پيشگفتار مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم(4)
لآلى(5حمد(6)، و جواهر(7ثنا(8)، تحفه بارگاه جلال كبرياى(9حكيمى(10كه الواح(11ارواح قابله(12نوع بشر(13راكه مظهر(14غرايب صنع(15قضا و قدر(16است به صيقل مواعظ(17دلپذير و حكمتهاى(18)بى‏نظير جلا داده، عكسپذير صفات كمال(19و چهره گشاى نعوت

1-   ارده‏دوشاب: ارده‏شيره - مخلوط كنجد نرم شده با شيره.
2-  براساس جملات قبل مربوط به اين متن، مقصود اين است كه علما نگويند كمك به فلان مؤمن (و وساطت درباره كار او نزد صاحب‏منصبان) قدر و احترام و ارزش ما را پايين مى‏آورد.
3-   ولد از واژه‏هايى است كه جمع و مفرد آن در زبان عرب يكسان و رايج است و جمع آن به صورت ولد كمتر مرسوم است.
مجلسى صورت نخست و مرسوم را برگزيده و كاتبان بعد، به خاطر عدم از اين نكته لغوى، آن را به ولد تغيير داده‏اند.
4-   معنى بسم‏الله... به طور دقيق چنين مى‏شود: به نام خداوند بسيار بخشنده پر مهر پيوسته بخششگر مهرورز.
رحمن به معنى كسى است كه از سر مهر بخشنده است و اين مهر و بخشش او بسيار است (بسيار بخشنده مهربان) رحيم نيز به معنى كسى است كه از سر مهر بخشنده است اما اين مهر و بخشش وى همواره و پيوسته جريان دارد (همواره بخشنده مهربان). ترجمه بسم‏الله... با عبارتهايى مانند به نام خداوند بخشنده مهربان و از اين قبيل، دقيق نيست گرچه روان است و به ذهن مى‏نشيند.
5-   لآلى: جمع لؤلؤ - مرواريدها.
6-   حمد: شكر و مدح - سپاس و ستايش.
7-   جواهر: گوهرها.
8-   ثنا: تحسين - تعريف - ستايش - نيايش.
9-   جلال كبريا: شكوه عظمت و بزرگى.
10-   حكيم: آن كه همه كارهاى او از روى تشخيص، مصلحت و صحت است، همه محكم و استوار و از بيهودگى و خطا بركنار است و توجيهى درست پشت هر يك نهفته است. از نامهاى خداست. به كسى نيز گفته مى‏شود كه نصيحتها و سفارشهاى خردمندانه مى‏كند. به اين معنى نيز خداوند حكيم است زيرا در كتاب خويش به توصيه‏ها و آموزشهاى حكيمانه پرداخته است.
11-   الواح: لوحها - (در اينجا:) صفحات فلزى (كه با صيقلى كردن و جلا دادن مى‏توان از آن مانند آينه استفاده برد. در قديم نيز آينه‏ها را به همين‏گونه مى‏ساخته‏اند).
12-   قابله: مؤنث قابل - پذيرا - مستعد.
13-   نوع بشر: گونه‏اى از موجودات كه انسان‏اند.
14-   مظهر: محل ظهور - جايگاه آشكار شدن.
15-   غرايب صنع: شگفتيهاى آفرينش.
16-   قضا و قدر: قدر هر چيز اندازه آن چيز است از نظر طول، عرض و ميزان بهره از هستى، مقدار زمانى كه هست و ديگر ويژگيهاى وجودى آن، كه همه از سوى خداوند تعيين مى‏شود. قضاى هر چيز اراده حتمى خداست بر اين كه آن چيز با آن ويژگيها در شرايط و موقعيت خويش پديد آيد.
17-   مواعظ: موعظه‏ها - پندها - اندرزها.
18-   حكمت: (در اينجا) سخنان آموزنده و پندآميز كه از دانش، تشخيص، مصلحت و راستى و درستى برمى‏خيزد و بر پايه‏هايى محكم و استوار بنا شده و از بيهودگى و خطا بركنار است.
19-   صفات كمال، صفات كماليه - ويژگيها و صفاتى از خداوند كه تنها با در نظر گرفتن حقيقت ذات او و بدون توجه به مخلوقات در نظر مى‏آيند، مانند عالم (دانا)، قادر (توانا)، حى (زنده). به آنها صفات ثبوتيه حقيقيه يا صفات ذاتيه خداوند نيز مى‏گويند.

جلال(1خويش گردانيده و چشمه‏هاى حقايق از لسان(2معجزبيان(3انبيا و اصفيا(4بر بساتين(5قلوب صافيه(6و مزارع صدور زاكيه(7ارباب(8فطنت(9و ذُكا(10جارى ساخته، الوانِ(11رَياحينِ(12محبت و انواع گلهاى معرفت(13دمانيد(14).
و صلواتِ(15نامحدود بر زُبده عالم وجود(16و صاحب مقام محمود(17و باعث ايجاد سَبعِ طِباق(18و متمم صحيفه مكارم اخلاق(19)، مقدس جنابى(20كه از خزانه(21فيض(22ازلى(23به تشريف(24شريف انك لعلى خلق عظيم(25سرافراز است، و امت نوازى كه از وفور شفقت(26و مرحمت، به مَنقَبتِ(27حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم(28ممتاز است. اعنى(29سيد - المرسَلينَ، و فَخرَ العالمين، و شَفيعَ المُذنِبينَ، و رحمه الله على الأولين و الآخرين، محمد بن عبدالله خاتم النبيين(30).
و درود نامعدود(31بر آل اطهار(32و اهل بيت اخيارِ(33او كه به نور تولايشان(34قَناديل(35دلهاى محبان(36روشنى بخش زمين و آسمان گرديده، و از شَعشَه(37خورشيد محبتشان به مقتضاى(38سيماهم فى وجوههم من أثر السجود(39صبح صادق(40يقين و ايمان از جبين(41شيعيان دميده. خصوصا سيد اوصيا(42)، و امام اتقيا(43و فريادرس روز جزا(44و مَحرم سُرادِق(45لو كشف الغطا(46)، باب مدينه علم(47)، و لنگر سفينه حلم(48)، اعنى(49): ولى الله المرتضى(50)، و سيف الله المنتضى(51)، أميرالمؤمنين(52و يعسوب المسلمين(53)، أسدالله الغالب(54)، و شهاب الله

1-   نعوت جلال: صفات جلال - ويژگيها و صفاتى از خداوند كه در معنى آنها سلب و نيستى در نظر گرفته مى‏شود مانند نفى جسميت، تركيب و ديگر ويژگيهاى ذاتى آفريدگان. آنها را صفات سلبيه و صفات نقص نيز مى‏گويند زيرا ثبوت آنها براى خداوند باعث نقص و احتياج است و اين براى خداوند محال است. به آنها صفات مى‏گويند زيرا ثبوت آنها براى خداوند باعث نقص و احتياج است و اين براى خداوند محال است. به آنها صفات جلال از آن رو گفته مى‏شود كه خداوند پاك و مبرا و منزه است از صفاتى كه شايسته جلال او - يعنى عظمت، بزرگى و شكوه بى‏انتهاى او - نيست.
2-   لسان: زبان - سخن.
3-   معجزبيان: چيزى كه گفتار و طرز سخن آن معجزه است.
4-   اصفيا: جمع صفى - پاكان - خاصان - برگزيدگان.
5-   بساتين: جمع بستان - بوستانها - باغهاى گل.
6-   قلوب صافيه: دلهاى پاك، پاكيزه، خالص، صاف و بى‏غل و غش.
7-   صدور زاكيه: سينه‏هاى پاك و رشد يابنده.
8-   ارباب: صاحبان.
9-   فطنت: هوشيارى - دانايى - فهم.
10-   ذكا: تيزهوشى - قدرت دريافت سريع.
11-   الوان: جمع لون - رنگها - نوعها - گونه‏ها .
12-   رياحين: جمع ريحان - گياهان خوشبو.
13-   معرفت: شناخت.
14-   دمانيدن: رويانيدن.
15-   صلوات: جمع صلات يا صلواه - درودها - دعاها.
16-   زبده عالم وجود: خلاصه و برگزيده جهان هستى. مقصود پيامبر اسلام (ص) است (از آن رو كه انسان، برترين و برگزيده‏ترين موجود عالم هستى است و انسان كامل حتى از فرشتگان برتر است، و رسول اكرم (ص) برترين و برگزيده‏ترين انسان است).
17-   صاحب مقام محمود: داراى جايگاهى كه سپاس و ستايش و تحسين همگان را برمى‏انگيزد. در آيه 79 سوره اسراء (17) خطاب به پيامبر اسلام آمده است: و من الليل فتهجد به نافله لك عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا (و پاره‏اى از شب را براى آن {- نماز -} بيدار شو، كه اين براى تو افزون {بر نمازهاى واجب، واجب} است. باشد كه پروردگارت تو را در جايگاهى ستودنى بدارد). اين مقام محمود يا جايگاه ستودنى به شهادت روايات شيعه و اهل سنت مقام شفاعت كبر است. پيامبر اسلام به اذن پروردگار در قيامت هر كه را خواهد شفاعت مى‏كند و از دوزخ نجات مى‏دهد. در آن روز هيچ كس از مؤمنان نيست كه به شفاعت او نيازمند نباشد و هيچ كس در هيچ امتى صاحب‏آبروتر از حضرت محمد (ص) نيست كه بتواند مايه رهايى انسانها از رنجهاى بزرگ شود. اين مرتبت نتيجه جايگاه وى در عالم هستى است كه برترين و برگزيده‏ترين آفريدگان است.
18-   باعث ايجاد سبع طباق: علت يا هدف آفرينش هفت طبقه (آسمان). تركيب سبع سموات طباقا (هفت آسمان بر روى يكديگر) در آيه 3 سوره ملك (67) و آيه 15 سوره نوح (71) آمده است. به شهادت آيه 7 سوره هود (11) و برخى آيات ديگر، خداوند زمين و آسمانها را براى انسان و تكامل وى آفريده است. بنابراين باعث و علت پديدآمدن زمين و آسمانها ظهور و بروز انسان كامل است. از آنجا كه حضرت محمد مصطفى برترين و كاملترين انسانهاست، نمونه بارز علت و هدف پيدايش آسمانها و زمين آن حضرت است.
19-   متمم صحيفه مكارم اخلاق: تمام كننده كتاب اخلاق نيك. اشاره است به سخن مشهور رسول اكرم (ص): بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (مبعوث شدم تا اخلاق نيك را به كمال رسانم).
20-   مقدس جناب: آن‏كه {از فرط تقدس و پاكى} آستانش {نيز} مقدس و پاك است.
21-   خزانه: محل نگهدارى اشياى نفيس (به ويژه در دربار پادشاهان).
22-   فيض: بخشش - عطا.
23-   ازلى: منسوب به ازل، ازل زمان بى‏ابتدا را مى‏گويند (در برابر ابد كه زمان بى‏انتهاست). فيض ازلى: بخشش و عطاى خداوند در زمانى كه ابتدايى براى آن تصور نمى‏توان كرد.
24-   تشريف: خِلعت - لباس دوخته‏اى كه بزرگى به كسى بخشد.
25-   بخشى از آيه 4 سوره قلم (68): به راستى كه تو از خوى و منشى بس بزرگ برخوردارى.
26-   شفقت: دلسوزى و مهربانى.
27-   منقبت: آنچه مايه ستايش ديگران و فخر و مباهات شخص است.
28-   بخشى از آيه 128 سوره توبه (9): {پيامبر} دلبسته {شما و هدايت} شماست و براى مؤمنان، دلسوز و مهربان و بخشنده است.
29-   اعنى: مقصودم اين است - يعنى.
30-   ترجمه عبارتهاى عربى: سرور و سالار رسولان و پيامبران و فرستادگان، مايه افتخار جهانيان، شفاعت كننده گناهكاران، و رحمت خداوند براى اولين تا آخرين مردمان، محمد فرزند عبدالله پايان بخش و آخرين پيامبران.
31-   نامعدود: بيشمار.
32-   آل اطهار: دودمان پاك - پاكان دودمان.
33-   اهل بيت اخيار: خاندان نيك - نيكان خاندان.
34-   تولا: دوستى و محبت كسى - سپردن حكومت به كسى.
35-   قناديل: جمع قِنديل - چراغ - شمعدان (به ويژه آنها كه از سقف آويخته مى‏شوند.)
36-   محبان: دوستداران.
37-   شعشعه: پراكنده شدن نور.
38-   به مقتضاى...: براساس آنچه لازمه... است.
39-   بخشى از آيه 29 سوره فتح (48): {كسانى كه با محمد - رسول خدا - هستند} نشانه آنها در رخسارشان از اثر سجود پيدا است.
40-   صبح صادق: وقتى كه روشنى آفتاب صبحگاهى را به خوبى در ميان تاريكى شب بتوان ديد و از آن پس هوا رو به روشنى بيشتر مى‏رود.
41-   جبين: پيشانى.
42-   سيد اوصيا: سرور و سالار كسانى كه {از سوى پيامبران براى جانشينى آنها و رهبرى امتها} توصيه و سفارش شده‏اند. توضيح: به عقيده شيعه، اگر قرار باشد يك فرد رهبرى امت را پس از پيامبر بر عهده گيرد بايد به حكم عقل، مصون از خطا و به عبارت ديگر معصوم باشد تا در امر و نهى و فعاليتهاى حكومتى و تفسير دين دچار خطا نشود و اطاعتش واجب باشد. اين چنين شخصى را جز خدا نمى‏شناسد و همو بايد به وسيله پيامبر او را به مردم معرفى كند. او بايد بجز نبوت، كليه ويژگيهاى پيامبر را از كمالات روحى و معنوى و علمى گرفته تا قدرت مديريت و رهبرى و شجاعت و كاردانى داشته باشد و از اين لحاظ همرتبه پيامبر باشد. از آنجا كه پيامبر اسلام پيامبر كاملترين دين است، پس، از پيامبران ديگر برتر است. بر اين اساس، جانشينان معصوم او نيز - كه همرتبه اويند - از پيامبران ديگر برترند و به همين دليل بر جانشينان پيامبران ديگر برترى دارند. از سوى ديگر، در ميان دوازده جانشين معصوم پيامبر اسلام كه همگى همرتبه يكديگر و همرتبه پيامبرند، اميرالمؤمنين على (ع) از دو جهت برترى دارد: يكى اين‏كه نخستين وصى پيامبر است و وصايت و امات پس از او به ديگران رسيده است و در واقع نوعى حق تقدم نسبت به يازده وصى ديگر دارد؛ دوم اين‏كه وى پدر ديگر او صياست و ائمه همگى باواسطه يا بى‏واسطه فرزند اويند. بنابراين نوعى فضيلت پدر پدر بر فرزند ميان على (ع) و امامان ديگر موجود است.
از اين دو جهت اميرمؤمنان على (ع)، علاوه بر افضليت نسبت به اوصياى ديگر پيامبران، بر اوصياى پيامبر اسلام نيز فضيلت دارد. به شهادت رواياتى بسيار از اهل سنت و بيش از آن از شيعه، على (ع) و فرزندان معصومش وصى پيامبرند و لقب سيدالوصيين را به همان معنى كه ذكر شد، پيامبر اكرم (ص) به على (ع) داده است.
43-   امام اتقيا: امام، پيشوا و رهبر آنها كه تقى (پرهيزكار - پارسا - متقى)اند. به دليل آنچه در توضيح شماره قبل آمد، على (ع) بايد برترين و پرهيزكارترين فرد امت اسلام و امتهاى ديگر باشد. بنابراين او پيشوا و مقتدا و راهنماى همه پرهيزكاران خواهد بود. روايات بسيارى از طرق اهل سنت و نيز شيعه حاكى از اين گفتار رسول اكرم‏اند كه على (ع) بهترين خلق پس از پيامبر و بهترين مردمان و بهترين امت است. همچنين آن حضرت توصيف امام المتقين را براى على (ع) به كار برده است.
44-   فريادرس روز جزا: به شهادت رواياتى بسيار از اهل سنت و نيز شيعه، على با حق است و با قرآن است، و حق با على است و قرآن با على است. بنابراين درست است كه او براساس رواياتى بسيار از اهل سنت و نيز شيعه تقسيم‏كننده بهشت و دوزخ و معيار تقسيم بهشت و دوزخ باشد، اختيار حوض كوثر را (كه ظهور علوم و معارف و فيضهاى ربانى است) از سوى پيامبر به دست داشته باشد، پيامبر را در تقسيم بهشت و دوزخ يارى كند، مؤمنان را از آتش نجات دهد، شفاعت محمد نصيب دوستان او شود، دوستان خود را به اذن پروردگار از دوزخ رهايى بخشد و پيشواى مؤمنان به سوى بهشت باشد (همان‏گونه كه دوستداران و پيروان او در دنيا از دانش پيامبر به وسيله او بهره بردند، به نور قرآن با تفسير او راه يافتند، حق را شناختند و در پى آن رفتند، از گناه و خطا رهايى جستند و به فلاح و رستگارى و آرامش رسيدند).
45-   سرادق: سراپرده - خيمه.
46-   لو كشف الغطا: اشاره به اين سخن منسوب به اميرمؤمنان على (ع) كه: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (اگر پرده از ميان برداشته شود، بر يقين من افزوده نخواهد گشت). اين سخن را كسى مى‏گويد كه از راز درون پرده آگاه باشد و به درون سراپرده اسرار راه داشته باشد و آشكار و نهان براى او يكسان باشد. اگر در انتساب اين سخن به على (ع) ترديد بتوان داشت، از ديگر روايات مشترك ميان شعيه و سنى در اين‏باره مى‏توان به همين نتيجه رسيد از جمله اين‏كه رسول اكرم (ص) به آن حضرت فرموده است: اى على تو مى‏شنوى آنچه را من مى‏شنوم، و مى‏بينى آنچه را من مى‏بينم. تنها تفاوت ميان من و تو اين است كه تو پيغمبر نيستى.
47-   باب مدينه علم: دروازه شهر دانش. اشاره به سخن پيامبر اكرم (ص) كه: أنا مدينه العلم و على بابها (من شهر علمم و على دروازه آن است). يعنى هر كه خواهان دستيابى به دانش پيامبر است بايد آن را از طريق على (ع) دريافت كند. اين گفته را عالمان سنى و شيعى به طرق گوناگون و متعدد نقل كرده‏اند. 48-   لنگر سفينه حلم: لنگر كشتى بردبارى و شكيبايى. يعنى اگر بردبارى بخواهد پايان پذيرد و از جا به در رود، آن را نگاه مى‏دارد. اهل سنت از رسول اكرم (ص) نقل كرده‏اند: هر كه بخواهد عزم نوح و علم آدم و حلم ابراهيم و زيركى و هشيارى موسى و زهد عيسى را مشاهده كند، على را بنگرد كه همه آنها در او جمع است. 49-   اعنى: مقصودم اين است - يعنى.
50-   ولى الله المرتضى: دوست پسنديده و برگزيده خداوند.
51-   سيف الله المنتضى: شمشير بر كشيده خداوند.
52-   اميرالمؤمنين: فرمانرواى مؤمنان. اين لقب را به شهادت رواياتى بسيار از اهل سنت و نيز شيعه، رسول اكرم (ص) به على (ع) داده است.
53-   يعسوب المسلمين: يعسوب رئيس، امير، سركرده و پادشاه زنبوران عسل را مى‏گويند و در غير زنبور عسل نيز آن را به كار مى‏برند. رواياتى از اهل سنت و شيعه حاكى اين‏اند كه رسول خدا (ص) القاب يعسوب‏الدين و يعسوب المسلمين را براى على (ع) به كار برده است. گفته‏اند علت اين است كه مسلمانان بايد همانند زنبور عسل باشند و همان‏گونه كه خداوند در آيات 68 - 69 سوره نحل (16) درباره زنبور عسل فرموده است، به مقتضاى شرايط انسانى و ايمانى خود رفتار كنند. خداوند در اين آيات مى‏فرمايد: و پروردگار تو {اى محمد} به زنبور عسل الهام كرد كه: در كوهها، درختان و داربست {كه براى تاكها مى‏سازند} خانه بگير. آن گاه از همه گلها و ميوه‏ها بخور و راه پروردگارت را هموار و فرمانبردار سپرى كن.؛ از دل او نوشيدنيى به رنگهاى گوناگون بيرون مى‏آيد كه در آن براى مردم شفاست. در آن نشانه‏اى است براى مردمى كه بينديشند. بنابراين مسلمانان بايد بر امور اشراف داشته باشند، همه انديشه‏ها، ديدگاهها و آرا و عقايد را بررسى كنند، از دستاوردهاى مفيد آن بهره گيرند و نتايج گوناگون آن را استخراج كنند تا همه انسانها از آن سود برند و راه حل مشكلات خود را بيابند.
على (ع) پيشواى چنين مسلمانانى است.
54-   أسدالله الغالب: شير پيروزمند خداوندگار. از القاب اميرالمؤمنين على (ع).

الثاقب(1)، سيد الوصيين(2)، على بن أبى‏طالب،(3)، صلوات الله عليهم أجمعين و لعنه الله على أعدائهم أبد الأبدين(4).
اما بعد: مستمد(5فيوض(6ازلى(7)، محمدباقر بن محمدتقى(8)، عفى الله عن جرائمهما(9)، به موقف عرض برادران ايمانى و دوستان روحانى(10مى‏رساند(11كه: چون حكيم(12)، عليم(13)، نفوس(14بشرى را بر وفق(15حكمت(16كامله و مصلحت شامله(17به عوايق(18غفلات(19و علايق(20شهوات(21مبتلا گردانيده(22)، حيرت زدگان به وادى(23بيخبرى و جهالت(24)، و مدهوشان(25شراب بغى(26و ضلالت(27)را از مواعظ(28حسنه(29و نصايح(30جميله(31چاره نيست، كه شايد از خواب غفلت بيدار و از مستى حيرت هشيار گردند، لاجَرَم(32حكيم على الاطلاق(33)، كلام معجز نظام(34خويش را به نصايح شافيه(35)و امثال(36و حِكَمِ(37وافيه(38مشحون(39گردانيده و پيشوايان راه دين و راهنمايان مسالك(40يقين را به اين شيمه كريمه(41امر فرموده كما قال‏الله تعالى(42): ادع الى سبيل ربك بالحكمه والموعظه

1-   شهاب الله الثاقب: شهاب خداوندى، كه به هدف مى‏رسد و آن را سوراخ مى‏كند، يا: ستاره تابان و درخشان خداوندى. شهاب ثاقب شعله‏اى است مانند تير كه شب در آسمان ديده مى‏شود و به صورت گلوله‏اى فروزان از سويى به سوى ديگر مى‏رود و محو مى‏گردد. در آيات 6 - 10 سوره صافات آمده است: ما آسمان دنيا - يا: آسمان زيرين - را به زينت ستارگان آراستيم. و آن را از دسترس هر اهريمن سركش و نافرمان نگاه داشتيم. كه نمى‏توانند به {گفتار} گروه بالاتر (فرشتگان عالم بالا) گوش فرا دهند. و {اگر چنين كنند} از هر سو با تير {شهاب} هدف قرار گيرند. تا رانده و دور گردند. آنان را شكنجه‏اى دردناك و هميشگى است. مگر آن‏كه دزدانه خبرى ربايد. پس تير شهابى كه به هدف مى‏خورد و از آن مى‏گذرد، او را دنبال خواهد كرد. توصيف اميرمؤمنان على (ع) به شهاب ثاقب به اين معنى از آن روست كه آن حضرت، حريم دنى را از دستبرد دشمنان دور نگه مى‏داشته و در پيكار خويش با اهريمنان دين ستيز خطا نمى‏كرده است. اگر مقصود ستاره تابان و درخشان باشد نيز درست است و اين را كارنامه آن حضرت در حيات وى و تأثير او بر نسلهاى پس از خويش تأييد مى‏كند.
2-   سيد الوصيين: به توضيح مربوط به سيد اوصيا در پانوشت شماره 2 صفحه 200 مراجعه فرماييد.
3-   على بن ابى‏طالب: ابوطالب كنيه پدر آن حضرت است. گويند نام وى نيز ابوطالب است. اما عمران يا عبد مناف نيز گفته‏اند.
4-   ترجمه جملات عربى: درود و سلام خداوند بر همه آنها و لعنت خداوندى تا بى‏پايان‏ترين زمانهاى بى‏پايان بر دشمنان ايشان باد.
5-   مستمد: يارى خواهنده.
6-   فيوض: جمع فيض - نگاه كنيد به توضيح شماره 5 صفحه 199.
7-   ازلى: نگاه كنيد به توضيح شماره 6 صفحه 199.
8-   محمدباقر بن محمدتقى: براى آشنايى با محمدباقر مجلسى و پدرش محمدتقى مجلسى به بخش مربوط به زندگينامه مجلسى در سخن مصحح در اين كتاب مراجعه فرماييد.
9-   عفى الله عن جرائمهما: خداوند از خطاهاى هر دو (پدر و پسر) درگذرد - خداوند گناهان هر دو را ببخشد.
10-   روحانى: باروح - از نظر روحى.
11-   به موقف عرض... رساندن: به پيشگاه عرض... رساندن - به عرض... (كه شخص بزرگى است) رساندن.
12-   حكيم: از صفات خداوند كه بارها در قرآن مجيد تكرار شده است. نگاه كنيد به توضيح شماره 7 صفحه 197.
13-   عليم: بسيار دانا - يكى از صفات خداوند كه بارها در قرآن آمده است.
14-   نفوس: جمع نفس - ذاتها - ويژگيهاى اصلى كه هر يك از چيزها را از ديگرى متمايز مى‏سازند.
15-   بر وفق: مطابق - موافق.
16-   حكمت: انجام كارها از روى تشخيص، مصلحت و صحت و درستى، كه همه محكم و استوار و از بيهودگى و خطا بر كنار باشد و توجيه و استدلالى پشت هر يك نهفته باشد.
17-   شامله: مؤنث شامل - فراگير.
18-   عوايق: جمع عايقه يا عائقه - موانع - آسيبها - آفتها.
19-   غفلات: جمع غفلت - فراموشيها.
20-   علايق: جمع علاقه - وابستگيها - بندها.
21-   شهوات: جمع شهوت - خواهشها - تمايلات - تمايلاتى كه شدتشان از حد معمول تجاوز كند و تمايلات ديگر را تحت‏الشعاع قرار دهد.
22-   در همين كتاب، مؤلف توضيح مى‏دهد كه فلسفه اين چيست كه خداوند انسانها را به گناه مبتلا كرده و زمينه‏هاى گناه را براى آنها فراهم آورده است.
23-   وادى: بيابان - صحرا.
24-   جهالت: نادانى - بيخردى.
25-   مدهوشان: مستان.
26-   بغى: نافرمانى - ستم.
27-  ضلالت: گمراهى.
28-   مواعظ: نگاه كنيد به توضيح شماره 14، صفحه 197.
29-   حسنه: مؤنث حسن - نيكو - نيك. موعظه حسنه: گفتن پند و اندرز و نصيحت به گونه‏اى زيبا و دلنشين از سر خيرخواهى و به دور از تكبر و تحقير به گونه‏اى كه در دل و جان شنونده نفوذ كند و او آن را بپذيرد.
30-   نصايح: جمع نصيحت - پند - اندرز - خيرخواهى.
31-   جميله: مؤنث جميل - زيبا - نيكو.
32-   لاجَرَم: ناگزير - ناچار.
33-   حكيم على‏الاطلاق: حكيم به طور مطلق - حكيم مطلق و بى‏قيد و شرط - از صفات خداوند. (معنى حكيم در توضيح شماره 7 صفحه 197 آمده است.)
34-   كلام معجز نظام: سخنى كه نظم و ترتيب و آرايش آن معجزه است - مقصود كلام الله مجيد است.
35-   شافيه: مؤنث شافى - راست - درست.
36-   امثال: جمع مثل - داستانها - قصه‏ها - حكايتها - پندها - اندرزها - نصيحتها.
37-   حِكَم: جمع حكمت - نگاه كنيد به توضيح شماره 15 صفحه 197.
38-   وافيه: مؤنث وافى - كافى - بسنده.
39-   مشحون: پر، انباشته.
40-   مسالك: جمع مسلك - راهها.
41-   شيمه كريمه: عادت و شيوه نيكو و پسنديده.
42-   كما قال الله تعالى: چنان كه خداوند، كه بلند مرتبه است، فرموده است.

الحسنه و جادلهم بالتى هى أحسن.(1)
و در كلام وافى هدايت(2جناب بارفعت(3رسالت پناهى(4)، و اهل بيت(5كِرام(6او صلوات‏الله عليهم أجمعين، خطب(7و مواعظ(8و وصايا(9فوق حد و احصا(10وارد شده و اكثر طالبان هدايت به اعتبار(11عدم انس به لغت(12عرب از فوايد و منافع آنها محروم‏اند.
لهذا اين بى‏بضاعت(13را به خاطر فاتر(14رسيد كه وصيتى(15كه حضرت سيدالمرسلين(16صلى‏الله عليه و آله برگزيده اصحاب(17و زبده اتباع(18خود - ابوذر غفارى رضوان‏الله عليه(19) - را فرموده‏اند، چون جامعترين اخبارى است كه در اين باب از ينابيع(20وحى و الهام مأثور گريده(21و بر اكثر مكارم اخلاق حسنه(22و محاسن اوصاف جميله(23اشتمال دارد(24)، ترجمه نمايم و مقيد به رنگينى عبارات و حسن(25)استعارات(26نگرديده، به عبارات قريبه به فهم، مضامين(27آن را ادا كنم و آنچه محتاج به تفسير و تبيين(28باشد و اشكال آن منحصر در عدم فهم لغت نباشد، بر وجه ايجاز(29متوجه حل آن بشوم تا كافه(30)مؤمنان و عامه شيعيان را از اين مايده سبحانى(31و عايده ربانى(32بهره فاضل(33و نصيب كامل بوده باشد.
و چون از فضل(34شامل(35سبحانى(36اميد دارم كه موجب حيات قلوب و ارواح مرده‏دلان سراى غرور(37گردد، آن را به عين‏الحيات(38مسمى گردانيدم.(39)

1-   بخشى از آيه 125 سوره نحل (16): {مردم را} با حكمت (گفتار درست و استوار) و پند نيكو به راه پروردگارت بخوان، و با آنان به نيكوترين شيوه بحث و گفت‏وگو كن.
2-   وافى هدايت: داراى هدايت - داراى هدايت كامل - كامل هدايت.
3-   جناب بارفعت: آستان والا و بلندقدر - كنايه از شخص بلند مرتبه و بلندقدر.
4-   رسالت پناه / رسالت پناهى: بزرگ مرتبه‏اى كه پشت و پناه و حامى رسالت است - رسول گرامى اسلام (ص).
5-   اهل بيت: خاندان - خويشان - اهل خانواده - در اصطلاح شيعه مراد از اهل بيت پيامبر حضرت رسول، على (ع)، فاطمه (ع) و فرزندان معصوم پيامبر از نسل فاطمه و على (ع)اند. رواياتى از شيعه و اهل سنت مؤيد اين مدعاست.
6-   كرام: جمع كريم - بزرگواران - بلندهمتان.
7-   خطب: جمع خطبه - سخنان - سخنرانيها.
8-   نگاه كنيد به توضيح شماره 14 صفحه 197.
9-   وصايا: جمع وصيت - سفارشها.
10-   احصا: شمارش - شمار.
11-   به اعتبار: به خاطر - به سبب.
12-   لغت: زبان.
13-   بى‏بضاعت: بيمايه - كم مايه.
14-   خاطر فاتر: هوش كند و كم ادراك.
15-   وصيت: سفارش - توصيه - پند - اندرز.
16-   سيدالمرسلين: سرور و سالار رسولان و پيامبران و فرستادگان - از القاب حضرت رسول اكرم (ص).
17-   اصحاب: جمع صاحب - ياران - همراهان - ياران پيغمبر - آنان كه پيامبر را ديده يا صداى او را شنيده‏اند - صحابه.
18-   اتباع: جمع تبع - پيروان - دنباله‏روان.
19-   رضوان‏الله عليه: خشنودى خداوند بر وى باد! - خداوند از او راضى باد!
20-   ينابيع: جمه ينبوع - سرچشمه‏هاى بزرگ - جويهايى كه آب بسيار دارند.
21-   مأثور گرديدن: منقول شدن - نقل شدن.
22-   مكارم اخلاق حسنه: نكات برتر اخلاق نيك.
23-   محاسن اوصاف جميله: خوبيهاى صفات نيكو و زيبا.
24-   بر چيزى اشتمال داشتن: در بر داشتن چيزى.
25-   حُسن: زيبايى.
26-   استعارات: جمع استعاره - در اصطلاح علم بيان، استعاره، اضافه مشبه به مشبه است. مثلا روى كسى (مشبه) را به ماه (مشبه به) تشبيه كنند و سپس ماه را به رو اضافه كنند و بگويند: روى ماه. (نمونه: روى ماه تو را مى‏بوسم يعنى: روى چون ماه تو را مى‏بوسم.)
27-   مضامين: جمع مضمون - نكته‏ها و معنيهايى كه عبارت يا شعر در برگيرنده آن است.
28-   تبيين: روشن كردن - توضيح.
29-   ايجاز: كوتاه گويى - كوتاه نويسى.
30-   كافه: همه - جميع.
31-   مايده سبحانى: غذا يا سفره غذاى خداوند پاك و بى‏عيب.
32-   عايده ربانى: دستاورد پروردگارى.
33-   فاضل: بسيار - افزودن شونده - نيكو - پسنديده - با اهميت - مهم.
34-   فضل: عطيه - احسان - بخشش - دهش - رحمت.
35-   شامل: فراگير - همه‏گير.
36-   سبحانى: منسوب به آن (خداوند) كه پاك و مبرا از هر عيب و نقص است - متعلق به خداى پاك.
37-   سراى غرور: خانه فريب - كنايه از دنيا.
38-   عين‏الحيات: چشمه {آب} زندگانى - چشمه‏اى در جايى از كره زمين كه هر كس از آن بنوشد به عمر جاودان دست مى‏يابد و موجودات زنده در تماس با آب آن، زندگى دوباره مى‏يابند. خضر (از اولياى خدا) از آن نوشيده و عمر جاودان يافته است. در آيات 60 - 65 سوره كهف (18) آگاهيهايى درباره اين آب آمده است.
39-   مسمى گردانيدن: نام نهادن.