گفتار دوم: روش علمى تصحيح

گفتار دوم: روش علمى تصحيح

در اين گفتار، چكيده‏اى از اصول و مبانى تصحيح علمى متون نظم يا نثر كه مبناى تصحيح اين نسخه از كتاب عين‏الحيات است ارائه مى‏شود.
 

1. هدف تصحيح

هدف از تصحيح اثر يك مؤلف (اعم از نويسنده يا شاعر) دستيابى به نوشته‏ها يا سروده‏هاى اوست.
مصحح، امانتدارى است كه با چشمپوشى از سليقه‏ها، ذهنيات و گرايشهاى خويش نشان مى‏دهد چه چيز از مؤلف است يا مؤلف چه گفته است؛ نه آن‏كه چه چيز بهتر است، مؤلف بهتر بود چگونه بگويد، اگر مؤلف مجال اصلاح بيشتر در اثر خويش مى‏يافت چگونه مى‏نوشت يا مى‏سرود، اگر مؤلف امروز زنده بود چگونه مى‏گفت، اگر من جاى مؤلف بودم چه مى‏گفتم و... .
نقد روشهاى مرسوم
 

2. اشكال عمده شيوه‏هاى رايج تصحيح(1)

پيشداورى و اعمال گرايشهاى فردى يا جمعى در هر پژوهش، بزرگترين آفت سلامت آن است.
اشكال عمده شيوه تصحيح معاصران و در نتيجه مهمترين مشكل انواع و اقسام نسخه‏هاى تصحيح شده موجود، نوعى پيشداورى درباره نوشته يا سروده مؤلف و مبنا قرار گرفتن اين پيشداورى در تصحيح است.
چناچه مصحح مبناى تصحيح خود را بر گزاره‏اى مشابه اين گزاره الگو درباره سخن مؤلف قرار مى‏دهد كه اگر سخنى داراى اين مشخصات زيبايى شناختى باشد از مؤلف است، كار تصحيح وى با اين تناقضها و اشكالها روبه‏رو خواهد بود:
1) من سخن مؤلف را در دست دارم؛ بر اين اساس سخن مؤلف را مى‏شناسم؛ پس سخن مؤلف اين‏گونه است.
2) من به تصحيح اثر مؤلف مى‏پردازم؛ يعنى در جست‏وجوى سخن مؤلف هستم؛ پس سخن مؤلف را در دست ندارم.
به عبارت خلاصه‏تر، هيچ‏گونه داورى درست درباره سخن يك مؤلف پيش از دسترسى به همه نوشته‏ها يا سروده‏هاى او امكان ندارد و داورى درست، مستلزم تصحيح آثار اوست. بنابراين تصحيح اثر بايد بر پايه‏اى جز داورى درباره سخن مؤلف قرار گيرد تا تناقض، دور و مصادره به مطلوب لازم نيايد.
ممكن است گفته شود: گرچه در ميان نسخه‏هاى مختلف يك اثر اختلاف است اما مشتركاتى نيز در آنها وجود دارد. بنابراين چه اشكالى دارد كه پيشداوريها بر اساس مشتركات باشد و اين، مبناى تصحيح موارد اختلاف قرار گيرد؟
پاسخ چنين است: مقصود از نسخه‏ها كدام نسخه‏هاست؟ نسخه‏هاى كدام دهه؟ كدام نيم قرن؟ كدام قرن؟ كدام قرنها؟ روشن است كه هرچه زمان بيشترى به اين نسخه‏ها اختصاص يابد شمار آنها بيشتر، اختلافها بيشتر و مشتركات كمتر مى‏شود.
فرض كنيم بنا بر مشخص شدن شماره و محدوده‏اى زمانى براى نسخه‏ها باشد. مبناى اين تعيين چيست؟ بيگمان اين امر بايد پشتوانه‏اى قوى از استدلال داشته باشد.
به فرض كه محدوده‏اى منطق پسند براى اين نسخه‏ها داشته باشيم و مشتركات آنها را استخراج كنيم. چه دليلى است كه ديگر سخنان مؤلف كه مورد اختلاف‏اند از اين مشتركات پيروى كنند؟ به عبارت ديگر چه الزامى براى يك نويسنده يا شاعر وجود دارد كه هموراه به يك سبك سياق بنويسد يا شعر بگويد و از مجموعه‏اى واژگانى پيروى كند كه همه آيندگان در انتساب آن به وى متفق‏القول‏اند؟!
 

3. اشكال عمده شيوه‏هاى رايج تصحيح (2)

بيگمان آنها كه در پى تصحيح اثر يك نويسنده يا شاعر براساس روش بهگزينى و انتخاب و ارائه قرائت بهترند بر اين نيستند كه گزينش آنها سخن مؤلف نيست؛ بلكه ميان انتخاب دلپسندتر و مطلوبتر از يك سو و سخن مؤلف از سوى ديگر، ملازمه و ارتباطى منطقى به اين صورت قائل‏اند:
آ) اين قرائت بهترين است.
پس
ب) اين قرائت از مؤلف است.
براى بررسى اشكالهاى منطقى اين روش، بايد گزاره‏هايى كه به آ منتج مى‏شوند و گزاره‏هايى ديگر كه آ را به ب مى‏رسانند بررسى شوند. اين گزاره‏ها عبارت‏اند از:
1) اين قرائت به نظر من (/ ما) بهترين است.
2) هر قرائت كه به نظر من (/ ما) بهترين باشد به نظر ديگر معاصران نيز بهترين است.
3) هر قرائت كه به نظر ما بهترين باشد در عصر مؤلف نيز بهترين است.
4) هرچه در عصر مؤلف (نيز) بهترين باشد در واقع بهترين است.
پس
آ) اين قرائت بهترين است.
5) هر يك از قرائتهاى موجود كه بهترين است مؤلف آن را گفته، زيرا مؤلف همواره گوينده بهترينهاست (گزاره ب).
{به جاى گزاره‏هاى 4 و 5 مى‏تواند گزاره 6 باشد:
6) هرچه در عصر مؤلف (نيز) بهترين باشد مؤلف آن را گفته است، زيرا مؤلف همواره گوينده بهترينهاى زمان خويش است.}
و اما اشكالهاى اين گزاره‏ها:
1) گزاره 1، با فرض راستگو بودن مدعى (/ مدعيان)، راست است اما ممكن است در آينده نظر مدعى (/ مدعيان) تغيير يابد.
2) در گزاره 2 از كجا معلوم كه ديگر معاصران اهل نظر نيز با مدعى (/ مدعيان) همسخن و همعقيده باشند و آن قرائت را بهتر بدانند؟ كه در واقع نيز چنين همنوايى وجود ندارد.
3) اثبات گزاره 3 مستلزم اين ادعاست كه (اول): زمان ما و زمان مؤلف از نظر بهترينها يكسان است، يا (دوم) اين ادعا كه: ( بهترينها (و تشخيص آنها) وابسته به زمان و مكان نيستند، يا (سوم) اين‏كه ما بهترينهاى عصر مؤلف را همواره مى‏توانيم تشخيص دهيم.
ادعاى اول و دوم مورد تأييد هيچ يك از اهل فضل و دانش نيست. ادعاى سوم را نيز هر پژوهشگرى با اندك تأمل مى‏تواند رد كند، زيرا بررسى در متون كهن و مقايسه آن با اطلاعات موجود كه در دسترس ماست نشان مى‏دهد كه هنوز نقاط و نكات كشف ناشده و ناشناخته‏اى در آثار مكتوب گذشته ما هست كه براى درك يا تعبير و تفسير آن به آگاهيايى بيشتر نياز داريم.
4) گزاره 4 نيز با توجه به اصل تطور و تحول زبان و عناصر زيبايى شناختى آن در هر عصر مردود است. اصولا تعيين معيارهايى همه‏زمانى براى زيبايى شناسى زبان، اگر غير ممكن نباشد، بسيار دشوار است.
5) بررسى گزاره‏هاى 5 و 6 نياز به پاسخ اين پرسش مهم داردآيا هر سخن اين مؤلف بهترين است؟
براى مزيد آگاهى بايد گفت هيچ عالم، دانشمند، فيلسوف، اديب يا شاعر فهيم، مدعى اين نيست كه آنچه از زبان و قلم او تراويده است نياز به اصلاح و بهبود ندارد. رسم نويسندگان و شاعران بزرگ بر اين بوده است كه در صورت مجال، نوشته‏هاى خود را گاه بارها وارسى و اصلاح مى‏كرده‏اند.
حتى همان نسخه‏هاى اصلاح شده مؤلف را نيز به يقين نمى‏توان گفت كه حرف آخر و قول فصل است. به هر حال بسيار طبيعى است كه مؤلف يا مجال اصلاح برخى آثار خود را نيافته است و يا اگر يافته باشد ذهن وى، بيش از آنچه از او در دست ماست، بر اين امر يارى نكرده است.
ملاحظه مى‏شود كه هيچ راهى منطقى از بهگزينى در ميان روايت نسخه‏ها به سوى سخن مؤلف وجود ندارد و هيچ ملازمه‏اى بين اين دو برقرار نيست و هر گام براى برقرار كردن ارتباطى اين چنين، با اشكالهاى اساسى و كمرشكن روبه‏روست.
به اشكالى ديگر در بند بعد اشاره شده است.
 

4. اشكال عمده شيوه‏هاى رايج تصحيح (3)

تصحيحهايى كه براساس شرح و توضيح متن و تناسبات آنها انجام مى‏پذيرند تا بهتر را برگزينند، داراى اشكال منطقى ديگرى نيز هستند.
توضيح اين‏كه: شرح در مرحله‏اى پس از تصحيح قرار دارد؛ به اين معنى كه نخست بايد متن تصحيح شده وجود داشته باشد با سپس شرح بر اساس آن صورت پذيرد. در حقيقت، تصحيح، مقدمه شرح و توضيح است. اما در اين روش، شرح و توضيح به عنوان مقدمه و وسيله تصحيح مورد استفاده قرار مى‏گيرد و اين مستلزم دَور است.
 

5. ذهنيات و پيشداوريهاى بازدارنده

آنچه امروزه به طور عمده مانع دستيابى مصححان به روش علمى تصحيح اثر يك مؤلف مى‏شود پيشداوريهاى بازدارنده و ذهنيات نامستدل است.
برخى از اين ذهنيات و پيشداوريها از اين قرارند:
هر سخن مؤلف بهترين است.
مؤلف از سهو و خطا به‏دور است.
آگاهى ما براى درك نكات و دشواريهاى ادبى سخن مؤلف كافى است.
تنها يك قرائت، از مؤلف است.
نوشته‏هاى مؤلف يكنواخت‏اند و همه از يك سبك و سياق و اسلوب پيروى مى‏كنند.
به خاطر همين ذهنيات و پيشداوريهاست كه امروزه تصحيح نوشته‏ها يا سروده‏هاى مؤلفان و مصنفان پيشين اغلب براساس سبك‏شناسى سخن آنان، تناسب نوشته‏ها يا سروده‏ها، هماهنگى و همخوانى و صحت انتخاب واژه‏ها و گزينش موارد مطلوبتر، زيباتر و خوشايندتر از ميان نسخه‏ها و منابع صورت مى‏پذيرد و از اصول و روشهاى تصحيح ذوقى (آزاد)، قياسى، التقاطى، بسامدى (آمارى) و از اين دست پيروى مى‏كند و داراى همان اشكالهايى است كه در بندهاى پيش به آنها اشاره شد.
اين‏كه كدام يك از اين پيشداوريها واقعيت دارد پس از تصحيح علمى مشخص خواهد شد و در آينده نشان خواهيم داد كه هيچ يك از آنها درست نيست.
بگذريم از اين‏كه بسيارى ناشران و مصححان نيز به خود اين اجازه را مى‏دهند كه در نوشته مؤلف دست ببرند و آن را متناسب با زبان و شيوه نگارش زمان خويش تغيير دهند.
 

6. مشكل در گزينش منابع

در واقع براى اغلب تصحيح‏كنندگان متون نظم و نثر، نسخه چيزى تعريف‏ناشده است. آنها گاه نسخه‏هاى نيمه يك قرن، گاه از سراسر يك قرن، گاه علاوه بر اينها نسخه‏ها يا برخى نسخه‏هاى قرون بعد، و حتى تصحيحهاى مشهور قرن اخير و قرن پيش را به عنوان منبع مورد استفاده قرار مى‏دهند.
گاه نيز نسخه‏هاى جديدتر را بر نسخه‏هاى كهنه ترجيح مى‏دهند و قرائت را از آنها برمى‏گزينند. حتى برخى يك نسخه را بدون قدمت يا اعتبار ويژه نسبت به ديگر نسخه‏ها، مبنا قرار مى‏دهند و يكى - دو نسخه ديگر را هم براى تصحيح به كمك مى‏گيرند.
اين‏گونه مصححان براى توجيه اين امر سخنى دارند و مى‏گويند: ممكن است نسخه الف از نسخه ب جديدتر باشد اما از روى نسخه‏اى كهنتر از ب نوشته شده باشد؛ در نتيجه تاريخ كتابت لزوما نماينده قدمت نيست.
اين سخن در حيطه نظر و در كليت خويش درست است اما در عمل و در تدوين روش تصحيح يك اثر با چند اشكال عمده روبه‏روست: اول؛ از كجا معلوم كه نسخه مشخص الف از نسخه‏اى قديمى‏تر از ب كتابت شده باشد. اين ادعا براى هر نسخه نياز به اثبات دارد. تصحيحگران مورد بحث معمولا براى هيچ دو نسخه كهن از مآخذ خود چنين چيزى را اثبات نمى‏كنند و اگر براى هر نسخه آن را به اثبات برسانند تنها براى همان نسخه معتبر است و ديگر نسخه‏ها را شامل نخواهد شد.
پس صرف ترجيح نسخه جديد بر نسخه قديم، ترجيحى بلا مرجح و ادعايى بدون دليل است.
دوم؛ از كجا معلوم كه نسخه الف در نقل خود امين باشد و عين نسخه قديمى‏تر از ب را نقل كرده باشد؟
سوم؛ احتمال كتابت از نسخه كهنتر را براى ب نيز مى‏توان مطرح كرد. ب نيز بيگمان از روى نسخه‏اى كهنتر از خود نوشته شده اشت؛ حال از كجا معلوم كه نسخه مأخذ ب از نسخه مأخذ الف كهنتر نباشد؟
چهارم؛ بنا بر اين ادعا، تاريخ كتابت نسخه نبايد به هيچ كار بيايد. پس چه معيارى براى قدمت نسخه‏ها وجود خواهد داشت؟ بر اين اساس چه لزومى به استفاده از نسخه‏هاى كهن است؟
تعريف نسخه كهن يا كهنتر چيست؟
هرگونه پاسخ، اگر استدلالى براى اين باشد كه ضبط فلان نسخه يا نسخه‏ها بهتر، زيباتر، مأنوستر و با سبك بيان و سخن و انديشه مؤلف نزديكتر است، حاكى از آن خواهد بود كه اين تصحيحگران قرائتى را بر اساس ذهنيات، پيشداوريها و روشهايى كه پيش از اين بدانها اشاره شد در ذهن خويش برگزيده‏اند و اكنون به دنبال نسخه‏اى براى تأييد آن مى‏گردند تا تصحيح آنان به اصطلاح مستند باشد. بگذاريم از اين‏كه على‏القاعده، نسخه، مبناى گزينش قرائت است اما در اين روش، قرائت از پيش گزيده شده، مبناى انتخاب نسخه قرار گرفته است.
 

7. نيمسايه‏اى لرزان از روش علمى

در بسيارى از روشهاى مستند تصحيح، تعدد و قدمت نسخه‏هاى حاكى يك ضبط نيز در نظر گرفته مى‏شود اما كثرت و قدمت ضبط، اصل نيست؛ به اين معنى كه اگر قرائتى براساس تأييدهاى ادبى، شواهدى از متون كهنتر، سخن ديگران، ديگر سخنان مؤلف، تناسب با سبك و سياق و طرز و اسلوب نگارش و انديشه مؤلف، درستى و زيبايى لفظ و معنى و شواهد تاريخى و علمى و فنى و غيره بهتر، درست‏تر و مناسبتر تشخيص داده شد، به كثرت و قدمت نسخه‏ها مى‏نگرند. اگر اكثر و اقدم نسخه‏ها حاوى آن بودند، كثرت و قدمت نيز به عنوان پشتوانه‏اى براى گزينش ذكر مى‏شود و اگر نه، به بيشترين و كهنترين نسخه‏ها نسبت خطا داده مى‏شود.
علاوه بر اين، آنها كه مدعى رعايت ضبط اكثر و اقدام نسخه‏ها هستند، هم در انتخاب فاصله زمانى نسخه‏ها با سال درگذشت يا زمان حيات مؤلف با مشكل گزينش منابع - كه در بند 6 به آن اشاره داشتيم - روبه‏رو هستند و هم اين‏كه براى آنها رابطه كثرت و قدمت معين نگرديده است. اگر اكثر نسخه‏ها با نسخه‏هاى اقدام توافق نداشتند چه بايد كرد؟ پاسخ مشخص نيست. حتى گاه قاعده معينى براى ترجيح اكثرها، اقدمها يا مورد موافق با مبانى بهترى، زيباترى، مناسبترى و از اين دست ندارند. تنها زمانى كه اكثر نسخه‏ها كه اقدم آنها نيز باشند با مبانى گفته شده هم نتيجه شوند، تصميم آنها براى گزينش ارائه ضبط اكثر و اقدام نسخه‏ها قطعى و پاسخ مشخص است.
 

8. نتيجه

ملاحظه مى‏شود كه روشهاى تصحيح متون نظم يا نثر كه جز با استناد به اكثر و اقدم نسخه‏ها - و لاغير - صورت و انجام مى‏پذيرند، با همه ظاهر فريبنده و استدلالگونه خود درباره تناسب گزينشها با سبك بيان و انديشه مؤلف و اصول زيبايى شناختى و با تمام تلاشهاى ذهنى مصحح و با همه توجه اديبان و زيباپسندان و عالمان به آنها، لزوما انتساب به مؤلف را - كه هدف تصحيح است - نتيجه نمى‏دهند؛ نوعى اجتهاد در برابر نص‏اند كه تطابق موردى آنها با واقع، اتفاقى است؛ نتايج آنها تابع درك افراد بر اساس شرايط زمانى، مكانى و معلومات آنهاست؛ اتخاذ اين روشها ذهن را از درك معانى كشف ناشده و ورود به دنياى ناشناخته‏ها باز مى‏دارد و شخص به جاى يافتن معانى تازه يا اقرار بر عدم درك معانى نامعلوم، خود را با يافته‏هاى قبلى خويش راضى مى‏سازد و حكم شاهد را بر غايب بار مى‏كند.
روش علمى تصحيح
 

9. مقصود از روش علمى

منظور از روش علمى تصحيح يا روش تصحيح علمى يك متن كهن، شيوه‏اى است كه در هر گام، براى خويش استدلالى داشته باشد، بدين نحو كه براى هر گفته خود اقامه دليل و برهان كند و اين دلايل و براهين نهايتا به اصولى بديهى يا موضوعهايى پذيرفته‏شده در علوم برسند.
اگر روش تصحيح، علمى باشد، مانند روشهاى علمى ديگر مستقل از پژوهشگر است و محققان مختلف را به نقطه‏اى واحد مى‏رساند زيرا وابسته به ذوق، ميل، گرايش و پيشداورى نيست.
چهره‏اى از اين روش را در نقد روشهاى مرسوم ديديم و در اثبات روش تصحيح علمى عين‏الحيات، چهره‏هايى ديگر از آن را خواهيم ديد.
 

10. اهميت نسخه‏ها و منابع كهن

تصحيح اثر يك نويسنده يا شاعر درگذشته، يعنى دستيابى با آنچه وى نوشته يا سروده است. اين كار از مقوله پژوهشهاى تاريخى است. در اين‏گونه پژوهشها يكى از مهمترين و اساسى‏ترين مراحل، دستيابى به سندو منبع تاريخى است كه در تصحيح اثر مكتوب عبارت است از منابع مكتوب.
هرچه فاصله زمانى اين منابع با مؤلف نزديكتر و تحريف در سند كمتر و تشابه نسخه‏ها بيشتر باشد اعتبار نتايج بيشتر است.
ملاحظه مى‏شود كه شيوه تصحيح كتاب يك نويسنده يا ديوان يك شاعر، بيش از آن‏كه كارى ادبى باشد، از روش تحقيق تاريخى پيروى مى‏كند و از نظر روش تحقيق، فرقى اساسى با دستيابى به فلان سخن شخصيتى تاريخى ندارد.
در هر بخش از يك اثر كه به خط مؤلف در دست نباشد، منابع اصلى تحقيق در كيفيت و كميت نوشته او نسخه‏هاى مكتوب آن اثر خواهد بود. هرچه فاصله كتابت نسخه‏ها از دوران حيات مؤلف بيشتر شود تحريف در آنها بيشتر راه مى‏يابد و شمار حذفها، اضافات و تغييرات بيشتر مى‏شود. اينجاست كه بايد مرزى را براى اعلام كفايت نسخه‏ها در نظر گرفت كه هم نسخه‏هاى اطمينانبخش‏ترى در آن باشد و هم تعدد نسخه‏ها به اندازه‏اى باشد كه بتوان براى انتساب متنى به مؤلف، چند يا چندين پشتوانه و تأييد داشت.
تا آنجا كه بررسيهاى ما نشان داد، تنها كمتر از يك سوم كتاب عين‏الحيات مجلسى به خط مؤلف آن قابل دسترسى است و دو سوم ابتداى آن اگر موجود باشد، در جايى نامعلوم يا كتابخانه‏اى خصوصى است. در همين بخش نيز به خاطر گذشت زمان، قسمتهايى ناخواناست يا در برش صحافى حذف شده است. بنابراين ضرورى است كه براى تصحيح ديگر بخشهاى اين كتاب و بخشهاى ناخوانا در دستنوشت مؤلف، از نسخه‏هاى ديگر بهره برد.
به دلايلى كه در بندهاى 15 (حساب احتمالات،...) و 23 (كمترين پشتوانه...) خواهد آمد، براى تصحيح هر بخش از متن كه به خط مؤلف موجود نباشد، وجود حداقل 5 نسخه از كهنترين نسخه‏هاى خطى يا نسخه‏هايى كه از روى دستخط مؤلف نوشته شده باشند، لازم و اغلب كافى است به گونه‏اى كه 3 نسخه كهنتر اساس تصحيح بر پايه روش علمى قرار گيرد و در صورت عدم حصولِ نتيجه بر اساس آن 3 نسخه، نسخه چهارم (از نظر قدمت) و باز هم در صورت عدم حصول نتيجه، نسخه پنجم (از نظر قدمت) به مشورت گرفته شود. بر پايه اين روش كار:
1) اگر از ميان 3 نسخه اساس، حداقل 2 نسخه قرائتى را تأييد كردند همان قرائت برگزيده مى‏شود.
2) اگر هيچ 2 نسخه از 3 نسخه اساس با يكديگر در قرائتى توافق نداشتند، يا يكى از نسخه‏هاى اساس در آن بخش افتادگى داشت يا خوانا نبود، تأييد نسخه چهارم بر هر قرائت، شبيه حالت 1 را پديد مى‏آورد و قرائتى با پشتوانه 2 نسخه برگزيده مى‏شود.
3) اگر نسخه چهارم نيز اكثريتى را پديد نياورد يا آن هم در آن بخش افتادگى داشت، نسخه پنجم به مشورت گرفته مى‏شود و با آن همانند نسخه چهارم عمل مى‏شود.
4) بسيار به ندرت اتفاق مى‏افتد كه نسخه پنجم هم نتواند راهگشا در انتخاب قرائتى باشد. به هر حال، در صورت پديد آمدن چنين حالتى نادر، وجود نسخه ششم در آن بخش ضرورت دارد.
ذكر اين دلايل در اينجا از اين رو ضرورى است كه اين آگاهى پديد آيد كه كثرت نسخه‏ها و گستردگى زمان كتابت آنها فراتر از محدوده‏اى خاص، نه تنها به دقت تصحيح نخواهد افزود بلكه اگر تعداد نسخه‏ها از حد ضرورت افزونتر شود و پاى نسخه‏هاى جديدتر به ميان آيد، خطرى به تهديد تصحيح علمى برخواهد خاست، به اين نحو كه هرچه نسخه‏ها از روى نسخه‏هاى دست دوم و سوم به بعد نوشته شوند، به تدريج غلطها فراوانتر و شمار حذفها، تغييرات و اضافات بيشتر مى‏شود. در حقيقت، توجه به نسخه‏هايى كه فاصله‏اى بيشتر با دستخط مؤلف دارند، آغازى است براى دشواريهاى دست و پاگير، بيحاصل و گاه فريب دهنده كه دستاوردى به پژوهشگر نمى‏بخشد، وى را به ورطه تحريفهاى بيشتر و كثرت نسخه‏هاى غيراصل مى‏اندازد و تحقيق در صحت انتساب و در نتيجه اصالت ضبطها را دشوار يا ناممكن مى‏سازد.
تنها در صورتى كه مؤلف يا شاعر، دو نسخه از نوشته يا سروده خويش را با تفاوتهايى منتشر كرده باشد، تعدد نسخه‏ها تا حد 14 نسخه و تناوب و يكسانى تفاوتها در شرايطى، مى‏تواند نمايانگر تفاوتها در تأليف يا سرودن اثر باشد. در عين‏الحيات چنين امرى نيست و بنابراين كفايت نسخه‏هاى آن در حد عدد 5 است.
 

11. لزوم پرهيز از بازپژوهى

حال كه مشخص گرديد چه نسخه‏هايى از اثر مؤلف در تصحيح علمى مورد استفاده قرار مى‏گيرند جاى اين نكته نيز هست كه اگر گزارش يا گزارشهايى امين و مورد اعتماد از اين نسخه‏ها تهيه شده باشد نيازى به مراجعه مستقيم به نسخه‏ها، فيشبردارى از آنها و بازنويسى متون نيست؛ چه، كارى است دوباره و بيهوده. كار مهم، آگاهى از ضبط نسخه‏هاست و اين آگاهى مى‏تواند از راه مراجعه مستقيم به نسخه ياتصوير آن، گماردن فردى براى تهيه گزارش از نسخه، استفاده از گزارش ديگران، يا حتى استفاده از مجموعه رايانه‏اى اختلاف نسخه‏ها به دست آيد. تنها در صورتى كه به نقل ديگران اعتماد نيست لازم است كه مصحح يا شخص مورد اعتماد او، خود با مراجعه به نسخه يا تصوير آن، از ضبط نسخه آگاهى يابند. در غير اين صورت پرهيز از بازپژوهى و استفاده از منابع نزديكتر و سريعتر اطلاعاتى، يكى از عوامل پيشرفت سريع پژوهش است.
از آنجا كه گزارشهايى مورد اعتماد از اختلاف نسخه‏هاى عين‏الحيات در دست نيست بنابراين در مراجعه به منابع تصحيح، از روگرفت (كپى) اصل نسخه‏ها بهره گرفته‏ايم.
 

12. منابع مورد استفاده ما

1) نسخه مجلسى (ناقص). اين نسخه به شماره‏هاى 9870 و 3970 در دو بخش در كتابخانه عمومى آيت‏الله العظمى مرعشى نجفى (قم) موجود است و مجموعا حدود يك چهارم كتاب را (در انتها) در بر مى‏گيرد. نسخه حاضر به خط مؤلف آن ملا محمدباقر مجلسى است و به همين خاطر از اهميتى بسيار برخوردار است. تنها صفحاتى از آن به خط ديگرى است كه مؤلف آن را بازبينى، تصحيح و گاه حاشيه‏نويسى كرده است. در اين نسخه تنها برخى كلمات آن در صحافى از ميان رفته است كه با مقايسه نسخه‏هاى ديگر مى‏توان به آنها پى برد.
آغاز بخش نخست اين نسخه ناقص با يا اباذر الجليس الصالح خير من الوحده... است و بخش دوم در ادامه بخش اول با ... اين امير مؤمنان و پادشاه مسلمانان است كه تو را خدمت مى‏كند. ... آغاز مى‏گردد و به انتهاى كتاب پايان مى‏پذيرد.
تاريخ اتمام اين كتاب براساس دستخط مؤلف آن اواخر جمادى‏الثانى 1073 ه.ق است.
در همين جا از كسانى كه از بخشهاى ديگر اين كتاب به خط مؤلف خبرى دارند يا آن را در مجموعه‏هاى خصوصى خود نگه مى‏دارند درخواست مى‏شود كه با لطف خويش، بر دقت اين اثر براى چاپهاى بعد منت نهند.
2) نسخه الف (8 محرم 1082 ه.ق). اين نسخه به شماره 15348 در كتابخانه آستان قدس (مشهد) موجود است. نسخه‏اى است كامل از عين‏الحيات به خط محمداسماعيل بن محمدتقى اصفهانى كه كتابت آن را در 8 محرم 1082 ه.ق (حدود 9 سال پس از تأليف كتاب و در زمان حيات مؤلف) به پايان برده است. اين نسخه پس از دستخط مؤلف، كهنترين نسخه موجود است.
3) نسخه ب (18 ربيع‏الاول 1082 ه.ق). اين نسخه به شماره 1302 در كتابخانه جامع گوهرشاد (مشهد) موجود است. نسخه‏اى است كامل از عين‏الحيات به خط محمداشرف بن محمدبن شرف طبسى كه كتابت آن را در روز شنبه 18 ربيع‏الاول 1082 ه.ق (در زمان حيات مؤلف و حدود 70 روز پس از اتمام كتابت نسخه الف) به پايان برده است.
اين نسخه پس از نسخه الف، كهنترين نسخه موجود است.
4) نسخه ج (12 جمادى‏الثانى 1082 ه.ق). اين نسخه به شماره 2187 در كتابخانه ملك (تهران) موجود است. نسخه‏اى است از عين‏الحيات با صفحاتى افتادگى در آغاز آن به خط محسن بن محمدتقى كه كتابت آن را در شب جمعه 12 جمادى‏الثانى 1082 ه.ق (در زمان حيات مؤلف و حدود 83 روز پس از اتمام كتابت نسخه ب) به پايان برده است.
اين نسخه پس از نسخه ب، كهنترين نسخه موجود است.
5) نسخه د (1088 ه.ق). اين نسخه به شماره 13027 در كتابخانه آستان قدس (مشهد) موجود است. نسخه‏اى است از عين‏الحيات كه حدود 12 - 13 برگ از آغاز آن افتاده است. اين نسخه به خط كاظم بن ملانظر است كه كتابت آن را در روز پنجشنبه 5 ربيع‏الاول 1088 ه.ق (در زمان حيات مؤلف و حدود 6 سال پس از اتمام كتابت نسخه ج) از روى دستخط مؤلف به پايان برده است. برخى از صفحات و سطرهاى اين كتاب به خط دوست يا دستيار كاتب است. خط نازيباى متن و اداى احترامى كه كاتب در پايان كتاب نسبت به مجلسى كرده، نشانگر اين است كه كاتب حرفه‏اى نيست و بايد از شاگردان مجلسى باشد.
اين نسخه پس از نسخه ج، كهنترين نسخه‏اى است كه از آن آگاهى يافتيم.
6) نسخه ه (1123 ه.ق). اين نسخه به شماره 2077 در كتابخانه آستان قدس (مشهد) موجود است. نسخه‏اى است كامل از عين‏الحيات به خط محمدجواد بن محمدحسين دماوندى كه كتابت آن را در 10 ذى‏حجه 1123 ه.ق (13 سال پس از درگذشت مؤلف) به پايان برده است.
اين نسخه از آن رو كه مدعى كتابت از روى دستخط مؤلف است و شواهد و قرائنى در مقايسه دستخط مؤلف با آن، مؤيد اين مدعاست به عنوان نسخه مشورتى (آخرين نسخه) مورد مراجعه ما قرار گرفت. علت اعتنا به آن تنها به عنوان نسخه مشورتى آن است كه اين نسخه حاوى افتادگيهاى عمدى بسيارى (در حد يك يا چند جمله) از سوى كاتب است.
صفحه 163 تا 174
 

13. وظايف اصلى مصحح

با توجه به يكى از مهمترين ويژگيهاى روش تصحيح علمى كه قانونمندى و غيرشخصى بودن آن است، نيمى از كار تصحيح نيازمند انديشه، ابتكار، يافتن مبانى و روشها و دستورالعملها و نظارت بر حسن اجراى كار است و نيم ديگر، اجراى كار براساس دستورهاى از پيش تعيين شده. و ظيفه اصلى مصحح همان بخش اول است شامل:
- تعيين مبناى گزينش نسخه‏هاى منبع،
- تعيين علمى اصول، مبانى و روشهاى تصحيح،
- نظارت بر اجراى صحيح كار و رفع مشكلات اجرايى مرتبط با تدوين اصول يا دستورالعملها.
اما بخش اجرايى كار بر عهده ماشين يا نيروهاى اجرايى انسانى است و لزومى ندارد كه ضرورتا توسط مصحح به اجرا درآيد. اين موارد عبارت‏اند از:
- يافتن نسخه‏ها و منابع از كتابخانه‏ها و آرشيوهاى عمومى يا شخصى،
- ثبت موارد اختلاف نسخه‏ها و ضبطهاى گوناگون آنها،
- گزينش ضبط برگزيده بر اساس دستورالعمل علمى مصحح.
پس از تعيين نسخه‏هاى منبع براى تصحيح علمى، اينك به بررسى تفصيلى و استدلالى اصول، مبانى و مراحل گزينش علمى يك قرائت از ميان ضبط نسخه‏ها در مواردى كه دستنوشت مؤلف در دست نيست مى‏پردازيم.
 

14. اصل استقلال نسخه‏ها

تا زمانى كه به خاطر عدم دسترسى به دستخط مؤلف دانش قطعى در دست نيست و دست از واقعيت كوتاه است، براى عمل، به ناچار بايد اصولى را پذيرفت. اين اصول، نسبت به غير خود و موارد مخالف خود، بايد 1) از شمول بيشترى برخوردار باشند،
2) پذيرش آنها آسانتر باشد،
3) پذيرش موارد مخالف آنها نيازمند دليل و برهان باشد.
درباره نسخه‏هايى كهن كه به عنوان منبع براى تصحيح برگزيده‏ايم اصل را مى‏توان، و بايد، بر اين نهاد كه هيچ دو نسخه از روى يكديگر يا از روى نسخه‏اى سوم (بجز دستخط مؤلف) نوشته نشده‏اند مگر آن‏كه خلافش به اثبات برسد. اگر ثابت شد كه نسخه‏اى از روى ديگرى كتابت شده است هر دو نسخه حكم يك نسخه را خواهند داشت كه همان نسخه مأخذ است.
تاكنون درباره هيچ دو نسخه مأخذ ما از كتاب عين‏الحيات چنين امرى ثابت نشده است، پس تا اين زمان براى همه نسخه‏ها و منابع مورد نظر قائل به استقلال بايد بود.
بر فرض كه براى نسخه‏هايى نيز عدم استقلال به اثبات رسد، اين امر تنها در مورد همان نسخه‏ها صادق است و اصل براى ديگر نسخه‏ها بر جاى خويش باقى است.
 

15- حساب احتمالات، مبناى تصحيح علمى

با توجه به اين‏كه هدف تصحيح اثر يك مؤلف دستيابى به نوشته مؤلف است، روش گزينش بايد بر مبنايى پايه‏ريزى شود كه از آن، انتساب به مؤلف لازم آيد.
شك نيست كه در نسخه‏هاى متعدد كهن از يك اثر اختلاف وجود دارد و اين همه اختلاف نمى‏تواند از مؤلف باشد، زيرا تحريف، خطا و سهو در نسخه‏هاى كهن امرى بسيار رايج است.
از تغييرات و اصلاحات ايجاد شده توسط مؤلف كه بگذريم، بيگمان اختلافهاى نسخ خطى ناشى از خطا يا تحريف كاتبان است. هر نسخه از اثر و هر ضبط هر نسخه نيز داراى احتمال خطا و تحريف است. به عبارت ديگر هر نسخه از اثر و هر پاره از آن با شكاكترين ديدگاهها ممكن است حاكى نوشته يا سروده مؤلف باشد، ممكن است نباشد. هيچ يك از اين دو احتمال براى هر نسخه واحد بر ديگرى ترجيح ندارد، زيرا مانند خبر مخبر مجهول الحالى است كه احتمال صدق و كذب را يكسان داراست. در بند پيش (اصل استقلال نسخه‏ها) نيز گفتيم كه براساس اصل، هيچ يك از نسخه‏هاى مأخذ ما از روى ديگرى نوشته نشده است و از اين حيث هيچ نسخه‏اى بدون دليل بر نسخه‏اى ديگر ترجيح ندارد. پس احتمال صدق و كذب ضبط همه نسخه‏ها در حد يكديگر است و شباهت نسخه‏ها در يك خطا، اتفاقى است.
با توجه به آنچه گفته شد، احتمال خطاى هر نسخه 50 درصد يا 2/1 خواهد بود.
هرگاه براى 1 نسخه احتمال خطايى در حد 2/1 وجود دارد، احتمال خطاى مشابه اما اتفاقى و مستقل از يكديگر براى 2 نسخه (با توجه به حساب احتمالات) برابر 2/1 به توان 2 يا 4/1 و به عبارت ديگر 25 درصد خواهد شد. به همين نحو احتمال خطاى مشابه 3 نسخه 2/1 به توان 3 يا 8/1 مى‏شود كه برابر 5/12 درصد است.
ملاحظه مى‏شود كه هرچه شباهت نسخه‏ها در زمينه‏اى بيشتر شود، احتمال خطا بودن روايت آنها كاهش مى‏يابد تا جايى كه به سرعت به صفر نزديك مى‏شود.
از سوى ديگر هرچه احتمال خطا كمتر باشد، احتمال انتساب بيشتر است. مثلا اگر احتمال خطا 5/12 درصد باشد، احتمال انتساب 5/87 درصد خواهد شد.
در جدول آتى رابطه تعداد نسخه‏ها، احتمال خطاى مشابه و احتمال انتساب هر مورد به مؤلف براى 1 تا 8 نسخه (تا حداكثر دو رقم اعشارى ) نشان داده شده است:
ص 177
ملاحظه مى‏شود كه اگر هدف تصحيح، دستيابى به سخن و نوشته نويسنده يا سراينده باشد، پشتوانه‏هاى مكتوب تا چه اندازه مى‏توانند رساننده به مطلوب باشند بدون اين‏كه ذوق، علاقه و گرايش‏هاى شخصى در آن دخالت كند و بى آن‏كه نيازى به استفاده از روشهاى ذوقى، قياسى، التقاطى، تك نسخه‏اى و از اين قبيل در تصحيح باشد.
بر اين اساس نمى‏توان تشابهات نسخه‏ها را نيز ناشى از خطا و تحريف كاتبان آنها دانست بلكه نمايانگر مأخذى در زمانها و نسخه‏هاى كهنتر است تا جايى كه به نخستين نسخه مكتوب اثر باز مى‏گردد و از آن سرچشمه مى‏گيرد و هر چه يك تشابه، در نسخه‏هاى بيشترى باشد، احتمال انتساب آن به مؤلف بيش از احتمال انتساب قرائتى ديگر در نسخه‏هايى كمتر است.
 

16- پشتوانه و امتياز آن

اساس كار در تصحيح علمى، تعيين اهميت هر نسخه و مقدار امتياز عددى است كه هر نسخه به قرائت خويش مى‏دهد تا براساس اين اعداد، وجوه گوناگون قرائتها امتياز دهى گردد و آن‏كه واجد تأييد و امتياز بيشتر است ترجيح يابد؛ و اين‏كه در تساوى امتيازها چه بايد كرد.
بر اين مبناست كه اين تصحيح كاملا مستقل از ذهن، گرايش و پيشداورى محقق، آغاز و انجام خواهد يافت.
با توجه به آنچه در بند 15 (حساب احتمالات...) آمد، هر نسخه براى هر قرائت يا ترتيب، 1 امتياز محسوب مى‏گردد و احتمال انتساب آن را به مؤلف افزايش مى‏دهد.
 

17- امتياز كهنترين نسخه

نسخه‏ها بايد بر اساس تاريخ كتابت مرتب شوند. در محاسبه امتياز دو ضبط رقيب از دو مجموعه از نسخه‏ها، كهنترين نسخه در ميان اين دو دسته از نسخه‏هاى پشتوانه، امتيازى ديگر را علاوه بر امتياز خود داراست، زيرا نسخه كهنتر از احتمال انتساب بيشتر و احتمال تحريف كمترى برخوردار است و حتى در تساوى امتيازهاى دو قرائت يا ترتيب، مى‏تواند وجهى براى ترجيح يكى بر ديگرى باشد. به عبارت ديگر به كهنترين نسخه در ميان پشتوانه‏هاى يك قرائت و قرائت رقيب 2 امتياز تعلق مى‏گيرد.
امتيازدهى ترتيب جملات نيز به همين صورت است.
اما با توجه به آنچه گفته شد اگر قرائتى تنها داراى يك پشتوانه و آن هم اقدم باشد داراى 2 امتياز نخواهد بود، زيرا گرچه نسخه كهنتر از احتمال انتساب بيشتر و احتمال تحريف كمترى برخوردار است ولى احتمال تحريف آن تنها با پشتوانه نسخه‏هاى ديگر است كه از ميان مى‏رود.
بنابراين اگر قرائتى داراى 2 پشتوانه عادى باشد، بر قرائت رقيب خود كه داراى يك پشتوانه اقدم است، ترجيح دارد.
 

18- امتياز توالى نسخه‏هاى اقدم

در حالت فوق اگر يك قرائت، علاوه بر كهنترين نسخه در برابر نسخه‏هاى رقيب، داراى پشتوانه از آن نسخه باشد كه پس از نسخه اقدم، كهنترين است، به نسخه اخير نيز امتيازى ديگر علاوه بر امتياز ديگر نسخه‏ها تعلق مى‏گيرد، زيرا علاوه بر آن ويژگى كه در بند پيش درباره نسخه‏هاى اقدم گفته شد اين نسخه قابليت آن را دارد كه در تساوى امتيازهاى دو قرائت كه با وجود نسخه اقدم ايجاد شده است، وجهى براى ترجيح قرائت خود باشد.
علاوه بر همه اينها توالى نسخه‏هاى اقدم حاكى از قرائتى اصيل است كه مرور زمان آن را در نسخه‏هاى بعد به قرائتى ديگر تغيير داده است.
بنابراين به هر يك از نسخه‏هاى اقدم متوالى كه پشتوانه يك قرائت باشند 2 امتياز تعلق مى‏گيرد، حتى اگر اين تعدد توالى، بيش از دو مورد باشد.
آنچه درباره قرائتها گفته شد در مورد ترتيب و جايگاه جملات نيز صادق است.
 

19- نحوه امتيازدهى

با توجه به آنچه در سه بند پيش آمد، به كهنترين نسخه در ميان پشتوانه‏هاى يك قرائت و قرائت رقيب، و نسخه‏هاى كهن بعد از وى 2 امتياز و به ديگر نسخه‏ها 1 امتياز تعلق مى‏گيرد و امتياز هر قرائت، و در نتيجه احتمال انتساب آن به مؤلف، به اين نحو تعيين مى‏شود. براى نمونه اگر قرائتى داراى 3 پشتوانه اقدم متوالى و 2 پشتوانه عادى، و قرائتى ديگر داراى 6 پشتوانه عادى باشد، قرائت نخست از 8 امتياز (1+1+2+2+2) و قرائت ديگر از 6 امتياز برخوردار است. بنابراين قرائت نخستين گزينش مى‏شود.
اهميت به كهنترين نسخه و توالى نسخه‏هاى اقدم مى‏تواند تغييرهاى انجام يافته در طى زمان را مشخص سازد و پشتوانه بيشتر را به قرائتهاى اصيل ببخشد.
آنچه درباره نحوه امتيازدهى قرائت و گزينش آمد در مورد گزينش ترتيب جملات در جزء و كل نيز صادق است.
 

20- اجزاى مشترك

با توجه به اين‏كه دشوارى و اشتباه در خواندن برخى كلمات يا عدم فهم درست آنها مايه آن است كه كاتب، صورت مشابهى از آن را بنويسد، اشتراك نسخه‏ها در اجزاى كلمات نيز مى‏تواند پشتوانه‏اى براى آن اجزا باشد و همچون كلمات، امتيازهايى را به خويش اختصاص دهد.
پس در اختلاف نسخه‏ها در كلمه و اتحاد آنها در اجزاى كلمه نيز مى‏توان اجزا را به روشهاى بالا امتيازدهى كرد و سپس مرجحات را با يكديگر تلفيق نمود و از آن كلمه مرجح ساخت.
براى رفع ابهام، به دو مثال در اين‏باره بسنده مى‏شود:
صفحه 179
 

21- حالت تساوى امتيازها

اگر با وجود نسخه يا نسخه‏هاى اقدم در يك قرائت و تعدد نسخه‏هاى ديگر در قرائت رقيب، تساوى امتياز حاصل آمد، ترجيح با اكثر است، زيرا در اين حالت - با توجه به بند 15 (حساب احتمالات...) احتمال انتساب در اكثر، بيشتر و احتمال خطا و تحريف در آن كمتر از اقل است.
ليكن در اين مورد بايد اقل را كه در امتياز، مساوى يا اكثر شده است در نسخه بدل قرار داد تا نسخه‏ها و تحقيقات آينده، تساوى را بر هم زنند. به همين نحو اگر دو قرائت رقيب، هر يك داراى تنها يك پشتوانه باشند صحيح آن است كه اقدم در هر متن قرار گيرد و قرائت ديگر به عنوان نسخه بدل ارائه شود، زيرا احتمال انتساب اقدم بيش از ديگرى است.
اين قاعده در مورد ترتيب جملات و جايگاه جمله‏هاى افتاده و يا جابه‏جا شده نيز به كار مى‏رود.
در اين حالتها نسخه بدل در حقيقت ناشى از ترديد مصحح در انتخاب، و آگاهى وى از احتمال نقض مورد مقدم است و نوعى احتياط و آينده‏نگرى به شمار مى‏آيد نه اين‏كه لزوما نسخه بدل مؤلف باشد.
 

22- حداقل پشتوانه يك جمله

حداقل پشتوانه براى انتساب يك جمله به يك كتاب 3 امتياز تعيين مى‏شود كه يا از تأييد 3 نسخه بر مى‏خيزد يا از تأييد 2 نسخه كه يكى از آنها كهنترين است. انتخاب اين عدد به دلايل آتى است:
1) با توجه به تعدد نسخه‏هاى يك اثر مانند عين‏الحيات چه در زمان مؤلف و چه در سالهاى نزديك پس از درگذشت او، پذيرش جمله‏اى كه تنها در يك نسخه كامل موجود است به دور از احتياط است. اگر جمله‏اى واقعا در متن اثر موجود بوده است چرا در چند نسخه كامل آن نيست و تنها در يك نسخه به چشم مى‏خورد. با توجه به آنچه در بند 15 آمد، احتمال انتساب يك قرائت، تك نسخه‏اى به مؤلف 50 درصد است كه با احتمال عدم انتساب آن برابرى مى‏كند. بنابراين صحبت از ذره‏اى انتساب آن به مؤلف بدون دليل خواهد بود.
2) براى دو نسخه با 2 امتياز نيز احتمال انتساب 75 درصد است اما از يك سو احتمالى فوق‏العاده نيست و از سوى ديگر با اين ضابطه نمى‏توان مطمئن بود كه تحريف يك نسخه كهن به يكى از نسخه‏هاى جديدتر راه نيافته باشد. بنابراين بيم آن مى‏رود كه با ضابطه 2 امتياز، جملاتى را بپذيريم كه از مؤلف نيستند.
3) درباره پشتوانه 3 امتياز، نه تنها احتمالى قابل توجه - برابر 5/87 درصد - براى انتساب به مؤلف موجود است بلكه وجود 3 نسخه جديدتر، احتمال نگارش هر 3 نسخه را از روى يك تحريف كهنتر به نحو چشمگيرى كاهش مى‏دهد يا وجود يك نسخه كهنتر و يك نسخه جديدتر، اين احتمال را منتفى مى‏سازد. هر يك از اين دو نسخه (يك نسخه كهنترين و يك نسخه جديدتر) مؤيد عدم تحريف در ديگرى هستند.
 

23- كمترين پشتوانه يك كلمه

در برخى كلمات، بين نسخه‏هاى مختلف عين‏الحيات اختلاف است. برخى از آنها يك يا چند كلمه را بيشتر و برخى كمتر دارند.
چند پشتوانه براى يك كلمه لازم است تا بتوان آن را جزء جمله‏اى دانست؟
در بند پيش گفتيم براى انتساب هر جمله به مؤلف 3 امتياز لازم است. از اين ضابطه برمى‏آيد كه هر كلمه هر جمله نيز دست كم از 3 امتياز برخوردار خواهد. اما با توجه به ملاحظات زير، در مورد كلمات غير مشترك در همه نسخه‏هاى واجد يك جمله، مى‏توان حداقل پشتوانه 2 امتياز را براى پذيرش واژه‏اى اضافى پذيرفت:
1) احتمال انتساب واژه‏اى با پشتوانه 2 امتياز برابر 75 درصد است.
2) احتمال از قلم افتادن واژه‏اى در كتابت، بسيار بيش از احتمال از قلم افتادن جمله‏اى است.
3) برخى كلمات، نسخه‏بدل، اصلاح شده و يا جايگزين شده كلمه ديگر توسط مؤلف‏اند.
بسيار پيش مى‏آيد كه اين واژه‏ها خارج از متن و زايد شناخته مى‏شوند و توسط كاتبان و مصححان حذف مى‏گردند؛ در هر حال گرچه نوشته مؤلف هستند اما حذف آنها بسى رايج است.
4) گاه سياق جمله، شاهدى - گرچه ضعيف - براى انتساب واژه‏اى به جمله‏اى است.
5) مجموع ملاحظات فوق، اين نگرانى را شديدا قوت مى‏بخشد كه با تعيين ضابطه 3 امتياز براى واژه‏هاى اضافى، كلماتى از مؤلف - به ويژه آنها كه مشمول بند 3 مى‏شوند - كنار گذاشته شوند.
دو مثال در اين‏باره ارائه مى‏شود:
صفحه 181
فقط در دو مورد است كه تنها تأييد يك نسخه از نسخه‏هاى مأخذ، ملاك گزينش خواهد بود:
1) صلوات الله عليه: از آنجا كه رسم بسيارى از نسخه‏نويسان چنين است كه عبارتهاى صلوات الله عليه و عليه‏السلام و از اين قبيل را به اختصار و هر دو را براى ائمه به صورت (ع) يا (4) مى‏نويسند، ضبط حتى يك نسخه به صورت كامل (صلوات‏الله عليه) يا تركيبى از صاد و لام، بر ضبطهاى ديگر حاوى اختصاريافته آن مقدم است.
همچنين از آنجا كه اختصار (4) در نگارش كاتبان مرسومتر از اختصار صاد و لام است، وجود تنها يك مورد از اختصار صاد و لام بر اختصار (4) ترجيح دارد و نشانگر آن است كه دستخط مؤلف حاوى صلوات الله عليه و از اين قبيل بوده است. به عبارت ديگر، از آنجا كه كاتبان، همواره اختصار صلوات الله عليه را به صورت صاد و لام نمى‏نوشتند بلكه به صورت (4) مى‏نگاشتند، بنابراين چنين نيست كه همواره (4) به معنى عليه‏السلام باشد. بنابراين وجود حتى يك مورد از صلوات الله عليه يا صاد و لام بر موارد ديگر ترجيح دارد.
2) sاضافه و اى وحدت: از آنجا كه رسم كاتبان بر حذف s اضافه و اى وحدت است، وجود حتى يك مورد در يك نسخه، مؤيد وجود آن در دستخط مؤلف خواهد بود.
اما اگر هيچ تأييدى از هيچ نسخه‏اى بر وجود اين دو نباشد، و براساس نثر كهن نيز نبود آنها بى‏اشكال باشد، نشانگر نبودِ آن در متن نوشته و ذهن مؤلف است.
مثلا هر سه نسخه الف، ب و ج چنين دارندو چندان كه ايشان را مى‏راند فايده نمى‏كردكه به همين صورت با رسم‏الخط زمان ما نيز صحيح است و در اصل فايده بوده است نه فايده‏اى.
 

24- نسخه بدلها، اصلاحات و تغييرات مؤلف

گاه پراكندگى دو قرائت با مجموع امتيازهايى مساوى يا نزديك به يكديگر در نسخه‏ها به گونه‏اى است كه تقريبا هر قرائت، يكى - دو - سه در ميان نسخه‏هاى قديم تا جديدتر را پشتوانه دارد. اين امر جاى ترديدى باقى نمى‏گذارد كه هر دو قرائت از مؤلف است و او يكى را نسخه بدل، اصلاح شده و يا تغيير يافته ديگرى قرار داده است اما قصد حذف مورد نخست را نداشته است يا آن‏كه فراموش كرده است كه مورد اول را حذف كند.
در اين صورت هر دو قرائت از مؤلف است و بايد يكى در متن و ديگرى، با ذكر اين‏كه نسخه بدل مؤلف است، در حاشيه قرار گيرد.
متأسفانه رسم اكثر مصححان بر اين است كه در اين موارد، بالاخره يكى از دو قرائت را گزينش و ديگرى را حذف مى‏كنند.
در زمينه تشخيص نسخه بدل بودن جمله، واژه يا واژه‏هايى، بايد اين نكته نيز مورد توجه قرار گيرد كه در برخى نسخه‏ها هر دو بدون ذكر نسخه بدل بودن، در متن يا بدون ذكر آن درج گرديده‏اند از آن رو كه گاه نسخه بدل نويسى مرسوم نبوده است، اما نسخه‏هاى ديگر گواه عدم درج هر دو در متن‏اند.
يكى از ويژگيهاى تصحيح علمى، ارائه صورتهاى گوناگون نوشته يا سروده مؤلف ناشى از تجديدنظر و بررسى مجدد او در دستنوشت خويش است.
 

25- اضافات نسخه‏ها

گاه در بررسى پشتوانه‏هاى يك قرائت مشاهده مى‏شود كه تقريبا هيچ يك از نسخه‏ها در ارائه صورتى ثابت از آن، با ديگرى اتفاق ندارد. در اين صورت شك نيست كه در اصل دستنوشت مأخذ كاتبان وجود نداشته است و كاتبان بعد براى رفع اشكالى كه مى‏پنداشته‏اند، آن را افزوده‏اند. بنابراين وظيفه مصحح حذف آن است.
 

26- كاستى نسخه‏ها و اضافات مصحح

گاه تصحيح براساس ضوابط گفته شده قرائتى را به دست مى‏دهد كه داراى اشكال است و از سويى انتساب آن را به قلم مؤلف يا نخستين دستنوشت اثر نمى‏توان انكار كرد. علاوه بر اين مشاهده مى‏شود كه برخى نسخه‏ها براى رفع اين اشكال اساسى واژه‏هايى را از خود افزوده‏اند. بنابراين چاره‏اى براى محقق باقى نمى‏ماند جز اين‏كه جاى خالى را با كلمه يا كلماتى پر كند. ليكن بايد اين اضافه مصحح در ميان علامت {} قرار داده شود.
اما بهتر است كه همان اضافه داخل قلاب نيز تا حد امكان از ميان اكثر و اقدم نسخه‏هاى كهن انتخاب شود نه اين‏كه ذوق مصحح در آن به كار رود.
به چند نمونه بسنده مى‏شود كه يا در صورت وجود دستخط مجلسى، در دستخط مجلسى نيستند، يا با نبودِ دستخط مجلسى، نسخه‏هاى اكثر و اقدم، آن را روايت نمى‏كنند: - از جمله موعظه‏هايى كه حضرت لقمان پسرش را فرمود {اين بود} كه...
- پادشاه با آن شدت غضب {و} خشمى كه او را از جا به در آورده بود، ضبط خود مى‏نمود.
- و {از} زيارت‏كنندگان خود اطلاع دارند.
- و در روزهاى {داغ} به سبب روزه خود را تشنه مى‏داشتى.
 

27- سهو و خطاى مؤلف

براساس اصولى كه تا بدينجا براى تصحيح در نظر گرفته شد، گاه تصحيح بر اين پايه، قرائتى را به دست مى‏دهد كه اولا در صحت انتساب آن به مؤلف ترديد نمى‏توان داشت و ثانيا خالى از خطا نيست، در اين حالت باكى نيست كه خطا را از مؤلف بدانيم يا چنين توجيه كنيم كه وى طرحى را ريخته و فرصتى براى اصلاح يا تكميل آن نيافته است.
از سوى ديگر هدف تصحيح ايجاب مى‏كند كه عين آنچه را از مؤلف باقى مانده است نقل كنيم و به هيچ وجه دست به تغيير و اصلاح آن با نظر خويش نزنيم. تنها مى‏توان در حاشيه، اشاره به عدم صحت يا اشكالهاى ديگر آن داشت يا اگر درست را در متن مى‏آوريم، به خطاى مؤلف در حاشيه اشاره كنيم.
در اين تصحيح، مواردى از اشتباه را كه مجلسى در نقل آيات، ترجمه برخى لغات آيات يا روايات، اعرابگذارى برخى كلمات و نقل اسامى برخى راويان داشته است (با علامت * در متن و حاشيه و با حروف سياه در حاشيه) متذكر شده‏ايم.
 

28- خطاى قلم مؤلف

گاه تصحيح براساس اصولى كه در بندهاى قبل گفته شد مصحح را به قرائتى مى‏رساند كه خطا يا بيمعنى است، ليكن از سويى احتمال قوى انتساب آن را نمى‏توان انكار كرد و از سوى ديگر نمى‏تواند خطاى شخص مؤلف باشد يا به هر حال مى‏تواند خطاى او نباشد. در اين مورد بايد آن را اشتباه قلمى - نه شخصى - مؤلف تلقى نمود، صحيح را در متن وارد كرد و در حاشيه، مورد غلط را مذكور داشت تا امانت در نقل رعايت گردد. حتى اگر غلط نيز در متن و صحيح در حاشيه نوشته شود، از آن‏رو كه به هر حال منسوب به دستنوشت مؤلف است، كارى بيجا نيست اما بايد به خطا بودن آن و منشأ خطا اشاره داشت.
 

29- جايگاه تصحيح املايى

تصحيح املايى پس از طى مراحل علمى تصحيح مى‏پذيرد و از اهميت خاصى برخوردار است.
مطالعه نسخه‏هاى خطى قرون گذشته نشان مى‏دهد كه كاتبان و مؤلفان گذشته، رسم‏الخطى اغلب متفاوت با رسم‏الخط امروز ما داشته‏اند. مثلا آنان مقيد به گذاشتن همه نقطه‏هاى يك كلمه نبوده‏اند؛ پ را ب، چ را ج، ژ را ز و برخى از موارد د امروزين را به صورت ذ مى‏نوشتند؛ زير ى (بزرگ) دو نقطه و زير س سه نقطه قرار مى‏دادند؛ دو نقطه و يك نقطه را به صورت سه نقطه مى‏گذاشتند؛ چو را چه و اى را (مثلا در نامه‏اى) به صورت ء (مثلا نامه) مى‏نوشتند؛ مد آ و سركج دوم گ را نمى‏گذاشتند؛ ه‏ى غير ملفوظ و هاى جمع را در يكديگر ادغام مى‏كردند و - مثلا - نامه‏ها، خانه‏ها و شاخه‏ها را به صورت نامها، خانها، و شاخها مى‏نگاشتند و گاه املاى كلمه را غلط مى‏نوشتند.
ما امروز بايد همه را براساس رسم‏الخط خويش بنويسيم. در اين زمينه مواردى وجود دارد كه تغيير آن براى ما يقينى است و در مواردى ديگر با ترديد و ظن و شك روبه‏رو هستيم.
از موارد يقينى، اغلاط املايى و ديگر صورتهايى را مى‏توان نام برد كه وجه ديگر ابدا درست نيست.
به نمونه برخى تغييرات براساس تصحيح املايى اشاره مى‏شود:
صفحه 185
بند بعد به ارائه موردى از تصحيح املايى مى‏پردازد كه شايان تأمل است.

30- جايگاه بحثهاى ادبى و روشهاى قياسى والتقاطى در تصحيح علمى

پس از گذراندن كليه مراحل تصحيح و پس از تصحيح املايى، مواردى است كه به خاطر رسم‏الخط، حتى تصحيح املايى چاره‏ساز نيست و نمى‏شود تصميم‏گيرى كرد. به عبارت ديگر، طرفين انتخاب، از نظر تصحيح املايى على‏السويه هستند. در اينجاست كه تصميم با بحثهاى علمى و ادبى از طريق ارائه استدلالها، شواهد، قراين و غير آنهاست.
نكته‏اى در اينجا حايز كمال اهميت است و آن اين‏كه روش بحث در تصحيح قياسى و التقاطى را كه آن همه در عدم طريقيت آنها براى وصول به سخن مؤلف و به عبارت ديگر در تصحيح نبودن آنها سخن گفتيم چرا در اينجا به كار مى‏بريم.
پاسخ دشوار نيست: فرق است ميان اين‏كه مبناى تصحيح، ذوقى، قياسى، التقاطى و از اين قبيل باشد و از آغاز و در مبنا به كار رود تا اين‏كه مبناى تصحيح، علمى و براساس پشتوانه‏ها باشد و انتخاب بر پايه آن صورت پذيرد ليكن رسم‏الخط قرائت برگزيده با روشى ديگر و از سر ناچارى انتخاب شود. در حقيقت، تصحيح، مراحل انتخاب خود را براساس پشتوانه‏ها گذرانده است و اينك ترديد در اين است كه متن را چگونه بايد خواند. و اين خواندن در هر دو صورت با رسم‏الخط كهن يكسان است ولى رسم‏الخط امروزين و لزوم نقطه گذاريهاى متن، ما را وادار به انتخاب بر اساس معنى مناسب مى‏كند و يافتن اين معنى مناسب جز از طريق مقايسه با ديگر عناصر جمله، عبارت يا بيت و استفاده از اطلاعات ادبى و علمى و در صورت لزوم مراجعه به ترجمه يا مقايسه با مأخذ متن يا اصل آيات و روايات امكان‏پذير نيست. در اينجا كار روش قياسى و التقاطى جز اين نيست كه تعداد نقطه‏ها يا سركجها يا اعراب كلمه يا وصل و پيوست كلمات يا جايگاه مكث را در عبارت تعيين كند، آن هم تنها در صورتى كه هيئت كلمه مشخص شده است.
براى نمونه، همه نسخه‏هاى مأخذ ما (جز ب) چنين دارنداياك أن تدركك الصرعه عند العزه
و ب راوى الغزه است.
با توجه به اين‏كه ترجمه اين كلمه غفلت است، پس العزه نمى‏تواند درست باشد و صحيح آن الغره است و از كثرت پشتوانه معلوم مى‏شود كه جابه‏جايى نقطه در دستخط مؤلف و اشتباه قلمى او اين اشتباه را براى كاتبان پيش آورده است.
اما با تمام قوت استدلالهايى مشابه، درباره ضعف اين‏گونه مباحث در اثبات انتساب به مؤلف، همين بس كه گاه واقعا نمى‏توان به يقين گفت كدام يك از طرفين، سخن مؤلف است و كدام نيست.
بنابراين بهتر است در اين زمينه جانب احتياط را فرو نگذاشت و به ويژه در مواردى كه هر دو يا چند صورت، متحمل معنايى مناسب‏اند، از درج علايمى براى مكث و غيره خوددارى كرد و در موارد مربوط به سركج، نقطه و غيره، مورد ديگر را نيز در حاشيه ذكر نمود. مانند:
صورت مورد ترديد     صورت درست ديگر
شاخها     شاخه‏ها
شرارها     شراره‏ها
لوحها     لوحه‏ها
پيشتر و بيشتر     بيشتر و بيشتر
بيش از ديگران     پيش از ديگران
 

31- قرائتهاى بيمعنى

اگر تحقيق منجر به پذيرش انتساب قرائتى شد كه به بيمعنى بودن آن يقين داريم، بيگمان خطاى قلمى مؤلف يا نخستين دستنوشت اثر اوست، يا دشوارى خواندن و ديگر مشكلات نوشتارى، آن را بدين صورت تغيير داده است.
در اين مورد نيز با استناد به دلايلى قابل قبول - همان‏گونه كه در انواع ديگر تصحيح (التقاطى، قياسى، املايى) مرسوم است - مورد صحيح و بامعنى كه نزديكترين شباهت صورى را با متن داشته باشد در متن، و وجه بيمعنى در حاشيه نوشته مى‏شود.
نمونه‏هايى از اين وجوه بيمعنى عين‏الحيات ناشى از اشكال در دستنوشت مؤلف و درست آن در زير مى‏آيد:
مورد بيمعنى     درست
عبادات حق بسيار است كه موهم معنى     عبارات حق بسيار است كه موهم معنى
باطل باشد     باطل باشد
بترك تغييرها/ بقيرها/ تعبيرها/ بتعبيرها     تبرك به قبرها
جمادات سبك نحو شعور     جمادات را يك نحو شعور
احوال بصيرتان     احول بصيرتان
أن أجتمع المال     أن أجمع المال
آنجاى صفات     انحاى صفات
اما اگر به بيمعنى بودن موردى يقين نيست و احتمال معنى براى آن مى‏رود، دليلى براى تغيير آن وجود ندارد و نمى‏توان تأييد نسخه‏ها را ناديده گرفت. حتى اگر نسخه‏اى قرائت بهترى ارائه كند، امتياز كمتر، دليل تحريف آن نسخه براساس اصول تحريف است كه در بند 33 خواهد آمد.
 

32- ضعف اطلاعات ما

تحقيق براساس اصولى كه مذكور آمد گاه بدينجا مى‏انجامد كه در انتساب قرائتى به مؤلف ترديد نداريم ليكن معنى آن را نمى‏يابيم بدون آن‏كه به بيمعنى بودن آن يقين داشته باشيم. از آنجا كه اذعان به قصور فهم و دانش و اطلاعات خويش لازم است، به هيچ وجه نبايد آن قرائت را از متن خارج نمود يا آن را تغييرداد. صحيح آن است كه به عدم دسترسى خود به اطلاعات كافى اقرار كنيم و زدايش غبار جهل را به آينده و آيندگان بسپاريم.
 

33- اصول تحريف

نبايد پشتوانه‏هاى قوى از ضبط اكثر و اقدم نسخه‏ها براى قرائتهايى نادرست، غريب، بيمعنى، نامأنوس، نازيبا و يا زيبا اما قابل زيباتر شدن، پژوهشگر تصحيح علمى را در صحت راه خود به گمان اندازد يا مايه آن شود كه وجوه درست، سر راست، آشنا، بامعنى، مأنوس، مفهوم، زيبا يا زيباتر را به مؤلف منسوب داند و از پشتوانه‏هاى قوى رويگردان شود. اين نكته و اصل همواره بايد در نظر باشد كه كاتبان تحريفگر - اغلب - بسته به ميزان سواد و ذوق شخصى و سبك نگارش زمان خود، غلط را به صحيح، غريب را به آشنا، بيمعنى را به بامعنى، نامأنوس را به مأنوس، نامفهوم را به مفهوم، نازيبا را به زيبا، زيبا را زيباتر و خاص، جزئى و موردى را به عام، كلى و فراگير تبديل و تحريف مى‏كنند.
به نمونه‏هايى از اين‏گونه تحريفها در نسخه‏هاى عين‏الحيات توجه فرماييد:
نوشته مؤلف     تحريف برخى نسخه‏هاى بعد
تحريف غلط به صحيح:
مى‏خواستند... بخرد     مى‏خواستند... بخرند/ مى‏خواست... بخرد
رو از... رومى‏گردانند     رواز... مى‏گردانند / از... رو مى‏گردانند
تحريف غريب به آشنا:
بِكيبانَد(1)     بگرداند / بكشاند
گَو(2)     گودى / گودال
نوشته مؤلف     تحريف برخى نسخه‏هاى بعد
مد(3)هاى علما / مد قلمهاى علما     مداد علما / مدادهاى علما
مَرغى(4كه بر روى زمين مى‏رويد     مُرغى كه روى زمين مى‏پرد
صفيحه(5)     صحيفه
پيشينى(6)     پيشانى
كلاخ     كلاغ
 

1-   كيباندن: به يك سوكشاندن - به كنار كشاندن - از راستى به كژى بردن - منحرف كردن.
2-   گَو: گودى - فرورفتگى.
3-   مَد: كشش - كشش قلم.
4-   مَرغ: سبزه - چمن.
5-   صفيحه: پهنه - بخش پهن از هر چيز.
6-   پيشينى: پيشانى.

اَرده‏دوشاب(1)     اَرده و دوشاب
غش و دغل     غش و غل
خداوندى كريمى     خداوند كريمى
پسرى نيكورويى     پسر نيكورويى
متوقع     توقع
تحريم نامفهوم به مفهوم:
اعانت فلان مؤمن موجب نقص قدر     اهانت فلان مؤمن موجب نقص قدر
ماست.(2)     ماست.
ممتع     متمتع
وَلَدَهُ و وَلَدَ وَلَدِه(3)     وُلدَهُ و وُلدَ وُلدِه
(به معنى: فرزندانش را و فرزندان فرزندانش را)
نوشته مؤلف     تحريف برخى نسخه‏هاى بعد
تحريف نازيبا و زيبا:
كه (به تعداد زياد و قابل حذف)     حذف كه
حيرت‏زدگان به وادى بيخبرى و جهالت     حيرت‏زدگان وادى بيخبرى و جهالت
 

34- دستاوردهاى تصحيح علمى

پس از طى مراحل تصحيح علمى متوجه مى‏شويم كه تا چه اندازه ذهنيات تصحيحگران قياسى، التقاطى، ذوقى و از اين دست كه داورى درباره زيبايى، شيوايى، تناسب و بهتر بودن يك سروده يا قرائت را مبناى تصحيح اثر يك نويسنده يا ديوان يك شاعر قرار مى‏دهند، نادرست است و خلاف آن به اثبات مى‏رسد.
به طور خلاصه پس از دستيابى به سخن يك مؤلف يا سروده‏هاى يك شاعر، نتيجه مى‏شود:
چنين نيست كه همه نوشته‏ها يا سروده‏هاى دانشمندان، نويسندگان و سخنسرايان لزوما بهترين باشند.
سهو و خطا به دانش و انديشه و قلم غيرمعصومان راه دارد.
هنوز معانى و مفاهيمى در متون كهن هست كه دانش ما به آنها دسترسى ندارد.
برخى آثار، داراى نسخه بدل مؤلف يا شاعر، و همه متعلق به اويند.
نه هرچه متناسب با انديشه و بيان يك مؤلف يا شاعر است از اوست و نه هرچه اين‏گونه نيست از او نيست.
از ويژگيهاى تصحيح علمى يكى اين است كه در دنياى مجهولات تازه را به روى پژوهشگر باز مى‏كند و او را به تكاپوى بيشتر وا مى‏دارد و زمينه كشف معلومات تازه را براى او فراهم مى‏آورد، به خلاف روشهاى ديگر كه اغلب مانع ظهور و بروز حقيقت‏اند.
مثلا برخى مصححان با اين ذهنيت كه براى هر عنصر زبانى در متون كهن، بايد شاهدى در لغتنامه‏هاى موجود باشد، راه يافته‏هاى نو را بر خود مى‏بندند، زحمت جست‏وجوى معنى به خود نمى‏دهند و در متون كهن تغيير پديد مى‏آورند.
براى نمونه، شايد نتوان براى واژه حَصينى، معادلى يا توضيحى در واژه نامه‏ها يافت اما كافى است مراجعه‏اى شفاهى يا در صورت امكان، كتابخانه‏اى به گويشهاى محلى كشور داشته باشيم تا بسيارى واژه‏هاى رايج در گذشته، نامكتوب در فرهنگها و مورد استفاده در گويشهاى محلى را بيابيم و مثلا متوجه شويم كه همين واژه، نام ظرفى است استوانه‏اى شكل و اغلب سفالين و تقريبا به شكل و اندازه تشتهاى كوچك، با كاربردهاى گوناگون.
يا ممكن است واژه پيشينى را با معنى مناسب متن در فرهنگنامه نبينيم اما به قرينه عبارت بتوانيم دريابيم كه تلفظى ديگر براى پيشانى است.
 

35- پاسخ به يك شبهه

ممكن است با آنچه در مورد عدم پيشداورى در بهترين بودن گفتار و نوشتار يك مؤلف گفتيم و با ايرادهايى كه بر تصحيح ذوقى، قياسى، التقاطى و بسامدى وارد آورديم اين شبهه در ذهن پديد آيد كه محصول تصحيح بر اساس پشتوانه‏ها چيزى خشك، بيروح، پرغلط و نازيباست. اين نكته نيز لازم است تذكر داده شود كه تجربه ما حتى در تصحيح برخى متون ادبى مانند ديوان حافظ با تكيه بر پشتوانه‏ها و نيز اكثر و اقدام كهنترين نسخه‏ها خلاف اين را نشان داده است. بسيارى قرائتهاى ارائه‏شده اگر با تأملى بيشتر، از نتايج تصحيحهاى ذوقى و قياسى و غيره به‏طور آشكار يا پنهان زيباتر، دلنشين‏تر و عميقتر نباشند، دست‏كم مورد تأييد ذوق سليم و طبع لطيف هستند و تصحيحهاى ديگر نيز آنها را بر صورتهاى تغييريافته ترجيح خواهند داد.
در هر حال اگر هم تصحيح علمى در مواردى حاكى بهترينها و زيباترينها نباشد چه باك؛ نمايانگر سخن صاحب اثر كه هست.
 

ويژگيهاى طبع حاضر

طبع حاضر از عين‏الحيات مجلسى ويژگيهاى زير را داراست:
1) تصحيح آن براساس روشى علمى كه در گفتار آمده، انجام يافته و از تحريفهاى كاتبان و نسخه‏هاى قرون بعد از مؤلف به دور است.
2) نسخه بدلها و تغييرات مؤلف هر يك در جاى خويش آمده است.
3) قرائتهايى ديگر كه داراى احتمال انتسابى تقريبا مساوى با متن است در حاشيه درج شده و احتمال تغيير اين نسخه با تحقيقات آينده را كاهش مى‏دهد.
4) عبارات و كلمات غير فارسى اعرابگذارى شده‏اند تا به سهولت خوانده شوند.
5) در مواردى كه خواندن لغات و عبارات فارسى با مشكلى مواجه بوده از اعرابها و علامتگذاريهاى لازم استفاده شده است.
6) براى موارد غيرقابل فهم خوانندگانى با سطح سواد متوسط، اطلاعات لازم و نكات توضيحى كوتاه در زير هر صفحه آمده است.
7) پيشگفتار، گفتارها و پانوشتهاى توضيحى كتاب داراى آگاهيهايى نو براى خواننده متخصص است.
 

سپاس

در پديد آمدن اين نسخه جديد از تصحيح و توضيح عين‏الحيات ملا محمد باقر مجلسى، عزيزان و سرورانى همكارى، هميارى و همدلى داشته‏اند كه لازم است در همين جا سپاس خود را تقديمشان دارم: آقاى نادر قديانى پيشنهاد دهنده اين طبع از عين‏الحيات بوده‏اند و خانم مريم يعقوبى مسئول روابط عمومى انتشارات قديانى پيگيريهاى اجرايى را بر عهده داشته‏اند. زحمت تهيه برخى از نسخه‏هاى خطى بر عهده آقاى مهدى فياض‏فرد و خانم پروانه مهينى بوده است. مسئولان و همكاران بخشهاى نسخ خطى كتابخانه آستان قدس رضوى، كتابخانه جامع گوهر شاد، كتابخانه ملك و كتابخانه آيت‏الله العظمى مرعشى نجفى به ويژه آقايان طالب‏الحق، ناصرى، جغتايى و دكتر محمود مرعشى بر اين اثر منت دارند. تصحيح متن بدون همكاريهاى دوستانى كه نامشان مى‏آيد، امكان پذير نبود: خانم پرى سيما صدريه، آقاى عليرضا مافى، آقاى سيد مسعود رفيعى، آقاى سيد فريدالدين رفيعى قزوينى، آقاى سعيد عبادى، آقاى محمد مشفقى، آقاى خداداد طوفانيان، آقاى على استادولى، آقاى سيد عليرضا رفيعى و آقاى سياوش اركانى. طراحى و صفحه‏آرايى اين اثر مرهون زحمات دفتر طرح و اجراى كتاب و مسئول آن آقاى يحيى برابادى و همكاران آن آقاى سيروس صدوقى و خانم لادن سليمى است. حروفنگارى و امور رايانه با خام سوسن خامنه‏اى و آقاى حميدرضا خدابخش بوده است. فرصت و فراغت پرداختن به اين كار تصحيح و شرح از آنجا فراهم آمد كه همسر ارجمندم خانم شفق پدرام دشواريها و مسئوليتهايى را پذيرفتند كه خداوند بر عهده همسران ننهاده است.
خداى بى‏نياز را سپاسگزارم و همه خطاها و كاستيهاى اين اثر را از ضعف و نقص خود مى‏دانم.
و الى الله المنتهى
س.ع.م. رفيعى
فروردين 1380 هجرى خورشيدى محرم‏الحرام 1422 هجرى قمرى

1-   ارده‏دوشاب: ارده‏شيره - مخلوط كنجد نرم شده با شيره.

2-  براساس جملات قبل مربوط به اين متن، مقصود اين است كه علما نگويند كمك به فلان مؤمن (و وساطت درباره كار او نزد صاحب‏منصبان) قدر و احترام و ارزش ما را پايين مى‏آورد.
3-   ولد از واژه‏هايى است كه جمع و مفرد آن در زبان عرب يكسان و رايج است و جمع آن به صورت ولد كمتر مرسوم است.
مجلسى صورت نخست و مرسوم را برگزيده و كاتبان بعد، به خاطر عدم از اين نكته لغوى، آن را به ولد تغيير داده‏اند.