حقوقى كه علامه مجلسى بر جامعه شيعه دارد

هيچ يك از دانشمندان گذشته و متأخرين آنها، در جلالت قدر و عظمت شأن و جامعيت بپاى او نرسيدند. وى از جهاتى چند بر مذهب شيعه حق دارد كه از همه روشنتر شش حق است كه ذيلا بدان اشاره مى‏شود:

اول- اينكه علّامه مجلسى شرح كتب اربعه شيعه را كه در تمام اعصار، مدار استفاده دانشمندان ما بوده است، تكميل كرد و مشكلات آن را حل نمود، و مطالب پيچيده آنها را كه بر فضلاى اقطار پوشيده بود، روشن ساخت. او كافى و تهذيب را شرح كرد. در شرح من لا يحضره الفقيه اكتفا بشرح پدرش (مجلسى اول) نمود و مرا مأمور ساخت كه استبصار را شرح كنم، و از بركت اشاره آن بزرگوار من هم آن را شرح كردم. هنگام وفاتش وصيت كرد كه بقيه شرح او را بر كتاب كافى نيز تمام كنم، و اينك بر حسب امر شريف او مشغول بشرح آن هستم.
دوم- اينكه وى ساير اخبار ما را كه از ائمه اطهار روايت شده و اخبار كتب اربعه، در مقابل آن مانند قطره در برابر درياست، در مجلدات بحار الانوار گرد آورد. بحار الأنوار كتابى است كه تأليف يكجلد آن براى علما طاقت فرسا است‏ و از لحاظ جمع‏آورى و ضبط و فوائدى كه دارد، و احاطه بادلّه و اقوال علماء در هر باب، در جامعه شيعه مانند آن نوشته نشده است. اين كتاب بيست و پنج جلد است.
هفده جلد آن پاكنويس شده و هشت جلد ديگر همچنان مسوّده مانده، و لذا اين هشت جلد «بيان» و «توضيح» مؤلّف را ندارد. آن بزرگوار بمن وصيت فرمود كه موارد لازم آن را با بيان و توضيح خود شرح دهم، من هم بخواست خداوند بعد از تكميل شرح كافى بآن خواهم پرداخت.

سوم- اينكه مؤلفات فارسى بسيار سودمند او داراى نفع دنيوى و اخروى است، و باعث هدايت غالب عوام اهل عالم شده، بطورى كه كمتر خانه‏اى از شهرهاى شيعه‏نشين است كه يكى از تأليفات وى بآنجا نرسيده باشد! چهارم- اينكه آن مرد بزرگ امام جمعه و جماعت بود و اهميت بسزائى بمجامع عبادت ميداد، اكنون پنج سال از رحلت او ميگذرد و تقريبا مجمعى براى عبادت و نماز جمعه و جماعت مانند زمان او منعقد نگرديده. غالب آن مراسم كه در ليالى شريفه و شبهاى احياء معمول بود و هزاران نفر از مؤمنين در مواضع و اوقات عبادت اجتماع مينمودند، و از مواعظ بليغه و نصايح شافيه آن جناب استفاده ميكردند متروك شده است!.
پنجم- اينكه فتاوى و جوابهاى مسائل دينى كه از آن وجود نافع صادر ميگشت طورى بود كه تمام مسلمانان در نهايت سهولت از آن بهره‏مند ميشدند، ولى امروز مردم حيران و سرگردانند و نميدانند چه كنند! گاهى مراجعه به زيد ميكنند، و زمانى پيش عمرو ميروند، و جوابهاى درهم و برهمى كه ناشى از جهالت و تجاهل جواب- دهندگان و از قانون منطق و كتابت تهى است ميشنوند! ششم- اينكه وى در بر آوردن نيازمنديهاى مؤمنين و دفاع از حقوق آنان چنان بود كه نميگذاشت ستمگران بآنها ظلم كنند، و شرّ آنها را از سر ايشان بر طرف ميساخت، و خواسته‏هاى بيچارگان را بگوش اولياى امور ميرسانيد، تا بكار آن درماندگان بى‏دست و پا آن طور كه ميبايد رسيدگى كنند.

و بالجمله حقوقى كه آن منبع كمالات و معدن خيرات بر اين دين حنيف بلكه بر همه مردم دارد بسيار است. من احاديث بسيارى را نزد حضرتش خواندم و او با خط شريف خود در سال 1085 اجازه روايت مؤلفات خودش و ساير كتبى كه خود براى روايت آنها اجازه گرفته بود، براى من نوشت، و در آن تصريح باجتهاد من كرد.
من در آن موقع در حدود هفده سال داشتم! حقّى كه آن بزرگوار بر من دارد، نميتوان احصاء كرد. او حقّ پدرى و تربيت و هدايت مرا براى تحصيل كمالات و نيل بسعادات در گردن من دارد.

من در اوائل سن شوق زيادى به تحصيل حكمت و معقول داشتم، ولى به تحصيل و تكميل آن نپرداخته بودم، تا اينكه در سفر حج با وى همراه گشتم و براهنمائى او شروع به تتبّع كتب فقه و حديث و علوم دينى نمودم، و چهل سال عمر خود را در خدمتش بسر آوردم! در حالى كه از فيض وجودش و مشاهده كرامات و استجابت دعاهايش بى‏نهايت بهره‏مند ميگشتم.

منابع: 

مهدى موعود عليه السلام، علي دواني‏ :انتشارات اسلاميه‏ :مقدمه، ص: 66