنان بديگران، مراجعه بآثار آنها است ولى ترديد نيست كه گاه هست گفتار استادان و شاگردان و معاصران يك دانشمند دينى يا فيلسوف الهى و حكيم طبيعى و امثالهم در باره وى، نماينده شخصيت دينى و علمى و فلسفى اوست، بخصوص اگر معرف را خوب بشناسيم و مقام دين و دانش او را كاملا بدانيم بهتر ميتوانيم پى بمقام معرّف ببريم.
بهمين جهت مختصرى از آنچه دانشمندان معاصر و شاگردان بزرگ و نزديكان علّامه مجلسى در باره او گفته‏اند، براى مزيد اطلاع خوانندگان در زير مى‏آوريم، و توجه آنها را بمنظور آشنائى با اين نابغه بزرگ شيعه بمفاد آن معطوف ميسازيم.

زيرا مطالعه اين قسمت، ما را تا حدّ زيادى با علّامه مجلسى و موقعيت و نفوذ معنوى و علم و دانش و تقوى و همت عالى او آشنا ميسازد، و جز از اين راه نميتوانيم آن مطالب را چنان كه مى‏بايد بدست بياوريم.
1- محدّث عاليمقام شيخ حُرّ عاملى مؤلّف كتاب با عظمت «وسائل الشيعه» كه خود از مفاخر علماى ما و همعصر علّامه مجلسى است و شيخ الاسلام مشهد مقدّس بوده در كتاب «أمل الامل» بدين گونه از وى ياد ميكند: «مولانا الجليل: محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، عالم فاضل ماهر، محقّق مدقّق، علّامه فهّامه، فقيه متكلم، محدّث ثقه، جامع همه خوبيها و فضائل، جليل القدر عظيم الشأن اطال اللَّه بقاءه داراى تأليفات سودمند بسيارى است، مانند «بحار الأنوار» در اخبار ائمه اطهار كه احاديث تمام كتب شيعه را غير از كتب اربعه (كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) و نهج البلاغه كه كمتر از آن نقل ميكند، با ترتيبى پسنديده در آن جمع‏ نموده و مشكلات آن را شرح كرده است ...»

2- محقّق بزرگوار حاج محمد اردبيلى مجاز در 1098 كه خود از شاگردان مشهور علّامه مجلسى است در كتاب گرانمايه «جامع الرواة» استاد عاليقدرش را بدين گونه توصيف ميكند: «محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود على ملقّب به مجلسى مدّ ظله العالى، استاد ما، شيخ الاسلام و المسلمين، امام علّامه، محقّق مدقّق، جليل- القدر، عظيم الشأن و الا جايگاه، وحيد عصر و يگانه زمان خود بوده. ثقه بزرگوار علمش بسيار، تصانيفش نيكوست. شخصيت وى از نظر علوّ قدر و بزرگى شأن، و مقام عالى و تبحّرش در علوم عقلى و نقلى، و دقّت نظر و رأى صائب و وثاقت و امانت در نقل مطالب و عدالت، مشهورتر از آنست كه گفته شود و ما فوق آنست كه در عبارت بگنجد.

3- محدّث محقّق و فقيه عاليمقام مرحوم شيخ يوسف بحرانى متوفى بسال 1186 در كتاب «لؤلؤة البحرين» مينويسد: در خصوص ترويج دين و احياى شريعت حضرت سيد المرسلين صلّى اللَّه عليه و آله و تصنيف و تأليف و امر و نهى مردم و ريشه كن ساختن متجاوزين و مخالفين و هوا پرستان و بدعت‏گذاران، بخصوص فرقه صوفيه، هيچ كس نه قبل و نه بعد از وى بپايه او نرسيده است. او امام جمعه و جماعت بود، و هم او بوده كه احاديث اهل بيت را در شهرهاى ايران منتشر ساخت.
تا آنجا كه مينويسد: مملكت شاه سلطان حسين (صفوى) بواسطه كثرت ضعف و قلّت تدبير شاه بوجود شريف او محروس بود، و چون او برحمت ايزدى پيوست، اطراف مملكت درهم شكست، و ظلم و تعدّى همه جا را فرا گرفت، بطورى كه در همان سال كه او وفات يافت (1110) شهر «قندهار» از دست شاه سلطان حسين بيرون رفت، و پيوسته خرابى بر كشور مستولى گرديد تا آنكه تمام مملكت را از دست داد!

4- مرحوم آقا احمد كرمانشاهى كه از علماى نامى و ذو فنون بوده و با چهار واسطه خواهرزاده علّامه مجلسى است در كتاب نفيس «مرآت الاحوال» مينويسد:
اگر بخواهم ذرّه‏اى از آفتاب مكرمت و فضيلت و جامعيت و حالات و كرامات و مجاهدات‏
                        مهدى موعود عليه السلام، مقدمه، ص: 65
و ضبط اوقات و طور معاش و مكارم اخلاق آن زبده آفاق را شرح دهم، كتابى مبسوط شود، و بسيارى از مطوّلات بايد كه بمختصرى از احوالاتش اشاره شود.
از بعضى ثقات شنيدم كه ملّا محمد تقى (پدر وى) نقل كرده كه شبى از شبها بعد از نماز و تهجّد و گريه و زارى بدرگاه قادر على الاطلاق خود را بحالتى ديدم كه دانستم هر چه از درگاه احديت مسألت كنم، باجابت مقرون، و عنايت خواهد شد، و فكر ميكردم كه از خدا چه بخواهم؟
آيا از امر دنيوى يا از امر اخروى؟ كه ناگاه صداى گريه محمد باقر از گهواره بلند شد. من گفتم الهى بحق محمد و آل محمد صلوات اللَّه عليهم اجمعين اين طفل را مروّج دين و ناشر احكام سيد المرسلين گردان و او را بتوفيقات بينهايت خود موفّق بدار! سپس آقا احمد مينويسد: شكى نيست كه اين خوارق عادات كه از آن بزرگوار بظهور رسيده، نيست مگر از دعاى چنين بزرگوارى. چه آنكه وى از قبل سلاطين (صفويه) در بلدى مثل اصفهان شيخ الاسلام بود و جميع مرافعات و دعاوى مردم را بنفس نفيس خود رسيدگى ميكرد، و فوت نميشد از او نماز بر اموات و جماعات و ضيافات و عبادات!! و آن جناب را شوق شديدى بتدريس بود، و از مجلسش جماعت بسيارى برخاستند و در رياض «1» است كه عدد ايشان بهزار نفر ميرسيد.
مكرّر بيت اللَّه و ائمه عراق عليهم السلام را زيارت كرد، و متوّجه امور معاش خود ميشد و حوائج دنياى او در نهايت انضباط بود، و با اين حال تأليفات او رسيد به آنچه رسيد. در ترويج دين بمرتبه‏اى رسيد كه عبد العزيز دهلوى كه از جمله معاصرين و از اهل سنت و جماعت است در «تحفه اثنى عشريه» كه در اين اوقات در ابطال مذهب شيعه نوشته گفته است: اگر دين شيعه را دين مجلسى بنامند رواست، زيرا كه اين مذهب را او رونق داد و سابق بر اين (بر اثر سلطه حكومت اهل تسنن) آنقدر عظمتى نداشت.

5- مطابق نقل عالم بزرگوار مرحوم سيد محمد باقر خوانسارى مؤلف كتاب مشهور «روضات الجنات» از كتاب «حدائق المقرّبين» تأليف مير محمد حسين خاتون‏آبادى دخترزاده علّامه مجلسى كه شرح حال سى نفر از بزرگترين علماى شيعه را كه داراى تأليف و تصنيف بوده‏اند گرد آورده، و از شيخ كلينى مؤلف كتاب كافى شروع و به علّامه مجلسى ختم نموده، در شرح حال استاد و جدّش مجلسى، شرح مفصلى نوشته است كه چون داراى مطالب مفيدى است، ترجمه آن را در اينجا مى‏آوريم:
... «وى از همه اعاظم فقهاء و افاخم محدثين و علماى ما برتر و بزرگتر، و در فنون فقه و تفسير و حديث و رجال و اصول عقائد و اصول فقه، سر آمد تمام فضلاى روزگار و بر كلّيه علماى مشهور ما تقدّم داشت.

حقوقى كه علامه مجلسى بر جامعه شيعه دارد

هيچ يك از دانشمندان گذشته و متأخرين آنها، در جلالت قدر و عظمت شأن و جامعيت بپاى او نرسيدند. وى از جهاتى چند بر مذهب شيعه حق دارد كه از همه روشنتر شش حق است كه ذيلا بدان اشاره مى‏شود:
اول- اينكه علّامه مجلسى شرح كتب اربعه شيعه را كه در تمام اعصار، مدار استفاده دانشمندان ما بوده است، تكميل كرد و مشكلات آن را حل نمود، و مطالب پيچيده آنها را كه بر فضلاى اقطار پوشيده بود، روشن ساخت. او كافى و تهذيب را شرح كرد. در شرح من لا يحضره الفقيه اكتفا بشرح پدرش (مجلسى اول) نمود و مرا مأمور ساخت كه استبصار را شرح كنم، و از بركت اشاره آن بزرگوار من هم آن را شرح كردم. هنگام وفاتش وصيت كرد كه بقيه شرح او را بر كتاب كافى نيز تمام كنم، و اينك بر حسب امر شريف او مشغول بشرح آن هستم.
دوم- اينكه وى ساير اخبار ما را كه از ائمه اطهار روايت شده و اخبار كتب اربعه، در مقابل آن مانند قطره در برابر درياست، در مجلدات بحار الانوار گرد آورد. بحار الأنوار كتابى است كه تأليف يكجلد آن براى علما طاقت فرسا است‏
و از لحاظ جمع‏آورى و ضبط و فوائدى كه دارد، و احاطه بادلّه و اقوال علماء در هر باب، در جامعه شيعه مانند آن نوشته نشده است. اين كتاب بيست و پنج جلد است.
هفده جلد آن پاكنويس شده و هشت جلد ديگر همچنان مسوّده مانده، و لذا اين هشت جلد «بيان» و «توضيح» مؤلّف را ندارد. آن بزرگوار بمن وصيت فرمود كه موارد لازم آن را با بيان و توضيح خود شرح دهم، من هم بخواست خداوند بعد از تكميل شرح كافى بآن خواهم پرداخت.
سوم- اينكه مؤلفات فارسى بسيار سودمند او داراى نفع دنيوى و اخروى است، و باعث هدايت غالب عوام اهل عالم شده، بطورى كه كمتر خانه‏اى از شهرهاى شيعه‏نشين است كه يكى از تأليفات وى بآنجا نرسيده باشد! چهارم- اينكه آن مرد بزرگ امام جمعه و جماعت بود و اهميت بسزائى بمجامع عبادت ميداد، اكنون پنج سال از رحلت او ميگذرد و تقريبا مجمعى براى عبادت و نماز جمعه و جماعت مانند زمان او منعقد نگرديده. غالب آن مراسم كه در ليالى شريفه و شبهاى احياء معمول بود و هزاران نفر از مؤمنين در مواضع و اوقات عبادت اجتماع مينمودند، و از مواعظ بليغه و نصايح شافيه آن جناب استفاده ميكردند متروك شده است!.
پنجم- اينكه فتاوى و جوابهاى مسائل دينى كه از آن وجود نافع صادر ميگشت طورى بود كه تمام مسلمانان در نهايت سهولت از آن بهره‏مند ميشدند، ولى امروز مردم حيران و سرگردانند و نميدانند چه كنند! گاهى مراجعه به زيد ميكنند، و زمانى پيش عمرو ميروند، و جوابهاى درهم و برهمى كه ناشى از جهالت و تجاهل جواب- دهندگان و از قانون منطق و كتابت تهى است ميشنوند! ششم- اينكه وى در بر آوردن نيازمنديهاى مؤمنين و دفاع از حقوق آنان چنان بود كه نميگذاشت ستمگران بآنها ظلم كنند، و شرّ آنها را از سر ايشان بر طرف ميساخت، و خواسته‏هاى بيچارگان را بگوش اولياى امور ميرسانيد، تا بكار آن درماندگان بى‏دست و پا آن طور كه ميبايد رسيدگى كنند.

و بالجمله حقوقى كه آن منبع كمالات و معدن خيرات بر اين دين حنيف بلكه بر همه مردم دارد بسيار است. من احاديث بسيارى را نزد حضرتش خواندم و او با خط شريف خود در سال 1085 اجازه روايت مؤلفات خودش و ساير كتبى كه خود براى روايت آنها اجازه گرفته بود، براى من نوشت، و در آن تصريح باجتهاد من كرد.
من در آن موقع در حدود هفده سال داشتم! حقّى كه آن بزرگوار بر من دارد، نميتوان احصاء كرد. او حقّ پدرى و تربيت و هدايت مرا براى تحصيل كمالات و نيل بسعادات در گردن من دارد.

من در اوائل سن شوق زيادى به تحصيل حكمت و معقول داشتم، ولى به تحصيل و تكميل آن نپرداخته بودم، تا اينكه در سفر حج با وى همراه گشتم و براهنمائى او شروع به تتبّع كتب فقه و حديث و علوم دينى نمودم، و چهل سال عمر خود را در خدمتش بسر آوردم! در حالى كه از فيض وجودش و مشاهده كرامات و استجابت دعاهايش بى‏نهايت بهره‏مند ميگشتم.

پی نوشت:

( 1) فيض القدسى‏

( 2) فيض القدسى‏

منابع: 

مهدى موعود عليه السلام، علي دواني‏ :انتشارات اسلاميه‏ :مقدمه، ص: 60