امام حسن عسكرى عليه السلام از ديدگاه دوست و دشمن

يكى از دشمنان سر سخت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله به نام احمد بن عبيدالله (88)، مى گويد:
من در سامرا كسى را در وقار، پاكدامنى و بزرگوارى همانند حسن عسكرى باشد، نديدم . او نزد همگان محترم و بر همه كس مقدم بود.
روزى در مجلس پدرم بودم كه براى رسيدگى به شكايات مردم نشسته بود، ناگهان دربان وارد شد و گفت :
ابن الرضا(89) بر در خانه منتظر است . پدرم با صداى بلند گفت :
اجازه بدهيد وارد شود.
در اين حال خوش اندام ، بسيار زيبا، با هيبت و جلالت خاصى وارد شد.
پدرم از جا برخاست و به استقبالش مى رفت ، او را در آغوش گرفت ، صورت و شانه هاى او را بوسيد و روى فرش نماز خود نشانيد و خودش در كنارش نشست و با او به صحبت پرداخت و مرتب مى گفت :
پدر و مادرم به فدايت ! جانم به قربانت !
من از ديدن اين جريانها خيلى تعجب كردم كه اين ، چه كسى است اين گونه مورد احترام پدرم است ! در همين وقت دربان وارد شد و گفت :
موفق آمد.(90)
هر وقت موفق پيش پدرم مى آمد، از هنگام ورودش نگهبانان و فرماندهان بين در و جايگاه پدرم به صف مى ايستادند تا موفق از حضور پدرم خارج گردد. پدرم كه فهميد موفق مى آيد به حضرت عسكرى گفت :
فدايت شوم ! اگر ميل داريد اكنون تشريف ببريد.
سپس به خدمتكاران گفت :
ايشان را پشت صف ببريد تا امير (موفق ) او را نبيند.
حضرت عسكرى برخاست كه برود پدرم از جا حركت كرد، او را در آغوش ‍ گرفت و صورتش را بوسيد. سپس آن جناب تشريف بردند. من به نگهبانان گفتم :
واى بر شما! اين چه كسى بود كه پدرم اين گونه بر او احترام كرد؟
گفتند:
او يكى از علويان و نامش حسن بن على معروف به ابن الرضا است .
تعجب من افزون تر گرديد. از آن وقت در مورد او با ناراحتى و انديشه به سر مى برم و درباره رفتار پدرم با او فكر مى كردم ، تا شب شد. پدرم عادت داشت هر شب پس از نماز عشا مى نشست و به كارهاى مردم رسيدگى مى كرد. من نزد پدرم آمدم و در مقابلش نشستم . روى به من كرد و گفت :
احمد! كارى دارى ؟
گفتم :
آرى ، اگر اجازه دهيد از شما سؤالى دارم .
گفت :
بگو! اجازه دارى هر چه مايلى بپرس !
گفتم :
پدر جان ! اين فرد كه امروز با او چنين رفتار كردى و مرتب مى گفتى : جان فدايت و آن همه تجليل و احترام از او به عمل آوردى ، چه كسى بود؟
گفت :
فرزندم ! او پيشواى رافضيان (شيعيان ) معروف به ابن الرضا سپس سكوت كرد و پس از لحظاتى گفت :
پسرم ! اگر خلافت از دست بنى عباس خارج گردد، هيچ كس از بنى هاشم سزاوارتر از او براى خلافت نيست . به خاطر فضل ، بزرگوارى ، زهد، پارسايى ، اخلاق پسنديده و شايستگى كه او دارد.
اى كاش پدرش را مى ديدى كه شخص بسيار بزرگوار و با عظمت بود.
من پس از شنيدن اين حرفها از پدرم بيشتر ناراحت و عصبانى شدم و از آن وقت جز، جستجو از وضع آن جنايت كار ديگرى نداشتم و از هر كس كه در مورد او تحقيق مى كردم ، دوست و دشمن ، همه از فضايل و مناقب و بزرگوارى او سخن مى گفتند و او را پيشواى رافضيان مى دانستند.
بدين جهت بيش از پيش عظمت او در نظرم افزون مى گشت .(91)

پاورقی

88- احمد بن عبيدالله از طرف خليفه وقت مسئول اخذ خراج قم بود.
89- به امام جواد، امام هادى و امام عسكرى ابن الرضا گفته مى شد.
90- موفق برادر خليفه معتمد على الله بود و سمت فرماندهى لشكر را داشت و آدم خطرناك و ضد اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
91- ب : ج ، 5، ص 325.