حلية المتقين
اثر: علامه محمد باقر مجلسى (ره)
مقدمه
باب اول : در بيان آداب جامه : و كفش پوشيدن
فصل اول : درفضيلت تجمل و زينت كردن
فصل دوم : دربيان جامه هائيكه حرام است پوشيدن آنها
فصل سوم : درپوشيدن پنبه و كتان و پشم
فصل چهارم : در بيان رنگهائيكه در جامه سنت يا مكروه است
فضل پنجم : در بعضى از آداب جامه پوشيدن
فصل ششم : در پوشيدن لباسى كه مخصوص زنان يا كافران باشد
فصل هفتم : دربيان عمامه بستن
فصل هشتم : در بيان آداب زيرجامه پوشيدن
فصل نهم : در آداب جامه نو بريدن و پوشيدن
فصل دهم : در ساير آداب جامه پوشيدن و كندن
فصل يازدهم : در رنگ نعلين وموزه و كفش و چگونگى آنها
فصل دوازدهم : در آداب پوشيدن نعل و موزه و كفش
باب دوم : در آداب حلى و زيور پوشيدن : مردان و زنان و سرمه كشيدن و در: آينه نظركردن وخضاب كردن
فصل اول : در فضيلت انگشتر بدست كردن و آداب آن
فصل دوم : در بيان آنچه انگشتر از آن سازند
فصل سوم : در فضيلت عقيق
فصل چهارم : در فضيلت ياقوت وزبرجد و زمرد
فصل پنجم : در فضيلت فيروزه و جزع يمانى
فصل ششم : در فضيلت دُر نجف وبلور و حديد صينى وساير نگينها
فصل هفتم : در بيان آنچه سزاوار است كه درنگين نقش كنند
فصل هشتم : در زيور طلا و نقره پوشيدن و به زنان واطفال پوشانيدن
فصل نهم : در آداب سرمه كشيدن
فصل دهم : در آداب نظر به آئينه كردن
فصل يازدهم : در فضيلت خضاب كردن مردان و زنان
فصل دوازدهم : در كيفيت خضاب و احكام آن
باب سوم : در آداب : خوردن و آشاميدن
فصل اول : دربيان ظرفهائى كه در خوردن و آشاميدن وساير استعمالات مى تواناستعمال نمود و آنچه نهى از آن وارد شده است
فصل دوم : در تجويز خوردن طعامهاى لذيذ و مذمت حرص و افراط در آن
فصل سوم : در بيان بعضى از آداب و اوقات طعام خوردن
فصل چهارم : در ساير آداب طعام خوردن
فصل پنجم : در بيان دعاى وقت طعام خوردن
فصل ششم : در آداب بعد از طعام
فصل هفتم : در فضيلت نان و سويق و گوشت و روغن و ساير آنچه از حيوانحاصل ميشود و سركه و شيرينيها
فصل هشتم : در فوائد سبزى ها و ميوه ها و ساير ماءكولات
فصل نهم : در فضيلت ضيافت مؤ منان و آداب آن
فصل دهم : درفضيلت خلال و آداب آن
فصل يازدهم : در فضيلت آب وانواع آن
فصل دوازدهم : در آداب آب خوردن
باب چهارم : دربيان فضيلت تزويج و آداب : مجامعت و معاشرت زنان : و كيفيف تربيتفرزندان : و معاشرت ايشان
فصل اول : در فضيلت تزويج كردن و نهى از رهبانيت
فصل دوم : در اصناف زنان و صفات پسنديده و ناپسنديده ايشان
فصل سوم : در آداب نكاح و اراه آن
فصل چهارم : در بيان آداب زفاف و مجامعت
فصل پنجم : درآداب نماز و دعا در شب زفاف و در وقت مقاربت زنان
فصل ششم : در بيان حق زن و شوهر بر يكديگر واحكام ايشان
فصل هفتم : در بيان دعاهاى طلب فرزند و فضيلت آن
فصل هشتم : در احكام ايام حمل و آداب روز ولادت و نام نهادن طفل
فصل نهم : در عقيقه كردن و سر تراشيدن و آداب هر يك
فصل دهم : در ختنه كردن پسران و دختران و سوارخ كردن گوش ايشان و آداب هر يك
فصل يازدهم : در آداب شير دادن و تربيت كردن فرزندان و رعايت ايشان
فصل دوازدهم : در بيان حق پدر و مادر بر فرزند و وجوب رعايت حرمت ايشان
باب پنجم : دربيان آداب مسواك كردن و: شانه كردن و ناخن و شارب گرفتن : و سرتراشيدن و امثال آن
فصل اول : در بيان فضليت مسواك كردن
فصل دوم : در فضيلت سر تراشيدن و آداب آن
فصل سوم : در آداب موى سر نگاهداشتن
فصل چهارم : در فضيلت شارب گرفتن يعنى موى لب بالا را تا ته گرفتن
فصل پنجم : در آداب ريش بلند كردن
فصل ششم : در بيان فضيلت موى سفيد و حكم كندن آن
فصل هفتم : در كندن موى بينى و بازى كردن با ريش
فصل هشتم : در فضيلت ناخن گرفتن
فصل نهم : در بيان آداب و اوقات ناخن گرفتن
فصل دهم : در دفن كردن مو وناخن و ساير چيزها كه دفن بايد كرد
فصل يازدهم : در فضيلت شانه كردن موى سر و ريش
فصل دوازدهم : در آداب و اوقات شانه كردن و انواع شانه ها
باب ششم : در آداب بوى خوش كردن : و گل بوئيدن و روغن ماليدن
فصل اول : دربيان سبب پيدا شدن بوهاى خوش در زمين
فصل دوم : درفضيلت بوى خوش و آداب آن
فصل سوم : در كراهت رد كردن بوى خوش
فصل چهارم : در فضيلت مشك و عنبر و زعفران
فصل پنجم : درفضيلت غاليه
فصل ششم : در فضيلت و آداب روغن بربدن ماليدن
فصل هفتم : در فوائد روغن بنفشه
فصل هشتم : در فوائد روغن بان و روغن زنبق
فصل نهم : در فوائد ساير روغنها
فصل دهم : در فضيلت بخور و انواع و آداب آن
فصل يازدهم : دربيان فضيلت گلاب و گل سرخ و انواع گلها
فصل دوازهم : در آداب گل بوئيدن
باب هفتم : در آداب حمام رفتن و سر وبدن شستن و دارو كشيدن و آداب بعضى ازاغسال
فصل اول : در فضيلت حمام
فصل دوم : در آداب داخل شدن و بيرون آمدن و دعائيكه بايد خواند
فصل سوم : در بيان آنچه در حمام نبايد كرد و آنچه تجويز شده است .
فصل چهارم : در فضيلت شستن سر وبدن و دفع بوهاى بد از خود كردن
فصل پنجم : در فضيلت شستن سر با سدر و خطمى
فصل ششم : در فضيلت دارو كشيدن
فصل هفتم : در ازله كردن موى زير بغل
فصل هشتم : در غايت زمانيكه نوره را تاءخير توان كرد
فصل نهم : در دعاهاى وقت نوره كشيدن
فصل دهم : در اوقات نوره كشيدن و ساير آداب آن
فصل يازدهم : در فضيلت حنا ماليدن بعد از نوره
فصل دوازدهم : در آداب غسل جمعه و ساير اغسال
باب هشتم : در آداب خواب رفتن و بيدار شدن و بيت الخلا رفتن
فصل اول : در بيان اوقات خواب
فصل دوم : در وضو ساختن پيش از خواب
فصل سوم : در مكان خوابيدن و آداب پيش از خوابيدن
فصل چهارم : در ساير آداب خوابيدن
فصل پنجم : در آداب و ادعيه كه پيش از خواب بايد خوانده شود
فصل ششم : در دفع ترسيدن در خواب و خواب پريشان ديدن ومحتلم شدن
فصل هفتم : در دعاها براى دفع بيدارى و براى بيدار شدن در آخر شب
فصل هشتم : در بيان نماز و دعا براى خوابهاى نيك ديدن وآداب بيدار شدن
فصل نهم : در سبب خواب راست و دروغ و تعبير خواب
فصلدهم : در آداب بيدارى و مذمت خواب بسيار
فصل يازدهم : در آداب بيت الخلاء
فصل دوازدهم : دربيان احوال و اوضاع و مكانهائى كه نهى از آنها وارد شده است
باب نهم : در آداب حجامت كردن و تنقيه و بعضى از ادويه و معالجه بعضى از امراض وذكر بعضى از ادعيه واحراز
فصل اول : در ثواب بيمارى و صبر كردن بر آن و بيان شدت ابتلاى مؤ منان
فصل دوم : در فضيلت و آداب حجامت
فصل سوم : در بيان انواع تداوى كه از ائمه (عليه السلام ) وارد شده است وبيانجواز رجوع باطباء
فصل چهارم : در معالجه انواع تب
فصل پنجم : در ادعيه جامعه و ادويه مركبه نافعه
فصل ششم : در معالجه دردس و شقيقه و زكام و صرع واختلال دماغ و تصرف جن
فصل هفتم : در معالجه ساير امراض و درد سر و گلو
فصل هشتم : در معالجه خنازير و قروح و جروح وثالول و ثبود و خوره و پيسى و بهق و امثال اينها
فصل نهم : در معالجه امراض اندرونى و قولنج وبادها و آزار معده و سرفه
فصل دهم : در معالجه اوجاع مفاصل و فالج و بواسير و امراض مثانه وساير امراض
فصل يازدهم : دربيان قليلى از تعويذات براى دفع سحر و سموم گزندگان وساير بلاها
فصل دوازدهم : در فوائد تربت شريف حضرت امام حسين (ع ) و خواص بعضى از ادويهمفرده
باب دهم : در آداب معاشرت با مردم و حقوق اصناف ايشان
فصل اول : در بيان حقوق خويشان و غلامان و كنيزان
فصل دوم : در حقوق همسايگان و يتيمان و عشيره وقبيله
فصل سوم : در حقوق صداقت و اخوت
فصل چهارم : در بيان حقوق مؤ منان بر يكديگر و حسن معاشرت با خلق
فصل پنجم : در قضاى حاجت مؤ منان و سعى نمودن در كارهاى ايشان و شاد گردانيدنايشان
فصل ششم : در ديدن مؤ منان و عيادت بيماران ايشان
فصل هفتم : در اطعام مؤ منان و آب دادن ايشان و جامه پوشانيدن و ساير اعانتهاى ايشانو يارى كردن مظلومان
فصل هشتم : در حقوق فقيران و ضعيفان و مظلومان و پيران و اصحاب و آداب معاشرتايشان
فصل نهم : در رعايت حقوق مؤ منان در غيبت ايشان
فصل دهم : در آداب معاشرت ظالمان و قليلى ازاحوال ايشان
فصل يازدهم : در آداب معاشرت با كافران و مخالفان
فصل دوازدهم : در بيان حقوق مردگان بر زندگان
باب يازدهم : در آداب مجالس از سلام و مصافحه ومعانقه و بوسيدن و آداب عطسه كردن وآداب نشستن و برخاستن و صحبت داشتن و امثال اينها
فصل اول : در فضيلت سلام و آداب آن
فصل دوم : در فضيلت مصافحه يعنى دست يكديگر را گرفتن ومعانقه يعنى دست درگردن يكديگر كردن و بوسيدن و آداب هر يك
فصل سوم : در آداب نشستن درمجالس
فصل چهارم : در آداب ملاقات صاحب خانه با كسى كه بخانه او مى آيد
فصل پنجم : در بيان مجالسى كه در آنجاداخل شدن رواست و جماعتى كه همنشينى و مصاحبت ايشان سزاوار است
فصل ششم : در آداب عطسه و آروق و آب دهان انداختن
فصل هفتم : در بيان مزاح كردن و خنديدن و سرگوشى كردن و آداب صحبت داشتن وراز مجلس را پنهان داشتن
فصل هشتم : در ساير آداب مجالست و حقوق اصحاب مجالس بر يكديگر
فصل نهم : در فضيلت ذكر خدا در مجالس كردن
فصل دهم : در فضيلت ذكر حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمهعليهم السلام در مجالس و مباحثه علوم ايشان نمودن و احاديثفضايل ايشانرا ياد كردن
فصل يازدهم : در مشورت كردن با برادران و آداب آن
فصل دوازدهم : درآداب نامه نوشتن
باب دوازدهم درآداب خانه داخل شدن و بيرون رفتن
فصل اول : درگشادگى خانه
فصل دوم : در مذمت تكلف بسيار در خانه كردن و بسيار بلند ساختن
فصل سوم : درنقاشى كردن و تصوير كشيدن و صورت صاحب روحى راساختن كهسايه داشته باشد
فصل چهارم : درآداب فرش خانه
فصل پنجم : در آداب عبادت كردن در خانه
فصل ششم : در نگاهداشتن حيوانات درخانه خصوصا كبوتر وخروس
فصل هفتم : درنگاه داشتن گوسفند وبز درخانه
فصل هشتم : دربيان احوال ساير طيور و ذكر بعضى از حيوانات كه كشتن ايشان روااست يا روانيست
فصل نهم : درمنع ازنگاه داشتن سگ درخانه
فصل دهم : درآداب چراغ افروختن و خانه خريدن
فصل يازدهم : دربيان ساير آداب خانه
فصل دوازدهم : درآداب خانه داخل شدن و بيرون رفتن
باب سيزدهم : درآداب پياده رفتن و سوار شدن و بازار رفتن و تجارت وزراعت نمودن وچهار پايان نگاه داشتن
فصل اول : در سوار شدن اسب و استر والاغ و انواع هريك
فصل دوم : در آداب نگاه داشتن ورعايت حقوق چهارپايان
فصل سوم : در آداب زين و لجام
فصل چهارم : در ادعيه و آداب سوارى
فصل پنجم : در آداب پياده رفتن
فصل ششم : در نگاه داشتن شتر و گاو و گوسفند
فصل هفتم : در آداب خريدن و نگاه داشتن حيوانات
فصل هشتم : دربيان مجملاحوال و اقسام حيوانات
فصل نهم : در فضيلت تجارت كرد و طلبحلال نمودن
فصل دهم : دربيان آداب تجارت
فصل يازدهم : درفضيلت زراعت كردن ودرخت كشتن
فصل دوازدهم : در آداب زراعت كردن و درخت كشتن
باب چهاردهم : در آداب سفر
فصل اول : دربيان سفرهاى نيك و بد و ايام : و ساعات نيك و بد از براى سفر
فصل دوم : در دفع نحوستهاى سفر بتصدق و دعا
فصل سوم : در آداب غسل و نماز و دعا دروقت بيرو رفتن
فصل چهارم : در ساير آداب بيرون رفتن و بيان چيزى چند كه بايد باخود بردن
فصل پنجم : در آداب توشه برداشتن در سفر وآداب صرف كردن آن
فصل ششم : در رفيق باخود بردن در سفر و آداب معاشرت ايشان
فصل هفتم : دربيان ساير آداب سفر
فصل هشتم : در آداب راه رفتن و فرود آمدن
فصل نهم : در بيان دعاهائى كه در راه و منازل بايد خواند
فضل دهم : در آداب سفر دريا و گذشتن از پله
فصل يازدهم : در آداب مشايعت و استقبال مسافر و آداب برگشتن او
فصل دوازدهم : در آداب اسب تاختن و تيرانداختن
خاتمه : دربيان بعضى از آداب متفرقه و فوايد نافعه
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اَلْحَمدُلِلّهِ الَّذى حَلّى اَنْبيائَهُ الْمُرْسَلينَ بِاءَحْسَنِ حِلْيَةِ الْمُتَّقينَ وَبَعَثَ نُخْبَةَ اءَصْفِيائِهِ مُحَمَّدا ((صلّى اللّه عليه وآله وسلّم )) لِتَتْميم مَكارِمِ اَخْلاقِ الْمُؤْمِنينَ وَ اَكْمَلَ فى اَوْصِيائِهِ الْمُنْتَجَبينَ اَفْضَلَ خِصال النَبيّينَ فَصَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وَ عَلَيْهِمْ عَدَدَ اَنْفاسِ الْمُسَبّحينَ مِنَ الْملائِكَةِ وَالناسِ اَجْمَعينَ وَلَعْنَةُ اللّهِ عَلى اَعْدائِهِم مِلاءَ السَّمواتِ وَالاَْرَضينِ.
اما بعد چنين گويد احقرتراب اقدام مؤ منين و خادم طلبه علوم ائمه طاهرين محمد باقر بن محمد تقى حَشَرَهُ اللّه مَعَ مَواليهِ الْمطهَرينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم اجْمَعين كه چون عمده امتياز بنى نوع انسان از ساير انواع حيوان بتخلق باخلاق حسنه و تَزَيُّن بآداب مستحسنه است و بمقتضاى حديث شريف نبوى صلوات اللّه عليه وآله : بُعِثْتُ لاُِتَمِمَ مَكارِمَ الاَْخْلاق تمامى آداب پسنديده و جميع اخلاق حميده در شرع انور و دين اطهر آنحضرت ظاهر و مبين گرديده و چون مختصرى از مكارم اخلاق در كتاب عين الحيوة بيان شده بود جمعى از سالكان مسالك سعادت و ناهجان مناهج متابعت اهل بيت رسالت عليهم السلام از اين ذرّه حقير التماس نمودند كه رساله دربيان محاسن آداب كه از طريقه مستقيمه ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم باسانيد معتبره باين قليل البضاعة رسيده باشد، بروجه اختصار تحرير نمايد و بجهت عمومِ نفع ، نسبت باهل ابن ديار مضامين اخبار را در لباس لغت فارسى قريب الفهم بجلوه در آورد. لهذا با ضيق مجال و كثرت اشتغال رعايت حقوق اخوت ايمانى را لازم دانسته و از مقتضاى حديث الدّالُّ عَلَى الْخَيرِ كَفاعِلِهِ اميدوار گرديده اجابت ملتمس ايشان نموده و برچهارده باب و خاتمه مرتب گردانيد.
باب اول در آداب لباس پوشيدن .
باب دوم در آداب حلى و زيورپوشيدن و سرمه كشيدن و در آينه نظر كردن و خضاب كردن .
باب سوم در آداب خوردن و آشاميدن .
باب چهارم در فضيلت تزويج و آداب مجامعت ومعاشرت زنان و كيفيت تربيت فرزندان و معاشرت ايشان .
باب پنجم در آداب مسواك كردن وناخن وشارب گرفتن و سرتراشيدن و شانه كردن و امثال اينها.
باب ششم در آداب بوى خوش استعمال كردن و گل خوش بوئيدن و روغن ماليدن .
باب هفتم در آداب حمام رفتن ودارو كشيدن و امثال آن .
باب هشتم در آداب خواب رفتن و بيدار شدن و بيت الخلا رفتن .
باب نهم در آداب حجامت و تنقيه و ذكر بعضى از ادعيه و احراز و خواص بعضى از ادويه و معالجه بعضى از امراض .
باب دهم در آداب معاشرت مؤ منان و حقوق و اصناف ايشان .
باب يازدهم درآداب مجالس وسلام و عطسه و مصافحه و معانقه و امثال اينها.
باب دوازدهم درآداب خانه داخل شدن و بيرون رفتن .
باب سيزدهم در آداب سوار شدن و راه رفتن و بازار رفتن و تجارت و زراعت نمودن و چهار پايان نگاه داشتن .
باب چهاردهم در آداب سفر كردن .
خاتمه دربيان بعضى از فوايد متفرقه و هريك از ابواب را بردوازده فصل مشتمل ساخت و بكتاب حلية المتقين مسمى گردانيد ماءمول از ناظران در اين رساله شافيه و عاملان باين عجاله وافيه آنكه اين مجرم خطاپيشه رابدعاى مغفرت واستدعاى رحمت ياد نمايند و برخطاى لفظ و معنى اين معترف بعجز و قصور را مؤ اخذه ننمايند واللّه الموفق والمعين .
باب اول : در بيان آداب جامه : و كفش پوشيدن
فصل اول : درفضيلت تجمل و زينت كردن
بدانكه موافق احاديث معتبره بسيار زينت كردن و جامه هاى پاكيزه و فاخر پوشيدن هرگاه از حلال بهم رسد و مناسب حال او باشد سنت است و موجب خوشنودى پروردگار است و اگر ازحلال بهم نرسد بهر چه ميسرشود بايد قناعت نمايد. وتحصيل زيادتيهاى لباس رامانع عبادت الهى نگرداند واگر حقتعالى روزى را براو فراخ گرداند، درخور آن بخورد و بپوشد وصرف نمايد وبه برادران مؤ من بدهد.
و اگر روزى بر او تنگ شود قناعت نمايد و بحرام و شبهه خود را آلوده نكند، چنانچه در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول استكه هرگاه خدا نعمتى به بنده خود كرامت فرمايد و اثر آن نعمت بر او ظاهر شود او را دوست خدامينامند وياد كننده نعمت پروردگار خواهد بود. و اگر براو ظاهر نشود او را دشمن خدا مينامند و تكذيب كننده نعمت پرودگار خواهد بود.
و در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه هرگاه حق تعالى نعمتى ببنده كرامت فرمايد دوست ميدارد كه اثرآن نعمت را براو ببيند.
از حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه منقول است كه از براى برادر مؤ من خود زينت كنيد چنانچه براى بيگانه زينت كنيد كه خواهيد شما را به خوش ترين هيئتى بيند.
وبسند معتبر منقول است كه حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام در تابستان بر روى حصير مى نشستند و در زمستان بر روى پلاس و در خانه جامه هاى گنده ميپوشيدند و چون بيرون ميآمدند براى مردم زينت ميكردند.
واز حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حقتعالى زينت و اظهار نعمت را دوست ميدارد و ترك زينت و اظهار بدحالى را دشمن ميدارد و دوست ميدارد كه اثر نعمت را در بنده خود ببيند باينكه جامه خود را پاكيزه كند و خودرا خوشبو دارد، وخانه را نيكو دارد و ساحتهاى خانه را بِروبَد حتى آنكه چراع پيش از فرو رفتن آفتاب روشن كردن فقر را زايل ميكند و روزى را زياد ميكند.
واز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه حقتعالى جمعى را خلق كرده است كه براى شفقت برايشان دنيا را تنگ كرده است و برايشان محبت دنيا را از ايشان برداشته است پس بسوى آخرت كه حقتعالى ايشان رابسوى آن خوانده راغب گرديده اند و بر تنگى معاش و مكروهات دنيا صبر ميكنند و مشتاقند بآنچه نزد خدا است از كرامت ابدى و جان خود را در رضاى خدا درباخته اند و آخر كار ايشان شهادت است پس چون بنشاءه آخرت روند حق تعالى از ايشان خوشنود باشد و ميدانند كه مرگ راهيست كه همه را در پيش است پس توشه براى آخرت خود اندوخته اند و طلا و نقره جمع نكرده اند وجامه هاى گنده مى پوشند و بقوت ضرورى قناعت مينمايند وزيادتيها را در راه خدا ميدهند كه توشه آخرت ايشان باشد و از براى رضاى خدا با نيكان دوستى ميكنند و از براى خدا با بدان دشمنى مى نمايند، ايشانند چراغهاى راه هدايت وايشانند متنعم بنعيم آخرت .
يوسف بن ابراهيم گويد كه بخدمت حضرت ابى عبداللّه عليه السلام رفتم و جامه هاى خزپوشيده بودم ، پرسيدم كه : چه ميفرمائيد درجامه خز؟ فرمود كه باكى نيست بدرستيكه چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد جامه خز پوشيده بود و چون حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عبداللّه بن عباس را فرستاد كه با خوارج نهروان سخن گويد بهترين جامه هاى خود راپوشيد و به بهترين بوهاى خوش خود را خوشبو كرد و بربهترين اسبان سوار شده و بنزد ايشان رفت ، گفتند: تو از بهترين مردمى چرا لباس جباران را پوشيده و براسبان ايشان سوار شده ؟ عبداللّه بن عباس اين آيه را خواند قُلْ مَنْ حَرّمَ زينَةَ اللّهِ اَلتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزقِ يعنى بگويا محمد صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كه كى حرام كرده است زينتى را كه خدا براى بندگانش بيرون آورده است و روزيهاى طيب و نيكو را، پس حضرت فرمود كه جامه هاى نفيس بپوش و زينت كن كه خدا نيكو است و نيكو را دوست دارد، امابايد كه از حلال باشد.
ودر حديث معتبر وارد شده است كه سفيان ثورى كه از مشايخ صوفيه است بمسجد الحرام آمد ديد كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نشسته و جامه هاى پرقيمت نيكو پوشيده است ، گفت واللّه بروم و او را براين جامه هاى سرزنش كنم پس نزديك آمد، و گفت : اى پسر رسولخداصلّى اللّه عليه وآله سلّم والله كه پيغمبر چنين جامه اى نپوشيده و هيچ يك از پدرانت چنين جامه ها نپوشيده اند.
حضرت فرمود: كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در زمانى بودند كه روزى بر مردم تنگ بود، امروز برمردم روزى فراخ است سزاوارترين مردم بصرف كردن نعمتهاى خدا نيكانند، پس اين آيه را خواند كه گذشت و فرمودند كه ما سزاوارترين مردميم بتصرف كردن در آنچه خدا عطا كرده است . اى ثورى اين جامه را كه مى بينى براى مردم پوشيده ام پس دامن جامه را بالا كردند وباو نمودند جامه گنده بود كه در زير پوشيده بودند و فرمودند كه اين جامه گنده را براى خود پوشيده ام واين جامه هاى نيكورا براى مردم ، پس دست زدند و جامه بالاى سفيان را دور كردند او در زير جامه گنده جامه نازكى پوشيده بود، فرمودند كه جامه پائين را براى لذت نفس خود پوشيده و جامه بالا را براى فريب دادن مردم پوشيده اى .
ودر حديث معتبر از عبداللّه بن هلال منقول است كه گفت : عرض كردم بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام كه چه بسيار خوش ميآيد مردم را از احوال كسى كه طعامهاى بدمزه و ناگوار ميخورد و جامه هاى گنده ميپوشد واظهار شكستگى و خشوع مينمايند، فرمود كه : مگر نميدانى كه حضرت يوسف پيغمبر و پيغمبرزاده بود و قباهاى ديبا طلاباف ميپوشيد، وبر مجالس آل فرعون مى نشست و حكم درميان مردم ميكرد مردم را بالباس او كارى نبود، واز او عدالت در حكم ميخواستند. امام مى بايد كه آنچه گويد راست گويد و هرگاه وعده كند وفا كند، وحكم بعدالت كند. خدا حلال را بركسى حرام نكرده است واندك و بسيارحرام را حرام كرده است پس خواندند اين آيه را كه : قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ و بسيارى از اخبار مناسب اين فصل را در كتاب عين الحيوة ايراد نموده ام .
فصل دوم : دربيان جامه هائيكه حرام است پوشيدن آنها
بدانكه مردان را جامه حرير محض پوشيدن و جامه طاباف پوشيدن حرام است ، و احوط آنست كه عرقچين و كيسه و چيزهائى كه عورت را با آن نتوان پوشيد هم از حرير نباشد. و باز احوط آنست كه اجزاى جامه مانند سجاف ، حرير نباشد. وبهتر آنست كه چيزى كه با ابريشم مخلوط كنند يا پشم يا كتان يا ريسمان باشد و اولى آنست كه بقدر ده يك يا زياده باشد و اگر مجموع تار يا مجموع پود غيرحرير باشد، بهتر خواهد بود. و بايد كه پوست حيوان مرده نباشد هرچند كه دباغى كرده باشند بنا بر اشهر بين الاصحاب ، پوست حيوانى چند كه قابل تذكيه نيست نباشد، در نماز بايد كه پوست و پشم و مو وشاخ و دندان و ساير اجزاى حيوانى كه گوشتشان حرام است نباشد، در سمور و سنجاب و خزى كه الحال معروف است خلاف است و احوط اجتباب است اگر چه اظهر در خزى و سنجاب آنست كه نماز در آنها جايز است و بهتر آنستكه در جامه اى كه در زير آن جامه ها يا در بالاى آنها پوشيده باشند نماز نكنند، مبادا موئى چسبيده باشد. و بهتر آنست كه ولى ، اطفال غيربالغ را نيز منع نمايد از پوشيدن حرير و طلا.
بسند معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه : يا على انگشتر طلا در دست مكن كه زينت تست در بهشت ، جامه حرير مپوش كه آن پوشش تست در بهشت .
در حديث ديگر فرمود كه : جامه حرير مپوش كه حق تعالى بسبب اين در قيامت پوستت را بآتش ميسوزاند.
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه جايز است مرد را كه اهل خود را بطلا زينت كند؟ گفت : بلى زنان و كنيزان را اما پسران رانه .
در حديث ديگر وارد است كه ، آن حضرت فرمود: كه پدرم امام محمد باقر عليه السلام فرزندان و زنان خود را بزيور طلا و نقره زينت ميفرمود، و باكى نيست و ممكن است كه مراد از فرزندان دختران باشند واحتمال دارد كه شامل پسران نابالغ هم باشد و احوط اجتنابست .
فصل سوم : درپوشيدن پنبه و كتان و پشم
يهترين جامه ها جامه اى است كه از پنبه بافته باشند و بعد از آن كتان است ،و جامه پشمينه را هميشه پوشيدن و لباس خود قرا دادن كراهت دارد، اما گاهى از براى قناعت يا دفع سرما پوشيدن بد نيست . چنانچه بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بپوشيد جامه پنبه را كه آن پوشش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است و پوشش ما اهلى بيت است . حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم جامه مو و پشم نمى پوشيد مگر از براى علتى .
در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نبايد پوشيد جامه مو و پشم مگر از براى عذرى .
در روايت ديگر از حسين بن كثير منقول است كه حضرت صادق عليه السلام را ديدم كه پيراهن گنده پوشيده و جامه پشمينه بر بالاى آن پيراهن گنده پوشيده ، گفتم فداى تو شوم مردم كراهت دارند از پوشيدن جامه پشمينه ، حضرت فرمود كه : پدرم ميپوشيد و حضرت امام زين العابدين عليه السلام ميپوشيد و هرگاه به نماز مى ايستادند گنده ترين جامه ها را مى پوشيدند و ما نيز چنين ميكنيم .
از حضرت رسول صلّى اللّه وعليه وآله وسلّم منقول است كه فرمود: پنج چيز است كه تا مردن ترك نميكنم ، بر روى زمين با غلامان چيز خوردن ، وبر الاغ جل دار سوار شدن ، بز را بدست خود دوشيدن ، وسلام بر اطفال كردن ، جامه پشمينه پوشيدن .
وجه جمع ميان اين احاديث آنست كه اگر پوشيدن شال را زى خود قرار دهند، بر آن ممتاز شوند از ديگران مذموم است اما اگر گاهى براى قناعت يا شكستگى يا دفع سرما بپوشند قصور ندارد و مؤ يد اين معنى است آنچه در حديث ابوذر غفارى وارد شده است كه ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه در آخرالزمان گروهى بهم رسند كه جامه پشمينه در تابستان و زمستان بپوشند و گمان كند كه ايشان را به اين سبب بر ديگران فضلى و زيادتى هست ، آن جماعت را لعنت كنند ملائكه آسمانها و زمينها.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه كتان از پوشش پيغمبران است و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه پوشيدن كتان بدن را فربه ميكند، در حديث ديگر منقول است كه حضرت على بن الحسين عليه السلام جامه خز بهزار درهم يا پانصد درهم ميخريدند و در زمستان مى پوشيدند و چون زمستان ميگذست ميفروختند و قيمتش را تصدّق ميفرمودند.
فصل چهارم : در بيان رنگهائيكه در جامه سنت يا مكروه است
بهترين رنگها در جامه سفيد است و بعد از آن زرد و بعد از آن سبز و بعد از آن سرخ نيمرنگ و كبود وعدسى ، مكروه است سرخ تيره خصوصا در نماز و پوشيدن جامه سياه كراهت شديد دارد در همه حال ، مگر در عمامه و عبا و موزه و اگر عمامه و عبا هم سياه نباشد بهتر است .
در چند حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه بپوشيد جامه سفيد كه آن نيكوتر و پاكيزه ترين رنگها است ، و مرده هاى خود را در آن كفن كنيد.
از حضرت صادق عليه السلام مرويست كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در اكثر اوقات جامه سفيد ميپوشيدند. و حفص مؤ ذن روايت كرده است كه ديدم حضرت امام جعفرصادق عليه السلام را در ميان قبر و منبر نماز ميكردند، و جامه زردى برنگ بِهْ پوشيده بود.
در حديث حسن از زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام بيرون آمدند جبِه خزِ زرد و عمامهِء زرد و رادء خزِ زرد پوشيده بودند.
در حديث معتبر منقول است كه حكم بن عتبه بخدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام رفت ، ديد كه جامه سرخ تيره كه بگل كافشه رنگ كرده بودند پوشيده است ، حضرت فرمودند كه در اين جامه چه ميگوئى ؟ حكم گفت كه : چه گويم در چيزى كه شما پوشيده باشيد اما جوانان شوخ كه درميان ما اين جامه را ميپوشند، ما ايشانرا عيب ميكنيم . حضرت فرمود كه زينت خدا را كى حرام كرده است ، بعد از آن فرمود كه باين سبب اين جامه راپوشيده ام كه تازه داماد شده ام .
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه جامه سرخ تيره پوشيدن كراهت دارد مگر براى نوداماد.
در حديث معتبر از يونس منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام را ديدم كه طيلسان كبود پوشيده بودند. و از حسن زيّات منقول است كه ديدم حضرت ابيجعفر عليه السلام را كه جامه برنگ گل سرخ پوشيده بودند. و محمد بن على روايت كرده است كه حضرت امام موسى عليه السلام را ديدم كه جامه عدسى پوشيده بودند. واز ابى العلا منقول است كه حضرت صادق عليه السلام را ديدم كه در حال احرام برد يمنى سبزى پوشيده بودند.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه جبرئيل در روز آخر ماه مبارك رمضان بر حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نازل شد بعد از نماز عصر چون به آسمان رفت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فاطمه را طلب فرمود كه شوهر خود على را بطلب ، پس چون حاضر شدند حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در جانب راست نشانيد و دستش را گرفت و بردامن خود گذاشت و حضرت فاطمه را در جانب چپ نشانيد را گرفت و بر دامن خود گذاشت پس فرمود كه : ميخواهيد شما را خبردهم به آنچه جبرئيل مرا به آن خبر داد؟ گفنتد:بلى يا رسول اللّه ، فرمود كه : جبرئيل گفت كه در قيامت من در جانب راست عرش خواهم بود و خداى تعالى دو جامه بمن پوشاند يكى سبز و ديگرى سرخ برنگ گل ، تو يا على در جانب راست عرش باشى و دو جامه چنين در تو پوشانند پس راوى عرض كرد كه مردم رنگ سرخ چنين را مكروه ميدانند حضرت فرمود كه چون خدا حضرت عيسى را بآسمان برد دو جامه چنين بر او پوشانيد.
و بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه شخصى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه در كلاه سياه نماز بكنم ؟ فرمود كه درآن نماز مكن كه لباس اهل جهنم است .
از حضرت رسول منقول است كه مكروه است سياه مگر در سه چيز در موزه و عمامه وعبا.
فضل پنجم : در بعضى از آداب جامه پوشيدن
جامه هاى دراز پوشيدن و آستين جامه را دراز كردن و جامه را از روى تكبربر روى خاك كشيدن مكروه و مذموم است .
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رفت ببازار و سه جامه براى خود خريد بيك اشرفى پيراهن را تا نزديك بند پا ولنگ راتانيمه ساق وردا را از پيش تاپستان و از عقب تا پائين تر از كمر پس دست به آسمان برداشت و پيوسته حمد الهى مينمود بر اين نعمت تا بخانه باز گشت .
حضرت صادق فرمود كه جامه آنچه از غوزك پا ميگذرد در آتش جهنم است .
از حضرت موسى كاظم عليه السلام منقول است كه حقتعالى به پيغمبرش فرمود كه وَثيابَكَ فَطَهِّرْ كه ترجمه لفظى اش آنست كه جامه هاى خود را پس پاك گردان حضرت فرمود كه جامه هاى آن حضرت پاك بود وليكن مراد الهى آنست كه جامه را كوتاه كن كه آلوده نشود.
روايت ديگر يعنى بردار كه بزمين كشيده نشود.
در روايت حسن از حضرت باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم شخصى را وصيت فرمود زينهار كه پيراهن و ازار خود را بلند مياويز كه اين از تكبراست و خداتكبر را دوست نميدادر.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام چون پيراهن مى پوشيدند آستين را ميكشيدند آنچه از سرانگشتشان ميگذشت ميبريدند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم به ابوذر فرمود كه هر كه از روى تكبر جامه اش را بزمين كشد حقتعالى در قيامت نظر رحمت باو نفرمايد و ازار مرد تا نصف ساق است و تا بند پا هم جايز است و زياده در آتش است .
فصل ششم : در پوشيدن لباسى كه مخصوص زنان يا كافران باشد
حرام است مردان را پوشيدن لباسى كه مخصوص زنان باشد مانند لچك و مقنعه و نيمتنه و همچنين حرام است زنان را پوشيدن لباسى كه مخصوص مردان باشد مانند كلاه وقبا وعمامه و هيچ يك را جايز نيست پوشيدن لباسى كه مخصوص كافران باشد مانند زنار و كلاه هاى فرنگى .
از حضرت امام محمد باقر منقول است كه جايز نيست زنان را كه شبيه بمردان شوند زيرا كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم لعنت كرد مردانى را كه شبيه به زنان شوند و لعنت كرد زنانى را كه شبيه بمردان شوند.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مرويست كه خداى عزوجل وحى فرمود پيغمبرى از پيغمبرانش كه بگو بمؤ منان كه نپوشيد جامه هاى دشمنا مرا و نخوريد طعامهاى دشمنان مرا و بمسلك دشمنان من سلوك ننمائيد كه ايشان نيز مانند آنها دشمنان من خواهند بود.
فصل هفتم : دربيان عمامه بستن
عمامه بر سربستن سنت است و با عمامه تحت الحنك بستن سنت است و يكطرف عمامه را از پيش و طرف ديگر را از عقب انداختن بروش سادات مدينه مشرفه سنت است و شيخ شهيد عليه الرحمه گفته است كه عمامه ايستاده پيچيدن سنت است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه عمامه تاج عربان است هرگاه كه عمامه را برطرف كنند خدا عزتشان را برطرف خواهد كرد.
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه عمامه بپيچد بر سر وتحت الحنك نبندد باو دردى برسد كه دوا نداشته باشد پس ملامت نكند مگر خود را.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم عمامه بر سر بستند و يكطرف عمامه را بطرف پيش انداختند و ديگرى را بعقب و حضرت جبرئيل نيز چنين كردند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه ملائكه در روز بدر عمامه هاى سفيد در سر داشته و علاقه ها انداخته بودند.
از حضرت صاد منقول است كه حضرت رسالت پناه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بر سرحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عمامه بدست مبارك خود پيچيدند و يك سر عمامه را از پيش رو آويختند و طرف ديگر را بقدر چهار انگشت كوتاه از عقب سر آويختند پس فرمودند كه برو، رفت و فرمودند كه بيا، آمد آنگاه فرمودند كه چنين است واللّه تاجهاى ملائكه . در فقه رضوى عليه السلام مذكور است كه هرگاه عمامه بر سر گذارى اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ اَرْفَعْ ذِكْرى وَ اَعْلِ شَاءْنى وَ اَعِزَّنى بِعزَّتِكَ وَ اَكْرِمْنى بِكَرَمِكَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَبَيْنَ خَلْفِكَ اَللّهُمَّ تَوِّجْنى بِتاجِ الْكَرامَةِ وَ الْعِزّ وَالْقَبُولِ.
در مكارم الاخلاق از كتاب نجات نقل كرده است كه اين دعا را بخوان اَللّهُمَّ سَوِّمْنى بِسيماءِ الاْيمانِ وَ تَوّجْنى بِتاجِ الْكَرامةِ وَ قَلِّدْنى حَبْلَ الاِْسْلا مِ وَلا تَخْلَعْ رِبْقَةَ الاْ يم انِ مِنْ عُنُقى وگفته است كه بايد عمامه را ايستاده بپيچيد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چند قسم كلاه داشتند كه بر سر ميگذاشتند. و كلاههاى دراز كه برطله ميگويند وارد شده است كه پوشيدن آنها زى يهودان است . علما گفته اند كه مكروه است .
از بعضى احاديث ظاهر ميشود كه پائين كلاه را شكستن و برگردانيدن مكروه است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هرگاه كلاههاى ترك دار در ميان امت بسيار شود زنا كردن در ميان ايشان شايع شود وكلاه ترك دار ظاهرا مانند قاووق و كلاه بكتاشى وامثال آن باشد.
فصل هشتم : در بيان آداب زيرجامه پوشيدن
از حضرت ابى عبداللّه عليه السلام منقول است كه حقتعالى وحى فرمود بحضرت ابراهيم كه زمين بمن شكايت مى كند از ديدن عورت تو، پس ميان عورت خود و زمين حجابى قراده ، پس زير جامه تا زانو بعمل آورد وپوشيد.
از جامع بزنطى روايت شده است كه هر كه زيرجامه را ايستاده بپوشد تا سه روز حاجتش برآورده نشود.
در فقه رضوى مذكور است كه زير جامه را نشسته بپوش و ايستاده مپوش كه مورث هلاك وز رداب و عم والم ميشود و در وقت پوشيدن اين دعا را بخوان بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ اسْتُرْ عَوْرَتى وَلاتَهْتِكْنى فى عَرَصاتِ الْقيامَةِ وَاعْفُ فَرْجى وَلا تَخْلَعْ عَنّى زَينَةَ الاَْيِمانِ.
و در مكارم الاخلاق از كتاب نجات نقل كرده است كه اين دعا بخوان اَللّهُمَّ اسْتُرْ عَوْرَتى وَ امنْ رَوْعَتى وَ اعْفُ فَرْجى وَلا تَجْعَلْ لِلشَّيطانِ فى ذلِكَ نَصيبا وَلا لَهُ اِلى ذلِكَ وُصُولاً فَيَضَعُ لِىَ المَكايِدَ وَيُهَّيِجُنى لاِْرتِكابِ الْمَحارِم .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه پيغمبران عليهم السلام پيراهن را پيش از زير جامه ميپوشيدند.
در روايت ديگر وارد شده است كه ايستاده و روبقبله و روبآدم مپوش .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه زير جامه را ايستاده پوشيدن مورث اندوه است .
فصل نهم : در آداب جامه نو بريدن و پوشيدن
بسند صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه چون كسى جامه نو بپوشد اين دعا بخواند: اَللّهُمِّ اجْعَلْهُ ثَوْبَ يُمْنِ وَتُقى وَبَرَكَةَ اللّهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ حُسْنَ عِبادَتِكَ وَ عَمَلاً بِطاعَتَكِ وَاَداءَ شُكْرَ نِعْمَتِكَ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى كَسانى ما اُوارى بِهِ عَوْرَتى وَاَتَجَّمَلُ بِهِ فى النّاسِ وبسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم اين دعا را تعليم مى نمود كه در وقت پوشيدن جامه نو بخوانم :اَلْحَمْدُلِلّهِ الِّذى كَسانى مِنَ الْلّباسِ ما اَتَّجِمَّلُ بِهِ فى النّاسِ اَللّهُمَّ اجْعَلْها ثِيابَ بَرَكَةٍ اَسْعى فيها لِمَرْضاتِكَ وَ اَعْمُر فَيه مَساجِدَكَ پس فرمود يا على هر كه ايندعا بخواند چون جامه را بپوشد آمرزيده شود.
درحديث ديگر از حضرت موسى بن جعفر منقول است كه سزاوار است كسى كه جامه نو بپوشد دست بر آن بمالد و بگويد:اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى كَسانى ما اُوارى بِهِ عَوْرَتى وَاْتَجَمَّلُ بِهِ فى النّاسِ وَ اَتَزَيَّنُ بِهِ بَيْنَهُمْ.
از حضرت ابيعبداللّه عليه السلام منقول است كه هر كه آبى در ظرف نوى بكند و سى و دو مرتبه سوره انا انزلناه فى ليلة القدر بر آن بخواند و بر جامه نو بپاشد در هنگام پوشيدن پيوسته در فراخى روزى باشد تا تارى از آن جامه باقى باشد.
در حديث ديگر از آنحضرت مرويست كه چون جامه نو بپوشى بگو لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ مُحَّمَدٌرَسوُلُ اللّهِ تا از آفتها نجات يابى و چيزى را كه دوست دارى بسيار آنرا ياد مكن كه آنرا درهم ميشكند و چون بكسى كارى داشته باشى در غايبانه او را دشنام مده كه در دل وا اثر ميكند.
بسند معتبر منقول است كه حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام چون جامه ميپوشيدند جامه ها را در جانب راست ميگذاشتند و چون رخت نو ميپوشيدند قدح آبى ميطلبيدند و سوره قل هواللّه احد و آية الكرسى و سوره قل يا ايهاالكافرون هر يك را ده نوبت در آن ظرف مى خواندند و آن آب را بر جامه ميپاشيدند و مى فرمودند هر كه چنين كند پيوسته در فراخى روزى باشد مادامكه تارى از آن جامه باقى است .
بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه چون خداى تعالى جامه نو بكسى عطا فرمايد و بپوشد بايد كه وضو بسازد و دو ركعت نماز بگذارد و در هر ركعت سوره حمد و آية الكرسى و قل هواللّه احد واناانزلناه فى ليلة القدر بخواند پس حمد كند خداوندى را كه عورت او را پوشاند و درميان مردم او را مزين ساخت و بسيار بگويد لاحَوْلَ وَلاقُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ پس اگر چنين كند در آن جامه معصيت خدا نكند و بعدد هر تاريكه در آن جامه است ملكى خدا را بپاكى ياد كند وبراى او استغفار كند وبراو ترحم كند.
بسند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه جامه نو ببرد و آبى درظرفى كند و سى وشش مرتبه سوره اناانزلناه فى ليلة القدر بخواند هرگاه كه بآيه تنزل الملائكة برسد اندكى از آب را نرم بجامه بپاشد پس دو ركعت نماز بكند و دعا كند و بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى رَزَقَنى ما اَتَجَمَّلُ بِهِ فى النّاسِ وَ اُوارى بِهِ عَوْرَتى وَ اُصَلِّى فيهِ لِرَبّى و خدا را شكر كند پيوسته در فراخى نعمت باشد تا آن جامه كهنه شود.
فصل دهم : در ساير آداب جامه پوشيدن و كندن
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه نهى فرمود از عريان شدن در شب و روز از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه هرگاه مرد عريان شود شيطان بسوى او نظر ميكند و طمع ميكند در آنكه او را به معصيت در آورد. و فرمود سزاوار نيست مرد را كه جامه خود را از ران خود دور كند وقتيكه در ميان جماعتى نشسته باشد و فرمود كه چون جامه را از بدن بيرون آوريد بسم اللّه بگوئيد تا جنيان نپوشند و اگر نگوئيد جنيان آنجامه را ميپوشند تا صبح .
از حضرت صادق عليه السلام منقول استكه سزاوار نيست زن مسلمانرا كه روپاك يا پيراهنى بپوشد كه ته نمايان باشد.
از حضرت امام محمدباقر عليه السلام منقولستكه عرض مقنعه حضرت فاطمه عليه السلام آنقدر بود كه تانصف بازوى آنحضرت ميرسيد وهمه زنانرا بايد كه چنين كنند.
از حضرت صادق عليه السلام بسند معتبر منقول استكه ادناى اسراف آنستكه جامه اندرون وبيرون يكى باشد.
در حديث ديگر منقولستكه اسحق بن عمار از آنحضرت پرسيد كه ميتواند بود مؤ من ده پيراهن داشته باشد فرمود بلى گفت كه بيست پيرهن فرمود بلى اين اسراف نيست اسراف آنست كه جامه كه بايد براى زينت نگاه داشته بعوض جامه كه در وقت ديگر بپوشند بپوشى .
در روايت ديگر از حضرت امام موسى سؤ ال كردند كه كسى ده پيراهن داشته باشد اسراف است فرمودند كه نه بلكه از براى محافظت جامه اين بهتر است ، بلكه اسراف آنستكه جامه نگاهداشتنى را در جاهاى كثيف بپوشى .
از حضرت باقر منقول استكه كوتاه كردن جامه راحت جامه است و بيشتر بافى ميماند وفرمود كه جامه پاكيزه پوشيدن دشمن را منكوب ميكند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول استكه شستن جامه اندوه و غم را برطرف ميكند و موجب قبولى نماز ميگردد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر كه جامه پوشد بايد پاكيزه باشد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه شش چيز است كه ازاخلاق قوم لوط است كمان گلوله انداختن و سنگريزه انداختن بيكديگر و قندران خائيدن در راهها و جامه برزمين كشيدن از روى تكبر و بندهاى قبا و پيراهن را گشودن .
بسند معتبر منقول استكه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام آمد ديد كه گريبان جامه را پنبه كرده اند آنشخصى بتعجب نظر ميكرد حضرت فرمود كه چرا چنين نظرميكنى گفت از پينه جامه تعجب ميكنم . كتابى در پيش حضرت عليه السلام گذاشته بود فرمود بخوان . در آنجا نوشته بود كه ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد و مال نيست كسى را كه معيشت باندازه نمى كند و نو نيست كسى را كه جامه كهنه ندارد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه آنقدر پينه برجامه خود زدم كه شرم كردم از آنكس كه بر آن پينه ميزد.
از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه هر كه گريبان جامه را پينه زند و كفش را پينه كند و چيزيكه براى خانه خرد بردارد بخانه برد از تكبر ايمن گردد.
فصل يازدهم : در رنگ نعلين وموزه و كفش و چگونگى آنها
بهترين رنگها در نعل و كفش رنگ زرد است و بعد از آن سفيد و بهتربن رنگها در موزه و چكمه سياه است و در سفر سرخ خوبست و در حضر كراهت دارد و در نعل سنت استكه پيش و عقبش بلند باشد و ميانش تهى باشد و همه اش برزمين نچسبد و غيراين مكروه است و ظاهرا كه كفش نيز اين حكم دارد كه كفش سر پائى مكروه باشد.
بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه كفش نيكوپوشيدن بدنرا از بلاها نگاه ميدارد و معين است بر تمامى نماز و وضو.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه خواهد عمرش دراز باشد چاشت را بامداد بخورد و كفش نيكو بپوشد و ردا و بالاپوش را سبك كند و با زنان بسيار جماع نكند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود اول كسيكه نعلين پوشيد حضرت ابراهيم عليه السلام بود.
در حديث معتبر از آنحضرت منقولستكه نعل هموار پوشيدن كه همه اش بر زمين رسد پوشش يهودان است و بر مذمت اين قسم احاديث بسيار وارد شده است .
در احاديث معتبره وارد شده استكه نعل سياه مپوش كه چشم را ضعيف ميكند و ذكر را سست ميكند و مورث اندوه و غم است و بر تو باد بنعل زرد كه چشم را جلا ميدهد و ذكر را سخت ميكند و غم را برطرف ميكند و پوشش پيغمبران است .
در حديث ديگر وارد شده است كه پوشيدن نعل سياه موجب خيلا وتكبراست و هر كه بپوشد در روز قيامت باجباران محشور شود.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقولستكه هر كه نعل زرد بپوشد تا آنرا پوشيده باشد در شادى و سرور باشد زيرا كه حق تعالى در وصف بقره بنى اسرائيل ميفرمايد كه صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُّرُالْنّاظِرينَ يعنى زرد بسيار زردى كه شاد گردانند نظر كنند گانرا.
بسند معتبر از سدير صراف منقولستكه بخدمت امام جعفر صادق عليه السلام رفتم و نعل سفيد پوشيده بودم فرمود كه آيا دانسته اين نعل را پوشيده پس فرمود هر كه داخل بازار شود ونعل سفيدى بخرد كهنه نكند آنرا مگر آنكه كسب كند مالى را از جائى كه گمان نداشته باشد راوى گويد كه سدير مرا خبر داد كه هنوز آن نعل كهنه نشده بود كه صد اشرفى از جائى بدستم آمد كه گمان نداشتم .
در حديث ديگر وارد است كه هر كه نعل زرد يا سفيد بپوشد او را مال و فرزندان بهم رسد و هر كه نعل سياه بپوشد هيچيك را نيايد.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه موزه پوشيدن نور چشم را زياد ميكند.
در روايت ديگر فرمود كه مداومت پوشيدن موزه امان ميدهد از مرض سل و از مرگ بدو داد.
درفى روايت ميكند كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را ديدم در سفر موزه سرخ پوشيده بودند پرسيدم كه اين موزه سرخ چيست فرمود كه اين را از براى سفر گرفته ام و براى گل وباران خوبست اما در حضر هيچ رنگ بهتر از سياه نيست .
فصل دوازدهم : در آداب پوشيدن نعل و موزه و كفش
بسندهاى معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه چون نعل بپوشى ابتدا بپاى راست بكن و در وقت كندن ابتدا بپاى چپ كن و فرمودند كه هر كه بايكتاى كفش براه رود يعنى يكپا دركفش و ديگرى برهنه شيطان براو دست يابد و ديوانه شود.
از عبدالرحمن بن كثير منقولستكه گفت در خدمت حضرت صادق عليه السلام براهى ميرفتم بند نعل آنحضرت گسيخت من بند ديگر از آستين خود بدر آوردم و نعل را باصلاح آوردم و حضرت دست بردوش من انداخته بودند پس فرمودند هر كه نعل مؤ منى را بردارد براى اصلاح آن چون در قيامت از قبر بيرون آيد حقتعالى او را برناقه گرم روى سوار كند تا در بهشت را بكوبد.
از يعقوب سراج منقولستكه براهى در خدمت آنحضرت مى رفتم بند نعل آنحضرت پاره شد حضرت پاى پياده روان شدند عبداللّه بن ابى يعفور بند نعل خود را گشود و بنزد آنحضرت آورد قبول نفرمود و گفت صاحب مصيبت اولى است كه برآن صبر نمايد.
عبدالرحمن بن ابيعبداللّه روايت كرده استكه در خدمت آنحضرت بديدن شخصى رفتم چون داخل شدند نعل را از پا بيرون آوردند و فرمودند كه نعلها را بيرون آوريد كه كندن نعل راحت قدم است .
منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از راه رفتن با يكتاى نعل و از ايستاده پوشيدن نعل دور نيست كه كراهت ايستاده پوشيدن مخصوص نعلى باشد كه بندهايش را ميبايد بست .
در حديث ديگر از آنحضرت منقولستكه سه چيز است هر كه كند بيم آن هست كه ديوانه شود: غايط كردن در ميان قبرها و با يكتاى موزه راه رفتن و در خانه تنها خوابيدن .
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مقولستكه مداومت بر پوشيدن موزه امان مى دهد از خوره .
در فقه الرضا مذكور است كه چون خواهى موزن يا كفش بپوشى ابتداى بپاى راست كن و بگو: بِسْمِ اللّه وَبِاللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَلّل هُمَّ وَطّىْ ء قَدَمى فى الدُنيا وَاْلا خِرَةِ وَ ثَبّتْهُما عَلَى الاَيمانِ وَلا تُزَلْزِلْهُما يَوْمَ زِلْزِلَةِ اْلاَ قَدام اَلّلهُمَّ وَقِنِى مِند جَميع اْلافاتِ وَالْعاهاتِ وَمِنَ اْلاَذى و چون خواهى بكنى بگو: اَلّلهُمَّ فَرِّجْ عَنى كُلَ غَمٍّ وَهَمّ وَلا تَنْزَعْ عَنّى حُلَّةَ الاْيمان .
در مكارم الاخلاق از كتاب نجات نقل نموده كه موزه و نعل را نشسته بپوش و در قت پوشيدن بگو:بِسْمِ اللّهِ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ وَطِّىْء قَدَمَىَّ فى الدُّنْيا وَاْلاخِرَةِ وَ ثَبّتْهُما عَلى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِّلُ فيه اْلاَقدامِ و در وقت كندن ايستاده بكن و بگو:بِسْمِ اللّهِ اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى رَزَقَنى ما اَقى بِهِ قَدَمَىَّ مِنَ اْلاَذى اَلّلهُمَّ ثَبِّتْهُما عَلى صِرطِكَ وَلا تَزِلْهُما عَنْ صِراطِكَ السَوِىّ.
باب دوم : در آداب حلى و زيور پوشيدن : مردان و زنان و سرمه كشيدن و در: آينه نظركردن وخضاب كردن
فصل اول : در فضيلت انگشتر بدست كردن و آداب آن
مؤ كد است مردان و زنانرا انگشتر در دست راست كردن .
در بعضى احاديث تجويز فرموده اند كه در دست چپ بكنند اما اگر نقش شريفى يا نگين شريفى داشته باشد بايد كه در قت استنجا بيرون آورد.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقولستكه اگر خواهى انگشتر را بدست راست كن و اگر خواهى بدست چپ .
بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم انگشتر را بدست راست ميكردند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقولستكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در دست راست ميكردند انگشتر را.
از سلمان فارسى رضى اللّ ه عنه مرويستكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه يا على انگشتر در دست راست بكن تا از مقربان باشى . عرضكرد كه يا رسول اللّه كدامند مقربان فرمود كه جبرئيل و ميكائيل پرسيدند كه چه انگشتر در دست كنم فرمود كه عقيق سرخ بدرستيكه آن اقرا كرده است براى خدا بيگانگى و براى من پيغمبرى و براى تو يا على بآنكه وصى منى و براى فرزندان تو بامامت و براى دوستان تو ببهشت و براى شيعيان فرزندان تو بجنت الفردوس .
در حديث معتبر منقولستكه از حضرت امام موسى عليه السلام سؤ ال كردند كه بچه علت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام انگشتر در دست راست ميكردند فرمود زيرا كه آنحضرت پيشواى اصحاب يمين استكه در قيامت نامه هايشانرابدست راست ميدهند و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در دست راست ميكردند انگشتر را واين علامتى است براى شيعيان ما كه باين علامت ايشانرا مى شناسند و به محافظت كردن در وقت فضليت نمازهاى پنجگانه و بدادن زكوة و بقسمت كردن مال خود با برادران مؤ من خود و امربنيكى هاكردن و نهى از بديها كردن .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه حضرت جبرئيل بحضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم گفت هر كه انگشتر در دست راست كند و غرضش سنت و متابعت توباشد و ببينم او را كه در قيامت متحير مانده است دستش بگيرم و بتو و بحضرت اميرالمؤ منين برسانم . و از حضرت صادق منقولستكه از سنت پيغمبران است انگشتر در دست راست كردن .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه هر كه انگشترى در دست چپ داشته باشد كه نام خدا درآن باشد در وقت استنجا بدر آورد و در دست ديگر كند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول استكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله و سلّم نهى فرمود از انگشتر كردن در انگشت شهادت و انگشت ميان .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه انگشتر را ببند پائين انگشت برسانيد.
در روايتى وارد شده است كه انگشتر بسر انگشتان كردن عمل قوم لوط است .
در فقه الرضا عليه السلام مذكور است كه در وقت انگشتر در دست كردن بگو:اَلّلهُمَّ سُمْنى بِسيماءِ اْلايمانِ وَاخْتمْ لى بِخَيْرٍ وَاجْعَلْ عاقِبَتى اِلى خَيْرِ اِنّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ اْلاَكْرَمُ و ابن طاوس عليه الرحمه روايتكرده است كه ايندعا بخواند اَلّلهُمَّ سُومِنى بسيماءِ الاِيْمانِ وَ تَوِّجنى بِتاجِ الْكَرامَةِ وَقَلِّدْنى حَبْلَ اْلاِسلا مِ وَلا تَخْلَعْ رِبْقَةَ اْلايم انِ مِنْ عُنُقىِ.
فصل دوم : در بيان آنچه انگشتر از آن سازند
سنتست كه انگشتر از نقره باشد و مردانرا انگشتر طلا در دست كردن حرام است و انگشتر آهن و برنج و فولاد مردان و زنانرا مكروه است .
چنانچه منقولستكه از حضرت صادق عليه السلام بسند صحيح و حسن كه انگشتر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم از نقره بود.
در چندين حديث معتبر منقولستكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه انگشتر غير نقره در دست مكنيد بدرستيكه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه پاك نيست دستى كه در آن انگشتر آهن باشد.
در حديث ديگر فرمود كه پاك نكند خدا دستى را كه درآن انگشتر آهن باشد. ودر حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه نماز نكند مرد در انگشتر آهن ونهى فرمود از انگشتر برنج در دست كردن .
از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه انگشتر حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم از نقره بود و نگين نداشت و برآن نقش كرده بودند محمد رسول اللّه .
فصل سوم : در فضيلت عقيق
منقولست كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام چهار انگشتر در دست ميكردند انگشتر ياقوت براى شرافت و زينتش و فيروزه براى نصرت و ياريش و حديد صينى براى قوتش و عقيق براى حرز و دفع دشمنان وبلاها. و در حديث صحيح از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام مرويستكه عقيق فقر و درويشى را برطرف ميكند و در دست كردن عقيق نفاق را زايل ميكند.
در حديث صحيح ديگر از آنحضرت منقولستكه هر كه قرعه بانگشتر عقيق بزند بهره او تمامتر بيرون ميآيد.
در حديث معتبر از حضرت امام جعفر عليه السلام منقولستكه انگشتر عقيق در دست كنيد كه مبارك است و هر كه انگشتر عقيق داشته باشد اميد هست كه عاقبتش مقرون بخير ونيكى باشد.
از ربيعة الراوى منقولستكه در دست حضرت امام زين العابدين عليه السلام انگشتر عقيق ديد پرسيد كه اين چه نگين است ؟ فرمود كه اين عقيق رومى است .
حضرت رسول فرمود كه هركه انگشتر عقيق در دست داشته باشد حاجتش برآورده است .
از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه انگشتر عقيق مورث ايمنى است در سفر.
در حديث ديگر از آنحضرت منقولستكه هر كه انگشترى بگيرد كه نگينش عقيق باشد پريشان نشود و عاقبت كارش البته نيكوباشد.
در حديث ديگر وارد شده است كه حاكمى پى شخصى فرستاده بود بسبب جرمى ، حضرت صادق عليه السلام فرمود كه انگشتر عقيق باو برسانيد چنان كردند مكروهى باو نرسيد.
در حديث ديگر منقولستكه شخصى بنزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد و شكايت كرد كه دزد در راه بمن رسيد واموال مرا برد حضرت فرمود كه چرا انگشتر عقيق در دست نداشتى كه آن از هر بدى نگاه ميدارد آدمى را.
بسند معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه انگشتر عقيق در دست كنيد مادام كه آدمى آن انگشتر را با خود دارد اندوهى باو نميرسد.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه انگشتر عقيق با خود داريد كه آن اول كوهيست كه اقرار كرده است از براى خدابيگانگى و از براى من بپيغمبرى وازبراى تو يا على بامامت .
در حديث معتبر از بشير دهان منقول است كه عرض كردم كدام يك از نگينها برانگشت خود بنشانم فرمود كه چرا غافلى از عقيق سرخ و عقيق زرد و عقيق سفيد كه اينها سه كوهند در بهشت اما كوه عقيق سرخ پس و عقيق زرد و عقيق سفيد كه اينها سه كوهند در بهشت اما كوه عقيق سرخ پس مشرفست برخانه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم واما كوه عقيق زرد پس مشرفست برخانه حضرت فاطمه عليهم السلام و اماكوه عقيق سفيد پس مشرف است بر خانه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و همه آنها يك خانه است و از زير هر كوهى نهرى جاريست از برف سردتر و ازشير سفيدتر و نميخورد از آن نهرها مگر آل محمد صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وشيعيان ايشان و هرسه نهر از كوثر ميآيد و بيكجا ميريزد و اين سه كوه تسبيح و تقديس و تمجيد الهى ميكنند و از براى محبان آل محمد طلب آمرزش ميكنند پس هر كه از شيعيان آل محمد يكى از اين عقيقها را در دست داشته باشد نبيند مگر خير ونيكى و فراخى روزى و سلامتى از جميع بلاها وامان يابد از شرپادشاه ظالم واز هر چه آدمى از آن ميترسد و حذر مينمايد.
در حديث ديگر منقولست كه شخصى را از برابر حضرت امام محمد باقر عليه السلام گذارنيدند تازيانه بسيار براو زده بودند حضرت فرمود انگشتر عقيق او كجاست اگر با او ميبود تازيانه نميخورد.و روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه دستى بسوى آسمان بلند نميشود كه خدا دوستتر دارد از دستى كه در آن انگشتر عقيق بوده باشد.
در حديث معتبر از حضرت امام حسن عليه السلام منقولستكه چون حضرت موسى عليه السلام بر كوه طور با حق تعالى مناجات كرد و برزمين نظر كرد حق تعالى از نور روى او عقيق را آفريد پس فرمود كه قسم خوردم بذات مقدس خود كه عذاب نكنم بآتش جهنم دستى را كه انگشتر عقيق در آن باشد اگر ولايت على بن ابى طالب عليه السلام داشته باشد.
در حديث ديگر منقولستكه جبرئيل نازل شد بر حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و گفت يا محمد پروردگاره سلامت ميرساند و ميگويد انگشتر را بدست راست بكن و نگينش را از عقيق بكن وبگو بعلى بن ابيطالب عليه السلام پسر عمت كه انگشتر را بدست راست بكند و نگينش را عقيق بكند حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيد كه يا رسول اللّه عقيق كدام است فرمود كه كوهى است دريمن كه براى خدا اقرار كرده است به يگانگى وبراى من به پيغمبرى و براى تو واولاد تو بامامت و براى شيعيان تو ببهشت و براى دشمنان تو بجهنم .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه نماز كسيكه انگشتر عقيق در دست داشته باشد برنماز جماعتى كه غير عقيق در دست داشته باشند بچهل درجه زيادتى دارد.
سليمان اعمش روايت كند كه در خدمت حضرت امام جعفرصادق عليه السلام بودم در خانه منصور عباسى پس شخصى را بيرون آوردند كه تازيانه خورده بود حضرت فرمود كه اى سليمان ببين كه انگشترش چه نگين دارد گفتم يابن رسول اللّه عقيق نيست فرمود كه اى سليمان اگر عقيق بود تازيانه اش نميزدند او را گفتم يابن رسول اللّه ديگر بفرما فرمود كه اى سليمان انگشتر عقيق امان ميبخشد از دست بريدن گفتم ديگر بفرما فرمود اى سليمان انگشتر عقيق امان ميبخشد از خون گفتم ديگر بفرما فرمود اى سليمان خداى عزوجل دوست ميدارد كه بلند كند بدعا بسوى او دستى را كه در او نگين عقيق باشد گفتم ديگر بفرما فرمود كه عجب دارم از دستى كه در آن نگين عقيق باشد چگونه خالى ميماند از دينار و درهم گفتم يابن رسول اللّه ديگر بفرما فرمود كه نگاه دارنده آدمى است از هر بلا گفتم يابن رسول اللّه ديگر بفرما فرمود كه ايمن ميگرداند از فقر گفتم يابن رسول اللّه روايت كنم اين حديث را از جدت حسين بن على عليه السلام از پدرش اميرالمؤ منين عليه السلام ؟ فرمود بلى .
در روايت ديگر منقول است كه دو ركعت نماز با انگشتر عقيق بهتر است از هزار ركعت كه با آن نباشد.
فصل چهارم : در فضيلت ياقوت وزبرجد و زمرد
در حديث معتبر از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام منقولستكه انگشتر ياقوت در دست كنيد كه پريشانى را زايل ميكند.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مرويتسكه سنتست انگشتر ياقوت در دست داشتن .
از حضرت امام موسى صلوات الله عليه منقولستكه انگشتر زمرد در دست كردن موجب آسانى است كه در آن هيچ دشوارى نباشد.
در حديث ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام بهمين لفظ وارد شده است اما بلفظ زبرجد وفرمود كه انگشتر زمرد در دست داشتن فقر را بتوانگرى بدل ميكند و فرمود كه هر كه انگشترى ياقوت زرد دردست كند فقير نشود.
فصل پنجم : در فضيلت فيروزه و جزع يمانى
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه هركه انگشتر فيروزه در دست كند دستش فقير نشود.
از حسن بن على بن مهران منقولستكه بخدمت حضرت امام موسى كاظم عليه السلام رفتم در انگشت آنحضرت انگشترى ديدم كه نگينش فيروزه بود و نقشش اَللّهُ الْمَلِكُ بود بسيار نظر كردم در آن انگشتر فرمود كه چه نظر ميكنى ؟ گفتم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام انگشتر فيروزه داشته است كه نقشش اَللّهُ الَمَلِكُ بوده است فرمود كه آن را ميسناسى ؟ گفتم نه فرمود كه همان انگشتر است و اين سنگى استكه جبرئيل براى رسول خدا بهديه آورد از بهشت و آنحضرت بحضرت اميرالمؤ منين بخشيد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه انگشتر جزع يمانى در دست كنيد كه رد نميكند مگر متمردان شياطين را.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقولستكه حضرت اميرالمؤ منين فرمود كه رسول خد صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بيرون آمدند و انگشتر جزع يمانى در دست كرده بودند و با مانماز كردند و چون از نماز فارغ شدند انگشتر را بمن دادند و فرمودند كه اين انگشتر را در دست راست خود كن و با آن نماز بكن كه نماز در جزع يمانى برابر هفتاد نماز است و تسبيح و استغفار ميكند و ثوابش براى صاحبش نوشته ميشود.
على بن محمد حميرى گفت كه دختر جعفربن محمود را خواستم و بسيار او را دوست ميداشتم و فرزند از او بوجود نمى آمد بخدمت حضرت امام على نقى عليه السلام رفتم و اين مطلب را عرض كردم پس تبسم نمود و فرمود كه بگير انگشترى كه نگينش فيروزه باشد و برآن نقش كن اين آيه را رَبِّ لاتَذَرْنى فَرْدا وَ اَنْتَ خَيْرُالْوارِثينَ چنان كردم يكسال نگذشت كه از آن زن پسرى بوجود آمد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه خداوند عالميان ميفرمايد كه من شرم ميكنم از دستى كه بسوى من بلند شود بدعا و درآن دست انگشتر فيروزه باشد پس او را نااميد برگردانم .
فصل ششم : در فضيلت دُر نجف وبلور و حديد صينى وساير نگينها
بسند معتبر از مفضل بن عمر منقولستكه گفت روزى بخدمت حضرت صادق عليه السلام رفتم و انگشتر فيروزه در دست داشتم فرمود كه اى مفضل فيروزه سيرگاه ديده هاى مردان و زنان مومنه است يا دور گرداننده دردهاست از ديده هاى ايشان و من دوست ميدارم براى هر مؤ من كه پنج انگشتر در دست داشته باشد ياقوت و آن فاخرترين همه است و عقيق و آن خالص تر است براى خدا وبراى ما اهل بيت و فيروزه و آن چشم را قوت ميدهد و سينه را گشايش مى دهد و قوت دل را زياد ميكند و چون پى كارى رود آنرا در دست كند پس چون برگردد حاجتش برآوره شده است و حديد صينى و آن را دوست نميدارم كه هميشه در دست داشته باشد وليكن بد نميدانم در دست كردن آن را در وقتيكه بديدن كسى رود كه از او ترسد از اهل شربراى آنكه شر او ساكن ميشود و حديد صينى شياطين را دور ميكند و باين سبب دوست ميدارم كه داشته باشم پنجم آن درّى كه در نجف اشرف خدا ظاهر ميسازد بدرستيكه هر كه آن را دست كند بهر نظر كردنى بآن خداوند عالميان زيارتى يا حجى يا عمره در نامه عمل او بنويسد كه ثوابش ثواب پيغمبران و صالحان باشد و اگر خدا رحم نميكرد بر شيعيان ماهر آينه هر نگين از آن بقيمت بسيار ميرسد وليكن خدا ارزان كرده است براى ايشان كه توانگر و فقير ايشان توانند در دست كرد. ابوطاهر ميگويد اين حديث را بحضرت امام حسن عسكرى عليه السلام عرض كردم فرمود كه اين حديث جدم بحضرت صادق عليه السلام است گفتم شما هيچ چيز را بر عقيق سرخ اختيار نميفرمائيد فرمود بلى براى فضليت بسيارى كه در آن وارد شده است بدرستى كه پدرم خبرداد مرا كه اول كسى كه انگشتر عقيق در دست كرد حضرت آدم عليه السلام بود ديد كه در عرش نوشته است اَنَا الْلّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا وَحْدى مُحَمَّدٌ صَفْوَنىْ مِنْ خَلْقى اَيَّدْ تُهُ بِاءَخيهِ عَلِىٌ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ تا آخر نامهاى پنجگانه آل عبا، پس چون حضرت از آن درخت ميوه خورد و بزمين آمد متوسل شد بسوى خدا باين نامهاى مبارك و ببركت اين نامها خدا توبه اش را قبول كرد پس حضرت آدم انگشترى از نقره ساخت و نگينش را از عقيق سرخ كرد واين نامهاى پنجگانه را برآن نقش كرد و آن انگشتر رادر دست راست خود كرد پس ابن سنتى شد كه پرهيز كاران از فرزندانش همه بسنت او عمل كردند.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه نيكو نگينست بلور واز حسين بن عبداللّه منقولستكه سئوال كردم از حضرت امام على نقى عليه السلام كه آيا خوبست انگشتر كردن سنگريزه كه از چاه زمزم بيرون آرند فرمود بلى اما چون خواهد كه استنجا كند از دست بيرون آورد يعنى اگر در دست چپ باشد.
فصل هفتم : در بيان آنچه سزاوار است كه درنگين نقش كنند
حسين بن خالد بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام عرض كرد كه جايز است شخصى استنجا كند و در دستش انگشترى باشد كه نقش نگينش لااِلهَ اِلاّ اللّهُ باشد حضرت فرمود كه خوب نميدانم اين را از براى او گفت مگر رسول خدا و پدران شما با انگشتر استنجا نميكردند فرمود كه بلى وليكن ايشان انگشتر را در دست راست ميكردند پس از خدا بترسيد وافترا برايشان مبنديد پس فرمود كه نقش نگين حضرت آدم لااِلهَ اِلا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللّهِ بود با خود از بهشت آورده بود و حضرت نوح چون بكشتى سوار شد حق تعالى باو وحى فرمود كه اى نوح چون از غرق شدن بترسى هزار مرتبه لااِلهَ اِلاّ اللّهُ بگو پس دعا كن تا من تو را و مومنان را از غرق شدن نجات دهم پس چون كشتى براه افتاد باد تندى وزيد حضرت نوح از غرق شدن ترسيد و او را مجال آن نشد كه هزار مرتبه لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ بگويد بزبان سريانى گفت هَلُوليا اَلْفا اَلْفا ياماراثَقَن پس طوفان بر طرف شد و كشتى براه افتاد پس حضرت نوح فرمود كه سختى كه خدا مرا بآن نجات بخشيد سزاوار است كه هميشه با من باشد پس در انگشتر خود ترجمه آن را بعربى نقش كرده لا اِلهَ اِلاَ اللّهُ اَلْفَ مَرَّةٍ يارَبِّ اَصْلِحَنى و حضرت ابراهيم عليه السلام را چون در كفه منجنيق گذاشتند كه در آتش اندازند جبرئيل بخشم آمد حق تعالى باو وحى فرمود كه چه چيز باعث غضب تو گرديده است گفت پروردگار خليل تست و هيچكس نيست در اين وقت كه تو را بيگانگى پرستد بغير از او دشمن خود ودشمن او را براو مسلط گردانيده پس خداوند عالم باو وحى فرستاد كه ساكت باش كسى تعجيل در امور ميكند كه مثل تو بنده من است هر گاه كه خواهم او را ميگيرم پس جبرئيل خاطرش مطمئن شد وبجانب ابراهيم ملتفت شد گفت آيا تو را حاجتى و كارى در اين وقت هست فرمود بتونه پس حق تعالى انگشترى براى او فرستاد كه در آن شش حرف نقش شده بود لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللّهِ لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ فَوَّضْتُ اَمْرى اِلَى اللّهِ اَسْنَدْتُ ظَهْرى اِلَى اللّهِ حَسْبى اللّهُ پس خدا وحى نمود كه انگشتر را در دست كن كه آتش را برتو سرد و سلامت ميگردانم . و نقش نگين حضرت موسى عليه السلام دو حرف بود كه از تورية بيرون آورده اِصْبِرْ تُوجَرْ اُصْدُقُ تُنْجَ يعنى صبر كن تا مزد يابى راست بگو تا بجات يابى و نقش نگين حضرت سليمان اين بود سُبْحانَ مَنْ اَلْجَمَ الْجِّنَّ بِكَلِماتِهِ ونقش نگين حضرت عيسى دو حرف بود كه از انجيل بيرون آورده بود طُوبى لِعَبْدٍ ذُكِرَ اللّهُ مِنْ اَجْلِهِ وَ وَيْلٌ لِعَبْدٍ نُسِىَ اللّهُ مِنْ اَجْلِهِ يعنى خوشا حال بنده كه ياد كرده شود خدا بسبب او و واى بر بنده كه خدا فراموش شود از خاطرها بسبب او و نقش نگين حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم اين بود لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ مُحَمَّدْ رَسوُلُ اللّهِ و نقش نگين امام حسن عليه السلام اءلْعِزَّةُ لِلّهِ بود و نقش نگين حضرت امام حسين اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ و حضرت على بن الحسين عليه السلام انگشتر پدر خود را در دست ميكردند و حضرت امام محمد باقر نيز انگشتر امام حسين را در دست ميكردند و نقش انگشتر حضرت امام جعفر صادق اَللّهُ وَلّيى وَ عِصْمَتى مِنْ خَلْقِهِ بود و نقش انگشتر حضرت امام موسى عليه السلام حَسْبِىَ اللّهُ بود پس جناب امام رضا عليه السلام دست دراز كردند ونمودند انگشتر پدر خود را كه در دست داشتند و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه نقش نگين حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم محمد رسول اللّه بود ونقش نگين جناب اميرالمؤ منين صلوات اللّه و سلامه عليه اَللّه الْمَلِكُ بود و نقش نگين امام محمد باقر عليه السلام اَلْعِزَةُ للّهِ بود و در حديث معتبر ديگر منقولست كه از آن حضرت پرسيدند كه آيا كراهت دارد كه كسى در نگين غير نام خود وپدر خود چيزى نقش كند حضرت عليه السلام فرمود كه نقش انگشترى من اَللّهُ خالِقُ كُلُ شَيْئى است و نقش انگشتر پدرماَلْعِزَةُ لِلّهِ بوده و نقش انگشتر امام زين العابدين عليه السلام اَلْحَمْدُلِلّهِ الْعَلّى بود و نقش انگشتر امام حسن و امام حسين عليهماالسلام حَسْبىَ اللّهُ بود و نقش انگشتر اميرالمؤ منين عليه السلام اَللّهُ الْمَلكُ بود.
در روايت معتبر ديگر منقولست كه نقش نگين حضرت امام جعفر صادق عليه السلام اين كلمات بود اَلّلهُمَّ اَنْتَ ثِقَتى فَقِنى شَرَّ خَلْقِكَ.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقولستكه نقش نگين حضرت امام جعفر صادق عليه السلام اَنْتَ ثَقِتى فَاْعِصمْنى مِنَ النّاسِ بود و نقش نگين حضرت امام موسى كاظم عليه السلام حَسْبىَ اللّهُ بود و در زيرش شكل گلى و در بالايش هلالى نقش كرده بودند.
در حديث صحيح ديگر منقولستكه نقش نگين حضرت امام رضا ماشاءَ اللّهُ لا قُوَّةِ اِلاّ بِاللّهِ ودر حديث معتبر ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام منقولستكه نقش نگين حضرت امام زين العابدين عليه السلام ابن بود خَزىّ وَشَقىٌ قاتِلُ الْحُسَينِ بْنِ عَلّىٍ.
عبداللّه بن سنان ميگويد كه حضرت صادق انگشتر حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله وسلّم را بمن نمود نگين سياهى داشت و در دو سطر نوشته بود مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ.
در حديث معتبر منقولستكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از آنكه صورت چيزى از حيوانات بر آن انگشتر نقش كنند و ازحضرت صادق عليه السلام منقولستكه عقل مردانرا در سه چيز امتحان ميتوان كرد در درازى ريشش و نقش انگشترش و كنيتش .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه نقش كند بر انگشترش مَاشاءَاللّهُ لاقُوَةَ اِلاّ بِاللّهِ اسْتَغْفِرُاللّهِ ايمن شود از فقر شديد و از جناب امام رضا عليه السلام منقولستكه نقش نگين حضرت امام محمد باقر چنين بود ظَنّى بِاللّهِ حَسَنٌ و بِالْنَّبّى الْمُوْتَمَنْ وَ بِالْوَصّىِ دى الْمَنَنِ وَبِالْحُسَيْنِ وَالْحَسَنِ در روايت ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام مرويستكه انگشتر جناب اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه از نقره بود نقشش نِعْمَ الْقادِرُ اللّهُ بود و در بعضى روايات وارد است كه نقش نگين اميرالمؤ منين عليه السلام اَلْمُلْكُ لِلّهِ بود.
در روايت ديگر انگشترى داشتند از حديد صينى سفيد صاف اين كلمات در آن نقش فرموده بودند در هفت سطر و در جنگها و در شدتها در دست ميكردند كلمات اينست اَعْدَدْتُ لِكُلِ هَوْلٍ لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَلِكُلِّ كَرْبٍ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاَ بِاللّهِ وَلِكُلِّ مُصيبَةٍ نازِلَةٍ حَسْبِىَ اللّهُ وَلِكُلِّ ذَبْبٍ كبيرَةٍ اَسْتَغْفِرُاللّهِ وَلِكُلِّ هَمَ وَ غَمّ قادِحٍ ماشاءَ اللّهِ وَلِكُلِّ نِعْمَةٍ مُتِجَّدِدَةٍ الْحَمْدُلِلّهِ ما بِعَلي بْنِ ابيطالِبٍ مِنْ نَعَمِ اللّهِ فَمِنَ اللّهِ و از اسمعيل بن موسى منقولست كه انگشتر حضرت امام جعفر عليه السلام تمامش از نقره بود و برآن نقش بود ياثِقَنى قِنى شَرَّجَميعَ خَلْقِكَ واز حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقولستكه هر كه در انگشتر خود آيه از قرآن نقش كند آمرزيده شود ابن طاوس عليه الرحمه بروايت قاسم بن العلا نقلكرده است از صافى خادم حضرت امام على نقى عليه السلام كه رخصت طلبيدم از آن حضرت كه بزيارت جدش امام رضا عليه السلام بروم فرمود كه با خود انگشترى داشته باشى كه نگينش عقيق زرد باشد و نقش نگين ماشاءَ اللّهُ لاقُوَّةِ اِلاّ اَسْتَغْفِرُ اللّه باشد و بر روى ديگر نگين محمد وعلى نقش كرده باشند چون اين انگشتر را با خود دارى امان يابى از شر دزدان و راه زنان و براى سلامتى تو تمام تر است و دين ترا حفظ كننده تر است . خادم گفت بيرون آمدم و انگشتريكه حضرت فرمود بهم رسانيدم و برگشتم كه وداع كنم چون وداع كردم و دور شدم فرمود كه مرا برگردانند چون برگشتم گفت اى صافى گفتم لبيك اى آقاى من فرمود بايد كه انگشتر فيروزه هم با خود داشته باشى بدرستيكه درميان طوس و نيشابور شيرى بر خواهد خورد بتو وقافله را منع خواهد كرد از رفتن تو پيش برو و اين انگشتر را بشير بنما و بگو مولاى من ميگويد كه دور شو از راه و بايد كه بر يكطرف نگين فيروزه اَللّهُ الْمَلِكُ نقش كنى و برطرف ديگر اَلمُلْكُ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهارِ زيرا كه نقش انگشتر جناب اميرالمؤ منين عليه السلام اَللّهُ الْمَلِكُ بود چون خلافت آنجناب برگشت اَلْمُلْكُ لِلّهِ الواحِدِ الْقَهارِ نقش كرد و نگينش فيروزه بود و چنين نگينى امان مى بخشد از حيوانات درنده و باعث ظفر و غلبه ميشود در جنگها خادم گفت كه رفتم بسفر و بخدا سوگند كه در همان مكان كه حضرت فرموده بود شير بر سر راه آمد و آنچه فرموده بود بعمل آوردم و شير بر گشت . چون از زيارت بر گشتم آنچه گذشته بود بخدمت آنجناب عرضكردم فرمود يك چيز ماند كه نقل نكردى اگر خواهى من نقل كنم گفتم اى آقاى من شايد فراموش كرده باشم فرمود كه شبى در طوس نزديآ روضه امام رضا عليه السلام خوابيده بودى گروهى از جنيان بزيارت قبر ميرفتند آن نگين را در دست تو ديدند و نقش آنرا خواندند پس آنرا از دست تو بدر آوردند و بردند بنزد بيماريكه داشتند و آن انگشتر را در آب شستند و آبرا به بيمار خود خوارانيدند و بيمارشان صحت يافت پس انگشتر را برگردانيدند و تو در دست راست كرده بودى ايشان در دست چپ تو كردند چون بيدار شدى بسيار تعجب كردى و سببش را ندانستى و بر بالين خود ياقوتى يافتى و آنرا برداشتى والحال همراه تو است ببر بازار و آنرا بهشتاد اشرفى خواهى فروخت و اين ياقوت هديه آن جنيان است كه براى تو آورده بودند. خادم گفت كه ياقوت را بردم ببازار و هشتاد اشرفى فروختم . وايضا سيدبن طاوس روايت كرده است كه شخصى آمد بخدمت جناب امام جعفر صادق عليه السلام و گفت من ميترسم از حاكم شهر جزيره و ميترسم كه دشمنان من او را با من بخشم آورند و ايمن نيستم از آنكه مرا بكشند آنجناب فرمود كه انگشترى بساز كه نگين آن حديد صينى باشد وبر روى نگين سه سطر نقش كن در سطر اول اَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ و در سطر دويم اَعُوذُ بِكَلِماتِ اللّهِ و در سطر سوم اَعُوذُ بِرَسوُلِ اللّهِ و در زير نگين دو سطر نقش كن سطر اول امَنْتُ بِاللّهِ و كتبه و سطر دويم اِنّى واثِقٌ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ و در سطر سيم زير نگين نقش كن اَشْهَدُاَنْ لا اِلاّ اللّهُ مُخْلِصا و در دست كن آن انگشتر را در هر حاجتى كه بر تو دشوار شود و ترسهايت بايمنى مبدل ميشود و زنيكه زائيدن بر او دشوار شود بر او بنديد كه بمشيت خدا بزودى وضع حمل او ميشود وهم چنين دفع ميكند اثر چشم بد را و حذر كن كه نجاستى و چربى بآن نگين نرسد و با خود بحمام و بيت الخلا مبر و خوب محافظت نما آنرا كه از اسرار خدا است و شما شيعيان از دشمنان خود مى ترسيد برجان خود كه بايد كه اين انگشتر را داشته باشيد و از دشمنان پنهان داريد و تعليم مكنيد مگر بكسيكه اعتماد براو داشته باشيد راوى حديث گفت كه من تجريه كردم و اثرش را يافتم .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايتكرده است كه هر كه صبح كند در دستش انگشتر عقيق باشد كه در انگشت دست راست كرده باشد پيش از آنكه نظرش بر كسى بيفتد نگين آنرا بجانب كف دست بگرداند و بآن نظر كند و سوره انا انزلناه فى ليلة القدر را تا آخر بخواند پس بگويد:امَنْتُ بِاللّهِ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَ آمَنْتُ بِسِرِّ آل مُحَمَّدٍ وَ عَلانِيَتِهِمْ وَ ظاهِرِهِمْ وَ باطِنِهِمْ وَ اوَّلِهِمْ وَ آخِرِ هِمْ چون چنين كند خداوند عالميان او را نگاهدارد آنروز از شر آنچه از آسمان نازل مى شود و آنجه از زمين بيرون ميآيد و در حرز و حمايت خدا باشد تا شام و در حديث ديگر منقولستكه هر كه انگشترى از عقيق بسازد و در نگين آن نقش كند مُحَمَّدٍ وَعَلِىٌ وَلِىُ اللّهِ خدا او را مرگ بد نگاهدارد و نميرد مگر بر دين حق .
فصل هشتم : در زيور طلا و نقره پوشيدن و به زنان واطفال پوشانيدن
در حديث صحيح منقولستكه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند كه آيا جايز است كه پسران نا بالغ را زيور و طلا بپوشانند فرمود كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام زينت ميفرمود زنان و اطفان خود را بزيور طلا ونقره و در حديث صحيح ديگر از آنجناب پرسيدند در اين باب فرمود كه پدرم امام محمد باقر عليه السلام زنان و فرزندان خود را زيور طلا و نقره ميپوشانيدند.
در حديث صحيح ديگر از آنحضرت پرسيدند از زيور كردن زنان بطلا و نقره فرمودند كه باكى نيست و در حديث معتبر ديگر از آنجناب منقولستكه سرغلاف شمشير حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و دسته اش از نقره بود و در ميان حلقه هاى نقره داشت و زره آنجناب سه حلقه نقره در پيش و دو حلقه در عقب داشت .
از حضرت رضا عليه السلام منقولستكه ذوالفقار را جبرئيل براى رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم از آسمان آورد و زيورش از نقره بود و در حديث حسن از آنحضرت منقولستكه باكى نيست زيور كردن شمشير بطلا و نقره و در حديث ديگر فرمود كه زيور شمشير حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم تمام از نقره بود دسته اش و سر دسته اش .
در حديث معتبر ديگر فرمود كه باكى نيست زينت كردن قرآنها و شمشيرها را بطلا و نقره وبسند موثق ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقولستكه هميشه زنان زيور ميپوشيدند.
در حديث معتبر از فضل بن يسار منقولستكه از حضرت امام جعفر عليه السلام پرسيد از كرسى كه در آن طلا باشد آيا ميتوان در خانه نگاه داشت حضرت فرمود اگر طلا باشد به و اگر آب طلا بر آن ماليده باشند باكى نيست .
در حديث ديگر از آن حضرت منقولستكه سزاوار نيست زن خود را معطل بگذارد و زينت نكند اگر چه گردن بندى داشته باشد كه در گردن ببندد و سزاوار نيست كه دستش از خضاب خالى باشد اگر چه بماليدن حنا باشد هر چند سالدار باشد.
در روايت معتبر وارد شده است كه جايز است دندانها را طلا بيكديگر ببندد بدانكه در باب زيور طلا احوط و اولى آنستكه مردان اجتناب نمايند اگر چه در شمشير و مصحف باشد.
فصل نهم : در آداب سرمه كشيدن
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـولسـت ـكـه حـضـرت رسول صلّى اللّه وآله وسلّم سرمه سنگ بچشم ميكشيدند و در وقت خواب طاق طاق .
در حديث معتب از حسن بن جهم منقولستكه گفت حضرت امام رضا عليه السلام ميلى از آهن بمن نمودند و سرمه دانى از استخوان و فرمودند كه اينها از حضرت امام موسى عليه السلام بود باين ميل سرمه بكش .
بـسـند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه سرمه كشيدن در شب چشم را نفع ميرساند و در روز زينت است .
و در حـديـث مـعـتـبـر ديـگر از حضرت امام محمد باقر منقولستكه سرمه سنگ در ديده كشيدن دهانرا خوشبو ميكند و مژگان را محكم ميكند.
بسند موثق از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه سرمه كشيدن دهان را شيرين ميكند.
در حديث ديگر فرمود كه سرمه كشيدن موى مژگان را مى روياند و بينائى را تند ميكند و اعانت ميكند برطول دادن سجود.
در حديث ديگر فرمود كه سرمه سنگ چشم را جلا ميدهد و موى مژه را مى روياند و آب ريختن چشم را زايل ميكند.
در روايـت ديگر فرمود كه سرمه كشيدن قوت جماع را زياد ميكند وفرمود كه هرشب سرمه سنگ را كه مشك نداشته باشد در ديده بكشد چشمش هرگز آب سياه نياورد.
در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه هر كه سرمه كشد بايد طاق بكشد و اگر چنين هم نكند باكى نيست .
در حـديـث صـحـيح منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله وسلّم پيش از خواب سرمه ميكشيدند چهار ميل در ديده راست و سه ميل درديده چپ .
در حـديـث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه چهار چيز است كه رو را نورانى ميكند نظر كردن در روى نيكو و در آب جارى و در سبزه زار و سرمه كشيدن وقت خواب .
از حضرت امام رضا عليه السلام منقولستكه هر كه ايمان بخدا و روز قيامت دارد بايد كه سرمه بكشد.
حـضـرت صادق عليه السلام فرمود كه سرمه كشيدن در وقت خواب امان ميدهد از آب آوردن چشم .
از حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام مـنقولستكه هر كه را ضعف در باصره بهم رسد هفت ميل از سرمه سنگ در وقت خواب در چشم كشد چهار در چشم راست وسه در چشم چپ .
از حـضـرت امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام مـنـقـولسـتـكـه حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم در هـر چـشـم سـه ميل ميكشيدند در وقت خواب .
روايـت ديـگـر وارد شـده اسـت كـه سـه مـيـل در چـشـم راسـت و دومـيـل در چشم چپ ميكشيدند حضرت صادق عليه السلام فرمود بر شما باد بمسواك كردن كـه چـشـم را جلا ميدهد و برشما باد بسرمه كشيدن كه دهان را خوشبو ميكند زيرا كه چون مـسـواك مـيـكـند آدمى بلغم نازل ميشود از چشم و جلا مى يابد و چون سرمه مى كشد بلغم از چشم برطرف ميشود وبدهان نازل ميشود و دهان خوشبو بشود.
در فـقـه الرضـا مـذكـور اسـت كـه چـون اراده نـمـائى كـه سـرمـه بـكـشـى مـيـل را بـدسـت راسـت بگير و در سرمه دان بزن و بگو بسم اللّه چون ميلرا در چشم كشى بگو اَلّلهُمَّ نَوّرْ بَصَرى واجْعَلْ فيه نُورا اءُبْصِرُبِهِ حَقَّكَ وَاهْدِنى اِلى طَريقِ الْحَقِّ وَ ارْشُدْنى اِلى سَبيلِ الرَّشادِ اَلّلهُمَّ نَورْ عَلَىَّ دُنياى وَ آخِرَتى .
در مـكـارم الاخـلاق روايـتـكـرده اسـت كـه ايـن دعـا بـخـوانـد در وقـت سـرمـه كشيدن اَلّلهـُمَّ اِنـّى اَسـْاءَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى دينى وَالْيَقينَ فى قَلْبى وَاْلاِخْلاصَ فى عَمَلى وَالسَّلامَةَ فى نَفَسْى وَالسِّعَةَ فى رِزْقى وَالشُّكْرَ لَكَ اَبَدا مااَبْقَيْتَنى .
فصل دهم : در آداب نظر به آئينه كردن
بـسـنـد مـعـتـبـر از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـولسـتـكـه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمودند كه خداوند عالميان واجب مى گرداند بهشت را از براى جوانى كه بسيار نظر در آئينه كند وحمد خدا بسيار گويد بر آنكه خدا او را بصورت نيكو آفريد و او را معيوب نگردانيده است .
در بـعـضـى از روايـات مـذكـور اسـت كـه حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليه وآله وسلّم نظر ميكردند در آينه وموى سرمبارك و ريش را شانه مـيـكردند و از براى اصحاب خود و زنان خود، خود را ميساختند و ميفرمودند كه خدا ميپسندد و دوست ميدارد از بنده اش كه چون بنزد برادران مؤ من رود از براى ايشان زينت كند و خود را بسازد.
از حـضـرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه چون در آئينه نظر كند بايد كه بگويد اَلْحـَمـْدُلِلّهِ الَّذى خـَلَقـَنـى فـَاَحْسَنَ خَلْقى وَصَوَّرَنى فَاَحْسَنَ صُوَرتى وَزانَ مِنّى ماشانَ مِنْ غَيْرى و اكرمنى بالاسلام .
در فـقـه الرضـا عـليه السلام و غير آن مذكور است كه چون خواهى در آينه نظر كـنـى آيـنـه را بـدسـت چـپ بگير و بگو بِسْمِ اللّهِ پس چون در آن نظر كنى دست راست را بـرپـيـش سـر بگذار و بر روبكش و ريش خود را بدست راست بگير و در آينه نظر كن و بگو اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَنى بَشَرا سَوِيّا وَ زَيَّنَنى وَلَمْ يُشِنى وَفَضَّلَنى عَلى كَثير مِنْ خَلْقِهِ وَ مَنَّ عَلَىَّ بِاْلاِسْلامِ وَرَضِيَهُ لِىْ دينا پس آينه را از دست بگذار و بـگـو اَلّلهُمَّ لاتُغَيّرْ مابِنامِنْ نِعَمِكَ وَاجْعَلْنا لاِءَنْعُمِكَ مِنَ الشّاكِرينَ وَلاِلا ئِكَ مِنَ الْذ اكِرينَ.
در روايـت ديـگـر وارد شده است كه آئينه را بدست چپ ميگيرى چون روى خود را در آئينه ديدى بگو اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اَحْسَنَ وَاَكْمَلَ خَلْقى وَحَسنَ خَلْقى وَ خَلَقَنى خَلْقا سـَوّيـا وَلَمْ يـَجـْعـَلْنـى جَبّارا شَقيّا اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى زَيَّنَ مِنّى ماشانَ مِنْ غَيْرى اَلّلهُمَّ كَما اَحْسَنْتَ خَلْقى فَصَلّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَحَسِّنْ خُلُقىِ وَتَمّمْ نِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَزَيّنى فى عـُيـُونِ خـَلْقـِكَ وَجـَمِّلْنـى فـى عـُيـُوِنِ بـَرّيـَتـِكَ وَارْزُقْنى الْقَبولَ وَ الْمَهابَةَ وَالّراءفَةَ وَالرَّحْمَةَ يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
در روايـت ديـگر منقولستكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه يا على چون در آئينه نظر كنى بگو اَلّلهُمَّ كَما حَسَّنْتَ خَلْقى فَحَسِّنْ خُلْقى وَرِزقْى .
فصل يازدهم : در فضيلت خضاب كردن مردان و زنان
بدانكه مردانراحضاب موى سر و ريش سنت مؤ كد است و زنان را خضاب موى سر ودسـت و پـا سـنـت اسـت و مـردانرا خضاب دست و پا كراهت دارد مگر اندك رنگى كه بعد از نـوره بـر جـميع بدن سنت است حنا ماليدن از آن رنگ در دست بماند كه رنگ ناخن بسرخى مـايـل شـود چـنـانـچـه بـسـنـدهـاى مـعـتـبـر از حـضـرت رسالت صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه چهار چيز است كه از سنتهاى پيغمبرانست بوى خوش كردن و نزديكى بزنان و مسواك كردن و خضاب كردن بحنا.
در حـديـث ديـگـر از آنحضرت منقولستكه يكدرهم در خضاب صرف شود بهتر است از هزار درهـم كـه در راه خـدا صـرف نمايند و در آن چهارده خصلت هست باد را از گوش دور ميكند و غبار را از چشم بر طرف ميكند و چشم را جلا ميدهد و بينى را نرم ميكند و دهانرا خوشبو ميكند وبـن دنـدانـرا مـحـكـم مـيـكـند و گندزيز بغل را دفع ميكند و گم ميكند وسوسه شيطانرا و مـلائكـه بسبب آن شاد ميشوند و سبب خواشحالى مؤ منان و خشم كافران ميشود و زينت است و بوى خوش است و موجب خلاصى از عذاب قبر مى شود ونكير ومنكر شرم ميكنند از آن .
در حديث ديگر فرمود كه موى سفيد خود را رنگ كنيد و شبيه مشويد بيهودان و حسن بن جهم گـفـت كـه بـخـدمت حضرت امام رضا عليه السلام رفتم ديدم آنحضرت خضاب ريش برنگ سـيـاه كـرده بـودنـد پـس فـرمـود كـه در خـضاب كردن اجر عظيم هست و خود را ساختن موجب زيـادتى عفت زنان است و جمعى از زنان دست از عفت برداشتند بسبب اين كه شوهران ايشان خـود را براى ايشان نمى آراستند عرض كرد كه بما رسيده است كه حنا موى سفيد را زياد ميكند حضرت فرمود كه موى سفيد خود زياد ميشود بى حنا.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـول اسـت كـه شـخـصـى بـخـدمـت حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم آمـد حـضرت نظر كرد ديد موى سفيد در ريش او بهم رسيده است فرمود كه اين موى سفيد نور است پس فرمود كه هر كه در اسلام يكموى سفيد در ريـش او بـهـم رسـد از بـراى او نـورى بـاشد درقيامت پس آنشخص بحنا خضاب كرد و بـنـزد آنـحـضـرت آمد فرمود كه هم نور است و هم اسلام پس رفت و خضاب سياه كرد و آمد فـرمـود نـور اسـت و اسـلام اسـت و ايمان است و محبوب ميگرداند بسوى زنان و خوف وبيم ميافكند در دل كافران .
در حديث معتبر منقول است كه گروهى بخدمت حضرت امام حسين عليه السلام آمدند ديدند كه آنـحـضـرت بـسـيـاهـى حـضـاب كـرده اسـت در ايـن بـاب از آن حـضـرت سئوال كردند دست را بر ريش خود گذاشته و فرمودند كه امر كرد رسولخدا صلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم در يكى از جنگها كه مسلمانان بسياهى خضاب كنند تا باعث غلبه ايشان شود بر كافران .
در حديث حسن منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه حضاب سر وريش آيـا سـنـت اسـت فـرمـود كـه بـلى حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السلام براى آن خضاب نـمـيـفـرمـودند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرموده بود كه يا على موى ريـش تو از خون سرت خضاب خواهد شد انتظار آن خضاب ميكشيد و حضرت امام حسين عليه السلام و حضرت امام محمد باقر عليه السلام هر دو خضاب مى كردند.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـول اسـت كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه من براى آن خـضـاب نـمـيـكـنـم كـه هـنـوز صـاحـب تـعـزيـه ام در وفـات جـنـاب رسول .
در احـاديـت بـسـيـار مـنـقـول اسـت كـه حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليه وآله وسلّم خضاب ميفرمودند.
در حـديـث مـعـتـبـر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام نظر كردند بمرديكه از حمام بيرون آمده بود و دستهايش را حنا بسته بود حضرت فرمود كه آيا تو را خوش ميآيد كه خـدا تـورا چـنـيـن خـلق كـنـد گـفـت نـه واللّه وليـكـن خـبـر بـمـا رسـيـده اسـت كـه هـر كـه داخـل حـمـام شـود بـايـد كـه اثـر حـمـام بـر او ديده شود يعنى حنا حضرت فرمود كه غلط فـهـمـيـده بـلكـه مـراد آنـسـتـكـه چـون سلامت از حمام بدر آيد بشكر اين نعمت دو ركعت نماز بگذارد.
در حديث حسن منقولستكه حضرت صادق عليه السلام فرمودند كه از جمله علامات بدى كه در آخـرالزمـان ظـاهـر شود آنستكه آثار زنان در مردان فرزندان عباس ظاهر شود و خضاب كـنـنـد و خـود را مـشاطه گى كنند بروش زنان و ظاهر آنستكه مراد خضاب دست و پا باشد زيرا كه خضاب سر و ريش سنت است و از علامات مردان است .
در حـديـث مـعـتـبـر مـنقول است از آنحضرت كه باكى نيست در حمام خلوق بدست و پا بمالد بجهة تركهائيكه در دست بهم ميرسد از بابت دوا اما خوشم نميآيد كه هميشه اين كار كند و خلوق بوى خوشى بوده است كه زعفران داشته است و رنگ از آن در بدن ميمانده است .
در حـديـث ديگر از ابى الصبا منقول است كه اثر حنا در دست حضرت امام محمد باقر عليه السـلام ديـدم يـعـنـى اثر ضعيفى كه از حنا ماليدن بعد از دارو ميماند چنانچه بعد از اين مذكور خواهد شد.
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كه سزاوار نيست زنرا كه دستش را از حضاب خالى گذارد اگر چه بماليدن حـنـا بـاشـد هـر چـنـد كـه پـيـر بـاشـد و فـرمـود كـه امـر كـرد رسـول خـدا صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم زنـان شـوهـر دارو بـى شـوهـر را بـخـضاب اما شوهردار براى شوهرش اما بى شوهر براى آنكه دستش بدست مردان نماند.
فصل دوازدهم : در كيفيت خضاب و احكام آن
در حـديـث صـحـيـح از حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـليـه السـلام منقول است كه باكى نيست در خضاب كردن به وسمه براى مرد پير.
در حـديـث صـحـيـح مـوثـق از حـضـرت امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه خـضـاب كرده به وسمه دندانهاى مرا سست كرد و در هم شكست و در چندين حديث معتبر وارد شده است كه چون جناب امام حسين عليه السلام شهيد شد خضاب به وسمه در ريـش مـبـارك آنـجـنـاب بـود و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه خضاب كردن به وسمه موجب انس زنان است و مهابتى از آن در دل كافران بهم ميرسيد.
در حديث حسن از آنجناب منقول است كه خضاب كردن بحنا ابرو را زياد ميكند و سفيدى مو را هم زياد ميكند.
در حـديـث صـحيح و حسن منقول است كه امام محمد باقر عليه السلام خضاب بحنا ميفرمودند خضاب سرخ رنگين .
در حـديـث ديـگـر فـرمـود كـه خـضـاب بـحـنـا بـوهـاى بـد را زيـل مـيـكند و آبرو را ميافزايد ودهانرا خوشبو مى كند و فرزند را خوش رو ميگرداند و از حضرت امام موسى عليه السلام منقولستكه هر زنى كه علت حيضش قطع شده باشد بحنا خضاب كند تا حيضش برگردد.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام حسين وامام محمد باقر خضاب بحنا و وسمه با هم ميكردند.
از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم منقول است كه بهترين خضابها نزد خدا رنگ سياه است .
در حـديـث ديـگـر از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـولسـتـكـه حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسلّم رخصت فرمود زنانرا كه سر خود را بسياهى خضاب كـنـنـد و بدانكه مشهور ميان علماءِ آنستكه جنب را خضاب كردن مكروه است و همچنين مكروه است در حـال خـضـاب جـنب شدن و از بعضى اخبار معتبره ظاهر ميشود كه چون حنا رنگ خود را داده باشد بعد از آن جنب شود باكى نيست و همچنين مكروهست زن حايض را خضاب كردن .
باب سوم : در آداب : خوردن و آشاميدن
فـصـل اول : دربـيـان ظـرفـهـائى كه در خوردن و آشاميدن وساير استعمالات مى تواناستعمال نمود و آنچه نهى از آن وارد شده است
جـايـز نـيـسـت خـوردن و آشـامـيـدن در ظـرف طـلا و نـقـره و در اسـتـعـمـال غـيـراكـل و شرب خلافست و احوط اجتناب است و همچنين در نگاهداشتن براى زينت احـوط اجتنابست و بعضى گفته اند طعامى را كه در ظرف طلا و نقره كنند حرام ميشود اگر چـه طـعـام را در جـاى ديـگـر كـنـنـد و اگـر چـه دليـلى نـدارد امـا احـوط اجـتـنـابست و جمعى بـاطـل مـيـدانـنـد وضوئى را از ظرف طلا و نقره بسازند و در مانند سرمه دان و عنبر چه و سرقليان و قنديلها كه هر دو طرفش گشوده باشد كه در مشاهد مشرفه ميآويزند و ظرف مـصـحـف ودعـا و آئيـنـه را بطلا و نقره گرفتن بلكه چوب ونيرا بنقره گرفتن خلافست و احوط در همه اجتناب است اگر چه حرمت اينها بر فقير ثابت نيست و در نعلبكى قليان كه از نقره و طلا باشد احتباط بيشتر بايد كرد ومكروهست از ظرف نقره كوب وطلا كوب چيزى خـوردن و آشـاميدن و اگر بخورد بهتر است كه دهانرا كه بموضع طلا و نقره نرساند و اشـهـر مـيـان عـلمـاءِ آنـسـت كـه جـايـز نـيـسـت اسـتـعـمـال پـوسـت مگر پوست حيوانى كه در حـال حـيـوة پـاك بـاشـد و آنـرا بـعـنـوان مشروع كشته باشند يا از دست مسلمانى گرفته باشند و حرام است استعمال پوست حيوان مرده و همچنين پوستى كه يافته باشند اگر چه گمان باشد كه از دست مسلمان افتاده است مثل كفش در مسجد مسلمانان و بعضى گفته اند كه جـايـز اسـت اسـتـعـمـال مـيـتـه در عـمـلى كـه مـشـروط بـطـهـارت نـبـاشـد مـثـل آب بـزراعـت و حـيـوانـات دادن و امـثـال ايـنـهـا وايـن قـول قـويـسـت و احـوط اجـتـنـابـسـت و هـمـچـنـيـن بـعـضـى جـايـز دانـسـتـه انـد اسـتـعـمـال پوستى را كه ظن بهم رسد كه آنرا كشته اند يا از دست مسلمانى افتاده است و خـالى از قـوتـى نيست و احوط اجتناب است و پوست حيوان طاهرى كه گوشت آنرا نخورند وقـابـل تـذكـيـه بـاشـد اسـتـعـمـال مـيـتـوان كـرد امـا پـيـش از دبـاغـى كـردن مـكـروه اسـت اسـتـعمال آن و ظرفى كه در آن شراب كرده باشند هر چند نجاست در آن نفوذ نكرده باشد مثل شيشه ومس بشستن پاك ميشود و همچنين هر چه كاشى داشته باشد و منفذى نداشته باشد كـه شـراب در جـرم آن جـا كـنـد و در مـثـل سـبـو و كـدو و خـم بـى كـاشـى و امثال اينها خلافست و اشهر آنستكه بآب كشيدن پاك ميشود خصوصا در وقيتكه آنقدر در آب بگذارند كه آب در آن نفوذ كند و اثر شراب در آن نماند و احوط اجتنابست .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه هر كه دردنيا از ظرف طلا و نقره آب خورد و در آخرت از ظروف طلا و نقره بهشت محروم باشد.
بـسـنـد مـعـتـبـر مـنـقـول اسـت كـه محمدبن اسمعيل بن بزيع از جناب امام رضا عليه السلام سـئوال كرد از ظروف طلا و نقره حضرت اظهار كراهت فرمودند گفت بما روايت رسيده است كـه امـام موسى عليه السلام آئينه داشتند كه بنقره گرفته بودند آنجناب فرمودند كه نـه الحـمـدللّه هـمـيـن حـلقـه داشـت از نـقـره و آن آئيـنـه الحـال نـزد من است و فرمود كه برادرم عباس را چون ختنه ميكردند براى او چوبى ساخته بـودنـد و آنـرا بـنـقـره گـرفـتـه بـودند كه فبضه نقره اش نزديك به ده درهم بود كه ششصد و سى دينار عجمى باشد حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه آنرا شكستند.
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت مـوسـى بـن جـعـفـر عـليـه السـلام منقول است كه ظرف طلا و نقره متاع جماعتى است كه يقين بآخرت ندارند.
در حديث ديگر از عمروبن ابى المقدام منقول است كه ظرفى آوردند بنزد حضرت امام جعفر صـادق عـليـه السـلام كـه آب بـخورند پاره از نقره بر آن چسبانيده بودند ديدم آنجناب بدندان خود آنرا از آنطرف ميكندند.
در حـديـث موثق از آنجناب منقول است كه مكروه است آب خوردن از ظرفيكه نقره كوب باشد يـا بـعـضـى از آن نقره باشد و روغن ماليدن از روغن داد چنين و شانه كردن از شانه چنين مكروه است .
در حـديـث معتبر از آنجناب منقول است كه كراهت دارد خوردن چيزى كه در سفالى كه از مصر ميآورند پخته باشند.
در روايـت مـوثـق از جـنـاب امـام رضـا عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كه طعال مخوريد در ظرفهاى سفالى كه از مصر ميآورند و از بزيع بن عمر مـنـقـول اسـت كـه بـخـدمـت امـام مـحـمـد تـقـى عـليـه السـلام آمـدم ديـدم كـه حـضـرت طـعـام تـنـاول مـى فـرمـودنـد در مـيـان كـاسـه سـيـاهـى كـه در مـيـان آن بـرنـگ زرد سـوره قل هو اللّه احد نقش كرده بودند.
فـصـل دوم : در تـجـويـز خـوردن طـعـامـهـاى لذيـذ و مـذمـت حـرص و افـراط در آن
بـدانـكـه از احـاديـث اهـلبـيـت عـليـهـم السلام ظاهر ميشود كه طعامهاى لذيذ خوردن و بمردم خـورانـيدن و تكلف در خوبى و پاكيزه گى اينها خوبست و طعامهاى لذيذ را برخود حرام كردن خوب نيست اما بايد از حلال باشد و آنقدر نخورد كه او رااز عبادت الهى باز دارد و مـانـنـد حـيـوانـات پـيـوسـته همتش مصروف بخوردن و آشاميدن نباشد بلكه بايد منظور و مقصود او از خوردن و آشاميدن تحصيل قوت عبادت باشد و بايد آنقدر صرف كند كه نسبت بحال او اسراف نباشد كه خدا مسرفان را دوست نميدارد.
بـسـنـد مـعـتـبـر مـنـقـولستكه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بسيار بود كه نانها و فـرنـى نفيس و حلواهاى لذيذ بمردم ميخورانيدند و ميفرمودند كه هرگاه خدا برما توسعه ميدهد ما نيز توسعه ميدهيم و هرگاه خدا بر ما تنگ ميگيرد ما نيز تنگ ميگيريم .
در حديث معتبر ديگر از آنجناب منقولستكه سه چيز است كه حق تعالى مؤ من را در قيامت بر ايـنـهـا حـسـاب نميكند طعاميكه بخورد و جامه كه بپوشد وزن صالحه كه ياور او باشد و فرج او را حرام نگاه دارد.
ابـو خـالد كـابـلى مـيـگويد كه بخدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام رفتم حضرت چـاشـت طـلبـيـدند و من خوردم با آنجناب طعاميكه هرگز از آن نيكوتر و پاكيزه تر طعامى نـخـورده بـودم پس فرمود كه چگونه ديدى طعام ما را؟ گفتم فداى تو شوم هرگز باين خـوبـى طـعـام نخورده بودم ليكن بيادم آمد اين آيه كه در كتاب خدا است وَلَيُسْئَلُنَّ يـَوْمـَئِذٍ عـَنِ النَّعـيـم كـه تـرجـمـه اش ايـنـسـتـكـه البـتـه سـؤ ال كـرده خـواهيد شد در روز فيامت از نعمت الهى حضرت فرمود مراد از نعيم در اين آيه مذهب تـشـيـع و ولايـت اهـلبـيـت عـليـه السـلام اسـت كـه در روز قـيـامـت از شـمـا سئوال خواهد شد.
بـسند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقولستكه حقتعالى از آن كريم تر است كه سـؤ ال كـنـد از مـؤ مـن از خـوردنـى و آشـامـيـدنـى كـه در دنـيـا بـر او حلال كرده باشد.
بسند حسن از آنجناب منقولستكه طعام بعمل بياور و ياران خود را بطلب و باايشان بخور.
از حـضـرت رسـول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه باسيرى چيزى خوردن مورث پيسى است .
از حـضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه سه چيز است كه خدا دشمن دارد صاحب آنـهـا را خـواب كـردن بـدون بـيـدارى شـب و خـنـده كـردن در غـيـر مخل تعجب و خوردن طعام در هنگام سيرى .
از حـضـرت رسـول مـنـقـولسـتـكـه مومن در يك شكم چيزى ميخورد و كافر در هفت شكم چيزى ميخورد يعنى بسيار ميخورد.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـولسـتـكـه ابو جحيفه بخدمت آنجاب آمد و آروق ميزد از سيرى حضرت فـرمـود كـه آروق خود را منع كن كه هر كه در دنيا سيرتر است در قيامت گرسنه تر است پس ابو جحيفه بعد از آن طعام سير نخورد تا از دنيا رفت .
در حديث ديگر فرمود كه هيچ چيز را خدا دشمن نميدارد مانند شكم پر از طعام .
از جـناب اميرالمؤ منين منقولستكه حضرت عيسى عليه السلام بشهرى رسيد كه مرد و زنى فرياد ميكردند وبا يكديگر نزاعى داشتند از سبب آن پرسيد مرد گفت كه اين زن من است و صالحه است و عيبى ندارد اما من او را دوست نميدارم و ميخواهم از او جدائى اختيار كنم فرمود كـه بـهمه حال سبب اين كراهت را بگو چيست گفت كه رويش كهنه و بيطراوت شده است بى آنـكه پير شده باشد حضرت عيسى عليه السلام بآنزن فرمود كه ميخواهى كه آب رويت بـرگـردد و تـازه شـود گفت بلى فرمود طعام كه ميخورى سير مخور زيرا كه طعام زياد كـه در مـعـده بـجـوش آمـد آبـرو را مـيـبـرد آنـزن چـنـيـن كـرد پـس بحال طراوت برگشت و محبوب شوهر شد.
از حـضـرت امـام موسى عليه السلام منقولستكه اگر مردم ميانه رو باشند در طعام خوردن هميشه بدن ايشان صحيح باشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه پنج خصلتست كه مورث برص و پـيـسـى اسـت نـوره كـشـيـده در روز جـمـعـه و چـهـارشـنـيـه و وضـو وغـسـل كـردن بـآبـى كـه در آفـتاب گرم شده باشد و در حالت جنابت چيزى خوردن و در حال حيض با زن جماع كردن و در وقت سيرى چيزى خوردن .
از حـضـرت امـام جعفر صادق عليه السلام منقولستكه آدمى را ناچار است از طعامى كه بآن قـوت بـيـابـد و هـرگـاه طـعـامـى خـورد بايد كه يك حصه شكم را براى طعام قرار دهد و يـكـحـصـه را براى آب و يكحصه را براى نفس و سعى مكنيد در فربه كردن خود چنانچه حـيـوانـات را بـراى كـشـتـن فـربه ميكنند و فرمود كه هرگاه شكم سير شد باعث طغيان و فـسـاد مـيشود و فرمود كه هر دردى و بيمارى از بسيارى خوردن بهم ميرسد بغير از تبر كه آن بناگاه ميرسد.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـولسـتـكـه حـضـرت عـيـسـى عـليـه السـلام فـرمـود كـه اى بـنـى اسـرائيـل تـا گـرسـنـه نـشـويـد چيزى مخوريد و هرگاه گرسنه شويد بخوريد و سير مـخـوريـد زيـرا كـه چـون سـيـر شديد گردنهاى شما گنده ميشود و پهلوهاى شما فربه ميشود و پروردگار خود را فراموش ميكنيد.
از حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـليه السلام منقولستكه كفران نعمت الهى است اينكه كسى گويد فلان طعام را خوردم مرا آزار كرد.
از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـولسـتـكـه روزى شـيـر و عـسـل بـنـزد آنـجـنـاب آوردنـده ، انـدكـى تـنـاول نـمـودنـد و بـرزمـيـن گـذاشـتند گفتند يا رسـول اللّه حـرام مـيكنى خوردن اين را؟ فرمود كه نه اما تواضع و شكستگى ميكنم براى خـدا و پـالوده بـسـيـار طـيـّب و خـوشـبـوى بنزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آوردند انگشتى بآن فرو بردند و بدهان گذاشتند و فرمودند كه حرام نيست اما نميخواهم خود را عادت دهم بچيزيكه عادت نكرده ام .
در حـديـث ديـگـر وارد اسـت كـه فـرمـود چـيـزيـكـه حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نخورده است نميخواهم بخورم .
در حـديـث ديـگرازآنحضرت منقولستكه هميشه اين امت با خير و نعمت باشند مادام كه لباس عـجـمـانـرانـپـوشـنـد و طـعـامـهـاى عـجـمانرا نخورند پس چون چنين كنند خدا ايشانرا خوار و ذليل كند.
از حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه نيكونان خورشى است سركه و همين بس است در اسراف كه نعمتى را بنزد او بياورند دشمن دارد و نخواهد.
فصل سوم : در بيان بعضى از آداب و اوقات طعام خوردن
سنت است كه چاشت رابامداد بخورد و درميان روز ديگر چيزى نخورد وبعد از نماز خفتن بار ديـگـر طـعـام خـورد ولقـمه را كوچك بردارد و نيكو بجايد و بروى مردم نظر نكند و طعام بسيار گرم نخورد و در طعام گرم ندمد بلكه بگذار تا سرد شود و بعد از آن بخورد و نانرا به كارد نبرد و استخوانرا پاك نكند و بكمتر از سه انگشت چيزى نخورد و دست در پـيـش ديـگران دراز نكند و كاسه و انگشتانرا بليسد و در حالت جنابت مكروهست طعام و آب خـوردن و اگـر وضـو بـسـازد يـا دسـت بـشويد ومضمضه واستنشاق بكند يا دست و رو را بشويد و مضمضه بكند يا دستها رابشويد و مضمضه بكند كراهتش ضعيف ميشود.
در حـديـث ديـگـر وارد اسـت كـه اگـر چـيـزى بـخـورد در حال جنابت بى آنكه اينها را بعمل آورد بيم آنستكه پيس شود.
در حـديـث مـعـتـبـر ديـگـر منقولست كه پسر برادر شهاب بحضرت امام جعفر عليه السلام شـكـايـت كـرد از دردهـا و امـتلا و فساد معده حضرت فرمود كه چاشت و شام بخور و در ميان ديـگـر چـيـزى مـخـور زيـرا كـه خـداونـد عـالمـيـان در وصـف طـعـام اهـل بـهـشـت مـيفرمايد لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَعَشّيا ترجمه اش اينستكه مهيا است براى اهل بهشت روزى ايشان در بهشت در بامداد و پسين يا خفتن .
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت امـيـرالمؤ منين عليه السلام منقولست كه طعام خوردن آخر روز پيغبران بعد از نماز خفتن است پس آنرا ترك مكنيد آه تركش موجب خرابى بدن است .
در حـديـث ديگر منقولست كه ترك طعام خوردن طرف شب آدميرا پير ميكند و فرمود كه چون آدمـى پـير شد بايد كه در شب پيش از خواب البته چيزى بخورد كه بهتر خواب ميرود و دهانش خوشبو ميشود يا خلقش نيكو ميشود.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقولستكه چيز خوردن شب را ترك مكنيد اگر چه بپاره نان خشكى باشد كه باعث قوت بدن و قوت جماع است .
از حـضـرت صادق عليه السلام منقولستكه هر كه ترك كند طعام خوردن را در شب شنبه و شـب يـكـشـنـبـه پـى هـم قـوت از او بـر طـرف شـود كـه تـا چهل روز باو برنگردد و فرمود كه طعام شب نافع تر از طعام روز است .
از حـضـرت امـام رضا عليه السلام منقولستكه در بدن رگى هست كه آن عشا نام دارد و هر كه در طرف شب چيزى نميخورد آن رگ او را نفرين ميكند تا صبح ميگويد خدا ترا گرسنه بـدارد چـنـانـچـه مـرا گـرسـنـه داشتى خداترا تشنه بدارد چنانچه مرا تشنه داشتى پس البته ترك مكنيد عشا را اگر چه بلقمه نان باشد و اگر چه بدمى آب باشد.
از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام منقول است سزاوار نيست كه مومن از خانه بيرون رود تا آنكه چاشت نخورد كه باعث زيادتى عزت او است .
در حديث ديگر فرمود كه هرگاه خواهى كه پى حاجتى بروى پاره نان با نمك بخور كه بيشتر باعث عزت تو است و حاجتت زودتر بر ميآيد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه طعام را بگذاريد تا سرد شود بدرستيكه طـعـامـى بـنـزديك رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آوردند فرمود بگذاريد تا سرد شود كه خدا آتش را طعام ما نگردانيده و بركت در طعام سرد است .
از حـضـرت امام رضا عليه السلام منقولستكه طعام گرم بركت ندارد وشيطان در آن بهره دارد و در حـديـث مـوثـق از سـليـمـان بـن خـالد مـنـقـولستكه گفت حاضر شدم شب بر سفره حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عليه السلام در تابستان خوانى آوردند آه نانى در آن بود و كـاسـه آوردنـد كـه تـريـد و گـوشت در آن بود پس دست بر آن گذاشتند و بر داشتند و فـرمـودنـد كه امان ميطلبيم از خدا از آتش جهنم پناه مى بريم بخدا از آتش جهنم تاب اين گـرمـى را نـداريم و صبر بر آن نميتوانيم كرد چگونه تاب آوريم و صبر كنيم برآتش جـهـنـم . ايـنـرا مـكـرر فـرمـودنـد تـا طـعـام چـنـان شـد كـه مـيـتـوانـسـت خـورد پـس تناول فرمود ما نيز تناول كرديم .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولست كه نهى فرمود از دميدن در خوردنى و آشاميدنى .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مكروه است سه دميدن در گرهها وافسانه ها و در طعام و در موضع سجده .
در حـديـث ديـگـر از آن حـضـرت منقولستكه اگر از براى سرد كردن بدمد قصور ندارد و حمل بر ضرورت و حالت استعجال ميتوان كرد.
از حـضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه مخوريد از بالاى تريد و از پهوهايش بخوريد كه بركت در بالاى طعام است .
در حـديـث مـعـتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولست كه هرگاه يكى از شما طعام خورد بايد كه از پيش خود بخورد.
در حديث ديگر منقولستكه آنحضرت كاسه طعام را ميليسيدند و ميفرمودند كه هر كه كاسه طعام را بليسد چنانستكه مثل آن طعام را تصدق كرده باشد.
مـنـقـولسـتـكـه حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام بـتـمـام انـگـشـتـان تناول ميفرمود و ميگفت كه هر كه كاسه طعام را بليسد ملائكه بر او صلوات فرستند و دعا كنند براى او بفراخى روزى و حسنات مضاعف براى او بنويسند.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه در وقت طعام خوردن دو زانو بروش بـنـدگـاه مـى نـشـسـتـنـد و دسـت بـرزمـيـن مـيـگـذاشـتـنـد و بـسـه انـگـشـت تـنـاول مـيـكـردنـد و مـيـفـرمـودنـد كـه رسـول خـدا صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم چـنـين طعام تناول ميفرمودند نه بروش متكبران و جباران كه بدو انگشت چيز ميخوردند.
بسند معتبر منقولستكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هرگاه كسى طعام خورد و انگشتان خود رابليسد وبمكد خداوند عالميان فرمايد كه خدا بركت دهد ترا.
از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـولسـت كـه آنحضرت كراهت داشتند از اينكه دست را بـدسـتمال پاك كنند در وقتيكه چيزى از طعام در آن باشد تا آنكه خود ميمكيدند يا بطفلى كه در پهلوى آنحضرت بود ميدادند كه ميمكيد براى حرمت طعام .
از حـضـرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه كسى كه خواهد طعام او را ضرر نرساند تـا گـرسـنـه نـشـود و معده پاك نشود چيزى نخورد و چون خواهد بخورد بِسْمِ اللّهِ اَلرْحـْمـنِ اَلرْحـيـمِبـگـويد و نيكوبجايد ودست از طعام وقتى بكشد كه هنوز خواهش طعام داشته باشد.
بـسـنـد مـعـتبر منقولستكه حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود كه استخوانرا پاك مـكـنيد كه جنيان را در آن بهر هست و اگر پاك كنيد ايشان از خانه شما ميبرند چيزى را كه بهتر از اين باشد.
بـسـنـد مـعـتـبـر از حـضرت امام حسن منقولستكه در خوان دوازده خصلت است كه برهر مسلمان واجبست كه بداند: چهار از آنها فرض است و چهار ديگر سنت است و چهار ديگر تاءديب است اما فرض آنستكه منعم خود را بشناسد و بداند كه نعمت از جانب پروردگار است و راضى بـاشـد بآنچه خدا باو عطا كرده است و بسم اللّه بگويد و خدا را شكر كند و اما سنت پس دست شستن پيش از طعام و برجانب چپ نشستن و بسه انگشت چيز خوردن و انگشتان راليسيدن و امـا تـاءديب پس از پيش خود چيز خوردن و لقمه را كوچك برداشتن و بسيار خائيدن و در روى مردم نگاه نكردن .
در حـديـث مـعـتـبـر مـنـقـولسـتـكه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بحضرت امام حسن عليه السـلام فـرمـود كـه ميخواهى ترا تعليم كنم بچهار خصلت كه اگر بجا آورى از طبابت طـبـيـبـان مـسـتـغـنـى شـوى ؟ گـفـت بلى يا اميرالمؤ منين فرمود منشين بر طعامى مگر وقتيكه گـرسـنه باشى و برمخيز از طعام مگر وقتيكه خواهش داشته باشى و نرم بجا و هر گاه خواهى كه بخواب روى بيت الخلا برو.
از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـولسـت كـه وقـتـيـكـه طعام ميخوردند بـِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرّحيم مى گفتند و از پيش ديگرى چيزى بر نميداشتند و پـيـش از مـهـمانان شروع بطعام ميكردند و بانگشت مهين و انگشت بعد از آن و انگشت ميانين طعام ميخوردند و گاهى انگشت چهارم را هم ضم ميكردند و گاهى بتمام انگشتان ميخوردند و هرگز بدو انگشت چيزى نميخوردند و ميفرمودند كه اين خوردن شيطان است .
فصل چهارم : در ساير آداب طعام خوردن
سـنـت اسـت كـه بـدسـت راست چيزى بخورد و دو زاو بنشيند وخوابيده چيزى نخورد اما اگر بـدست چپ تكيه كند باكى نيست و چهار زانو نشستن مكروهسست و اگر پا را بر روى زانو گـذارد بـدتـر اسـت و تـنها چيزى خوردن مكروه است و با خدمتكاران و غلامان چيز خوردن و بـر روى زمـيـن چـيـزى خـوردن سـنـت اسـت و مـشـهـور اينستكه در وقت راه رفتن چيزى خوردن مـكـروهـسـت و پيش از طعام و بعد از طعام دست شستن سنت است . و در دست شستن پيش از طعام سنت است كه دست را بدستمال خشك نكنند و اول صاحب خانه دست بشويد و بعد از آن هر كه در جـانـب راسـت اوسـت و بـتـرتيب بشويند تا آخر مجلس و در شستن بعد از طعام از جانب چپ صـاحـب خانه ابتدا كنند و خود آخر همه بشويد و سنت است كه همه در يكطشت بشويند و آب را نـريـزنـد و بـر سـرخـوانى كه شراب در آن خوردند چيزى خوردن حرام است و بعضى گفته اند كه هر حرامى كه خورند يا كنند در آنمجلس چيزى خوردن حرام است حتى بر سر سـفـره جـمـاعـتـى كـه غـيـبـت مـسـلمـانـان كـنـنـد بـحـرام و سـنـت اسـتـكـه در اول و آخر طعام نمك بخورند.
در حـديـث مـعـتـبـراز حـضـرت امـام مـوسـى عـليـه السـلام مـنـقـولسـتـكـه حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم لعـنـت فرمود سه كس را: كسيكه توشه خود را تنها بخورد و كسيكه سفر تنها برود و كسيكه در خانه تنها بخوابد.
در حـديـث ديـگـر از آن حضرت منقولستكه چون در طعام چهار چيز جمع شود آن تمام است هر گـاه كه از حلال باشد و دست بسيار بر آن دراز شود و نام خدا در اولش گفته شود و در آخرش حمد الهى بكنند.
در حديث صحيح منقولستكه چون خوان طعام نزد حضرت امام رضا عليه السلام حاضر ميشد كاسه مى طلبيدند و از طعامهائيكه لذيذتر بود از هر طعامى قدرى بر مى گرفتند و در آن كاسه مى گذاشتند و ميفرمودند كه بمساكين و درويشان بدهند.
در احـاديـث مـعـتـبـره از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام منقولستكه حضرت يعقوب بمفارقت فـرزنـد بـراى آن مـبتلا شد كه روزى گوسفند فربهى كشت و بريان كرد و مرد صالح روزه دارى در نـزديـك خـانـه او بـود وبـوى آنـرا شـنـيـد و غـافـل شد كه باو بخوراند پس جبرئيل در همان شب آمد و گفت مهياى بلا باش از جانب خدا ودر هـمـان شـب حـضـرت يوسف آنخواب را ديد پس بعد از آنحضرت يعقوب ميفرمود در وقت چاشت كه ندا ميكردند تا يكفرسخ راه كه هر كه چاشت ميخواهد بطعام يعقوب حاضر شود و در شب نيز چنين ندا ميكردند.
در حديث ديگر منقولست چون طعام حاضر شود هر سائلى كه بيايد رد مكنيد.
بسند صحيح از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه ملعون است كسى كه بنشيند بر سرخوانى كه در آن شراب خورند.
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقولستكه هركه ايمان بخدا و روز قيامت دارد پس نخورد چيزى بر سر سفره كه در آن شراب خورند و در فقه الرضا مذكور است كه مخور طعام در خوانيكه بعد از رفتن تو بر سر آن شراب خورند و در چندين حديث وارد شده است كه چيز خوردن در حالت جنابت سبب فقر و بى چيزى ميشود.
در احـاديـث بـسيار وارد شده استكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از خوردن و آشاميدن بدست چپ مگر آنكه مضطر باشد و در دست راستش علتى باشد.
بـسـنـدهـاى مـعـتـبـر مـنـقـولسـتـكـه از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام كـه حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هرگز تكيه كرده بر پهلوى راست و پهلوى چپ چيزى تـنـاول نفرمود تا از دنيا رفت و بروش بندگاه مى نشست و بروش بندگاه چيزى ميخورد از جهت تواضع و فروتنى نزد پروردگار خود.
در حديث ديگر منقولست از آنحضرت كه نبايد تكيه كرده و برو خوابيده چيزى بخورند.
در حديث حسن منقولستكه روزى عباد بصرى كه از مشايخ صوفيه و علماءِ عامه است در خدمت حـضـرت صـادق عـليـه السـلام نـشـسـتـه بـود و حـضـرت طـعـام تـنـاول مـيـفـرمـودنـد و دسـت چـپ خـود را برزمين گذاشته بودند عباد گفت مگر نميدانيد كه حـضـرت پـيـغـمـبـر صـلّى اللّه عـليه وآله وسلّم نهى كرده است از تكيه كرده در وقت طعام حـوردن حـضـرت لحـظه دسترا برداشتند و باز برزمين گذاشتند دسترا، باز عباد اعاده آن سـخـن كـرد تـاسـه مـرتـبـه پـس حـضـرت فـرمـود كـه واللّه كـه حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هرگز اين نهى نفرمورده .
بـسـند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه هرگاه بخوردن طعام بنشينيد بـروش بـنـدگـاه دو زانـو بـنـشـينيد و يك پاى را بروى پاى ديگر مگذاريد و چهار زانو منشينيد كه اين نشستن را و صاحبش را خدا دشمن ميدارد و ظاهر اينحديث آنستكه چهار زانو كه نهى واقع شده است آنستكه بروش جباران يك پا را برران گذارد.
در حـديث ديگر منقول استكه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چون بر سر خوان مـى نـشـسـتـنـد از پـيـش خود طعام ميخوردند و بروشى كه در تشهد نماز مى نشستند بهمان روش مى نشستند و زانوى راست را بر بالاى زانوى چپ و پاى راسترا برشكم پاى چپ مى گذاشتند و ميفرمودند كه من بنده ام بروش بندگاه ميخورم و بروش بندگان مى نشينم .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مكروه است آدمى را كه از دست چپ چيزى بخورد يا بياشامد يا چيزى به آن بردارد و حال آنكه تواند از دست راست برداشتن .
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام منقول است كه باكى نيست كه در حال راه رفتن چيزى بخورند.
در حـديـث ديـگر فرمود كه روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم پيش از نماز صـبـح بـيـرون آمـدنـد و پـاره نـانـى در دسـت داشتند كه درميان شير فرو برده بودند و ميخوردند و بنماز ميآمدند بلال اقامه نماز مى گفت پس با مردم نماز كردند.
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـليـه السـلام منقول است كه مخور چيزى در حالت راه رفتن مگر آنكه مضطر باشى .
در احـاديـث مـعـتـبره بسيار از حضرت اميرالمؤ منين وائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين منقول است كه هر كه خواهد خير خانه اش بسيار شود دست را پيش از طعام خوردن بشويد و فـرمـودنـد كـه دسـت شـسـتـن پـيـش از طـعـام و بـعـد از طـعـام فـقـر را زايـل مى كند و روزى را زياد ميكند و چرك را از جامه دور ميكند و چشم را جلا ميدهد و دردها را از بدن دور ميكند.
از حـضـرت صـادق مـنـقـول اسـت كـه دستها را همه در يكطرف بشوئيد تا اخلاق شما نيكو شود.
در حـديـث مـعـتـبـر از آنـحـضـرت مـنـقـول اسـت كـه در دسـت شـسـتـن پـيـش از طـعـام اول صاحب خانه ميشويد كه ديگران را دشوار نباشد دست شستن و چون از طعام فارع شود ابتدا از كسى ميكند كه در جانب راست درگاه نشسته باشد.
در روايـت ديـگـر ايـنـسـتـكـه در شـسـتـن پـيـش از طـعـام اول صاحب خانه بشويد و در بعد از او هر كه در جانب راست نشسته است .
در روايـت ديـگـر در شـسـتـن بـعـد از طـعام ابتدا بدست چپ صاحبخانه ميكنند و خود آخر همه ميشويد زيرا كه او اولى است باينكه صبر كند بر آلودگى دست .
در حـديث حسن از مرازم منقول است كه ديدم حضرت امام موسى عليه السلام كه چون پيش از طـعـام دسـت مـيـشـسـتند دست را بدستمال پاك نميكردند و بعد از طعام كه مى شستند دست را بدستمال پاك ميكردند.
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت امـام جـعـفـر عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه دسـت را بـراى طـعـام خـوردن كـه بـشـوئى بدستمال پاك مكن زيرا كه تا ترى در دست هست بركت در طعام هست و فرمودند كه بعد از شـسـتـن دسـت بـر رو مـاليـدن كـلف را از رو بـرطـرف مـيـكـنـد و روزى را زيـاد مـيكند و از مـفـضـل بـن عمر منقول است كه شكايت كرد بآنحضرت از آزار چشم حضرت فرمود كه چون بـعـد از طـعـام دسـت بـشـوئى دسـتـهـا را بـر ابـروهـا بـمـال و سـه نـوبـت بـگـو:اَلْحـَمـدُلِلّهِ الْمـُحـْسـِنِ الْمـُجـْمـِلِ الْمـُنـْعـِمِ الْمـُفـْضـِلِ، مـفـضـل گـويـد كـه چـنـين كردم هرگز آزار چشم نديدم . از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بعد از طعام دست مى شـسـتـند آب در دهان ميكردند و مضمضه ميفرمودند و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه در اشـنـان كـه دسـت بـآن مـيـشـوئيد سعد داخل كنيد كه دهان را خوشبو ميكند وبرقوت جماع ميافزايد و منقول است كه چون جناب امام رضا عليه السلام باشنان دست مى شستند اشنان را در دهـان مـى كـردنـد و مـيـخـوائيـدنـد و مـيـانـداخـتـنـد و مـنـقـول اسـت كـه امـام مـحـمـد تـقـى عـليـه السـلام بـعـد از آنـكـه چـاشـت تـنـاول فـرمـودنـد و دسـت شـسـتـنـد دسـتـهـا رابـر سـر و رو مـاليـدنـد پـيـش از آنـكـه بدستمال پاك كنند و فرمودند اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ لايُرْهِقْ وَجْهَهَ قَتَرٌ وَذِلَةٌ.
در روايـت ديـگـر از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـول اسـت كـه چـون دسـت را بـعـد ازطـعـام بـشـوئى بـرروى ديـده هـا بـمـال پـيش از آنكه بدستمال پاك كنى و بگو اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ الزّينَةَ وَالْمَحَبَّةَ وَاَعـُوذُبـِكَ مـِنَ الْمـَقـْتِ وَالْبـَغـْضـَةِ از جـنـاب امـام رضـا عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه هـر كـه دسـتـش پاكيزه باشد باكى نيست كه طعام خورد بدون آنكه دست بـشـويـد واز فـضـل بـن يـونـس مـنـقـول اسـت كـه حـضـرت مـوسـى عـليـه السـلام بـمـنـزل مـن آمـدنـد و چـون طـعـام حـاضـر شـد دسـتـمـال آوردم كـه در دامـن ايـشـان بـيـندازم قبول نكردند و فرمودند كه اين طريقه عجمان است .
و از حـضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون بعد از طعام دست بشوئى بآن ترى كه در دست هست ديده هاى خود را مسح كن كه اين امان است از درد چشم .
در روايت ديگر منقول است كه چون رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم از دست شستن بعد از طـعـام فـارغ مـيشدند دست را بر رو ميكشيدند و اين دعا ميخواندند اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هَدنا وَاَطْعَمَنا وَسَقانا وَكُلَ بَلاءٍ صالٍح اَوْلانا.
در حديث موثق منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام فـرمـود كـه يـا عـلى در اول طعام و آخر طعام نمك بخور كه هر كه در طعام افتتاح واختتام بنمك كند خدايتعالى دفع كند از او هفتاد نوع از انواع بلا را كه آسانتر آنها خوره باشد.
در روايت حسن ديگر عافيت يابد از هفتاد و دو نوع از انواع بلا كه از جمله آنها ديوانگى و خـوره و پـيسى است و در روايت ديگر از درد گلو و از درد دندان و درد شكم و در حديث معتبر از حـضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه در نمك شفاى هفتاد نوع از انواع درد هـسـت و اگـر مردم بدانند كه چه منفعتها در نمك هست مداوا نكنند مگر بآن فرمود كه حقتعالى وحـى نـمـود بـمـوسـى عليه السلام كه امر كن قوم خود را كه افتتاح و اختتام بنمك كنند و اگر نكنند وببلائى ميتلا شوند ملامت نكنند مگر خود را.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را در اثناى نماز عـقـربى گزيد حضرت نعلين بر او زد و او را كشت و چون فارغ شد فرمود كه لعنت خدا بـر تـو باد نه نيكوكار راميگذارى نه بدكردار رامگر آنكه او را آزار ميرسانى پس نمك سـائيـده طـلبـيـد و بر موضع گزيده عقرب ماليد و فرمود كه اگر مردم منفعتهاى نمك را بـدانـنـد مـحتاج بترياق فاروق و غير آن نشوند و در بعضى روايات معتبره وارد شده است كه ابتدا بسركه نيز خويست وعقل را زياد ميكند.
در روايـت ديـگـر از حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـليـه السـلام منقول است كه ما ابتدا بنمك و ختم بسركه ميكنيم .
در روايـت ديـگـر از آنـجـنـاب مـنـقـول اسـت كـه هـر كـه نـمـك بـپـاشـد بـر اول لقمه كه ميخورد رو بتوانگرى آورد.
در حديث ديگر منقول است كه آنجناب فرمود كه من روزى بمجلس سفاح كه يكى از خلفاى بـنـى عـبـاس بود رفتم در وقتى كه سفره اش گسترده بود پس دست مرا گرفت و بنزد خـود كـشيد پاى من بر كنار سفره واقع شد پس آنقدر غمگين شدم كه خدا داند زيرا كه اين كفران نعمت است .
در روايـت ديـگـر از آنـجـنـاب منقول است كه طول بدهيد نشستن بر سر سفره را اين ساعتى است كه از عمر شما حساب نميشود.
در حـديـث مـعتبر منقول است كه از ياسر خادم امام رضا عليه السلام كه چون آنحضرت بر سـر سـفـره مـى نـشـسـتـنـد هـيـچ كـوچك و بزرگى نمى گذاشتند مگر آنكه بر سر سفره ميطلبيدند حتى مهتر و حجام . و از ابراهيم بن العباس مرويست كه آنجناب چون خلوت ميشد و سفره ميآوردند غلامان خود همه را بر سر خوان ميطلبيدند حتى دربانان و خدمتكاران را.
از جناب رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون طعام خوريد نعلين و كفش را از پـا بـيـرون كـنـيد كه سنت نيكو است و بيشتر راحت مى يابد پاهاى شما.ودر اخبار معتبر وارد شـده اسـت كـه يـك امتياز انسان از حيوانات ديگر آنستكه بدست چيزى مى تواند خورد پـس بـايـد بـدسـت چـيـزى بـخـورد و بـاسـانـيـد مـعـتـبـره مـنـقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم با جماعتى طعام ميخوردند يعنى مـيـهـمـانـان پـيـش از هـمه دست دراز ميكردند و بعد از همه دست ميكشيدند براى آن كه ايشان بـيـشـتـر چـيـزى بـخـورنـد و مـنـقـول اسـت كـه حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هرگز برخوان چيزى نميخوردند بلكه بر روى سفره مـيـخـوردنـد و از فحواى اخبار چنين معلوم ميشود خوانها را پايه دار و بلند ميساختند از روى تكبر كه براى طعام خوردن خم نبايد شد واللّه يعلم .
در حـديـث مـوثـق مـنـقول است از سماعة بن مهران كه از حضرت صادق (ع ) پرسيد كه وقت نـمـاز مـيـشـود و طـعـام رسـيـده بـكـدام يـك ابـتدا كنيم فرمود: اگر ابتداى وقت نماز باشد اول طعام بخوريد و اگر وقت پاره گذشته باشد و بيم آن باشد كه تا طعام خوردن وقت فضيلت بدر رود ابتدا بنماز كنند.
فصل پنجم : در بيان دعاى وقت طعام خوردن
از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقول است كه چون خوان را ميگذارند چهار هزار ملك در دور آن احاطه ميكنند اگر بنده بسم اللّه گـفـت مـلائكـه مـيـگـويـنـد خـدا بـركـت فرستد بر شما و برطعام شما پس باشيطان ميگويند بيرون رو اى فاسق كه تو را بر ايشان سلطنتى نيست و بعد از فارغ شدن اگر گـفـتـنـد اَلْحـَمـْدُلِلّهِ مـلائكـه مـيـگـويند كه ايشان جماعتى اند كه نعمت داد خدا بـايـشـان پـس ادا كـردنـد شـكـر پـروردگـار خـود و اگـر بـِسـْمِ اللّه در اول نـگـفـتـنـد مـلائكه با شيطان ميگويند كه بيا اى فاسق و با ايشان طعام بخور و اگر خوان را برداشتند و ايشان حمد الهى نكردند ملائكه ميگويند كه ايشان گروهى اند كه خدا بايشان نعمت داد و ايشان پروردگار خود را فراموش كردند.
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت ابـيـعـبـداللّه صـلوات اللّه عـليـه مـنـقـول اسـت كـه چـون خـوان را بگذارند بگوبِسْمِ اللّهِ و چون شروع كنى بـخـوردن بـگـو بـِسْمِ اللّهِ عَلى اَوَّلهِ وَ آخِرِهْ و چون خوان را بردارند بگو اَلْحَمْدُلِلّهِ.
از حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه هـر كـه نـام خـدا بر اول طـعـام بـبـرد و حـمـد خـدا را در آخـر بـكـنـد هـرگـز از آن طـعـام از او سئوال نكنند.
بـسـنـد حـسـن از حـضـرت صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه مسلمانى خواهد كه طعام بـخـورد و چون لقمه رابرادر و بگويد بِسْمِ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبّ الْعالَمينَ پيش از آنكه لقمه بدهانش رسد خدايتعالى گناهانش را بيامرزد.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـول اسـت كـه چـون سـفـره نـزد حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسلّم ميگستردند اين دعا ميخواندند سُبْحانَكَ اَلَلّهُمَّ ما اَحْسَنَ ماتَبْتَلينا سُبْحانَكَ ما اَكْثَرَ ماتُعْطينا سُبْحانَكَ مااَكْثَرَ ماتُعافينا اَللّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَيْنا وَعَلى فُقَراءِ الْمُؤْمِينَ وَالْمُؤ مِناتِ وَالْمُسْلِمينَ وَالْمُسْلِماتِ.
در روايـت مـعـتبر ديگر منقول است كه چون طعام نزد حضرت امام زين العابدين مى گـذاشـتـنـد ايندعا مى خواندند اَللّهُمَّ هذا مِنْكَ وَ مْ فَضْلِكَ وَعطائِكَ فَبارِكْ لَنافيهِ وَسـَوِّغـْناهُ وَ ارْزُقْنا حَلَفا اِذا اءَكَلْناهُ وَ رُبَّ مُحْتاجٍ اِلَيْهِ رَزَقْتَ فَاَحْسَنْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مـِنْ اَلشـّاكِرينَ و چون خوان را برميداشتند ايندعا ميخواندند اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى حـَمـَلَنـا فـى الْبـَرّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقَنا مِنَ الطَّيّباتِ وَفَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ خَلْقِهِ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْضيلا.
از حـضرت صادق عليه السلام منقول است كه نام خدا برطعام ببريد چون فارغ شويد بگوئيد اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى يُطْعِمُ وَلايُطْعَمْ.
در حـديـث ديـگـر مـنـقـولسـتـكـه چـون خـوانـرا بـر مـيـداشـتـنـد حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم ايـن دعـا مـيـخـوانـدنـد:اَلّلهـُمَّ اَكـْثـَرْتَ وَاَطَبْتَ وَبارَكْتَ ماشَبَعْتُ وَاَرْوَيْتُ اَلْحَمْدُللّهِ الَّذى يُطْعِمُ وَلايُطْعَمُ.
در حـديـث حـسـن از حـضـرت امـام جـعـفـر عـليـه السـلام منقول است كه كه فرمود پدرم بعد از طعام ايندعا ميخواندند اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اَشْبَعَنا فى جائِعينَ وَاَرْوانا فى ظامِئينَ وَاوانا فِى ضاحينَ وَحَمَلَنا فى راجلينَ وَامَنَنا فى خائِفينَ وَاَخْدَمَنا فى عانينَ.
در حـديـث كالصحيح از زرارة منقول است كه با حضرت صادق عليه السلام طعام خوردم بسيار ميگفت اَلْحَمْدُالِلّهِ الَّذى جَعَلَنى اَشْتَهيهِ.
در حـديـث مـعـتـبـر ديـگـر از آنـحـضـرت مـنقول است كه روزى حضرت اميرالمؤ منين مـيـفـرمـودنـد كـه مـن ضامنم از براى كسيكه بِسْمِ اللّهِ بر طعام بگويد كه آزارش نـكـنـد و آزار كـشـيـدم حـضـرت فـرمـود كـه شـايـد چـند رنگ طعام خورده باشى بر بعضى بِسْمِاللّهِ گفته باشى و بربعضى نگفته باشى اى احمق .
در حـديث صحيح منقولستكه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه از طعام آزار ميكشم فرمود كه مگر بِسْمِ اللّهِ نميگوئى ؟ گفت نه فرمود باين سـبب آزار ميكشى هرگاه از سخن فارغ شوى و عود بخوردن كنى بِسْمِ اللّهِ بگو.
در روايـت صـحـيـح ديگر منقولست از آنجناب كه هرگاه چند ظرف باشد برهر ظرفى يك بـِسـْمِ اللّهِ بـگـو راوى گـفـت كه اگر فراموش كنم چه كنم ؟ فرمود بگو بِسْمِ اللّهِ على اوله و آخره .
در روايـت مـعـتـبـر ديـگـر مـنـقـول اسـت كـه آنجناب بعد از طعام اين دعا را خواندند اَلّلهُمَّ هذا مِنْكَ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِكَ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم اَلّلهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
از حـضـرت امـيرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه خدا را ياد كنيد در هنگام طعام خوردن و حرف بسيار مگوئيد كه آنطعام نعمت و روزى خدا است برشما واجب است كه در وقت صرف كردن آن شكر خداو ياد او وحمد او بكنيد.
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه چون ملائكه بنزد حضرت ابراهيم عليه السلام آمدند و گوساله بريان براى ايشان آورد و گفت بخوريد گفتند نمى خوريم تا بگوئيد بِسْمِ اللّهِ و چـون فـارغ شـويـد بـگـوئيـد اَلْحـَمـْدُلِلّهِ حـضـرت جبرئيل رو كرد بسوى سه ملك ديگر و گفت لازم است يا سزاوار است كه حقتعالى چنين بنده را خليل خود گرداند.
در حـديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه طعام خورنده شكر كننده بهتر از روزه دار خاموش است .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام بسماعه گفت اى سماعه بخور و حـمـد خدا كن و مخور كه خاموش باشى و منقولست بسند صحيح كه حضرت على بن الحسين بـعـد ازطـعـام ايـنـدعا خواندند اَلْحَمْدُللّهِ الَّذى اَطْعَمَنا وَسَقانا وَكَفانا وَاَيَّدَنا وَاوانا وَاَنْعَمَ عَلَيْنا وَاَفَضَلَ اَلْحَمْدُللّهِ الَّذى يُطْعِمُ وَلايُطْعَمُ.
در حـديـث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين منقول است كه فرمود هرگز از امتلاى طعام آزار نكشيدم زيرا هيچ لقمه را بنزديك دهان نبرده ام مگر آنكه نام خدا برآن گفته ام .
در حـديـث مـعـتـبـر ديـگـر مـنقول است كه آنحضرت فرمود كه من ضامنم هر كه اين كلمات را بـگـويـد هـيچ طعامى او را آزار نكند اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ خَيْرِ اْلاَسْماءَ اْلاَرْضِ وَالسَّماءِ اَلرَّحْمنِ الرَّحيم الَّذى لايَضُّرُ مَعَهُ داءٌ.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى از ضعف معده بحضرت عليه السلام شكايت كـرد حـضـرت فـرمـود چـون از طـعـام خـوردن فـارغ شـوى دسـت بـر شـكـم بمال و بگو اَلّلهُمَّ هَنِّئْنيهِ اَلَلهُمَّ سَوِّغْنيهِ اَلّلهُمَّ اءَمْرَ اءْنيهِ.
در حـديـث صـحيح از آنحضرت منقول است كه چون خوان حاضر شود اگر يكى از حاضران بِسْمِ اللّهِ بگويد از ديگران مجزيست .
فصل ششم : در آداب بعد از طعام
در حـديـث مـعتبر از حضرت امام رضا منقول است كه هرگاه جيزى خوردى بر پشت بخواب و پاى راست را بر روى پاى چپ گذار.
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت امـيرالمؤ منين عليه السلام مرويستكه بخوريد آنچه از خوان برزمين افتد كه خوردن آن شفاى هر درديست بام الهى براى كسيكه بآن طلب شفا نمايد.
در حـديـث ديـگـر منقول است كه شخصى بحضرت صادق شكايت كرد از درد تهيگاه فرمود كـه بر تو باد آنچه از خوان بر زمين ميافتد بخور پس چند كسيكه صاحب اين درد بودند كردند و زايل شد از ايشان .
در حـديـث ديـگـر مـعـاويـة بـن وهـب گـويد كه در خدمت آنحضرت طعام خورديم چون خوان را دادشـتـنـد بـرمـيـچـيـدند آنچه از خوان افتاده بود تناول ميفرمودند بعد از آن فرمودند كه خوردن اينها فقر و درويشى را بر طرف ميكند و فرزندان را زياد ميكند.
از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـول است هر كه پاره نانى بيابد بردارد بخورد يك حسنه از براى او باشد و هر كه پـاره نـانـى در مـيان جاى كثيفى يا نجسى بيابد پس بشويد آنراو بردارد براى او هفتاد حسنه بوده باشد.
درحديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم روزى بخانه عـايـشـه آمـدنـد پـاره نـانـى ديـدنـد كـه بـرزمـيـن افـتـاده اسـت بـرداشـتـنـد وتـنـاول فـرمـودنـد و گـفـتند اى عايشه گرامى دار نعمتهاى خدا را برخود كه نعمت خدا از جماعتى كه گريخت ديگر بسوى ايشان بر نميگردد.
درحـديـث صـحـيـح از حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام منقول است كه هر كه درخانه طعامى بخورد و از آنطعام چيزى بيفتد آنرا بردارد و اگر در صـحـرا بـاشـد بـراى مـرغـان و حـيـوانـات بـگـذارد. و از امـام مـحـمـد تـقـى عليه السلام منقول است كه اگر در صحرا باشد برمدار اگر چه يك ران گوسفند باشد و از عبداللّه ارجائى منقول است كه گفت در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم ديدم كه بعد از طعام مـى گـردد و آنـچـه بـرزمـيـن افـتـاده بـرمـيـدارد حـتـى كـنـجـد و امـثـال آنرا گفتم فداى تو شوم اينها را هم بر مى چينيد فرمود كه اينها روزى تست مگذار از براى ديگرى كه اينها شفايند از همه دردى .
درحـديـثـت ديگر منقول است كه خوردن آن فقر را برطرف ميكند از خورنده آن و فرزندان و فرزندان فرزندان او تا فرزند هفتم .
در روايـت ديـگـر هر كه بخورد خدا نگاه دارد او را از ديوانگى و خوره و پيسى و زرداب و حماقت .
در حـديـث منقول است كه هر كه خرمائى يا پاره نانى به بيند كه برزمين افتاده است پس بـردارد و پـاك كند و بخورد در شكمش قرار نگيرد مگر آنكه بهشت اورا بسندهاى معتبر از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـول اسـت كـه آنچه از سفره ميريزد مهر حـورالعـيـن اسـت و بـسـنـد معتبرديگر منقول است كه روزى امام حسن صلوات اللّه عليه وآله داخل بيت الخلا شدند لقمه نانى ديدند كه افتاده است برداشتند و بغلامى از غلامان خود دادند و فرمودند كه هرگاه بيرون آيم اين را بمن ده پس چون بيرون آمدند پرسيدند كه چـه شـد لقـمه نان گفت خوردم فرمود كه تر آزاد كردم از براى خدا شخصى پرسيد كه سـبـب آزاد كـردن غـلام چـه بـود؟ حـضـرت فـرمـود كـه از جـدم رسـول خـدا شـنيدم كه هر كه لقمه بيابد و آنرا پاك كند يا بشويد پس بخورد آنرا در شـكـمش قرار نگيرد مگر آنكه خدا او را از آتش جهنم آزاد گرداند و من نميخواهم در بندگى بدارم كسى را كه خدا از آتش جهنم آزاد گردانيده .
در حـديـث صـحـيـح از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام منقول است كه نيم خورده مومن شفاى هفتاد درد است .
در حديث ديگر منقول است كه آن حضرت فرمود كه من انگشتان خود را بعد از طعام آنقدر مى ليسم كه خادم من گمان ميكند كه اين از حرص است و همچنين نيست بدرستيكه حق تعالى نعمت فـراوان عـطـا فـرمـود بـاهـل نهر ثرثار بحديكه از مغز گندم نان سفيد مى پختند وبآن اسـتـنـجـا مـيكردند و بر مقعد اطفال خود ميماليدند تا آنكه كوه عظيمى از آن نانها جمع شد روزى مـرد صـالحـى گـذشـت ديـد زنـى از زنـان نـجـاسـت طفل خود را پاك ميكند گفت از خدا بترسيد و نعمت خدا را از خود برمگردانيد آنزن گفت كه ما رااز گـرسـنـگـى نـميترسيم پس حق تعالى برايشان غضب فرمود و باران آسمان و گياه زمين را از ايشان بازداشت تا آنكه محتاج شدند بآن نانها كه استنجا كرده بودند و بتراز و در ميان خود قسمت ميكردند.
بـسـنـد مـعـتـبـر از يـاسـر و نـادر خـادمـان حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام مـنـقـول است كه آن حضرت ميفومود بخادمان خود كه اگر من بالاى سر شما بايستم در وقت طـعـام خـوردن بر نخيزيد تا فارغ شويد از طعام خوردن و بسيار بود كه يكى از ماها را مـيـطلبيد مى گفتند چيزى ميخورد ميفرمود كه بگذاريد تا فارغ شود و در وقت طعام خوردن ما را خدمت نميفرمود.
فـصـل هـفـتـم : در فـضـيـلت نـان و سـويـق و گـوشـت و روغـن و سـايـر آنـچه از حيوانحاصل ميشود و سركه و شيرينيها
بـروايـت مـعـتـبـر از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم منقول است كه گرامى داريد نان را كه كار كرده اند در آن ملائكه از مابين عرش تا زمين و بـسـيـارى از اهل زمين تا آنكه براى شما بعمل آمده است بعد از آن فرمود كه روزى حضرت دانـيـال بـنزد كشتيبانى آمده و گرده نانى باو داد كه مرااز آب بگذران كشتى بان نان را انداخت و گفت اين نان را چه ميكنم در پيش ما اين نان در زير پاى مردم افتاده است و پا بر آن مـيمالند پس دانيال دست بسوى آسمان بلند كرد و گفت پروردگارا نان را گرامى دار بتحقيق كه ديد اين بنده چه كرد با نان و چه گفت پس خداوند عالميان وحى نمود بآسمان كـه باران مبار برايشان و وحى فرمود بزمين كه گياه مرويان براى ايشان تا آنكه كار ايشان بجائى رسيد كه از گرسنگى يكديگر را ميخوردند پس دو زن كه هر يك فرزندى داشـتـنـد روزى يـكـى بـديـگـرى گـفت كه بيا من و تو امروز فرزند مرا بخوريم و فردا فرزند تو را بخوريم پس چون نوبت بفرزند ديگرى رسيد ابا كرد از خوردن فرزند و نـزاع كـردنـد و مـخاصمه بنزد حضرت دانيال آوردند حضرت فرمود كه كار شما باينجا رسـيـده اسـت ؟ گـفتند بلى و بدتر پس دست بآسمان برداشت و گفت پروردگارا عود كن بـر مـا بـفـضـل و رحـمـت خود و عقاب مكن اطفال و بيگناهان را بگناه كشتى بان پس حضرت بـاريتعالى فرمود بآسمان كه باران ببار و بزمين كه گياه برويان براى خلقم آنچه در ايـن مـدت ازايـشـان فـوت شـده اسـت بـدرسـتـيـكـه مـن رحـم كـردم بـر ايـشـان و طفل صغير ايشان .
بـسـنـد صـحـيـح و غـيـر صـحـيـح از حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـليـه السـلام منقول است كه نان را در زير كاسه مگذاريد.
در حديث فرمود كه نانرا گرامى داريد گفتند گرامى داشتن نان كدامست ؟ فرمود كه چون نان حاضر شود بخوريد و انتظار چيزى ديگرى مبريد.
از حـضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم مرويستكه نانرا بو مكنيد بروش درندگان كه نان مباركست وبآن نماز ميكنيد و روزه ميداريد وحج خانه پروردگار خود مى كنيد.
در روايـت ديـگـر فرمود كه خداوندا بركت بده از براى ما در نان وميان ما وآن جدائى ميفكن كه اگر نان نباشد مانمازنميكنيم و روزه نميگيريم و فرائض خدا را اداد نميتوانيم كرد.
در حـديـث ديـگـر فـرمـود كـه چـون نـان و گـوشـت حـاضـر شـود ابـتدا بنان كنيد و رخنه گرسنگى را بنان ببنديد پس گوشت بخوريد.
بـسـنـد صـحـيـح از حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه و آله وسلّم فرمود كه گرده هاى نانرا كوچك كنيد كه با هر گرده بركتيست .
در چند حديث معتبر منقول است كه نانرا بروش عجمان از كارد مبريد و ليكن بدست بشكنيد.
در بعضى روايات وارد شده است كه اگر نان خورش نباشد نانرا بكارد مى توان بريد.
در حـديـث از حـضـرت امـام رضـا عليه السلام منقول است كه فضيلت نان جو برنان گندم مـانـنـد فـضـيـلت ما اهل بيت است برساير مردم و هيچ پيغمبرى نيست مگر آنكه دعا كرده است بـراى خـورنـده نـان يـا آش جـو وبـركـت فـرسـتـاده اسـت بـر او و داخل هيچ شكمى نمى شود مگر آنكه هر درديكه در آن هست بيرون ميكند و نان وطعام جو قوت پـيـغمبرانست و طعام نيكان است و حق تعالى نگردانيده است قوت پيغمبرانرا مگر نان جو و فرمود كه داخل شكم صاحب مرض سل نميشود چيزيكه نافعتر از نان برنج باشد.
در روايـت ديـگـر از حـضـرت امـام جـعـفـر عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه بـراى صـاحـب اسـهـال بـرنـج نـيـكـوسـت و هـمـچـنـيـن بـراى صـاحـب سل و دردها را ازبدن ميكشد.
در حـديـث ديـگـر از آنـحـضـرت مـنـقـول اسـت كـه پـيـوسـتـه خـوراك حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نان جوبود تا از دنيا مفارقت كردند.
در حـديـث صـحـيـح از حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كه نيكو خوراكى است سويق يعنى آرد بو داده گرسنه را سيرميكند و طعام را هضم ميكند.
از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه سويق بوحى الهى ساخته شده است و گوشت را ميروياند و استخوان را محكم ميكند و خوراك پيغمبرانست و قاو وت خشك پيسى را زايـل مـيـگرداند و بازيت خوردن گوشت ميروياند و استخوانرا سخت ميكند و بشره را نازك ميكند و قوت جماع را زياد ميكند و اگر سه كف سويق خشك ناشتا خورده شود بلغم و صفرا را برطرف ميكند.
در حـديـث ديـگـر فـرمـود كـه سـويـق هـفـتـاد نـوع بـلا را دفـع مـى كـنـد و هـر كـه چهل صباح بخورد كنفين او پر مى شود از قوت .
در حـديـث ديـگـر فـرمـود كـه سـويـق عـدس تـشـتـگـى را زايل ميكند و معده را قوت ميدهد وصفرا را فرو مى نشاند ومعده را پاك مى كند و هفتاد درد را دواست و هيجان خون و حرارت را برطرف مى كند.
در حـديـث صـحـيـح از حـضـرت امـام مـحـمـد تـقـى عـليـه السـلام منقول است كه زنى كه خون حيضش بند نشود سويق باو بايد خورانيد تا بند شود.
در حـديـث صـحـيـح از حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـليـه السـلام مـنقول است كه بهترين نان خورش ها دردنيا و آخرت گوشت است مگر نشنيده كه حق تعالى در وصـف بـهـشـت مـيـفرمايد كهولَحْم طَيْرٍ مِمّايَشْتَهُونَ يعنى گوشت مرغ از آنچه خواهش داشته باشند آنرا.
در حـديـث مـعـتبر ديگر منقول است كه عَبْدُ الاْعْلى وَمُسْمَعْ بآنحضرت عرض نـمودند كه نزد ما روايت ميكنند از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كه خدا دشمن مـيـدارد خـانـه پر گوشت را حضرت فرمود كه راست ميگويند اما اين معنى ندارد كه ايشان فهميده اند بلكه معنيش آنستكه خدا دشمن ميدارد خانه را كه گوشت مردم را بغيبت در آنخانه بخورند.
در حـديـث ديـگـرازآنـحـضـرت مـنـقـول اسـت كـه حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم گوشت بسيار ميخوردند و دوست مى داشتند و فرمود كه پـدرم گـوشـت را بـسـيار دوست ميداشت و روزى كه فوت شد سى درهم براى گوشت جدا كرده بود و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه ما گروه قريش گوشت را دوست ميداريم .
درحـديـث حـسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه گوشت خوردن در بدن گوشت مـيـرويـانـد و كـسـيكه چهل روز گوشت نخورد كج خلق ميشود و هر كه كج خلق شود اذان در گـوشـش بـگـوئيـد وفـرمـود: هـر كـه چـهـل روزبـگـذرد و گـوشـت نـخـورد توكل بر خدا كند و قرض كند و بخورد كه قرضش ادا ميشود.
درحـديـث صـحـيح منقول است كه شخصى بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام عرض كرد كـه اهـل بـيـت ما گوشت گوسفند نميخوردند و مى گويند كه سودا را بحركت ميآورد وازآن دردسـر ودردهـاى ديـگـر بـهـم مـيـرسـد حـضـرت فـرمـود كـه اگـر خـداى عـزوجـل گـوشـتـى بـهـتـر از گـوشـت گـوسـفـنـد مـيـدانـسـت فـداى اسمعيل را گوسفند قرار نميداد.
ازحـضـرت امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام مـنـقـول اسـت كـه بـنـى اسـرائيـل بـحـضرت موسى عليه السلام شكايت كردند از پيسى كه در ميان ايشان بسيار شده بود حق تعالى وحى نمود بحضرت موسى كه امر كن ايشانرا كه گوشت گاو را با چغندر بخورند.
از حـضـرت صـادق مـنـقـول اسـت كـه مـرق گـوشـت گـاو پـيـسـى را زايل ميكند و فرمود كه شير گاو دواست و روغن گاو شفا است و گوشت گاو درد است .
در چـنـد حـديـث منقول است كه هر كه يك لقمه چربى گوشت بخورد بقدر آن درد از بدنش بيرون رود.
از حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليه السلام منقول است كه اردك گاوميش مرغان است چون لجن مـيخورد و مرغ خانگى خوك مرغان است زيرا كه فضله آدمى ميخورد ودراج حبشى مرغان است چـرانـمـيـخـورى دو كـبـوتـر بـچـه راكه تازه بيرون آمده باشند وزنكى بزيادتى قوت پاكيزه خود ايشانرا تربيت كرده باشد.
در احـاديـث مـعـتـبـره وارد شـده اسـت كـه خـواهـد خـشـم او كـم شـود وانـدوهـش زايل شود گوشت دراج بخورد.
از جناب امام موسى عليه السلام منقول است كه گوشت كبك ساق پا را قوى ميگرداند و تب را دور ميكند.
در حـديـث صـحـيـح از حـضـرت امـام مـحـمـد تـقـى عـليـه السـلام منقول است كه گوشت اسفرود مباركست و پدرم آنرا دوست ميداشت و ميفرمود كه براى صاحب يرقان بريان كنيد و يا بخورانيد.
از جـنـاب امـام مـوسـى عـليـه السـلام منقول است كه گوشت هبره را خوردن باكى نيست و از براى دفع بواسير و درد پشت نافع است و اعانت ميكند بربسيارى جماع .
از حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام سـؤ ال كردند از گوشت گوره خر، فرمود كه چون وحشى است خوردن آن جايز است اما نخوردنش نزد من بهتر است .
از حـضـرت امـام موسى عليه السلام منقول است كه باكى نيست در خوردن گوشت و شير و ورغن گاوميش .
در حـديـث حـسـن مـنـقـول اسـت كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از خـوردن گـوشـت خـام و فرمود كه اين خوردن حيوانات درنده است كه بلكه نبايد حورد تا آنكه آتش يا آفتاب آنرا تغيير دهد.
در حديث صحيح منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از خوردن گوشت خام فرمود كه طعام درند گان است .
دراحـاديـث بـسـيار منع وارد شده است از گوشت قديد كه در سايه خشك كرده باشند و وارد شـده اسـت كـه دردهـا را بـحـركـت مـيـآورد و مـعـده را سست ميكند و در بعضى احاديث تجويز خوردنش هم وارد شده است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سه چيز است كه بدنرا خراب ميكند و بسيار باشد كه آدمى را بكشد خوردن گوشت قديد بدبو وباامتلاى معده بحمام رفتن و جماع با زنان پير كردن .
درحـديـث ديـگـر از آنـحـضـرت مـنـقـول اسـت كه سه چيز است كه خوردنى نيستند و بدن را فربه مى كنند و سه چيز است كه خوردنى اند وبدنرا لاغر ميكنند و دو چيز است كه بهمه چـيـز نـفـع مـيـرسـانـنـد و بـهـيـچ چـيز ضر نميرسانند و دو چيز است كه بهمه چيز ضرر ميرسانند و بهيچ جهت نفع نميرسانند اما آنهائى كه خوردنى نيستند و فربه ميكنند پيراهن كـتـان پـوشـيـدن و بوى خوش كردن و نوره ماليدن و اما آنها كه خوردنى اند ولاغر ميكنند گـوشـت خـشـك و پـنـيـر وشكوفه خرما و اما آن دو چيز كه بهمه جهت نفع ميرسانند آب نيم گرم و انار و اما آن دو چيز كه بهمه جهت ضرر ميرسانند گوشت خشك كرده و پنير.
در احاديث بسيار وارد شده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم گوشت دست و كـتـف گـوسـفـنـد را دوسـت مـيـداشـت و از گـوشـت ران گـوسـفند كراهت داشتند براى آنكه بمحل بول نزديك است .
بـچـنـديـن سـنـد مـنـقـولسـت كـه حـضـرت آدم گـوسفندى قربانى كرد براى پيغمبران از فـرزنـدان خـود بـراى هـر پـيغمبرى عضوى نام برد و از آنجمله براى پيغمبر آخرالزمان صـلّى اللّه عليه وآله وسلّم دست گوسفند را نام برد باين سبب آنجناب آنرا دوست ميداشت و برهمه اعضاى گوسفند تفضيل ميداد.
در حـديـث حـسـن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه گوشت باشير پخته باشند مرق پيغمبران است .
از جـنـاب امـيرالمؤ منين منقول است كه كه هرگاه ضعف بر مسلمانى مستولى شود گوشت را با شير بپزد و خورد.
در حـديـث ديـگر منقول است كه يكى از پيغمبران بحق تعالى شكايت نمود از ضعف وسستى بدن وحى رسيد باو كه گوشت را با شير طبخ كن و بخور كه بدنرا قوت ميدهد.
در روايـت مـعـتـبـر مـنـقـول اسـت كـه مـحـبـوب تـريـن طـعـامـهـا نـزد حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله سلّم آش انار بود.
بسند صحيح منقول است كه حضرت صادق عليه السلام ذبيبه را دوست مى داشتند و آن آش يا قليه بوده است كه مويز در آن ميكرده اند.
در احـاديـث بـسـيـار مـدح مـرق گوشت كه نان در آن تريد كرده اند وارد شده است و احاديث مـعـتـبـره در مـدح كـبـاب مـنـقـول اسـت كـه ضـعـف را زايـل مـيكند و رنگ را سرخ ميكند و تب را زايل ميكند.
در حديث معتبر منقول است كه اصبغ بن نباته گفت روزى بخدمت حضرت اميرالمؤ منين رفتم در پـيـش آن حـضـرت گـوشت بريانى نهاده بود فرمود كه نزديك بيا و بخور گفتم يا امـيـرالمؤ منين مرا ضرو ميكند فرمود كه نزديك بيا كه تو را دعائى تعليم ميكنم كه چون آن دعـا را بخوانى هيچ چيز تو را ضرر نرساند بِسْمِ اللّهِ خَيْراْلاَسْماءِ مِلاَءَاْلاَرْضِ وَالسَّماءِ اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ الَّذى لايَضُرُّمَعَ اِسْمِهِ شَيْئىٌ وَلاداءٌ.
مـدح كـله نـيـز در حـديـث وارد شـده اسـت كـه محل تذكيه است كه وبچراگاه از همه اعضاءِ نزديكتر است و از كثافات دورتر است .
از حـضـرت امـيرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه برشما باد بخوردن هر يسه كه تا چـهـل روز قـوت عـبـادت مـيـدهـد و از جـمـله مـائده ايـسـت كـه خـداونـد عـالمـيـان بـر حـضـرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نازل گردانيد.
از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنقولست كه پيغمبرى از پيغمبران بحق تعالى شكايت نمود از ضعف و كمى قوت جماع حق تعالى او را امر فرمود بخوردن هريسه .
در حـديـث ديـگـر از آن نحضرت منقول است كه خداوند عالم هديه فرستاد براى پيغمبرش صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم هـريـسـه از هريسه هاى بهشت كه دانه اش در باغهاى بهشت روئيـده بـود و حـوران بـهـشـت بـدسـت خـود بـعـمـل آورده بـودنـد پـس چـون حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم آنـرا تـنـاول فـرمـودنـد قـوت چـهـل مـرد برقوت آنحضرت افزود و آن چيزى بود كه خدا ميخواست كه پيغمبرش را باين خوشحال گرداند.
مدح مثلثه وارد شده است و آن طعامى بوده است كه يك قفيز برنج و يكقفيز نخود ويك قفيز باقلا را ميكوفته اند و مى پخته اند و گاهى بعوض باقلا دانه ديگر ميكرده اند.
مـدح تـلبـيـن نـيـز وارد شـده اسـت و آن حـلواى رومـى بـوده اسـت كـه از آرد وشـيـرو عسل بعمل ميآورده اند.
از هرون بن موفق منقول است كه حضرت امام موسى عليه السلام روزى مرا طلبيد و در خدمت آنحضرت طعامى خوردم و حلواى بسيار آورده بودند گفتم چه بسيار است حلوا فرمود كه ما و شيعيان ما از شيرينى خلق شده ايم پس دوست ميداريم حلوا را.
از عبدالاعلى منقول است كه روزى در خدمت حضرت صادق طعام خوردم مرغى آوردند كه ميانش را از خرما و روغن پر كرده بودند.
در حديث موثق منقول است از يونس بن يعقوب كه او گفت ما در مدينه بوديم حضرت صادق عـليـه السـلام بـنـزد مـا فـرسـتادند كه براى ما پالوده بسازيد وكم بفرستيد ما كاسه كوچكى بخدمت آنحضرت فرستاديم .
در حـديـث ديـگر از آن حضرت منقول است كه هر كه هر شب ماهى بخورد و بعداز آن خرما يا عـسـل نـخـورد تـا صـبـح رگ فـالج در بـدن او مـتـحـرك مـيـبـاشـد وفـرمـود كـه حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم چـون مـاهـى تـنـاول مـيـكـردنـد مـيـفـرمـود:اَلّلهـُمَّ بـارِكْ لَنـافـيهِ وَاَبْدِلْنا بِهِ خَيْرا مِنْهُ يعنى خداوندابركت ده براى ما در اين ماهى و بعوض اين بهتر از اين بما عطا كن .
بـسـند معتبر از حضرت موسى بن جعفر منقول است كه بر شما باد بخوردن ماهى كه اگر بى نان بخوريد كافى است و اگر با نان بخوريد گوارا است .
از حضرت اميرالمؤ منين منقول است كه مداومت منمائيد برخوردن ماهى كه بدنرا ميكاهاند.
در روايت ديگر منقول است كه ماهى تازه پيه جسم را مى گدازد.
در حـديـث صـحـيـح وارد اسـت كه شخصى بخدمت حضرت امام حسن عسكرى نوشت كه هرگاه حجامت ميكنم صفرا بهيجان مى آيد و اگر نميكنم خون آزار ميكند حضرت درجواب نوشتند كه حجامت بكن وبعد از آن ماهى تازه كه با آب ونمك كباب كرده باشند بخور پس آنمرد چنين كرد هميشه در عافيت بود.
در حـديـث مـعـتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه تخم سبكست و خواهش گوشت را برطرف ميكند و مفسده گوشت راندارد. شخصى بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد از كمى فرزند فرمود كه استغفار بكن و تخم مرغ را با پياز بخور.
از حـضـرت جـعـفـر عليه السلام منقول است كه پيغمبرى بخدا شكايت كرد از كمى فرزند ونسل وحى باو رسيد كه تخم با گوشت بخورد.
در حديث ديگر فرمود كه زرده تخم سبكست و سفيده اش سنگين است .
از حضرت امام موسى منقول است كه بسيار خوردن تخم زياد ميكند فرزند را.
احـاديـث در مـدح سـركـه بـازيـت وارد شـده اسـت كـه خـوراك پـيـغـمـبـران اسـت و ائمـه تـنـاول مـيـفـرمـودنـد ودر مـدح سـركـه احـاديـث مـعـتـبـره بـسـيـار وارد شـده اسـت و مـنـقـول اسـت كـه بـهـتـريـن نـان خـورشـهـا نـزد حـضـرت رسول سركه بود و ميفرمودند خانه كه سركه در آن باشد خالى از نان خورش نيست .
حـضـرت امـيـرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه نيكونان خورشى است سركه كه صفرا را فرو مينشاند و دل را زنده ميكند.
از حـضرت صادق بطرق متعدده منقول است كه سركه كه از شراب بهم رسيده باشد كرم مـعـده را مـى كشد و بن دندان را محكم ميكند و عقل را قوى ميكند و شهوت را قطع ميكند فرمود كـه بـنـى اسـرائيـل در اول و آخـر طـعـام سـركـه مـيـخـوردنـد و مـا در اول طعام نمك ميخوريم و در آخر طعام سركه ميخوريم .
در احـاديـث بـسـيـار مـدح خـوردن روغـن زيـت و بـرخـود مـاليـدن آن وارد شـده اسـت و منقول است كه نان خورش پيغمبران و برگزيدگان است و مدح ميوه زيتون نيز بسيار وارد شده است و منقول است كه دفع بادها ميكند.
بچندين سند از ائمه طاهرين عليهم السلام منقول است كه مردم طلب شفا ننموده اند بچيزى مـانـنـد عـسـل و آن شفاى هر درديست و خوردن عسل و تلاوت قرآن و خائيدن كندر بلغم را مى گدازند.
در مـدح شـكـر احـاديـث بـسـيـار وارد شـده اسـت و مـراد از آن يـا نـبـات اسـت يـا قـنـد يـا او قبيل نُقْل چيزى از شكر مى ساختند و منقول است كه حضرت امام موسى عليه السلام در وقت خـواب تـنـاول مـيـفـرمـودنـد و مـنقولست كه بهمه جهة نافع است و دفع بلغم مى كند و در روايـتـى وارد شـده اسـت كـه اگـر كـسـى هزار درهم داشته باشد و بغير آن چيزى نداشته باشد و همه را شكر بخرد مسرف نخواهد بود.
در مـدح روغـن خصوصا روغن گاو احاديث بسيار وارد شده است و از براى پيران كه پنجاه سـال و زيـاده داشـتـه بـاشـنـد مـنـع از خـوردن روغـن وارد شـده اسـت و منقول است كه روغن گاو شفاست .
درحـديـث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هر چه ميخوردند و مى آشاميدند مى گفتند اَلّلهُمَّ بارِكْ لَنافيهِ وَاَبْدِلْنا خَيْرا مِنْهُ يعنى خداوندا بـركـت ده بـراى مـا در اين كه خورديم و بعوض آن بهتر از آن بما عطا فرما و چون شير تـنـاول مـيـفـرمـودند مى گفتند اَلّلهُمَّ بارِكْ لَنافيهِ وَزِدْنا مِنْهُ يعنى خداوندا بركت ده براى ما در اين كه آشاميديم و از اين بيشتر بما عطا فرما.
از حـضـرت امـام مـحمد باقر عليه السلام منقولست كه شيريك گوسفند سياه بهتر است از شـيـرده گـوسـفـنـد سـرخ و شـيـريـك گـاو سـرخ بـهـتـر اسـت از شـيـرده گـاو سـيـاه .مـنـقـول اسـت كـه شـيـر خـوراك پيغمبرانست و شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام عـرض كـرد كـه شـيـر خـوردم و آزار كـشـيـدم حضرت فرمود كه شير آزار نمى كند وليكن باشير چيز ديگر خورده و آزار كشيده از آن .
شـخصى به آنحضرت شكايت كرد از ضعف بدن فرمود كه شير بخور كه گوشت را مى روياند و استخوانرا سخت مى كند.
حـضـرت مـوسـى فـرمـود كـه هـر كـه آب پـشـتـش مـتـغـيـر شـود يـعـنـى فـرزنـد از او حاصل نشود شير با عسل بخورد.
بـسـنـد مـوثـق كـالصـحـيـح از حـضـرت رسـول صـلّى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مـنـقـول است كه برشما باد بشير گاو كه آن از همه درختى ميخورد و خاصيت همه گياه در شيرش هست .
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام فـرمـود كـه شـيـرگـاو دواسـت و در حـديـث ديـگر منقول است كه براى فساد معده نافع است .
حـضـرت امـام مـوسـى عـليـه السـلام فـرمـود كه پول شتر نافع تر است از شير او وحق تعالى در شيرش شفا قرار داده است .
در روايت ديگر منقول است كه شيرشتر شفاى همه دردها است .
در روايتى چند مدح شير الاغ و خاصيت آن وارده شده است .
در حـديـث مـعـتـبـر از حـضـرت مـوسـى بـن جـعـفـر عـليـه السـلام منقول است كه هر كه خواهد كه ماست او را ضرر نرساند بازنيان بخورد.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه دوست ميدارم پنير را و در روايتى وارد شده است كه در طرف چاشت مضر است و در طرف شب نافع است و موجب تولد فرزند ميشود.
از حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السلام منقول است كه خوردن مغز گردكان در تابستان حرارت اندرون را بحركت ميآورد و ملها را دربدن احداث مى كند و در زمستان گردها را گرم مى كند وسرما را دفع مى كند.
در چـند روايت وارد شده است كه پنير و مغز گردكان را چون با هم بخورى دواست و هر يك را كه تنها بخوردى درد است .
فصل هشتم : در فوائد سبزى ها و ميوه ها و ساير ماءكولات
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه نيكو طعامى است برنج روده ها را گشاده مى كند و بواسير را قطع مى كند و در چند روايت وارد شده است كه ما بيماران خود را ببرنج دوا ميكنيم .
در حديث موثق منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام از درد شكم شكايت نمود حضرت فرمود كه برنج را بشوى و در سايه خشك كن و اندكى بريان كن و نرم بكوب و هر صبح يك كف بخور.
در روايت ديگر منقول است كه آنحضرت را درد شكم بود فرمود كه برنج را با سماق بپزيد و چون تناول نمود برطرف شد.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام نخود بريان كرده پيش از طعمام و بعد از طعام تناول ميفرمودند.
در روايت معتبره بسيار وارد شده است كه خوردن عدس دل را نرم مى كند و آب ديده را جارى مى كند.
در روايت معتبره منقول است كه خوردن باقلا ساق را پر مغز مى كند و دماغ را زياد مى كند و توليد خون تازه مى كند.
در روايت ديگر مرويست كه باقلا رابا پوست بخوريد كه معده را دباغى مى كند و منقول است كه خوردن لوبيا بادهاى اندرونى را دفع مى كند ومنقول است كه شخصى بحضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد از بهق فرمود كه ماش در طعام خود داخل كن .
در حديث معتبر منقول است كه اگر چند طعام بنزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ميآوردند كه در ميان آنها خرما بود ابتدا بخوردن خرما مينمود.
حضرت على بن الحسين عليه السلام خرما را دوست ميداشتند.
از سليمان بن جعفرى منقول است كه رفتم بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام نزد آنحضرت خرماى برنى گذاشته بود و آنحضرت باهتمام از روى خواهش تناول مينمود و فرمود كه اى سليمان نزديك بيا و بخور پس گفتم فداى تو شوم بسيار بجد تناول ميفرمائيد فرمود بلى دوست ميدارم كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و اميرالمؤ منين عليه السلام و امام حسن و امام حسين وامام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام و پدرم همگى خرما را دوست ميداشتند و من دوست ميدارم و شيعيان ما دوست ميدارند زيرا كه از طينت ما خلق شده اند و دشمنان ما شراب را دوست ميدارند زيرا كه از آتش خلق شده اند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه هرروز هفت دانه خرماى عجوه كه از خرماهاى اطراف مدينه است تناول نمايد ناشتا هيچ زهرى و سحرى و شيطانى باو ضرر نرساند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه هفت دانه خرماى عجوه در هنگام خواب بخورد كرمهاى شكمش را مى كشد.
در احاديث معتبره منقول است كه پنج ميوه است كه از بهشت آمده است انار ملس وسيب شامى و به و انگور رازقى و رطب مشان .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كراهت دارد پوست ميوه را كنده و درحديث ديگر فرمود كه بر روى هر ميوه زهرى هست پس چو بياورند براى شما بآاب فرو بريد وبخوريد.
درحديث صحيح منقول است كه از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدند از انجير و خرما وساير ميوه ها دو دانه با هم خوردن چونست ؟حضرت فرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از اين پس اگر تنها باشى بهر روسى كه خواهى بخور و اگر با جمعى از مسلمانان خورى چنى مكن ويك دانه يك دانه بخور و در حديث ديگر فرمود كه اگر خواهى دو تا دوتا بخورى رفيق خود را اعلام كن و از او رخصت بگير و بخور.
در روايت معتبر منقول است كه روزى امام رضا عليه السلام ديدند كه غلامان ميوه را نيم خورده انداخته اند فرمود:سُبْحانَ اللّهِ اگر شما مستغنى شده ايد ديگران مستغنى نيستند بكسى كه محتاج باشد بخورانيد.
درحديث موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دو چيز است كه بدو دست ميبايد خورد انگور وانار.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمودند سه چيز است كه ضرر نمى رساند انگور رازقى و نيشكر وسيب .
دراحاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون حضرت نوح عليه السلام از كشتى فرود آمد از ديدن استخوان مرده ها غم عظيم او را عارضى شد پس حق تعالى باو وحى فرمود كه انگور سياه بخور تا غمت زايل شود.
در حديث ديگر فرمود كه پيغمبرى از پيغمبران بخدا شكايت نمود از اندوه و غم باو وحى رسيد كه انگور بخورد.
در حديث حسن منقول است كه حضرت على بن الحسين عليه السلام انگور را بسيار دوست ميداشتند روزى روزه بودند چون وقت افطار شد اُم ولد آنحضرت خوشه انگورى بنزد آنحضرت گذاشت و اول انگور بود پس سائلى رسيد حضرت آن انگور را بسائل دادند پس ام ولد بتنهائى رفت و آن انگور را از سائل خريد وبنزد آنجناب گذاشت پس سائل ديگر رسيد باز حضرت آن را بسائل دادند و باز كنيزك رفت و خريد و آورد تا چهار مرتبه پس در مرتبه چهارم تناول فرمودند.
منقول است كه ابوعكاشه بخدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام آمد انگورى بنزد او گذاشتند حضرت فرمود كه مرد پير وطفل خورد يك دانه يك دانه ميخوردند و كسى كه ميترسد كه سير نشود سه دانه و چهار دانه ميخورد و تو دو دانه دو دانه بخور كه مستحب است .
بدو سند از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بيست و يكدانه مويز سرخ ناشتا خوردن جميع مرضها را دفع ميكند مگر مرض مرگ را.
بدو سند از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مويز طائف عصبهاى بدن را محكم ميكند و كلال و ماندگى را ميبرد و نفس را خوشخال ميكند.
در حديث معتبر از آنجناب منقولستكه ميوه صد و بيست قسم است و بهتر از همه اناراست و فرمود برشما باد بخوردن انار كه گرسنه را سير ميكند و سيررا هضم طعام مى كند و فرمود كه هيچ ميوه نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم محبوبتر از انار نبود و نميخواست كه با او در خوردن كسى شريك شود.
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه در هر انارى دانه از بهشت هست و چون كافر ميخورد ملكى ميآيد وآن دانه را برميدارد كه او نخورد و باين سبب مستحب است كه انار را تنها بخورند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر مؤ منى كه يك انار را تمام بخورد خدا شيطان را از روشنى دل او چهل روز دور كند و هر مؤ منى كه دو انار تمام بخورد خدايتعالى شيطان را از روشنى دل او صد روز دور كند و هر مؤ من كه سه انار تمام بخورد خداى تعالى شيطان را از روشنى دل او يكسال دور گرداند و هر كه يك سال شيطان از او دور گردد گناه نمى كند و هر كه گناه نكند داخل بهشت ميشود.
در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه بر شما باد بخوردن انار شيرين كه هيچ حبه ازآن در معده مؤ من نميافتد مگر آنكه دردى را برطرف مى كند و سوسه شيطان را از او دور ميكند.
در حديث حسن منقولست كه هر كه يك انار ناشتا بخورد دلش تا چهل روز روشن باشد و در حديث ديگر فرمود كه انار را با پيهش بخوريد كه دباغى معده ميكند و شعور را ميافزايد وفرمود كه انار ترش و شيرين شايسته تر است در شكم .
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه هركه در روز جمعه يك انار ناشتا بخورد تا چهل روز دلش را روشن كند واگر دو تا بخورد تا هشتاد روز و اگر سه تا بخورد تا صد وبيست روز وسوسه شيطان را از او دور گرداند و هر كه وسوسه شيطان از او دورشود معصيت خدا نكند و هر كه معصيت خدا نكند داخل بهشت شود.
در حديث ديگر فرمود كه دود چوب درخت خرما حشرات و گزندگان زمين را برمياندازد.
بسند معتبراز حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سيب معده را جلا ميدهد.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه خوردن سيب نافع است براى زهر و سحر و استيلاى اجنه و غلبه بلغم و هيچ چيز منفعتش از آن تندتر نيست .
در روايات معتبره وارد شده است كه خوردن سيب دفع تب و رعاف وطاعون مى كند.
در روايت معتبره ديگر منقول است كه سويق سيب خشك قطع رعاف مى كند و فرمود كه هيچ دوائى در دفع زهرها بهتر از سويق سيب نيست و فرمود كه اگر مردم بدانند كه چه منفعتها در سيب هست هر آينه بيماران خود را دوا نكنند مگر بسيب .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بخوريد سيب را كه دباغى ميكند معده را.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه خوردن بِهْ دل ضعيف را قوى ميكند و معده را پاكيزه مى كند و دل را زيرك و مرد ترسان را شجاع ميكند. و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بِه رنگ را صاف مى كند و فرزند را نيكو مى كند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه بِهْ ناشتا بخورد آب منى او پاكيزه ميشود و فرزندش وجيه ميشود.
در حديث معتبر ديگر فرمود هر كه يك بِهْ بخورد حق تعالى حكمت رابرزبان او گويا گرداند چهل صباح و فرمود كه خداى تعالى هيچ پيغمبر را نفرستاده است مگر آنكه بوى بِهْ با او بوده و فرمود كه بِهْ غم اندوهگين را ميبرد چنانچه دست عرق چبين را ميريزد.
در حديث حسن از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه انجير، گند دهان را زايل ميكند واستخوان را سخت مى كند و مورا ميروياند و با آن بدواى ديگر حاجت نيست و شبيه ترين ميوه هاست بميوه هاى بهشت .
بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بخوريد امرود را كه جلا ميدهد دل را و دردهاى اندرونى راساكت ميكند بامرالهى .
در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه امرود دباغى معده ميكند و قوت ميدهد معده را و باسيرى خوردن نافع تر است از ناشتا خوردن .
در حديث ديگر فرمود كه براى دفع قولنج نافع است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه خوردن انجير سده ها را نرم مى كند و براى بادهاى قولنج نافع است در روز بخوريد وبسيار بخوريد و درشب بخوريد وبسيار مخوريد و منقول است كه دفع ميكند بواسير و نقرس را وقوت مجامعت را مى افزايد.
از زياد قندى منقول است كه رفتم بخدمت حضرت امام موسى ديدم كه نزد آنحضرت ظرف آبى گذاشته و درميان آن آلوى سياه ريخته اند پس فرمود كه حرارتى بر من غالب شده بود وآلوى تازه حرارت را فرو مى نشاند وصفرا را ساكن ميگرداند و آلوى خشك خونرا ساكن ميكند و دردهاى كهنه را از بدن مى كشد.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام از شخصى سئوال نمود كه اطباى شما چه ميگويند در باب ترنج ؟ گفت كه مى گويند پيش از طعام بايد خورد فرمود كه من مى گويم بعد ازطعام بخوريد.
در حديث ديگر فرمود كه بخوريد ترنج كه آل محمد ميخوردند آنرا و فرمود كه نان خشك هضم ميكند ترنج را.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم راخوش ميآمد نگاه كردن بسوى ترنج سبز و سيب سرخ بدانكه عرب ليمو و نارنج را همه ترنج مى گويند و در بعضى احاديث مدح مويز وارد شده است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سنجد مغزش گوشترا ميروياند و پوستش پوسترا ميروياند و استخوانش استخوانرا و خوردن سنجد گردها را گرم ميكند و معده را دباغى مى كند وامان ميدهد از بواسير واز تقطير بول وساق پا را قوت ميدهد و رك خوره را قطع مى كند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بخوريد خربزه كه در آن ده خصلت هست :دردى و فسادى در آن نيست و خوردنى است و آشاميدنى است و ميوه است و گل است واشنان است كه دهانرا پاك مى كند و نان خورش است و قوت جماع را زياد ميكند ومثانه را ميشويد و ادرار بول ميكند و ريگ مثانه را دفع ميكند.
از حضرت امام رضا منقول است كه خزيزه خوردن ناشتا مورث فالج است و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم خربزه را با رطب ميل ميفرموند و دوست ميداشتند و گاهى شكر و قند با خربزه ميخوردند.
بسند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ميوه تازه ميديدند ميبوسيدند و بر هر دو ديده ميگذاشتند و ميگفتند:اَلّلهُمَّ كَما اَرَيْتَنا اَوَّلَها فى عافيةٍ فَاءَرِنا آخِرَها فى عافية يعنى خداوندا چنانكه نمودى بما اولش را در عافيت پس بنما بما آخرش را در عافيت .
در حديث ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هركه ميوه بخورد و اول بِسْمِ اللّهِ بگويد باو ضرر نرساند.
از حضرت صادق منقول است كه هرگز خوانى نزد حضرت اميرالمؤ منين نميآوردند مگر آنكه سبزى در آن بود و فرمود كه دلهاى مؤ منان سبز است وبسبزى مايل است و فرمود كه هر كه شب بخوابد وهفت برگ كاسنى در معده او باشد در آنشب از قولنج ايمن گردد و فرمود كسيكه خواهد مال و فرزندش زياد شود بسيار بخورد برگ كاسنى را.
در حديث ديگر فرمودكه نيكو سبزيست كاسنى ، هيچ برگى نيست از آن مگر آنكه قطره از آب بهشت بر روى آن هست پس در وقت خوردن حركت مدهيد كه قطراتش بريزد و فرمود كاسنى بهترين سبزيها است و فرزندان را بسيار نيكو ميكند و پسر ميآورد و فرمود كه فضيلت آن بر سبزيها مانند فضيلت ما است برجميع خلايق .
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود خوردن كاسنى شفاى همه دردها است هيچ دردى در اندرون فرزند آدم نيست مگر آنكه كاسنى آنرا از بيخ ميكند و شخصى را تب عارض ميشد و صداع داشت حضرت فرمود كاسنى را بكوبند و بر روى كاغد پهن كنند و روغن بنفشه بر آن بريزند و بر پيشانيش بيندازند كه تب و صداع را برطرف ميكند.
حضرت صادق فرمود كه كاسنى سبزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم است و بادروج سبزى اميرالمؤ منين است و برگ خرفه سبزى حضرت فاطمه عليهماالسلام است .
احاديث بسيار در تعريف بادروج مرويست و آنكه بايد در اول طعام خورده شود كه فتح سده ميكند و اشتهاى طعام را زياد ميكند وسل را ميبرد و آروق را خوشبو مى كند و امان است از خوره و چون در شكم ساكن شود همه دردها را زايل ميكند.
در روايت معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه شخصى را علت سپرز عارض شده بود فرمود كه سه روز باو تره بخورانيد چنان كردند بصحت مبدل شد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بخور تره را كه در آن چهار خصلت هست گند دهان را برطرف ميكند و بادها را دفع ميكند و بواسير را قطع مى كند و هر كه مداومت كند بر آن از خوره ايمن است .
منقول است كه حضرت اميرالمؤ منين تره را با نمك سائيده تناول ميكردند.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه برشما باد بخوردن كرفس كه خوراك حضرت الياس ويسع و يوشع بن نون است .
از حضرت امام موسى مرويست كه خوردن سيب ترش و گشنيز مورث فراموشى است .
از حضرت امام جعفر منقول است كه بر روى زمين سبزى شريفتر و نافعتر از برگ خرفه نيست و آن سبزى حضرت فاطمه است .
درحديث ديگر فرمود كه برشما باد بخوردن كاهو كه خونرا صاف مى كند.
درحديث معتبراز حضرت امام جعفر عليه السلام منقول است كه هر كه تره تيزك را بعد از نماز خفتن سير بخورد تا صبح نفس او را كشد بسوى خوره و در حديث ديگر فرمود كه كاسنى و بادروج از ما است و تره تيزك از بنى اميه است .
در روايت ديگر از خادم حضرت امام موسى منقول است كه هرگاه آنحضرت ما ار امر ميكرد بخريدن سبزى ميفرمود كه تره تيزك بسيار بخريم و ميفرمود كه چه بسيار احمقند بعضى از مردم كه مى گويند كه تره تيزك در كنار رودخانه جهنم ميرويد و حال آنكه حقتعالى ميفرمايد كه آتش افروز جهنم مردمند و سنگهاى بتان يا سنك كبريت پس چون تواند بود كه سبزى در جهنم برويد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حقتعالى از يهودان دفع كرد خوره از بخوردن چغندر و بيرون آوردن رگهاى گوشت .
حضرت امام موسى فرمود كه نيكو سبزيست چغندر.
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه بخورانيد به بيماران خود برگ چغندر را كه آن شفاست و درآن درد نيست و مضرت ندارد و بيمار را بخواب راحت مياندازد و اصلش سودا را بحركت ميآورد و در حديث ديگر فرمود كه داخل شكم صاحب ذات الجنب نشده است چيزى مثل برگ چغندر.
در حديث معتبر منقولست حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كه دمبلان داخل من است كه بربنى اسرائيل نازل شد و من از بهشت آمده و آبش شفاى چشم است .
در چندين حديث معتبر منقولست كه حضرت رسول دوست ميداشتند كدو را درميان ديگ و از ميان صحن برميچيدند كدورا و امر ميفرمودند زنان خود را كه كدو در طعام بسيار بكنند و وصيت نمود بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه يا على برتوباد بخوردن كدوكه دماغ و عقل را زياد ميكند.
از حضرت صادق منقول است كه در ترب سه خصلت هست تخمش طعام را هضم ميكند و ريشه اش قطع بلغم ميكند و در روايت ديگر فرمود كه رگش مورث ادرار وبول است و در روايت ديگر تخمش ادرار بول ميكند.
در حديث معتبر از امام جعفر و امام موسى عليهماالسلام منقول است كه خوردن گرزقوت جماع را زياد ميكند و امان ميدهد از قولنج و دفع بواسير مى كند.
در چهار حديث معتبر وارد شده است كه بخوريد شلغم و مداومت برخوردنش بكنيد كه هيچكس نيست مگر آنكه در او رگ خوره هست و شلغم آن رگ را ميگذارد.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم خيار را با نمك ميخوردند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خيار را از تهش ابتدا بخوردن كنيد كه باعث زيادتى بركت آن ميگردد. و در حديث معتبر از آنجناب منقول است بخوريد بادنجان را كه درد را ميبرد وبا آن درد نيست و احاديث بسيار درمدح و منافعش وارد شده است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بچندين سند كه پياز گند دهن را ميبرد و بلغمرا زايل ميگرداند و سستى وواماندگى را برطرف ميكند و پيهاى بدنرا محكم ميكند و بن دندانرا سخت ميكند و قوت مجامعت را ميافزايد ونسل را زياد ميكند و تب را ميبرد و بدنرا نازك مى كند.
از حضرت رسول منقول است كه چون داخل شهرى بشويد پياز آنشهر ار بخوريد كه طاعون آنشهر را از شما دور مى كند.
در حديث حسن از حضرت امام محمد باقر منقولست كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر كه سيربخورد بجهة بوى بدش داخل مسجد ما نشود اما اگر كسى بمسجد نرود باكى نيست كه آنرا بخورد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه پياز و تره را خام و پخته خوردن باكى نيست اما كسى كه بخورد داخل مسجد نشود زيرا كه كراهت دارد بسبب آزار كسى كه در پهلوى او مى نشيند.
احاديث در مدح ابشم وارد شده است كه تقويت معده مى كند و اگر در صبح ناشتا سفوف كند و بخورد رطوبت معده را دفع ميكند.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است حق تعالى آدم رااز خاك آفريد پس خوردن خاك را بر فرزندان او حرام گردانيد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه گل بخورد و بميرد در خون خود شريك شده است .
از حضرت امام محمد باقر منقولست كه بزرگترين دامهاى شيطان خوردن خاك و گل است و دردها در بدن حادث مى كند و خارش بدن و بواسير از آن بهم ميرسد و دردهاى سوداوى از آن متولد ميشود و قوت را از ساق وقدم ميبرد و هر چه از قوتش بسبب آن كم شده است و از اعمال خير كاسته است در قيامت او را بر آن حساب و عذاب ميكنند.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه چهار چيز است كه از وساوس شيطانست خوردن گل و گل را بدست خورد كردن و ناخن را بدندان گرفتن و ريش را خائيدن .
در احاديث معتبره وارد شده است كه خوردن هرگلى حرام است مانند مردار و خون و گوشت خوك مگر گل قبر حضرت امام حسين عليه السلام كه خوردن آن بقدريك نخود شفاست از هر دردى و امان است از هر خوفى.
فصل نهم : در فضيلت ضيافت مؤ منان و آداب آن
از حضرت امام جعفر صادق منقول است كه چون برادر مؤ من بخانه تو بيايد او را تكليف خوردنى بكن اگر قبول نكند تكليف آشاميدنى بكن اگر قبول نكند تكليف دست و روشستن بآب يا بعرق خوشبو بكن .
از حضرت رسول منقول است كه از جمله گرامى داشتن آدمى برادر مؤ منش را آنست كه تحفه او را قبول كند وآنچه حاضر داشته باشد براى او بتحفه بياورد و چيزى كه نداشته باشد براى او تكليف نكند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه هلاك شد كسى كه حقير شمارد آنچه را حاضر دارد از براى آوردن نزد برادر مؤ من خود و هلاك شد هر كه حقير شمارد آنچه را برادر مؤ من او مى آورد و بسند حسن از آنحضرت منقول است كه هرگاه برادر مؤ من تو نطلبيده وبنزد تو آيد آنچه حاضر دارى براى او بياور و اگر طلبيده باشى او را براى او تكلف كن .
در حديث حسن از هشام منقول است كه با اين ابى يعفور بخدمت حضرت صادق عليه السلام رفتم آنحضرت چاشت طلبيد هشام گفت كه من كمتر چيزى ميخورم حضرت فرمود مگر نميدانى كه محبت مؤ من نسبت به بردار مؤ من او بقدر آنست كه از طعام او ميخورد يعنى هر چند او را بيشتر دوست دارد طعامش را بيشتر ميخورد و براين مضمون احاديث بسيار وارد شده است .
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه سخى و صاحب همت ازطعام مردم ميخورد تا مردم از طعام او بخورند وبخيل طعام او نخورند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه وليمه و مهمانى سنت در پنج چيز ميباشد در عروسى و عقيقه و ختنه كردن پسر و خانه نو خريدن يا بنا كردن و در وقتى كه از سفر بخانه خود برگردد.
در حديث ديگر وقتى كه از سفر حج برگردد و منقول است كه آنحضرت نهى فرمود او وليمه كه مخصوص توانگران باشد و فقرا را در آنجا نطلبند.
دراحاديث معتبره وارد شده است كه هر كه داخل شهرى شود مهمان برادر مومن و اهل دين خود است تا از آن شهر بيرون رود و سزاوار نيست كه مهمان روزه دارد مگر برخصت صاحبان خانه كه مبادا طعامى براى او بعمل آورند ضايع شود و سزاوار نيست اهل خانه را روزه داشتن مگر برخصت مهمان كه مبادا بسبب روزه ايشان شرم كند وطعام نخورد.
بسند معتبر منقول است از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كه حد ضيافت سه روزه است و بعد از سه روز تصدق و تبرعيست كه نسبت باو مى كنى و فرمود كه آنقدر نمانيد نزد برادر مومن خود كه او را درهم شكنيد كه ديگر چيزى نداشته باشد كه خرج شما كند.
ابن ابى يعفور رويات كرده است كه در خانه حضرت امام جعفر صادق (ع ) مهمانى ديدم كه برخاست پى كارى حضرت او را منع كردند و خود برخاستند و آن كار را بجا آوردند و فرمودند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرموده است از خدمت فرمودن مهمان .
در حديث ديگر منقول است كه مهمانى در خدمت حضرت امام رضا(ع ) بود دست دراز كرد كه چراغ را اصلاح كند حضرت او را منع كردند و خود اصلاح چراغ كردند وفرمودند كه اما اهل بيت خدمت نميفرمائيم مهمان خود را.
از حضرت امام محمدباقر عليه السلام منقول است كه از جمله ضعف وسستى آنستكه كسى بتو احسانى كند و تو بعوض مكافات او نكنى و از خلاف آدابست خدمت فرمودن مهمان پس چون مهمان بيايد او را اعانت ويارى كنيد در فرود آمدن و وقتى كه خواهد بار كند و برود او را مدد نكنيد بر رفتن كه اين دليل برخسّت نفس است و در رفتن توشه همراهش بكنيد و توشه نيكو و حوشبو بعمل آوريد كه اين دليل جوانمرديست .
بسند معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه از جمله حق مهمان آن است كه همراه او برويد تا در خانه و از حضرت امام محمدباقر عليه السلام منقول است كه چون شخصى بخانه كسى برود هر جا كه صاحب خانه امر ميكند بنشيند كه صاحب خانه امور مخفى خانه خود را بهتر ميداند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هشت كسند كه اگر بايشان مذلتى و خوارى برسد ملامت نكنند مگر خود را كسيكه بر سفره حاضر شود كه او را نطلبيده باشند و كسيكه بر صاحب خانه تحكم كند و كسيكه طلب خيراز دشمنان خود بكند و كسيكه طلب فضل و احسان از لئيمان و بخيلان بكند و كسيكه خود را داخل كند در رازى كه ميان دو كس باشد بى رخصت ايشان و كسى كه استحفاف كند بپادشاهان و صاحبان حكم و كسيكه در مجلسى بنشيند كه سزاوار آنمجلس نباشد وكسيكه با شخصى سخن گويد گوش باو ندهد.
در حديث ديگر فرمود كه بطعام خود صيافت كن كسيرا كه از براى خدا او را دوستدارى .
حضرت امام محمدباقر عليه السلام فرمود كه يك برادر مؤ من را كه از براى خدا با او برادرى كنم سيركنم بهتر است نزد من از آنكه ده مسكين را سير كنم و فرمود كه چون حضرت رسول با مهمانان طعمام تناول ميفرمودند پيش از همه شروع ميكردند و بعد از همه دست ميكشيدند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ميفرمود كسيكه بجماعتى آب دهد بايد كه خودش بعداز همه آب بخورد.
از حضرت صادق عليه السلام بسند صحيح منقول است كه چون برادر مؤ من تو بخانه تو بيايد مپرس كه امروز چيزى خورده وليكن هر چه حاضر دارى بنزد او بياور كه جواد و جوانمرد آنستكه هر چه دارد حاضر سازد.
در حديث ديگر فرمود اگر كسى هزار درهم صرف طعامى كند و مؤ منى از آن بخورد اسراف نكرده است .
دراحاديث معتبره بسيار وارد شده است كه هر كه ايمان بخدا و روز قيامت دارد بايد كه مهمان خود را گرامى دارد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه از جمله حق مهمان آنست كه او را گرامى دارند و خلال براى او حاضر كنند.
دراحاديث بسيار وارد شده است كه هرگاه مهمان ميآيد با روزى خود ميآيد و چون طعام خورد خدا صاحبخانه راميآمرزد و در روايت ديگر چون بيرون ميرود گناه تو وعيال تو را بيرون ميبرد.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه يك لقمه كه برادر مؤ من نزد من بخورد دوست تر ميدارم از بنده آزاد كردن و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه هر مؤ منى كه صداى مهمانى را بشنود و به آن شاد شود گناهانش آمرزيده شود اگر چه ميان زمين و آسمان را پر كرده باشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر خانه كه مهمان به آن خانه نميرود ملائكه داخل آن خانه نميشوند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه از حقوق واجبه مؤ من بر مؤ من آنست كه او را اگر بضيافت بطلبد قبول كند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه وصيت مى كنم حاضران و غائبان امت خود را كه دعوت مسلمانان را قبول كنند بضيافت اگر چه پنج ميل راه باشد كه اين از اموريست كه در دين لازمست و هر ميل يك ثلث فرسخ است و فرمود كه اگر مؤ منى مرا براى دست گوسفندى بطلبد ميروم و فرمود كه بدترين عجزها آنست كه شخصى برادرش او را بطعامى بخواند و او قبول نكند.
فصل دهم : درفضيلت خلال و آداب آن
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه جبرئيل عليه السلام براى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم مسواك وخلال و حجامت راآورد و فرمود كه خلال بن دندان را باصلاح مى آورد و روزى رازياد مى كند.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: خلال مكنيد بچوب گُل و بچوب درخت انار كه هردو رگ خوره رابحركت مى آورند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود هر كه به نى خلال كند تا شش روز حاجتش برآورده نشود و فرمود كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله وسلّم بهر چه مى يافتند خلال مى كردند بغيرازبرگ درخت خرما و نى .
در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نهى فرمود از خلال كردن بچوب درخت انار و درخت مورد و نى و فرمود كه بحركت مى آورند عرق خوره را.
از حضرت اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه و آله منقول است كه خلال كردن بچوب گز مورث فقر و بى چيزيست .
در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله وسلّم امر مى كرد ما را كه چون خلال كنيم آب نحوريم تا سه نوبت مضمضه كنيم دهن را بآب .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه از جمله حق مهمان آنست كه خلال از براى او مهيا كنى و فرمود خلال كنيد كه ملائكه هيچ چيز را دشمن نميدارند مانند آنكه ببينند در دندان بنده طعامى .
در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر چه از طعام در بن دندان مانده باشد بخورد و آنچه در ميان دندان مانده باشد بيندازد.
از حضرت امام موسى عليه السلام مرويست كه هر چه را بزبان از ميان دندانها بدر مى آورى بخور و آنچه را بخلال بدر ميآورى ميخواهى بخور و ميخواهى بينداز.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه آنچه بخلال بيرون مياورد فرو نبرد كه جراحتهاى اندر ونى بهم ميرسد.
در احاديث ديگر وارد شده است كه هر چه را بخلال بيرون ميآورى بينداز و در احاديث معتبره وارد شده است كه اندرون وبيرون دهان را بعد از طعام بسعد و اشنان بشوئيد.
فصل يازدهم : در فضيلت آب وانواع آن
در احاديث معتبره وارد شده است كه بهترين آشاميدنيهاى دنيا و آخرت آب است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه محظوظ و ملتذ باشد از آب دنيا خدا او را آخرت ملتذ گرداند ازآشاميدنيهاى بهشت و شخصى از آنحضرت پرسيد كه آب چه مزه دارد فرمود كه مزه زندگانى حق تعالى ميفرمايد كه از آب آفريده ايم هر چيز صاحب حيوتى را آيا ايمان نمى آورند بخدا كافران .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه در تفسير آيه كريمه ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ يعنى پس سئوال كرده خواهيد شد در روز قيامت از نعمتهاى دنيا فرمود كه مراد از آن نعمتها رطب و آب سرد است .
در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه آب زمزم بهترين آبها است بر روى زمين و بدترين آنها بر روى زمين آبيست كه در برهوت است در بلاديمن كه ارواح كافران در آنجا وارد ميشوند در شب و معذب ميباشد.
در حديث ديگر فرمود كه آب زمزم دواست از براى هر دردى كه از براى آن بخورند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه آب زمزم شفا است از هر دردى و در روايت ديگر از براى هر مطلبى كه بخورند آن مطلب حاصل شود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه بخوريد آب باران بدرستى كه بدن راپاك مى كند و بيماريها و دردها را ازبدن دفع مى كند.
از حضرت صادق عليه السلام نهى وارد شده است از خوردن تگرگ و در روايت ديگر وارد شده است كه خوردن تگرگ براى دندان نافع است . مصادف روايت كرده است كه شخصى از ياران ما در مكه بيمار شد تا آنكه بحال مرگ افتاد بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كردم حال او را فرمود كه اگر من بجاى شما بودم از آب ناودان كعبه باو ميخورانيدم پس ما طلب كرديم ، نزد هيچ كسى نيافتيم ناگاه ابرى بلند شد ورعد و برق ظاهر شد و باران آمد قدحى گرفتم واز آن ناودان پر كردم و آوردم بنزد بيمار و از آن آب آشاميد و در ساعت شفا يافت .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه گمان ندارم طفلى را كه كامش را از آب فرات بردارند مگر آنكه دوست ما اهل بيت باشد و فرمود كه پيوسته دو ناودان از آب بهشت در آن مى ريزد فرمود كه اگر ميان من و آب فرات راه بسيار باشد براى شفا بنزد كن مى روم .
در حديث ديگرفرمود كه اگر نزديك فرات ميبودم دوست ميداشتم كه هر صبح و شام بنزد آن بروم .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه اگر اهل كوفه كام فرزندان خود را از آب بردارند هر آينه همه شيعه ما باشند.
از حضرت امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه ملكى در هر شب ميايد و سه مثقال از مشك بهشت در آب فرات مى ريزد و هيچ نهرى در مشرق و مغرب عالم بركتش زياده از نهر فرات نيست .
در احاديث بسيار وارشد شده كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى كرد از شفا طلبيدن از آبهاى گرم كه در كوهها ميباشد وبوى گوگرد ميده و فرمود كه گرمى آنها از گرمى جهنم است .
حضرت امام حسن وامام حسين عليهماالسلام فرمودند كه ولايت و دوستى ما را بر همه آنها عرض كردند هر آب كه قبول كرد شيرين و نيكو شد و هر آب كه قبول نكرد تلخ و شور شد.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام كراهت داشتند از آنكه كسى طلب شفا كند از آب تلخ و آبى كه بوى گوگرد از آن شنيده ميشود و ميفرمود كه حضرت نوح در وقت طوفان آبها را طلبيد همه اجابت او كردند بغير از آب تلخ و آب گوگرد پس نفرين كرد ولعنت كرد هر دو را.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه آب نيل مصر دلها را مبى ميراند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه آب سرد حرارت را فرو مى نشاند و صفرا را ساكن مى كند و طعام را در معده مى گدازد و تب را زايل مى كند و فرمود كه آب جوشانيده براى همه دردى نافع است و بهيچ جهة ضرر ندارد.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه خوردن آب سرد لذتش بيشتر است .
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه آب جوشانيده كه هفت مرتبه بجوشد و از ظرف بظرف ديگر برگردانند تب را زايل ميكند وقوت ميدهد ساق و قدم را.
از ابن ابى طيفور منقول است كه بخدمت امام موسى عليه السلام رفت آنحضرت را نهى كرد از خوردن آب حضرت فرمود كه خوردن آب بد نيست ،طعام را در معده مى گرداند و غضب را فرو مى نشاند و عقل را زياد ميكند و صفرا را كم مى كند.
شخصى ديگر بخدمت حضرت صادق عليه السلام رفت حضرت خرما تناول فرمودند و آب بعد از آن خوردند گفت اگر آب بعد از خرما نخوريد بهتر است حضرت فرمود كه خرما از براى اين ميخورم كه لذت آب را بيابم .
فصل دوازدهم : در آداب آب خوردن
از حضرت امام جعفرصادق عليه السلام منقول است كه هر بنده كه آب بخورد و حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه و اهلبيت او را ياد كند و لعنت كند كشندگان آنحضرت را حق تعالى صد هزار حسنه براى او بنويسد وصد هزار گناه از او بيندازد و صد هزار درجه براى او بلند كند و چنان باشد كه صد هزار بنده آزاد كرده باشد وحق تعالى در قيامت او را خوشحال و مطمئن خاطر محشور گرداند و اگر باين نحو بگويد خوبست :صَلَواتُ اللّهِ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَصْحابِهِ وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ وَاَعْدائِهِ.
در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه گاه باشد كه شخصى يك شربت آب بخورد و خدا او را بهمان آب خوردن ببهشت برد باينكه آب بخورد و هنوز خواهش داشته باشد كه از لب بر دارد و حمد خدا بگويد پس بخورد و هنوز سير نشده از لب باز گيرد و حمد خدا بگويد پس باز بخورد پس حقتعالى بسبب اين بهشت را بر او واجب گرداند.
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چون آب ميخوردند ايندعا ميخواندند: اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى سَقاناعَذْبَا زُلالاً وَلَمْ يُسْقِنا ملِْحا اءجا وَلَمْ يُؤ اخِذْنابذُنُوبِنا.
در روايت ديگر از آن حضرت منقول است كه هرگاه كسى پيش از آب خوردن بِسْم اللّهِ بگويد پس باز بِسْمِ اللّهِ بگويد و بخورد پس بعد از خوردن اَلْحَمْدُلِلّهِ بگويد مادام كه آن آب درشكم او باشد تسبيح خدا گويد و ثوابش از براى او باشد.
در حديث ديگر فرمود كه هرگاه خواهى در شب آبخورى ظرف را بردار حركت بده وبگو ياماءُ، ماءَ زَمْزَم وَ ماءَ فرٌاتٍ يَقْراآنِكَ السَّلام .
در روايت ديگر فرمود هر كه در شب آب بخورد و سه مرتبه بگويد عَلَيْكَ السَّلام مِنْ ماءِ زَمْزَمٍ وَماءِ الْفُراتِ آب خوردن شب باو ضرر نرساند.
در روايت ديگر منقول است در وقت آب خوردن اين دعا بخواند اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى سَقانى فَاَرُوانى وَاَعْطانى فَاَرْضانى وَعافانى وَ كَفانى اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ تَسْقيهِ فى الْمَعادِ مِند حَوْضِ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وَتُسْعِدُهُ بِمُرافَقَتِهِ بِرَحْمَتِكِ يااَرْحَمَ الرّاحمِينَ.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه آب بسيار مخور كه هر دردى را بسوى تو ميكشد و تا تاب درد دارى دوا مخور و حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه بر بالاى طعام آب بسيار خوردن ضرر ندارد اما در غير آن حال آب بسيار مخور و فرمود كه اگر كسى بقدر دو كف طعام بخورد و آب بعد از آن نخورد و عجب دارم كه چرا معده اش ششق نميشود و مشهور ميان علماء آنستكه آب ايستاده خوردن مكروه است و سنت است كه بسه نفس خورده شود.
احاديث بسيار وارد شده است كه ايستاده خوردن خوبست و آب بيك نفس خوردن خوبست و بهتر آنستكه بسه نفس خورده شود و در روز ايستاده بخورد و در شب نشسته چنانچه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه آب ايستاده خوردن باعث غلبه زرداب و صفرا ميشود و در حديث ديگر فرمود كه آب ايستاده خوردن بيشتر باعث قوت و صحت بدن ميشود.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه آب ايستاده مخوريد كه باعث دردى ميشود كه دوا نداشته باشد مگر آنكه خدا عافيت دهد.
در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه ايستاده آب مخور و بر دور هيچ قبر مگرد و در آب ايستاده بول مكن پس هر كه چنين كند و بلائى باو رسد ملامت نكند مگر خود را.ابن بابويه عليه الرحمه گفته است كه مراد از اين احاديث آب خوردن شبست .
بدو سند حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه آبرا بسه نفس خوردن بهتر است از خوردن بيك نفس .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت آنحضرت عرض كرد كه اگر كسى دم از آب برندارد سيراب شود چون است ؟ حضرت فرمود كه مگر لذت هست در غير اين ؟ گفت مردن ميگويند كه اين شرب هيم است يعنى شتر تشنه حضرت فرمود كه شرب هيم آنستكه در وقت آشاميدن نام خدا نبرد.
در روايت ديگر منقول است كه اگر آنكسى كه آب بتو ميدهد بنده تو باشد بسه نفس آب بخور و اگر آزاد باشد بيك نفس آب بخور.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسولخدا دوست ميداشتند آبخوردن در قدح شامى را و ميفرمودند كه پاكيزه ترين ظرفهاى شما است و براى آنحضرت قدحها از شام بهديه ميآوردند.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام از كوزه سفالى آب مى خوردند.
در روايت معتبر منقول است كه حضرت رسول گذشتند بر جماعتى كه دهان به آب گذاشته بودند و ميخوردند حضرت فرمود كه بدست بخوريد كه بهترين ظرفهاى شما است .
در احاديث معتبره از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه آداب آب خوردن آنستكه در ابتدابِسْمِ اللّهِ بگو و چون فارغ شوى اَلْحَمْدُلِلّهِ بگو و از پيش دسته كوزه واز جائيكه شكسته باشد يا رخنه داشته باشد نخورى كه اين دو موضع جاى شيطان است .
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از دميدن بدهان در آب .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دميدن در آب وقتى مكروهست كه ديگرى حاضر باشد كه خواهد از آن آب بخورد كه مبادا او را خوش نباشد و در حديث ديگر از آنحضرت نهى وارد شده است از آب خوردن بدست چپ و فرمود كه آبرا بمكيد و كم كم بخوريد ودهانرا پر مكنيد كه باعث درد جگر ميشود.
منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم گاهى در قدحهاى آبگينه كه از شام ميآوردند آب تناول ميكردند و گاهى در قدح چوب و گاهى در پوست و گاهى در خزف و اگر ظرف حاضر نبود آب در كف ميكردند و ميآشاميدند.
باب چهارم : دربيان فضيلت تزويج و آداب : مجامعت و معاشرت زنان : و كيفيف تربيت فرزندان : و معاشرت ايشان
فصل اول : در فضيلت تزويج كردن و نهى از رهبانيت
بسندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه از اخلاق پيغمبرانست دوست داشتن زنان و فرمود كه گمان ندارم كسيرا كه درايمان چيزى زياد شود او را مگر آنكه محبت زنان او را زياده ميشود و فرمود كه هر كه محبت زنان او را زياده ميشود فضيلت ايمانش بيشتر ميشود.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقول است كه سه چيز است كه از سنت پيغمبرانست بوى خوش كردن وموهاى زيادتى بدنرا ازاله كردن وزنان بسيار داشتن يا بسيار با ايشان مقاربت كردن .
بسندهاى معتبر بسيار از حضرت رسول منقول است كه فرمود از دنياى شما اختيار كرده ام زنان وبوى خوش را و روشنى ديده من در نماز است .
در حديث معتبر منقول است كه سكين نخعى اختيار عبادت كرده بود و ترك زنان و بوى خوش و طعامهاى لذيذ كرده بود و در اين نامه بحضرت صادق نوشت آنحضرت در جواب نوشتند اما زنان ، پس ميدانى كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چند عدد از زنان داشتند و اما طعام لذيذ پس رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم گوشت و عسل تناول ميفرمودند و حضرت رسول فرمود كه هر كه زنى بعقد خود در ميآورد نصف دين خود را حفظ كرده است از خدا بپرهيزد و نصف ديگر و فرمود كه بدترين مردهاى شما عزبانند و فرمود كه چه چيز مانع است مؤ من را از آنكه زنى بگيرد شايد خدا او را فرزندى روزى كند كه سنگين كند زمين را بگفين لااِلهَ اِلاّاللّهُ وفرمود كه هر كه خواهد متابعت سنت من بكند از سنت من زن خواستن است .
حضرت امام محمدباقر فرمود كه خوشم نميآيد كه دنيا و آنچه در دنياست داشته باشم و يكشب بى زن بخوابم پس فرمود كه دو ركعت نماز كه كدخدا بكند بهتر از عزبيكه شبها تمام نماز بكند و روزها روزه باشد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر كه ترك كدخدائى بكند از ترس پريشانى پس بتحقيق كه گمان بد برده است بخدا زيرا كه حقتعالى ميفرمايد اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ يعنى اگر ايشان فقيران باشند بى نياز ميگرداند ايشان را خدا از فضل خود.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه زن عثمان بن مظعون آمد بخدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و گفت يا رسول اللّه عثمان روزها روزه مى باشد و شبها نماز ميكند و بنزد من نميآيد حضرت غضبناك بنزدى عثمان آمدند وفرمودند كه اى عثمان خدا مرا برهبانيت نفرستاده وليكن بدين مستقيم سهل آسان فرستاده است روزه ميگيرم و نماز ميكنم و با زنان خود نزديكى ميكنم پس هر كه دين مرا خواهد بايد كه بسنت من عمل كند و از سنت من نكاح زنان است .
در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه سه زن آمدند بنزد رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم يكى گفت كه شوهرم با زنان نزديكى نميكند پس حضرت بيرون آمدند و از روى غضب رداى خود را برزمين ميكشيدند تا برمنبر آمدند و حمد وثناى الهى گفتند و فرمودند كه چرا جماعتى از اصحب من گوشت نميخورند و بوى خوش نميبويند و نزديك زنان نميروند من گوشت ميخورم و بوى خوش ميبويم و بنزد زنان ميروم و هر كه سنت مرا نخواهد از من نيست .
در حديث ديگر منقول است كه زنى آمد بخدمت حضرت رسول و شكايت كرد كه شوهرم بنزديك من نميآيد حضرت فرمود كه خود را خوشبو كن تا بنزديك تو بيايد گفت هيچ بوى خوش را نگذاشتم مگر آنكه خود را بآن خوشبو كردم و از من دورى ميكند حضرت فرمود كه اگر ميدانست چه ثواب دارد در آمدن بنزد تواز تو دورى نميكرد پس فرمود كه چون متوجه جانب تو ميشود دو ملك باو احاطه ميكنند وثواب آن دارد كه شمشير كشيده و در راه خدا جهاد كند پس چون با تو مجامعت كند گناهان از او ميريزد چنانچه برگ از درخت ميريزد پس چون غسل ميكند از گناهان بدر ميآيد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه دوركعت نماز كه كدخدا ميكند برابر است با هفتاد ركعت نماز كه عزب بكند.
فصل دوم : در اصناف زنان و صفات پسنديده و ناپسنديده ايشان
از حضرت صادق منقول است كه زن بمنزله قلاده ايست كه در گردن خود ميافكنى پس ببين كه چگونه قلاده براى خود ميگيرى و فرمود كه زن صالحه و غير صالحه هيچ يك قيمت ندارند، زن صالحه طلا و نقره قيمت و قدر او نيست بلكه او بهتر است او بهتر است از طلا و نقره و زن غير صالحه بخاك هم نميارزد خاك بهتر از اوست و حضرت رسول فرمود كه دختر بكفو و مثل خود بدهيد و از كفو و مانند خود دختر بخواهيد و از براى نطفه خود زنيرا پيدا كنيد كه شايسته آن باشد كه فرزند از او بهمرسانيد.
درحديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق منقول است كه هر كه زنى بخواهد براى حسن و جمال يا از براى مال از هر دو محروم ماند واگر ازبراى دين دارى وصلاح او بخواهد حق تعالى مال وجمال او را روزى كند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه زن باكره بخواهيد كه فرزند بسيار آورد و زن مقبولى كه فرزند نياورد مخواهيد كه من مباهات ميكنم بشما با امتهاى پيغمبران ديگر در روزقيامت مگر نميدانى كه فرزندان در زير عرش الهى از براى پدران خود طلب آمرزش ميكنند و حضرت ابراهيم ايشان را نگاهدارى ميكند و حضرت ساره ايشان را تربيت مينمايد در بالاى كوهى از مشك و عنبر و زعفران .
در حديث ديگر فرمود كه دختران باكره بخواهيد كه دهنهاى ايشان خوشبوتر و رحمهاى ايشان خشك تر و پستانهاى ايشان پرشيرتر است و فرزندان آورنده ترند مگر نميدانيد كه مباهات ميكنم ببسيارى شما در روز قيامت حتى بفرزندى كه ناتمام از شكم افتاده باشد او ميآيد و خشمناك بر در بهشت مى ايستد پس حق تعالى ميفرمايد كه داخل بهشت شو، مى گويد كه نميروم تا پدر و مادرم پيش از من نروند، پس حق تعالى بملكى امر ميفرمايد كه پدر و مادرش را بياور داخل بهشت كن پس بطفل خطاب ميفرمايد كه ايشانرا داخل بهشت كردم براى زيادتى رحمت من نسبت بتو.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بخواه زن گندم گون فراخ چشم سياه چشم بررگ سر ميانه بالا پس اگر نخواهيش بيا مهر رااز من بگير.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه وآله وسلّم چو بخواستگارى زنى ميفرستاد ميفرمود كه گردنش را بو كنند كه خوشبو باشد و غوزك پايش پر گوشت باشد.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه از سعادت آدمى است كه زن سفيدى داشته باشد وحضرت صادق فرمود كه چون خواهيد زنى را خواستگارى كنيد از مويش بپرسيد چنانچه از رويش ميپرسيد كه نصف حسن مو است .
بسند معتبر ازحضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقولستكه بهتر بن زنان شما زنيست كه فرزند بسيار آورد و دوست شوهر باشد وصاحب عفت باشد ودرميان خويشان خود عزيز باشد و نزد شوهرش ذليل باشد و از براى شوهر خود زينت و بشاشت كند و از ديگران شرم كند و عفت ورزد، هر چه شوهر گويد شنود و آنچه فرمايد اطاعت كند و چون شوهر با او خلوت كند آنچه از او خواهد مضايقه نكند اما بشوهر در نياويزد كه او را به تكلف بر جماع بدارد بعد از آن فرمود كه بدترين زنان شما زنيست كه درميان قوم خود خوار باشد وبرشوهر مسلط باشد و فرزند نياورد و كينه ورز باشد و از اعمال قبيحه پروانكند و چون شوهر غايب شود زينت كند و خود را بديگران نمايد و چون شوهر آيد مستورى اظهار كند وسخنش را نشنود و اطاعتش نكند و چون شوهر با او خلوت كند مانند شتر صعب مضايقه كند از آنچه شوهر باو اراده دارد قبول نكند و از تقصيرش در نگذرد.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد و گفت زنى دارم كه هرگاه بخانه ميروم مرا استقبال ميكند و چون بيرون مى آيم مشايعت ميكند و چون مرا غمگين ميبيند مى گويد كه چه غم دارى اگر از براى روزى غم ميخورى خدا متكفل روزى تو و ديگران شده است و اگر براى آخرت غم ميخورى خدا غم تو را زايل ميكند. حضرت فرمود كه خدا كاركنان دارداينزن از كاركنان خداست و نصف ثواب شهيد دارد. در حديث ديگر فرمود كه بهترين زنان امت من آنستكه خوش روتر و مهرش كمتر باشد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه خوبى زن آن است كه مهرش كم باشد و زائيدنش آسان باشد و شومى زن آنست كه مهرش گران و زائيدنش دشوار باشد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه بهترين زنان شما زنان قريشند و مهربانترين زنانند بشوهران و رحيم ترين ايشانند بفرزندان و امانند بشوهران و باعفتند از ديگران و مصداق قريش در اينزمان ساداتند.
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه خداوند عالميان ميفرمايد كه چون خواهم جمع كنم براى مسلمانى نيكيهاى دنيا و آخر ترا باو ميدهم دل شكسته خاشع و زبان ذكر كنند و بدنى صبر كننده بر بلا و زن مؤ منه كه هر گاه باو نظر كند شاد شود و چون غايب شود شوهر خود را نگاهدارى كند ومال شوهر را ضايع نكند.
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه در بنى اسرائيل شخصى بود بسيار عاقل بيشمار داشت و يك فرزند داشت از زن عفيفه كه در شكل و شمايل باو شبيه بود و دو فرزند داشت از زن ديگر كه عفتى نداشت چون وقت فوت او شد گفت كه همه مال من ازيكى ازشماها است ، چون مرد هر يك دعوى كردند كه مال از من است بنزد قاضى رفتند قاضى گفت كه بنزد آنسه برادر كه بعقل مشهورند برويد پيش يكى از آنها رفتند مرد پيرى بود گفت كه برويد به نزد فلان برادر من كه از من بزرگتر است ، بنزد او كه رفتند نه پير بود و نه جوان او گفت كه بنزد برادر بزرگتر از من برويد چون بنزد او رفتند او را جوان يافتند پس اول سئوال كردند بچه سبب برادر كوچكتر از همه پيرتر و تو از همه بزرگترى و از ايشان جوانترى گفت اما آن برادر كوچك زن بسيار بدى دارد و بربديهاى او صبر مى كند كه مباداببلاى ديگر مبتلا شود كه صبر نتواند كرد باين سبب از همه پيرت مينمايد و اما آنبرادر ديگر زنى دارد كه گاه گاهى خوشحالش مى كند باين سبب ميانه حال مانده است و من زنى دارم كه هميشه مرا خوشحال دارد و هرگز آزرده ام نمى كند باين سبب جوان مانده ام پس برادران حال خود را نقل كردند گفت اول برويد و استخوان پدر خود را بدر آوريد و بسوزانيد و بعد از آن بيائيد تا در ميان شما حكم كنم چون رفتند پسر كوچك شمشيرى برداشت و برادرانش كلنگها برداشتند و چون بر سرقبر رسيدند آندو برادر كلنگ بر قبر زدند كه قبررا بشكافند برادر كوچك شمشير كشيد كه نمى گذارم قبر پدرم را بشكافيد ومن از حصه خود گذشتم و مال را بشماها گذاشتم چون بنزد قاضى آمدند قاضى مالها را بپسر كوچك داد و بآنها گفت كه اگر شماها هم فرزند او ميبوديد چنانچه برادر كوچك را شفقت فرزندى مانع شد از در آوردن و سوختن پدر، شما را هم مانع ميشد.
فصل سوم : در آداب نكاح و اراه آن
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه كسى اراده خواستگارى نمايد دو ركعت نماز بگذارد و حمد الهى را بگويد واين دعا بخواند اَللّهُمَّ اِنّى اُريدُ انْ اَتَزَوَّجُ فَقَدّرْلى مِنْ اِلنّسآءَ اَعَفَّهُمَّ فَرْجَا وَاَحْفَظَهُمَّ لى فى نَفْسِها وَ مال وَ اَوْسَعْهُنَّ رِزْقَا وَاَعظَمَهُمَّ بَرَكَةً وَ قَدّرْ لى وَلَدا طيّبا تَجْعَلَهُ خَلَفا صالِحا فى حَيوتى وَبَعْدَ مَوْتى .
در حديث معتبر منقول است كه سنتست تزويج در شب واقع شود.
درحديث موثق منقول است كه بحضرت امام محمد باقر عليه السلام خبر رسيد كه شخصى زنى خواست در ساعتى كه هوا گرم بوده است ، درميان روز، حضرت فرمود كه گمان ندارم كه ميان ايشان اتفاق و الفت بهم رسد پس بزودى از هم جدا شدند.
درحديث معتبر ديگر منقول است كه عقد كردن در ماه شوال خوبست .
درحديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه هر كه عقد كند يا زفاف كند وماه در عقرب باشد عاقبت نيكو نبيند.
در روايت ديگر منقول استكه هر كه در تحت الشعاع عقد يا زفاف كند بداند كه فرزندى كه منعقد شود پيش از تمام شدن سقط ميشود.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه روز جمعه روز خواستگارى و نكاح است . و بدانكه مؤ منان را طلبيدن و ميهمانى كردن در نكاح سنت است و پيش از عقد نكاح خطبه خواندن سنت است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است از سنت پيغمبرانست طعام دادن در وقت تزويج و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چون ميمونه را تزويح نمود وليمه فرمود وحلس بمردم خورانيد و آن چنگالى بوده است كه از خرما و روغن و كشك ميساخته اند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه وليمه روز اول لازم است و در روزدوم نيكى است ودر روز سوم ريا و سمعه است و منقول است كه حضرت امام محمد تقى عليه السلام چون دختر ماءمون را عقد كردند اين خطبه را خواند اَلْحَمدُ لِلّهِ اِقْرارا بِنِعْمَتِهِ وَلا اِلهَ اِلاّاللّهُ اِخْلاصا لِوَحْدانِيَّته وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيّدِ بَرِيَّتِهِ وَالاَْصْفِيآءِ مِنْ عِتْرَتِهِ اَمّا بَعْدُ فَقَدْ كانَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ عَلَىِ الاَنامِ اِنْ اَغْناهُمْ بِالْحَلالِ عَنِ الْحَرامِ فَقالَ سُبْحانَهَ وَاَنْكِحُو الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِ كُمْ وَاِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَرآء يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِعٌ عَليمٌ.
ساير خطبه هاى طولانى در كتب مبسوطه مذكور است واين رساله گنجايش ذكر آنها را ندارد و در باب آداب صيغه نكاح رساله جدائى تاءليف كردم .
فصل چهارم : در بيان آداب زفاف و مجامعت
بدانكه زفاف كردن در وقتى كه ماه در برج عقرب باشد يا تحت الشعاع باشد مكروه است و جماع كردن در فرج زن در وقتى كه حايض باشد يا با خون نفاس باشد حرام است و ازمابين ناف تا زانو از ايشان تمتع بردن مكروه است و بعد از پاك شدن و پيش از غسل كردن جماع را نيز بعضى حرام ميدانند و احوط اجتنابست مگر آنكه ضرورتى باشد پس امر كند زن را كه فرج را بشويد و با او مقاربت كند و زن مستحاضه اگر غسل وساير اعماليكه او را ميبايد كرد بجا آورد با او جماع ميتوان كرد ودر وطى دبر زن خلافست بعضى حرام ميدانند و اكثر علماء مكروه ميدانند و احوط اجتناب است و بهتر آنست با زن خود كه جماع كند وآزاد باشد منى خود را بيرون فرج نريزد و بعضى علماء حرام ميدانند بيرخصت زن و در كنيز باكى نيست .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نبايد مرد رادخول كردن بزن خود در شب چهارشنبه .
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه هر كه جماع كند با زن خود در تحت الشعاع پى با خود قرار دهد افتادن فرزند را از شكم پيش از آنكه تمام شود.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه جماع مكن در اول ماه و ميان ماه و آخر ماه كه باعث اين ميشود كه فرزند سقط شود و نزديكست كه اگر فرزندى بهم رسد ديوانه باشد يا صرع داشته باشد نمى بينى كسى را كه صرع مى گيرد اكثر آنست كه يا در اول ماه يا در آخر ماه ميباشد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر كه جماع كند با زن خود در حيض پس فرزنديكه بهم رسد مبتلا شود بخوره يا پيسى پس ملامت نكند مگر خود را.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه دشمن ما اهلبيت نيست مگر كسيكه والدازنا يا مادرش در حيض باو حامله شده باشد.
در چندين معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون كسى خواهد بازن خود جماع كند بروش مرغان بنزد او نرود بلكه اول با او دست بازى و خوش طبعى بكند و بعد از آن جماع بكند.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه در وقت جماع سخن مگوئيد كه بيم آنست فرزندى كه بهم رسد لال باشد و در آن وقت نظر بفرج زن مكنيد كه بيم آنست فرزندى كه بهم رسد كور باشد ودر روايات ديگر از آنحضرت منقول است كه باكى نيست نگاه كرده بفرج در وقت جماع .
در چندين حديث معتبر وارد شده است كه مرد و زن در حالتى كه خضاب بحنا و غير آن بسته باشند جماع نكنند.
از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيدند كه اگر در حالت جماع جامه از روى مرد وزن دور شود چيست ؟ فرمود باكى نيست باز پرسيدند اگر كسى فرج زنرا ببوسد چون است ؟ فرمود باكى نيست .
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه اگر كسى زن خود را عريان كند و باو نظر كند چونست ؟ فرمود كه مگر لذتى از اين بهتر ميباشد و پرسيدند كه اگر بدست و انگشت با فرج زن و كنيز خود بازى كند چونست ؟ فرمود باكى نيست اما بغير اجزاى بدن خود چيزى ديگر در آنجا نكند. و پرسيدند كه آيا ميتواند درميان آب جماع بكند فرمود باكى نيست .
در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيدند ازجماع كردن در حمام فرمود باكى نيست .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه مرد با زن و كنيز خود جماع نكند در خانه كه طفل باشد كه آن طفل زناكار ميشود يا فرزنديكه از ايشان بهمرسد زناكار باشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه فرمود بحق آن خداوندى كه جانم در فبضه قدرت اوست اگر شخصى با زن خود جماع كند ودر آن خانه شخصى بيدار باشد كه ايشان را ببيند يا سخن و نفس ايشان را شنود فرزندى كه از ايشان بهم رسد رستگار نباشد وزناكار باشد.
چون حضرت امام زين العابدين عليه السلام اراده مقاربت زنان مينمودند خدمتكاران را دور مى كردند و درها را ميبستند و پرده ها را مى انداختند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كسى با كنيزى جماع كند و خواهد كه با كنيز ديگر پيش از غسل جماع كند، وضو بسازد.
در حديث صحيح وارد شده است كه باكى نيست باكنيز و طى كند و در خانه ديگرى باشد كه بيند وشنود و مشهور ميان علماء آنست كه باكى نيست كه مرد در ميان دو كنيز خود بخوابد اما مكروهست كه در ميان دو زن آزاد بخوابد.
در حديث موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه باكى نيست مرد ميان دو كنيز و دو آزاد بخوابد وفرمود كراهت دارد مرد روبقبله جماع كند و در حديث ديگر از آنحضرت پرسيد كه آيا مرد عريان ، جماع ميتواند كرد، فرمودند كه نه ، و روبقبله و پشت بقبله جماع نكند و در كشتى جماع نكند.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود دوست نميدارم كسيكه در سفر آب نيابد براى غسل كردن جماع كند مگر آنكه خوف ضررى داشته باشد بر خود و بعضى از علماء قايل بحرمت شده اند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از آنكه كسيكه محتلم شده باشد پيش از آنكه غسل كند جماع كند و فرمود اگر بكند و فرزندى بهم رسد ديوانه باشد ملامت نكند مگر خود را.
حضرت صادق عليه السلام فرمود مكروه است جنب شدن در وقتيكه آفتاب طلوع ميكند و زرد ميباشد و همچنين در زردى آفتاب وقت فرو رفتن .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه مستحب است در شب اول ماه رمضان جماع كردن و از ابوسعيد خدرى منقول است كه حضرت رسالت پناه وصيت نمود بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام يا على چون عروسى داخل خانه تو شود كفشهايش را بكن تا بنشيند و پاهايش را بشو و آن آب را از درخانه تا منتهاى خانه بپاش چون چنين كنى خدا هفتاد هزار نوع رحمت بر تو بفرستد كه بر سر عروس فرود آيد تا آنكه آن بركت بهر گوشه آن خانه برسد و ايمن گردد عروس از ديوانگى و خوره و پيسى تا در آن خانه باشد. و منع كن عروس را تا هفت روز از خوردن شير وسركه و گشنيز و سيب ترش پس حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام گفت يا رسول اللّه بچه سبب منع كنم او را اينها؟ فرمود زيرا كه رحم بسبب خوردن اينها سرد و عقيم ميشود و فرزند نمى آورد و حصيريكه در ناحيه خانه افتاده باشد بهتر است از زنى كه فرزند از او بوجود نميآيد، پس فرمود كه : يا على جماع مكن با زن خود در اول ماه و ميان ماه كه ديوانگى و حوره و خبط دماغ راه مى يابد بآنزن و فرزندانش . يا على جماع مكن بعد از پيشين كه اگر فرزندى بهم رسد احول خواهد بود. يا على در وقت جماع سخن مگو كه اگر فرزندى حاصل شود ايمن نيستى كه لال باشد و نگاه نكند احدى بفرج زن خود و چشم بپوشد در آنحالت كه نظر كرده بفرج در آنحالت باعث كورى فرزند ميشود. يا على بشهوت و خواهش زن ديگرى با زن خود جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد مخنث يا ديوانه باشد. يا على هر كه جنب با زن خود در فراش خوابيده باشد قرآن نخواند كه ميترسم آتشى از آسمان بر هر دو نازل شود و بسوزاند ايشان را. يا على جماع مكن با زن خود مگر آنكه تو دستمالى از براى خود داشته باشى و او دستمالى از براى خود داشته باشد و هر دو خود را به يك دستمال پاك نكنيد كه دشمنى در ميان شما پيدا ميشود و آخر بجدائى ميكشد. يا على ايستاده با زن خود جماع مكن آن فعل خران است و اگر فرزندى بهم رسد مانند خران بر رختخواب بول ميكند.
يا على در شب عيد فطر جماع مكن كه اگر فرزندى بوجود آيد شر بسيار از او بظهور آيد. يا على در شب عيد قربان جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد شش انگشت يا چهار انگشت در دست داشته باشد. يا على در زير درخت ميوه دار جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد جلاد و كشنده مردم باشد يا رئيس و سركرده ظلم باشد.
يا على در برابر آفتاب جماع مكن مگر آنكه پرده بياويزى كه اگر فرزندى بوجود آيد هميشه در بدحالى و پريشانى باشد تا بميرد. يا على در ميان اذان و اقامه جماع مكن كه اگر فرزندى بوجود آيد جرى باشد در خون ريختن . يا على چون زنت حامله شود با او جماع مكن بى وضو كه اگر چنين كنى فرزندى كه بهم رسد كوردل و بخيل باشد. يا على در شب نيمه شعبان جماع مكن كه اگر فرزندى حاصل شود شوم باشد و در رويش نشان سياهى باشد. يا على در روز آخر ماه شعبان جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد عشار و ياور ظالمان باشد و هلاك بسيارى از مردم بر دست او بود. يا على بر پشت بام جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد منافق و ريا كننده و صاحب بدعت باشد. يا على چون بسفرى بروى در آنشب كه ميروى جماع مكن كه اگر فرزندى بوجود آيد مالش را بنا حق صرف كند و اسراف كنندگان برادر شياطين اند و اگر بسفرى روى كه سه روزه راه باشد جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد ياور ظالمان باشد. يا على در شب دوشنبه جماع بكن كه اگر فرزندى بهم رسد حافظ قرآن و راضى بقسمت خدا باشد.
يا على اگر جماع كنى در شب سه شنبه و فرزندى بهم رسد بعد از سعادت اسلام او را روزى شود و دهانش خوشبو ودلش رحيم و دستش جوانمرد و زبانش از غيبت و بهتان پاك باشد. يا على اگر جماع كنى در شب پنجشنبه و فرزندى بهم رسد حاكمى از حكام شريعت يا عالمى از علماء باشد و اگر در روز پنجشنبه وقتى كه آفتاب در ميان آسمان باشد نزديكى كنى با زن خود و فرزندى بهم رسد شيطان نزديك او نشود تا پير شود و خدا او را روزى ميكند سلامتى در نيا و دين . يا على اگر جماع كنى در شب جمعه و فرزندى بهم رسد خطيب و سخنگو باشد و اگر در روز جمعه بعد از عصر جماع كنى و فرزندى بهم رسد از دانايان مشهور باشد و اگر جماع كنى در شب جمعه بعداز نماز خفتن اميد هست آن فرزند از ابدال باشد. يا على در ساعت اول شب جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد ايمن نيستى كه ساحر باشد و دنيا را بر آخرت اختيار نمايد. يا على اين وصيت را از من بياموز چنانچه از جبرئيل آموختم .
در حديث معتبر منقول است كه در روز عقد فاطمه صلوات اللّه عليها حقتعالى امر فرمود سدرة المنتهى را كه آنچه دارى فرو ريز براى نثار حضرت فاطمه پس آنچه داشت از مرواريد و مرجان و جواهر براهل بهشت نثار كرد پس حوران نثار را بردند و تا روز قيامت مفاخرت ميكنند و بهديه بيكديگر ميفرستند و ميگويند كه اين نثار حضرت فاطمه است و در شب زفاف استر اشهب حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را آوردند و قطيفه بر روى آن انداختند و حضرت فرمود كه اى فاطمه سوار شو و سلمان لجام استر را ميكشيد وحضرت رسول از عقب روان شد ودر اثناى راه صداى ملائكه بگوش مبارك حضرت رسيد جبرئيل با هزار ملك و ميكائيل با هزار ملك فرود آمدند و گفتند كه حقتعالى ما را بجهة زفاف حضرت فاطمه فرستاده است پس جبرئيل و ميكائيل اللّه اكبر ميگفتند و ملائكه با ايشان موافقت مى نمودند و باين سبب سنت شد كه در شب زفاف اللّه اكبر بگويند.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه ما طعامها بعمل مى آوريم و بسيار پاكيزه و خوشبو ميكنيم وبوى طعام عروسى از هيچ طعامى نميآيد فرمود زيرا كه برطعام عروسى نسيم بهشت ميوزد چون طعامى است كه براى حلال مهيا ميشود.
در احاديث معتبره وارد شده است كه سنتست عروسى در شب واقع شود و طعام در چاشت پخته شود و در بعضى از اخبار وارد شده است كه نثار عروسى را ميتوان برداشت اما چون غارت ميكنند و ازيكديگر مى ربايند كراهت دارد و علما گفته اند وقتى جايز است برداشتن كه بقرائن معلوم باشد كه صاحبانش راضى اند كه مردم بردارند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هر گاه شما را بعروسى بطلبند دير برويد زيرا كه دنيا را بياد شما ميآورد وچون شما را بجنازه بخوانند زودتر برويد چون آخرت را بياد شما مى آورد.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از جماع كردن در زير آسمان و بر سر راه كه مردم تردد كنند و فرمود كه هر كه در ميان راه جماع كند خدا و ملائكه و مردم او را لعنت كنند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه بياموزيد از كلاغ سه خصلت را:جماع كردن پنهان و بامداد بطلب روزى رفتن و بسيار حذر كردن .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه هر گاه كسى خواهد با زن خود نزديكى كند تعجيل نكند كه زنان راكارها ميباشد پيش از جماع و هر گاه كسى زنى ببيند و خوشش آيد پس برود با اهل خود جماع كند كه آنچه با اين هست با آن هم هست و شيطان را بر دل خود راه ندهد و اگر زنى نداشته باشد دو ركعت نماز بكند و حمد خدا را بسيار بگويد وصلوات بر محمدوآل محمد بفرستد پس از فضل خدا زنى سئوال كند كه البته باو عطا ميفرمايد آنچه او را حرام بى نياز گرداند.
در حديث معتبر از حضرت رسول منقول است كه چون مرد وزن جماع كنند عريان نشوند مانند دو خر زيرا كه اگر چنين كنند ملائكه از ايشان دور ميشوند.
در حديث معتبر ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه جايز نيست جماع كردن با دختر پيش از آنكه نه سال تمام شود پس اگر بكند وعيبى رسد بآن زن ضامن است .
در حديث معتبر ديگر منقول است كه مكروه است جماع كردن ميان طلوع صبح تا طلوع آفتاب و از وقت فرو رفتن آفتاب تا بر طرف شدن سرخى طرف مغرب و در آن روزى كه در آن روز آفتاب بگيرد و در شبيكه در آنشب ماه بگيرد و در شب يا روزيكه درآن باد سياه يا باد سرخ يا باد زرد حادث شود واللّه اگر جماع كند در اين اوقات پس او را فرزندى بهم رسد نبيند در آن فرزند چيزى را كه دوست دارد زيرا كه آيات غضب الهى را سهل شمرده . در فقه الرضا مسطور است كه چون بعد از غسل دادن ميت پيش از آنكه غسل كنى خواهى كه جماع كنى وضو بساز بعد از آن جماع بكن .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه هرگاه كسى را دردى در بدن بهم رسد يا حرارت بر مزاجش غالب شود پس با زن خود جماع كند تا ساكن شود.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه درحالت خضاب با زن خود جماع كند فرزنديكه بهم رسد مخنث باشد.
حضرت امام محمدباقر عليه السلام فرمود كه زن آزاد را در برابر زن آزاد ديگر جماع مكن اما كنيز را در برابر كنيز ديگر جماع كردن باكى نيست .
در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت صادق عليه السلام هرگاه بعد از جماع و پيش از غسل اراده جماع ميكردند وضو مى ساختند.
در روايت ديگر منقول است كه اگر كسى انگشترى با او باشد كه برآن نام خدا نقش كرده باشند جماع نكند.
فصل پنجم : درآداب نماز و دعا در شب زفاف و در وقت مقاربت زنان
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر منقول است كه چون عروس را بنزد تو بياورند بگو كه پيش از آن ، وضو بسازد و تو هم وضو بساز و دو ركعت نماز بكن و بگو كه او را نيز امر كنند كه دو ركعت نماز بگذارد پس حمد الهى بگو و صلوات بر محمد وآل محمد بفرست پس دعا كن و امركن آن زنان را كه با او آمده اند آمين بگويند و اين دعا بخوان :اَللّهُمَّ ارْزُقْنى اءلْفَها وُ وُدَّها وَ رضاها وَ ارْضِنى بِها وَاجْمَعْ بَيْنَنا بِاَحْسَنِ اِجْتِماعٍ وَ اَنَسَ اِئْتِلاف فَاءَنَّكَ تُحِبُّ الْحَلالَ وَ تَكْرَهُ الْحَرامَبعد از آن فرمود كه بدان الفت از جانب خداست و دشمنى از جانب شيطان است و ميخواهد كه آنچه را كه خدا حلال گردانيده مكروه طبع مردم گرداند.
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون در شب زفاف بنزد عروس بروى موى پيشانيش را بگير و روبقبله آور و بگو اَلّلهُمَّ بِاَمانَتِكَ اَخَذْتُها وَ بِكَلِماتِكَ اِسْتَحْلَلْتُها فَاِنْ قَضَيْتَ لى مِنْها وَلَدافَاجْعَلْهُ مُبارَكا تَقيا مِنْ شيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَلا تَجْعَلْ لِلشَّيطانِ فيهِ شَرَكا وَلانَصيبا.
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه دست بر بالاى پيشانيش بگذار و بگو:اَللّهُمَّ عَلى كِتابِكَ تَزَوَّجْتُها وَ فى اَمانَتِكَ اَخَذْتُها وَ بِكَلِماتِك اِسْتَحْلَلْتُ فَرْجَها فَاِنْ قَضَيْتَ لى فى رَحِمَها شَيْئا فَجْعَلْهُ سَوّيا وَ لا تَجْعَلْهُ شرَكَ شَيْطانٍ راوى پرسيد فرزند چگونه شرك شيطان ميشود فرمود كه اگر در وقت جماع نام خدا ببرند شيطان دور ميشود و اگر نبرند ذَكَر خود را با ذَكَر آنشخص داخل ميكند پس جماع از هر دو ميباشد و نطفه يكى است پرسيد كه بچه چيز ميتوان دانست كه شيطان در كسى شريك شده است ؟ فرمود كه هر كه ما را دوست ميدار شيطان در او شريك نشده است و هر كه دشمن ماست شيطان او را شريك شده است .
بر ابن مضمون احاديث از طرق عامه و خاصه بسيار وارد شده است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه در وقت زفاف اين دعا را بخواند:اَلّلهُمَّ بِكَلِماتِكَ اِسْتَحْلَلْتُها وَباَمانَتِكَ اَخَذْتُها اَلّلهُمَّ اجْعَلْها وَلُودا وَدُودا لاتَفْرَكْ تَاءكُلُ مِمّاراحَ وَلاتَسْئَلُ عَما سَرَحَ.
در روايت معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه اين دعا بخواند:بِكَلِماتِ اللّهِ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَها وَفى اَمانَةِ اللّهِ اَخَذْتُها اَلّلهُمَّ اِنْ قَضَيْتَ لى فى رَحِمَها شَيْئا فَاجْعَلْهُ بارّا تَقيا وَاجْعَلْهُ مُسْلِما سَوّيا وَلا تَجْعَلْ فيهِ شَرَكا لِلشَّيطانِ.
در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه حضرت شريك شدن شيطان را در نطفه آدمى بيان كردند و بسيار عظيم شمردند راوى گفت كه چه بايد كرد كه اين واقع نشود فرمود كه هرگاه اراده جماع داشته باشى بگو بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحيمِ الَّذى لااِلهَ اِلاّ هُوَ بَديعُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ اَلّلهُمَّ اِنْ قَضَيْتَ مِنّى فى هذه اللّيْلَة خَليفةً فَلا تَجْعَلْ لِلشَّيطانِ فيهِشَرَكا وَلا نَصيبا وَلا حَظّا وَاجْعَلْهُ مُؤْمِنا مُخْلِصا مُصَفّى مِنَ الشَّيط انِ وَرِجْزِهِ جَلَّ ثَناؤُكَ.
در حديث ديگر فرمود كه چون خواهد كه شيطان شريك نشود بگويد بِسْمِاللّه وپنان ببرد بخدا از شرشيطان .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه چون كسى اراده جماع داشته باشد بگويد بِسْمِ اللِ وَبِاللّهِ اَلّلهُمَّ جَنبَّنى الشَّيطانِ وَجَنِّبِ الشّيطانِ ما رَزَقْتَنى پس اگر فرزندى بوجود آيد شيطان هرگز باو ضرر نرساند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه چون اراده جماع كنى ايندعا بخوان : اَلّلهُمَّ ارْزُقْنى وَلَدا وَاجْعَلْهُ تَقّيا زَكيّا لَيْسَ فى خَلْقِهِ زيادَةٌ وَلانُقْصانٌ وَاجْعَلْ عاقِبَتَهُ اِلى خَيْرٍ.
فصل ششم : در بيان حق زن و شوهر بر يكديگر واحكام ايشان
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه حق تعالى براى زنان غيرت جايز نداشته است و از براى مردان غيرت قرارداده است زيرا كه از براى مردان چهار زن و از متعه و كنيز آنچه خواهد حلال گردانيده است و از براى زن بغير از يك شوهر حلال نكرده است اگر شوهر ديگر طلب كند يا اراده نمايد نزد خدا زناكار است و غيرت و رشك نميبرند مگر زنان بد و زنان مؤ منه صاحب رشك نمى باشند.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فرمود رشك بردن زنان ازبسيارى دوستى ايشان است نسبت بشوهران .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه گفتن مرد با زن خود كه من ترا دوست ميدارم هرگز از دل او بدر نميرود.
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه زنى آمد بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و گفت يا رسول اللّه چيست حق شوهر برزن فرمود لازم است كه اطاعت شوهر بكند و نافرمانى او نكند و از خانه او بى رخصت او تصدق نكند و روزه سنت بى رحصت او ندارد و هر وقت ارده نزديكى او كند مضايقه نكند اگر چه بر پشت پالان شتر باشد و از خانه او بى رخصت او بدر نرود و اگر بى رخصت بدر برود ملائكه آسمان و زمين و ملائكه غضب و ملائكه رحمت همه او را لعنت كنند تا بخانه برگردد گفت يا رسول اللّه حق كى بر مرد از همه كس عظيمتر است فرمود كه حق پدر گفت حق كى بر زن از همه عظيمتر است فرمود كه حق شوهر، پرسيد كه من بر شوهر آنقدر حق ندارم كه او بر من دارد؟ فرمود كه از صد تا يكى كه آنزن گفت كه قسم ميخورم بآن خدائيكه ترا بحقيقت فرستاده است كه هرگز شوهر نكنم .
در حديث ديگر منقول است كه زنى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد وسؤ ال كرد از حق شوهر بر زن چيست فرمود كه زياده از آنستكه توان گفت پس فرمود كه از جمله حقها آنستكه روزه سنت بى رخصت او ندارد واز خانه بى رخصت او بيرون نرود و بنيكوترين بوهاى خوش خود را خوشبو كند و نيكوترين جامه هاى خود را بپوشد وببهترين زينتها خود ر ابيارايد و هر بامداد و شام خود را براو عرضه كند كه اگر اراده جماع داشته باشد ابا نكند.
در حديث ديگر فرمود كه هيچ چيز بى رخصت او بكسى ندهد و اگر بده گناهش براى زنست و ثوابش براى شوهر و هيچ شب نخوابد كه شوهر از او خشمناك باشد زن گفت هر چند شوهر بر او ظلم كرده باشد؟ فرمود كه بلى .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه هر زنيكه شب بسرآورد وشوهر از او آزرده باشد نمازش مقبول نباشد تا شوهر از او راضى باشد و هر زنى كه بوى خوش براى غير شوهر بكند نمازش مقبول نيست تا آن بوى خوش را از خود بشويد.
فرمود سه كسند كه هيچ عمل ايشان به آسمان بالا نميرود:غلام گريخته و زنى كه شوهرش از او راضى نباشد و كسى كه جامه خود را از روى تكبر بلند آويخته باشد.
در احاديث معتبره وارد شده است كه جهاد مردان آنست كه جان ومال خود را در راه خدا صرف كنند تا كشته شوند وجهاد زنان آنست كه بر آزار شوهران و غيرت آوردن ايشان صبر كنند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه اگر امر ميكردم كه كسى براى غير خدا سجده كند هرآينه ميگفتم كه زنان براى شوهران سجده كنند و فرمود كه زن نماز خود را طول ندهد براى آنكه منع كند شوهر را از آنچه از وى خواهد و فرمود كه هرزنى كه شوهر او را براى مجامعت بطلبد و او تاءخير كند تا شوهر بخواب رود پيوسته ملائكه او را لعنت كنند تا شوهر بيدار شود.
در حديث صحيح منقول است كه زن از مال خود هم چيزى بيرخصت شوهر نميتواند داد مگر حج يا زكوة يا نيكى به پدر و مادر يا صله واحسان بخويشان .
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر زنيكه بشوهرش بگويد كه من هرگز از تو نيكى نديده ام ثواب عملهايش همه برطرف ميشود.
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه حق زن بر مرد آنستكه او را سير كند و بدنش را بپوشاند و اگر بدى كند بر او بخشد و عفو كند.
در حديث ديگر منقول است كه رو ترش نكند نزد او و يكروز نه يكروز روغن براى ماليدن باو بدهد و هر سه روز يكمرتبه گوشت براى او بياورد و رنگ مانند حنا و وسمه هر شش ماه يكبار باو بدهد و در هر سال چهار جمامه اش بده دو از براى زمستان دواز براى تابستان وبايد كه خانه اش را خالى نگذارد از روغن براى ماليدن سر و از سركه و زيت و روزى يكمن كهنه قوت باو بدهد و ميوه ها كه همه كس خورند باو بخوراند ودر عيدها زياده از اوقات ديگر خوردنى براى او بگيرد.
از حضرت صادق منقول است كه بترسيد از خدا در حق دو ضعيف : يتيمان و زنان .
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه بهترين شما آنكسى است كه با زنان بهتر سلوك كند وفرمود كه عيال مرد اسيران اويند و محبوبترين بندگان نزد خدا كسى است كه احسان باسيران خود بيشتر بكند.
حضرت صادق فرمود كه موجب هلاك صاحب مروتست كه در شهرى كه زنش در آنشهر باشد شب در خانه ديگر بخوابد و نزد او نيايد.
حضرت اميرالمؤ منين وصيت فرمود بحضرت امام حسن عليه السلام كه زينهار مشورت با زنان مكن ، راءى ايشان ضعيف و عزم ايشان سست است وايشانرا پيوسته در پرده بدار و بيرون مفرست و تا توانى چنان كن كه بغير از تو مردى را نشناسند و بايشان خدمتى بغير آنچه متعلق بخودشان دارد مگذار كه اين از براى حال ايشان و خوشنودى ايشان حسن و جمال ايشان بهتر است زيرا كه زن گلى است خدمتكار نيست وهمچنين خودش را گرامى دار و سخنش را در حق ديگران قبول مكن و خود را بسيار بدست او مده .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه زنانرا در غرفه وبالاخانه جا مدهيد وچيزى نوشتن بايشان مياموزيد و سوره يوسف را تعليم ايشان مكنيد و چرخ رشتن بياد ايشان بدهيد و سوره نور را بايشان تعليم كنيد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از آنكه زنانرا برزين سوار كنند و فرمود كه در نيكى اطاعت زنان مكنيد تا آنكه بطمع نيفتد در امر كردن بشما ببديها بخدا پناه بريد از بَدان ايشان و از نيكانشان در حذر باشيد.
حضرت امام محمد باقر فرمود كه رازى بايشان مگوئيد و در باره خويشان شما آنچه گويند اطاعت مكنيد.
حضرت اميرالمؤ منين فرمود كه مرديكه كارهاى او را زنى تدبير كند ملعونست .
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چون اراده جنگ داشتند با زنان خود مشورت ميكردند و آنچه ايشان مى گفتند خلاف آن ميكردند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله وسلّم فرمود كه هر كه اطاعت زن خود بكند خدا او را سرنگون در جهنم اندازد گفتند يا رسول اللّه اين اطاعت كدام است ؟ فرمود كه از او رخصت طلبد كه براى سير بحمامها و عروسيها و عيدها و عزاها برود و او رحصت بدهد و جامه هاى نازك از او طلبد كه در بيرون بپوشد و براى او بگيرد.
در حديث ديگر فرمود كه مثل چنين مثل استخوان كج پهلوست اگر او را بحال خود مى گذارى منتفع ميشوى و اگر ميخواهى كه راست كنى ميشكند پس صبر كن بر ناخوشيهاى ايشان و بدانكه از جمله حقوق زن بر مرد آنستكه هر چهار ماه يكمرتبه با او جماع كند اگر حاضر باشد و عذرى نداشته باشد و اين واجبست و اگر چند زن داشته باشد و پيش يكزن يكشب بخوابد واجب است كه پيش آنهاى ديگر هر يك ، يك شب بخوابد و جمعى را اعتقاد آنستكه مطلقا واجبست كه پيش هرزنى هر چهار شب يكشب بخوابد خواه يكزن داشته باشد و خواه زياده و اين احوط است و در كنيز ومتعه اينها واجب نيست اما بهتر آنست كه كنيزى كه داشته باشد يا خود دفع شهوت او بكند يا او را بشوهر دهد و در بعضى اخبار وارد شده است كه اگر نكنند و آنها زنا كنند گناهش بر اوست و مشهور ميان علماءِ آنست كه اگر كسى زنى داشته باشد و زن ديگر بخواهد اگر باكره است تا هفت شب مخصوص اوست واگر غير با كره است تاسه روز.
فصل هفتم : در بيان دعاهاى طلب فرزند و فضيلت آن
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است فرزند صالح گليست از گلهاى بهشت و فرمود كه از سعادت آدمى فرزند صالح است و فرمود كه فرزند بسيار بهم رسانيد كه من ببسيارى شما در قيامت مباهات خواهم كرد.
حضرت اميرالمؤ منين فرمود بيمارى اى كه بفرزند برسد كفاره پدر و مادر او است .
در حديث صحيح منقول است كه روزى جبرئيل نازل شد و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود دو طفل ما آزار داشتند و بگريه ايشان متاءذى شديم جبرئيل گفت كه يا محمد حق تعالى براى فرزندان شما شيعه چند برانگيزد كه چون اطفان ايشان گريه كنند تا هفت سال گريه ايشان لااِلهَ اِلاّ اللّهُ باشد و چون هفت سال بگذرد گريه ايشان طلب آمرزش باشد براى پدر و مادر پس چون بحد بلوغ برسند پدر و مادر در ثواب ايشان شريك باشند و در گناهشان شريك نباشند.
از حضرت رسول منقول است كه زن از روزيكه حامله ميشود تا وضع حملش ميشود تا فرزند را از شير باز ميگيرد مثل ثواب كسى دارد كه در سر حد كافران مرابطه نمايد و دفع ايشان از مسلمانان كند و اگر در اين مابين بميرد ثواب شهيدان را دارد.
در حديث صحيح از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه عيسى بقبرى گذشت كه صاحبش را عذاب ميكردند پس در سال ديگر بهمان قبر گذشت صاحبش را عذاب نميكردند، از آنحال سئوال كرد از پروردگار خود وحى باو رسيد كه در اين سال فرزند شايسته از او بحد بلوغ رسيد و راهى را اصلاح كرد و يتمى را جا داد باين سبب او را بكرده فرزندش آمرزيدم پس حضرت فرمود ميراثى كه از براى خدا از بنده ميماند فرزنديست كه بعد از او عبادت خدا كند.
در روايت ديگر منقول است كه كسيكه بى فرزند بميرد گويا هرگز در ميان مردم نبوده است و كسيكه بميرد فرزندى از او بماند گويا نمرده است .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حقتعالى بردختران مهربانتر است از پسران و هر مرديكه منادى برسناند بزنيكه با او خويشى داشته باشد و محرم او باشد خدااو را در قيامت شاد گرداند و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه دختران حسناتند و پسران نعمتند و خدا بر حسنه ثواب ميدهد و از نعمت سؤ ال ميكند.
آنحضرت يكى از اصحاب خود را فرمود كه شنيده ام دخترى بهمرسانيده و نميخواهى او را چه ضرر دارد بتو؟ گلى است بو ميكنى او را روزيش برخداست و حضرت رسول پدر دختران بود.
در حديث ديگر فرمود كه حضرت ابراهيم از پروردگار خود كه سئوال كرد دخترى او را روزى كند كه بعد از مرگ بر او گريه كند فرمود كه هر كه آرزوى مرگ دختران كند و بميرند ثواب نداشته باشد و در قيامت نزد خدا عاصى باشد.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نشسته بود خبر باو رسيد كه دختر براى او متولد شده است رنگش متغبر شد حضرت فرمود كه زمين او رابرميدارد و آسمان براو سايه ميافكند و خدا روزيش ميدهد و گليست او را مى بوئى پس روبه اصحاب خود كردند و فرمودند كه هر كه يك دختر دارد بارش گرانست و هر كه دو دختر دارد بخدا سوگند كه بفرياد او برسيد وكسى كه سه دختر داشته باشد جهاد و ساير آزارها را از او برداريد و كسيكه چهار دختر داشته باشد اى بندگان خدا او را يارى كنيد اى بندگان خداباو قرض بدهيد اى بندگان خدا باو رحم كنيد.
در حديث صحيح ديگر ازآنحضرت منقول است كه هر كه سه دختر يا سه خواهر را نفقه دهد او را بهشت واجب ميشود بعد از آن فرمود كه هر كه دو تا يا يكى را هم نفقه دهد بهشت او را واجب شود.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه كسى را فرزند دير بهمرسد اين دعا را بخواند:اَلّلهُمَّ لا تَذْرْنى فَرِدا وَاَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ وَحيدا وَحْشا فَيَقْصُرُ شكْرى عَنْ تَفَكرُّى بَلْ هَبْ لى عاقِبَةَ صِدْقٍ ذُكُورا وَ اَ نَاثا آنَسُ بِهِمْ مِنَ الْوَحْدَةٍ وَاَسْكُنُ اِلَيْهِمْ مِنَ الْوَحْدَةِ وَاَشْكُرُكَ عِنْدَ تَمامِ النِّعْمَةِ يا وَهّابُ يا عَظيمُ يا مُعْظِمْ ثُمَّ اَعْطِنى فى كُلِّ عافيَةٍ شُكْرا حَتّى تُبْلِغُنى مِنْها رِضْوانَكَ فى صِدْقِ الْحَديثِ وَاَداءِ اْلاَ مانَةِ وَ وَفاءٍ بِالْعَهْدِ.
در حديث حسن ديگر فرمود كه براى طلب فرزند در سجده اين دوآيه را بخواند رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرّيَةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ رَبِّ لاتَذَرْنى فَرْدا وَاَنْتَ خَيْر الْواِرِثينَ.
و در روايت ديگر فرمود كه هر كه خواهد زنش حامله شود بعداز نماز جمعه دو ركعت نماز بكند و ركوع و سجود را طول بدهد پس بگويد:اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ بِماسَاءَلَكَ بِهِ زَكَرِيّا رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْدا وَاَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ اَلّلهُمَّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرّيَةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ اَلّلهُمَّ بِاِسْمِكَ اِسْتَحْلَلْتُها وَفى اَمَانَتِكَ اَخَذْتُها فِاِنْ قَضَيْتَ فى رَحِمَها وَلَدافَاجْعَلْهُ غُلاما مُبارَكا زَكِيا وَلا تَجْعَلْ لِلشَّيطانِ فيهِ شَرَكا وَلانَصيبا.
در روايت ديگر منقول است كه ابرش كلبى بحضرت امام محمد باقر عليه السلام عرض كرد كه مرا فرزند نميشود فرمود كه در هر روز يا هر شب صد مرتبه استغفار كن و بهتر آنستكه اَسْتَغْفُرِاللّهَ رَبّى وَاَتُوبُ اِلَيهِ بگويد. در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه هر صبح و شام هفتاد نوبت سُبْحا نَ اللّه پس ده نوبت اَسْتَغْفِرُاللّهَ رَبّى وَاَتوُبُ اِلَيهِ پس نُه نوبت سُبْحانَ اللّهِ پس يك نوبت اَسْتَغْفِرُاللّهَ رَبّى وَاَتوُبُ اِلَيهِ بگويد راوى ميگويد كه جمع كثير باين عمل مداومت كردند و فرزندان بسيار بهم رسانيدند و در هر يك از اين ها بگفتن اَسْتَغْفِرُاللّهَ تنها اكتفا ميتوان كرد. در روايت ديگر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه از براى فرزند در هر سحر صد مرتبه استغفار بكن و اگر شبى فراموش كنى در وقت ديگر قضا كن وشخص ديگر بآنحضرت شكايت كرد كه مرا فرزند نميشود فرمود كه چون اراده جماع كنى بگو اَلّلهُمَّ اِنْ رَزَقْتَنى ذَكَرا سَمَيْتُهُ مُحَمّدا. در حديث ديگر منقول است شخصى بخدمت امام رضا عليه السلام شكايت كرد كه هميشه بيمارم و مرا فرزند نميشود فرمود كه در خانه خود صدا باذان گفتن بلند كن چنان كرد بدنش صحيح شد و فرزندان بسيار بهمرسانيد. در حديث ديگر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه شخصى شكايت كرد كه مرا فرزند نميشود حضرت فرمود كه چون خواهيكه به نزد زن خود بروى اين سه آيه را بخوان انشاءِ اللّه خدا ترا فرزندى روزى ميكند:وَذَا النّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِبا فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيهِ فَنادى فى الظلُّماتِ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمّ وَكَذلِكَ نُنْجى الْمُؤْمنينَ وَزَكَرِيّا اِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْدا وَاَنْتَ خَيْرُ الْوارِثَينَ. در حديث ديگر فرمود كه هر كه را فرزند نشود نيت كند كه اگر مرا فرزند بشود على نام خواهم كرد و اگر چنين كند خدا او را پسرى روزى كند. از حضرت امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه هر كه اين دعا را بسيار بخواند هر چه خواهد از مال و فرزند و خير دنيا و آخرت خدا باو عطا فرمايد رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْدا وَاَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ وَاجْعَلْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلّيِا يَرثُنى فى حَيوتى وَيَسْتَغْفِرُلى بَعْدَ مَوْتى وَاجْعَلْهُ خَلْقا سَويّا وَلا تَجْعَلْ لِلشَّيطانِ فيهِ نَصيبا اَلّلهُمَّ اِنّى اءَسْتَغْفِرُكَ وَ اَتوُبُ اِلَيكَ اِنَّكَ اَنْتَ الْغَفُوُر الْرَحيمُ و از براى فرزند هفتاد مرتبه اين دعا بخواند. از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه زنى را حملى باشد وچهار ماه بر او بگذرد روى او را بقبله كن و آية الكرسى بخوان و دست بر پهلوى او بزن و بگو اَلّلهُمَّ اِنّى قَدْسَمَيْتُهُ مُحَمَّدا يعنى خدايا من او را محمد نام كردم چون چنين كند خدا آنفرزند را پسر گرداند پس اگر او را محمد نام كند مبارك باشد واگر نام نكند خدا اگر خواهد باو بخشد. در چند حديث معتبر وارد شده است كه هر كه زن او حملى داشته باشد وعزم كند كه او را محمد يا على نام كند او پسر شود. در حديث ديگر آنستكه او را على نام كن كه عمرش درازتر باشد. در كتاب طب الائمه روايتكرده است كه شخصى بخدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام شكايت كرد كمى فرزند را آنحضرت فرمود سه روز بعد از نماز صبح و نماز خفتن هفتاد مرتبه سُبْحانَ اللّهِ و هفتاد مرتبه اَسْتَغْفِرُاللّهِ بگو و بعد از آن اين آيه را بخوان اِسْتَغْفِرُو اَربَّكُمْ اِنَّهُ كانَ غَفّارا يُرْسِلُ السّماءُ عَلْيكُم مِدْرارا وَ يُمِدُّكُمْ بِاَمْوالٍ وَبَنينَ وَيَجْعَلُ لَكُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلُ لَكُمْ اَنْهارا پس در شب سيم با زن خود جماع كن كه خدا پسريكه خلقتش درست باشد بتو عطا ميفرمايد. در كتاب نوادر الحكمه روايت كرده است كه شخصى بنزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آمد و گفت يابن رسول اللّه هشت دختر بهم رسانيده ام و روى پسرى نديده ام حضرت فرمود وقتيكه در ميان پاى زن بنشينى دست راست خود را بر جانب راست ناف زن بگذار و سوره اناانزلناه را هفت نوبت بخوان و بعد از آن جماع كن و چون اثر حمل ظاهر شود پس در شبها دست بر جانب راست ناف زن بگذار و هفت مرتبه سوره اناانزلناه را بخوان آن مرد گفت كه چنين كردم و هفت پسر پى هم خدا بمن روزى كرد. از حضرت امام حسن منقول است كه هر كه فرزند خواهد بايد كه استغفار بسيار گويد.
فصل هشتم : در احكام ايام حمل و آداب روز ولادت و نام نهادن طفل
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه زن حامله بِه بخورد تا فرزندش خوشبوتر و رنگ فرزند صاف تر باشد.
بسند معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه اول چيزيكه زن زائيده بخورد بايد كه رطب باشد چنانچه حقتعالى بحضرت مريم فرمود كه بعد از زائيدن حضرت عيسى رطب بخورد گفتند كه اگر وقت رطب نباشد چه كند؟ فرمود كه نه دانه خرما از خرماهاى مدينه بخورد و اگر نباشد نه دانه از خرماهئيكه باشد بخورد بدرستيكه حق تعالى ميفرمايد كه بعزت و جلا خودم سوگند كه هرزنى تازه زائيده كه رطب بخورد فرزند او را بردبار گردانم .
در حديث معتبراز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه زنانرا بعد از ولادت فرزند خرماى برنى بخوارنيد تا آنكه فرزند زيرك و بردبار شود.
در حديث ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه بزنان حامله بخورانيد كندر بدرستيكه طفل در شكم مادر كندر غذاى او شود دلش محكم و عقلش زياد ميشود و اگر پسر باشد شجاع ميشود و اگر دختر باشد سرينش بزرگ و بسبب اين نزد شوهر عزيز ميباشد.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت على بن الحسين صلوات اللّه عليه چون وقت ولادت زن ميشد ميفرمود كه زنانرا خانه بيرون كنيد كه اول مرتبه نظر زن بر عورت طفل نيفتد.
منقول است كه چون بآنحضرت بشارت فرزند ميدادند نميپرسيد كه پسر است يا دختر بلكه اول ميپرسيد كه خلقتش درست است ؟ پس اگر ميگفتند كه درست است و عيبى در خلقتش نيست ميفرمود اَلْحَمْدُالِلّهِ الَّذى لَمْ يَخْلُقْ مِنّى شَيْئا مشوها يعنى سپاس خداوند را كه از من نيافريد فرزنديرا كه قبيح و معيوب باشد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون فرزند متولد شود بقدر عدسى از جاوشير بگير و در آب حل كن و دو قطره در بينى راست طفل و يكقطره در بينى چپش بريز و در گوش راستش اذان بگو و در گوش چپش اقامه بگو پيش از آنكه نافش را ببرند كه اگر چنين كنى هرگز ترس باو نرسد وام الصبيان او راضرر نرساند.
در حديث ديگر فرمود كه قابله با ديگرى را بگوئيد كه اقامه در گوش راستش بگويند كه هرگز ضرر جنيان باو نرسد وديوانه نشود.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه كام طفل رابآب فرات برداريد و اقامه در گوشش بگوئيد.
در روايت ديگر وارد شده است كه كامش را بآب فرات و تربت امام حسين عليه السلام برداريد و اگر آب فرات نباشد بآب باران برداريد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه كام فرزندان خود را بخرما برداريد كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چنين كرد با امام حسن وامام حسن صلوات اللّه عليهما وحضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هركه فرزندى از او متولد شود بايد كه اذان در گوش راست او واقامه در گوش چپ او بگويد كه نگاهدارنده او است از شر شيطان .
از حديث ولادت حسنين صلوات اللّه عليهما ظاهر ميشود كه مكروه است طفل را در ابتداى ولادت در جامه زرد پيچيدن و سنتست كه در جامه سفيد پيچند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كام طفل خود را بتربت حضرت امام حسين عليه السلام برداريد كه امام ميدهد او را از دردها وبلاها.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى را تهنيت فرمود براى پسرى كه خدا باو عطا كرده بود و گفت رَزَقَكَ اللّهُ شُكْرَ الْواهِبِ وَبارَكَ لَكَ فى اَلْمَوهُوبِ وَبَلَغَ بِهِ اَشُدَّهُ وَرَزَقَكَ بِرَّهُ يعنى خدا روزى كند ترا شكر آن خداوندى كه فرزند را بتو بخشيده است و بركت دهد براى تو در آنچه بتو بخشيده است واورا بنهايت قوت برساند و روزى كند تو را نيكى او يعنى بتو نيكوكار باشد و نزديك باين عبارات .
بسند بسيار از حضرت امام حسن عليه السلام منقول است كه ابن ادريس عليه الرحمة در كتاب سراير از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است هر گاه برزن دشوار شود درد زائيدن بنويسد از براى او در پوست اين آيات را و بريسمان ببندد برران راستش و چون وضع حمل بشود باز كن آيات اين است بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم كَاءَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوَعدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا اِلاّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ كَاءَنَّهُمَّ يَوْمَ يَرَوَنَها لَمْ يَلَبُثَوُا اِلاّ عَشَيّةً اَوْضُحاها اِذْقالَتْ اِمْرَاءَة عِمْراانِ رَبِّ اِنّى نَذَرْتُ لَك مافى بَطْنى مُحَرَّرا.
مؤ لف كتاب طب الائمه روايت كرده است كه شخصى بخدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام آمد و گفت زن من از درد زائيدن مشرف برمردن شده است حضرت فرمود كه برو اين آيه را بر او بخوان فَاءَجائَها الْمَخاضُ اِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يالَيْتَنى مِتُّ قَبْلَ هذا وَكُنْتُ نَسْيا مَنْسيّا فَناديها مِنْ تَحتِها اَلاّ تَحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحَتَك سَريّا وَهُزّى اِلَيكِ بِجِذْعِ النَّخَلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَبَا جَنِيّا پس بآواز بلند بگو وَاللّهُ اَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ اءمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَاْلاَبصارَ وَاْلاَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُروُنَ كَذلِكَ اخْرُجْ اَيُّها الطَّلَقُ اُخْرُجْ بِاِذْنِ اللّهِ چون بخوانى در ساعت نجات ميبايد بيارى خدا.
بسند ديگر از آنحضرت روايت كرده است كه براى دشوارى زائيدن اين آيات را در ظرف پاكيزن بمشك و زعفران بنويسند و بآب چاه بشويند و بخورد آنزن بدهند و برشكم و فرجش بپاشند كَاءَنَّهُمْ يَوُمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا اِلاّ عَشيَّةً اَوْضُحاها كَاءَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مايُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا اِلاّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلِكُ اِلاّ الْقُومُ الْفاسِقُونَ لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةً لاُِولى اْلاَلْبابِ ما كانَ حَديثا يَفْتَرى وَلكِنْ تَصْديقَ الَّذى بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِ شَيْئىٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَومٍ يُؤْمنُونِ.
بسند ديگر از حضرت صادق روايت كرده است كه اين آيات را از براى حامله در كاغدى بنويسد و در وقتيكه داخل شو در ماهيكه در آنماه وضع حمل او ميشود و چيزى بر آن به پيچند اما گره نزنند وبر كمر آنزن بيندند چون چنين كنند درد و آزار زائيدن باو نرسد و بعد از زائيدن بزودى بگشايند و يك ساعت باو نگذارند آيات اينست اَوَلَمْ يَرَالَّذينَ كَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ كانَتا رَنَقا فَفَتَقْناهُماوَجَعَلْنا مِنَ الْماءِكُلَّ شَيىٍء حَى اَفَلايُؤْمنُونَ وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النهاارَ فَاِذا هُمْ مُظْلِمُونَ وَالشَّمْسُ تَجْرى لِمُسْتَقَرٍّ لَها تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ وَالْقَمَرُ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ لاالشَّمْسُ يَنْبَغى لَها اَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلا اللّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَكُلُّ فى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ وَآيَةٌ لَهُمْ اَنّا حَمَلْنا ذُرّيَتَهُمْ فى الْفُلِك الْمَشْحُونَ وَخَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مايَر كَبُونَ وَاِنْ نَشَاءْ نَغْرِقْهُمْ فَلا صَريخَ لَهُمْ وَلا هُمْ يُنْقَذُونَ اِلاّ رَحْمَةً مِنّا وَ مَتاعا اِلى حينٍ وَنْفِخَ فى الصُّورِ فَاِذا هُمْ مِنَ اْلاَجْداثِ اِلى رَبِّهِمْ يَنْسلُونَ و درپشت كاغذ اين آيات را بنويسد كَاءَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مايُوْعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا اِلاّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يَهْلِكُ اِلاّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ كَاءَنَّهُمَّ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا اِلاّ عَشِيَّةً اَوْضَحيها.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه راست ترين نامها نامى است كه دلالت بر بندگى خدا كند مثل عبداللّه و بهترين نامها نام پيغمبران است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه فرزند را در شكم مادرنام بگذاريد و اگر نام نگذارى سقط ميشود و در قيامت با پدر خود گويد كه چرا مرا نام نگذاشتى و رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم محسن فرزند حضرت فاطمه را در شكم نام گذاشت و محسن آن فرزنداست كه بعد از حضرت رسول هنوز در شكم بود كه عمر عليه اللعنة او را شهيد كرد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه اول نيكى كه پدر با فرزند خود ميكند آنست كه او را نام نيكى بگذارد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر كه چهار فرزند از براى او بوجود آيد و هيچيك را بنام من مسمى نسازد مرا جفا كرده است .
در حديث ديگر از امام موسى عليه السلام منقول است كه فقر و بينوائى داخل خانه نميشود كه در آنخانه نام محمد يا احمد يا على يا حسن يا حسين يا جعفر يا طالب يا عبداللّه يا فاطمه بوده باشد.
در حديث معتبر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد و گفت : مرا پسرى به هم رسيده است ، چه نام كنم ؟ او را فرمود كه نام كن او را بهترين نامها نزد من كه آن حمزه است .
از جابر منقول است كه گفت با حضرت امام محمد باقر عليه السلام بخانه شخصى رفتم ، طفلى بيرون آمد حضرت از او پرسيد كه چه نام دارى ؟ گفت محمد پرسيدند كه چه كنيت دارى ؟ گفت ابوعلى حضرت فرمود خود را از شيطان در حظيره محكمى در آورده بدرستيكه هرگاه شيطان ميشنود كه كسى او را آواز مى كنند يا محمد يا على آب ميشود تا آنكه بشنود كه كسى را آواز ميكنند بنام يكى از دشمنان ما شاد ميشود و فخر مى كند.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام گفت كه خدا بمن پسرى داده است فرمود كه مبارك باشد چه نام كرده او را؟ گفت محمد حضرت سر را بجانب زمين فرمود آوردند و مكرر است محمد را مى گفتند تا آنكه نزديك شد كه روى ايشان بزمين برسد پس فرمودند كه جان خودم و فرزندانم و زنانم و پدر و مادرم و جميع اهل زمين فداى حضرت رسول اللّه عليه وآله وسلّم باد چون او را چنين نام مباركى كرده او را دشنام مده و او را مزن و بد باو مرسان و بدانكه هيچ خانه نيست كه در آن اسم محمد باشد مگر آنكه هر روز آنخانه را مقدس و مطهر ميگردانند.
در چندين حديث وارد شده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از نام گذاشتن باسم حكم و حكيم و خالد و مالك و فرمود كه دشمن ترين نامها نزد خدا حارث و مالك و خالد است و نهى فرمود از چهار كنيت ابوعيسى و ابوالحكم و ابومالك و ابوالقاسم در وقتى نام محمد باشد كه نام و كنيت هر دو موافق حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نباشد.
در حديث وارد شده است كه ياسين نام نكند كه مخصوص حضرت پيغمبر است .
از حضرت رسول منقول است كه هر گروهى كه جمع شوند براى مشورت و در ميان ايشان كسى باشد كه نامش محمد باشد يا حامد يا محمود يا احمد البته آنچه خير است راءى ايشان بر آن قرار ميگيرد. فرمود فرزندى را كه محمد نام كنيد او را گرامى داريد و جا از براى او در مجلس بگشائيد و روبسوى او ترش مكنيد و فرمود كه هر اهل بيتى كه در ميان ايشان نام پيغمبرى باشد البته حق تعالى هر روز صبح و پسين ملكى ميفرستد كه دعا كند برايشان بقدس و پاكى .
در فقه الرضا عليه السلام مذكور است كه نام را در روز هفتم تعيين بكنيد و بدانكه از جمله اعماليكه در وقت ولادت سنت مؤ كد است غسل دادن طفل است و بعضى واجب ميدانند و احوط آنست كه نيت كند كه غسل ميدهم اين طفل را از براى رضاى خدا و سرش اول بشويد و بعد از آن جانب راستش را وبعد از آن جانب چپش را.
فصل نهم : در عقيقه كردن و سر تراشيدن و آداب هر يك
بدانكه عقيقه فرزند سنت مؤ كد است بر كسيكه قادر بر آن باشد و بعضى از علماءِ واجب ميدانند و بهتر آنستكه در روز هفتم واقع شود واگر تاءخير كند تا بلوغ طفل بر پدر سنت است و بعد از بلوغ تا آخر عمر بر خودش سنت است .
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه عقيقه واجب است بر كسيكه او فرزندى بهم رساند.
در احاديث بسيار منقول است كه فرزند در گرو عقيقه است يعنى اگر نكنند او در معرض مردن و انواع بلاها است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه عقيقه لازم است بر كسيكه غنى باشد وكسيكه فقير باشد بعد از آنكه بهمرساند بكند و اگر بهم نرساند بر او چيزى نيست او اگر عقيقه براى او نكنند تا وقتيك قربانى براى او بكنند از عقيقه مجزيست .
در حديث ديگر منقول است كه از آنحضرت پرسيدند كه ما طلب كرديم گوسفندى براى عقيقه و بدست نيامد چه ميفرمائيد تصدق كنيم قيمتش را؟ فرمود كه نه طلب كنيد تا بيابيد كه خدا دوست ميدارد خورانيد طعام و ريختن خون را.
در حديث ديگر پرسيدند كه فرزندى كه در روز هفتم بميرد عقيقه اش ميبايد كرد فرمود كه اگر پيش از ظهر بميرد عقيقه ندارد و اگر بعد از ظهر بميرد عقيقه بكنند.
در حديث معتبر از عمربن يزيد منقول است كه بخدمت آن حضرت عرضكرد كه نميدانم كه پدرم براى من عقيقه كرده است يا نه فرمود كه عقيقه بكن ، پس او در پيرى خود را عقيقه كرد.
در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه فرزند را در روز هفتم نام مى گذارند و عقيقه ميكنند و سر مى تراشيدند و موى سرش را بانقره ميكشند و آن نقره را تصدق ميكنند و پا وران عقيقه را براى قابله كه مدد كرده است در زائيدن ميفرستند و باقى را بخورد مردم ميدهند و تصدق ميكنند.
در حديث موثق ديگر فرمود كه هرگاه پسرى با دخترى براى تو متولد شود عقيقه ميكنى در روز هفتم گوسفند يا شترى و نام بگذار و سرش را بتراش در روز هفتم و بوزن موى سرش طلا و نقره تصدق كن .
در حديث ديگر وارد شده است كه ربع گوسفند را بقابله ميدهند و اگر بى قابله زائيده باشد آن را بمادر ميدهند كه بهر كه خواهد بدهد اقلا بخورد ده كس از مسلمانان بدهد و هر چند زياده باشد بهتراست و خود از گوشت عقيقه نميخورد و اگر قابله زن يهوديه باشد قميت ربع گوسفند باو ميدهند.
در روايت ديگر وارد شده است كه بقابله ثلث گوسفند ميدهند. مشهور ميان علما آنستكه عقيقه يا شتريا گوسفند يا بزميباشد.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در روز ولادت اذان در گوش حسنين صلوات اللّه عليهما گفتند و حضرت فاطمه در روز هفتم از ايشان عقيقه كردند و بقابله پاى گوسفند را دادند با يك اشرفى و بايد كه اگر شتر باشد پنج ساله يا در شش يا بيشتر و اگر بز باشد يك ساله يا در دو باشد يا بيشتر و اگر گوسفند باشد اقلا ششماهم يا در هفت باشد و اگر هفت ماه تمام باشد بهتر است و ميبايد كه خصيه اش را نكشيده باشند و بهتر آنست كه نماليده باشند و مغز شاخش نشكسته باشد و گوشش نبريده باشد وبسيار لاغر نباشد و كور نباشد ولنگ بسيار لنگ نباشد كه برآن راه رفتن دشوار باشد.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه عقيقه از باب قربانى نيست هر گوسفندى كه باشد خوبست غرض گوشت است هر چند فربه تر باشد بهتر است و مشهور ميان علماءِ آنست كه سنت است كه عقيقه پسر نرباشد و عقيقه دختر ماده باشد و گمان فقيراينست كه از براى هر دو گوسفند نر بهتراست موافق احاديث معتبره بسيار واز براى هر دو گوسفند ماده هم خوبست و سنت است كه پدر و مادر از گوشت عقيقه نخورند بلكه بهتر آنستكه از طعاميكه در آن پخته باشد نخورند و خوردن مادر كراهتش بيشتر است و بهتر آنستكه عيال پدر و مادر هم كه در خانه ايشان ميباشند از آن گوشت و طعام نخورند وسنتست كه استخوانها را نشكنند بلكه از بندها جداكنند وسنتست كه بپزند و خام تصدق نكنند واقلش آن است كه بآب ونمك بپزند بلكه محتمل است كه اين بهتر باشد، واگر خام تصدق كنند هم خوبست واگر حيوان عقيقه بهم نرسد قيمتش را تصدق كردن فايده ندارد بلكه بايد صبر كند تا بهم رسد وشرط نيست كه جماعتى كه بخوردن عقيقه حاضر شوند فقير باشند اما صلحا و فقرا را طلبيدن بهتر است و مشهور آنست كه سنت است كه اول سر بتراشند و آخر عقيقه را بكشند.
درحديث وارد شده است كه سر تراشيدن و عقيقه را كشتن و موى سر رابطلا يا نقره كشيدن و تصدق كردن در يكجا ويك وقت ميبايد كرد و در سرتراشيدن سنتست كه همه سر رابتراشند وزلف و كاكل نگذارند.
در روايتى وارد شده است كه طفلى را نزد حضرت رسول آوردند كه براى او دعا كند و آن طفل كاكل داشت حضرت دعا براى او نكردند و فرمودند كه كاكلش را بتراشند اما روايتى وارد شده است كه رسولخدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم براى امام حسن وامام حسين عليهماالسلام دو گيسو در جانب چپ سرايشان گذاشتند.
در روايت ديگر در ميان سر و ممكن است كه اين مخصوص ايشان باشد يا آنكه در تراشيدن اول كراهت داشته باشد.
در روايتى وارد شده است كه سنت است كه زعفران بر سر او بمالند بعداز تراشيدن .
در احاديث بسيار نهى وارد شده است از ماليدن خون عقيقه بر سر طفل و آن از عمل جاهليت است .
در روايت معتبر مرويست از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه در وقت كشتن گوسفند عقيقه اين دعا بخواند بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اَلّلهُمَّ عَقيقَةٌ عَنْ فلاُنِ و نام او را بگويد لَحْهُما بِلَحْمِهِ وَدَمُها بِدَمِهِ وَعَظْمُها بِعَظْمِهِ اَلّلهُمَّ احْعَلْها وِقاءَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ.
در روايت ديگر فرمود كه اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَاللّهُ اَكْبَرُ اِيمانا بِاللّهِ وَثَناءً عَلَى رَسُولِ اللّهِ وَالْعِصْمَةُ لاَِمْرِهِ وَالَشُّكْرُ لِرِزْقِهِ وَالْمَعْرِفَةُ بِفَضْلِهِ عَلَيْنا اَهْلَ الْبَيْتِ پس اگر پسر باشد بگويداَلّلهُمَّ اِنَّكَ وَهَبْتَ لَنا ذَكَرا وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِما وَهَبْتَ وَمِنْكَ مااَعْطَيْتَ وَ كُلُ ما صَنَعْنا فَتَقَبَّلْهُ مِنّاعَلى سُنَّتِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِكَ وَرَسُولِكَ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وَاخْسَاء عَناالشَّيطانَ الرَّجيمَ لَكَ سَفَكْتُ الدِّماءَ لاشَريكَ لَكَ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبّ الْعالَمينَ اَلّلهُمَّ لَحْمُها بِلَحْمِهِ وَدَمُها بِدْمِهِ وَعَظْمُها بِعَظْمِهِ وَشَعْرُها بِشَعْرِهِ وَجِلْدُها بِجِلْدِهِ اَلّلهُمَّ اجْعَلْها وِقاءً لِفُلانِ بْنِ فلاُنٍ وبجاى فلان بن فلان نام طفل و پدرش را بگويد.
در حديث موثق ديگر فرمود كه ايندعا را بخواند يا قَوْمِ اِنّى بَرىٌء مِماتُشْرِكُونَ اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّدى فَطَرَالسَّمواتِ وَاْلاَرْضَ خَنيفا مُسْلِما وَما اَنَا مِنْ الْمُشْرِكينَ اِنَّ صَلوتى وَنُسُكى وَمَحْياىَ وَمَماتى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ لاشَريكَ لَهُ وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَاَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ اَلّلهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَاللّهُ اَكْبَرُ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَقَبَّلْ مِنْ فلاُنٍ و نام فرزند را ببرد پس آنرا بكشد.
فصل دهم : در ختنه كردن پسران و دختران و سوارخ كردن گوش ايشان و آداب هر يك
بدانكه در روز هفتم سنت مؤ كد است ختنه كردن پسران و اگر در روز هفتم نكند هم سنت است بعد از آن تا بالغ شدن طفل و بعد از بالغ شدن برخودش واجبست و بعضى گفته اند نزديك ببلوغ بر ولى طفل واجب است و ختنه كردن دختران نيز سنت است ومستحب است كه اندكى ببرند بسيار نبرند وسوراخ كردن نرمه گوش راست را وبالا گوش چپ از براى پسران سنت است .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ختنه كنيدفرزندان خود را در روز هفتم كه بشتر پاكنيره ميكند بدن طفل را و گوشت بدن او زودتر ميرويد و زمين كراهت دارد از بول كسيكه ختنه نكرده باشد.
در حديث صحيح فرمود كه گوش پسر را سوراخ كردن و در روز هفتم ختنه كردن از سنت است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه زمين نجس ميشود از بول كسيكه ختنه نكرده باشند چهل روز.
در حديث ديگر فرمود كه زمين ناله مى كند بسوى خدا از بول او.
در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه پسر را در روز هفتم ختنه كردن سنت است واگر پيش اندازند باكى نيست .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كسيكه مسلمان شود ختنه اش ميكنند اگر هشتاد سال داشته باشد.
در چند حديث وارد شده است كه ختنه كردن در مردان سنت است و در زنان سنت نيست اما باعث اين ميشود كه نزد شوهران گرامى باشند و چه چيز از اين بهتر ميباشد.
در حديث معتبر منقول است كه چون زنان بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هجرت كردند زنى آمد او را ام حبيب ميگفتند وزنان را ختنه ميكرد حضرت فرمود كه اى ام حبيب آن كاريكه داشتى هنوز دارى ؟گفت بلى يا رسول اللّه مگر آنكه نهى فرمائى و من ترك كنم حضرت فرمود كه نه بلكه حلال است بياتا تو را بياموزم كه چه بايد كرد چون ختنه كنى زنان را بسيار به ته مَبُر واندكى بگير كه رو را نورانى تر ورنگ را صاف تر ميگرداند و نزد شوهر عزيزتر ميدارد پس ام عطيه خواهر او آمد كه زنان را مشاطه گى ميكرد حضرت فرمود كه چون زنانرا مشاطه گى كنى براى جلا دادن پارچه هاى جامه بر روى ايشان ماليدن خوب نيست آب روى ايشانرا مى برد و موهاى ديگران را بموهاى ايشان پيوند مكن .
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه در وقت ختنه كردن پسر اين دعا بخوانند و اگر در آنوقت ميسر نشود تا بالغ شدن طفل هر وقت كه ميسر شود بر آنطفل بخوانند كه از اوحرارت آهن را از كشتن و غير آن دفع ميكند، دعا اينست اللهم هذه سنتك و سنة نبيك صلواتك عليه و آله واتباع منالك و لنبيك بمشيتك وبارادتك وقضائك لامر اردته وقضاء حتمته وامر انفذته واذقته حرالحديد فى ختانه وحجامته بامر انت اعرف به منى اللهم فطهره من الذنوب وزد فى عمره وادفع الافات عن بدنه والاوجاع عن جسمه وزده من الغنى وادفع عنه الفقر فانك تعلم ولانعلم .
از حسين بن خالد منقول است كه از حضرت امام رضا عليه السلام سؤ ال كردم كه تهنيت ومباركباد فرزند را در چه روز بايد گفت فرمود كه چون حضرت امام حسن عليه السلام متولد شد جبرئيل عليه السلام براى تهنيت بر حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نازل شد در روز هفتم و امر كرد كه او را نام بگذارند وسرش را بتراشند و عقيقه از براى او بكنند و گوشش را سوراخ كنند و همچنين در ولادت حضرت امام حسين عليه السلام در روز هفتم جبرئيل آمد و باينها امر كرد و ايشانرا دو گيسو بود در جانب چپ سر و در گوش راست در نرمه گوش سوراخ كردن و در گوش چپ بر بالاى گوش .
از حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه منقول است كه اگر پسرى را ختنه كنند و باز غلاف برويد و سرحشفه را پنهان كند مى بايد بار ديگر ختنه بكنند او را، زيرا كه زمين ناله ميكند بسوى خدااز بول كسيكه ختنه اش در غلاف باشد تا چهل روز.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كسى كه ختنه نكرده باشد پيشنمازى مردم نكند و گواهيش مقبول نيست و اگر بميرد براو نماز نكنند زيرا كه بزرگترين سنتهاى پيغمبر را ترك كرده است مگر آنكه از ترس مردن ترك كرده باشد.
در حديث ديگر منقول است كه اول زنى را كه ختنه كردند هاجر مادر اسماعيل بود كه ساره مادر اسحق از روى غضب او را ختنه كرد و باعث زيادتى خوبى او شد و از آنروز سنت جارى شد كه زنانرا ختنه كنند.
فصل يازدهم : در آداب شير دادن و تربيت كردن فرزندان و رعايت ايشان
بدانكه منتهاى شيردادن فرزند دو سال است و مشهور ميان علما آنستكه بى عذرى زياده از دو سال شير دادن جايز نيست مگر آنكه آزارى داشته باشد مضطر باشند و ازبيست ويكماه كمتر ندهند مگر آنكه ضرورتى باشد كه دايه بهم نرسد ياقادر بر اجرت اونباشد و مادر شير نداشته باشد يا آزارى داشته باشد جمعى از علماءِ واجب ميدانند كه مادر بفرزند بخوراند از شير اولى كه به پستان ميآيد و گفته اند اگر آن شير راندهند باقى نمى ماند ياقوّت نمى يابد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه نافع و مبارك ترين شيرها براى فرزند شير مادر است .
در حديث ديگر منقول است حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ديدند كه مادر اسحق فرزند خود را شير ميدهد فرمود كه اى مادر اسحق از يك پستان شير مده از هر دو پستان شير بده كه يكى بعوض طعام است و ديگرى بعوض آب و فرمود كه هر چه كمتر از بيست و يكماه شير ميدهند بفرزند ظلم است بر طفل .
در حديث صحيح ديگر فرمود كه دايه كبر شير نده بفرزند شما و دايه يهودى و نصرانى ميتوان گرفت اما فرزند را بايشان نبايد داد كه بخانه خود ببرند ومنع مى بايد كرد ايشانرا از خوردن شراب و گوشت خوك وساير چيزهائيكه حرام است در دين مسلمانان و ايشان حلال ميدانند.
در احاديث معتبره نهى كرده اند از شيرى كه از زنا بهم رسيده باشد.
در بعضى اخبار وارد شده است كه اگر زنا كند و فرزندى بهم رساند گر صاحب كنيز حلال كند كنيز خود را وآن مردى را كه زنا كرده است آن شير را بفرزند ميتوان داد و در اخبار نهى وارد شده است از شير زنى كه خودش از زنا بهم رسيده باشد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از شير زن احمق يا زنى كه چشمش معيوب باشد زيرا آه شيرتاءثير ميكند در فرزند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه دايه بگيريد كه بصورت و سيرت نيكو باشد زيرا كه در طفل سرايت مى كند وطفل شبيه ميشود بدايه در صورت و سيرت .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فرزند خود را تا هفت سال بگذار كه بازى كند و بعد از آن تا هفت سال ديگر سعى كن در تربيت او اگر نيك شد ديگر سعى كن و اگر نه اميد خيرى از او نيست .
در حديث ديگر فرمود كه هفت سال او را بگذار كه بازى كند وهفت سال ديگر خط وسواد او را بياموز و هفت سال ديگر حلال و حرام خدا را باو بياموز.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه طفل را هفت سال نگاه دارى و تربيت بدنش بايد كرد و هفت سال آداب باو مى بايد آموخت و هفت سال ديگر خدمتش ميبايد فرمود و تا بيست وسه سال قدش بلند ميشود و تا سى و پنج سال عقلش زياد ميشود و ديگر بعد از آن تجربه ها او را حاصل ميشود.
در روايت ديگر وارد شده است كه پسران كه شش ساله شدند ميبايد كه با يكديگر در يك لحاف نخوابند.
در روايت ديگر وارد شده است كه پسران و دختران كه ده ساله شوند بايد كه رختخواب ايشانرا جدا كنند و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه فرزندان خود را زود احاديث بياد ايشان بدهيد كه مخالفان ايشانرا گمراه نكنند.
در احاديث معتبره وارد شده است كه تاءديب كنيد فرزندان خود را بر محبت على بن ابى طالب عليه السلام اگر قبول نكنند نظر كنيد در امر مادرهايشان يعنى اين علامت فرزند زنا است كه قبول محبت اميرالمؤ منين عليه السلام نميكند.
حضرت صادق فرمود كه هر كه محبت ما اهلبيت را در دال خود بيابد مادرش را بسيار دعا كند كه با پدرش خيانت نكرده است و از حضرت رسول منقول است كه حق فرزند بر پدر آنست كه او را بنام نيكو بخواند و نيكو تاءديب كند و بكسب نيكو او را بدارد.
در حديث ديگر منقول است كه سكونى بخدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آمد و گفت من غمگينم فرمود كه سبب غم تو چيست گفت خدا بمن دخترى داده است فرمود كه اى سكونى زمين او را برميدارد و روزيش برخداست و زندگانى ميكند بغير عمر تو و روزى تو را نميخورد پس فرمود كه او را چه نام كرده گفت فاطمه حضرت فرمودند كه آه آه و دست بر پيشانى گذاشتند و فرمودند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمودند حق فرزند بر پدر اگر پسر باشد آنستكه مادر نيك براى او بگيرد و نامش را نيك تعيين كند و قرآن باو بياموزاند واو را ختنه كند و شناگرى ياد دهد او را واگر دختر باشد مادر نيك براى او قرار دهد ونامش را نيك كند و سوره نور به ياد او دهد و سوره يوسف باو نياموزاند و در بالا خانه ها جاندهد واو را زود بخانه شوهر فرستند پس فرمود كه چون فرزند خود را فاطمه نام كرده او را دشنام مده و نفر ين مكن و مزن .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه بفرزندان خود بياموزانيد شنا كردن و تيرانداختن را و حضرت امام موسى فرمود كه شوخى و كج خلقى طفل در كودكى علامت آنست كه در بزرگى دانا و بردبار خواهد بود.
از حضرت رسول مرويست كه پدر و مادر را نيز گناه عقوق فرزند ميباشد و عاق فرزندان ميشوند چنانچه پدر ومادر ميشوند وفرمود كه خدا رحم كند پدر ومادرى را كه يارى كنند فرزندان خود را در نيكى كردن بايشان .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه خدا رحم كند كسى را كه اعانت نمايد فرزند خود را برنيكى او راوى عرض كرد كه چگونه اعانت كند فرمود كه كار آسانى كه از او بعمل آيد قبول كند و كارى كه براو دشوار باشد و نكند از او در گذرد و تكليفهاى دشوار باو نكند و سفاهت و تندى باو نكند.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه با كه نيكى كنم فرمود كه با پدر و مادرت گفت ايشان مرده اند فرمود كه با فرزند خود نيكى بكن .
در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه دوست داريد اطفال خود را و رحم كنيد بايشان و اگر وعده كنيد وفا كنيد بآن زيرا كه ايشان گمان ميكنند كه شما روزى ميدهيد ايشان را.
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه خدا غضب نميكند براى چيزى مثل آنكه غضب براى ظلم برزنان و طفلان ميكند.
در حديث صحيح از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه فرزند خود را ببوسد خدا حسنه براى او بنويسد وهر كه فرزند خود را شاد كند خدا او را در قيامت شاد كند و هر كه قرآن بياموزاند بفرزند خود در قيامت پدر و مادر او را بطلبند و دو حله بايشان بپوشانند كه از نور آن دو حله روى اهل بهشت روشن شود.
در حديث ديگر فرمود كه شخصى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد و گفت هرگز اطفال خود را نبوسيده ام چون او رفت حضرت فرمود كه اين مرد در نزد من از اهل جهنم است .
در حديث ديگر فرمود هر كه طفلى داشته باشد بايد كه با او طفلانه بازى كند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه خدا رحم مى كند بنده خود را بسبب آنكه بسيار دوست دارد فرزند خود را.
در حديث ديگر مرويست كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ديدند شخصى را كه دو پسر داشت و يك پسر را نبوسيد و ديگرى را ميبوسيد حضرت فرمود كه چرا هر دو را مثل هم مهربانى نكردى و بدانكه بهتر آنستكه در ميان فرزندان زيادتى قرار ندهد مگر آنكه يكى عالم تر وصالح تر باشد و باين سبب او را زيادتى دهد.
در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون پسر سه ساله شود باومى گويند كه هفت مرتبه بگو لااِلهَ اِلاّ اللّهُ و چون سه سال و هفت ماه وبيست روز از عمرش بگذرد باو مى گويند كه هفت مرتبه بگويد مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ پس چهار سالش تمام شود باو مى گويند كه هفت مرتبه بگويد صَلَى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ پس چون پنج سالش تمام شود او را واميدارند كه خدا را سجده كند پس چون شش سالش تمام شود نماز بيادش ميدهند و بنمازش ميدارند و چون هفت سالش تمام شود وضو را باو ياد ميدهند و امر بنماز ميكنند او را چون نه سالش تمام شود وضو و نماز را خوب بيادش ميدهند و بر ترك وضو و نماز ميزنند پس چون وضو و نماز را ياد گرفت خدا پدر و مادرش را بيامرزد.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت اميرالمؤ منين نهى فرمود از آنكه حربه آهن باطفال بپوشانند يا بدست ايشان بدهند.
در حديث معتبر ديگر فرمود آه چربى و كثافت دست و روى اطفال را در شب پيش از خواب بشوئيد كه شيطان ميآيد وايشانرا بو ميكند و در خواب ميترسند و ملائكه نويسندگان اعمال متاءذى ميشوند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است هر كه ببازار رود و تحفه بخرد و بردارد و براى عيال خود بخانه آورد چنانستكه تصدقى براى جمعى از فقرا برداشته و بايشان رسانيده است و بايد كه اول بدختران بدهد پيش از پسران بدرستيكه هر كه دخترى راخوشحال كند چنان است كه بنده از فرزندان اسمعيل را آزاد كرده است و كسيكه ديده پسرى را روشن كند واو را شاد گرداند چنان است كه از ترس خدا گريسته باشد وهر كه از ترس خدا بگريد خدا او را داخل بهشت گرداند.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه باطفال خود بخوارنيد قاو وت كه گوشت در بدن ايشان ميروياند و استخوان ايشان را محكم ميكند.
در حديث ديگر فرمود كه انار بخوارنيد بايشان كه زودتر بحد جوانى و قوت ميرساند.
در كتاب طب الائمه از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده است كه اگر طفلى گريه بسيار كند يازنى در خواب ترسد يا كسى از دردى بيدارى بر او مستولى شود اين آيه را بخواند فَضَرَ بْنا عَلى اَذنِهِمْ فى الْكَهْفِ سِنينَ عَدَدا ثُمَّ بَعَثْناهُمْلِنَعْلَمَ اَىُّ الْحِزْبَيْنِ اَحْصى لِما لَبِثُوا اءَمَدا.
وارد شده است كه دخترى كه شش ساله شود مرد نامحرم او را نبوسد و بردامن ننشاند.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام در مجلسى بودند دخترى را بمجلس آوردند مردم ميبوسيدند و در دامن مينشانيدند و چون نوبت بحضرت رسيد پرسيد كه چند سال دارد گفتند كه پنجسال حضرت او را دور كرد و نبوسيد و بدامت ننشانيد.
در حديث ديگر وارد شده است كه دخترى كه شش سالش تمام شود مادر او را برهنه در پهلوى خود نخواباند كه بمنزله زناست .
در حديث ديگر وارد شده است دختريكه شش ساله شد پسران او را نبوسند و پسر كه از هفت سال بگذارد زنان را نبوسد.
در احاديث معتبره وارد شده است كه معلونست كسيكه عيال خود را ضايع گذارد و خرج ايشان را ندهد يعنى با قدرت .
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه عيال آدمى اسيران او يند پس كسى را كه خدا نعمتى باو كرامت كند بر اسيران خود توسعه كند اگر نكند بزودى آن نعمت از او زايل شود.
حضرت صادق عليه السلام فرمود هر كه خرج دو دختر يا دو خواهر يا دو خاله يا دو عمه را بكشد حاجب او باشند از آتش جهنم .
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه در بهشت درجه هست كه بآن درحه نمى رسد مگر سه كس : امام عادل و كسى كه احسان به خويشان كند وصاحب عيالى كه برخرج عيال و آزار ايشان صبر كند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه پنج كسند كه نفقه دادن ايشان واجبست فرزند و پدر و مادر و زن و بنده و فرزند شامل فرزند فرزندان هم هست هر چند پائين روند و پدر و مادر شامل جد و جده پدرى و مادرى هست هر چند بالا روند.
فصل دوازدهم : در بيان حق پدر و مادر بر فرزند و وجوب رعايت حرمت ايشان
بدانكه رعايت حرمت پدر و مادر از عمده شرايع دين است و ايشانرا از خود راضى داشتن از جمله اشرف طاعات است و عاق ايشان بودن و ايشان را از خود آزرده داشتن از جمله گناهان كبيره است و حق تعالى در قرآن فرموده است اگر پدر و مادر تو كافر باشند و تو را امر كنند كه كافر شو در اين باب اطاعت ايشان مكن اما در دنيا با ايشان نيكو مصاحبت كن .
در حديث معتبر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد و گفت مرا وصيتى بكن حضرت فرمود كه تو را وصيت ميكنم كه بخدا شرك نياورى هر چند تو را بآتش بسوزانند مگر آنكه بزبان حرفى بگوئى و دلت برايمان ثابت باشد و تو را وصيت ميكنم كه اطاعت پدر و مادر بكنى و با ايشان نيكى كنى خواه زنده باشند و خواه مرده باشند هرچند تو را گويند كه از زن و مال خود بگذرى بكن كه اين از جمله ايمان است .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى از آنحضرت پرسيد كه حق پدر بر فرزند چيست فرمود آنكه نام او را نگويد و پيش از او راه نرود و پيش از آنكه پدر بنشيند او ننشيند و كارى نكند كه مردم بپدرش دشنام دهند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه چه مانع است احد از شما را كه احسان كند بپدر و مادر خود خواه زنده باشند و خواه مرده بآنكه بعد از مردن نماز براى ايشان بكند و حج بنيابت ايشان بكند و روزه از براى ايشان بدارد و آنچه ميكند هم ثوابش بآنها عايد شود وهم بخودش و بسبب اين نيكى كه بايشان كرده است خدا ثواب بسيار باو ميدهد.
در حديث حسن فرمود كه شخصى نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد و گفت يا رسول اللّه با كى نيكى كنم ؟ فرمود كه با مادرت تا سه مرتبه پرسيد چنين فرمود و در مرتبه چهارم فرمود كه با پدرت .
در حديث ديگر فرمود كه شخصى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد و گفت يا رسول اللّه بسيار رغبت دارم بجهاد حضرت فرمود كه جهاد كن در راه خدا كه اگر كشته شوى نزد خدا زنده خواهى بود و روزى در بهشت خواهى يافت و اگر بميرى مزدت با خدا است و اگر زنده برگردى از گناهان بدر ميآئى مانند روزيكه از مادر متولد شده گفت يا رسول اللّه پدر و مادر پيرى دارم كه با من انس دارند ونمى خواهند كه من از ايشان جدا شوم حضرت فرمود كه پس با پدر و مادر خود باش بحق آن خداوندى كه جانم بدست قدرت اوست انسى كه ايشان يكشبانه روز با تو داشته باشند بهتر است از يكسال جهاد كردن در راه خدا.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه كسيكه جزاى حق پدر و مادر را نميتواند ادا كرد مگر در دو چيز:يكى آنكه پدر بنده باشد و او را بخرد و آزاد كند يا بر او قرضى باشد و ادا كند.
در حديث ديگر فرمود كه گاهست كه كسى نيكوكار است با پدر و مادر در زندگى ايشان و بعد از مرگ ايشان قرضى ايشان را ادا نميكند و طلب آمرزش براى ايشان نميكند پس خدا او را عاق پدر ومادر مينويسد و گاه هست كه كسى عاق ايشانست در زندگى ايشان پس چون مردند قرضشان را ادا ميكند و استغفار از براى ايشان ميكند پس خدا او را نيكوكار مينويسد.
در حديث ديگر فرمود كه سه چيز است كه خدا بهيچ وجه در آن رخصتى نداده است :
اول پس دادن امانت از هر كه باشد خواه نيكوكار و خواه بد كردار.
دوم وفا بعهد و پيمان كرده خواه با نيكوكار و خواه با بد كردار.
سوم نيكى با پدر و مادر خواه نيكوكار باشند و خواه بد كردار.
در حديث ديگر فرمود كه ادناى حقوق پدر ومادر آنستكه اف بر روى ايشان نگوئى و فرمود كه چون روز قيامت شود پرده از پرده هاى بهشت را بگشايند پس هر صاحب جانى بوى آنرا از پانصد ساله راه بشنود مگر كسيكه عاق پدر و مادر باشد و در حديث ديگر فرمود كسيكه از روى خشم و غضب نظر بسوى پدر و مادر كند در وقتيكه بر او ظلم كنند ايشان ، خدا هيچ نماز او را قبول نكند و در حديث ديگر فرمود كه از عقوق است آنكه كسى تندنظر كند بسوى پدر و مادر و در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمودند كه پدرم ديد كه شخصى پسرش با او راه ميرود و تكيه بر دست پدر كرده است پدرم ديگر با آن پسر سخن نگفت تا زنده بود. حضرت صادق عليه السلام فرمود كه با پدران خود نيكى كنيد تا فرزندان شما بشما نيكى كنند و از زنان ديگران عفت كنيد تا ديگران هم از زنان شما عفت كنند فرمود كه هر كه خواهد خدا سكرات مرگ را بر او آسان كند بايد كه با خويشان خود احسان كند و با پدر و مادر نيكى كند اگر چنين كند سختيهاى مرگ را حقتعالى بر او آسان كند و هرگز در زندگانى او پريشانى نرسد.در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه چهار خصلت است كه هر كس از مؤ منان در او آن خصلتها جمع شود حق تعالى اعلا مراتب بهشت در بلندترين غرفه هاى عزت و شرف او را جا دهد: كسى كه يتيمى را جادهد و متوجه احوال او گردد و از براى او بجاى پدر باشد و كسيكه ضعيف و شكسته را رحم كند و يارى نمايد و كارهاى او را متكفل شود و كسيكه خرج پدر و مادر را بكشد و باايشان مداراكند و نيكى با ايشان كند هرگز ايشانرا آزرده نكند و كسيكه بنده خود را يارى كند وسفاهت و تندى با او نكند و اعانت كند او را بر خاماتيكه باو مى فرمايد و كاريكه بر او دشوار است باو نفرمايد.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سه دعا است كه البته مستجابست دعاى پدر و مادر براى فرزند نيكوكار و نفرين ايشان بر فرزنديكه عاق ايشان باشد و نفرين مظلوم بر ظالم و دعاى مظلوم براى كسيكه انتقام او را از آن ظالم بكشد و دعاى مؤ منيكه براى برادر مؤ منى دعا كند كه او را از براى رعايت ما اهلبيت شريك در مال خود ساخته باشد ونفرين مؤ من بر كسيكه برادر مؤ منش باو محتاج شده باشد و قدرت داشته باشد كه او را اعانت كند ونكند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر فرزند نيكوكارى كه از روى شفقت و مهربانى بسوى پدر و مادر نظر كند هر نگاه كردنى ثواب يك حج مقبول براى او نوشته شود گفتند يا رسول اللّه هر چند روزى صد مرتبه نظر كند فرمود كه خدا بزرگتر و كريم تر است .
در حديث ديگر فرمود نگاه كرده بر روى عالم عبادتست و نظر كردن بسوى پدر و مادر از روى ترحم و مهربانى عبادتست و نظر كردن بر روى برادر مؤ منيكه براى خدااو را دوست دارى عبادتست فرمود كه سه گناه است كه عقوبتش زود در دنيا باين كس ميرسد عقوق پدر و مادر و ظلم كردن بر مردم و كفران نعمت خدا و خلق كردن .
در حديث ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه در ميان بنى اسرائيل عابدى بود كه او را جريح ميگفتند و در صومعه خود پيوسته مشغول عبادت بود روزى مادرش بنزد او آمد و از مشغول نماز بود او را آواز داد جوابش نداد بار ديگر آمد و او را طلب كرد باز مشغول نماز شد و جوابش نداد و پس بار سيم آمد و او را طلب كرد باز سخن نگفت ومشغول نماز بود مادرش گفت كه از خداى بنى اسرائيل مى خواهم كه تو را باين گناه بگيرد. در روز ديگر زن زناكاريكه در بنى اسرائيل بود آمد و نزد صومعه او نشست و فرزندى زائيد و گفت اين فرزند از جريح است با من زنا كرده است و اين فرزند از او بهم رسيده است درميان بنى اسرائيل شهرت كرد كه آنكسى كه مردم رابزنا ملامت ميكرد خود زنا كرده است و پادشاه فرمود كه او را بردار كنند پس مادرش آمد و بر روى خود ميزد جريح گفت خاموش باش كه اين آن بلائيست كه به نفرين تو متوجه من شده است چون مردم اين را شنيدند از سبب آن واقعه پرسيدند عابد نقلكرد آنچه گذشته بو گفتند ما چون بدانيم كه توراست ميگوئى ؟گفت كه آن طفل را بياوريد چون بياوردند عابد از آن طفل پرسيد كه تو فرزند كيستى ؟ طفل بامر الهى بسخن آمد و گفت من فرزند فلانكسى ام كه شبانى گوسفندان فلان ميكند پس از كشتن نجات يافت و سوگند خورد كه تازنده باشد خدمت مادر بكند و از او جدا نشود و احاديث در حق پدر و مادر زياده از آنست كه استيفا توان نمود.
باب پنجم : دربيان آداب مسواك كردن و: شانه كردن و ناخن و شارب گرفتن : و سرتراشيدن و امثال آن
فصل اول : در بيان فضليت مسواك كردن
در احاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مسواك كردن از سنت پيغمبرانست و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه پيوسته جبرئيل مرا امر بمسواك ميفرمود تا آنكه ترسيدم دندانهايم سائيده شود يا بر يزد و در روايت ديگر فرمود كه جبرئيل آنقدر مرا امر بمسواك كرد كه گمان كردم كه بر امت من واجب خواهد كرد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه در مسواك دوازده خصلت است :از سنت پيغمبرانست وپاك كننده دهانست وجلا دهنده چشم است و موجب خوشنودى پروردگار است وبلغم را دفع ميكند و حافظه را زياد ميكند و دندانها را سفيد ميكند و حسناترا مضاعف ميگرداند و پوست انداختن وپوسيدن دندانرا ميبرد و بن دندانرا محكم ميكند واشتهاى طعام را زياد ميكند و ملائكه بآن خشنود ميشوند.
در حديث ديگر فرمود كه آب ريختن چشم را برطرف ميكند و نور چشم را زياد ميكند و حضرت رسول فرمود كه چرا من دندانهاى شما را زرد مى بينم چرا مسواك نميكنيد.
در حديث ديگر منقول است كه به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وصيت فرمود كه بر توباد بمسواك كردن براى هر نمازى .
بسند معتبر از حضرت امام موسى و امام رضا صلوات اللّه عليهما منقول است كه سنتهاى حنيفه حضرت ابراهيم ده است پنج در سر وپنج در بدن اما آنها كه در سر است پس مسواك كردن و شارب گرفتن وموى سر را دو حصه كردن كه جاى مسح گشوده شود و مضمضه كردن يعنى آب در دهن كردن و گردانيدن و ريختن و استنشاق كردن يعنى آب در بينى كردن و بالا كشيدن و اما آن پنج كه در بدن است پس ختنه كردن و پشت زهار را تراشيدن و موى زير بغلها را كندن واستنجا كردن و ناخن گرفتن .
در روايت ديگر منقول است كه آن پنج كه در سر است موى شارب گرفتن و ريش را بلند گذاشتن و موى سر را تراشيدن و مسواك كردن و خلال كردن و آن پنج كه در بدن است موهاى بدن را ازاله كردن و ختنه كردن و ناخن گرفتن و غسل جنابت كردن و استنجا بآب كردن .
از رسولخدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه اگر نه اين بود كه برامت من دشوار بود هر آينه واجب ميگردانيدم بر ايشان كه در وقت هر نماز مسواك بكنند و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون بنماز شب برخيزى مسواك بكن كه ملكى مى آيد و دهان خود را بردهان تو ميگذارد و هر چه از قرآن و دعا و ذكر كه ميخوانى بآسمان ميبرد پس بايد كه دهان تو خوشبوباشد.
على بن جعفر از برادر خود حضرت امام موسى عليه السلام سئوال كرد كه آيا ميتواند كسيكه بنماز شب برخيزد با انگشت مسواك كند و او تواند كه مسواك بهم رساند حضرت فرمود كه اگر ترسد كه صبح طالع شود باكى نيست .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام دو سال پيش از فوت ترك مسواك كردند بسبب آنكه دندانهاى آنحضرت بسيار ضعيف شده بود.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه سه چيز است كه حافظه را زياد ميكند و دردهاى بدن را ميبرد كندر خوائيدن و مسواك كردن و قرآن خواندن .
در حديث ديگر فرمود كه چهار چيز است كه از سنت پيغمبرانست بوى خوش كردن و با زنان نزديكى كردن و مسواك كردن و خضاب بحنا كردن .
از حضرت امام محمد باقر منقول است كه خانه كعبه بخدا شكايت كرد از نفسهاى بدبوى كافران ، حقتعالى باو وحى فرمود كه اى كعبه قرار گير كه بعوض ايشان جماعتى را بسوى تو خواهم فرستاد كه دهانهاى خود را بچوب درختان پاك كنند پس چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم مبعوث شد جبرئيل مسواك و خلال از براى آنحضرت آورد.
درحديث معتبر منقول است كه شخصى از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام سؤ ال كرد از مسواك كردن بعد از وضو حضرت فرمود كه مسواك را پيش از وضو بايد كرد و اگر كسى فراموش كند تا وضو بسازد بعد از وضو مسواك كند پس سه مرتبه مضمضه كند بعداز مسواك كردن .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه اگر كسى با وضو مسواك كند و بنماز بايستد ملك ميآيد و دهان را بردهان او مى گذارد وآنچه مى گويد بخاطر نگاه ميدارد واگر مسواك نكند بكنارى ميايستد و قرائتش را ميشنود.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه دو ركعت نماز كه با مسواك باشد بهتر است از هفتاد ركعت نماز كه بى مسواك باشد.
درحديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه مسواك كردن در بيت الخلا مورث گند دهانست .
منقول است از حضرت امام محمد باقر كه مسواك كردن در حمام دندانها را ميريزد و فرمود كه مسواك را ترك مكن در هر سه روز اگر چه بيك ماليدن باشد.
فصل دوم : در فضيلت سر تراشيدن و آداب آن
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه سه چيز است هر كه لذتشان را يافت ترك نمى كند: مو را از بيخ گرفتن و جامه ار كوتاه كردن و وطى كنيزان كردن .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه موى سر را از بيخ بگير تا چرك نگيرد و جانوران در آن جا نكنند و گردنت گنده شود و ديده ات جلا يابد و بدنت راحت يابد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه من هر جمعه سر ميتراشم .
درحديث ديگر فرمود كه موى پشت سر را تراشيدن غم را زايل ميكند.
درحديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه چون موى سر بلند شود چشم را ضعيف مى كند و نورش را كم مى كند و مويش را ازاله كردن ديده را جلا ميدهد.
در فقه الرضا عليه السلام مذكور است كه چون خواهى كه موى سر را بتراشى رو بقبله كن و ابتدا كن از پيش سر از جانب پيشانى و بتراش تا دو استخوان كه از پهلوهاى گوش بلند شده اند و درحين شروع اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى مِلَةِ رَسُولِ اللّهِ سُنَّتِهِ حَنيفا مُسْلِما وَمااَنَا مِنْ الْمُشْرِكينَ اَلّلهُمَّ اَعْطَنى بِكُلِ شَعْرَةٍ نُورا ساطِعا يَوْمَ الْقِيمَةِ پس چون فارغ شوى بگو اَلّلهُمَّ زَيّنى بِالتُّقى وَجَنِّبْنْى الرّدى وَجَنِّبْ شَعْرى وَبَشَرى الْمَعاصى وَجَميعَ ماتَكْرَهُ مِنّى فَاِنّى لااَمْلِكُ لِنَفْسى نَفْعا وَلا ضَرّا.
در روايت ديگر منقول است كه در وقت شروع اين دعا بخواند بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى مِلَةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اَلّلهُمَّ اَعْطِنى بِكُلِّ شَعْرَةٍ نُورا يَوْمَ الْقَيمَةِ و چون فارغ شود بگويد اَلّلهُمَّ زَيّنى بِالتَّقْوى وَجَنِّبْنىَ الرَّدى .
فصل سوم : در آداب موى سر نگاهداشتن
بدانكه زنان را بى ضرورتى و عذرى موى سر را تراشيدن حرام است و مردان را يكى از دو چيز سنت است يا آنكه موى سر را بتراشند واين بهتر است يا آنكه موى سررا بگذارند و تربيت كنند بآنكه بشويند و شانه كنند و موى سر را دو حصه كنند كه در ميان سرته مو ظاهر شود و چون در اول اسلام تراشيدن عيب عظيم بود در ميان عرب پيغمبر وامام نبايد كارى بكنند كه در نظرها قبيح بنمايد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم موى سر را بقدر چهار انگشت مى گذاشتند و در حج و عمره ميتراشيدند.
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هركه موى سر را بلند بگذارد نيكو رعايت و تربيتش بكنند يا آنكه از ته ببرند و بلند نگذارند و در چندين حديث وارد شده است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه آيا حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم موى سر را دو حصه مى كردند و ميانش را ميشكافتند فرمود كه آنحضرت مو را بحدى بلند نميگذاشتند كه احتياج باين بشود بلكه آنقدر مى گذاشتند كه به نرمه گوش ميرسيد و هيچ يك از پيغمبران موى سر نگاه نميداشتند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه موى سر را بلند بگذارد وميانش را نگشايد حق تعالى در قيامت بپاره از آتش بگشايد.
در حديث وارد شده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از آنكه زنى بحد بلوغ رسيده باشد بروش مردان جميع موهاى سر را در پيش سر يا در ميان سر يا در اطراف سر گره بزند و نياويزد.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از كاكل گذاشتن و مو را در پيش سر گره زدن ونقش خضاب كردن و فرمود كه زنان بنى اسرائيل هلاك شدند بسبب آنكه موى سر را در پيش سر گره ميزدند و نقش خضاب ميكردند و محتمل است كه مراد از نقش خضاب آن باشد كه متعارفست در ميان زنان عرب كه سوزن بدست و بدن ميزنند و سرمه و غير آن در آن ميريزند كه رنگش ميماند و احتمال دارد كه نفشهاى حنا را هم شامل باشد.
در حديث ديگر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از زنى كه موى بالاى پيشانى راميبرد يا مى كند و موهاى رو را مى كند براى زينت يا آنكه گيس خود را با گيس ديگرى ميبافد فرمود كه باكى نيست .
در حديث ديگر فرمود كه اگر با پشم ياموى حيوانات يا موى همان زن ببافد باكى نيست اما با موى زن ديگر نبافند وموى زن ديگر را با موى خود پيوند نكنند و بدانكه اگر با موى حيوانى پيوند كرده باشند كه گوشتش حرام باشد در حال نماز ميبايد با او نباشد كه در آن نماز كردن جايز نيست مگر آنكه از پشم و موئى باشد كه پيش مذكور شد كه نماز در آن ميتوان كرد.
فصل چهارم : در فضيلت شارب گرفتن يعنى موى لب بالا را تا ته گرفتن
سنت مؤ كد است ، هر چند بيشتر از ته بگيرند بهتر است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه شارب خود را دراز مكنيد كه شيطان در آن جا ميكند وپنهان مى شود.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شارب گرفتن رفع غم و وسواس ميكند، و از سنت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه سنت است ، گرفتن موى شارب تا آنكه برسد بدم لب بالا، و حضرت صادق شارب را آنقدر ميگرفتند كه بته مو ميرسيد.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه ناخن وشارب گرفتن از جمعه تا جمعه ديگر امان ميدهد از خوره .
در حديث ديگر وارد شده است كه شخصى بخدمت آنحضرت عرض كرد، كه دعائى تعليم من كن كه باعث زيادتى روزى شود حضرت فرمود، كه شارب و ناخن بگير و بايد كه در روز جمعه باشد.
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه : هر كه ناخن و شارب در هر جمعه بگيرد، در وقت گرفتن بگويد بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ بعدد هر ريزه كه از مو و ناخن او بريزد، حقتعالى ثواب يك بنده از فرزندان اسمعيل آزاد كردن باو عطا فرمايد، بيمار نشود مگر ببيمارى مرگ .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه در روز شنبه و پنجشنبه شارب و ناخن بگيرد، عافيت يابد و از درد دندان و درد چشم .
در حديث ديگر فرمود، كه : شارب را از ته بگيريد وريش را بلند بگذاريد، بيهودان و گبران خود را شبيه مگردانيد، فرمود كه از ما نيست هر كه شارب خود را نگيرد.
فصل پنجم : در آداب ريش بلند كردن
بدانكه سنت است ريش را ميانه گذاشتن نه بسيار بلند و نه بسيار كوتاه و زياده از قبضه گذاشتن مكروه است ، واحتمال حرمت نيز دارد، مشهور ميان علما آنست كه تراشيدن ريش حرام است ، اما بررو و دو طرف لب پائين را تراشيدن جايز است ، احوط آنست كه اصلاح بسيار تند كه شبيه بتراشيدن باشد نكنند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه آنچه از ريش زياده از يك قبضه است در آتش است .
در حديث ديگر منقول است كه دست بر ريش بگير و آنچه زياده از قبضه باشد ببر و از محمدبن مسلم منقول است كه : گفت ديدم كه مصلحى اصلاح ريش حضرت امام محمد باقر عليه السلام ميكرد، حضرت باو فرمود كه ريش را مدور كن .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بشخصى گذشتند كه ريش دراز داشت ، فرمودند كه چه ميشد اگر اين مرد ريش خود را باصلاح ميآورد چون اين خبر باو رسيد، ريش را ميانه ساخت ، بخدمت آن حضرت آمد، حضرت فرمود كه چنين كنيد ريش را.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام پهلوهاى رو را تنگ ميكردند، مويش را و زير ذقن را هم مى چيدند.
در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت ريش را تنگ ميكردند و انبوه نمى گذاشتند، على بن جعفر از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيد، كه از روى ريش ميتوان گرفت ، حضرت فرمود كه از عارض يعنى از پهلوهاى رو بلى و از پيش رونه .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود، كه در زمان پيش گروهى بودند كه ريشرا ميتراشيدند و شارب را مى تابيدند، حقتعالى ايشان را مسخ كرد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون حقتعالى توبه حضرت آدم را قبول فرمود، سر بسجده گذاشت و چون سر برداشت رو بآسمان كرد و گفت پروردگارا حسن وجمال مرا زياده گردان پس بعد از آن ريش بسيار سياهى بر رويش روئيد، پيشتر ريش نداشت گفت پروردگارا اين چيست ؟باو وحى رسيد، كه اين زينت تو و زينت تو زينت مردان فرزندان تست تا روز قيامت .
فصل ششم : در بيان فضيلت موى سفيد و حكم كندن آن
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه پيش از زمان حضرت ابراهيم موى سفيد در سر ورويش بهم نمى رسيد، پس گاه بود كه كسى بمجلسى ميآمد پدر و فرزندانش در آنمجلس حاضر بودند ميان پدر و فرزندان فرق نميكرد، ميپرسيد كه كدام يك پدر شماست چون زمان حضرت ابراهيم شد دعا كرد خداوندا براى من موى سفيدى قرار ده كه از فرزندان خود ممتاز شوم ، پس موى سر و ريشش سفيد شد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه اول كسيكه موى سفيد در محاسن اوبهم رسيد حضرت ابراهيم عليه السلام بود، نظر كرد موى سفيد در ريش خود ديد گفت پروردگارا اين چه چيز است ؟ خطاب باو رسيد كه اين باعث وقار آدمى است ، گفت پروردگارا وقار مرا زياده گردان .
از حضرت امام محمد باقر منقول است كه چون حضرت ابراهيم عليه السلام موى سفيد در محاسن خود ديد گفت حمد وسپاس خداوندى را سزاست كه مرا باين سن رسانيد، دريك چشم زدن معصيت او نكردم .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه موى سفيد را نكنيد، كه آن نور مسلمانى است ، هر كه موى سفيد در ريش او پيدا شود در اسلام ، نورى باشد براى او در قيامت .
از حضرت امام جعفر صادق منقول است كه سه كسند كه خداوند عالميان در روز قيامت بايشان سخن نميگويد، نظر رحمت بسوى ايشان نمى افكند، اعمال ايشان را نمى پسندد، براى ايشان عذاب اليم مهيا است : كسيكه موى سفيد خود را بكند و كسيكه با دست خود بازى كند كه او را منى بيايد يا با جاى بدن خود و كسيكه ديگران باو لواطه كنند، دور نيست كه اين حديث محمول بر آن باشد كه براى غرض فاسدى موى سفيد را بكند زيرا كه در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه باكى نيست موى سفيد را بريدن و كندن ، اما بريدنش را دوست تر ميدارم ، از كندن .
درحديث ديگر هم وارد شده است از آنحضرت كه كندن و بريدن هر دو باكى نيست .
درحديث ديگر فرمود كه حضرت اميرالمؤ منين تجويز بريدن موى سفيد ميفرمودند، اما كندنش را مكروه مى دانست .
از حضرت امام رضا منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه موى سفيد در پيش سر ميمنت است و مبارك است ، در عارضها علامت سخاوت و جوانمردى است ، در جاى زلف علامت شجاعتست ، و در پشت سر شوم است و ظاهرا مراد ابتداى سفيد شدن است .
فصل هفتم : در كندن موى بينى و بازى كردن با ريش
در حديث معتبر از حضرت رسول منقول است كه بايد هر كس موى شارب و موى بينى را بگيرد و باحوال بدن خود بپردازد، كه اينها باعث زيادتى جمال او است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه موى بينى را گرفتن رو را نيكو ميكند.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه چهار چيز است كه از وسواس شيطان است گل خوردن و گل را بدست ريزه كردن و ناخن را بدندان گرفتن و ريش را خائيدن .
از حضرت صادق منقول است كه بسيار دست بر ريش مگذار كه رو را معيوب و بدنما ميكند.
فصل هشتم : در فضيلت ناخن گرفتن
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه ناخن گرفتن دردهاى بزرگ را منع ميكند، روزى را فراخ ميكند.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه : براى اين امر كرده اند بناخن گرفتن كه چون بلند شود شيطان در آن جا مى كند، مورث فراموشى است . حضرت صادق فرمود كه سنت مؤ كد است ناخن گرفتن .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم مردانرا ميفرمود، كه ناخن را از ته بگيريد وزنان را ميفرمود كه اندكى بلندتر بگذاريد، كه زينت شما است و در روايت ديگر وارد شده است ، كه چند گاه وحى بر حضرت رسولخدا نازل نشد از سبب آن پرسيدند، فرمود كه چگونه وحى باز نايستد و حال آنكه شما ناخن نميگيريد و چرك انگشتانرا ازاله نمى كنيد.
فصل نهم : در بيان آداب و اوقات ناخن گرفتن
منقول است كه حضرت رسول نهى فرمود از گرفتن ناخن بدندان .
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه ناخن گرفتن در روز جمعه ايمن مگرداند، از خوره و كورى و پيسى و اگر احتياج بگرفتن نداشته باشى بساى تا از ريزها بريزد.
در چند حديث ديگر فرمود كه شارب و ناخن در هر جمعه بگير واگر نباشد از سوهان و غير آن حك كن تا ديوانگى و خوره و پيسى بتو نرسد.
در حديث ديگر فرمود، كه هر كه در هر جمعه ناخن و شارب بگيرد پيوسته باطهارت باشد تا جمعه ديگر.
در حديث ديگر فرمود كه ناخن و شارب گرفتن و سر را باخطمى شستن در هر جمعه فقر را برطرف مى كند و روزى را زياد مى كند.
درحديث ديگر منقول است كه بآنحضرت عرض كردند، كه خبربما رسيده است ، كه تعقيب خواندان بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب نافع تر است براى زيادتى روزى از سفر كردن بشهرها، حضرت فرمود كه ميخواهى چيزى بتو تعليم كنم كه از اين همه نافع تر باشد؟ گفتم بلى فرمود كه ناخن و شارب را در هر جمعه بگير اگر چه بسائيدن باشد.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام شخصى را ديدند كه آزار چشم داشت ، فرمود كه ميخواهى بتو چيزى بياموزانم كه اگر بجا آورى هرگز درد چشم نبينى ؟ گفت بلى ، فرمودند كه در هر پنجشنبه ناخن بگير آنشخص چنين كرد هرگز درد چشم نديد.
از حضرت امام محمد باقر نيز منقول است كه هر كه باين مداومت كند آزار چشم نبيند، هرگز.
در حديث معتبر وارد شده است كه در ناخن گرفتن ابتدا بانگشت كوچك از دست چپ بكنيد، پستابگيرد وبانگشت كوچك دست راست ختم كند.
درحديث ديگر وارد شده است كه هر كه روز چهارشنبه ناخن بگيرد و ابتدا كند بانگشت كوچك دست راست و ختم كند بانگشت كوچك دست چپ ، او را امان دهد از درد چشم .
درروايت ديگر وارد شده است كه اگر روز پنجشنبه ابتدا كند بناخن انگشت كوچك دست راست و تا انگشت مهين بگيرد، پس ابتدا كند بانگشت كوچك دست چپ و تا انگشت مهين بگيرد، امان يابد از درد چشم ، دور نيست كه اگر در روز چهارشنبه بگيرد ابتدا بانگشت دست چپ كردن بهتراست ، اگر در روز پنجشنبه گيرد ابتدا در هر دستى بانگشت كوچك آن دست كند، اگر در روز پنجشنبه گيرد ابتدا در هر دستى بانگشت كوچك آن دست كند، اگر در روز جمعه يا ساير روزها گيرد، ابتدا بانگشت كوچك دست چپ كند و ختم بانگشت كوچك دست راست بكند، اگر در هر وقت ابتدا بانگشت كوچك دست چپ بكند خوبست چنانچه على بن بابويه گفته است .
در حديث ديگر منقول است كه هر كه ناخنهاى خود را در روز پنجشنبه بگيرد، يك ناخن را براى روز جمعه بگذارد، خدا پريشانى از او زايل گرداند.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه در روز سه شنبه ناخن بگيريد.
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه ناخن هاى خود را در روز جمعه بگيرد حق تعالى دردها را از سرانگشتان او بيرون كند، دوا را در آنها داخل كند، كسى كه در روز شنبه يا پنجشنبه ناخن و شارب بگيرد، از درد دندان و درد چشم عافيت يابد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه ناخن ها را در روز جمعه گرفتن هر دردى را برطرف ميكند، در روز پنجشنبه گرفتن روزى را فراخ ميكند.
در حديث ديگر منقول است كه بحضرت امام موسى عليه السلام عرض كردند، كه اصحاب ما مى گويند كه البته ناخن را در روز جمعه ميبايد گرفت فرمود اگر خواهى در روز جمعه بگير و اگر صبر نبايد كرد تا روز جمعه شود چنانچه در حديث ديگر وارد شده است ، كه هر گاه بلند شود بگيرد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه در روز جمعه ناخن بگيرد، ريشته كردن بن ناخن ها از او بر طرف شود.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه پنجشنبه ناخن بگيرد، فرزندانشت بسيار شود و درد چشم نبيند، اگر كسى خواهد ثواب پنجشنبه و جمعه هر دو را بيابد، در روز پنجشنبه بگيرد و يكى را براى جمعه بگذارد، يا همه را در پنجشنبه بگيرد و در روز جمعه سوهانى بر آن بمالد كه ريزه چند بريزد،در وقت ناخن گرفتن بگويد بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ چنانچه در باب شارب گرفتن گذشت ، آنچه مشهور است كه در ناخن گرفتن دست راست اول انگشت شهادت را مى گيرد، بعد از آن انگشت كوچك را و بعد از آن انگشت مهين و بعد از آن انگشت ميانه و بعد از آن انگشت ديگر و در دست چپ اول انگشت بعد از انگشت كوچك را بگيرد، پس انگشت ميان پس انگشت مهين پس انگشت كوچك پس انگشت شهادت ، در اخبار اهل سنت وارد شده است و آنچه پيش ذكر كرديم از اخبار شيعه است و عمل بآن كردن اولى است .
فصل دهم : در دفن كردن مو وناخن و ساير چيزها كه دفن بايد كرد
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقولست در تفسير اين آيه كريمه كه اَلَمْ نَجْعَلِ اْلاَرْضَ كِفاتا اَحْياءً وَاَمْواتا يعنى آيا نگردانيده ايم ، زمين را محل انضمام و اجتماع و پنهان شدن در حالتيكه زنده اند، در حالتيكه مرده اند حضرت فرمود كه مراد از حال زندگى دفن كردن ، مو و ناخن است .
در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم امرفرمود، ما را كه چهار چيز را در خاك پنهان كنيم ، مو و ناخن و دندان و خون .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هفت چيز است كه از آدمى جدا ميشود و آنها در دفن ميبايد كرد، مو و ناخن و خون وخون حيض و بچه دان و دندان و نطفه كه پاره خون شده باشد.
فصل يازدهم : در فضيلت شانه كردن موى سر و ريش
در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه جامه پاكيزه پوشيدن دشمن را منكوب ميكند، روغن بربدن ماليدن بدحالى و پريشانى را زايل ميكند، سر را شانه كردن تب را ميبرد و ريش را شانه كردن دندانها را محكم ميكند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه سر را بسيار شانه كردن تب را دور مى گرداند، روزى ميآورد وقوت جماع را زياد ميكند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شانه كردن فقر را برطرف ميكند، دردها را ميبرد.
در حديث ديگر فرمود كه روزى را زياد ميكند، مو را نيكو ميكند، حاجت را روا ميكند، پشت را محكم ميكند، بلغم را قطع ميكند.
در روايت ديگر موجب بسيارى فرزند ميشود.
درحديث ديگر فرمود كه شانه كردن عارض دندانها را محكم ميكند، شانه كردن پائين ريش طاعون را از اين كس دور مى گرداند، شانه كردن زلف وسواس سينه را ميبرد، شانه كردن سر بلغم را قطع ميكند.
فصل دوازدهم : در آداب و اوقات شانه كردن و انواع شانه ها
در حديث معتبر منقول است كه در ميان جانماز حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شانه بود، كه هر گاه از نماز فارغ ميشدند شانه ميكردند.
در حديث حسن از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است در تقسير آيه كريمه خُذُوا زَينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِ مَسْجِدٍ يعنى بگيريد زينت خود را نزد هر مسجدى ، حضرت فرمود از اين زينت است شانه كردن پيش از هر نمازى .
در حديث ديگر نزد هر نماز واجب و سنتى .
در حديث ديگر فرمود، كه هرگاه سر و ريش را شانه كنى شانه را بر سينه خود بكش كه اندوه و بيمارى را ميبرد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه ريش خود را هفتاد نوبت شانه كند وبشمارد يكى يكى شيطان تا چهل روز نزديك او نيايد، و در حديث ديگر فرمود كه در حمام شانه مكن كه مو را تنگ ميكند.
در حديث ديگر فرمود كسيكه اراده شانه كردن داشته باشد، شانه را بدست راست بگيرد در حالتيكه نشسته باشد، و بر بالاى سر بگذار و پيش سر را شانه كند و بگويد اَلّلهُمَّ حَسِّنْ شَعْرى وَبَشَرى وَطَيِّبْهُما وَاصْرفْ عَنّى الْوَباءَ پس عقب سر را شانه كند و بگويد اَلّلهُمَّ لاتَرُدَّنى عَلى عَقَبى وَاصْرِفْ عَنّى كَيْدَ الشَّيْطانِ وَلا تُمَكِّنْهُ مِنْ قيادىَ فَيرُدّنى عَلى عَقَبى پس ابروها را شانه كند بگويد، اللهم زَيِّنّى بزينة الهدى پس ريش را از طرف بالا بزير شانه كند، شانه را بر سينه بمالد و بگويد اَلّلهُمَّ سَرِّحْ عَنّى الْغُمُومَ وَالْهُمُومَ وَالْهُمُومَ وَ وَحْشَةَ الصُّدُورِ وَ وَسْوَسَةَ الشّيْطانِ پس از پائين ريش بطرف بالا شانه كند و سوره اِنااَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةَ الْقَدْرِ بخواند.
در روايت ديگر وارد شده است كه چون خواهى ريش را شانه كنى از زير ريش بطرف بالا چهل مرتبه شانه كن و سوره اِنّااَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ بخوان ، از طرف بالا بجانب پائين هفت مرتبه شانه كن و سوره وَالْعادِياتِ بخوان پس بگو اَلّلهُمَّ سَرِّحْ تا آخر دعا.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه هر كه شانه را هفت مرتبه بر سر وريش و سينه بكشد دردى نزديك او نيايد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه ايستاده شانه مكن كه باعث ضعف دل ميشود، نشسته شانه كن كه دل را قوى ميكند، پوست را پر ميكند.
در حديث ديگر وارد شده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بآب شانه ميكردند يعنى شانه را بآب فرو ميبردند و ميماليدند.
در روايت ديگر وارد شده است كه در وقت شانه كردن ريش سنتست كه اين دعا بخواند،اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَلْبْسنى جَمالاً فى خَلْقِكَ وَزينَةً فى عِبادِكَ وَحَسِّنْ شَعْرى وَبَصَرى وَلا تَبْتَلِيَنى بِالنِّفاقِ وَاْرْزُقْنى اَلْمَهابَةَ بَيْنَ بَرِيَّتِكَ وَالرَّحْمَةَ مِنْ عِبادِكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ايستاده شانه كند صاحب قرض شود. واز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه ايستاده شانه كردن باعث فقر و پريشانى ميشود.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ريش را از طرف پائين چهل مرتبه و از طرف بالا هفت مرتبه شانه ميكردند، و ميفرمودند كه روزى را زياد ميكند، بلغم را قطع ميكند.
از قاسم بن وليد منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيد از روغن دان و شانه كه از استخوان فيل باشد، فرمود كه باكى نيست .
از حسن بن عاصم منقول است كه بخدمت حضرت امام موسى عليه السلام رفت ديد كه حضرت شانه از استخوان فيل در دست دارند، بآن شانه ميكنند گفت فداى تو شوم جماعتى در عراق هستند كه شانه كردن از استخوان فيل را حلال نميدانند، فرمود كه چرا، پدرم يك شانه يا دو شانه از اين داشتند، پس فرمود كه شانه كنيد، باستخوان فيل كه تب را ميبرد.
دراحاديث بسيار وارد شده است كه ائمه عليهم السلام بشانه استخوان فيل شانه ميكردند.
در روايتى از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بشانه نقره شانه كردن مكروه است .
باب ششم : در آداب بوى خوش كردن : و گل بوئيدن و روغن ماليدن
فصل اول : دربيان سبب پيدا شدن بوهاى خوش در زمين
درحديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون آدم وحوا از بهشت بر زمين آمدند، حضرت آدم بر كوه صفا قرار گرفت ، حضرت حوا بر كوه مروه و حضرت حوا چون در بهشت از بوى خوش آنجا گيسوى خود را شانه كرده و بسته بود، چون بزمين آمد گفت چه اميد داشته باشم از مشاطگى كه در بهشت كرده ام ،حال آنكه الحال خدا از من در خشم است ، پس گيسوهاى خود را گشود پس آن بوى خوش كه از گيسوى او فرو ريخت باد بمشرق و مغرب برد و اكثرش را بر زمين هند ريخت باين سبب اكثر بوهاى خوش در هند ميرويد، در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه چون حضرت آدم از آن درخت كه نهى شده بود از خوردن آن تناول نمود، جامه ها و زيورهاى بهشت همه از او فرو ريخت ، پس برگى از برگ هاى بهشت را گرفت و عورت خود را بآن پوشانيد چون برزمين آمد باد جنوب بوى خوش آن برگ را به هند رسانيد و درختان گياههاى هند را خوشبو گردانيد، باين سبب گياههاى خوشبو در هند ميباشد و اول جانورى كه از آن برگ بهشتى يا از آن گياهها خورد آهوى مشك بود، چون از آن برگ خورد بوى خوش در گوشت و خونش جارى شد تا آنكه جمع شد در پيش نافش و از آن مشك بهم رسيد.
فصل دوم : درفضيلت بوى خوش و آداب آن
در احاديث معتبره وارد شده است كه عطر و بوى خوش كردن از جمله اخلاق پسنديده پيغمبرانست .
از حضرت صادق منقول است كه بوى خوش دلراقوى ميكند، قوت جماع را ميافزايد.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقول است كه سزاوار نيست مرد را كه ترك كند بوى خوش را در هر روز، اگر قادر نباشد يكروز نه يك روز و اگر قادر نباشد، در هر جمعه و اينرا البته ترك نكند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بوى خوش بر شارب ماليدن از اخلاق پيغمبرانست .
گراميداشتن ملائكه است كه اعمال آدمى را مينويسند بسبب آنكه ايشانرا خوش ميآيد.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مرويستكه هر كه در هر روز بوى خوش بر خود بمالد تا شب عقلش با او باشد، و فرمود كه نماز كسيكه خوشبو باشد بهتر است از هفتاد نماز كه بى بوى خوش باشد، فرمود كه سه چيز است كه خدا پيغمبرانرا داده بوى خوش و زنان و مسواك .
در حديث ديگر فرمود كه لازم است بر بالغى كه در هر جمعه شارب و ناخن بگيرد و چيزى از بوى خوش بر خود بريزد و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چون روز جمعه ميرسيد بوى خوش نزد آنحضرت نبود، روپاك بعضى از زنان را ميطلبيد كه بوى خوش داشت و تر ميكرد و بر روى مبارك ميماليد.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق بر موضعى كه سجده ميفرمودند بعداز آن ميشناختند آنموضع را از بوى خوش آنحضرت ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ميفرمودند كه جبرئيل مرا گفت كه يكروز در ميان خود را خوشبو كن ، در روز جمعه البته ناچار است و ترك مكن ، ميفرمود كه در روز جمعه البته خود را خوشبو كنيد اگر چه از بوى خوش زنان باشد، روزى عثمان بن مظعون بخدمت آنجناب عرضكرد، كه ميخواهم بوى خوش و چيزى چند از لذتها ترك كنم ، حضرت فرمود كه ترك بوى خوش مكنيد، كه ملائكه بوى خوش مؤ من را ميبويند، و در هر جمعه البته ترك مكن و فرمود كه هر چه صرف نمائى در بوى خوش اسراف نيست .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلتم زر در بوى خوش زياده از طعام صرف ميكردند، فرمود كه بوى خوش زنان بايد كه رنگش ظاهر و بويش مخفى باشد و بوى خوش مردان بايد كه بويش ظاهر و رنگش مخفى باشد.
از حضرت امام موسى منقول است كه ناخن بگيريد در روز سه شنبه ، وحمام برويد در روز چهارشنبه حجامت بكنيد در روز پنجشنبه ، و ببهترين بوهاى خوش خود را خوشبو كنيد در روز جمعه .
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چهار چيز است كه دل را ميگشايد، غم را زايل ميكند، بوى خوش كردن و عسل خوردن و سوارى كردن و بسبزه نظر كردن .
حضرت اميرالمؤ منين فرمود كه بايد زن مسلمان پيوسته براى شوهر، خود را خوشبو كند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه در حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سه خصلت بود كه در ديگرى نبود، اول آنكه آنحضرت را سايه نبود دويم آنكه در هيچ راهى نمى گذشت مگر آنكه دو روز يا سه روز كه كسى از آن راه مى گذشت ميدانست كه آنجناب از آنراه عبور نموده اند از بوى خوشى كه در آنراه مانده بود، سيم آنكه بهر سنگ و درختى كه مى گذشتند آنجناب را سجده ميكردند.
از حضرت رسول منقول است كه هر زنى كه بوى خوش كند و از خانه بيرون آيد پيوسته لعنت الهى بر او باشد تا بخانه برگردد.
فصل سوم : در كراهت رد كردن بوى خوش
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه آيا كسى ميتواند بوى خوش را كه براى او بياورند رد كند، و قبول نكند، فرمود كه سزاوار نيست او را كه رد كند، كرامت را.
در حديث ديگر فرمود كه بنزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آوردند روغن خوشبوئى ، حضرت گرفتند و برخود ماليدند و در آنروز روغن ماليده بودند، بعد ازآن فرمودند كه هرگز بوى خوش را رد نميكنم .
درحديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم رد نميكردند بوى خوش و شيرينى را كه براى آنجناب ميآوردند.
از حسن بن جهم منقول است كه گفت رفتم بخدمت حضرت رضا عليه السلام براى من ظرفى كه در آن مشك بود آورد و فرمود كه بردار بخود بمال قدرى برداشتم ماليدم فرمود، كه ديگر بردار و در گود پائين گردن خود بمال برداشتم و ماليدم پاره ديگر ماند فرمود كه اين را هم بدانجا بمال ماليدم ، بعد از آن فرمود كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ميفرمود كه رد نميكند، كرامت را مگر خر. گفتم كرامت كدامست ؟ فرمود، كه بوى خوش و بالشيكه براى نشستن و تكيه كردن تواضع كنند و مانند آن .
فصل چهارم : در فضيلت مشك و عنبر و زعفران
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه بوى خوش مشكست و عنبر و زعفران وعود.
درحديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام مشك دانى از قلع داشتند، و هر وقت كه اراده رخت پوشيدن ميكردند، آنرا مى طلبيدند و از مشك برخود ميماليدند.
در حديث ديگر وارد شده است كه شيشه از مشك داشتند در جانماز خود و هرگاه بنماز برميخاستند برخود ميماليدند.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آنقدر مشك بر خود ميماليدند كه رنگ مشك از فرق مبارك ايشان ظاهر بود و در حديث صحيح منقول است حضرت رسول مشك دانى داشتند، كه هرگاه وضو ميساختند با دست تر آنرا مى گرفتند، و چون بيرون ميآمدند از بوى خوش ميدانستند، كه آنحضرت ميآيند.
در حديث ديگر منقول است كه جناب امام رضا حقه بيرون آوردند، از آبنوس و در آن خانه ها بود كه در هر خانه بوى خوشى بود ويكى از آنها مشك بود.
درحديث صحيح منقول است كه على بن جعفر از حضرت امام موسى سؤ ال كرد كه آيا مشك را در روغنى كه برخود ميمالند، داخل ميتوان كرد فرمود كه من ميكنم و باكى نيست .
در روايت ديگر منقول است كه باكى نيست كه مشك داخل طعام كنند.
در روايت ديگر وارد شده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم خود را بمشك و عنبر خوشبو ميكردند.
احاديث در مدح خلوق وارد شده است وآن بوى خوشى بوده است كه از چندين چيز بعمل ميآورده اند يك جزوش زعفران بوده است ، و در بعضى اخبار وارد شده است ، مداومت بر آن نكنند.
در روايت ديگر وارد شده است كه شب تا صباح بر بدن نگذارند. و دور نيست كه اين نهى ها بر آن باشد كه رنگش در بدن بسيار نماند.
فصل پنجم : درفضيلت غاليه
بسند موثق منقول است كه اسحق بن عمار بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرضكرد، كه من با تجار سودا ميكنم و غاليه برخود ميمالم براى آنكه مرا فقير ندانند، حضرت فرمود كه غاليه كم و بسيارش مساويست كسيكه اندك غاليه گاه گاه برخود بمالد كافيست ، او را اسحق گفت كه من بفرموده حضرت عمل كردم و سالى ده درهم غاليه ميخرم و تمام سال باين خوشبو مى شوم .
در حديث ديگرمنقول است كه حضرت على بن الحسين عليه السلام شبى از خانه بيرون آمدند، و جبه خز و عباى خز پوشيده بودند و ريش خود را بغاليه خوشبو كرده بودند، پرسيدند از آنجناب كه در اين شب باين هيئت براى چه بيرون آمده ايد؟ فرمود كه ميخواهم عبادت كنم ، و حوران بهشت را از خدا خواستگارى كنم ، يعنى براى عبادت زينت و بوى خوش كردن سنت است .
در حديث صحيح منقول است كه امام رضا عليه السلام فرمود كه روغنى براى آنجناب بعمل آوردند، كه در آن مشك و عنبر داخل كرده بودند، و فرمود كه در كاغذى آية الكرسى و سوره قُلْ اَعوُذُ بِرَبِّ النّاسِ وَقُلْ اَعُوذُ بِرَّبِ الْفَلَقِ و آيه چند از آيات حفظ نوشتند و در ميان غلاف شيشه آن روغن گذاشتند، و پيوسته بر ريش خود ميماليدند.
در روايت ديگر منقول است كه جناب امام رضا عليه السلام فرمود، كه روغن را با مشك از براى آنجناب بعمل آوردند، و بهفتصد درهم برآمد و فضل بن سهل وزير ماءمون بحضرت نوشت ، كه مردم شما را در اين باب عيب ميكنند، حضرت در جواب نوشتند كه مگر نميدانى كه يوسف پيغمبر خدا بود و جامه ديباى طلا باف ميپوشيد و بر كرسيهاى طلا مى نشست و باينها از حكمتش چيزى كم نميشد پس حضرت فرمود كه غاليه ساختند بچهار هزار درهم .
فصل ششم : در فضيلت و آداب روغن بربدن ماليدن
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه روغن ماليدن بشره را نرم ميكند و دماغ را زياد مى كند و مجارى آبرا در بدن آسان ميكند و خشونت جلد، يا بدخالى ، و تنگى روزيرا برطرف ميكند و رو را نورانى ميگرداند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه روغن ماليدن توانگريرا ظاهر مى كند. و در حديث ديگر فرمود كه فقر را زايل ميكند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه در شب روغن ماليدن در عروق بدن جارى ميشود، و بشره را سيراب ميكند، و رو را سفيد ميكند. و در حديث ديگر فرمود هر كه بر مؤ منى روغن بمالد، حق تعالى براى او بعدد هر موئى نورى بنويسد كه در قيامت باو عطا فرمايد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون روغن را بر كف دست بريزى بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْاَلُكَ الزَّيْنَ وَالزّينَةَ وَالْمَحَبَّةَ وَاَعُوذُبِكَ مِنَ الشَّيْنِ وَالشَّنانِ وَالْمَقْتِ پس كف دست را بر بالاى سر بگذارد و از آنجا ابتدا كند بروغن ماليدن .
در روايت ديگر وارد شده است كه چون روغن را بر كف بريزى بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْاَلُكَ الزّينَةَ فى الدُّنْيا وَاَعوُذُبِكَ مِنَ الشَّيْنِ وَالشَّنانِ فى الدُّنْيا وَاْلاخِرَةِ.
در چند حديث نهى وارد شده است از مداومت بروغن ماليدن در هر روز.
در روايتى وارد شده است كه ماهى يكبار بمالند و در روايت ديگر هفته يكمرتبه يا دو مرتبه اما زنانرا هر روز ماليدن بدنيست .
فصل هفتم : در فوائد روغن بنفشه
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه روغن بنفشه سيد، و بهترين روغنهاى شماست . و در حديث ديگر فرمود كه فضليت روغن بنفشه بر ساير روغنها مثل فضيلت ما است بر ساير مردم . و در حديث ديگر مثل فضيلت شيعيان ما است بر ساير خلق . و در روايت ديگر فرمود كه نيكو روغنى است روغن بنفشه بسيار بماليد كه درد را از سر و چشم ميبرد. و در حديث ديگر فرمود كه از ناحيه شما چيزى نميآيد كه ما بيشتر دوست داريم از روغن بنفشه .
در روايت ديگر از عقبه منقول است كه شخصى از استر افتاده بود و دماغش آفت يافته بود، حضرت صادق عليه السلام فرمود روغن بنفشه در دماغش بچكانيد چنان كردند شفا يافت ، بعد از آن فرمود كه اى عقبه روغن بنفشه در زمستان گرم است ، و در تابستان خنك است ، و براى شيعيان ما نرم است ، و براى دشمنان ما خشك است ، و اگر مردم فضيلت آنرا بدانند، هر آينه يك وقيه از آن قيمتش يك اشرفى ميشود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه روغن بنفشه ، در بينى بچكانيد، كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه اگر مردم فوائد اين روغن را بدانند، از آن بسيار بخورند، و در حديث ديگر فرمود كه گرمى تب را بشكنيد بروغن بنفشه و در حديث ديگر منقولست كه درد سر را زايل ميكند و دماغ را باصلاح مى آورد.
فصل هشتم : در فوائد روغن بان و روغن زنبق
بدانكه بان فستق هندى است ، كه از آن روغن ميگيرند و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نيكو روغنى است روغن بان .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنجناب شكايت كرد از تركهائيكه در دست و پايش بهم رسيده بود، فرمود كه پنبه را بگير، و روغن بان بر آن بريز، و برناف خود بگذار، و يا روغن را در ناف بريز، آن شخص يك مرتبه چنين كرد، آن آزار از او زايل شد.
بسند معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه روغن بان بر خود بمالد، و در پيش روى شيطان بخوابد بقدرت الهى باو ضرر نتواند رسانيد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه برخود بماليد روغن بان ، كه آن امان است از هر دردى ، و پيغمبر آنرا استعمال ميفرمودند. و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هيچ چيز براى بدن ، بهتر از روغن زنبق نيست .
در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام موسى و امام رضا عليهماالسلام ، در بينى ميچكانيدند.
در روايت ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه در روغن زنبق منافع بسيار هست ،و در آن شفاى از هفتاد درد هست .
از حضرت صادق عليه السلام نيز مرويستكه در روغن زنبق ، شفاى هفتاد درد است ، و ظاهر آنست كه مراد زنبق سفيد باشد كه آنرا رازقى ميگويند.
در بسيارى از احاديث بلفظ رازقى وارد شده است ، كه از كلام بعضى ظاهر ميشود كه زنبق ، ياسمن سفيد است .
فصل نهم : در فوائد ساير روغنها
منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كه ياعلى ، روغن زيت بخور، و بربدن بمال هر كه روغن زيت بخورد، وبمالد، شيطان چهل صباح نزديك از نياديد.
در بعضى اخبار وارد شده است كه روغن گل خيرى ، روغن لطيفى است .
در روايت ديگر وارد شده است كه حضرت امام موسى عليه السلام روغن گل خيرى برخود ميماليدند.
در حديث موثق منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در وقتيكه صداع ايشان را عارضى ميشد، روغن كنجد در بينى مى چكانيدند.
در حديث معتبر ديگر منقول است كه آنجناب دوست مى داشتند كه روغن كنجد در بينى بچكانند.
فصل دهم : در فضيلت بخور و انواع و آداب آن
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سزاوار است مرد را كه هرگاه قادر باشد جامه هاى خود را به دود خوشبو بدارد.
از حضرت امام رضا عليه السلام مردم بوى بخور بسيار مى شنيدند.
مرازم روايتكرده استكه با حضرت امام موسى عليه السلام بحمام رفتم چون حضرت بيرون آمدند در زحتكن عود سوز طلبيدند و خود را خوشبو كردند پس فرمود كه مرازم را نيز خوشبو كنيد.
در روايت ديگر وارد شده است كه چون زنان حضرت امام موسى كاظم عليه السلام ميخواستند كه بخور كنند اول يك هسته خرما از خرماى صيحانى كه نوعى است كه خرماهاى مدينه ميگرفتند و خرما و پوست را از آن دانه پاك ميكردند، و در آتش ميانداختند و چون اندكى دود ميكرد بعد از آن بوى خوش را مى انداختند و جامه را بر بخور ميداشتند و ميگفتند كه اين بيشتر باعث خوش بوئى ميشود.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه عود خالص بويش در بدن تا چهل روز ميماند، وعودى كه با بوهاى خوش ديگر پرورده باشند بويش تا بيست روز ميماند.
در حديث ديگر منقول است كه جناب امام رضا عليه السلام با عود هندى خالص بخور ميكردند و بعد از آن گلاب و مشك بر خود مى ماليدند.
در روايت ديگر وارد شده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بعود هفت نوع از شفاست .
در روايت ديگر منقول است كه تحفه كه براى مرد روزه دار آورند آن است كه ريشش را روغن بمالند و جامه اش را ببخور بدارند، و تحفه زن روزه دار آنست كه گيسش را شانه كنند و جامه اش ببخور بدارند.
سيّد بن طاوس عليه الرحمه روايت كرده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در وقت بخور كردن اين دعا را ميخواندند اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتِ اَلّلهُمَّ طَيِّبْ عَرَقِنا وَزَكِّ رَوايِحَنا وَاَحْس مُنْقَلَبنا وَاجْعَلِ التَّقْوى زادَتا وَالْجَنَّةَ مَعادَنا وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَناوَبَيْنَ عا فِيَتِكَ اِيّاناوَكَرامَتِكَ لَنا اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْئىٍ قَديرٌ.
گفته است كه در روايت ديگر منقول است كه در وقت بخور و بوى خوش كردن اين دعا بخوانند اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلّلهُمَّ اءَمْتِعْنى بِما رَزَقْتَنى فَلا تَسْلُبْنى ما خَوَّلْتَنى وَاِجْعَلْ ذلِكَ رَحْمَةً وَلا تَجْعَلْهُ وَبالاً عَلَىَّ اَلّلهُمَّ طَيِّبْ ذِكْرى بَيْنَ خَلْقِكَ كَما طَيَّبْتَ بَشَرى وَنَشْواىَ بِفضْلِ نِعْمَتِكَ عِنْدى .
فصل يازدهم : دربيان فضيلت گلاب و گل سرخ و انواع گلها
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله وسلّم منقول است كه گلاب بررو ريختن آب رو را زياد ميكند و پريشانى را بر طرف ميكند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه گلاب بر رو بمالد، در آنروز بدحالى و پريشانى باو نرسد، و چون گلاب را بر رو، و دستها مالد، حمد خدا بكند، و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه در روز اول ماه مبارك رمضان يك كف گلاب بر رو بريزد، در آنروز ايمن گردد از خوارى و پريشانى ، و هر كه در آنروز بر سرش يك كف گلاب بريزد، در آن سال از مرض سرسام و ذات الجنب ايمن گردد.
بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هر دو كف را از گل سرخ پر كرده بمن عطا فرمودند، چون نزديك بمشام خود بردند، فرمودند كه اين بهترين گلهاى بهشت است بعد از گل مورد.
در حديث ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون مرا بآسمان بردند از عرق من قطره چند بر زمين ريخت ، و گل سرخ از آن روئيد پس از آن گل بدريا افتاد، ماهى خواست كه بردارد و دعموض كه كرميست در ميان آب و سر پهنى دارد و دم باريك درازى دارد، خواست كه بردارد، در ميان ايشان نزاع شد، پس حقتعالى ملكى را فرستاد، كه درميان ايشان محاكمه كرد، و نصف را بماهى داد، و نصف را بدعموص ، باين سبب پنج برگ سبزى كه در زير گل ميباشد دو تا بشكل دم ماهى است ، كه از هر طرف پرى دارد و سه تا بشكل دم دعموص است ، كه باريكست و از هيچ طرف پرى ندارد، و يك طرفش پرى دارد و طرف ديگر ندارد، كه نصصفش بشكل دم ماهى و نصفش بشكل دم دعموص است .
در روايت ديگر منقول است كه چون آنحضرت را بمعراج بردند زمين از رفتن آنحضرت محزون شد، و باين سبب كبر در آن روئيد، و چون بر گشتند زمين شاد شد، و گل سرخ در آن روئيد، پس كسى خواهد كه بوى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را استشمام نمايد گل سرخ را ببويد و در روايت ديگر، از طرق عامه ، از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وارد شده است كه گل سفيد از عرق من روئيده در شب معراج ، و گل سرخ از عرق جبرئيل ، و گل زرد از عرق براق .
در روايتى وارد شده است كه بوئيدن نرگس ، و روغنش را ماليدن ، فضائل بسيار دارد و چون حضرت ابراهيم را در آتش انداختند و حق تعالى آتشرا بر او برد وسلام گردانيد، درميان آتش نرگس براى آنحضرت رويانيد و از آنروز نرگس در ميان مردم بهم رسيد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه وآله وسلّم فرمود كه نيكو گلى است مرزنگوش و در زير عرش ميرويد و آبش باعث شفاى چشم است .
در روايت ديگر منقول است كه بسيار مرزنگوش را ببوئيد كه قوت شامه را ميافزايد واز حضرت صادق عليه السلام منقول است كه گل بيست و يك نوع دارد وسيد و بهترين همه ، گل مورد است .
فصل دوازهم : در آداب گل بوئيدن
در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام و در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر گاه گلى بشما بدهند، ببوئيد و برديده هاى خود بگذاريد، كه آن از بهشت آمده است .
در حديث معتبر، از مالك جهنى ، روايت كرده است كه گلى بحضرت امام جعفر صادق عليه السلام دادم ، گرفتند و بوئيدند وبر هر دو ديده گذاشتند، پس فرمودند كه هر كه گلى را بگيرد وببويد و بر ديده هاى بگذارد و بگويد اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ هنوز بر زمين نگذاشته باشد، كه گناهانش آمرزيده شود.
از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه هر كه گلى را ببويد و برديده ها گذاشته ، صلوات بر محمد و ائمه عليهم السلام بفرستد، حق تعالى براى او از حسنات بقدريكه بيابان عالج كه در مابين مكه و شام و عراق كشيده شده است ، بنويسد و از گناهاى او، بعدد ديگ بيابان محو نمايد.
باب هفتم : در آداب حمام رفتن و سر وبدن شستن و دارو كشيدن و آداب بعضى ازاغسال
فصل اول : در فضيلت حمام
منقول است كه عمر گفت كه بد خانه ايست حمام ، عورت را ظاهر مى كند و پرده را مى درد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه نيكو خانه ايست حمام ، جهنم را بياد ميآورد و چرك را از بدن ميبرد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه حمام يك روز در ميان ، گوشت بدنرا زياد ميكند و هر روز رفتن ، پيه گرده ها را مى گدازد و بدنرا لاغر ميكند.
از سليمان جعفرى منقول است كه گفت بيمار شدم تا آنكه گوشتم همه تحليل رفت ، بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام رفتم ، فرمود كه ميخواهى گوشت بدنت برگردد، گفتم : بلى ، فرمود كه يك روز نه يك روز بحمام برو، كه گوشت بدنت عود ميكند و زينهار كه هر روز مرو، كه باعث مرض سل مى شود.
در حديث ديگر فرمود كسيكه خواهد فربه شود، يك روز بحمام برود و يك روز نرود، و كسى كه گوشت زياد داشته باشد و خواهد كه لاغر شود، هر روز بحمام برود.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه بهترين دواهاى شما حقنه و حجامت كردن و دوادر بينى چكانيدن و حمام است .
در روايت ديگر وارد شده است كه هر كه ايمان بخدا و روز قيامت داشته باشد، بايد كه زنش را بحمام نفرستد و علما تاءويل كرده اند به دو وجه ، اول اينكه اين در بلاديست كه در آن بلاد باعتبار گرمى هوا احتياج ندارند زنان بحمام رفتن ، دوم آنكه مراد آنست كه زن خود را رخصت دهد كه براى سير كردن بحمامها رود.
فصل دوم : در آداب داخل شدن و بيرون آمدن و دعائيكه بايد خواند
در احايث معتبره وارد شده است كه هر كه ايمان بخدا و روز قيامت دارد، بايد كه بى لنگ داخل حمام نشود.
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه با لنگ بحمام داخل شود، حقتعالى گناهان او را بپرده ستر بپوشاند.
در حديث ديگر فرمود هر كه داخل حمام شود و ديده خود را از نظر كردن بعورت ديگران بپوشاند، حق تعالى او را از حميم جهنم ايمن گرداند.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از غسل كردن در زير آسمان بى لنگ و از داخل شدن در نهرها بى لنگ و فرمود كه در نهرها، ساكنان هستند از ملائكه و نهى فرمود از داخل شدن حمام بى لنگ .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه داخل حمام مشو، بعد از آنكه اندك چيزى در معده تو باشد كه حرارت معده را از تو فرو نشاند و اين بيشتر باعث قوت بدنست و داخل حمام مشو در وقتيكه معده پر باشد از طعام .
در حديث ديگر منقول است كه هر گاه آنحضرت اراده حمام رفتن ميكردند اندك چيزى تناول ميفرمودند راوى گفت كه مردم ميگويند كه ناشتا بحمام رفتن بهتر است فرمودند كه نه بلكه اندك چيزى ميبايد خورد كه صفرا را فرونشاند و حرارت اندرون را ساكن گرداند.
در روايت ديگر فرمود كه حمام رفتن ناشتا بلغم را پاك ميكند و بعد از چيزى خوردن صفرا وسودا را پاك ميكند و فرمود كه اگر خواهى گوشت بدنت زياد شود بعد از چيزى خوردن بحمام برو و اگر خواهى كم شود ناشتا برو.
بسند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه در وقتيكه در رختكن حمام جامه ها را از خود ميكنى بگو اَلّلهُمَّ انْزَعْ عَنّى رَبْقَةَ لنِّفاقِ وَثَبّتنْى عَلَى اْلايمانِ پس چون داخل خانه اول حمام بشوى بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَاسْتَعيذبُكَ مِنْ اَذهُ و چون داخل خانه دوم شوى بگو اَلّلهُمَّ اءَذْهِبْ عَنّى الرِّجْسَ النَّجِسَ وَطَهِّرْ جَسَدى وَقَلْبى و بگير از آب گرم و بر سر بريز و بعضى از آن آبرا پا بريز و اگر توانى كه جرعه از آن بخورى بخور، كه مجراى بول را پاك ميكند و در خانه دوم ساعتى صبر كن ، پس چون داخل خانه سوم شودى ، بگو نَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ وَنَسْئَلُهُ الْجَّنةَ و مكرر اين را بگو تا هنگام بيرون آمدن از آنخانه گرم و زينهار كه آب سرد و خربزه در حمام مخور، كه معده را فاسد ميكند و آب سرد برخود مريز، كه بدن را ضعيف ميكند و چون از حمام بيرون آئى آب سرد بر پا بريز كه درد را از بدنت ميكشد، چون مشغول جامه پوشيدن شودى بگو اَللّهُمَّ اَلْبِسْنى التَّقْوى وَجَنّبْنى الرَّدى پس چون اينها كه گفتم بكنى ، از همه درد ايمن شوى .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه چون بعد از بيرون آمدن تو از حمام برادر مؤ من بگويد طابَ حَمّامُكَ وَحَميمُكَ تو در جواب بگو اَنْعَمَ اللّهُ بالَكَ.
در روايت ديگر وارد شده است كه حضرت امام حسن عليه السلام از حمام بيرون آمدند شخصى بآنحضرت گفت طابَ اِسْتِحْمامُكَ حضرت او را منع كردند، پس گفت طابَ حَمّامُكَ باز او را منع كردند پس گفت طابَ حَميمُكَ باز منع كردند او را گفت پس چه گويم ؟ فرمود كه بگو طابَ ماطَهُرَ مِنْكَ وَطَهُرَ ماطابَ مِنْكَ يعنى خدا طيب و پاكيزه و نيكو گرداند بنيكى معنوى بسبب مغفرت گناهان و توفيق طاعات آنچه پاك شده است ، در حمام از اعضاى بدن تو و پاك گرداند از لوث گناهان و جهالت وضلالت آنچه پاكيزه و نيكوست از تو، كه آن دل و نفس و عقل و ساير قوى و اعضاى شريفه باشد.
در روايت ديگر منقول است كسى كه از حمام بيرون آيد باو بگويد اَنْقَى اللّهُ غُسْلَكَ و او در جواب بگويد طَهَّرَكُمُ اللّهُ.
حضرت صادق عليه السلام فرمودند كه هرگاه از حمام بيرون ميآئيد، عمامه بر سر ببنديد، و فرمود كه بعد از بيرون آمدن از حمام ، پاها را بشوئيد، كه درد شقيقه را زايل ميكند.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام هر گاه از حمام بيرون ميآمدند در زمستان و تابستان عمامه بر سر مى پيچيدند و ميفرمودند كه امانست از درد سر.
در روايت وارد شده است كه چون كسى داخل حمام شود و حرارت بر او غلبه كند، آب سرد بر خود بريزد، تا حرارتش ساكن شود.
از حضرت امام موسى عليه السلام وارد شده است كه در روز چهارشنبه بحمام برويد.
فصل سوم : در بيان آنچه در حمام نبايد كرد و آنچه تجويز شده است .
منقول است از حضرت صادق عليه السلام كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ميفرمود كه در حمام بر پشت نخوابيد كه پيه گرده ها را مى گدازد و آجر وسفال بر پاى خود مسائيد كه مورث خوره است .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه مرد با پسر خود بحمام نرود، كه نظر كند بعورت او و فرمود كه پدر و مادر را جايز نيست كه نظر كنند بعورت فرزند خود و فرزند را جايزنيست كه نظر كند بعورت پدر و مادر و فرمود كه : حضرت رسولخدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم لعنت فرمود كه كسى نظر بعورت كسى كند در حمام ، يا بى لنگ رود، كه ديگران بعورت او نظر كنند.
در حديث ديگر فرمود كه بر پهلومخواب در حمام كه پيه گرده ها را مى گدازد و لاغر ميكند آدمى را، و در حمام شانه مكن ، كه مو تنگ ميشود و سر را به گل مشو، كه غيرت را ميبرد و سفال بر بدن ممال ، كه مورث پيسى است و لنگ بر رو ممال ، كه آبرو را ميبرد و ابن بابويه عليه الرحمه گفته است كه مراد گل مصر و سفال شام است .
در حديث صحيح منقول است كه از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيدند، از قرآن خواندن در حمام و جماع كردن در حمام چونست ؟ فرمود كه : باكى نيست .
در روايت حسن ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند كه آيا حضرت اميرالمؤ منين نهى ميفرمود از قرآن خواندن در حمام ؟ حضرت فرمود كه : وقتى نهى ميفرمود كه كسى عريان باشد، اگر لنگ بسته باشد باكى نيست .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : باكى نيست مرد را كه در حمام قرآن بخواند، اگر غرضش رضاى خدا باشد نه خوش خوانى .
در حديث صحيح ديگر منقول است كه : روزى آنحضرت ميخواستند بحمام روند، حمامى گفت كه : اگر ميخواهيد حمام را براى شما خلوت كنم ، فرمود كه : در كار نيست مؤ من كارش از اين سبكتر ميباشد كه حمام را براى او قورق كنند.
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه : هر كه از حمام سفالى بردارد و بربدن خود بمالد و پيسى باو برسد، ملامت نكند مگر خود را و كسى كه غسل كند از آبيكه از غسل مردم جمع شده باشد در حمام و خوره باو برسد ملامت نكند مگر خود را.
در حديث موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : زينهار كه در حمام بر پهلو مخواب كه پيه گرده ها را آب ميكند، و بر پشت مخواب كه درد اندرون بهم ميرسد و شانه مكن كه مو را مى ريزاند، و مسواك مكن كه دندانها رامى ريزاند و سر را بگل مشو كه رو را سمج و بدنما ميكند، ولنگ را بر سرو روممال كه آبرو را ميبرد، و كف پا را بسفال مساى كه باعث پيسى ميشود و از آبيكه در حوض هاى كوچك در حمام هاى سنيان جمع ميشود از غسل مردم غسل مكن كه در آن غساله يهودى و نصرانى و گبر و دشمن ما اهلبيت كه از همه بدتر است جمع ميشود و خدا خلقى از سگ نجستر خلق نكرده است و كسيكه عداوت ما اهلبيت دارد از سگ نجستر است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : بول كردن در حمام ، مورث فقر و پريشانى است .
در حديث ديگر فرمود كه : مرد با كنيزانش بحمام بروند اما بايد كه لنگ بسته باشند مانند خران برهنه نباشند كه نظر بعورت يكديگر كنند.
در روايتى وارد شده است كه در حمام سلام نكنند و آن در صورتى است كه لنگ نبسته باشند زيرا كه در احاديث بسيار وارد شده است كه ائمه در حمام سلام كرده اند بر مردم .
فصل چهارم : در فضيلت شستن سر وبدن و دفع بوهاى بد از خود كردن
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : كافى است آب از براى خوشبو كردن بدن فرمود هر كه جامه بپوشد بايد كه پاكيزه باشد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : شستن سر چرك را ميبرد و آزار چشم را دفع ميكند و شستن جامه ، غم و اندوه را ميبرد و پاكيزگى است براى نماز و فرمود كه خود را پاكيزه كنيد بآب از بوى بدى كه مردم از آن متاءذى ميشوند ودر پى اصلاح بدن خود باشيد، بدرستيكه خدا دشمن مى دارد از بندگانش آن كثيف گنديده را كه پهلوى هر كه بنشيند از او متاءذى شود فرمود كه آب را بوى خوش خود گردانيد.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : حق تعالى غضب نكرد بر بنى اسرائيل مگر وقتيكه ايشان را داخل مصر كدر و راضى نشد از ايشان مگر وقتيكه ايشان را از مصر بيرون كرد و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه : سر خود را بگل مصر مشوئيد، و از كوزه كه در مصر ميسازند آب مخوريد، كه خوارى و مذلت ميآورد و غيرت را ميبرد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : دوست نمى دارم كه سر خود را گل مصر بشويم ، از ترس آنكه مرا ذليل گرداند و غيرت مرا ببرد.
از جابر جعفى منقول است كه شكايت كرد بحضرت امام محمد باقر عليه السلام از آنكه گرى در سرم هست و بسيار مى ريزد و جامه مرا چركين ميكند، فرمود كه : مورد را بكوب و آبش را بگير و با سركه كه از شراب بعمل آورده باشند و بسيار تند باشد بر هم بزن ، آنقدر كه كف كند، پس سر و ريش را بآن بقوت تمام بمال و بشوى ، پس بروغن شير تازه سر و ريش را چرب كن ، كه آن علت زايل ميشود.
فصل پنجم : در فضيلت شستن سر با سدر و خطمى
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق منقول است كه : ناخن و شارب گرفتن و سر را باخطمى شستن ، فقر و درويشى را زايل ميكند و روزى را زياد ميكند.
در حديث موثق ديگر فرمود كه : شستن سر با خطمى در هر جمعه ، امان مى دهد از پيسى و ديوانگى .
در روايت ديگر فرمود كه : هر كه ناخن و شارب بگيرد و سر را با خطمى بشويد در روز جمعه ، ثواب كسى دارد كه يك بنده آزاد كرده باشد.
در حديث ديگر فرمود كه : شستن سر با خطمى ، دل را مى گشايد وسودا و اندوه را بر طرف ميكند.
در حديث موثق از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه شستن سر با سدر روزى را زياد مى كند.
در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : چون حق تعالى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را امر فرمود كه اسلام را ظاهر گرداند و آنحضرت كمى مسلمانان و بسيارى كافران را ديد بسيار غمگين شد، حق تعالى حضرت جبرئيل را با يك برگ سدر از درخت سدرة المنتهى فرستاد، كه سر را بآن بشويد، پس بآن شستن ، اندوه آنحضرت بر طرف شد.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : شستن سر با خطمى امان مى دهد از درد سر و بيزار ميگرداند از پريشانى و سر را پاك مى كند از گرى .
در حديث ديگر فرمود كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سر خود را با برگ سدر مى شستند و ميفرمودند كه : بشوئيد سر خود را با برگ سدر، كه هر ملك مقرب و هر پيغمبر مرسل ، آنرا بپاكى ياد كرده است و هر كه سرش را بآن بشويد، حق تعالى و سوسه شيطان را هفتاد روز از او دور گرداند و هر كه هفتاد روز وسوسه شيطان از او دور شود، معصيت خدانكند وهر كه معصيت خدا نكند، داخل بهشت شود.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : شستن سر با خطمى چرك و جانوران سر را بر طرف ميكند.
فصل ششم : در فضيلت دارو كشيدن
در حديث حسن از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : دارو كشيدن پاك كننده بدن است .
در حديث صحيح منقول است كه : عبدالرحمن بن ابى عبداللّه گفت : با حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بحمام رفتم ، فرمود كه : دارو بكش ، گفتم : چند روزيست كشيده ام ، فرمود كه : ديگر بكش كه پاك كننده بدنست و براين مضمون چند حديث وارد شده است .
در حديث ديگر منقول است كه : شخثى تكليف دارو كشيدن كردند، او گفت كه : سه روز است كه كشيده ام ، فرمود كه : باز بكش ، كه پاك مى گرداند تو را.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقولستكه : دارو كشيدن ، دفع دلگيرى و پريشانى خاطر ميكند و بدن را پاك ميكند.
در حديث صحيح از آنحضرت منقول استكه : موى بدن چون بلند ميشود، آب پشت را قطع ميكند، يعنى فرزند بوجود نمى آيد و بندها را سست ميكند و ضعف و تنبلى مى آورد و نوره كشيدن ، آب پشت را زياد ميكند و بدن را قوى ميكند و پيه گرده ها را زياد ميكند و بدن را فربه ميكند.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه : موهاى بدن را از خور بيندازيد، كه نجس و كثيف است .
در حديث صحيح از آنحضرت منقول استكه : موى بدن چون بلند ميشود، آب پشت را قطع ميكند، يعنى فرزند بوجود نمى آيد وبندها را سست ميكند وضعف و تنبلى مى آورد و نوره كشيدن ، آب پشت را زياد ميكند و بدن را قوى ميكند و پيه گرده ها را زياد ميكند و بدن را فربه ميكند.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : چهار چيز است كه از اخلاق پيغمبرانست ، بوى خوش كردن و سر تراشيدن و نوره ماليدن و بسيار جماع كردن .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول استكه : موى شارب و پشت زهار و زير بغل را بلند مگذاريد كه شيطان در آنجا جا مى گيرد و پنهان ميشود.
فصل هفتم : در ازله كردن موى زير بغل
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : دراز مكنيد موى زير بغل را، كه شيطان در آنجا پنهان ميشود.
در حديث معتبر ديگر منقول استكه : حضرت امام جعفر صادق عليه السلام زير بغل را دارو مى گذاشتند و ميفرمودند كه : كندن موى زير بغل دوش ها را سست ميكند.
در حديث ديگر منقول است كه : دارو گذاشتن زير بغل بهتر است از تراشيدن و تراشيدن بهتر است از كندن .
در حديث ديگر وارد شده است كه : بسيار بود كه آنحضرت از براى ازاله موى زير بغل بحمام مى رفتند و همين موضع را دارو ميكشيدند و بيرون مى آمدند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : موى زير بغل را كندن ، گندبغل را برطرف ميكند وپاك كننده است و سنت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم است .
فصل هشتم : در غايت زمانيكه نوره را تاءخير توان كرد
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول استكه : هر مرديكه ايمان بخدا و روز قيامت دارد، بايد موى پشت زهار را زياده از چهل روز نگذارد وحلال نيست زنيرا كه ايمان بخدا و روز قيامت داشته باشد اينكه ترك كند ازاله موى زهار را زياده از بيست روز.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در هر جمعه دارو ميكشيدند موى پشت زهار و ميان پا را.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : سنت در نوره كشيدن ، آنست كه هر پانزده روز يكمرتبه بكشند و اگر كسى بيست و يكروز ودر روايتى بيست روز، بر او بگذرد كه نوره نكشيده باشد، قرض كند و نوره بكشد و كسى كه چهل روز بگذرد كه نوره نكشد، او مؤ من و مسلمان نيست و او را هيچ كرامت نزد خدا نيست .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه ايمان بخدا و روز قيامت دارد، موى زهار را زياده از چهل روز نگذارد، پس اگر چيزى نيابد، بعد از چهل روز قرض كند وپس نيندازد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه : دوست ميدارم از براى مؤ من كه هر پانزده روز، نوره بمالد.
از حضرت صادق منقول است كه : بايد كه پشت زهار را يك هفته بيشتر نگذارد و هر كه نوره را زياده از يكماه ترك كند، نمازش مقبول نيست .
فصل نهم : در دعاهاى وقت نوره كشيدن
از حضرت صادق منقول است كه : هر كه پيش از نوره كشيدن ، اندكى از نوره بردارد و ببويد و بر سر بينى بگذارد و بگويد:صَلَّى اللّهُ عَلَى سُلَيْمانِ بْنِ داوُدَ كَما اَمَرَ بِالنُّورَةِ، او را نوره نسوزاند.
از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه : هر كه وقت نوره ماليدن بربدن ، اين دعا را بخواند، خدا او را از چركها و كثافتهاى دنيوى و از گناهان پاك گرداند و بعوض آن مو باو موئى كرامت فرمايد كه در آن مو گناه نكند و بعدد هر موئى از بدنش ملكى خلق كند كه از براى او تسبيح الهى كند تا روز قيامت و بدرستيكه يك تسبيح از تسبيح ملائكه ثوابش برابر است با ثواب هزار تسبيح اهل زمين و دعا اينست : اءَللّهُمَّ طَيِّبْ ما طَهُرَ مِنّى وَ طَهِّرْ ماطابَ مِنّى وَ اَبْدِلْنى شَعْرا طاهِرِا لايَعْصيكَ، اَللّهُمَّ اِنّى تَطَهَّرْتُ ابْتِغآءَ سُنَّةِ الْمُرْسَلينَ وَ ابْتِغآءَ رِضْوانَكَ وَمَغْفِرَتَكَ فَحَرّمْ شَعْرى وَبَشَرى عَلَى النّارِ وَ طَهِّرْ خَلْقى وَطَيِّبْ خُلْقى وَ زَكِّ عَمَلى وَاجْعَلْنى مِمِّنْ يَلْقاكَ عَلى الْحَنَفيَّةِ السَّمْحَةِ مِلَةِ اِبْراهِيمَ خَليلِكَ وَ دينِ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم حَبيبِكَ وَ رَسُولِكَ عامِلاً بِشَرايِعِكَ تابِعا لِسُنَّةِ نَبيّكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آخِذا بِهِ مُتؤَدِبا بِتاءَدْيبِكَ وَ تَاءَديبِ رَسُولِكَ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وَ تَاءْديبِ اَوْلِيائِكَ الَّذينَ غَذَوْتَهُمْ بِادَبِكَ وَ زَرَعْتَ الْحِكْمَةَ فى صُدُوِرِهمْ وَ جَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ عِلْمِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ.
فصل دهم : در اوقات نوره كشيدن و ساير آداب آن
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : يكمرتبه در تابستان دارو كشيدن ، بهتر است در فضيلت و نفع از ده مرتبه كه در زمستان بكشند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مرويستكه : احتراز كنيد از نوره ماليدن در روز چهارشنبه ، كه روز نحس مستمر است ، جهنم در روز چهارشنبه خلق شده است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول استكه : پنج چيز است كه مورث پيسى است نوره در روز جمعه و چهارشنبه ماليدن ، وضو وغسل بآبى كردن كه در آفتاب گرم شده باشد، در حال جنابت چيزى خوردن ، زن را در حال حيض جماع كردن ، و در حال سيرى چيزى خورد.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : هر كه در روز جمعه نوره بكشد و پيس شود، ملامت نكند مگر خود را و دور نيست كه اين دو حديث ، محمول بر تقيه باشد، يا آنكه يكى از طريق اهل سنت است . زيرا كه حديث گذشت كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در روز جمعه دارو ميكشيدند.
در حديث معتبر ديگر منقول است كه : بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كردند كه مردم ميگويند: كه نوره كشيدن در روز جمعه مكروه است ، حضرت فرمود: چنين نيست كه تو گمان كرده چه چيز پاك كننده تر است از نوره كشيدن در روز جمعه .
در حديث ديگر منقول است كه : على بن يقطين خواست كه بخدمت حضرت امام موسى عليه السلام بنويسد كه : آيا مرد در حال جنابت دارو ميتواند كشيد و فراموش كرد، حضرت از باب اعجاز باو نوشتند كه باكى نيست ، نوره باعث زيادتى پاكيزگى جنب است .
از حضرت صادق عليه السلام نيز پريسدند، فرمود: باكى نيست .
در حديث حسن منقول است كه : از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه كسيكه دارو كشد ايستاده بول ميتواند كرد، فرمود كه : باكى نيست .
در روايت ديگر منقول است كه : كسيكه در وقت دارو كشيدن بنشيند، بيم آنستكه بعلت فتق مبتلا شود.
بشير نَبّال با حضرت امام محمد باقر عليه السلام بحمام رفتند، حضرت لنگى بستند از ناف تا زانو و خدمتكار حمام را طلبيدند، آنچه بالا و پائين لنگ بود دارو ماليد، بعد از آن او را بيرون كردند و از ناف تا زانو خود كشيدند و با بشير گفتند كه هر گاه دارو بكشى چنين كن .
در بعضى احاديث تجويز آن وارد شده است كه : غير عورتين را ديگرى بمالد و به سند حسن منقول است كه : از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه آيا جايز است كه كسى آرد را با روغن زيت مخلوط كند و بعد از نوره بر بدن بمالد براى آنكه بوى نوره ببرد، فرمود كه : باكى نيست .
در حديث ديگر منقول است كه : حضرت امام موسى عليه السلام چنين ميكردند و در حديث ديگر منقول است كه : از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند آرد را بعد از نوره بربدن مى توان ماليد، فرمود كه : باكى نيست ، راوى گفت كه : مردم ميگويند كه اسرافست ، حضرت فرمود كه : در چيزيكه اصلاح بدن كند اسراف نيست ، من بسيار است كه ميفرمايم كه آرد پخته را با روغن زيت مخلوط ميكند و بر بدن ميمالم ، اسراف در چيزى مى باشد كه مال را تلف كند و ببدن ضرر برساند.
فصل يازدهم : در فضيلت حنا ماليدن بعد از نوره
حسين بن موسى روايت ميكند كه : پدرم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام هر گاه اراده حمام ميكردند ميفرمودند كه : حمام را بسيار گرم ميكردند بمرتبه كه داخل نميتوانست شد، پس ميفرمودند كه : نمدها بر زمين حمام ميانداختند و بعد از آن داخل ميشدند، روزى از حمام بيرون آمدند، شخصى از آل زبير بآنحضرت رسيد و اثر حنا در دست حضرت ديد، گفت : اين رنگ چيست كه در دست تست ؟ فرمود: رنگ حناست ، پدرانم از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم روايت كرده اند كه : هر كه بحمام رود و دارو بكشد و بعد از دارو حنا از سرتا پا بمالد او را امان باشد از ديوانگى و خوره و پيسى و آكله تا نوره كشيدن ديگر.
در حديث معتبر منقول است كه : حكم بن عتيبه ديد كه حضرت صادق عليه السلام حنا برداشتند و بر ناخنهاى خود گذاشتند، پس فرمودند كه : اى حكم چه ميگوئى در اين باب ؟ گفت : چه توانم گفت : در كارى كه شما بكنيد، اما اين كار را پيش ما جوانان ميكنند حضرت فرمود كه : اى حكم ، ناخنها بعد از نوره شبيه مى شود بناخن مردگاه ، ما رنگشانرا برميگردانم بحنا.
در حديث ديگر منقول است كه : حضرت امام محمدتقى عليه السلام از حمام بيرون آمد و از سر تا پاى مباركش مانند گل سرخ شده بود از حنا.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه : حنا ماليدن ، بوى بد را ميبرد و آبرو را زياد ميكند و دهانرا خوشبو ميكند و فرزندان را نيكو ميكند. و هر كه بعد از دارو سرتا پا حنا بمالد فقر و پريشانى از او بر طرف مى شود.
فصل دوازدهم : در آداب غسل جمعه و ساير اغسال
بدانكه غسلهاى واجب ، بنابر مشهور ميان علما، شش غسل است ، جنابت و حيض و استحاضه و نفاس ومس ميت و غسل ميت .
مستحب است كه در وقت غسل جنابت اين دعا را بخواند: اَللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبى وَ زَكِّ عَمَلى وَ تَقَبَّلْ سَعْى وَ اجْعَلْ ماعِنْدَكَ خَيْرا لى اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوابينَ وَ اَجْعَلْنى مِنَ الْمُتِطَهِّرينَ و اگر اين دعا بخواند بهتر است : اَللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبى وَ اشْرَحْ صَدْرى وَ اَجْرِ عَلى لِس انى مَدْحَكَ وَالثَّناءَ عَلَيْكَ، اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ طَهُورا وَ شِفآءً وَ نُورا اِنَّكَ عَلى كُلَّ شَيْى ءٍ قَديرٍ و بعضى اين دعا را بعد از غسل ذكر كرده اند.
در تقسير حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام مذكور است كه : هر كه بعد از وضو يا غسل جنابت اين دعا بخواند گناهان او بريزد، چنانچه برگ از درختان ميريزد و بهر قطره از قطرات وضو و غسل او، حقتعالى ملكى خلق فرمايد كه تسبيح و تهليل و تقديس الهى كند وصلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و ثوابش از او باشد و گناهانش آمرزيده شود دعا اينست : سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ اَشّهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَسْتَغْفِرُكَ وَ اَتوُبُ اِلَيْكَ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَّمَدا عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ اَشْهَدُ اَنَّ عَلِيّا وَلِيُّكَ وَ خَليفَتُكَ بَعْدَ نَبِيِّكَ عَلى خَلْقِكَ وَ اَنَّ اَوْلِيآئَهُ خُلْفآوُكَ وَ اَوْصِيآئَهُ اءَوْصِيائُكَ. اما غسلهاى سنت شصت و دو غسل است ، از جمله آنها غسل جمعه است و بعضى از علماء واجب ميدانند و احوط آنست كه تا مقدور باشد ترك نكنند.
در احاديث معتبره وارد شده است كه : غسل جمعه واجب است برمردان و زنان در سفر و حضر، مگر آنكه رخصت داده اند زنان را كه ترك كنند در سفر براى كمى آب .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : غسل جمعه پاكيزه كننده و كفاره گناهانست از جمعه تا جمعه ديگر.
در حديث ديگر، از آنحضرت منقول است كه : هر كه غسل جمعه بكند و بگويد:اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنى مِنَ التَّوابينَ وَ اجْعَلْنى مِنَ الْمُتَطَهِرينَ، اين غسل و دعا پاك ميگرداند او را تا جمعه ديگر و بهتر آن است كه اين دعا را نيز بخواند: اَللّهُمَّ طَهِّرْنى وَ طَهِّرْ قَلْبى وَ اَنْقِ غُسْلى وَ اَجْرِ عَلى لِسانى و باز بگويد: اَللّهُمَّ طَهِّرْنى وَ طَهِّرْ قَلْبى مِنْ كُلِّ آفَةٍ تَمْحَقُ بِها دينى وَ تُبْطِلُ بِها عَمَلى ، و در فقه الرضا مذكور است كه : چون از غسل فارغ شودى ، بگو: اَللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبى وَ اَنْقِ غُسْلى وَ اَجْرِ عَلى لَسانى ذِكْرَكَ وَ ذِكْرَنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ اجْعَلْنى مِنَ التَّوابينَ وَالْمُتَطَهَّرينَ و وقت آن از صبح صادق روز جمعه است تا پيشين و مشهور آنستكه : هر چند نزديكتر است به پيشين بهتر است كه اگر خوف داشته باشد: كه در روز جمعه آب يافت نشود، در روز پنچشنبه ميتواند كرد و اگر فوت شود، بعد از وقت پيشين تا شام روز جمعه ميتواند كرد و نيت قضا در كار نيست و از صبح روز شنبه تا شام بقصد قضا ميتواند كرد و در فقه الرضا مذكور است كه : در روزهاى ديگر هفته هم ميتواند كرد و ظاهرا كسى از علماء قائل نشده است اينرا. سنت است غسل در شبهاى طاق ماه مبارك رمضان ، خصوصا در شب اول پانزدهم و شب هفدهم و آن شبيستكه مؤ منان و كافران در بدر جمع شدند و در روزش ، اعظم فتحهاى اسلام واقع شد وشب نوزدهم و آن شبى است كه تقديرات سال در آن نوشته ميشود بنابر بعضى احاديث ، شب بيست كه ويكم و آن شبى است كه اوصياء انبياء در آنشب شهادت يافتند و حضرت عيسى در آنشب بآسمان رفته است و حضرت موسى از دنيا رفته و احتمال قوى دارد كه شب قدر بوده باشد و شب بيست وسيم و آن شب قدر است بر احتمال قوى و قول اكثر و در آنشب دو غسل ميكند يكى مقارن غروب آفتاب و ديگرى در آخر شب ، در بعضى از روايات وارد شده است كه : در شبهاى دهه آخر هر شب غسل بكند.
سنت است غسل در شب عيد فطر و روزش و روزعيد قربان و اظهر آنست كه در اين دو روز غسل را تا شب ميتوان كرد ولكن افضل آنست كه پيش از نماز عيد واقع سازد، روز هشتم ذيحجه و روز عرفه نزد زوال و شب نيمه رجب .
منقول است از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هر كه ماه رجب را دريابد و غسل كند در اول ماه و ميان ماه و آخرماه از گناهان بِدَر آيد، مثل روزيكه از مادر متولد شده است و روز مبعث و آن بيست و هفتم رجب است و اكثر علماءِ گفته اند، اگر چه حديثى بخصوص بنظر نرسيده است و شب نيمه شعبان و روز غدير خم كه هيجدهم ذى حجه است و روز مباهله كه بيست و چهارم ذيحجه است و بعضى گفته اند روز بيست و پنجم و روز دحوالارضى بنا بر مشهور و آنروز بيست و پنجم ذى القعده است و در اين روز غسل نيز حديثى بنظر نرسيده است و روز نوروز، بنابر مذهب بعضى و حديث معلى بن خنيس بر آن دلالت دارد و مشهور آنست كه روزيست كه آفتاب ببرج حمل منتقل مى شود و همچنين سنت است غسل براى احرام حج يا عمره و بعضى واجب ميدانند و احوط آنست كه ترك نكند، غسل زيارت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين از نزديك و دور و غسل استخاره مطلقا، خصوصا نمازهاى خاص استخاره و براى نمازهاى مخصوص كه در طلب حاجت وارد شده است و غسل توبه از گناهان .
سنت است غسل از براى قضاى نماز كسوف ، هرگاه عمدا ترك كرده باشد و تمام قرص گرفته باشد و بعضى گفته اند: واجب است و احوط آنست كه ترك نكند، بعضى گفته اند بواسطه قضا غسل ميكند اگر عمدا ترك كرده باشد، اگر چه تمام قرص نگرفته باشد و اين قول قوى است و سنت است غسل از براى داخل شدن مكه معظمه و از براى داخل شدن خانه كعبه و از براى طواف و از براى داخل شدن حرم مدينه و از براى داخل شدن شهر مدينه مشرفه و از براى داخل شدن مسجد رسول و از براى كشتن هَدى و غسل فرزندى كه متول شود چنانچه گذشت و غسل روز ولادت حضرت رسول ، بنابر قول بعضى و آن هفدهم ماه ربيع الاول است و آنچه بنظر رسيده است غسل از براى زيارت در آنروز سنت است و غسل براى نماز طلب باران ، و از براى ديدن كسيكه چلپاسه و غسل بعد از كشتن است و همچنين هرگاه شخصى برود از براى ديدن كسيكه او را دار زده باشند غسل سنت است بعد از ديدن و بعضى واجب دانسته اند و اكثر علماء گفته اند كه هرگاه سعى بعد از سه روز باشد سنت است خواه بحق او را كشته باشند يا بباطل و خواه بطريق شرغى او را كشته باشند يا غير آن و بعضى از علماء گفته اند كه سنت است اعاده غسل ، هرگاه بعنوان ناقصى بروجه ضرورت بعمل آمده باشد مثل جبيره و تقيه و همچنين گفته اند: هرگاه جامه ميان دو كس مشترك باشد و منى درآن بيابد و معلوم نباشد كه از كدام يك بوده است ، هر دو را غسل كردن سنت است و براى كفن كردن ميت نيز گفته اند كه سنت است و ظاهر آنست كه همان غسل مس ميت است كه سنت است پيش از كفن كردن بجا آورد و همچنين سنت است غسل ، هرگاه كسى مرده را بعد از غسل دست بمالد و بعضى گفته اند كه هر گاه شخصى جنب مرده باشد سنت است كه غسل جنابت بدهند او را، پيش از غسل ميت ، يا بعد از آن و از حضرت امام جعفر صادق منقول است كه چون خواهى غسل عيد فطر بجا آورى ، در زير سقفى بجا آور و چون خواهى شروع كنى بگو اَلّلهُمَّ اِيْمانا بِكَ وَتَصْديقا بِكِتابِكَ وَاِتّباعَ سُنَّةِ نَبّيِكَ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و چون از غسل فارغ شوى بگو اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ كَفّارَةً لِذُنُوبى وَطُهْرا لِدَنَسى اَلّلهُمَّ اءَذْهِبْ عَنّى الرِّجْسَ و بدانكه تفاصيل اغسال و احكام آنها را اين رساله گنجايش ندارد انشاءِ اللّه در كتاب عبادات نوشته خواهد شد و اللّه الموفق .
باب هشتم : در آداب خواب رفتن و بيدار شدن و بيت الخلا رفتن
فصل اول : در بيان اوقات خواب
بدانكه خواب كردن بعد از طلوع صبح تا طلوع آفتاب و ميان نماز شام و خفتن و بعد از عصر مكروه است و پيش از ظهر در وقت گرمى هوا و بعد از نماز ظهر تا عصر، خواب قيلوله است وسنت است .
از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه به ابى حمزه ثمالى فرمود كه خواب مكن پيش از طلوع آفتاب كه من از براى تو دوست نميدارم ، زيرا كه حقتعالى روزى بندگانرا در اين وقت قسمت مينمايد و هر كه در اين وقت در خواب است كه روزى محروم ميشود.
از حضرت رسول مرويست كه زمين بسوى خدا ناله و فرياد ميكند از سه چيز، از خون حراميكه بر آن ريخته شود، يا غسلى كه از زنا كند بر روى آن ، يا خواب كردن بر آن پيش از طلوع آفتاب .
ازحضرت صادق منقول است كه خواب بامدا شوم است و روزيرا منع ميكند و رنگ را زرد ميكند و رو را فبيح متغير ميكند و اين خواب شومى است ، بدرستيكه حقتعالى روزيرا مابين طلوع صبح تا طلوع آفتاب قسمت مينمايد، پس زينهار كه اين خوابرا نكنيد و فرمود كه مرغ بريان و ترنجبين بربنى اسرائيل در اين وقت نازل مى شد، هر كه در اين وقت در خواب بود بهره او نازل نمى شد.
حضرت رسول فرمود كه هر كه در جاى نماز خود بنشيند از طلوع صبح تا طلوع آفتاب خدا او را مستور گرداند از آتش جهنم .
در حديث ديگر فرمود كه مثل ثواب حج كننده خانه كعبه داشته باشد و گناهانش آمرزيده شود.
اما در چند حديث تجويز وارد شده است كه اگر نماز بكند و قدرى تعقيب بخواند و پيش از برآمدن آفتاب بخواند باكى نيست ، چنانچه در حديث صحيح منقول است كه جناب امام رضا عليه السلام بشخصى فرمود كه : فردا بعد از طلوع آفتاب بيا كه من بعد از نماز صبح كردى و ذكر خدا خواندى ، اگر پيش از طلوع آفتاب بخواب روى باكى نيست .
از حضرت امام محمد باقر منقول است كه خواب اول روز سفاهت است و خواب قيلوله نعمت است و خواب بعد از عصر حماقت است و خواب ميان نماز شام و خفتن از روزى محروم ميگرداند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه خواب كردن پيش از نماز طلوع آفتاب و پيش از نماز خفتن ، پريشانى و فقر ميآورد.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد عرض كرد كه من حافظه قوى داشتم ، اكنون فراموشى برمن غالب شده است ، فرمود كه آيا خواب قيلوله ميكردى والحال ترك كرده گفت بلى فرمود كه باز خواب قيلوله بكن ، چنان كرد حافظه اش برگشت .
در روايت ديگر وارد شده است كه قيلوله كنيد كه شيطان قيلوله نمى كند و منقول است كه نيكوياوريست خواب قيلوله بر بيدارى و عبادت شب .
فصل دوم : در وضو ساختن پيش از خواب
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه وضو بسازد و بر ختخواب برود، براى او حكم مسجد داشته باشد و اگر در ميان رختخواب بيادش آيد كه وضو ندارد، از لحاف تيمم كند، اگر با وضو يا تيمم بخوابد تا بياد خداست ، چنانست كه نماز ميكند.
از حضرت اميرالمؤ منين منقول است كه نخوابد مسلمانى ، در حالى كه جنب باشد ونخوابد مگر با وضو و اگر آب نيابد براى غسل و وضو، تيمم كند بخاك ، زيرا كه روح مؤ من را در وقت خواب بآسمان ميبرند و حقتعالى او را قبول مينمايد بركت بر او ميفرستد، پس اگر اجلش رسيده است او را در گنجينه هاى رحمت خود مى سپارد، اگر نرسيده است با امينان خود از ملائكه ببدن او برميگرداند.
در حديث معتبر ديگر منقول است كه روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم باصحاب خود فرمود كه كدام يك از شما تمام سال روزه ميداريد، سلمان گفت كه من ، فرمود كه كداميك از شماها شب را احيا ميكنيد، سلمان گفت كه من فرمود: كداميك از شما هر روز حتم قرآن ميكنيد، سلمان گفت كه من ، پس عمر بخشم آمد و گفت : اين مرديست از فارس ، ميخواهد برما كه از قريشيم فخر كند و دروغ ميگويد، در اكثر روزها روزه نيست و در اكثر شب خواب است و در اكثر روزش خاموش ميباشد، حضرت فرمود كه او مانند و شبيه لقمان حكيم است ، از او سؤ ال كن ، تا جوابت بگويد، عمر پرسيد، سلمان فرمود كه اما روزه سال ، من ماهى سه روز روزه ميدارم و حق تعالى ميفرمايد كه هر كه حسنه بكند ده برابر باو ثواب ميدهم ، اين برابر روزه سال ميشود با آنكه ماه شعبان را روزه ميگيرم و با ماه رمضان پيوند ميكنم ، اما بيدارى شب ، هر شب با وضو ميخوابم و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم شنيدم كه ميفرمود هر كه با وضو بخوابد، چنانست كه تمام شب رابعبادت احيا كرده باشد و ام ختم قرآن در هر سه روز، سه مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ را ميخوانم و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم شنيدم كه بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ميفرمود كه يا على مثل تو در ميان امت ، مثل قل هواللّه است ، هر كه سوره قل هواللّه را يكبار بخواند، چنانست كه ثلث قرآنرا خوانده است و هر كه دوبار بخواند، چنانست كه دو ثلث قرآن را خوانده است و هر كه سه بار بخواند، چنانست كه قرآن را ختم كرده است ، پس هر كه ترا بزبان دوست دارد ثلث ايمان در او كامل شده است و هر كه تو را بزبان و دل دوست دارد و بدست خود ترا يارى كند تمام ايمان در او كامل شده است ، يا على بحق خدواندى كه مرا براستى فرستاده است سوگند كه اگر تو را اهل زمين دوست ميداشتند چنانچه اهل آسمان تو را دوست ميدارند، خدا هيچكس را بآتش جهنم عذاب نميكرد، پس عمر ساكت شد، كه گويا سنگى بدهانش گذاشتند.
فصل سوم : در مكان خوابيدن و آداب پيش از خوابيدن
مشهور ميان علماءِ آنست كه خوابيدن در مساجد مكروه است و ظاهر احاديث آنست كه مكروه نيست ، مگر در مسجدالحرام و مسجد رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و در آنها نيز تجويز واقع شده است .
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سه كس را لعنت كرد، كسيكه تنها چيزى بخورد،و تنها بسفر رود، تنها در يورد بخوابد، فرمود كه اگر كسى تنها بخوابد بيم آنست كه ديوانه شود.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه هر كه در خانه يا بيابانى تنها بخوابد بگويد:اَلّلهُمَّ انِسْ وَحْشَتى وَ اءَعِنّي عَلى وحْدَتى .
درحديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از خوابيدن بربامى كه ديوار نداشته باشد و فرمود كه هر كه بر بامى بخواببد كه ديوار نداشته باشد، از امان خدا بدر ميرود.
از احاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مكروه است كه كسى بر بامى تنها بخوابد، يا بر بامى كه ديوار نداشته باشد بخوابد وفرمود مرد و زن هر دو در اين حكم مساويند، پرسيدند كه اگر سه طرف ديوار داشته باشد چونست فرمود نه بلكه هر چهار طرف ميبايد ديوار داشته باشد.
در بعضى روايت وارد شده است كه حد بلندى ديوار، دو ذرع است .
در بعضى از احاديث تجويز يك ذرع و يك شبر هم وارد شده است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نهى فرمود از خوابيدن بر سر راه .
از حضرت رسول نهى وارد شده است از آنكه كسى با دست چرب و آلوده بخوردنى بخوابد، كه اگر چنين كند، و شيطان بر او دست يابد، يا ديوانه شود، ملامت نكند مگر خود را و فرمود كه اطفال خود رادر وقت خوابيدن دست و دهانش را بشوئيد، كه اگر نكنيد شيطان ايشانرا مى بويد و در خواب ميترسند.
در چندين حديث از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه خواهد بجامه خواب داخل شود، كنار جامه خود را بر رختخواب بكشد كه اگر جانورى داخل شده باشد بِدَر رَود و باو ضرر نرساند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شده است كه بايد پيش از خواب به بيت الخلا رود و بعد از آن بخوابد.
فصل چهارم : در ساير آداب خوابيدن
سنت است كه بر دست راست رو بقبله بخوابد و دست راست را زير و بگذارد و بردست چپ خوابيدن و بررو خوابيدن مكروه است ، چنانچه از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه خواب بر چهار قسم است ، پيغمبران بر پشت ميخوابند وديده هاى ايشان بخواب نميرود و منتظر وحى پروردگار خود ميباشند، مؤ من بردست راست ميخوابد رو بقبله ، پادشاهان و فرزندان ايشان بر دست چپ ميخوابند كه آنچه خورده اند گوارا شود، شيطان و برادران او و هر ديوانه و مبتلائى بر رو در افتاده ميخوابد.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه آدمى بر رو نخوابد و هر كه را بينيد كه بررو خوابيده است او را بيدار كنيد و مگذاريد بر آنحال ، فرمود كه هر گاه كسى اراده خواب كند، بايد كه دست را بر زير جانب راست رو بگذارد، بدرستيكه نميداند كه از اين خواب بيدار خواهد شده يا نه .
احاديث در فضيلت خوابيدن بر دست چپ بسيار وارد شده است .
فصل پنجم : در آداب و ادعيه كه پيش از خواب بايد خوانده شود
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هرگاه كسى دست را در زير سر گذاشته بخوابد بگويد:بِسْمِ اللّهِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْلَمْتُ نَفْسى اِليْكَ وَ وَجَّهْتُ وَجْهى اِلَيْكَ وَفَوَّضْتُ اَمْرى اِلَيْكَ وَاَلْجَاْتُ ظَهْرى اِلَيْكَ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَيْكَ رَهْبَةً مِنْكَ وَرَغْبَةً اَِليْكَ لامَلْجَاءَ وَلا مَنْجا مِنْكَ اِلَيْكَ امَنْتُ بِكِتابِكَ الَّذى اَنْرَلْتَ وَبِرَ سُولكَ الَّذى اَرْسَلْتَ وبعد از آن تسبيح حضرت فاطمه عليهماالسلام بخواند.
در حديث صحيح ديگر فرمود كه ترك نكند در وقت خواب اين دعا را اُعيذُ نَفْسى وَ دُرّيَتى وَ اَهْل بَيْتى وَمالى بِكَلِماتِ اللّهِ التّاماتِ مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ وَهامَةٍ وَمِنْ كُلِّ عَيْنِ لامَةٍكه باين دعا تعويذ ميفرمود حضرت رسول صلّى اللّه عيله وآله وسلّم امام حسن و امام حسين صلوات اللّه عليهما را.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سوره قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ وسوره قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِروُنَ را پيش از خواب بخوان كه قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِروُنَ بيزارى از شرك وَقُلْ هُوَّاللّهُ اَحَدٌنسبت پروردگار است .
در حديث صحيح ديگر فرمود كه هر كه بعد از خوابيدن در رختخواب سه مرتبه بگويد: اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى عَلافَقَهَرَ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى بَطَنَ فَخَبَرَ وَالْحَمْدُلِلّهِ الَّذى مَلَكَ فَقَدَرَ وَالْحَمْدُللّهِ الَّذى يُحْيِى الْمَوْتى وَيُميتُ اْلاَحْياء وَهُوَ عَلى كُلِّ شىِءِ قَدير از گناهان بيرون ميآيد، مانند روزى كه از مادر متولد شده بود.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه آية الكرسى در وقت خواب بخواند، از فالج ايمن گردد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه سوره يس پيش از خواب بخواند، حق تعالى هزار ملك باو موكل گرداند كه او را از شر شياطين و هر بلائى حفظ كند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه سوره اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهْ هر شب پيش از خواب بخواند، در قيامت روى او مانند ماه شب چهارده باشد.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه سوره هائى كه در اَوّلشان سَبَّحَ لِلّهِ وَيُسَّبِحُ لِلّهِ است ، پيش از خواب بخواند، نميرد تا بخدمت حضرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه برسد و اگر بميرد، در همسايگى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم جا دهند اورا.
در حديث ديگر فرموده كه هر كه هر شب اين دعا را بخواند، تا صبح او را عقرب و هيچ گزنده نگزد:اَعُوذُ بِكَلِماتِ اللّهِ التّاماتِ الَّتى لايُجاوَزْ هُنَّ بَرٌ وَلا فاجِرٌ مِنْ شَرِّ ماذَرَاءَ وَمِنْ شَرِّ مابَرَاءَ وَمِنْ شَرِّ كُلِّ دابَّةٍ هُوَ اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّى عَلى صِرطٍ مُسْتَقيمٍ.
از جناب امام رضا عليه السلام منقول است كه هر كه در وقت خواب اين آيه را بخواند خانه بر سرش خراب نشود:اِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ اَنْ تَزُوِ لاوَلَئِنْ زاَلتا اِنْ اَمْسَكَهُما مِنْ اَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ اِنَّهُ كانَ حَليما غَفُورا.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون كسى برختخواب رود، بگويد:اَلّلهُمَّ اِنّى اَحْتَبْسَتُ نَفْسى فَاحتَبِسْها فى مَحَلِّ رِضْوانِكَ وَمَغْفِرَتِكَ وَاِنْ رَدَدْتَها فَارْدُدْها مُؤ مِنةً عارِفَةً بِحَقِّ اَوْلِيائِكَ حَتّى تَتَوَفّاها عَلى ذلِكَ.
در حديث ديگرفرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در اين وقت آية الكرسى ميخواندند و بعد از آن مى گفتند:بِسْمِ اللّهِ آمَنْتُ بِاللّهِ وَكَفَرْتُ بِالطّاغُوتِ اَلّلهُمَّ احْفَظْنى فى مَنامى وَفى يَقِظَتى و بهتر اينست كه آية الكرسى را تا هُمْ فيها خالِدوُنَ بخواند.
در حديث ديگر فرمود كه چون برختخواب رفتى تسبيح حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها بخوان و آية الكرسى و:قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ وَقُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق و ده آيه از اول سوره والصافات و ده آيه از آخر سوره والصافات بخواند.
در حديث صحيح ديگر منقول است كه آنحضرت فرمودند كه اين دعا را در وقت خواب بخوان :اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اِللّهُ وَاَنَّ مُحَمَدّا صَلَى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ اَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ وَاَعوُذُ بِعِزَّةِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ وَاَعوُذُ بِجَلالَ اللّهِ وَاَعوُذُ بِسُلْطانِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْئى قَديرٌ وَاَعُوذُ بِعَفْو اللّهِ وَاَعوُذُ بِغُفْرانِ اللّهِ وَاَعوُذُ بِرَحْمَةِ اللّهِ مِنْ شَرِّ السَّاءْمَةِ وَالْهامَةِ وَمِنْ شَرِّ كُلّ دابَةٍ صَغيرَة اَوْ كَبيرَةٍ بِلَيْلٍ اَوْ نَهارٍ وَمِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَاْلاِنْسِ وَمِنْ شَرِّ فَسَقَةِ اِلْعَرَبِ وَالْعَجَمِ وَمِنْ شَرِّ الصّوعِقَ وَالْبَرْدِ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
در حديث صحيح ديگر فرمود كه هر كه صد نوبت سوره قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ در وقت خواب بخواند، گناه پنجاه ساله اش آمرزيده شود.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه در وقت خواب سه مرتبه آية الكرسى و يك مرتبه آيه شهداللّه و آيه سخره و آيه آخر سوره حم سجده را بخواند، حقتعالى دو ملك را موكل او گرداند كه شياطين را از او دور گردانند وسى ملك را امر فرمايد كه تحميد وتسبيح و تهليل و تكبير خدا بگويند و استغفار كنند تا بيدار شدن او و ثواب همه از او باشد.
بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه كسى كه اراده خواب داشته باشد پهلو را برزمين نگذارد تا اين دعا را بخواند:اُعيذُ نَفْسى وَدينث وَاَهْلى وَمالى وَخَواتيمَ عَمَلى وَمارَزَقَنى رَبّى وَخَوَّلَنى بِعِزَّةِ اللّهِ وَعَظَمَة اللّهِ وَجَبَروُتِ اللّهِ وَسُلْطانِ اللّهِ وَرَحْمَةِاللّهِ وَرَاءْفَةِ اللّهِ وَغُفْراانِ اللّهِ وَقُوَّةِ اللّهِ وَقُدْرَةِ اللّهِ وَجَلالِ اللّهِ وَ بِصُنْعِ اللّهِ وَاَرْكانِ اللّهِ وَ بِجَمْعِ اللّهِ وَبِرَسُولِ اللّه صَلّىِ اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ بِقُدْرَةِ اللّهِ عَلى مايَشاءُ مِنْ شَرِّ السَامَةِ وَالْهامَةِ وَمِنْ شَرِّ الْجِنّ وَاْلاِنْسِ وَمِنْ شَرِّ مايَدُبّ فى اْلاَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها وَما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَما يَعْرُجُ فيهاوَمِنْ شَرِّ كُلّ د ابَّةٍ رَبّى آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم وَهُوَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ وَلا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّه الْعَلّى الْعَظيم بدرستيكه اين تعوّذيست كه حضت رسول از براى حسنين عليهماالسلام مى خواندند و فرمود كه چون كسى اراده خواب كند، بايد كه دست را بر زير رو بگذارد و بگويد:بِسْمِ اللّهِ وَضَعْتُ جَنْبي لِلّهِ عَلى مِلَةٍ اِبْراهيمَ وَدينِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَ وِلايَةِ مَنْ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ ماشاءَ اللّهِ كانَ وَمالَمْ يَشَاءْلَمْ يَكُنْ هر كه ايندعا بخواند در وقت خواب محفوظ بماند، از دزد و غارت و خانه فرود آمدن ، و ملائكه از براى او استغفار كنند فرمود كه هر كه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ در وقت خوابيدن بخواند، حق تعالى پنجاه هزار ملك بر او موكل گرداند كه در آن شب او را پاسبانى كنند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه پيش از خواب صد مرتبه لااِلهَ اِلاّ اللّهُ بگويد، خدا خانه در بهشت از براى از بنا كند. هر كه صد مرتبه استغفار كند، گناهانش بريزد چنانچه برگ از درختان ميريزد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه سوره اَلْهيكُمُ التَّكاثُرْ را در وقت خواب بخواند، گناهانش آمرزيده شود، او و همسايگانش از بلاها محفوظ مانند و اگر صدبار بخواند گناه پنجاه ساله از آينده عمرش آمرزيده شود.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه هر كه در وقت خواب بگويد اَلّلهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنَّكَ افْتَرَضْتَ عَلَىٍَّّ طاعَةِ عَلِىّ بْنِ اَبى طالِبٍ وَالْحَسَن وَالْحُسَيْنِ وَعَلِىّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِىِّ بْنِ مُوسى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِي وَعَلِىّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ وَالْحُجَّةِ الْقائِمِ صَلَواتُ اللّهَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ و در آنشب بميرد داخل بهشت شود.
در روايت معبتر ديگر فرمود كه هر كه در وقت خواب يازده مرتبه سوره انا انزلناه بخواند، حق تعالى يازده ملك بر او موكل گرداند، كه او را شر شيطان حفظ كنند تا صبح .
در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه هر كه در وقت خواب اين آيات را بخواند از دزد ايمن گردد: قُلْ ادْعُو اللّهُ اَوْادْعُو الرَّحْمنَ اَيّاما تَدْعُوا فَلَهُ اْلاَسْماءُ الْحُسْنى وَلا تَجْهَرْ بِصَلَواتِكَ وَلا تُخافِتْ بِها وَابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً وَقُلْ الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلّىٌ مِنَ الذُّلِّ وَكِبّرْهُ تكبيرا.
در حديث معتبر از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است هر كه در وقت خواب اين دعا رابخواند فقر و پريشانى از او برطرف شود و هيچ گزنده باو ضرر نرساند:اَلّلهُمَّ اَنْتَ اْلاَوَّلُ فَلا شَيْئىَ قَبْلَكَ وَاَنْتَ الظّاهِرُ فَلا شَيْئىَ فَوْقَكَ وَاَنْتَ الْباطِنُ فَلا شَيْئىَ دُونَكَ وَاَنْتَ اْلاخَرُ فَلا شَيْئَى بَعْدَكَ اَلّلهُمَّ رَبُّ السَّمواتِ الْسَبْعِ وَرَبُّ اْلاَرَضينَ السَّبْعِ وَرَبُّ التَّوْريةِ وَاْلاِنْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْقُرآنِ الْحَكيمِ اَعُوذُبِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دابَةٍ اَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
ازحضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هركه در وقت رفتن برختخواب سوره تَبارَكَ الَّذى بِيَدِهِ الْمُلْكُ بخواند، پس چهار مرتبه اَلّلهُمَّ رَبَّ الْحِلِّ وَالْحَرامِ بَلِّغْ روُحَ مُحَمَّدٍ عَنّى تَحِيَّةً وَسَلاما بگويد، حقتعالى دو ملك را موكل گرداند، كه بنزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم روند بگويند كه فلان شخصى ترا سلام ميرساند پس حضرت فرمايد بر او باد سلام و رحمت و بركات الهى .
فصل ششم : در دفع ترسيدن در خواب و خواب پريشان ديدن ومحتلم شدن
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه در خواب ترسد پيش از خواب ده مرتبه بگويد لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ يُحْيى وَيُيتُ وَيُميتُ وَيُحْيى وَهُوَ حَىُّ لايَمُوتُ پس تسبيح حضرت فاطمه بخواند.
در طب الائمة زياد كرده است كه آية الكرسى وقل هواللّه احد نيز بخواند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه چون در خواب ترسد، يا از دردى بيخوابى بر او مستولى شود، اين آيه را بخواند فَضَرَبْنا عَلى آذانِهمُ فى الْكَهْفِ سِنينَ عَدَدا ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ اَىُ الْحِزْبَيْنِ اَحْصى لِمالَبِثُوا اَمَدا واگر طفلى بسيار گريه كند، اين آيه را بر او بخوانند.
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه در خواب ترسد، در وقت خوابيدن سوره قُلْ اَعوُذُ بِرَبِّ النّاس وَقُلْ اَعوُذُ بِرَبِ الْفَلَقِ وَ آيَة الْكُرسى بخواند.
در روايت ديگر منقول است كه براى ترسيدن ، شب ده مرتبه بخواند ايندعا را اَعوُذُ بِكَلِماتِ اللّهِ مِنْ غَضَبِهِ وَمِنْ عِقابِهِ وَمِنْ شَرِّ عِبادِهِ وَمِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينَ وَاَنْ يَحْضُرونَ وآية الكرسى بخواند و بگويداِذُيُغَشّيكُمُ النّعاسُ اَمَنَةً مِنْهُ وَجَعَلْنانَوْمَكُمْ سُباتا.
در حديث معتبر منقول است كه شهاب بن عبدربه بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه زنى در خواب من ميآيد و مرا ميترساند، فرمود كه باخود بردار تسبيحى در رختخواب و سى و چهار مرتبه اَللّهُ اَكْبَر وسى وسه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ وسى و سه مرتبه اَلْحَمْدُلِلّهِ بگو و ده مرتبه بگو لااِلهَ اِلاّاللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيى وَيُميتُ وَيُميتُ وَيُحْيى بِيَدِهِ الْخَيْر وَلَهُ اخْتِلاف اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْئىٍ قَديرٌ، وظاهرا در تسبيح حضرت فاطمه در وقت خواب مخير است ميان آنكه سُبْحانَ اللّهِ را پيش از الحمدللّه بگويد، يا بعد از آن .
در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه هر كه ترسد كه محتلم شود چون برختخواب رود ايندعا بخواند:اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنَ اْلاِحْتِلامِ وَمِنْ سُوءِ اْلاَحْلامِ وَمِنْ اءَنْ يَتَلاعَبَ بِىَ الشَّيْطانُ فى الْيَقْظَةِ وَالْمَنامِ.
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه اگر كسى خواب پريشان ببيند، از آن پهلو كه خوابيده است به پهلوى ديگر بگردد و بگويد:اِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيُئَا اِلاّ بِاذْنِ اللّهِ پس بگويد عُذْتُ بِما عاذَتْ بِهِ مَلائِكَةُ اللّهِ الْمُقَرَّبُونَ وَاَبْبيائُهُ الْمُرْسَلوُونَ وَعِبادِهِ الصّالِحُونَ وَمِنْ شَرِّما رَاَيْتُ وَمِنْ شَرِّ الشَّيطانِ الرَّجيم .
در روايت معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه چون خواب پريشان ببيند و بيدار شود بگويد اَعُوذُ بِما عاذَتْ بِهِ مَلائِكَةُ اللّهِ الْمُقَرَّبُونَ وَاَنْبِياءُ اللّهِ الْمُرْسَلُونَ وَعِبادُاللّهِ الصّالِحُونَ وَاْلاَئِمَةُ اَلرّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ مِنْ شَرِّ مارَاَيْتُ مِنْ رُؤ ياىَ اَنْ تَضُرَّنى وَمِنَ الشَّيْطانِ الْرَّجيمِ پس بسوى جانب چپ خود سه نوبت آب دهان بيندازد.
در روايت ديگر وارد شده است ، كه شخصى بآنحضرت شكايت كرد كه دخترى دارم در شب و روز بسيار ميترسد فرمود كه فصدش بكن .
در روايت ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد كه دخترم در خواب بسيار ميترسد گاهى بسيار حالش صعب ميشود و اعضايش سست و بيحس ميشود و مى گويند از تصرف جن است ، فرمود كه فصدش بكن و آب شربت را با عسل بپز و سه روز بده بخورد، چنين كرد شفا يافت .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، كه زنى در خواب من ميآمد ومرا مى ترساند حضرت فرمود كه مگر زكوة نمى دهى گفت ميدهم ، فرمود كه بمستحق نمى دهى . بعد از آن زكوة را بخدمت حضرت مى فرستاد و آنحال از او بر طرف شد.
فصل هفتم : در دعاها براى دفع بيدارى و براى بيدار شدن در آخر شب
در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه در وقت خوابيدن ، اين آيه را بخواند قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى اِلَىَّ اِنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُو الِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلايُشْرِكْ بِعبادَةِ رَبِّهِ اَحَدَا هر وقت از شب كه خواهد بيدار شود.
در روايت ديگر از آنحضرت منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود: كه هر كه خواهد در آخر شب برخيزد، چون بر ختخواب رود بگويد اَلّلهُمَّ لا تؤْمِنّى مَكْرَكَ وَلاتَنْسِنى ذِكْرَكَ وَلا تَجْعَلْنى مِنَ الْغافِلينَ اَقُومُ ساعَةَ كَذا وَكَذا يعنى در فلان ساعت برخيزم چون اين دعا بخواند، حق تعالى ملكى را موكل سازد، كه او را در آن ساعت بيدار كند.
در حديث معتبر از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه هر كه خواهد در شب بيدار شود، در وقت خواب رفتن بگويد اَلّلهُمَّ لاتَنْسِنى ذِكْرَكَ وَلا تُؤْمِنّى مَكْرَكَ وَلا تَجْعَلْنى مِنَ الْغافِلينَ وَاَنْبِهْنى لاَِحَبّ السّاعاتِ اِلَيْكَ اَدْعُوكَ فيها فَتَسْجيبَ لى وَاَسْاَلُكَ فَتُعْطينى وَاسْتَغْفِرُكَ فَتَغْفِرَلى اِنَّهُ لايَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ كه چون ايندعا بخواند حق تعالى دو ملك بفرستد، كه او را بيدار كنند، اگر بيدار نشود امر كند آن دو ملك را كه از براى او استغفار كنند، اگر در آنشب بميرد شهيد مرده باشد و اگر بيدار شود هر حاجتى كه بطلبد خدا باو عطا فرمايد.
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه عزم كند در ساعتى از ساعات شب براى عبادت برخيزد و خدا داند كه در آن اراده او صادق است ، البته دو ملك رابفرستد كه در آن ساعت او را حركت هند تا بيدار شود.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كسى كه بيخوابى او را عارضى شود، خوابش نبرد اين دعا بخواند سُبْحانَ اللّهِ ذى الشَّاءْنِ دآئِمُ السُّلْطانِ كُلِّ يَوْمٍ هُوَ فى شَاءنٍ.
در روايت معتبر ديگر منقول است كه حضرت فاطمه عليهماالسلام شكايت فرمود برسول خدا از بيخوابى ، فرمود كه اين دعا بخوان يامُشْبعَ الْبُطُونِ الْجايِعَةِ وَيا كاسِىَ الْجُيُوبِ الْعارِيَةِ وَيا مُسَّكِنَ الْعُروُقِ الضّارِبَةِ وَيا مُنَّوِمَ الْعُيُونِ السّاهِرَةِ سَكِّنْ عُرُوقىَ الضّارِبَةِ وَائْذَنْ لِعَيْنى نَوْما عاجِلاً.
فصل هشتم : در بيان نماز و دعا براى خوابهاى نيك ديدن وآداب بيدار شدن
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه خواهد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را در خواب ببيند، بعد از نماز خفتن غسل نيكوئى بعمل آورد، چهار ركعت نماز بگذارد و در هر ركعتى بعد از حمد صد مرتبه آية الكرسى بخواند، بعد از نماز هزار مرتبه صلوات برمحمد وآله محمد بفرستد، بر جامه پاكيزه بخوابد كه بر روى آن جامه با حلال و حرام جماع نكرده باشد، دست راست را در زير جانب راست رو بگذارد وصد مرتبه بگويد سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَللّهُ اَكْبَرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ پس صد مرتبه بگويد ماشاءِ اللّه ، چون چنين كند حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را در خواب ببيند.
در روايت ديگر منقول است كه اگر بخواهد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در خواب ببيند، چون بخوابد اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ يامَنْ لَهُ لُطْفٌ خَفِىٌ وَاَيادِيْهِ باسِطَةُ لاتُقْبَضْ اَسْاءَلُكَ بِلُطْفِكَ الْخَفِىّ مالَطُفتَ بِهِ لِعَبْدٍ اِلاّ كَفى اَنْ تُرِيَنى مَوْلاىَ اَميرالْمُؤْمِنينَ عَلِىَ بْنَ اَبى طالِبٍ فى مَنامى .
در روايت ديگر منقول است كه اگر كسى خواهد يكى از مردگانرا بخواب ببيند، با وضو بر جانب راست بخوايد، تسبيح حضرت فاطمه را بخواند، پس بگويد:اَللّهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ الَّذى لايُوْصَفُ وَاْلايمانُ يُعْرَفُ منه ، مِنْكَ بَدَاءَتِ اْلاَشْياءُ وَاِلَيْكَ تَعُودُ فَما اَقْبَلَ مِنْها كُنْتَ مَلْجَاءَهُ وَمَنْجاهُ وَما اَدْبَرَ مِنْها لَمْ يَكُنْ لَهُ مُلْجَاءُ وَلا مَنْجا مِنْكَ اِلاّ اِلَيْكَ فَاَسْاَلُكَ بِلااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَاَسْاَلُكَ بِبِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم وَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ حبيبِكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ سَيِّدِ النَّبييّنَ وَ بِحَقِّ عَلىٍ خَيْرَ الْوَصِّيينَ وَبِحَقِّ فاطِمَة سَيّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَبِحَقّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ الَّذينَ جَعَلْتَهُما سَيِّدىْ تُرِيَنى مَيِتّى فى الْحالِ الّتى هُوَفيها و منقول است كه چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم برختخواب ميرفتند، ميفرمودند بِاسْمِكَ اللّهُمَّ اَحْيا وَبِاسْمِكَ اَمُوتُ وچون بيدار ميشدند، ميفرمودند اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اَحْيانى بَعْدَ مااَماتَنى وَاِلَيْهِ النَّشُوُرُ.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون كسى از خواب برميخيزد بگويد سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ النَّبيينَ وَآلِهِ الْمُرْسَلينَ وَرَبِّ الْمُسْتَضْعَفينَ وَالْحَمْدُلِلّهِ الَّذى يُحْيِى الْمَوْتى وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْىٍ ءقَديرٌ چون اين آيه را بگويد، حق تعالى ميفرمايد كه راست گفت بنده من و شكر كرد مرا.
در حديث ديگر منقول است كه چون آن حضرت در آخر شب برميخاستند، بصداى بلند ميگفتند،اَللّهُمَّ اَعِنّى عَلى هَوْلِ الْمَطْلَلِع وَ وَسِّعْ عَلَىَّ الْمَضْجَعِ وَارْزُقْنى خَيْرَ ما قَبْلَ الْمَوْتَ وَارْزُقْنى خَيْرَ ما بَعْدَ الْمَوْتِ.
در حديث ديگر منقول است كه چون از خواب بيدار شود بگويد سَبُوُّحٌ قُدوُّسٌ رَبُ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُكَ غَضَبَكَ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ ظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْلى وَارْحَمْنى اِنَّكَ اَنْتَ التَّوابُ الرَّحيمُ الْغَفُورُ.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون در ميان شب بيدار شود، واز پهلو به پهلوى ديگر بگردد، بگويد لااِلهَ اِلاّ اللّهُ الْحَىُّ الْقَيُّومُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيئْى ء قَديرٌ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَآلِهِ الْمُرْسَلينَ وَسْبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَما فيهِنَّ وَرَبِّ اْلاَرَضينَ السَّبْعِ وَمافيهِنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ وَالْحَمْدُلِلّلهِ رَبِّ الْعالَمينَ.
در روايت ديگر وارد شده است ، كه چون از خواب برخيزد بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى رَدَّ عَلىَّ رُوحى لاَِحْمَدَهُ وَاَعْبُدَهُ و دعاى نظر كردن در عقيق در آداب انگشتر بدست كردن گذشت ، و ساير دعاهاى اين باب ، چون از مقدمات نماز شب است ، انشاءِ اللّه در كتاب عبادات بيان خواهد شد با ساير دعاهاى وقت خواب ، و اين رساله گنجايش زياده از اين نداشت .
فصل نهم : در سبب خواب راست و دروغ و تعبير خواب
در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند، كه چه سبب دارد مؤ من گاهى خواب ميبيند و اثر از آن ظاهر نميشود، فرمود كه چون مؤ من بخواب ميرود روحش بجانب آسمان حركت مى كند، پس آنچه روح مؤ من در ملكوت آسمان مى بيند، در محل تقدير و تدبير آن حق و اثرش ظاهر ميشود، آنچه در زمين و هوا مى بيند، خواب پريشان است ، راوى پرسيد كه آيا روحش هم بآسمان ميرود و هيچ در بدن نمى ماند، فرمود كه اگر چنين باشد، خواهد مرد، بلكه از بابت آفتابست كه در آسمان است و روشنى و شعاعش در زمين است ، همچنين روح اصلش در بدن است و پرتوى از او بآسمان حركت ميكند.
در روايت ديگر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه هر مؤ منى كه بخواب ميرود، روح او را بنزد عرش پروردگار او ميبرند، پس آنچه در آنجا ببيند، حق است ، آنچه در وقت برگردانيدن در هوا مى بيند، خواب پريشان است ، بر اين مضمون احاديث بسيار است .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شيطانى هست كه او را هزع مى گويند، در هر شب از مشرق تا مغرب را پر ميكند از بدن خود و بخواب مردم ميآيد و باين سبب خواب پريشان مى بينند.
در روايت ديگر مرويستكه دو نصرانى نزد ابى بكر آمدند، از او مسئله چند سؤ ال كردند، او عاجز شد، پس حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ايشان را جواب گفت ، از جمله آنها، آن بود كه پرسيدند كه خواب راست و دروغ چه سبب دارد، فرمود كه حق تعالى روح را خلق كرده است وبراى آن سلطانى مقرر ساخته است و سلطان او نفس است ، چون آدمى بخواب ميرود، روح بيرون ميرود و سلطانش در بدن ميماند، پس روح ميگذرد بگروهى چند از ملائكه و گروهى چند از جن ، پس هر چه خواب راست است از ملائكه است ، هرچه خواب دروغ است از جن است .
در روايت ديگر منقول است كه خوابهاى مؤ من صحيح ميباشد، زيرا كه نفش پاكيزه و يقينش درست است و چون روحش بدر مى رود، با ملائكه ملاقات ميكند، پس خواب او بمنزله وحى است .
در حديث ديگر منقول است كه وحى بعد از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم قطع شد، اما خوابهاى بشارت دهنده هست .
در حديث ديگر وارد است كه خوابهاى راست ، يكجزؤ از هفتاد جزؤ است از پيغمبرى .
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه راءى مؤ من و خواب او، در آخرالزمان بر هفتاد جزؤ از اجزاى پيغمبريست .
در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چون صبح ميشد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم با اصحاب خود ميگفت كه آيا كسى خواب بشارت دهنده ديده است .
در حديث معتبر ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه شخصى از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سؤ ال كرد از تفسير اين آيه كريمه اَلَّذين آمَنُوا وَكانُوا يَتَّقُونَ لَهُمَ الْبشْرى فى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ فى اْلاخِرَةِ يعنى آنكسانى كه ايمان آوردند و پرهيزگار بودند ايشانرا بشارت هست در زندگانى دنيا و در آخرت ، حضرت فرمود كه بشارت زندگانى دنيا خوابهاى نيكوست كه مؤ من در دنيا مى بيند و بآن بشارت مى يابد وشاد مى شود.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خواب بر سه قسم است ، اول بشارت خدا از براى مؤ من ، دويم ترسانيدن شيطان ، سيم خوابهاى پريشان .
در حديث معتبر ديگر فرمود كه خوابهاى دروغ كه اثرش ظاهر نميشود، آن خوابهائى است كه در اول شب ديده مى شود كه وقت سلطنت واستيلاى شياطين متمرد است كه و آنها خيالى چند است كه نزد او صورت ميدهند شياطين و اصلى ندارد و اما خوابهاى راست ، آن خوابى چند است كه در ثلث آخر شب ديده ميشود، كه آن وقت نزول ملائكه است وقت سحر وآن خواب راست ميباشد و تخلف نمى كند، مگر آنكه جنب خوابيده باشد، يا بى وضو، يا آنچه سزاوار است از ذكر وياد خدا بجا نياورده باشد پيش از خواب كه اگر با اين حالات خوابيده باشد، خوابش يا بعمل نمى آيد، يا دير بعمل مى آيد.
از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر كه مرا در خواب ببيند چنانست كه مرا ديده است در بيدارى ، زيرا كه شيطان متمثل نميتواند شد بصورت من و نه بصورت يكى از شيعيان خالص ايشان و بدرستيكه خوابهاى راست ، يك جزؤ از هفتاد جزؤ از پيغمبريست .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه در آخرالزمان خواب مؤ من دروغ نميشود و هر كه راستگوتر است ، خوابش درست تر است و تحقيق اينمقام آنست كه چون سبحانه و تعالى روح مؤ من را از عالم قدس خلق كرده است و او را ارتباطى بارواح انبياءِ واوصيا داده است و در عالم ارواح با ايشان محشور بوده است چنانچه در احاديث بسيار وارد شده است كه ارواح ، لشكرهاى مجتمع بودند فوج فوج در عالم ارواح ، پس ارواحى كه در آنعالم آشناى يكديگر بودند در عالم بدن هم آشنا مى شوند و آنچه در عالم جدائى و نفرت داشتند در اين عالم نيز يكديگر را نمى شناسند و از يكديگر نفرت مى نمايند و چون بحسب مصالح غير متناهيه آن ارواح مقدسه را در زندان بدنهاى كثيف ظلمانى محبوس گردانيده اند وبانواع تعلقات جسمانى وشهوات نفسانى و خيالات شيطانى مبتلا ساخته اند، باين سبب او را از عالم قدس بُعدى و غفلتى رو داده ، اما اشخاص را در اين باب اختلاف بسيار است ، جمعى كه مقربان درگاه الهى اند، ارواح ايشان بملاءِ اعلى در آويخته واين تعلقات جسمانى ايشان را از آن عالم دور نينداخته است ، بلكه ببدن با مردم محشورند او ارواح ايشان پيوسته با قدسيان ملا اءعلى مشغول مكالمه و محادثه اند و ييوسته روح القدس با ايشان مشغول راز و نياز است و افاضات ربانى على الدوام بر ارواح ايشان فايض است و جمعى هستند از اشقيا كه بالكليه آن عالم را فراموش كرده اند، بغير اين نشاءه فانيه و لذات دنيه چيزى بخاطر نميگذرانند، حتى جمعى از ايشان از كثرت شقاوت و ضلالت نشاءه ديگر غير اين نشاءه را باور نميكنند و پيغمبران را در امر معاد تكذيب مى نمايند، ايشانرا مُهر بر ديده و گوش و دل ايشان زده اند و راه هاى خير وسعادت را بر ايشان بسته اند و جمعى ديگر هستند كه با وجود تشبث باين علايق دنيه دست از تحصيل مراتب عليه برنداشتند و در مقام نفس لوامه خود را داشته اند، گاهى گوش و دل بشيطان ميدهند و گاهى از ملك نصيحت ميشنوند، زمانى با واعظان و راهنمايان بشر محشورند و زمانى با شياطين انس مشغول فسق و فجورند، گاه بلوث گناه خود را ميآلايند و گاه بآب تضرع و توبه خود را تطهير مينمايند و اينجماعت چون روح ايشانرا باعتبار اشغال و تعلقات و خطا وسيئات بعدى عظيم از جناب قاضى الحاجات وانبياءِ وائمه و ملائكه سموات بهم رسيده ، در وقت خواب كه نفس را اشغال بدنى فى الجمله فراغى حاصل شد و خيالات فاسده كه از راه روزنه هاى مشاعر بدنى بر او داخل ميشد مسدود گرديد، فى الجمله او را آشنايان قديم بياد ميآيد و با دوستان روحانى طرح اختلاف مياندازد و بآسمان صورت و معنى عروج مينمايد وبا روحانيان وقدسيان همزبان ميگردد، اما چون در اول شب پاره از صور خيالات بيدارى در ضميرش حاضر است ، هنوز در هواى تعلقات خود پرواز مى كند و ربطش بآن عالم ناقص است ، پس باين علت ، شياطين بر او مستولى ميشوند و خيالات و علايق باطله او را به صورتهاى گوناگون در نظر او ميآورند و هر چه از اول شب دورتر مى شود و نقش خيالات بيدارى بيشتر محود مى شود، پرواز او بعالم بالا رساتر مى شود تا آنكه چون وقت سحر مى شود از ما بين آسمان و زمين و هواها و خواهشهاى و زينتهاى رنگين بدر رفته و بزير عرش الهى بصحبت مقربان فايق گرديده ، استيلاى شياطين ضعيف مى شود و لطف ربانى ملائكه آسمانى را براى تنبيه غلافلان و بيدار كردن خواب غفلت ربودگان و دور كردن عساكر شياطين و جنيان فرو ميفرستد، لهذا در آنوقت ، خوابهاى رحمانى و افاضات سبحانى ، بر ارواح مؤ منان فائض مى شود و ايشانرا براى نماز و تضرع وزارى و توبه و پشيمانى آنچه در روز بغفلت كرده اند، بيدار ميكنند و باين سبب نماز شب را در آنوقت مقرر ساخته اند، و آيه كريمه اِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْل هِىَ اءَشَدُّ وَطْاءَ وَاَقْوَمُ قيلاً در شاءنش فرستاده اند كه حاصل مضمونش آنستكه عبادتيكه در شب كرده مى شود موافقت دل با زبان در آن بيشتر است و گفتار در آن درست تر است ، پس زهى سعادتمندى كه قدر آنوقت را بداند واندازه آن نعمتهاى بى اندازه را بشناسد و ملائكه روحانى را بر دفع و ساوس شيطانى يار و ياور خود گرداند و رح مقدس خود را از آلودگى تعلقات دنيه پاك گردانيده ، بساحت پروردگار خود رساند و در آنوقت مبارك كه هنگاه راز و نياز مقربان است با خداوند بى نياز، خود را هم آواز ايشان گرداند و قدرى خود را بداند و اندكى اصل خود را بياد آورد و آن جوهر قدسى را ببهاى كم نفروشند و آن طاير عرشى را در قفسى علايق محبوس نگرداند وَفَقَّنَا اللّه تَعالى وَسائِرَ الْمؤْمِنينَ لِسُلُوكِ مَسالِكَ الْمُقَّرَبينَ وَلِتَنْبيهِ نَوْم الْغافِلينَ.
بدانكه چون اين پرده هاى رنگارنگ تعلقهاى جسمانى و شيشه هاى الوان و زينتهاى دنيوى در وقت خواب در پيش ديده دل آويخته است ، و با وجود عروج به مراتب عليه باز بصيرتش با اين خيالات آميخته است لهذا در خواب چيزها بصورتهاى ديگر ديده ميشود، و هر چيزى راباعتبار مناسبات شكلها و صورتها هست كه در كلام الهى و سخنان انبيا واوصيا براى عقلهاى ضعيف و بصيرتهاى مؤ ف محبوسان سراى غرور بآنها مثل زده اند، چون ايشان خود را از معقولات معزول ساخته اند مدار ايشان بر محسوسات لهذامعقولات را در لباس محسوسات بايشان مينمايند، چنانچه فرموده اند كه دنيا مانند مار است كه خط وخال نيكو دارد و طفل نادان بآن فريفته ميشود و در ميانش زهر كشنده است ، چنانچه علم كه باعث حيات دلهاست تشبيه كرده اند بآب كه باعث حيوة بدنهاست و چنانچه سبزى زمين بآب است سرسبزى دلها بعلم است ، و چنانچه علم را بار ديگر بنور آفتاب و چراغ تشبيه كرده اند زيرا كه نور تاريكهاى ظاهر را بر طرف ميكند و علم ظلمتهاى شكوك و شبهات و حيرتهاى جهالات و ضلالات را زايل ميكند، كلام حقتعالى و انبياءِ واوصياءِ باين امثال مشحون است و سرّش همانست كه مذكور شد لهذا در عالم خواب نيز باعتبار ضعف بصيرت ايشان هر چيز بصورت نموده ميشود باين سبب خواب محتاج بتعبير ميباشد و كارتعبير كننده آنست كه از آن صورتها بذى صورت منتقل ميشود چنانچه كسى در خواب مى بيند كه در ميان فضله افتاده است ، يا دستش بفضله آلوده شده است ، معبر ميداند كه اين صورت دنياست كه در پيش مردم آگاه از فضله و جيفه گنديده تر است ، ميداند كه مالى بدست از ميآيد يا مى بيند كه مارى متوجه او شد مالى روباو ميكند يا مى بيند كه در ميان آبست ، علمى او را رو ميدهد كه اين علمى است عظيم و مخصوص انبياءِ و اوصياء است و معجزه حضرت يوسف تعبير خواب بود، تحقيق اين مقام محتاج ببسطى هست كه اين رساله گنجايش اين ندارد انشاءِاللّه در كتب ديگر كه در خاطر است اگر خدا خواهد بر وجه كامل مذكور شود.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقول است كه فرمود بسيار است كه خوابى مى بينم و تعبير خواب براى خود ميكنم و خواب بهمان نحو كه تعبير ميكنم واقع ميشود.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه زنى در زمان حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم شوهرش در سفر بود خواب ديد كه ستون خانه اش شكست ، بحضرت عرض كرد حضرت فرمود، كه شوهر ميآيد بسلامت پس چنان شد، بار ديگر شوهرش بسفر رفت و او چون خوابى ديد حضرت چنين تعبير فرمود، و شوهرش آمد، باز مرتبه ديگر شوهرش بسفر رفت او چنين خوابى ديد، بمرد شومى برخورد و اين خواب را نقل كرد، و او گفت كه شوهرت ميميرد چنان شد اين خبر بآنحضرت رسيد فرمود كه چرا تعبير خوب براى او نكرد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول ميفرمود كه خواب مؤ من در ميان زمين و آسمان بربالاى سرش پرواز ميكند، تا آنكه خود آن براى خود تعبير كند يا ديگرى براى او تعبير كند، پس بآن نحو كه تعبير كردند واقع ميشود پس خواب خود را نقل مكيند مگر براى شخصيكه عاقل باشد.
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه خواب را نقل نميبايد كرد مگر براى مؤ منى كه خالى باشد از حسد و عداوت و طغيان .
در حديث حسن منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق آمد، گفت خواب ديدم كه آفتاب بر سرم تابيده بود نه بربدنم حضرت فرمود، كه نور ساطعى و دين شاملى بتو خواهد رسيد، اگر همه ترا فرا ميگرفت در دين حق غوطه ميخوردى آنشخص گفت كه ديگران بپادشاهى تاءويل ميكنند، حضرت فرمود كه كدام يك از پدران تو پادشاه بودند كه تو اين خيال ميكنى و كدام پادشاهى بهتر است از دين حق كه بآن اميد بهشت بهم ميرسانى .
در روايت معتبر ديگر منقول است كه محمدبن مسلم بخدمت آنحضرت عرض كرد، كه خواب ديدم كه داخل خانه شدم زنم آمد و گردكان بسيارى شكست بر سر من ريخت حضرت فرمود كه متعه خواهى كرد، زنت مطلع خواهد شد و رختهاى نو كه پوشيده باشى بر بدنت پاره پاره خواهد كرد، زيرا كه پوست گردكان بمنزله جامه است ، محمدبن مسلم گفت كه چون صبح جمعه شد رختهاى نو كه در عيدها ميپوشيدم در بر كردم ، در درخانه نشستم دخترى گذشت او را طلبيدم و بخانه بردم و متعه كردم زنم مطلع شد، آمد بر سر ما و آن دختر گريخت و من در خانه ماندم رختهاى نوام را پاره پاره كرد.
منقول است كه شخص ديگر بآنحضرت عرض كرد كه خوابى ديدم و بسيار مى ترسم ، دامادى داشتم كه مرده است خواب ديدم كه دست در گردن من كرد و ميترسم بميرم حضرت فرمود، كه انتظار مرگ بكش هر صبح و شام واز مرگ گريزان مباش اما معاتقه مردگان با زندگان علامت طول عمر است ، بگو كه داماد تو چه نام داشت گفت حسين فرمود زيارت امام حسين ترا نصيب خواهد شد زيرا كه هر كه معانقه با همنام آنحضرت در خواب ميكند توفيق زيارت آنحضرت مييابد.
در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه هر كه در خواب ببيند كه در حرم است اگر ترسان باشد ايمن گردد و شخص ديگر عرض كرد كه خواب ديدم كه چوب نيزه در دست داشتم فرمود كه آهن بر سرش بود، گفت نه ، فرمود كه اگر آهن ميداشت خداترا پسرى ميداد چون آهن نداشت خدا بتو دخترى خواهد داد پس ساعتى صبر كردند بعد از آن پرسيدند كه آن نيزه چند بند داشت گفتم دوازده بند فرمود دوازده دختر بهم خواهى رساند، محمدبن يحيى ميگويد كه من اين حديث را بشخصى نقل كردم او گفت كه من فرزند يكى از آن دخترهايم و يازده خاله دارم .
در حديث صحيح منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه ديشب مولاى على بن يقطين را در خواب ديدم ، كه در ميان دو چشمش سفيدى بود، چنين تعبير كردم كه بدين حق در خواهد آمد.
در حديث ديگر منقول است كه ياسر خادم بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام عرض كرد، كه در خواب ديدم كه هفده شيشه در ميان قفسى بود ناگاه آن قفس افتاد و شيشه ها شكست ، حضرت فرمود، كه اگر خوابت راستست ميبايد شخصى از اهلبيت و خويشان من هفده روز پادشاه شود، بعد از آن بميرد، پس محمدبن ابراهيم در كوفه با ابوالسرايا خروج كرد و بعد از هفده روز مرد.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود، كه در خواب ديدم كه قدحى از شير بدست من دادند و آنقدر خوردم كه ديدم از ميان ناخنهايم بيرون مى آمد، پرسيدند كه بچه چيز تعبير كرديد فرمود كه بعلم .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد، كه خواب ديدم كه از شهر كوفه بيرون رفتم بموضع معروفى و در آنجا شخصى ديدم كه براسب چوبى سوار بود و شمشيرى در دست داشت كه حركت ميداد و من از را مشاهده ميكردم و ميترسيدم ، حضرت فرمود كه دلالت براين ميكند، كه تو ميخواهى بفريب شخصى را از روزى خود ر آوردى ، از خدا بترس و مرگ را بياد آور چنين مكن ، آنشخص گفت كه گواهى ميدهم كه خدا علم عظيم بتو داده است و علم را از معدنش اخذ كرده بدرستيكه شخصى از همسايگان من بنزد من آمد، گفت مزرعه دارم بتو ميخواهم بفروشتم من چون ديدم كه مشترى ديگر غير من ندارد در خاطر گذرانيدم و عرض كردم كه بقيمت بسيار ارزانى از او بخرم .
فصل دهم : در آداب بيدارى و مذمت خواب بسيار
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه سخن گفتن و صحبت داشتن بعد از نماز خفتن مكروه است .
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه شب بيدارى داشتن خوب نيست مگر در سه چيز در نماز شب كردن ، قرآن خواندن در آن و در طلب علم و براى عروسى كه بخانه شوهرش برند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه پنج كسند كه بخواب نمى روند، كسيكه قصد كشتن كسى داشته باشد، كسيكه مال بسيار داشته باشد و امينى نداشته باشد كه براو اعتماد كند و كسيكه در ميان مردم دروغ و بهتان بسيار گفته باشد وكسيكه مال بسيارى از او خواهند و مال نداشته باشد و كسيكه محبوب را خواهد و ترسد كه از او جدا شود و پدرم عليه الرحمة والرضوان ميفرمود كه ممكن است كه اين تنبهى باشد مردمى را كه خواب غفلت بسيار ميكنند، زيرا كه همه كس بايد در پى كشتن نفس اماره خود باشد كه دشمن اندرونى است و پيوسته در پى كشتن اين كس است ، سرمايه ايمان و طاعات كه اين كس دارد امينى ندارد، نفس و شيطان و هواها و شهوات همه اتفاق كرده اند بر غارت آنها و دروغ و بهتان بسيار گفته است ، هر كس از همه كس طاعات و بندگى بسيار ميخواهند و آنچه بايد تحصيل نكرده اند و چون خدا محبوبى دارند و بخواب غفلت قرب او را از دست ميدهند، پس كسيكه اين همه اسباب بيدارى در او باشد چگونه خواب كند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه عجب دارم از كسيكه دعواى محبت الهى ميكند، شبها خواب ميكند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه هر كه از شبيخون عذاب خدا ترسد، بايد كه كم خواب بكند.
منقول است كه چهار چيز است كه كمش بسيار است ، آتش و خواب و دشمنى و بيمارى .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه مادر حضرت سليمان باو مى گفت زينهاركه در شب خواب بسيار مكن كه بسيارى خواب شب آدمى را در قيامت فقير ميكند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سه چيز را خدا دشمن ميدارد، خواب كردن بى آنكه بيدارى كشيده باشد، خنده كردن بى تعجبى و با سيرى چيزى خوردن ، فرمود كه اول معصيتى كه خدا را كردند بشش چيز بود، بمحبت دنيا و محبت رياست و محبت طعام و محبت زنان و محبت خواب و محبت راحت .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه شيطان را سرمه هست كه در ديده هاى مردم ميكشد، لعوقى هست كه در حلق مردم ميكند، سعوطى هست كه در بينى مردم ميچكاند، سرمه اش پينكى است و لعوقش دروغ است و سعوطش تكبر است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه مستى چهار است ، مستى شراب و مستى مال و مستى خواب و مستى پادشاهى .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت موسى مناجات كرد، كه پروردگار كدام يك از بندگان خود را دشمن ميدارى ، خطاب رسيد آنكسى كه شب تا صباح مانند مردار افتاده است و روز را ببطالت بشب مى رساند.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه ديده خود را بخواب عادت مده كه هيچ عضوى در بدن شكر خدا كمتر از ديده نميكند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه خدا دشمن ميدارد، بسيارى خواب كردن و بسيارى فارغ بودن را، فرمود كه بسيارى خواب دنيا و آخرت را ميبرد و بدانكه بسيارى بيدارى كشيدن هم مذموم است و در غير شبهائى كه مخصوص احياى آنها وارد شده است ، تمام شب بيدار بودن كراهت دارد، در اخبار وارد شده است كه ديده را بر آدمى حقى هست ببسيارى بيدارى حق آنرا ضايع نبايد كرد. بدانكه در خواب و بيدارى رو بآفتات خوابيدن و نشستن كراهت دارد. چنانچه از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه كسيكه در آفتاب نشيند پشت را بآفتاب كند، كه رو بآفتاب نشستن دردهاى پنهانى را ظاهر ميكند.
در حديث ديگر فرمود، رو بآفتات مكنيد كه مورث هيجان بخار است و رو را متغير ميكند، و جامه را كهنه ميكند، دردهاى اندرونى را بظهور مى آورد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بسند معتبر منقول است كه در آفتاب چهار خصلت هست ، رنگ را متغير ميكند، آنكس را بدبو ميكند، وجامه را كهنه ميكند، باعث دردهاى مى شود.
فصل يازدهم : در آداب بيت الخلاء
چون خواهد كه داخل بيت الخلاءِ شود سر را بپوشاند و اگر در بالاى عمامه چيزى بر سر گيرد بهتر است ، و بسم اللّه بگويد و اين دعا بخواند باين عنوان بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنَ الْخَبيثِ الْمُخْبِثِ الْمُخْبِثِ الرِّجْسِ النَّجِسِ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ وديگر بگويد بِسْمِاللّهِ وَبِاللّهِ وَلااِلهَ اِلاّ اللّهُ رَبِّ اَخْرِجْ عَنّى اْلاَذْى سَرْحا بَغَيْرِ حِسابِ وَاجْعَلْنى لَكَ مِنَ الشّاكِرينَ فيماتَصْرِفهُ عَنّى مِنَ اْلاَذى اَوِ الْغَمِّ الَّذى لَوْجَبَسْتَهُ عَنّى هَلَكْتُ لَكَ الْحَمْدُ اَعْصِمْنى مِنْ شَرِّما فى هذِهِ الْبُقْعَةِ وَاَخْرِجْنى مِنْها سالِما وَحُلْ بَيْنى وَ بَيْنَ طاعَةِ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ و چون داخل شود پاى چپ را مقدم دارد، بنابر مشهور و حديثش بنظر نرسيده است ، چون عورتش باز شود بِسْمِ اللّه بگويد تا شيطان چشم برهم نهد و نظرش بعورت او نيفتد و چون درست بنشيند بگويد اَلّلهُمَّ اذْهَبْ عَنّى الْغَذى وَاْلاَذى وَاجْعَلْنى مِنْ الْمُتِطَهِّرينَ و جمعى گفته اند كه سنت است كه تكيه بر پاى چپ كند و پاى راست را گشاده گذارد، و مستندش بنظر نرسيده است و چون غايط يا بول بدشوارى بيرون آيد، و بعضى گفته اند مطلقا ايندعا بخواند اَلّلهُمَّ كَما اَطْعَمْتَنيهِ طَيّبا فى عافِيَةٍ فَاءَخْرِجْهُ مِنّى خَبيثا فى عافِيَةٍ.
در حديث است كه بر هر بنده فرشته موكل است كه سر او را بزير مياندازد در بيت الخلا كه نظر به حدث خود كند، پس آن فرشته مى گويد كه ايفرزند آدم ، اين عاقبت خورشهاى تست كه سعى بسيار در خوبى و پاكيزگى آنها ميكردى ، پس فكركن كه از كجا بهم رساندى و عاقبت بكجا رسيد، پس سزاوار آنست كه در اين حال بنده اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ ارْزُقْنىَ الْحَلالَ وَجَنّبْنى الْحَرامَ چون نظرش بآب استنجا افتد بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى جَعَلَ الْماءَ طَهُورا وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِسا وچون خواهد استنجا كند بگويد اَلّلهُمَّ حَصِّنْ فَرْجى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَحَرِّمْنى عَلَى النّارِ وَوَفِّقْنى لِما يُقَّرِبُنى مِنْكَ ياذَالْجَلالِ وَاْلاِكْرامِ و چون برخيزد دست بر شكمش بمالد وبگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى هَنانى طَعامى وَ شَرابى وَعافانى مِنَ الْبَلْوى و چون خواهد بيرون آيد پاى راست را مقدم دارد، بنابر مشهور و دست بر شكمش بمالد و بگويد اَلْحَمْدُلِلّه الَّذى عَرَّفَنى لَذَّتَهُ وَاءَبْقى فى جَسَدى قُوَّتَهُ وَاَخْرَجَ عَنّى اَذاهُ يالَها مِنْ نِعْمَةٍ لايِقْدِرُ الْقادِروُنَ قَدْرَها و در بعضى از كتب حديث يالَها نِعْمَةٍ سه مرتبه وارد شده است ، سنت است كه بعد از انقطاع قطرات بول استبرا كند، بعضى استبرا را واجب ميدانند، طريق استبرا آنست كه انگشت ميان دست چپ را نزديك مقعد گذاشته بقوت بكشد تا زير خصيتين سه مرتبه پس انگشت شهادت را بزير ذَكَر گذارد، انگشت مهين را بر بالاى آن بقوت بكشد تا سر ذَكَر سه مرتبه ، اكثر علماءِ گفته اند، كه سر ذَكَر را سه مرتبه بفشارد و اين مستندى ندارى و سنت است استنجا بآب سرد كردن ، كه دفع بواسير ميكند، بسيار نشستن در بيت الخلا مكروهست .
منقول است كه حضرت لقمان فرمود كه در بيت الخلاها نوشتند كه بسيار نشستن در بيت الخلا باعث بواسير مى شود، استنجا باستخوان و سرگين كردن مكروه است ، زيرا كه اجنه بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمدند، از براى خود و حيوانات خود طعامى طلبيدند حضرت استخوان را براى ايشان و سرگين را براى حيوانات ايشان قرار داد، باين سبب استخوان را پاك كردن خوب نيست و همچنين استنجا بساير مطعومات كردن خصوصا نان كراهت شديد دارد، استنجا بچيزهاى محترم مثل تربت حضرت امام حسين عليه السلام و نوشته كه در آن قرآن يا نام خدا يانام پيغمبران يا ائمه عليه السلام يا حديث يا فقه بوده باشد، حرام است و اگر بر وجه استخفاف كند كافر مى شود، استنجا بدست راست كردن مطلقا مكروه است ، و بدست چپ هم مكروه است در صورتى كه در آن انگشترى باشد كه در آن اسم خدا باشد والحاق كرده اند علماءِ اسماءِ انبيا و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را هر گاه بقصد نام ايشان كنده باشند و مكروه است با خود بردن به بيت الخلا چنين انگشترى را هر چند در انگشت نباشد و همچنين باخود بردن قرآن و تعويذ و دعا و همچنين با خود بردن نقره سكه دار مگر آنكه در كيسه باشد و مكروه است مسواك كردن در بيت الخلا كه باعث گند دهان مى شود، مكروهست حرف گفتن در آنحال مگر بذكر خدا و دعاهاى مقرره و آية الكرسى و حمد الهى كردن و آنچه مؤ ذن ميگويد از پى آن گفتن چنانچه منقول است كه حضرت موسى در مناجات با خداوند خود گفت كه حالتى چند بر من است كه حضرت موسى در مناجات با خداوند خود گفت كه حالتى چند بر من مى گذرد، كه تو را از آن بزرگتر ميدانم كه در آن احوال تو را ياد كنم ، فرمود كه اى موسى در همه حال مرا ياد كن كه ياد من در همه حال نيكوست و واجب است ، ردّسلام يا اگر اسم از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را بشنود صلوات بفرستد بنابر قول جمعى و سنت است كه اگر عطسه كند، حمد بگويد، صلوات بفرستد، جايز است كه اگر كارى با كسى داشته باشد و ترسيد كه تا بيرون آمدن فوت شود، باشاره و دست زدن اعلام نتواند كرد، سخن بگويد و منقول است كه هر كه در بيت الخلا سخن بگويد حاجتش بر آورده نشود و مكروه است خوردن و آشاميدن در حال بول و غايط و استنجا بآبى كردن كه بويش متغير شده باشد بغير نجاست مگر آنكه آب ديگر يافت نشود.
فصل دوازدهم : دربيان احوال و اوضاع و مكانهائى كه نهى از آنها وارد شده است
واجبست كه عورت خود رااز ناظر محترم بپوشاند نه از زن و متعه خود و نه از كنيزيكه وطى او توند كرد، نه اطفالى كه تميز نداشته باشند و ساير حيوانات ، و عورت ذَكَر و خصيتين و دبر و فرج زن است ، سنت است كه تمام بدن را بپوشاند يا آنكه پنهان شود در خانه يا كوى و اگر در صحرا باشد، دور شود كه كسى جثه او را نبيند و اكثر علماءِ برآنند كه حرام است رو بقبله كردن و پشت بقبله كردن در حالت بول و غايط خواه در صحرا باشد، خواه در بنا واحوط اجتنابست چنانچه از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است هر كه برابر قبله بول كند از روى فراموشى پس بخاطرش آيد و از براى تعظيم و اجلال قبله بگردد بجانب ديگر از آنجا برنخيزد، مگر آنكه حقتعالى او را بيامرزد، احوط آنست كه در حالت استنجا نيز رو و پشت بقبله نكند، سنت است كه رو بمشرق يا مغرب بكند و احواط آنست كه از مابين مشرق و مغرب نيز اجتناب كند، احوط آنست كه اگر قبله را نداند سعى كند، در معرفت قبله تا خاطر جمع كند، كه رو و پشت بقبله نكرده است و اگر متعذر باشد باكى نيست و در اين صورت اگر پشت بقبله كند بهتر است ، سنت است كه از جهة بول بر جاى بلندى يا جائى كه خاك بسيار داشته باشد برود تا خاطر جمع باشد كه باو ترشح نميكند چنانچه منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم از همه كس بيشتر احتراز از بول ميكردند تا آنكه هرگاه اراده بول ميكردند بجاى بلندى ميرفتند يا جائيكه خاك نرم بسيارى بود كه مبادا بول ترشح كند.
در احاديث بسيار وارد شده است كه بيشتر عذاب قبر از سهل شمردن بول و از كج خلقى است و در آب بول كردن مكروه است ، در آب ايستاده بول كرده بدتر است .
در احاديث معتبره وارد شده است تجويز بول كردن در آب روان و وارد شده است كه در آب ايستاده بول كردن باعث تسلط اجنه و شياطين مى شود، مورث ديوانگى و غلبه فراموشى است ، بهتر آنست كه غايط را هم در ميان آب نكند و ايستاده بول كردن مكروه است ، بلكه غايط را هم ايستاده كردن مكروه است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه ايستاده بول كند، بيم آن هست كه ديوانه شود و از جاى بسيار بلند بزير بول كردن مكروه است ، مكروه است بول كردن در سوراخ جانوران و بول كردن و غايط كردن در مجراى آب هر چند آب نداشته باشد، همچنين در ميان راهها و كنار آبها و در مسجدها و نزديك بديوارهاى مسجد و در خانه ها و در جاهائيكه مردم بسبب آن دشنام دهند و لعنت كنند، در زير درختان ميوه دار در وقتيكه ميوه داشته باشد زيرا كه ملائكه در آنوقت بآن درختان ميباشند كه نگاه ميدارند ميوه را از ضرر جانوران و بعضى گفته اند كه در غير وقت ميوه هم مكروه است ، در جاهائيكه مردم قافله فرود آيند و جائى كه مردمان از آن متاءذى مى شوند حتى از بوى آن .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حقتعالى لعنت كرده است ، كسى را كه غايط كند در سايه كه قافله در آنجا منزل كند، كسى كه منع كند مردمرا از آب مباحى كه در چاهها و چشمه ها مردم بنوبت بر آن وارد ميشوند، يا آبى كه ملك جماعتى باشد، هر روز يا هر شب نوبت شخصى باشد صاحب نوبت را منع كنند، و كسى كه راه شارع مردم را سد كند بديوار كشيدن يا راهزنى كردن يا عشور گرفتن .
باب نهم : در آداب حجامت كردن و تنقيه و بعضى از ادويه و معالجه بعضى از امراض وذكر بعضى از ادعيه واحراز
فصل اول : در ثواب بيمارى و صبر كردن بر آن و بيان شدت ابتلاى مؤ منان
در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سر بجانب آسمان كردند، تبسم فرمودند صحابه از سبب آن سئوال كردند، حضرت فرمود كه تعجب كردم از دو ملك كه به زمين فرود آمدند، بنده مؤ من صالحى را در جاى نمازش نيافتند، بآسمان رفتند و گفتند پروردگارا فلان بنده تو را در جاى نمازش طلب كرديم نيافتيم او را، و او در بند بيماريست ، حق تعالى فرمود كه بنويسيد براى بنده من مثل آنچه در حال صحت از افعال خير در شب و روز مى كرده است مادام كه در بند من است .
در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون بر مؤ من ضعف پيرى غالب شود حق تعالى امر مى فرمايد كه آنچه در جوانى و قوت ميكرده است ، براى او بنويسند و همچنين ملكى را موكل مى گرداند، كه براى مؤ من بيمار بنويسد آنچه در حال صحت ميكرده است از كارهاى خير و از براى كافر بيمار بنويسد آنچه در حال صحت ميكرده است از كارهاى بد.
در حديث حسن و غير آن از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقولست كه بيدارى يك شب از بيمارى و درد بهتر است از عبادت يكساله و در حديث ديگر منقول است كه حقتعالى ملك دست چپ را امر ميفرمايد كه در ايام بيمارى گناه بر مؤ من ننويسد.
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر منقول است كه بدنى كه بيمارى نكشد طغيان بهم مى رساند، خيرى نيست در چنين بدنى .
در حديث ديگر فرمود، كه يك شب تب برابر است با عبادت يكساله و دو شب تب برابر است با عبادت دو ساله و سه شب تب برابر است با عبادت هفتاد ساله .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه يكشب تب كفاره گناهان گذشته و آينده است .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حق تعالى ميفرمايد كه هر كه سه شب بيمارى بكشد، باحدى از عيادت كنندگانش شكايت نكند، بدل ميكنم از براى او گوشتى بهتر از گوشت او و خونى بهتر از خون او پس اگر او را عافيت دهم از گناهان پاك ميكنم او را و اگر بميرانم بسوى رحمت خود مى برم او را.
در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه يكشب بيمارى بكشد و قبول كند و قبول كند او را آنچه شرط قبول كردن است بآنكه كسى را خبر ندهد از آنچه كشيده و چون صبح شود خدا راشكر كند، حقتعالى بفضل خود ثواب عبادت شصت ساله باو عطا فرمايد.
در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه حد شكايت نه آنست كه بگويد ديشب مرا خواب نبرد و تب داشتم بلكه آنست كه بگويد كه ببلائى مبتلا شده ام كه هيچكس بآن مبتلا نشده است ، آنچه بمن رسيده بهيچكس نرسيده است ، مثل اينها.
درحديث ديگر فرمود، كه تب رسول مرگ است ، و زندان خداست در زمين و گرميش از جهنم است ، بهره مؤ من از جهنم همين است .
از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه نيكو درديست تب بهر عضوى بهره مى رساند او از بلا وخيرى نيست دركسى كه ببلا مبتلا نشود.
در روايت ديگر وارد شده است كه مؤ من چون تب ميكند گناهان از او مى ريزد، مانند برگ از درخت و اگر بر رختخواب بيفتد ناله اش ثواب سبحان اللّه دارد، فريادش ثواب لااله الااللّه دارد، از پهلو به پهلو كه ميگردد، مانند كسى است كه در راه خدا شمشير ميزند.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بيمارى براى مؤ من پاك كننده است او را از گناهان و رحمت الهى است نسبت باو از براى كافران عذاب و لعنت است ، فرمود كه يكشب دردسر هر گناهى را بر طرف ميكند، مگر گناهان كبيره .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون حقتعالى بنده را دوست دارد، يكى از سه تحفه از براى او مى فرستد، يا تب يا درد چشم يا درد سر، در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه بلاى پيغمبران از همه شديدتر است ، پس بعد از ايشان اوصياءِ ايشان بعد از اوصياءِ هر كه نيكوتر و فاضلتر است بلايش عظيم تر است ، مؤ من را بقدر ايمان و اعمال نيكش باو بلا ميرساند، پس هر كه ايمانش صحيح تر و عملش نيكوتر است بلايش بيشتر است ، هر كه ايمانش ضعيف تر و عمل نيكش كمتر است بلايش كمتر است .
در احاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ثواب عظيم با بلاى عظيم ميباشد، هيچ گروهى را خدا دوست نميدارد مگر آنكه ايشانرا مبتلا ميگرداند، فرمود كه حقتعالى را بندگان خالص هست كه از آسمان هيچ تحفه برزمين نميفرستد مگر آنكه از ايشان ميگرداند بسوى غير ايشان و هيچ بلائى نمى فرستد مگر آنكه ميگرداند از ديگران بسوى ايشان .
بروايت معتبر ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه چون حقتعالى بنده را دوست داشت غوطه ميدهد او را در بلا غوطه دادنى ، مى ريزد بر او بلا را ريختنى پس اگر خدا را براى دفع آن بلا بخواند حقتعالى مى فرمايد، لبيك اى بنده من اگر زود بتو بدهم آنچه طلبيدى قادرم بر آن و اگر ذخيره كنم براى روز جزا بهتر است ، از براى تو.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مؤ من چهل شب بر او نمى گذرد، مگر آنكه او را امرى رو ميدهد، كه اندوهگين شود و بسبب آن متذكر و آگاه گردد.
در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه در بهشت منزلتى هست كه هيچكس بآن منزلت نميرسد، مگر آنكه بلائى ببدن او برسد، فرمود كه اگر مؤ من بداند كه در مصيبتها چه ثواب براى او هست هر آينه آرزو كند كه بدنش را از مقراض پاره پاره كنند.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود، كه خداوند عالميان ياد ميكند مؤ من را بتحفه بلا چنانچه كسى از سفر تحفه براى اهل خود بفرستد، او را پرهيز مى فرمايد از دنيا چنانچه طبيب بيمار را پرهيز مى فرمايد از چيزهائى كه باو ضرر مى رساند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را بخانه خود طلبيد، چون داخل خانه او شدند، ديدند كه مرغى بربالاى ديوار تخم كرد و آن افتاد و بر روى ميخى كه در ميان ديوار بود بند شد و نيفتاد و نشكست حضرت تعجب فرمودند، آن شخص گفت كه از اين تعجب مى فرمائيد؟ بحق آن خداوندى كه ترا براستى فرستاده است هرگز نقصانى بمن نرسيده است ، حضرت برخاستند طعام او را تناول نفرمودند و گفتند هر كه نقصانى باو نرسد اميد خير در او نيست .
در حديث ديگر فرمود، خدا مؤ من را بهر بلائى مبتلا ميكند، بهر مرگى او را مى ميراند، اما عقلش را بر طرف نمى كند، نمى بينى كه شيطان برمال و فرزندان و اهل حضرت ايوب مسلط شد، و بر عقلش مسلط نشد، كه بآن عقل خدا را به يگانگى بشناسد.
در حديث حسن ديگر فرمود، كه حقتعالى مى فرمايد كه اگر نه آن بود كه مؤ من در دل خود چيزى مى يافت هر آينه عصا به بر سر كافر مى بستم كه هرگز دردسر باو نرسد.
فصل دوم : در فضيلت و آداب حجامت
بسند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كه دوا چهار چيز است ، حجامت و دوا در بينى چانيدن و حقنه كردن وقى كردن .
در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت گذشتند بر جماعتى كه حجامت ميكردند، فرمودند كه چه ميشد شما را اگر تاءخير ميكرديد تا پسين روزيكشنبه كه درد را بيشتر از بدن ميكشد.
در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در روز دوشنبه بعد از عصر حجامت كردند، باجرت حجام گندم دادند.
در حديث ديگر فرمود كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم روز دوشنبه بعد از عصرحجامت ميكردند، و فرمود كه حجامت كردن در آخر روز دوشنبه درد را از بدن ميكشد كشيدنى .
در روايت ديگر منقول است كه : شخصى ديد كه حضرت امام موسى عليه السلام در روز جمعه حجامت ميكردند، گفت فداى تو شوم در روز جمعه حجامت ميكنى ؟ حضرت فرمود كه هرگاه خون زيادتى كند بر تو خواه در شب و خواه در روزآية الكرسى بخوان و حجامت بكن .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه حجامت كند در روز سه شنبه هفدهم يا چهاردهم يا بيست و يكم ماه او را شفا دهد از دردهاى همه سال ، شفا بخشد او را از دردسر و درد دندان و ديوانگى و خوره و پيسى .
در روايت ديگر منقولست كه : شخصى ديد كه حضرت امام على نقى عليه السلام در روز چهار شنبه حجامت ميكردند، گفت كه اهل مكه و مدينه از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم روايت مى كنند كه هر كه در روز چهارشنبه حجامت كند، پيس شود ملامت نكند مگر خود را فرمود كه دروغ مى گويند، كسى پيس مى شود كه مادرش در حيض باو حامله شده باشد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هر كه خواهد حجامت كند بايد كه در روز پنجشنبه حجامت كند، بدرستى كه در هر پسين جمعه خون از جاى خود حركت ميكند، از ترس قيامت و بجاى خود بر نمى گردد تا صبح روز پنجشنبه ، فرمود كه هر كه حجامت كند در روز پنجشنبه از آخر ماه در اول روز دردها را از بدنش مى كشد.
در حديث ديگر فرمود كه چون حجامت كنى و خون از محل حجامت بيرون آيد، پس بگو پيش از آنكه حجمه را بريزند بِسْمِاللّهِ اَعُوذُ بِاللّهِ الْكَريمِ فى حَجامَتى هذِهِ مِنَ الْعَيْنِ فى الدَّمِ وَمِنْ كُلّ سُوءٍ.
در حديث ديگر فرمود كه : حضرت رسول حجامت در سر و درميان هر دو كتف و در پشت گردن ميكردند، يكى از نافعه مى ناميدند، ديگرى را مغيثه يعنى بفرياد رسنده و سيم را منقذه يعنى خلاص كننده از بلاها.
در روايت ديگر فرمود كه : منقذه آنستكه از سر بينى شبر كنى بجانب بالا و بهر جاى سر كه برسد در آنجا حجامت كنى .
در روايت معتبر منقول است كه : حضرت امام موسى عليه السلام در روز چهارشنبه حجامت ميكردند، تب برطرف نشد، پس در روز جمعه حجامت كردند و تب بر طرف شد.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : هر كه در چهارشنبه آخر ماه حجامت بكند، براى رد بر اهل طيره عافيت يابد از هر بلائى و محفوظ ماند ازهر دردى و محل حجامتش سبز نشود.
در روايت ديگر منقول است كه : حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بعداز عصر حجامت كردند، از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : حجامت كردن بدن را صحيح ميكند، عقل را محكم ميكند، فرمود كه حجامت مكنيد در روز چهارشنبه كه روز جمعه ساعتى هست كه هر كه در آن ساعت حجامت كند، بميرد.
درحديث ديگر فرمود كه : روز سه شنبه روز خون گرفتن است .
در روايت ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى وارد شده است از حجامت كردن در روز چهارشنبه و از حضرت امام موسى منقول است كه : در روز پنجشنبه حجامت بكند.
بسند معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه اگر در چيزى شفا هست در شيشه حجام و در خوردن عسل است ، فرمود كه نيكو عادتى است حجامت ديده را جلا ميدهد و دردها را ميبرد.
منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود كه : جبرئيل براى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم مسواك و حجامت را آورد. در فقه الرضا مذكور است ، كه چون اراده حجامت كنى چهار زانو در پيش حجام بنشين و بگو بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَعُوذُ بِاللّهِ الْكَريمِ فى حَجامَتى مِنَ الْعَيْنِ فى الدَّمِ وَمِنْ كُلّ سُوءٍ وَاَعْلالٍ وَ اَمْراضٍ وَ اَسْقامٍ وَ اَوُجاعٍ وَ اَسْاءَلُكَ الْعافِيَةَ وَ الْمُعافاةَ وَالشِّفاءَ مِنْ كُلِ داءٍ.
در حديث ديگر منقول است : بحضرت صادق عرض كردند، كه مردم بد ميدانند حجامت را در روز شنبه و چهارشنبه فرمود، كه حضرت رسول فرمود، كه هر گاه كسى زيادتى خون در خود يابد البته حجامت كند كه مبادا او را بكشد، فرمود هر كه اول سه شنبه ايكه آذرماه رومى است كه اول بهار است ، حجامت كند باعث صحت بدن او مى شود.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه : حضرت رسول را هيچ آزارى بهم نيمرسيد مگر آنكه پناه بحجامت ميبردند.
در حديث ديگر فرمود كه : حجامت سر شفاى همه دردهاست بغير از مرگ .
در حديث ديگر فرمود كه : هر كه نظر كند باول حجمه كه از خون از بريزند امان مييابد از درد چشم تا حجامت ديگر.
در روايتى از حضرت صادق منقول است كه : چون حضرت رسول حجامت ميكردند، بآب سرد غسل ميكردند تا حرارت خون را فرو نشاند.
در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم اول در پشت گردن حجامت ميكردند، پس جبرئيل آمد و امر كرد آنحضرت را بحجامت ميان دو كتف .
در حديث ديگر مرويست كه : حضرت صادق عليه السلام حجامت كردند و بعد از حجامت سه پارچه قند با نبات طلبيدند و تناول نمودند، فرمودند كه خون صافى را متولد مى كند، حرارت را قطع ميكند.
از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه : انار شيرين بعد از حجامت خون را ساكن ميكند، خون اندرون را صاف ميكند.
از حضرت صادق منقول است كه : حجامت روز شنبه باعث ضعف مى شود.
در روايت ديگر منقول است كه : بسيار بود حضرت امام رضا عليه السلام در ميان شب زيادتى خون مى يافتند، در آنوقت حجامت ميكردند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : در ماه مبارك رمضان بهتر آنستكه حجامت را در شب بكنند، فرمود كه حجامت ما در روز يكشنبه است ، حجامت شيعيان ما در روز دوشنبه است ، فرمود كه زينهار كه ناشتا حجامت مكن تا اندك چيزى بخورى كه بيشتر باعث بيرون آمدن خون و قوت بدن مى شود، فرمود كه چون بعد از اكل حجامت كنند خون جمع مى شود و خون فاسد را بيرون ميكند، اگر پيش از اكل باشد خون صالح بيرون ميرود و خون فاسد در بدن ميماند. زياد شحام مى گويد كه بخدمت حضرت صادق عليه السلام بودم ، كه حجام را طلبيدند و فرمودند كه محجمه خود را بشو و بند كن پس انارى طلبيدند و تناول فرمودند، چون از حجامت فارغ شدند انار ديگر طلبيدند و تناول فرمودند، گفتند كه خوردن انار در اين وقت صفرا را فرو مى نشاند.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام از ابوبصير پرسيدند، كه مردم بعد از حجامت چه چيز مى خورند؟ گفت برگ كاسنى و سركه ، فرمود كه باكى نيست .
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه : كسى خواهد حجامت كند در روز شنبه حجامت بكند، فرمود كه حجامت كردن در روز يكشنبه شفاى هر درد است .
در روايتى وارد شده كه نبايد حجامت كرد، در روز چهار شنبه هر گاه قمر در عقرب باشد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : روز پنجشنبه خون در موضع حجامت جمع مى شود. پس چون ظهر شد در بدن متفرق مى شود، پس حجامت را پيش از ظهر بكنيد.
در حديث ديگر نهى فرموده از حجامت كردن در وقت ظهر روز جمعه .
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه : در هفتم ماه حزيران رومى كه در اوايل تابستان است ، حجامت بكن ، اگر نشود درچهاردهم بكن .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه حجامت را در آخر روزبجا آوريد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حجامت در گودى پشت سر موجب غلبه فراموشى است .
حضرت صادق فرمود كه : حجامت سر بفرياد رسنده است و براى هر دردى نافع است ، غير از مرگ پس از هر دو طرف ابرو شبر كردند بجانب پشت و بآنجا كه انگشتها ميرسيد نشان داد، كه آنجا حجامت مى بايد كرد.
در روايت ديگر منقول است كه : در روز سه شنبه ساعتى هست كه اگر حجامت در آن ساعت اتفاق افتد، خون بند نمى شود تا بميرد، فرمود كه هر كه در وقت ظهر روز جمعه حجامت كند وبلائى باو برسد ملامت نكند مگر خود را.
در حديث ديگر فرمود كه آية الكرسى بخوان و در هر روز كه خواهى حجامت كن و فرمود كه حجامت سر نافع است ، براى ديوانگى و خوره وپيسى و درد دندان .
در حديث ديگر تاريكى چشم و دردسر و غلبه خواب ، و فرمود كه چون طفل چهار ماهه شود هر ماه يكمرتبه او را حجامت كنيد در گودى پشت سر كه لعابش را خشك مى كند، حرارت را از سر وبدنش مى كشد، منقول است كه حضرت امام محمد تقى عليه السلام طبيبى طلبيدند، فرمودند كه رگ كف دست را بگشايد.
منقول است كه : شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد از درد جگر حضرت او را فصد پا فرمود، شخصى ديگر شكايت كرد از خارش بدن فرمود كه سه مرتبه هر دو پا را حجامت كن در پشت پا يا در ميان كعب و بند پا، شخصى بحضرت موسى شكايت كرد از جرب فرمود كه فصد پاى راست بكن و بقدر دو درهم روغن بادام شيرين بر روى آب كشك بريز و بخور و ماهى و سركه مخور، شخصى ديگر بحضرت صادق شكايت كرد از جرب فرمود كه رگ اكحل را بگشا.
فصل سوم : در بيان انواع تداوى كه از ائمه (عليه السلام ) وارد شده است وبيانجواز رجوع باطباء
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه درد سه است و دوا سه است ، پس درد مره است يعنى صفرا و سودا و بلغم و خون و دواى خون حجامت و دواى مره مسهل و دواى بلغم حمام است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : از دواى پيغمبرانست حجامت كردن ، نوره كشيدن ، دوا در دماغ چكانيدن .
از حضرت امام محمد باقر منقول است كه : بهترين دواهاى شما حقنه و دوا در بينى چكانيدن و حجامت كردن ، و حمام رفتن است .
در حديث ديگر فرمود: كه طب عرب در حجامت و حقنه است ، آخر دواى ايشان داغ كردن است .
در حديث ديگر فرمود كه طبابت عربان در هفت چيز است ، حجامت و حقنه و دوا در بينى كردن و حمام رفتن و فى كردن و خوردن عسل و آخر دواى ايشان داغ است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حقنه از جمله دواهاى عظيم است ، شكم را بزرگ مى كند، فرمود كه دوا چهار چيز است ، حجامت و دارو ماليدن و فى كردن و حقنه كردن و فرمود كه طب عربان حجامت و حقنه و حمام رفتن و فى كردن و دوا در بينى كردن است ، آخر دوا داغ سوختن است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه بهتر چيزى كه بآن مداوا كنيد حقنه است شكم را فربه مى كند، دردهاى اندرون راپاك مى كند، بدن را قوت مى دهد و فرمود كه روغن بنفشه در بينى بچكانيد. در فقه الرضا مذكور است ، كه حميه و امساك سر همه دواهاست و معده خانه دردهاست و هر بدنى را بده آنچه او را دعات فرموده ، فرمود كه اجتناب كن از دوا خوردن تا بدنت تاب دارد و فرمود كه هر گاه گرسنه شوى طعام بخور، هرگاه تشنه شود آب بخور، هر گاه كه بول آمد بكن ، تا ضرور نشود جماع مكن ، هر گاه كه ترا خواب گيرد خواب چون چنين كنى بدنت صحيح ميباشد هميشه . و فرمود كه حق تعالى دوا را مانع مى شود از تاءثير كردن تا وقتيكه مقدر شده است كه آن مرض تا آنوقت باشد، چون آن مدت منقضى شد دوا را رخصت اثر ميدهد و بآن دوا شفا مى يابد، مگر آنكه پيش از آنمدت دعا يا تصدق يا كارهاى خير بكند كه خدا پيشتر از آن مدت دوا را رخصت تاءثير دهد.فرمود كه در عسل شفاى هر دردى هست ، هر كه يك انگشت عسل ناشتا بخورد بلغم را دفع مى كند، سودا رابر طرف مى كند، ذهن را صاف مى كن هر گاه با كندر خورده شود. وآب سرد حرارت صفرا را فرو مينشاند، طعام را هضم مى كند، اخلاطيكه در فم معده است مى گدازد، تب را بر طرف مى كند، فرمود كه اگر چيزى بدن را فربه مى كند ماليدن بدن است ، جامه هاى نرم پوشيدن و بوى خوش كردن و حمام رفتن ، اگر مرده را مالندگى كنند زنده شود بعيد نيست و تصدق بلاهاى آسمانى را دفع مى كند، قضاى محكم را بر طرف مى كند، فرمود كه بيمارى را نميرد چيزى مانند دعا و تصدق و آب سرد، فرمود كه منتهاى پرهيز و امساك چهارده روز است ، پرهيز نه آنستكه چيزى نخورد، بلكه آنست كه كمتر بخورد، كه صحت و مرض در بدن آدمى با يكديگر در مقام معارضه و مقاتله اند، پس هر وقت كه صحت غالب آمد، بيمار بشعور ميآيد، اشتهاى طعام بهم مى رساند، پس هر گاه كه طعام بطلبد بدهيد كه شايد شفايش در آن باشد، فرمود كه شفاى هر درد در قرآن است ، پس بيماران خود را مداوا كنيد، بتصدق و طلب شفا كنيد بقرآن كه هر كه را قرآن شفا ندهد، هيچ چيز سبب شفاى او نيست .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : هر كه دردها در بدن خود يابد، حرارت را بر مزاج خود غالب يابد، با زنان جماع كند كه حرارت را فرو مى نشاند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : عامه دردها و بيماريها از غلبه صفرا و سودا و خون سوخته شده و بلغم زياد مى باشد، بس بايد كه آدمى تعهد احوال خود بكند، پيش از آنكه اينها بر او غالب شود و او را هلاك كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم باسانيد معتبره منقول است كه : دواكنيد بيماران خود را بتصدق ، فرمود كه تصدق بلاهاى محكم را دفع مى كند، فرمود كه تصدق مرگهاى بد را از صاحبش دفع مى كند.
در روايت ديگر منقول است كه : شخصى بحضرت امام موسى عليه السلام عرض كرد، كه با ده نفر از عيالم همه بيماريم فرمود كه ايشان را دوا كنيد بتصدق و هيچ چيز بيشتر و زودتر از تصدق نفع نمى كند.
بسند معتبر ازحضرت صادق عليه السلام منقول است كه : شخصى بيمار شد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام باو فرمود كه از زن خود يك درهم از مهرى كه باو داده بطلب كه بتو ببخشد و عسل بخر و بآب باران بخور، آنشخص چنين كرد، شفا يافت ، ازسبب اين پرسيدند از آنحضرت ، فرمود كه حقتعالى مى فرمايد كه اگر زنان از مهر خود بشما بطيب خاطر چيزى ببخشند، بخوريد گوارا با عاقبت نيك . و در باب عسل ميفرمايد كه در آن شفاست از براى مردمان و در باب باران ميفرمايد كه فرستاديم ازآسمان آبى مبارك پس در اينجا گوارائى و حسن عاقبت و بركت و شفا همه جمع شد.
در حديث ديگر منقول است كه : مرد پيرى بخدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و عرض كرد كه دردى دارم براى آن درد اطبا شراب گفته اند، مى خورم ؟ حضرت فرمود كه : چرا دواى خود نمى كنى آبى را كه خدا فرموده است كه همه چيز بآن زنده است ، گفت با من موافقت نمى كند، فرمود كه چرا عسل نمى خورى كه شفاى مردمان گردانيده است ؟ گفت بدستم نمى آيد فرمود كه چرا شير نمى خورى كه گوشت و استخوان بدنت از شير پرورده است ؟گفت با طبعم موافقت نمى كند فرمود كه مى خواهى تو را رخصت بدهم كه شراب بخورى واللّه كه هرگز نكنم .
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه : راه رفتن بيمار باعث نكس مرض و زيادتى آن مى شود.
در حديث معتبر ديگر منقول است كه : شخصى بآنحضرت عرض كرد، بيماران كه نزد ما بيمار مى شوند، اطبا ايشانرا امر بامساك و پرهيز مى كنند، فرمود كه ما اهلبيت امساك نمى كنيم مگر از خرما و خود را مداوا مى كنمى بسيب و آب سرد، پرسيد كه چرا از خرما امساك مى كنيد؟ فرمود براى آنكه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در بيمارى از آن امساك فرمود.
در روايت ديگر از آنحضرت پرسيدند، كه تا چند روز ميباشد پرهيز و امساك بيمار، فرمود تا ده روز.
در حديث صحيح ديگر فرمود كه پرهيز و امساك بعد از هفت روز ديگر نفعى ندارد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه : پرهيز كن نيست كه در اصل چيزى نخورى ، بلكه آنستكه بخورى و كمتر بخورى .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت موسى بن عمران مناجات كرد كه پرورد گار درد را كه مى دهد؟ خطاب رسيد كه من ، پرسيد كه دوا از كيست ؟ خطاب رسيد از من ، پرسيد پس چه ميكنند مردم اين حكيمان را؟ خطاب رسيد كه دلهاى مردم را خوش مى كنند.
در حديث صحيح منقول است كه : على بن جعفر از حضرت امام موسى عليه السلام سؤ ال كرد، از داغ كردن بيماران و عوذها و افسونها برايشان خواندن ، فرمود كه باكى نيست در داغ كردن و افسونيكه معنيش را دانى .
در حديث صحيح ديگر منقول است كه : شخصى از آنحضرت پرسيد كه من محتاج مى شوم بطبيب نصرانى و بنزد او بمعالجه مى روم و بر او سلام ميكنم و او را دعا مينم ، فرمود باكى نيست ، از دعا وسلام تو باو نفعى نميرسد.
در حديث ديگر فرمود كه تا ممكن هست رجوع بمعالجه طبيبان مكنيد، كه اين مانند عمارت كردنست كه اندكش به بسيار ميكشد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : مسلمان بايد دوا نكنند، تا غالب نشود بيمارى او بر صحتش .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هر كه صحتش بر بيماريش غالب باشد و معالجه كند، و بميرد من از او بيزارم .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه با اينحال دوا بخورد، اعانت بر كشتن خود كرده است .
در حديث ديگر منقول است كه : از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند كه بمعالجه طبيب يهودى و نصرانى عمل ميتوان كرده فرمود كه باكى نيست ، شفا بدست خداست .
در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه شخصى دوا مى خورد و گاهست كه او را ميكشد و گاه شفا مى يابد، اما بيشتر آنست كه شفا مى يابد، فرمود كه حقتعالى دوا را فرستاده است وشفا را ميفرستد، هيچ دردى را خلق نكرده است مگر آنكه دوائى براى آن آفريده است ، بخور و نام خدا ببر در وقت خوردن .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند كه زنى يا مردى چشمش آب سياه مى آورد، اطباء مى گويند كه چشم ترا ميل مى زنيم مى بايد يكماه يا چهل روز بر پشت بخوابى و حركت نكنى و بآنحال نماز بايماء بكند، حضرت فرمود چون مضطر است باكى نيست .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : پيغمبرى از پيغمبران بيمار شد، پس گفت كه دوا نمى كنم تا آنكسى كه مرا درد داده است شفا بدهد، حقتعالى باو وحى فرستاد كه تا دوا نكنى من شفا ندهم .
در حديث ديگر منقول است كه : شخصى بآنحضرت عرض كرد كه من جراحتها را ميبرم و داغ مى كنم بآتش ، فرمود كه باكى نيست ، گفت كه دواهاى تلخ كه سميت دارد بمردم ميدهم مثل غاريقون فرمود باكى نيست ، گفت كه گاه هست كه بميرد، فرمود كه هر چند بميرد باكى نيست و گفت گاهست كه شراب و بره ميدهم كه بخورند، فرمود كه در حرام شفا نميباشد. در حديث معتبر ديگر منقول است كه : شخصى بآنحضرت عرض كرد، كه شخصى دوا ميخورد و رگهاى بدنش را ميبرند و گاه منقطع ميشود و بسيار است كه او را مى كشد، فرمود كه بكند.
در حديث ديگر عرض كردند كه شخصى داغ مى سوزاند بر بدن و گاه هست كه مى كشد، فرمود كه شخصى در زمان حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم داغ سوزاند و حضرت بر بالاى سرش ايستاده بودند.
در حديث معتبر از حضرت موسى جعفر عليه السلام منقول است كه : هيچ دوائى نيست مگر آنكه درد را بر مى انگيزد، هيچ چيز در بدن نافع تر از اين نيست كه تا محتاج نشوى تصرف در بدن نكنى .
فصل چهارم : در معالجه انواع تب
در احاديث بسيار وارد شده است كه ما مداوا نمى كنيم تب را مگر بريختن آب سرد بربدن و خوردن سيب .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه تب از بوى جهنم است ، فرو نشانيد حرارت آن را بآب سرد.
در حديث ديگر فرمود كه براى دفع تب هيچ چيز نافعتر از دعا و آب سرد نيست .
از مفضل منقول است كه بخدمت آنحضرت رفت در ايام تابستان و آنحضرت تب داشتند، ديد كه طبقى گذاشته است پر از سيب سبز عرض كردم كه مردم سيب را براى تب خوب نميدانند، فرمود كه اين تب را بر طرف ميكند، حرارت را فرو مى نشاند.
در حديث ديگر فرمود كه مقدار ده درهم قند بآب سرد ناشتا خوردن براى دفع تب نافع است .
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بنزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمدند، آنحضرت تب داشتند، فرمود كه سنجد تناول فرمايند.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه خاريدن بدن و غلبه خواب و دوار در سرو ثبورها ودملها علامت زيادتى خون است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بشكنيد گرمى تب را ببنفشه وآب سرد. و در تابستان بر بدن صاحب تب آب سرد بريزيد، و فرمود كه ياد ما اهلبيت كردن شفاست از تب و جميع دردها و وساوس شيطان و فرمود كه بخوريد آب باران كه بدن شما را پاك ميكند، دردها را دفع ميكند.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از شخصى پرسيدند، كه شما بيماران خود را بچه چيز دوا ميكنيد، گفت باين دواهاى تلخ فرمود كه هرگاه كسى از شما بيمار شود قند سفيد را بكوبيد و آب سرد بر او بريزيد و باو بخورانيد، كه آن خداوندى كه بتلخ شفا ميدهد قادر است كه بشيرين شفا بدهد.
در حديث ديگر فرمود كه كباب دفع تب ميكند.
در حديث ديگر فرمود، كه دو ماه بيمارى كشيدم ، خدا مر الهام كرد كه برنج را، گفتم شستند و اندكى بر روى آتش بو دادند، در آسيا خورد كردند و پاره را سفوف كردند، پاره را درميان آب كردم و خوردم ، فرمود كه تب بر اولاد پيغمبران دو برابر ديگران ميباشد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه علاج تب بسه چيز ميباشد: به قى و عرق و مسهل .
از ابراهيم بن جعفى منقول است كه بخدمت حضرت صادق رفت و شكايت كرد از تب ربع فرمود كه نبات يا قند را بساى و در ميان آب بريز وناشتا و هر وقت كه احتياج بآب خوردن شود بخور، چنان كرد بزودى شفا يافت .
حضرت امام موسى عليه السلام فرمود در معالجه تب غب كهنه عسل و سياه دانه رابا هم ممزوج كن سه انگشت از آن بخور، كه اين هر دو مباركست و خدا عسل را فرموده كه شفاست ، حضرت پيغمبر فرمود كه در سياه دانه شفاى هر درد هست مگر مرگ .
از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه بهترين چيزها براى تب ربع آن است كه در روز نوبه پالوده با عسل بسازى و زعفران بسيار در آن بكنى و در آن روز غير آن چيزى نخورى .
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه اين تعويذيست براى شيعيان از سل يارَبَّ اْلاَرْبابِ وَيا سَيِّدَ الّساداتِ يااِلهَ اْلالَهةِ وَ يامَلِكَ الْمُلُوكِ وَيا جَبّارَ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ اِشْفِنى وَعافِنى مِنْ دائى هذا فَاِنّى عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ انْقَلَبَ فى قَبْضَتِكَ وَناصِيَتى بِيَدِكَ سه مرتبه اين دعا را ميخوانى تا خدايتعالى شفا دهد، بحول وقوه خود.
در روايت معتبر وارد شده است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را تب شديدى عارض شد جبرئيل آمد و اين دعوذه را بر آنحضرت خواند، در ساعت ، تب زايل شد بِسْمِ اللّهِ اَرْقيكَ بِسْمِ اللّهِ اَشْفيكَ بِسْمِ اللّهِ مِنْ كُلّ داءٍ يُغنيكَ بِسْم اللّهِ وَاللّهُ شافيك بِسْمِ اللّه خُذَهْا فَتَهْنِئُكَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحَيمِ فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النَّجُوُمِ لتَيْرَآنِ بِاِذْنِ اللّهِ.
در چند حديث معتبرمنقول است كه بر هيچ بيمارى و صاحب دردى هفتاد مرتبه حمد خوانده نمى شود، مگر آنكه درد ساكن مى شود.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه يكماه است كه تب ميكنم ، آنچه اطباء گفته اند بعمل آوردم ، برطرف نشد حضرت فرمود كه بندهاى پيراهن خود را بگشا و سر را در گريبان پيراهن داخل كن و اذان و اقامه بگو و هفت مرتبه سوره حمد بخوان ، آنشخص گفت كه چنان كردم گويا از بندى رها شدم .
در حديث ديگر منقول است كه يكى از فرزندان آنحضرت بيمار شد، فرمود كه ده مرتبه يااللّه بگو كه هيچ مؤ منى نمى گويد مگر آنكه حقتعالى ميفرمايد، كه لبيك حاجت خود را بگو.
در حديث ديگر فرمود، كه هر كه را علتى عارض شود، هفت مرتبه سوره حمد بخواند اگر برطرف نشود هفتاد مرتبه بخواند من ضامنم كه آن علت برطرف شود.
در حديث معتبر منقول است از داودبن زربى كه گفت بيمار شدم در مدينه بيمارى شديد بهمرسيد، چون اين خبر بحضرت امام جعفر صادق عليه السلام رسيد بمن نوشتند كه يك صاع گندم بخر و بر پشت بخواب و آن گندم را بر سينه خود بريز و بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكة بِاسْمِكَ الَّذى اِذا سَاَلَكَ بِهِ الْمُضْطَرُّ كَشَفْتَ مابِهِ مِنْ ضُرِّ وَمَكَّنْتَ لَهُ فى اْلاَرْضِ وَجَعَلْتَهُ خَليفَتَكَ عَلى خَلْقِكَ اَنْ تَصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَلى اَهْلِ بَيْتِهِ وَاَنْ تُعافِيَنى مِنْ عِلَّتى پس درست بنشين و گندم را جمع كن ، باز آندعا را بخوان ، وآن گندم را چهار حصه كن و هر حصه را به يك فقير بده ، باز دعا بخوان دواد گفت كه من چنان كردم گويا از بندى رها شدم و بسيار كسى كردند شفا يافتند.
در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه چون بنزد بيمار روى هفت مرتبه بگو اُعيذُكَ بِاللّهِ الْعَظيمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ مِنْ شَرِّ كُلِّ عِرْقٍ نعار وَمِنْ شَرِّ حَرِّ النّارِ.
در حديث ديگر فرمود، كه سوره حمد وقل هواللّه اَحد واناانزلناه فى ليلة القدر وآية الكرسى بخوان پس به انگشت شهادت بر پهلوى بيمار بنويس اَللّهُمَّ ارْحَمْ جِلْدَهُ الرَّقيقُ وَعَظْمَهُ الدَّقيقُ مِنْ سُورَةِ الْحَريقِ يا اُمَّ مُلْدَمٍ اِنْ كُنْتِ آمَنْتِ بِاللّهِ وَالْيَومِ اْلاخَرِ فَلا تُاءْكُلى الْلَحْمَ وَلا تَشْرَبِى الدَّمَ وَلا تُهْلِكي الْجِسْمِ وَلا تُصَدِّعي الرَّاْسَ وَانْتَقِلى عَنْ فُلانِ بْنِ فلاُنَة نام او و مادرش را بنويسد اِلى مَنْ يَجْعَلُ مَعَ اللّهِ اِلها آخَرَ لااِلهَ اللّهُ تَعالى اللّهُ عَما يُشْرِكُونَ عُلُوّا كَبيرا.
در روايت ديگر فرمود كه بيمار سر را در گريبان خود داخل كند، اذان و اقامه بگويد، سوره حمد وقل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و سه مرتبه قل هواللّه احد بخواند، وبگويد اُعيذُ نَفْسى بِعِزَّةِ اللّهِ وَقُدْرَةِ اللّهِ وَعَظَمَة اللّهِ وَسُلْطانِ اللّهِ وَبِجَمالِ اللّهِ وَبِجَمَع اللّهِ وَبِرَسُولِ اللّهِ وَبِعَتْرَتِهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ وَ بِوُلاةِ اَمْرِ اللّهِ مِنْ شَرِّما اَخافُ اللّهَ وَاَحْذَرُ وَاَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْىٍء قَديرٌ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ وَصَلّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَللّهُمَّ اشْفِنى بِشَفائِكَ وَداوِنى بِدَوائِكَ وَعافِنى مِنْ بَلائِكَ.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت شكايت كرد، كه تبش بسيار بطول انجاميده است ، فرمود كه آية الكرسى را در ظرفى بنويس و بآب حل كن و بخور.
در بعضى از كتب معتبره منقول است كه براى تب اين تعويذ را بنويسد و بر باز وى راست بندد سوره حمد را تا آخر بنويسد و بعد از آن بنويسد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَعُوذُ بِكَلِماتِ اللّهِ التّامّاتِ كُلِّها الَّتى لايُجاوِزُ هُنَّ بِرٌ وَلا فاجِرٌ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ وَذَرَاءَ وَبَرَاءَ وَمِنْ شَرِّ الْهامَّةِ وَالسَّاْمَةِ وَالْعامَةِ وَالْلامَةِ وَمِنْ شَرِّ طَوارِقِ اللّيْلِ وَالنَّهارِ وَمِنْ شَرِّ فُسّاقِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ وَمِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَاْلاِنْسِ وَمِنْ شَرِّ الشَّيْطانِ وَشَرَكِهِ وَمِنْ شَرِّ كُلِّ ذى شَرِّ وَمِنْ شَرِّ كُلِّ دبَةٍ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتها اِنَّ رَبّى عَلى صِرطٍ مُسْتَقيمِ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَاِلَيْكَ اَنَبْنا وَاَلَيْكَ الْمَصيرُ يانارُ كُونى بَرْدا وَسَلاما عَلى اِبْراهِيمَ وَاَرادُوا بِهِ كَيْدا فَجَعَلْناهُمُ اْلاَخْسَرينَ بَرْدا وَسَلاما عَلى فُلانِ ابْنِ فلاُنَةَ و نام بيمار و مادرش نوشته شود رَبَّنا لاتُؤ اخِذْنا اِنْ نَسِيْنا اَوْ اَخْطَاْنا رَبَّنا وَلا تَحْمِلْ عَلَيْنا اِصْرا كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَلا تُحَمِّلْنا مالا طاقَةَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنّا وَاْغفِرْلَناوَارْحَمْنااَنْتَ مَوْلا نا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلاً وَتَوكَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَمُوتَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيرا بَصيرا لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ اْلاَحْزابَ وَحْدَهُ ماشاءَ اللّهُ لاقُوَّةِ اِلاّ بِاللّهِ كَتَبَ اللّهُ لاََغْلِبَنَّ اَنَا وَرُسُلى اِنَّ اللّهَ قَوِىٌ عَزيزُ اِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِرطٍ مُسْتَقيمٍ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
از سلمان فارسى منقول است كه گفت بعد از وفات حضرت رسالت پناه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بعداز ده روز از خانه بيرون آمدم ، در راه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را ملاقات كردم ، فرمود كه برو بنزد حضرت فاطمه عليهماالسلام كه تحفه از بهشت براى او آمده مى خواهد بتو عطا فرمايد، بتعجيل بخدمت آن حضرت شتافتم فرمود كه ديروز در همين موضع نشسته بودم ، در خانه بسته و غمگين بودم ، فكر ميكردم در منقطع شدن وحى الهى از ما ونيامدن ملائكه بسوى ما، ناگهان ديدم كه در گشوده شد وسه دختر باندرون آمدند، كه كسى بحسن و جمال و طراوت و نزاكت و خوشبوئى ايشان هرگز نديده است ، چون ايشانرا ديدم برخاستم وسؤ ال كردم كه شما از اهل مدينه ايد؟ گفتند دختر حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ما از اهل زمين نيستيم ، ما را پروردگار عزت از بهشت جاويد بسوى تو فرستاده و بسيار مشتاق تو بوده ايم . از يكى كه بزرگتر ايشان مى نمود پرسيدم كه چه نام دارى ، گفت مقدوده گفتم بچه سبب تو را نام اين كرده اند، گفت بجهت آنكه از براى مقدادبن اسود خلق شده ام ، پس از ديگر پرسيدم كه تو چه نام دارى گفت : ذره نام دارم از سبب نام پرسيدم ، گفت زيرا كه ازبراى ابوذر غفارى خلق شده ام . از سيم ايشان پرسيدم كه چه نام دارى گفت سلمى ، از سبب آن پرسيدم ، گفت زيرا كه از براى سلمان فارسى آزاد كرده پدر تو خلق شده ام ، حضرت فاطمه عليهماالسلام فرمود كه پس از براى من چه آورديد؟ رطبى چند بيرون آوردند، مانند گردهاى نان بزرگ از برف سفيدتر و از مشك خوشبوتر، پس سلمان گفت حضرت فاطمه يكى از آن رطبها بمن داد، وفرمودند كه امشب باين رطب افطار كن و فردا هسته آنرا براى من بياور پس آن رطب را گرفتم ، بيرون آمدم ، بهر جمعى از اصحاب رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كه مى گذشتم ، مى پرسيدند، كه اى سلمان مگر مشگ همراه دارى مى گفتم بلى پس چون وقت افطار شد تناول كردم ، هيچ هسته نداشت روز ديگر بخدمت حضرت فاطمه رفتم و عرض كردم كه هسته نداشت ، فرمود كه چون هسته داشته باشد و حال آنكه اين رطب از درختى بهم رسيده است كه حقتعالى آنرا در بهشت غرس فرموده است ، بسبب دعائى كه پدرم بمن تعليم كرده است و هر صبح و شام مى خوانم ، سلمان گفت اى سيده من آندعا را تعليم من فرما فرمود كه اگر خواهى در دنيا باشى و آزار تب نيابى بر اين دعا مواظبت كن ، اينست دعا:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بَسْمِ اللّهِ النُّوِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّوِ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مَدَبِّرُ اْلاُمُورِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّوِ مِنَ النُّوِ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَاَنْزَلَ النُّورِ عَلى الطُّور فى كِتابِ مَسْطُورٍ فى رِقٍ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدوُرٍ عَلى نَبِي مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذُكُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَعَلْى السَّرّآءِ وَالضَّرّآءِ مَشْكُورٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدَنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَسلمان گفت كه ايندعا را بزياده از هزار نفر از اهل مكه و مدينه كه تب داشتند، تعليم كرده و همه از تب تجات پيدا كردند.
در حديث حسن منقول است كه بعضى از فرزاندان حضرت امام جعفر صادق بيمار شدند، حضرت فرمود كه ايندعا را بخوان اَللّهُمَّ اشْفِنى بِشَفائِكَ وَداوِنى بِدَوائِكَ وَعافِنى مِنْ بَلائِكَ فَاِنّى عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ.از براى تب ربع منقول است كه اين را بنويسند و بر او ببندند يا نارُ كُونى بَرْدا وَسَلاما عَلى اِبراهيمَ.
در روايت ديگر اين دعا را بربازوى راستش ببندند بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنَ الرَّحيمِ وَلَوْ اَنَّ قُرْانا سُيِّرتُ بِهِ الْجِبالُ اَوْ قُطِّعَتُ بِهِ اَلاْرضُ اَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بِلْ لِلّهِ اْلاَمْرُ جَميعا يا شافى يا كافى يامُعافى وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ بِاسْمِ فلاُنٍ بْنِ فلاُنٍ و نام او و پدرش را بنويسد بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَنِ اللّهِ وَاِلَى اللّهِ وَلا غالِبَ اِلا اللّهُ و از براى تب و لرز اين آيات را بنويسند، و بر بازوى بيمار ببندند بِسْمِ اللّهِ مَرَجَ الْبَحَريْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لايْبَغِيانِ وَجَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخا وَحِجْرا مَحْجُورا يا نارُ كُونى بَرْدا وَسَلاما عَلى اِبْراهيمَ اَلا اِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ اِنَّهُمْ لَهُمْ الْمَنْصُورُ ونَ وَاِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ.
فصل پنجم : در ادعيه جامعه و ادويه مركبه نافعه
در حديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه هر دردى كه داشته باشى دست را بر موضع درد گذار و سه مرتبه بگو اَللّهُ اَللّهُ رَبّى حَقا لا اُشْرِكَ بِهِ شَيْئا اَللّهُمَّ اَنْتَ لَها وَلِكُلِّ عَظيمَةٍ فَفَرّجْها عَنّىو در روايت معتبر ديگر فرمود كه بگو بسم اللّه و بمال دست بر آنموضع كه درد ميكند بگو اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِجَمع اللّهِ وَاَعُوذُ بِرَسُولِ اللّهِ وَاَعُوذ بِعِزّةِ اللّهِ مِنْ شَرِّ مْا اَحْذَرُ وَمِنْ شَرِّ مااَخافُ عَلى نَفْسى هفت مرتبه مى گوئى .
در روايت ديگر فرمود كه دست را بر موضع درد بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّه وَمْحَمَّدٌ رَسوُلٌ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه اَللّهُمَّ امْسَحْ عَنّى مااَجِدُ وسه مرتبه دست برآنموضع ميكشى .
در روايت ديگر فرمود كه ديگرى دست برمحل درد بگذارد، هفت نوبت و اقلش سه نوبت بگويد اَيُّهَا الوَجَعُ اسْكُنْ بِسَكينَةِ اللّهِ وَقِرْ بوِقارِ اللّهِ وَاحْجزْ بِحاجزِ اللّهِ وَ اهْدَاءَ بِهَداء اللّهِ اءْعيذُكَ اءَيَّها اْلا نْسانُ بِما اَعاذَ اللّه بِهِ عَرْشَهُ وَ مَلائِكَتَهُ يَوْمِ الرَّجْفَةِ وَلزَّلازل .
در روايت معتبر فرمود كه براى هر آزار ايندعا بخوان يامُنْزِلَ الشِّفاءَ وَمُذْهِبُ الدّاءَ اَنْزِلْ عَلَى ما بِى مِنْ داءٍ شِفاءٌ. از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه هر كه برسد بر او المى در بدنش اين دعا بخواند تا هيچ المى و دردى باو نرسد اَعُوذُ بِعِزَّة اللّهِ وَقُدْرَتِهِ عَلَى اْلاَشْياءِ اُعيذُ نَفْسى بِجَبّارِ السَّماءِ اُعيذُ نَفْسى بِمَنْ لايِضُرُّمَعَ اِسْمِهِ دَاءٌ اُعيذُ نَفْسى بِالَّذى اِسْمُهُ بَرَكَةٌ وَ شِفاءٌ.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه دردى بهم رساند، دست را بر موضع درد گذارد، وباخلاص بگويد وَنُنَزّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ماهُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمنينَ وَلايَزيدُ الظّالِمينَ اِلاّ خَسارا البته عافيت يابد، از هر علتى كه باشد.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه را سوره حمد و قل هواللّه احد شفا ندهد هيچ چيز او را شفا نمى دهد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هرگاه كسى آزارى در خود بيابد بگويد بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَصَلَّى اللّهُ عَلى رَسُولِ اللّهِ وَاَهْلِ بَيْتِهِ وَاَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّه وَقُدْرَتِهِ عَلى ما يَشاءُ مِنْ شَرِّ مااءَجِدْ.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت آنحضرت رفت ، شكايت كرد از بسيارى بيمارى و پريشانى ، فرمود كه اين دعا بخوان لاحَوْلَ وَلاقُوَّةِ الاّ بِاللّهِ الْعَّلِىّ الْعَظيم تَوَكَّلْتُ عَلَىِ الْحَىِّ الَّذى لايَمُوتُ وَاَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِدْ وَلَدا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌ مِنْ الذُّلِ وَكَبِّرْهُ تَكْبيرا.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت موسى بن عمران بحقتعالى شكايت كرد، از غلبه رطوبت ، حتقعالى او را امر فرمود، كه هليله وبليله وآمله را بسايد و با عسل خمير كند وبخورد، حضرت فرمود اين است كه شما اطريفل مى گوئيد.
در طب الائمه روايت كرده است كه شخصى بخدمت حضرت امام على نقى عليه السلام آمد وعرض كرد كه در همسايگى ما شخصى را عقرب گزيده است ، بيم آنست كه هلاك شود فرمود كه بخورانند باو دواى جامع را كه از حضرت امام رضا عليه السلام بما رسيده است ، پس فرمود كه سنبل و زعفران و قاقله وعاقرقرحا و خريق سفيد وبذرالبنج و فلفل سفيد همه مساوى يكديگر وفرفيون در برابر هر يك از آنها بسيار نرم بكوبند، از حرير بيرون كنند، بعسلى كه كفش را گرفته باشند خمير كنند، كسى را كه مار يا عقرب گزيده باشد يك حب آنرا با آب حلتيت باو بخورانند كه در ساعت شفا يابد.
از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه از براى فالج ولغوه يك حب آن را با آب مرزنگوش در بينى بچكانند.
از حضرت امام محمد تقى عليه السلام نقل كرده است كه از براى سردى معده و خفقان قلب نافع است كه يك حب آنرا بآب زيره كه پخته باشند بخورند.
در حديث ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه از براى آزار سپرز يكحب آنرا بآب سرد واندك سركه بخورند.
در روايت ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام نقل كرده است كه از براى درد پهلوى راست يك حب آن را بآب زيره پخته بخورند، و از براى درد پهلوى چپ يكحب آن را بآب ريشه كرفس كه پخته باشند بخورند.
در حديث ديگر فرمود كه از براى اسهال يكحبش را بآب مورد پخته بخورند.
از حضرت امام محمدتقى عليه السلام رايت كرده است كه يك حبش را با آب سداب يا بآب ترب پخته بخورند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه اگر مردم بدانند كه در سنا چه منفعتها هست ، هر آينه قيمت هر مثقالى دو مثقال طلا شود و بدرستيكه امان مى بخشد از بهق و پيسى و خوره و ديوانگى و فالج و لغوه ، اگر با مويز سرخ بى دانه و هليله سياه همه اجزاءِ مساوى بعمل آورند، هر روز ناشتا بقدر سه درهم بخورند، در هنگام خواب نيز همين مقدار بخورند، اين فوائد مى بخشد و بهترين دواهاست .
در طب الائمه روايت كرده است از مغز خيار شنبر پاك كرده يك رطل بگيرند، در ميان يك رطل آب يكشبانه روز بخيسانند، پس صاف كنند و با يك رطل عسل صافى و يك رطل آب به و چهل مثقال روغن گل سرخ ممزوج گردانند، وبآتش نرم بقوام آورند، از روى آتش بردارند وبگذارند تا سرد شود پس در آن فلفل و دارفلفل و قرفه و قرنفل و قاقله وزنجبيل و دار چينى و جوزبوا از هر يك سه مثقال گرفته و كوفته وپخته در آنچه سابق مذكور شد ممزوج كنند، در سبوى سبزى يا شيشه بكنند، در وقت حاجت در سه روز هر روز دو مثقال از آن ناشتا بخورند، از براى غلبه صفرا وسودا وبلغم در معده و قى وتب و تركيدن دست و پا و زحير ودرد شكم و درد جگر و حرارت سر ويرقان وتبهاى شديد و درد شانه و ذَكَر نافع باشد، بعد ازآن بايد كه پرهيز كنند از خرما و ماهى و سركه وسبزيها و غذا آش اماج باشد، با روغن كنجد و دواى ديگر نقل كرده است ، كه از هليله سياه وهليله زرد وسقمونيا از هر يك شش مثقال و از فلفل و دارفلفل زنجبيل خشك وزنيان وخشخاش سرخ ونمك هندى از هر يك چهار مثقال و از نار مشك و قاقله وشقاقل و چوب بلسان و دانه بلسان و سليمخه مقشر و علك رومى و عاقرقرحا و دارچينى از هر يك دو مثقال مجموع دواها را با يكديگر بكوبند، بپزند وسقمونيا را جدا بكوبند، بپزند و هشتاده و پنج مثقال شكر پنير را در پاتيل آب كنند، قدرى از عسل نيز درآن بريزند و آن اجزاءِ را با اينها معجون سازند، در وقت حاجت دو مثقال از آن را ناشتا و دو مثقال در وقت خواب بخورند نافع است ، براى قوت جماع و سردى را از مفاصل و سلس البول وطپيدن دل و تواتر نفس و امتلاى معده و كرم معده و دل را جلا ميدهد، اشتهاى طعام مى آورد، درد سينه و زردى چشم و زردى رنگ و يرقان و غلبه تشنگى را ميبرد، براى تب و لرز و دردهاى كهنه و دردسر و بى دمانى نافع است .
بسند ديگر روايت كرده است روزى فرعون بنى اسرائيل را همگى ضيافت . كرد و زهر درطعام ايشان داخل كرد كه ايشان را هلاك كند، حقتعالى اين دوا را بحضرت موسى عليه السلام فرستاد وچون خوردند از زهر بايشان آسيبى نرسيد جبرئيل گفت كه قدرى سير مقشر بگير وبشكن و نرم بكوب كه در پاتيل بينداز و از روغن گاو آن قدر بر آن سيرها بريز كه بپوشاند آنها را وآتش نرم آنقدر در زير پاتيل بسوزان كه آن سيرها آن روغن را بخورد و از روغن چيزى نماند پس همان مقدار شيرگاوتازه زائيده بر كن بريز و آتش نرم آنقدر برافروز كه از آن شير هم چيزى نماند پس همانقدر عسل مصفى كه مومش را گرفته باشند در پاتيل بريز آنقدر بسوزان كه آن را هم بخورد پس از سياه دانه ده درهم و ازفلفل و مرزنگوش هر كى پنج درهم بگير و نرم بكوب و در پاتيل بريز و برهم بزن تا مخلوط شود بآن سير پس ظرفى را بگير و اندرون آن را بروغن گاو چرب كن و اين دوا را در آن بريز و در ميان جو يا خاكستر چهل روز پنهان كن و هر چند كهنه تر شود نيكوتر ميشود و فرمود كه نافع است براى دفع لغوه كهنه و تازه ، كسى را كه سرما زده باشد وبراى سبل چشم و در پا وضعف معده وصرع وغش اطفال و ترسيدن زنان در خواب و زرداب و خوره و زيادتى بلغم و دفع سم گزيدن مار و عقرب و فرمود كه : چون يكماه بر اين دوا بگذرد، براى درد دندان و امراض بلغمى بقدر نصف گردكان ناشتا بخورد، چون دوماه بر او بگذرد براى تب و لرز وآزارهاى چشم نافع است ، چون سه ماه بر آن بگذرد براى صفرا و بلغم سوخته و جميع مرضهاى صفرا وناشتا خوردن نافع است ، چون چهار ماه بگذرد براى تاريكى چشم و تنگى نفس نافع است ، چون پنج ماه بر آن بگذرد، كسيكه درد سر داشته باشد بقدر نيم عدس از اين دوا با روغن بنفشه ممزوج گردانيده در بينى بچكاند، چون شش ماه برآن بگذرد كسيكه درد شقيقه داشته باشد بقدر يك عدس از آن با روغن بنفشه مخلوط گردانيده و در بينى بچكاند، از آن جانبى كه درد ميكند در اول روز و چون هفت ماه بر آن بگذرد براى دفع بادى كه در گوش بهم ميرسد بقدر يكعدس با روغن گل سرخ ممزوج ساخته در گوش چكاند، در اول روز و در هنگام خواب و چون هشت ماه بگذرد آنرا با آب خوردن براى دفع خوره نافع است ، چون نه ماه بگذرد نافع است براى غلبه خواب و هذيان گفتن در خواب و ترس و بيم بايد كه با روغن ترب ناشتا و در وقت خواب بقدر يكعدس خورده شود، چون ده ماه بگذرد براى غلبه صفرا وتبهاى اندرونى و اختلال عقل بقدر يكعدس با سركه بخورند، براى سفيدى چشم ناشتا در وقت خواب بخورند، چون يازده ماه بر آن گذشت از براى سودائى كه اين كس را بترس و وسواس مياندازد، بقدريك نخود با روغن گل سرخ ناشتا و بقدريك نخود بى روغن در هنگام خوابيدن بخورد، چون دوازده ماه بگذرد از براى فالج كهنه و تازه بآب مرزنگوش بقد يك نخود بخورد و با روغن زيت نمك بر پا بمالد در وقت خواب و از سركه و شير و ماست و سبزيها و ماهى اجتناب نمايد، چون سيزده ماه بگذرد بقدر يك نخود از آن با آب سداب حل كند و در اول شب بخورد نافع است ، براى درد اندرون و خنديدن بى سبب و با ريش بازى كردن و اگر چهارده ماه بگذرد، براى دفع ضرر زهرها نافع است ، اگر زهرى باو خورانيده باشند تخم بادنجان را بكوبند و بجوشانند وصاف كنند، با يك نخود از اين دوا در سحر بخورند و آب نيم گرم از عقبش بخورند، سه شب يا چهار شب . چون پانزده ماه بگذرد براى دفع سحر و بادها نافع است ، چون شانزده ماه بگذرد بقدر نيم عدس آن را به آب باران تازه حل كرده بديده كسى بكشد كه نور بينائى چشمش كم شده باشد، در بامداد و شام و وقت خواب تا چهار روز، اگر برطرف نشود، تا هشت روز. چون هفده ماه بگذرد، براى دفع خورد يك گلوله از آن با روغن پاچه گاو ناشتا و در وقت خواب بخورند و بقدر يك حبه اش را بربدن بمالند و اندكى رابا روغن زيت يا روغن گل سرخ در بينى بچكانند، در آخر روز در حمام . چون هيجده ماه بگذرد، براى دفع بهق آنجا را سوزن بزنند، كه خون در آيد و بقدر يك نخود با روغن بادام تلخ يا روغن صنوبر بخورند اندكى را در بينى بچكانند، با نمك در آن محل بمالند، چون نوزده ماه بگذرد اگر آب انار شيرين را گرفته به قدر يك دانه جواز حنظل و با يك نخود از اين دوا ناشتا بخورند، براى دفع سهو و فراموشى و بلغم سوخته وتب كهنه نافع است .
چون بيست ماه بگذر به قدريك عدس از آن گرفته با آب حل كند، براى سنگينى گوش در گوش بچكانند، اگر نفعى ظاهر نشود، در روز ديگر باز بچكاند واندكى بر كله سرش بريزند و از براى صاحب مرض سرسام با آب انار ترش نافع است .
در حديث ديگر روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام مثل اين دوا را جبرئيل براى حضرت رسول صلّى اللّه عليه آله وسلّم آورد، وفرمود كه چهار رطل از سير مقشر بگيرند، در پاتيل كنند، چهار رطل شير گاو بر آن بريزند بپزند آنقدر كه شير نماند باز چهار رطل روغن گاو بر آن بريزند، آنقدر بجوشانند كه روغن نماند، پس بقدر دو درهم بابونه بر آن بپاشند و برهم بزنند تا خوب بقوام آيد و در كوزه كرده سرش را ببندند، در ميان جو ياخاك پنهان كنند، در مدت ايام تابستان و در زمستان بيرون آورند، در بامداد بقدر يك گردكان بخورند، براى هر دردى منفعت داشته باشد.
كلينى در حديث معتبر روايت كرده است كه اسمعيل بن الفضل شكايت كرد بخمت حضرت صادق عليه السلام از قراقر معده و اينكه طعام در معده هضم نميشود، حضرت فرمود كه چرا نمگيرى آن نبيذيرا كه ما ميخوريم و باعث هضم طعام ميشود و قراقر و بادهاى شكم را دفع ميكند؟ پس فرمود كه يكصاع از مويز بگير و دانه اش را بيرون كن و پاك بشوى و در ظرف كن و آنقدر آب بر آن بريز كه همه رابپوشاند، و در زمستان سه شبانه روز بگذرد و در تابستان يك شبانه روز پس صاف كن و آب صافش را در ديگ كن و آنقدر بجوشان كه دو حصه برود و يك حصه بماند، پس نيم رطل عسل در ديگ بريز و آنقدر بجوشان كه آنقدر شود كه پيش از عسل ريختن شده بود، پس زنجبيل و خولنجان و دارچينى و زعفران و قرنفل و مصطكى را بگير و همه را بكوب و درميان ديگر بينداز كه چند جوشى بزند، پس ديگ را پائين گذار تا سرد شود، صاف كن و هر صبح و پسين قدرى از آن بخور. رواى گفت چنان كردم و آزارم بر طرف شد.
فصل ششم : در معالجه دردسر و شقيقه و زكام و صرع واختلال دماغ و تصرف جن
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه براى دفع درد سر و نصف سر ايندعا را بنويسد و بر آنجانب كه درد ميكند بياويزد اَللّهُمَّ اَنْتَ لَسْتَ بِاَ لهٍ اِسْتَحْدَ ثْناهُ وَلا بِرَبّ يَبيدُ ذِكْرُهُ وَلا مَعَكَ شَرَكاءُ يَقْضُونَ مَعَكَ وَلا كانَ قَبْلَكَ اِلهُ نَدْعُوهُ وَنَتَعَوَّذُ بِهِ وَنَتَضَرَّعُ اِلَيْهِ وَنَدَعُكَ وَلا اَعانَكَ عَلَى خَلْقنا مِنْ اَحَدٍ فَنَشُّكُ فيكَ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ عافِ فُلانِ بْنِ فلانَةِ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَيْتِهِ.
در روايت معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول كه هر كه درد سر داشته باشد، يا بولش بند شده باشد دست بر جاى درد بگذارد وبگويد اُسْكُنْ سَكَّنْتُكَ بِالَّذى سَكَنَ لَهُ مافى اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.
از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه براى درد سر اين آيه را بر قدح آبى بخواند و بخورد اَوَلَمْ بَرَالَّذينَ كَفَروُا اَنَّ السَّمواتَ وَاْلاَرْضَ كانَتا رَتْقَا فَفَتَقْنا هُما وَجَعَلْنا مِنْ الْماءِ كُلِّ شَىًء حَىّ اَفَلايُؤ مِنوُنَ.
در حديث معتبر منقول است كه حبيب سيستانى شكايت كرد، بحضرت باقر عليه السلام كه هفته دو مرتبه مرا درد شقيقه ميگيرد، فرمود كه بگذار دست را بر آنجانب كه درد ميكند و سه مرتبه بگو
ياظاهِرا مَوجُودا وَيا باطِنا غَيْرَ مَفْقُودٍ آرْدُدْ عَلى عَبْدِكَ الضَّعيفِ اَياديكَ الْجَميلَةَ عِنْدَهُ وَاَذْهِبْ عَنْهُ ما بِهِ مِنْ اَذَىً اِنَّكَ رَحيمٌ وَدُود.
در حديث ديگر فرمود كه براى دفع درد سر دست بر سر بمالد و هفت نوبت بگويد اَعُوذُ بِاللّهِ اَلّذي سَكَنَ لَهُ مافى البَّرِ وَالْبَحْرِ وَمافى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.
در روايت ديگر منقول است كه براى دفع درد گوش دست بر گوش بمالد و هفت مرتبه اين دعا بخواند.
در روايت ديگر فرمود براى دفع درد سر دست را بر بالاى سر بگذارد، بگويد لَوْكانَ مَعَهُ الِهَةٌ كَما يَقولُونَ اِذا لابَتَغَوا اِلى ذى الْعَرْشِ سَبيلاً وَاِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوا اِلى مااَنْزَلَ اللّهُ وَالَى الرَّسوُلِ رَاءَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودا.
در حديث معتبر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و گفت من سفر بسيار ميكنم و در جاى هولناك بسر ميبرم چيزى بمن تعليم فرما كه نترسم حضرت فرمود كه چون چنين جائى وارد شوى دست را بالاى سر بگذارد بآواز بلند بگو، اَفَغَيْر دين اللّهِ تَبَغُونَ وَلَهَ اَسْلَمَ مَنْ فى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ طَوْعا وَكُرْها وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ آن شخص گفت كه در بيابانى وارد شدم كه ميگفتند جن در آنجا بسيار است ، شنيدم كه كسى ميگفت كه بگيريدش اين آيه را من خواندم كه ديگرى جواب گفت كه چگونه بگيريمش و حال آنكه پناه بآيه كريمه طيبه برده است .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآن حضرت شكايت كرد، كه پسرى دارم و گاهى او را باد جن وام الصبيان ميگيرد. بحدّيكه از او نااميدميشوم ، فرمود كه هفت مرتبه سوره حمد را با مشك و زعفران بر ظرفى بنويس و بآب بشوى و تا يكماه از آن آب بده بخورد، شفا يابد راوى گفت كه يكمرتبه كه خورد برطرف شد.
در حديث ديگر فرمود كه كسيرا كه صرع بگيرد بر او بخوانيد ايندعا را عَزَمْتُ عَلَيْكَ يا ريحُ بِالْعَزيمَةِ الَّتى عَزَمَ بِها عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ رَسُول اللّهِ صَلَّى اللّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَلى جِنّ وادِىَ الْصَبْرَةِ فَاَجابُوا وَاءَطاعُوا لِما اَجَبْتَ وَاَطَعْتَ وَخَرَجْتَ عَنْ فُلانِ بْنِ فُلانَةِ السّاعَةِ.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى را اختلال دماغ بهم رسيده بود، حضرت فرمود هر شب در هنگام خواب اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ امَنْتُ بِاللِّ وَكَفَرْتُ بِالطّاغُوتِ اَللّهُمَّ احْفَظْنى فى مَنامى وَفى يَقَظَتي اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ وَجَلالِهِ مِمّا اَجِدُ وَاحْذَرُ.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه كسى را باد جن گيرد، بر او سوره حمد وقل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق هر يك را ده مرتبه بخوانند، اين سوره را در جامى با مشك و زعفران بنويسند و باو بخورانند، در آب وضو وغسلش داخل كنند.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام شخصى را ديدند كه صرعش گرفته است قدح آبى طلبيدند و سوره حمد وقل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق بر آن آب خواندند، بر سر و روى او پاشيدند بهوش آمد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه در خانه كه جنيان سنگ مياندازند صاحب خانه آن سنگ را بردارد، بگويد: حَسْبِىَ اللّهُ وَكَفى سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ دَعا لَيْسَ وَراءَ اللّهِ مُنْتَهى .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه آله وسلّم منقول است كه براى درد سر روغن گشنيز را در بينى بچكاند، خوب شود و شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از دردسر فرمود كه بحمام برو وپيش از آنكه داخل آب شوى هفت جام آب گرم بر سر بريز ودر هر مرتبه بِسْمِ اللّهِ بگو.
منقول است كه شخصى بحضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد كه سردى عظيم در سر خود مييابم ، بحديكه اگر باد بر آن بوزد بيم آنست كه غش كنم ، فرمود كه روغن عنبر و روغن زنبق بعد از طعام خوردن بدماغ بچكان .
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هيچيك از فرزندان آدم نيست مگر آنكه در او دو رگ هست يك رگ بر سرش كه خوره را بحركت ميآورد، ديگرى در بدنش كه پيسى را بحركت مى آورد، پس چون آن رگ سركه بحركت ميآيد خدايتعالى زكام را بر او مسلط ميگرداند، كه دردهاى سر را ميكشد و اگر آن رگ بدن بحركت ميآيد، حق تعالى دمل را بر آن مسلط مى گرداند كه دردهاى بدنرا ميكشد، پس كسيكه دمل و زكام بهم رساند خدا را شكر كند.
در روايت ديگر فرموده است كه زكام لشكرى است از لشكرهاى خدا مى فرستد كه دردهاى بدن را برطرف كند.
در چند روايت ديگر وارد شده است كه زكام را علاج نبايد كرد.
در روايت ديگر از آنحضرت وارد شده است ، در معالجه زكام كه پنبه را بروغن بنفشه آلوده كند، در وقت خواب بر مقعد خود گذارد، در روايت ديگر فرمود، كه يك دانك سياه و نيم دانك دانه كندس را نرم بكوبند، در دماغ بدمند زكام را برطرف ميكند.
فصل هفتم : در معالجه ساير امراض و درد سر و گلو
در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين منقول است كه هرگاه چشم كسى آزرده باشد بايد كه آية الكرسى بخواند، باعتقاد درست كه البته شفا مييابد.
در روايت معتبر ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام بشخصى فرمود كه ميخواهى دعائى بتو تعليم نمايم كه براى دنيا و آخرت تو نافع باشد و درد چشم تو را زايل كند؟ گفت بلى فرمود كه بعد از نماز صبح و نماز شام مداومت كن بر ايندعا اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ اَنْ تُصَّلِىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى دينى وَالْيَقينَ فى قَلْبى وَاْلاِخْلاصَ فى عَمَلى وَالسَّلامَةَ فى نَفْسى وَالسَّعَةَ فى رِزْقى وَالشُّكْرَ لَكَ اَبَدا ما اَبْقَيْتَنى .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه آله وسلّم براى درد چشم ايندعا ميفرمودند، كه بخوانند اَللّهُمَّ مَتِّعْنى بِسَمْعى وَبَصَرى وَاجْعَلْهُما الْوارِثين مِنّى وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَارِنى فيه ثارى . در روايت ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق عليه السلام آمد ديد كه چشم آن حضرت آزار عظيم دارد، روزديگر بخدمت آنحضرت رفت ديد كه هيچ آزار نمانده است از سبب آن پرسيد، فرمود كه اين تعويذ را خواندم اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ اءَعوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ اَعُوذُ بِعَظَمِةِ اللّهِ اَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ اَعُوذُ بِجَمالِ اللّهِ اَعُوذُ بِكَرَمِ اللّهِ اَعُوذُ بِبَهاءِ اللّهِ اَعْوذُ بِغُفرانِ اللّهِ اَعُوذُ بِحُكْمِ اللّهِ اَعُوذُ بِذِكْر اللّهِ اَعُوذُ بِرَسُولِ اللّهِ اَعُوذُ بِآلِ رَسُولِ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ ما اَجِدُ فى عَيْنى وَما اَخافُ وَاَحْذَرُ اَللّهُمَّ رَبَّ الطَّيِّبينَ اَذْهِبْ ذلِكَ عَنّى بِحَوْلِكَ وَ قُدْرَتِكَ.
ابن شهر آشوب روايت كرده است كه مرد كورى شنيد كه حضرت اميرالمؤ منين اين دعا را ميخواندند آن شخص بخانه رفت و وضو ساخت و نماز كرد و بعد از نماز اين دعا را خواند، چون باين موضوع رسيد كه اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى ديده اش بينا شد دعا اين است اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاَلُكَ يارَبَّ اْلاَرْواحِ الْفانِيَةِ وَرَبَّ اْلاَجْسادَ الْبالِيَةِ اَسْاَلُكَ بِطاعَةِ اْلاَرْواحِ الرَّاجِعةِ اِلى اَجْسادِها وَبِطاعَةِ اْلاَجْسادِ الْمُلْتَئِمَةِ اِلى اَعْضائِها وَبِانْشِقاقِ الْقُبُورِ عَنْ اَهْلِها وَبِدَعُوَتِكَ الصّادِقَةِ فيهِمْ وَاَخْذُكَ بِالْحَقِّ بَيْنَهُمْ اِذا بَرزَالْخَلائِقَ يَنْظَرُوُنَ قَضاءَكَ وَيَرَوْنَ سُلْطانَكَ وَيَخافوُنَ بَطْشَكَ وَ يَرْجوُنَ رَحَمْتَكَ يَوُمَ لايَنْفَعُ مالٌ ولابَنُونٌ و يَوْمَ لايُغْنى مَوْلىً عَنْ شَيْئا وَلاهُمْ يُنْصَروُنَ اِلاّ مَنْ رَحِمَ اللّهُ اِنَّهُ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ اسْاَلُكَ يارَحْمنُ اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى وَالْيَقينَ فى قَلْبى وَ ذِكْرَكَ بِاللَيْلِ وَالنَّهارِ عَلى لِسانى اَبَدا مااَبْقَيْتَنى اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىٍء قَديرٌ.
در روايت ديگر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه شخصى بآنحضرت شكايت كرد از ضعف باصره گفت بمرتبه رسيده است كه شب كور شده ام ، فرمود كه آيه اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ تا آخر مكرر در جامى بنويس و بآب محو كن و آبرا در شيشه كن و از ميل بچشم بكش راوى گفت ، كه كمتر از سه ميل كشيدم بينائى من برگشت .
در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام كه شفاى چشم در خواندن سوره حمد وقل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق و آية الكرسى و كشيدن قسط ومرو كندر است ودعاى درد گوش دردعاهاى درد سر گذشت .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام جعفر صادق عليه السلام شكايت كرد از سنگينى گوش فرمود، كه دست بر گوش بكش و اين آيات را بخوان لَوْ اَنْزَلْنا هَذَا الْقُرآنَ عَلى جَبَل لَرَاَيْتَهُ خاشِعا مُتَصّدّعا مِنْ خَشَْةِ اللّهِ وَتِلْكَ اْلاَمْثالُ نَضْرِ بُها للِنّاس لَعَلَهُمَّ يَتَفَكَروُنَ هُوَ اللّهُ الَّذى لااِله اِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشّهادِةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ هُوَ الَّذى لااِلهَ اِلاّ هُوَ الْمَلَكَ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَريزُ الْجَبّارُ الْمَتَكَّبِرُ سُبْحانَ اللّهِ عَما يُشْرِكُونَ هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِى ءُ الْمُصَّوِرُ لَهُ اْلاَسْماءُ الْحُسْنى يُسَّبحُ لَهُ ما قى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ.
در روايت ديگر وارد شده است كه براى درد گوش بروغن ياسمن يا روغن بنفشه هفت مرتبه بخواند كَاَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَاَنَّ فى اُذُنَيْهِ وَقْرا اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤ ادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً پس آن روغن را در گوش بچكاند از براى قطع رعاف منقول است كه بر پيشانى او بنويسد وَقيلَ يا اَرْضُ ابْلُعى مائَكِ وَ ياسَماءُ اَقْلِعى وَغيضُ الْماءُ وَقُضِىَ اْلاَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودى وَقيل بُعْدا لِلِقَوْمِ الظّالِمينَ.
در روايت ديگر وارد شده است كه اين آيات را بخواند مِنْها خَلَقْنا كُمْ وَفيها نُعيدُكُمْ وَمِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخرى يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدّاعِىَ لاعِوَجِ لَهُ وَخُشِّعَتِ اْلاَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ اِلاّ هَمْسا يا اَرْضُ ابْلعى مائَكِ وَقيلَ بُعْدا لِلِقَوْمِ الظّالِمينَ وَمَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحتْسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرهٍ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَى ءٍ قَدرا وَجَعَلْنا مِنْ بَيْنِ اَيْديهِمْ سَدا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدا فَاَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لايَبْصِرُونَ.
منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد از درد دهان فرمود كه دست بر دهان بگذار و بگو بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى لايَضُرُّ مَعَ اِسْمِهِ دآءٌ اَعوُذُ بِكَلِماتِ اللّهِ الَّتى لايَضُرُّ مَعَها شَيْىٌء قُدُوسّا قُدُوسّا قُدُوسّا بِاسْمِكَ يارَبَ الظّاهِرِ الْمُقَدَسِ الْمَبارَكِ الَّذى مَنْ سَئَلَكَ بِهِ اَعْطَيْتَهُ وَمَنْ دَعاكَ بِهِ اَجَبْتَهَ اَسْاَلُكَ يا اَللّهُ يا اللّهُ يا اللّهُ اَنْ تُصَّلِىَ عَلى مُحَمَّدِ النَّبِىِّ وَاَهْلِ بَيْتِهِ وَاَنْ تُعافِيَنى مِمّا اَجِدُ فى فمى وَفى يَدى وَفى رِجْلى وَفى جَميعِ جَوارِحى كُلِها.
ابوبصير شكايت كرد بحضرت امام محمد باقر عليه السلام از درد دندان ، گفت شبها از اين درد بيدارم ، فرمود كه هرگاه اثرش ظاهر شود دست را برجاى درد بگذار و سوره حمد و سوره قل هو اللّه احد بخوان پس اين آيه را بخوان وَتَرَى الْجِبالَ تَحْسبُها جامِدَةً وَهِىَ تَمُرُّمَرَّ السَّحابِ صُنْعِ اللّهِ الَّذى اَتْقَنَ كُلَّ شَيْىًء اِنَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه اينها را بخوان باسوره اناانزلناه فى ليلة القدر.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه براى دفع درد دندان دست بر موضع سجود بمالد، بر موضعى كه درد ميكند بمالد، و بگويد بِسْمِ اللّهِ الشّافى وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ.
در روايت ديگرمنقول است كه براى دفع درد دندان سوره حمد و ((قل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق وقل هواللّه احد)) بخواند پس بگويد بِسْمِ اللِّ الرَّحْمنُ الرَّحيم وَلَهُ ماسَكَنَ فى اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ قُلْنا يا نارُ كُونى بَرْدا وَسَلاما عَلى اِبْراهيمَ وَاَرادُوا بِهِ كَيْدا فَجَعَلْناهُمُ اْلاَخْسَرينَ نُودِىَ اَنْ بُورِكَ مَنْ فى النّارِ وَمَنْ حَوْلَها وَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَللّهُمَّ يا كافى مِنْ كُلِّ شَيْئىٍ وَلايَكْفى مِنْكَ شَي ء اِكْفِ عَبْدَكَ وَابْنَ اَمَتِكَ مِنْ شَرِّ مايَخافُ وَيَحْذَرُ مِنْ شَرِّ الْوَجَعِ الَّذى يَشْكُوهُ اِلَيْكَ.
در روايت ديگر منقول است كه جبرئيل اين تعويذ رابراى حضرت امام حسين عليه السلام آورد بجهة دفع درد دندان كه دست بر آن دندان كه كرم خورده است ، بگذارند و هفت نوبت بخوانند اَلْعَجَبُ كُلُ الْعَجَبِ لِدابَّةٍ يَكُونُ فى الْفَمِّ تَاءْكُلُ الْعَظْمَ وَنَتْرُكُ اللَّحْمَ اَنَاَ اَرْقى وَاللّهُ الشّافى الْكافى لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبّ الْعالَمينَ وَاذْقَتَلْتُمْ نَفْسا فَادّارَائُمْ فيها وَاللّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِى اللّهُ الْمُوْتى وَيُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلوُنَ.
در روايت ديگر ميخى بگيرد و سوره حمد وقل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق هر يك را سه مرتبه بخواند پس بگويد مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَهِىَ رَميمٌ ياضِرْسُ فلان بن فلان و نام صاحب درد و پدرش را بگويد اَكَلْتِ الْحارَّ وَالْبارِدَ اَفْبِالْحارِّ تَسْكُنينَ اَمْ بِالْبارِدِ تَسْكُنينَ وَلَهُ ماسَكَنَ فِى اللّيْلِ وَالنَّهارِ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ شَدَدْتُ داءَ هَذا الْضِّرْسِ فلان بن فلان بِسْمِ اللّهِ الْعَظيم پس ميخ را در ديوار بكوبد و بگويد اللّه اللّه اللّه .
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد، از گند دهان حضرت فرمود كه در سجده بگو يااللّهُ يااللّهُ يااللّهُ يارَحْمنُ يارَبَّ اْلاَرْبابِ يا سَيِّدَ السّاداتِ يااِلهَ اْلالِهَةَ يا مالِكَ الْمُلْكِ يا مَلِكَ الْمُلُوكِ اِشْفنى بَشَفائِكِ مِنْ هذَا الدّاءِ وَاصْرِفْهُ عَنّى فَاِنّى عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَاَنْقَلِبُ فى قَبْضَتِكَ راوى گفت يكمرتبه ايندعا را در سجود خواندم وشفا يافتم .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است دمبلان از گياه بهشت و آبش براى درد چشم نافع است .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه مسواك كردن آب ريختن چشم را زايل ميكند، چشم را جلا ميدهد.
در حديث صحيح منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد از آزار چشم ، فرمود كه داروئى بساز از جدوار و كافور و اجزا را مساوى يكديگر بكن .
در روايت ديگر فرمود كه ضعف چشم و خيالات را برطرف مى كند.
در روايت ديگر فرمود كه هنه فرنك براى دفع سفيدى كه بر روى باصره بهم رسد نافع است .
در روايت معتبر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه صبر سقوطرى و كافور رياحى رامساوى يكديگر بسايند، از حرير بيرون كنند، ماهى يكمرتبه در چشم بكشند دردهاى سرو چشم را مى كشد.
از حضرت امام حسين عليه السلام منقول است كه كه شخصى از اصحاب خود را فرمود، كه هليله زرد با هفت دانه فلفل بساى و بپز و در ديده بكش .
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شكايت كرد از سفيدى كه در چشم بهم رسيده بود، از درد دندان و درد مفاصل ، فرمود كه فلفل و دارفلفل از هر يك دو درهم و نشادر پاكيزه صاف يكدرهم و هر سه را خوب بساى و از حرير بيرون كن و در هر چشمى سه ميل بكش و ساعتى صبر كن كه سفيدى روى ديده را قطع مى كند، گوشت چشم را پاك ميكند، درد را ساكن ميكند، پس چشم را بآب سرد بشوى بعد از آن سرمه سنگ بكش .
در روايت ديگر وارد شده است ، كه حضرت اميرالمؤ منين بسلمان و ابوذر فرمود كه تا درد چشم داريد بر پهلوى چپ مخوابيد و خرما مخوريد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه ماهى خوردن براى درد چشم زيان دارد، دست بر چشم ماليدن بعد از دست شستن بعد از طعام خوردن امان ميدهد از درد چشم و در پنچشنبه و جمعه شارب و ناخن گرفتن از درد چشم امان ميبخشد.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد از درد گوش و گفت كه چرك و خون از گوشم بسيار مى آيد، فرمودند كه پنير بسيار كهنه شده را يك قدرى بگير و نرم بكوب و با شيرزن ممزوج كن ، بر روى آتش نرم گرم كن و چند قطره در گوشى كه درد ميكند بريز.
در روايت ديگر از براى درد گوش منقول است كه يك كف كنجد پوست نكنده و يك كف خردل هر يك را عليحده بكويند، با يكديگر مخلوط كرده روغن بگيرند و روغن را در شيشه بكنند، سرش را بانگشتر آهن مهر كنند و هر وقت كه خواهند دو قطره از آن در گوش بچكانند، پنبه در گوش بگذارند و سه روز چنين كنند تا شفا يابد.
در روايت ديگر وارد شده است كه سداب را روغن زيت بپزند و چند قطره در گوش بچكانند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول كه سداب براى درد گوش نافع است ، و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه براى درد گلو چيزى نافعتر از خوردن شير نيست .
بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه حضرت عيسى بشهرى گذشتند، ديدند كه مردم آنشهر روى هاى ايشان زرد و چشمهاى ايشان كبود است ، از بسيارى مرض بآنحضرت شكايت كردند، حضرت فرمود كه شما گوشت راپيش از پختن نشسته مى پزيد و هيچ حيوانى از دنيا بدر نميرود مگر آنكه جنابتى با او هست ، بعد از آن گوشت را پيش از پختن شستند، بيمارى ايشان برطرف شد.
حضرت عيس عليه السلام بشهر ديگر گذشتند دندانهاى ايشان ريخته بود، و روهاى ايشان باد كرده بود، فرمود كه در وقت خواب دهانرا باز كنيد و برهم مگذاريد چنان كردند، آن علتها از ايشان زايل شد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه براى درد دندان سعد را برآن بگذارند، و فرمود سركه كه از شراب بعمل آورده باشند بن دندان را محكم مى كند.
در حديث معتبر منقول است كه حمزة بن الطيار بخدمت حضرت آمد، آه مى كشيد حضرت پرسيدند كه چه مى شود ترا گفت دندانم درد مى كند، فرمود كه حجامت بكن ، حجامت كرد، ساكن شد، بعد آن حضرت فرمود كه دوائى به حجامت كردن و خوردن عسل نمى رسد.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه براى درد دندان حنظل را بگيرد، پوستش را بكند، پس روغنش را بگيرد اگر دندانش را كرم خالى كرده باشد در ميان آن دندان چند قطره از آن روغن بريزد و پنبه را بآن آلوده كرده در ميان آن دندان بگذارد، بر پشت بخوابد تا سه شب چنين كند و اگر بن دندان درد كند در آن گوشى كه در جانب آن دندان واقع است در چند شب هر شب دو قطره يا سه قطره بچكاند، بازفرمود هر كه درد دهان داشته باشد يا خون از بن دندانش آيد يا درد كند يا دهانش جوشيده باشد يا رنگ بسرخى گشته باشد يك حنظل تازه كه رسيده باشد و زرد شده باشد بگيرد، و تمامش را بگل بگيرد، و سرش را سوراخ كند، و كاردى از آن سوراخ داخل كند و مغزش را بتراشد بهموارى كه سوراخ نشود پس سركه بسيار تندى كه از شراب بعمل آورده باشند در آن سوراخ بريزد و بر روى آتش بگذارد كه بسيار بجوشد، پس بردارد و هر وقت كه احتياج شود بقدر ناخنى بگيرد، بردندانها و دهان بمالد و بعد از آن بسركه مضمضه كند و اگر خواهد آنچه در ميان حنظل است در شيشه يا ظرف ديگر خالى كند و هر چند آبش برطرف شود سركه برويش بريزد و هر چند كهنه تر شود نفعش بيشتر است .
در حديث معتبر منقول است كه از ابراهيم بن نظام كه گفت ، دزدان مرا در راه گرفتند و پالوده گرم در دهانم ريختند، بعد از آن دهانم را پر از برف كردند، پس دندانهايم تمام ريخت پس حضرت امام رضا را در خواب ديدم كه فرمود سعد در دهان بكن تا دندانهايت برويد بعد از چند گاه شنيدم كه حضرت رضا بمحل ما وارد شده است و بخراسان ميرود بخدمت آنحضرت رفتم و حال خود را عرض كردم همانرا فرمود، كه در خواب فرموده بود چنان كردم دندانهايم روئيد.
فصل هشتم : در معالجه خنازير و قروح و جروح وثالول و ثبود و خوره و پيسى و بهق و امثال اينها
از على بن نعمان منقول است كه بحضرت امام رضا عرض كردم كه ثالول بسيارى در بدنم بهم رسيده است ، باين سبب غمگين شدم حضرت فرمود كه از براب هر ثالول هفت جو بگير و برهر جوى هفت نوبت اذاوقعت الواقعة بخوان تا فَكانَتْ هباءً مَنْبّثا و هفت نوبت بخوان وَيَسْئَلوُنَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبّى نَسَفا فَيَذَرُها قاعا صَفْصَفا لاتَرى فيها عِوَجا وَلا اَمْنا پس هر جوى را يكنوبت برهر ثالولى بمال و مجموع جوها را در پارچه نوى ببند و سنگى بر آن ببند، در چاهى بينداز، و بهتر آنستكه اين كار در در تحت الشعاع بكنى راوى گفت چنين كردم بعد از يك هفته برطرف شده بود.
از حضرت صادق منقول است دست بر ثالول بمال و سه نوبت ايندعا را بخوان بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ مُحَمَّد رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعِلِّىِ الْعَظيمِ اَللّهُمَّ امْحُ عَنّى مااَجِدُ.
در حديث معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه فرمود دخترى در خانه ما خنازير در گردنش بهم رسيد، شخصى در خواب بمن گفت كه بگو اين دعا را مكرر بخواند يارؤ ف يارحيم يارب ياسيدى .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عرض كرد كه گنده ماده در بدن من ظاهر شده است ، فرمود كه سه روز روزه بدار و در روز چهارم در وقت زوال غسل بكن و بصحرا يا بام بلندى برو و چهار ركعت نماز بگذار، بهر سوره كه خواهى و تاتوانى سعى كن در گريه و تضرع و حضور قلب و چون از نماز فارع شوى جامه هاى خود را بينداز و جامه كهنه پاكيزه بطريق لنگ بر خود ببند برخاك بسجده برو و پهلوى راست خود را برخاك بگذار و بازارى و خشوع بگو، ياواحِدُ يااَحَدُ يا كَريمٌ يا جَبّارُ ياقَرِيبُ يامُجيبُ يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاكْشِفْ م ا بى مِنْ مَرَضٍ وَاَلْبِسْنِى الْعافِيَةَ الْكافِيَةَ الشّافِيَةَ فِى الدُّنْيا وَلا خِرَةِ وَاَمْنُنُ عَلَىَّ بِتَمامِ النِّعْمَةِ وَاذْهبْ مابى فَقَدْ اذانى وَغَمَّنى وفرمود وقتى نفع ميكند كه خاطرت مطمئن باشد وصاحب يقين باشى كه تاءثير ميكند، آن شخص چنين كرد بزودى عافيت يافت .
در حديث ديگر فرمود كه هر ورمى كه در بدن بهم رسد و ترسى كه بحال بدى منتهى شود در وقتى كه وضو دارى براى نماز واجب پيش از نماز براى آن ورم بخوان اين آيات را لَوْ اَنْزَلْنا هذَالْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَاءَيْتَهُ خاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ تا آخر سوره كه اگر چنين كنى آن ورم بزودى ساكن شود، در كتاب مكارم الاخلاق اين شكل را براى دفع آبله و كم بيرون آوردن نقل كرده است ، بهتر آنست كه بترتيب عدد بنويسند.
132316
811155
12769
114154
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه براى ثبور و دملهاى ريزه كه دربدن بيرون مى آيد، در اول كه اثرش ظاهر شود انگشت شهادت بر دورش بگرداند و هفت مرتبه بگويد لااِلهَ اِلاّ اللّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ در مرتبه هفتم انگشت را بر روى آن بقوت بگذارد.
در روايت ديگرفرمود كه اين دملها و ثبور اكثرش از خون فاسدى است كه در وقت طغيان آن از بدن بيرون نمى كنند، پس كسى كه در او اينها حادث شود چون به رختخواب رود بگويد اَعُوذُ بِوَجْهِ اللّهِ الْعَظيمِ وَكَلِماتِهِ التّامّاتِ الَّتى لايُجاوِزُ هُنَّ بِرٌ وَلا فاجِرٌ مِنْ شَرِّ كُلِّ ذى شَرِّ تا از اينها و ساير دردها عافيت يابد.
در روايت ديگر منقول است كه براى كرى و دمل و قوبا اين آيات را بخواند و بنويسد و با خود نگاه دارد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اْلاَرْضِ مالَها مِنْ قَرارٍ مِنْها خَلَقْنا كُمْ وَفيها نُعيدُكُمْ وَمِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْرى اللّهُ اَكْبَرُ وَاَنْتَ لاتَكْبُرْ وَاللّهُ يَبْقى وَاَنْتَ لاتَبْقى وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيْئى قَديرٌ.
در حديث معتبر منقول است كه يونس بن عماد شكايت كرد بحضرت صادق عليه السلام از پيسى كه در روى اوبهم رسيده بود، حضرت فرمود كه چون ثلث آخر شب شود وضو بساز و بنماز شب برخيز و در سجده آخر دو ركعت اول نماز ايندعا بخوان ياعَلِىُّ ياعظيمُ يارَحْمنُ يارَحيمُ ياسامِعُ الدَّعَواتِ يامُعْطِىَ الْخَيْراتِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى مِنْ خَيْرِ الدُّنْيا وَاْلا خِرَةِ مااَنْتَ اَهْلُهُ وَاصْرِفْ عَنّى مِنْ شَرِّ الدُّنْيا وَاْلاخِرَةِ مااَنْتَ اَهْلُهُ وَاءذْهِبْ عَنّى هذَا الْوَجَعِ ونام آن آزار را ببر فَاِنَّهُ قَدْ غاظَنى وَاَحْزَنَنى ومبالغه در تضرع و دعا بكن ، راوى گفت چنان كردم و هنوز بكوفه نرسيده بودم كه آن پيسى از من برطرف شد.
در روايت ديگر منقول است كه اسحق بن اسمعيل و غير او از همين علت بآن حضرت شكايت كردند، فرمود كه وضو بسازيد و دو ركعت نماز بكنيد، حمد و ثناى الهى بجا آوريد وصلوات بر محمد و اهل بيت او بفرستيد، بگوئيد يااَللّهُ يااللّهُ يااللّهُ يارَحْمنُ يارَحْمنُ يارَحْمنُ يارَحيمُ يارَحيمُ يارَحيمُ ياواحِدُ ياواحِدُ ياواحِدُ يااَحَدُ يااَحَدُ يااَحَدُ ياصَمَدُ ياصَمَدُ ياصَمَدُ يااَرْحَمَ الرَّاحِمينَ يااَقْدَرَ الْقادِرينَ يااَقْدَرَ الْقادِرينَ يااَقْدَر الْقادِرينَ يارَبَّ الْعالَيمنَ يارَبَّ الْعالَمينَ يارَبَّ الْعالَمين ياسامِعَ الدَّ عَواتِ يامُنَزِّلَ الْبَرَكاتِ يامُعْطِىَ الْخَيْراتِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى خَيْرِ الدُّنْيا وَاْلاخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنّى شَرَّ الدُّنْيا وَاْلاخِرَةِ وَاءَذْهِبْ مابى فَقَدْ غاظَنِى اْلاَمْرُ وَاَحْزَنَنى .
در روايت ديگر فرمود كه سوره يس را با عسل بنويس و بشوى و بخور تا برطرف شود.
در روايت ديگر فرمود كه سوره انعام را با عسل در ظرفى بنويس و بآب بشوى و بخور و در مكارم الاخلاق مذكور است ، كه براى پيسى و خوره اين آيات را بنويس و بشوى و بخور و با خود نگاه داربِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ يَمْحُوااللّهُ مايَشاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابِ اَلْحَمْدُلِلّهِ فاطِر السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً اوُلى اَجْنِحَةٍ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ بِاسْمِ فُلانِ بُنِ فُلانٍ و نام او و مادرش را بنويسد، از براى بهق بر آن موضع بنويسد، وَاِنْ مِنْ شَيْئىٍ اِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ اِذْتَدْعُونَ اَوْ يَنْفَعُونَكُمْ اَوْيَضرُّوُنَ.
در روايتى منقول است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام براى صاحب جراحتى فرمود، كه قدرى ازقير تازه بگير و همان قدر از پيه بُز و هر دو را بر سبوى تازه بمال و بر روى آتش نرم بگذار از مابين وقت ظهر تا وقت نماز عصر پس پاره كتان كهنه بگير و آن قير را آن طلا كن و بروى جراحت بگذار و اگر جراحت را سوراخى داشته باشد كتان را فتيله كن و بقير آلوده كن و در جراحت بگذار.
در حديث معتبر منقول است كه خراجى در بدن متوكل بيرون آمده بود كه مشرف بر هلاك شد و اطبا جراءت نميكردند نيشتر بزنند فتح بن خاقان وزير متوكل بخدمت حضرت امام على نقى عليه السلام فرستاد و حال متوكل را عرض كرد، حضرت فرمود كه سرگين گوسفند كه در زير دست و پاى گوسفندان سرشته ميشود بگيريد و با گلاب مخلوط كنيد و بر آن خراج بگذاريد چون اين خبر رسيد اطبا خنديدند كه اين چه فايده ميكند، وزير متوكل گفت كه آن حضرت داناترين خلق است آنچه فرموده است بايد كرد، پس آنچه فرموده بود بعمل آوردند و دردش ساكن شد و بخواب رفت پس آن خراج گشوده شد و چرك بسيار دفع شد وشفا يافت .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چغندر را با گوشت گاو پختن و خوردن ، پيسى را برطرف ميكند.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد بآنحضرت از پيسى و بهق فرمود، كه بحمام رو وحنا را با نوره مخلوط كن و بر آن موضع بمال كه ديگر نخواهى ديد اثر آنرا.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه گوشت گاو خوره و پيسى را زايل ميكند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هيچ چيز براى پيسى نافع تر نيست از تربت امام حسين عليه السلام با آب باران بخور و بر آن موضع بمال ، فرمود كه موى بينى امانست از خوره و تربت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم خوره را زايل ميكند، فرمود از كسيكه خوره يا پيسى داشته باشد بگريزيد و پر نظر بايشان مكنيد و با ايشان معاشرت ننمائيد، كه سرايت ميكند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه در هر جمعه شارب گرفتن امان ميدهد از خوره و از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه هيچكس نيست مگر آنكه رگ خوره در بدن او هست و آنرا ميگدازد خوردن شلغم .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد كه ماده طاعون در بدن من ظاهر شده است ، فرمود كه سيب بخورد آن شخص خورد عافيت يافت .
فصل نهم : در معالجه امراض اندرونى و قولنج وبادها و آزار معده و سرفه
منقول است كه شخصى بحضرت امام جفعر صادق عليه السلام شكايت كرد، از درد سينه حضرت فرمود، كه طلب شفا بكن از قرآن زيرا كه حقتعالى ميفرمايد، كه فيهِ شفاءٌ لِما فِى الصُّدُورِ يعنى در قرآن شفا هست براى آنچه در سينه هاست .
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه شخصى بخدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد، گفت برادرم از درد شكم آزار دارد، فرمود كه بگو اندكى عسل با آب گرم بخورد، روز ديگر آمد، گفت خورد و نفع نكرد فرمود كه برو و باز عسل بده بخورد و هفت مرتبه سوره حمد نزد او بخوان ، چون آن شخص رفت فرمود كه برادرش منافق است ، باين سبب خوردن عسل او را نفع نبخشد.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شكايت كرد، از درد شكم فرمود كه آب بخور و اين دعا را بخوان يااللّهُ يا اللّهُ ياللّهُ يا رَحْمنُ يارَحيمُ يارَبَ اْلاَرْبابِ يااِلهَ اْلالِهَةِ يامَلِكَ الْمُلُوك يا سَيِّدَالسّاداتِ اشْفِنْى بِشَفائِكَ مِنْ كُلِّ داءٍ وَسُقْمٍ فَاِنّى عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ اءَتَقَلَّبُ فى قَبْضَتِكَ.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت درد از درد ناف فرمود، كه دست بر آنموضع بگذار و سه مرتبه بگو وَاِنَّهُ لَكِتابٌ عزيز لاَيائْيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلُ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ.
در چند روايت وارد شده است كه براى قولنج و درد شكم سوره حمد و قل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق و قل هوالله احد را بر جامى با مشك و زعفران بنويسد و اين دعا را نيز بنويسد،اَعُوذُ بِوَجْهِ اللّهِ الْعَظيمِ وَبِعِزَّتِهِ الَّتى لاتُرامُ وبِقُدْرَتِهِ الَّتى لايَمْتَنِعُ مِنْها شَيْىٍ ء مِنْ شَرِّ هذاالْوحَعُ وَ شَرِّ ما فيهِ وَشَرِّ ما اَحْذَرُمِنْهُ و بآب باران بشويد و بخورد، ناشتا يا در وقت خواب .
در روايت ديگر منقول است كه براى فالج و جميع بادها نافع است .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام محمد باقر عليه السلام شكايت كرد از درد تهيگاه فرمود، كه چون از نماز فارغ شوى دست بر موضع سجود بمال و بعد از آن بر موضع درد بمال و اين آيات را بخوان اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْنا كُمْ عبثا وَاَنَّكُمُ اِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ فَتَعالَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الكَريمِ وَمَنْ يَدْعُ مِعَ اللّهِ اِلها آخَرَ لابُرهانَ لَهُ بِهِ فَاِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ اِنَّهُ لايُفْلِحُ اَلْكافِرُونَ وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ راوى گفت كه چنين كردم ، بزودى بر طرف شد.
در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام كه دت بر تهيگاه بمالد وسه مرتبه اين دعا بخواند، بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ مُحَمَّدٌرَسوُلُ اللّهِ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ العلّى اَلْعظيمِ اَللّهُمَّ امْحُ عَنّى ما اَجِدُ فى خاصِرَتى و در هر مرتبه دست بر آن موضع بكشد.
از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه از براى دفع الم سپرز اين آيات را بزعفران بنويسد، وبآب زمزم بشويد و بخورد قُلْ ادْعُو اللّهَ اوَاْعُو الرَّحْمنَ اَيّا ماتَدْعُوا فَلَهُ اْلاَسْمآءُ الْحُسْنى وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلا تُخافِتْ بِها وَابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً وَقُل الْحَمْدُللّهِ الَّذى لَمْ يِتَّخِذْ وَلَدا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلِك وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌ مِنَّ الذُّلِ وَكَبِّرُهُ تَكْبيرا و منقول است كه شخصى بخدمت حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد، ازقراقر و صداهاى شكم و گفت ، بمرتبه آزار مى كند كه با كسيكه سخن ميگويم ، شرمنده مى شوم حضرت فرمود كه چون از نماز شب فارغ شوى اين دعا بخوان اَللّهُمَّ ماعَمِلْتُ مِنْ خَيْرٍ فَهُوَّمِنْكَ لاحَمْدَ لى فيهِ وَما عَمِلْتُ مِنْ سُوءٍ فَقَدْ حَذَّرْتَنيهِ فَلا عُذْرَلى فيهِ اللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ اَنْ اءَتَّكِلَ عَلى مالا حَمْدَلى فيهِ اَوْامِنُ مالا عُذْرَلى فيهِ.
در روايت ديگر همين دعا براى دفع زحير وارد شده است .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد به آنحضرت از پيچش شكم ، فرمود كه آبى بگير و اين آيات را بر آن بخوان يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسّرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ سه مرتبه پس بگو اَوَلَمْ يَرَ الذَّينَ كَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ كانَتا رَتَقا فَفَتَقْناهُما وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلّ شَى ءٍ حَى اَفَلا يُؤْمِنُونَ پس آن آبرا بخورد، دو دست بر شكم بِمالد.
در روايت وارد شده است ، كه اين آيات را بر روغن بخواند، بر شكم بمالد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ فَفَتَحْنا اَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرِ وَفَجَّرْنَا اْلاَرْضَ عُيُونا فَالْتَقَى الْماءِ عَلى اَمْرٍ قُدِرَ وَحَمَلْناهُ عَلى ذاتِ اَلْواحٍ ودسر فَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَىْءٍ بِاسْمِ فلان بن اَوَلَمْ يَرَ الَّذين كَفَروااَنَّ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ كانَتا رَتَقا تا آخرآيه .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت صادق در سفرى بودند اسمعيل فرزند آنحضرت شكايت كرد، از درد شكم و درد پشت حضرت او را طلبيد، فرمودند كه بر پشت بخوابد و اين دعا را بر او خواندبِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ بِصُنْعِ اللّهِ الَّذى اتْقَنَ كُلَّ شَىْءٍ اِنَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ اُسْكُنْ ياريحُ بِالَّذى سَكَنَ لَهُ مافى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَهُوَّ السَّميعُ الْعَليمُ.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شكايت كرد از درد پشت فرمود كه دست را برآن موضع بگذار كه درد دارد و سه مرتبه اين آيه را بخوان وَما كانَ لِنَفْسٍ اَنْ تَمُوتَ اِلاّ باِذْنِ اللّهِ كِتابا مُؤَجَلاً وَمَنْ يُردْ ثَوابَ الدُّنيا نُؤَتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُردْ ثَوابَ اْلاخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَسَنَجْزى الشّاكِرينَ هفت مرتبه سوره انا انزلناه بخواند.
در حديث ديگر منقول است كه مفضل بخدمت حضرت صادق آمد شكايت كرد، از تنگى نفس و گفت اندك راهى كه ميروم نفسم تنگ ميگردد و مى نشينم ، فرمود كه بول شتر بخور تا ساكن شود.
كلينى در حديث حسن روايت كرده است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از سرفه و حضرت فرمود كه قدرى از انجدان رومى با همانقدر از نبات سفوف كن و يكروز يا دو روز بخور آن شخص گفت كه يكروز خوردم بر طرف شد.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد، از مرض سل حضرت فرمود كه سنبله و قاقله و زعفران و عاقرقرحا و بذرالبنج و خربق و فلفل سفيد اجزا را مساوى بگير و فرفيون را دو برابر هر يك از اجزا بگير و نمام اجزا را سائيده از حرير بيرون كن ، با عسلى كه كَفَش را گرفته باشند خمير كن وبقدر يك نخود بآب گرم در سه شب بخور چنان كرد شفا يافت .
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد، از سرفه فرمود كه بگير از فلفل سفيد يك جزؤ و فرفيون دو جزؤ و خربق سفيد يك جزؤ و سنبل يك جزؤ و قاقله يك جزؤ و زعفران يك جزؤ و بذرالبنج يك جزؤ و اين اجزا را سائيده از حرير برون كن ، مثل تمام اجزا، عسل كف گرفته را داخل كن خمير كرده حبها بساز و از براى سرفه كهنه و تازه در وقت خواب بآب راز يانه نيم گرم بخور.
در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام جعفر عليه السلام پرسيدند، كه آيا بحضرت عيسى عليه السلام ميرسيد دردهائيكه بفرزندان آدم ميرسيد فرمود كه بلى در طفوليت بيماريهاى مردم بزرگ باو ميرسيد، درد تهيگاه از دردهاى بزرگان است ، در طفوليت گاهى كه او را عارض ميشد بمادر خود ميگفت كه عسل و سياه دانه و روغن زيت را با يكديگر خمير كن و از براى من بياور، چون ميآورد كراهت داشت از خوردن آن حضرت مريم ميگفت چرا كراهت دارى خود طلبيدى ميگفت ، كه بعلم پيغمبرى آن را طلب كردم و از براى جزع طفوليت و بدمزه گى دوا كراهت دارم ، پس ميگرفت و تناول ميفرمود.
در چند روايت وارد شده كه خوردن ريزه ها كه از سفره ميريزد، درد تهيگاه را بر طرف ميكند.
در روايت معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه بخوريد امرود را كه دل را جلا ميدهد و دردهاى اندرونى را ساكن ميكند.
در روايت ديگر فرمود كه بخوريد انجدان رومى را كه درد تهيگاه را زايل ميكند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت حزقيل را قرحه در جگر بهم رسيد، دعا كرد حق تعالى باو وحى فرمود كه شير انجير را بگير و برسينه خود از بيرون بمال چنان كرد آن آزار از او برطرف شد.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام محمد باقر عليه السلام شكايت كرد، از شدت درد سپرز فرمود كه پاره نقره بده و تره بخر و آن را با روغن عربى بپز وسه روز بخوران بهر كه آزار سپرز دارد، كه اگر خدا خواهد شفا مييابد.
كلينى بسند معتبر روايت كرده است كه حضرت امام موسى عليه السلام عرض كردند كه يكى از غلامان آنحضرت آزار سپرز دارد، فرمود كه سه روز تره باو بخورانيد چون سه روز خورد عافيت يافت .
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بخوريد سركه را كه از شراب ساخته باشند كه كرمهاى معده را ميكشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه خرماى ناشتا خوردن كرم معده را ميكشد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه هفت دانه خرماى عجوه را در وقت خواب بخورد كرمهاى معده اش را ميكشد.
در چند حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است براى دفع اسهال كه قدرى از برنج بگيرند و بشويند و در سايه بخشكانند، بر روى آتش بو بدهند و نرم بكوبند، هر بامداد يك كف از آن بخورند.
در روايت ديگر از آنحضرت منقول است براى دفع اسهال كه بزنج را در ديگ كن و بآب بجوشان و چهار يا پنج پارچه سنگ در زير آتش بگذار، تا سرخ شوند و پيه قلوه تازه را بگير و با آن سنگها در ميان كاسه بينداز و كاسه ديگر بر سرش بگذار كه بخارش بيرون نرود و حركت ده تا آن پيه آب شود پس چون برنج پخته شود اين روغن را برويش بريز و بخور.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى از زحير شكايت كرد بحضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه گل ارمنى را بگى و بر روى آتش ملايم بو بده و سفوف كن وبخور.
در حديث ديگر فرمود كه بذر قطونا و صمغ عربى و گل ارمنى را بو بده و سفوف كرده بخور كه زحير را بر طرف ميكند.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد از درد پيچش شكم فرمود، كه گردكانى را بگير و بر روى آتش بگذار و چون مغزش بريان شود، پوستش را بكن و بخور.
در حديث ديگر مرويست كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از قراقر شكم فرمود كه سياه دانه با عسل بخور.
در حديث معتبر منقول است كه شخصى شكايت كرد بحضرت صادق عليه السلام از ضعف معده ، فرمود كه جزار با آب سرد بخور و جزاه گياهيست شبيه بكرفس آن را بيوه زا ميگويند.
فصل دهم : در معالجه اوجاع مفاصل و فالج و بواسير و امراض مثانه وساير امراض
در حديث معتبر منقول است كه معلى بن خنيس بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از درد فرج فرمود كه عورت خود را در موضعى گشوده اى كه سزاوار نبوده و باين سبب اين درد در آن بهم رسيده است دست چپ بر فرج خود بگذار، ايندعا را بخوان بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّه بَلى مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْلَمْتُ وَجْهى اِلَيْكَ وَفَوَّضْتُ اَمْرى اِلَيْكَ لامَلْجَاءَ وَلامَنْجَا مِنْكَ اِلاّ اِلَيْكَ.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شكايت كرد از درد رانها فرمود كه آب گرمى در طشت بكن و در ميان آب بنشين و دست بر آن موضع كه درد دارد بگذار، اين آيه را بخوان اَوَلَمْ يَرَالَّذينَ كَفَروُ اَنَّ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ كانَتا رَتَقا فَفَتَقْناهُما وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْى ءٍ حَي اَفَلا يُؤْمِنُونَ.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام حسين شكايت كرد از درد پا فرمود كه از اول سوره اِنا فَتَحْنا بخوان تا وَكان اللّهُ عَزيزا حَكيما.
در روايت معتبر وارد شده است كه ابوحمزه بحضرت امام محمد باقر شكايت كرد، از درد زانو فرمود كه بعد از نماز ايندعا بخوان يااَجْوَدَ مَنْ اَعْطى وَيا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَيا اَرْحَمَ مِنَ اسْتُرْحِمْ اِرْحَمْ ضَعْفى وَقِلَّهَ حليلَتى وَاعْفِنى مِنْ وَجَعى چنان كرد، بزودى عافيت يافت .
در روايت ديگر منقول است كه سالم بن محمد شكايت كرد بحضرت صادق عليه السلام از درد ساق ، گفت كه اين درد مرا از همه كار عاجز كرده است ، فرمود كه اين آيه را هفت مرتبه بر آن موضع بخوان وَاتْلُ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لامُبَّدِلَ لِكَلِماتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحدا.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام حسين عليه السلام شكايت كرد، از درد پا فرمود كه دست بر آن موضع بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَالسَّلامُ عَلى رَسوُلِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَما قَدَرُ وااللّهِ حَقَّ قَدْرِهِ وَاْلاَرْضُ جَميعا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَالسَّمواتُ مَطْوياتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از درد مثانه فرمود كه اين آيات را در وقت خواب سه مرتبه و بعد از بيدار شدن يكمرتبه بخوان اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْئىٍ قَديرٍ اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكَ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَمالَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلئٍ وَلانَصيرٍ.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت امام على نقى عليه السلام نوشت كه شخصى از شيعيان شما بولش بند شده است ، حضرت در جواب نوشتند كه آيات قرآن بسيار بر آن بخوان تا شفا يابد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه بر هر ورمى آيات آخر حشر لَوْاَنْزَلْنا هذَالْقُرْانَ عَلى جَبَلٍ تا آخر سوره سه مرتبه بخوان در هر مرتبه آب دهان را بر آنموضع بينداز.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بآن حضرت شكايت كرد از درد مفاصل فرمود كه اين دعا بخوان اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاَسْمائِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَدَعْوَةِ نَبِيِّكَ الطِيِّب الْمُبارَكِ الْمَكين عِنْدَكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَبِحَقِّهِ وَبِحَقِّ ابْنَتِهِ فاطِمَةَ الْمُبارَكَةِ وَبِحَقِّ وَصِّيِّهِ اَميرَالْمُؤْمِنينَ وَبِحَقِّ سَيَّدى شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اِلاّ اَذْهَبْتَ عَنّى شَرَّما اَجِدُ بِحَقِّهِمْ بِحَقِّهِمْ بِحَقِّهِمْ بِحَقِّكَ يا اِلهَ الْعالَمينَ چون ايندعا را خواند، در همان ساعت درد ساكن شد.
در حديث ديگر مرويست كه شخصى بحضرت صادق شكايت كرد از عرق النساءِ فرمود، هر گاه اثرش ظاهر شود دست بر آنموضع بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اَعُوذُ بِسْمِ اللّهِ الْكَبيرِ وَاَعُوذُ بِسْمِ اللّهِ الْعَظيمِ مِنْ شَرِّ كُلِّ عرقٍ نُعارِ وَمِنْ شَرِّ حَرِ النّارِ آن شخص سه مرتبه اين دعا را خواند، از آن مرض نجات يافت .
در روايت ديگر وارد شده است كه شخصى را لغوه در او عارض شده بود، بخدمت حضرت صادق عليه السلام آمد حضرت فرمود كه برو بروضه رسول خدا عليه السلام دو ركعت نماز بكن ، ودست بر رو بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ بِهذا اُخْرُجْ اَقْسَمْتُ عَلَيْكَ مِنْ عَيْنِ اِنْسٍ اَوْعَيْنِ جِنٍّ اَوْ وَجَعٍ اُخْرجْ اَقْسَمْتُ عَلَيْكَ بِالَّذى اتَّخَذَ اِبْراهيمَ خَليلاً وَكَلَّمَ مُوسى تَكْليما وَ خَلَقَ عيسى مِنْ رُوح الْقُدُسِ لَمّاهَدَاْتَ وَطَفَئْتَ كَما طُفِئَتْ نارُ اِبْراهيمَ اِطْفِئى بِاِذْنِ اللّهِ اِطْفِئى بِاِذْنِ اللّهِ دو مرتبه چنين كرد، عافيت يافت و در مكارم الاخلاق مذكور است كه براى عرق مدينى كه بفارسى رشته مى گويند پشم شتر را بدست بكند بى كارد و مقراض و بتابد هفت گره برآن بزند و بر هر گرهى سه مرتبه سوره حمد را بخواند، پس سه مرتبه بر آن رشته يا بر آن شخص ايندعا را بخواند بِسْمِ اللّهِ اْلاَبَدِ الْمُحْصِى الْعَدَدِ الْقَريبِ لِما بَعَدَ اَلطّاهِرِ عَنِ الْوَلَدِ اَلْعالى مِنْ اَنْ يُولَدُ اَلْمُنْجِزِ لِما وَعَدَ اَلْعَزيز بِلا عَدَدٍ اَلْقَوِّىِ بِلا مَدَدٍ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوا اَحدٌ يا خالِقَ الْخَليقَةِ ياعالِمَ السِّر وَالْخَفيَةِ يا مَنِ السَّمواتُ بِقُدْرَتِهِ مُرْخاةً يا مَنِ اْلاَرْضُ بِعِزَّتِهِ مَدْحُوَّةٌ يا مَنِ الْجِبالُ بِاِردَتِهِ مُرْساةٌ يا مَنْ نَجى بِهِ صاحِبُ الْعِرْقِ مِنْ كُلِّ آفَةٍ وَبَلِيَةٍ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ وَاشْفِ اللّ هُمَّ فُلانِ بْنِ فَلانَةٍ بِشفائِكَ وَداوِهِ بِدَوائِكَ وَعافِهِ مِنْ بَلائِكَ اِنَّكَ قادِرٌ عَلى ما تَشاءُ وَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدِ النّبي وَآلِهِ.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه خواندن ايندعا براى دفع بواسير نافع است يا جَوادُ ياماجِدُ يارَحيمُ ياقَريبُ يامُجيبُ يابارِىُء ياراحِمُ صَلِّ عَلى مُحَمَّندٍ وَآلِهِ وَاَرْدُدْ عَلَىَّ نِعْمَتَكَ وَاكْفِنى امْرَ وَجَعى . حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد از بواسير فرمود كه سوره يس را با عسل بنويس و بشو و بخور.
در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه را ورمى جراحتى بهم رسد كاردى را بگيرد و برآن موضع بمالد و بگويد بِسْمِ اللّهِ اَرْقيكَ مِنْ الْحَدِّو الْحَديدِ وَمِنْ اَثَرِ الْعَمُودِ وَالْحَجَرِ الْمَلْبُودِ مِنَ الْعِرْقِ الْفاتِرِ وَمِنْ لَوازِمِ اْلاَجْرِ منَ الطَّعامِ وَعَقَره وَمِنَ الشَّرابِ وَبَرَدِهِ اَمْضى اِلَيْكَ بِاِذْنِ اللّهِ اِلى اَجَلٍ مُسَّمى فِى اْلاَرْضِ وَاْلاَنْعامِ بِسْمِ اللّهِ فَتَحْتُ وَبِسْمِ اللّهِ خَتَمْتُ پس آن كارد را زمين فرو برد.
در حديث ديگر فرمود كه چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را وامندگى يا درد سرى عارض ميشد دست مى گشودند، و سوره حمد وقل هواللّه احد وقل اعوذ برب الفلق وقل اعوذ برب الناس مى خواندند و دست را بر رو ميكشيدند.
در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام موسى عليه السلام كه براى قولنج و بادها و درد مفاصل و سستى بدن و برودت اندرون يك كف شنبليله را با يك كف انجير خشك بگيرند، آنقدر آب بر آن بريزند كه پوشيده شود و در ديگ پاكيزه بپزند، وصاف كنند و يك روز بخورند تا آنكه در مجموع روزها بقدريك قدح بزرگ خورده شود.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه بادى از سرتا پاى مرا گرفته است فرمود كه عنبر و روغن را ناشتا بدماغ بچكان .
در روايت ديگر منقول است كه صباح بن محارب بحضرت امام موسى كاظم عليه السلام عرض كرد، كه شخصى را باد لغوه در او بهم رسيده است و رو و چشمش را برگردانيده است ، فرمود كه پنج مثقال از قرنفل بگيرد، در شيشه بكند و سرش را محكم ببندد و گل بمالد، در آفتاب بگذارد، بقدر يكروز در تابستان و دو روز در زمستان پس از شيشه بيرون آورد و نرم بكوبد و بآب باران مخلوط كند وبر پشت بخوابد، و برآن طرف بدن كه گشته است بمالد و بر آنحال خوابيده باشد تا آن قرنفل خشك شود چون چنين كند، آنمرض از او برطرف شود.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام محمد باقر عليه السلام شكايت كرد، از آنكه بولش قطع نميشود، و هميشه قطرات بول از او ميآيد فرمود كه اسفند را بگير و شش نوبت بآب سرد بشو و يكنوبت بآب گرم بشو و در سايه خشك كن پس با روغن گل چرب كن و سفوف كن و بخور.
در روايت ديگر منقول است كه براى ريگ مثانه هليله و بليله و آمله وفلفل و دارفلفل و دارچين و زنجبيل و شقاقل وانيسون و خولنجان اجزا را مساوى گرفته بكوبد وبپزند، با روغن گاو تازه ممزوج كنند، در برابر تمام اجزاءِ عسل صاف كرده با شكر پنير داخلش كند، هر مرتبه بقدر فندقى بخورند.
در چند روايت وارد شده است كه خوردن تره بر طرف ميكند بواسير را.
درروايت ديگر فرمود كه برنج و خرماى نارس بواسير را زايل ميكند.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام اين دوا را براى دفع بواسير فرمود، هليله سياه وبليله وآمله اجزا را مساوى گرفته بكوبند و از حرير بيرون كنند پس قدرى از مقل از رق گرفته در آب تره بخيسانند سه شب پس اين دواها را در ميان آن ريخته و خمير كنند، دست را بر روغن بنفشه چرب كرده آنرا بقدر يكعدس حب كنند و در سايه خشك كنند، اگر در تابستان باشد بقدر يك مثقال بخورد و اگر زمستان باشد بقدر دو مثقال بخورد، و در آن ايام كه آن را ميخورد از ماهى و سركه و سبزيها اجتناب كند.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام على نقى عليه السلام شكايت كرد، از يبوست مزاج فرمود كه خرماى برنى را ناشتا بخور و آب بر بالايش بخور چنان كرد فربه شد و رطوبت بر مزاجش غالب شد، بازاز رطوبت شكايت كرد فرمود كه خرماى برنى را ناشتا بخور و آب بر بالايش مخور چنان كرد مزاجش مستقيم شد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه براى دفع زيادتى بلغم بگير قند ران رومى و كندر و آبشم و زنيان و سياه دانه اجزا را مساوى يكديگر و همه را نرم بكوب و بپز و با عسل خمير كن و هر شب وقت خواب بقدر يك فندق بخور.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بگير از هليله زرد يك مثقال و از خردل دو مثقال و از عاقرقرحا يك مثقال و بسيار نرم بكوب و ناشتا بر دندانها بمال كه بلغم را دفع ميكند و دهن را خوشبو ميكند، دندانها را محكم ميكند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ناشتا بحماز رفتن بلغم را دفع ميكند، بعد از طعام بحمام رفتن صفرا و سودا را دفع مى كند.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه بسيار شانه كردن بلغم را كم ميكند.
فصل يازدهم : دربيان قليلى از تعويذات براى دفع سحر و سموم گزندگان وساير بلاها
در حديث معتبر منقول است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه براى دفع سحر، اين تعويذ را بر پوست آهو بنويسند، با خود نگاه دارند بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَماشاءَ اللّهِ بِسْمِ اللّهِ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةِ اِلاّ بِاللّهِ قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرَاِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ اِنَّ اللّهِ لايُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدينَ فَوَقَعَ الْحَقُ وَبَطَلَ ماكانُوا يَعْمَلُونَ فَغْلِبُوا هُنالِكَ وَانْقَلَبُوا صاغِرينَ.
در روايت ديگر فرمود كه اگر از ساحرى يا ظالمى ترسى ، بعد از نماز شب پيش از شروع در نماز صبح رو به جانب خانه او بكن و هفت مرتبه بگو: بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ سَنَشُدُّ عَضُدُكَ بِاءَخيكَ وَنَجْعَلُ لَكُما سُلطانا فَلايَصِلُونَ اِلَيْكُما بِآياتنا اَنْتُما وَ مَنْ اتَبَعَكُما الغالِبُونَ.
در روايت ديگر منقول است كه جبرئيل خبر داد حضرت رسول را كه لبيدبن اعصم يهودى سحر براى آنحضرت كرده است ، پس حضرت رسول حضرت اميرالمؤ منين را طلبيد و فرمود كه برو در فلان چاه و سحر را بيرون آور، حضرت اميرالمؤ منين بآن موضع رفتند و در آنچاه داخل شدند و از ته آب حقه بدر آوردند، بنزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آوردند در آنچاه زه كمانى بود كه يازده گره به او زده بودند، پس جبرئيل سوره قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را آورد از آسمان حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود، كه يا على اين دو سوره را بر اين گرهها بخوان پس هر آيه كه حضرت ميخواندند، يك گره گشوده ميشد چون هر دو سوره تمام شد گرهها گشوده شد وسحر بر طرف شد، پس موافق اين حديث واحاديث معتبره ديگر اين دو سوره را در دفع سحر تاءثير عظيم هست .
در حديث معتبر وارد شده است كه چشم بد را تاءثير ميباشد و فرمودند كه بسا باشد كه چشم بد آدميرا بقبر وشتر را بديگ داخل كند پس كسى كه خوش آيد او را چيزى از كسى اللّه اكبر بگويد.
در روايت ديگر نام خدا ببرد.
در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون ترسد كه چشم او در كسى يا در او تاءثير كند، سه مرتبه بگويد ماشاءَ اللّهُ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِّىِ الْعَظيم و فرمود كه هر گاه كسى با هياءت نيكو خواهد كه از خانه بيرون رود سوره قل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق بخواند، وبيرون رود تا چشم بد در او اثر نكند.
در روايت ديگر فرمود كه هر كه را اثر چشم باو رسيده باشد دستها را برابر رو بلند كند، و سوره حمد وقل هوالله احد وقل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس بخواند، دست بر پيش سربكشد.
از حضرت رسول منقول است كه هر كه از شياطين و جادوگران ترسد، آيه سخره را بخواند اِنَّ رَبّكُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَاْلاَرضَ فى سِتَّةِ اَيّامِ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثا وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ اَلالَهُ الْخَلْقُ وَاْلاَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعا وَخُفْيَةً اِنَّهُ لايُحِبُ الْمُعْتَدينَ وَلا تُفْسِدُوا فِى اْلاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَاْعُوهُ خَوُفا وَطَمَعا اِنَّ رَحْمَة اللّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ.
در روايت ديگر منقول است كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از بسيارى خيالات فاسده و وساوس شيطان كه بر او دست يافته فرمود كه دست بر دل بگذار و سه مرتبه بگوبِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اَللّهُمَّ مَنَنْتَ عَلَّىَ بِاْلايمانِ وَاَوْدَعْتَنى الْقُرْآنَ وَرَزَقْتَنى صِيامَ شَهْرِ رَمَضانِ فَاَمْنُنُ عَلَىَّ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ وَالرَّاءْفَةِ وَالْغُفْرانِ وَتَمامَ مااَوْلَيْتَنى مِنَ النِّعَمِ وَاْلاِحسانِ يامَنّانُ يامَنّانُ يادائِمُ يارَحْمنُ سُبْحانَك وَلَيْسَ لِىْ اَحَدٌ سِواكَ سُبْحانَكَ اَعُوذُبِكَ بَعْدَ هذِهِ الْكراماتِ مِنَ الْهَوانِ وَاَسْاءَلُكَ اَنْ تجلِىَ عَنْ قَلْبىَ اْلاَحْزانِ پس صلوات بر محمد و آل محمد بسيار بفرست .
در روايت ديگر منقول كه شخصى بآن حضرت شكايت كرد، كه چون تنها ميشوم مرا وجشتى و اندوهى عارض ميشود، وچون بميان مردم ميآيم برطرف ميشود فرمود كه دست بردل بگذار، بگو بِسْمِ اللّهِ بِسْمِ اللّهِ بِسْمِ اللّهِ پس دست بمال بر دل و بگو اَعُوذُ بِعِزَةِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ وَاَعَوُذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِجَمْعِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِرَسُولِ اللّهِ وَاَعُوذُ بِاَسْماءِ اللّهِ مِنْ شَرِّ ما اَحْذَرُ وَمِنْ شَرِّما اَخافُ عَلى نَفْسى هفت مرتبه اين دعا را ميخوانى .
در روايت ديگر وارد شده است كه شخصى بآنحضرت شكايت كرد، از آرزوى بسيار كردن و وسوسه هاى سينه فرمود، كه دست بر سينه بكش و بگو بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ((صلّى اللّه عليه وآله وسلّم )) وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةِ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ اَللّهُمَّ اُمْحْ عَنّى مااَجِدُ پس دست بر شكم بمال و سه مرتبه بخوان اين دعا را آن شخص چنين كرد، آن حالت از او بر طرف شد وشيخ احمدبن فهد در كتاب عدة الداعى از براى گشودن كسيكه او را بسته باشند بر زنش ايندعا را نقل كرده است ، كه بنويسد و با خود نگاه دارد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اِنّا فَتَحْنالَكَ فَتْحا مُبينا لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَاءَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِراطا مُسْتَقيما بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحِ وَرَاءَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوَّابا وَمِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَجَعَلَ بَيَنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاياتٌ لِقَوْمٍ يَتَفَكَرُونَ اُدْخُلُوا عَلَيْهِمِ الْبابَ وَاِذا دخَلْتُمُوهُ فَاِنَّكُمْ غالِبُونَ فَفَتَحْنا اَبْوابِ السَّماءَ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ ثُمَّ فَجَّرْنَا اْلاَرْضَ عُيُونا فَالْتَقَى الْماءَ عَلى اَمْرٍ قَد قُدِرَ رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى وَيَسِّرْلى اَمْرى وَاحْلُل عُقْدَةً مِنْ لِسانى يَفْقَهُوا قَوْلى وَتَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعا كَذلِكَ حَلَلْتُ فُلانِ بْنِ فُلانٍ عَلى فُلانَةِ بِنْتَ فُلانَةِ لَقَدْ جائكُمْ رَسولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ماعَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ فَاِنْ تَوَلَّو افَقُلْ حَسْبِىَ اللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ.
در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه چون زن يهوديه گوسفند زهرآلود آورد بنزد حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسّم گوسفند بريان بسخن آمد بامر الهى و گفت يا رسول اللّه مخور از من كه مرا بزهر آلوده اند، جبرئيل نازل شد و گفت پروردگارت سلامت ميرساند، ميگويد كه اين دعا را بخوان و بخور كه زهر بتو آسيب نمى رساند، پس حضرت امر فرمود اصحاب را كه همگى اين دعا را خواندند، از آن گوسفند خورد و ايشان تناول كردند، پس امر فرمود ايشان را كه حجامت بكنند، دعا اينست بِسْمِ اللّهِ الَّذى يُسَمّيهِ بِهِ كُلَّ مَؤْمٍ وَبِهِ عَزَّكُلَّ مُؤْمِنٍ وَبِنُورِهِ الَّذى اَضاعَتْ بِهِ السَّمواتِ وَالاَرْضَ وَبِقُدْرَتِهِ الَّتى خَضَعَ لَها كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَانْتَكَسَ كُلُّ شَيْطان مُريد مِنْ شَرِّ السَّمِ وَالسِّحْرِ وَاللُمَمِ بِسْمِ اللّهِ الْعَلِّىِ الْمَلِكِ الْفَرْدِ الَّذى لااِلهَ اِلاّ هُوَ وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرُآنِ ماهُوَ شَفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَلايَزيدُ الظّالِمينَ اِلاّ خَسارا.
در حديث ديگر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كسى كه از شر حيوانات درنده برخود و گوسفندان خود ترسد بر دور خود و آنها خطى بكشد، بگويد اَللّهُمَّ رَبَّ دانِيالٍ وَالْجُبِّ وَرَبَّ كُلِّ اَسَدٍ مُسْتَاءْسَدٍاِحْفِظْنى وَاحْفِظْ غَنَمى و فرمود كه اگر كسى از عقرب ترسد اين آيات را بخواند سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمينَ اِنّا كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنا الْمُوْمِنينَ.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادق به شخصى فرمود، كه چون شير را ببينى در روى آن آية الكرسى بخوان و بگو عَزَمْتُ عَلَيْكَ بِعَزيمَةِ سُلَيْمانِ بْنِ داوُدَ عَلَيْهما السَّلام وَعَزيمَةِ عَلِّىٍ اَميرالْمُؤْمِنينَ عليه السلام وَاْلاَئِمَةِ مِنْ بَعْدِهِ اِلاّ تَنَحَّيْتَ عَنْ طَريقتنا وَلَمْ تُؤْذِنا فَاِنّا لانُؤْذيكَ راوى گفت كه بشيرى برخوردم و ايندعا را خواندم ، سر بزير انداخت و دم را در ميان پاهاى خود كشيد، برگشت .
در حديث معتبر منقول است كه شخصى بخدمت امام موسى عليه السلام عرض كرد، كه من جانوران درنده را شكار ميكنم و شب در خرابه ها و جاهاى هولناك بسر ميبرم فرمود، كه چون داخل خرابه شوى پاى راست را پيش گذار وبِسم اللّه بگو و چون بيرون آئى پاى چپ را پيش گذار و بسم اللّه بگو كه آسيبى بتو نميرسد.
از حضرت امام رضا منقول است كه چون شير را ببينى در برابرش سه مرتبه اللّهُ اَكْبَرُ بگو و بگو اَللّهُ اَعزُّ وَاَكْبَرُ وَاَجَلُّ مِنْ كُلِّ شَيْى ءٍ وَاَعُوذُ بِاللّهِ مِمّا اَخافُ وَاَحْذَرُ و چون سگ بر روى تو فرياد كند، و حمله كند اين آيه را بخوان يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَاْلاِنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُمْ اَنْ تَنْفُذُوا مِنْ اَقْطار السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ اِلاّ بِسُلْطانٍ.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه براى دفع ضرر جانوران زمين ايندعا بخوان بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ((صلّى اللّه عليه وآله وسلّم )) اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ اَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ عَلى مايَشاءُ مِنْ شَرِّ كُلِّ هامَّةٍ تَدُبُّ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ اِنَّ رَبّى عَلى صِر اطٍ مُسْتَقيم .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه از عقرب ترسى نظر كن در شب بستاره سها كه نزديك ستاره دويم بنات النعش است ، و سه مرتبه بگو اَللّهُمَّ يارَبَّ اَسْلَمْ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَسَلِّمْنا مِنْ شَرِّ كُلِّ ذى شَرِّ راوى گفت تا حال يكشب نخواندم ، عقرب در آن شب مرا گزيد.
در حديث ديگر فرمود كه كسيكه از مار و عقرب ترسد، در اول شب اين دعا بخواند بِسْمِ اللّهِ و بِاللّهِ وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَخَذْتُ الْعقارِبَ والْحَيّاتُ كُلَّها بِاِذْنِ اللّهِ تَباركَ وَتَعالى بِاَفْواهِها وَاَذْنابِها وَاَسْماعِها وَاَبْصارِها وَقِواها عَنّى وَعَمَّنْ اَحْبَبت اِلى ضَحْوَةِ النَّهارِ.
در روايت ديگر فرمود كه اين دعا بخواند بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ وَمَنْ يَتَوَكَّلُ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى كَنَفِكَ وَفى جِوارِكَ وَاجْعَلْني فى حِفْظِكَ وَاجْعَلْنى فى اَمْنِكَ.
در روايت معتبر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه اصحاب حضرت رسول در بعضى از جنگها بآنحضرت شكايت كردند، از بسيارى كبك فرمود، كه در وقت خواب اين دعا بخوانيد اَيْهَا اْلاَسْوَدُ الْوَثابُ اَلّذي لايُبالي غَلْقا وَلا بابا عَزَمْتُ عَلَيْكَبِاءُمِّ الْكتابِ اءن لاتُودنى وَ اءَصحْابى اِلى اءَنْ يَذْهَبَ اللَّيلُ وَ يَجئ ء الصُّبْحُ بِماجاءَ و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه برهر كه غضب مستولى شود اگر ايستاده باشد بنشيند تا ساكن شود غضب او و اگر بر خويش خود غضبناك شده باشد، بدن خود را ببدن او برساند تا ساكن شود.
در حديث ديگر فرمود كه در وقت غضب اين دعا بخواند اَللّهُمَّ اذْهِبْ عَنّى غَيْظَ قَلْبى وَاغْفِرْلى ذَنْبى وَاَجِرْنى مِنْ مُضِّلاتِ الْفِتَنِ اَسْئَلُكَ رِضاكَ وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ سَخَطِكَ وَاَسْاءَلُكَ جَنَّتَكَ وَاَعُوذُبِكَ مِنْ نارِكَ وَاَسْاءَلُكَ الْخَيْرَ كُلَّهُ وَاَعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّرِ كُلِّهِ اَللّهُمَّ ثَبِتّنْى عَلى الْهُدى وَالثَّوابِ وَاجْعَلْنى راضيا مَرْضِيّا غَيْرَ ضالٍّ وَلامُضِّلٍ.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون چيزيرا شيطان از خاطره تو محو كرده باشد، خواهى بياد آورى دست بر پيشانى بگذار و بگو اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يامُذَّكِرَ الْخَيْرِ وَفاعِلَهُ وَاْلامْرَبِهِ اَنْ تُصَّلِىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تذكرَنى مااَنْسانيهِ الشَّيْطان .
در احاديث معتبرع وارد شده است كه از براى اداى قرض اين دعا بخواند اَللّهُمَّ اَغْنِنى بِحَلالِكَ عَنْ حَرامِكَ وَبِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِواكَ.
وشخصى بخدمت حضرت امام محمد تقى عليه السلام نوشت ، كه قرض بسيار دارم حضرت نوشتند، كه استغفار بسيار بكن و زبانت را تر بدار به خواندن سوره اناانزلناه فى ليلة القدر.
در روايت ديگرفرمود كه براى دفع پريشانى هر روز صد مرتبه اناانزلناه فى ليلة القدر بخوان و از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است براى دفع فقر و پريشانى كه بعد از نماز صبح ده مرتبه بگويد سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِهِ اَسْتَغْفِرُاللّهِ وَاَسْئَلُهُ مِنْ فَضْلِهِ.
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه فقر بسيار بر او زور آورد، بسيار بگويد لاحول ولاقوة الا باللّه بدرستيكه اين كلمه گنجى است از گنجهاى بهشت و در آن شفاى هفتاد و دو درد هست كه كمتر از آنها اندوه است .
در حديث بسيار معتبر وارد است كه هر كه روز صد مرتبه لاحَوْلَ وَلاقُوَةَ اِلاّ بِاللّه بگويد، هفتاد نوع از بلا از او دور گردد كه سهل تر آنها غم و اندوه باشد و در حديث معتبر منقول است كه هركه هزار مرتبه ماشاءَ اللّه در يكدفعه بگويد در آن سال او راحج نصيب شود و اگر در آن سال نشود زنده بماند تا توفيق حج بيابد.
در احاديث بسيار وارد شده است كه لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ دفع اندوه ميكند.
در احاديث معتبره از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه هرگاه من ايندعا را بخوانم پروا ندارم اگر جن وانس جمع شوند، براى ضرر رسانيدن بمن بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَمِنَ اللّهِ وَاِلَى اللّهِ وَفى سَبيل اللّهِ اَللّهُمَّ اِلَيْكَ اَسْلَمْتُ نَفْسى وَاِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهى وَاِلَيْكَ فَوَّضْتُ اَمْرى وَاحْفَظْنى بِحِفْطِ اْلايمانِ مِنْ بَيْنَ يَدَىَّ وَمِنْ خَلْفى وَعَنْ يَمْين وَعَنْ شِمالى وَمِنْ فَوْقى وَمِنْ تَحْتى وَاْفَعْ عَنّى بِحَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام روزى نزد منصور دوانقى رفتند، و او در نهايت شدت و غضب بود، حضرت در وقت داخل شدن اين دعا خواندند، غضب او ساكن شد ياعُدَّتى عِنْدَ شِدَّتى وَياغَوْثى عِنْدَ كُرْبَتى اُحْرُسْنى بِعَيْنِكَ الَّتى لاتَنامُ وَ اَكْنِفْني بِرُكْنِكَ الَّذى لايُرامُ.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه براى برگشتن غلام گريخته بر كاغذى آية الكرسى را مدور بنويسيد، و در ميان آن بنويسند، اَللّهُمَّ السَّماءُ لَكَ وَاْلاَرْضُ لَكَ وَما دُونَهُما لَكَ فَاجْعَلْ مابَيْتَهُما اَضْيَقُ عَلى فُلانٍ ونام غلام را بنويسند، مِنْ جِلْدِ جَمَلٍ حَتّى تَرُدَّهُ عَلَّىَ وَتُظْفِرُنى بِهِ و ايندعا را بخواند و آن كاغذ را در موضعى كه شبها در آنجا ميخوابيده دفن كند، و چيز سنگينى بالايش بگذارد.
در حديث ديگر فرمود، كه كسى را مالى يا حيوانى گم شود، ايندعا را بخواند اَللّهُمَّ اِنَّكَ اِلهُ مَنْ فى السَّماءِ وَاِلهُ مَنْ فى اْلاَرْضِ وَعَدَلَ فيهِما وَاَنْتَ الْهادِىُ مِنَ الضِّلالَةِ وَتَرُدُ الضّالَّةَ رُدَّ عَلَىّ ضالَّتى فَاِنَّها مِنْ رِزْقِكَ وَعَطيَّتِكَ اَللّهُمَّ لا تَفْتِنْ بِها مُؤْمِنا وَلاتُغْنِ بِها كافِرا اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسوُلِكَ وَعَلى اَهْلِ بَيْتِهِ.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است براى گم شده بگويد وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لايَعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَيَعْلَمُ مافى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلاّ يَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فى ظُلُماتِ اْلاَرْضِ وَلارَطبٍ وَلايابِسٍ اِلاّ فى كتابٍ مُبينٍ اَللّهُمَّ اِنَّكَ تَهْدى مِنَ الضَّلالَةِ وَتُنْجىِ مِنَ الْعَمى وَتَرُدُّ الضّالَةَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَغْفِرْلى وَرُدُّ ضالّتى وَصلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلّم .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه براى رد گم شده دو ركعت نماز بگذارد در هر ركعت بعد از حمد سوره يس بخواند، بعد از نماز دست بسوى آسمان بردارد، بگويد اَللّهُمَّ رادُ الضّالَةِ وَالْهادى مِنَ الضَّلالَةِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاحْفَظْ ضالَّتى وَارْدُدْها اِلَىَّ سالِمَةً يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ فَاِنَّها مِنْ فَضْلِكَ وَعَطائِكَ يا عِبادَاللّهِ فى اْلاَرْضِ وَيا سَيّارَة اللّهِ فى اْلاَرْضِ رُدُوا عَلّىَّ ضالَّتى فَاِنَّها مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَعَطائِهِ.
در روايتى منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند، كه تعويذى با خود ميداريم و جنب ميشويم چونست ؟ فرمود باكى نيست اما زن چون حايض ميشود، بايد كه تعويذى كه با خود نگاه دارد، در ميان پوست باشد و فرمود كه هر چه از دعا وقرآن و تعويذ كه خواهيد براى كوفتها و دردها بخوانيد، اما افسونها كه معنيش معلوم نباشد مخوانيد، فرمود كه بسيارى از تعويذها و افسونها كفر است .
فصل دوازدهم : در فوائد تربت شريف حضرت امام حسين (ع ) و خواص بعضى از ادويه مفرده
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است ، كه در خاك قبر امام حسين عليه السلام شفاى هر دردى هست ، آنست دواى بزرگ .
در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه را علتى حادث شود، بتربت آنحضرت مداوا كند البته شفا يابد، مگر آنكه علت مرگ باشد.
در حديث ديگر فرمود كه تربت آنحضرت شفا مى بخشد، از هر دردى و امان ميدهد، از هر ترسى .
در حديث ديگر فرمود كه كام فرزندان خود را بتربت آنحضرت برداريد، كه امان ميدهد از بلاها.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام هيچ متاعى بجائى نميفرستادند، مگر آنكه قدرى از تربت آنحضرت در ميانش مى گذاشتند، كه ببركت آن محفوظ بماند.
در حديث معتبر منقول است كه ابن ابى يعفور از حضرت صادق عليه السلام سؤ ال كرد، كه بعضى از مردم تربت امام حسين عليه السلام مى گيرند، منتفع ميشوند و بعضى نفع نمى يابند، فرمود واللّه كه هر كس اعتقاد نفع داشته باشد، نفع مى يابد.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد كه زنى رشته بمن داده است كه بخدمه كعبه معظمه بدهم ، كه جامه كعبه را بدان بدوزند، حضرت فرمود كه آنرا بده عسل و زعفران بخر، خاك قبر حضرت امام حسين عليه السلام را بگير و بآب باران نرم كن و در ميان عسل و زعفران بريز بشيعيان ما بده كه بيماران خود را بآن دوا كنند.
در روايت ديگر فرمود كه خاك قبر حضرت امام حسين شفاى دردهاست ، هر چند ثلث فرسخى دورتر از قبر بردارند، در روايت ديگر فرمود كه هفتاد ذرع از قبر تربت شفا را ميتوان برداشت .
در روايت معتبر ديگر فرمود كه تربت شفا را تايك فرسخ و ثلث فرسخ از اطراف قبر ميتوان برداشت ، فرمود كه هيچ چيز مثل آن نيست در شفا بخشيدن مگر دعا و چيزيكه بركت آنرا كم ميكند، در جاهاى نامناسب گذاشتن ، كم اعتقادى آن كس است كه مى خورد، اما كسى كه يقين داند كه آن شفاست ، هر وقت كه معالجه كند بآن البته او را بدواى ديگر احتياج نميباشد، فاسد ميكند، كم ميكند نفع تربت را شياطين و جنيان كافر كه خود را برآن ميمالند، بهريك كه مى گذرد آنرا ميبويند، شياطين و كافران جن رشك ميبرند، بر فرزندان آدم پس خود را بر آن ميمالند كه بوى خوش و نفعش را كم كنند، هر تربتى كه از حاير بيرون ميآورند، آنقدر كه نتوان شمرد از شياطين كه از بيم ملائكه داخل حاير نميشوند، در بيرون مهيا ميباشند كه از حاير بيرون آورند خود را بر آن بمالند، و اگر تربت از اين سالم بماند هر بيمارى كه بخورد، در ساعت شفا يابد، پس چون تربت را بردارى ببند و پنهان كن و نام خدا بر آن بسيار بخوان ، و من شنيده ام كه بعضى تربت را برميدارند و آنرا سبك ميشمارند، حتى آنكه در ميان توبره چهار پايان يا در ميان ظرف طعام مياندازند، از چنين تربتى چون شفا يابند بدرستى كه كسى صاحب يقين نيست باستخفاف بامورى كه موجب صلاح اوست اعمال خود را فاسد ميگرداند.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد، كه مرا درد و مرض بسيار ميباشد و هر دوائى كه خوردم نفع نكرد، فرمود كه چرا تربت حضرت امام حسين عليه السلام را نمى خورى كه در آن شفاى هر درد و امان از هر بيم هست ؟ وقتيكه برميدارى تربت را بگو اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الطّينَةِ وَبِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذى اَخَذَها وَبِحَقِّ النَّبِىِّ الَّذى قَبَضَها وَبِحَقِّ الْوَّصِىِّ الَّذى حَلَّ فيها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَيْتِهِ وَاَجْعَلْ لى فيها شِفاءا مِنْ كُلِّ داءٍ وَاَمانا مِنْ كُلِّ خَوْفٍ پرسيد كه شفاى هر درد را دانستم ، چگونه امان است از هر خوفى ؟ فرمود، كه هرگاه از ظالمى يا از بلائى انديشه داشته باشى از خانه بيرون ميا مگر آنكه خاك قبر آنحضرت باتو باشد.
در آنوقت كه خاك را با خود برميدارى بگو اَللّهُمَّ هذِهِ طينَةُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ وَلِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ اتَّخَذُتُها حِرْزا لِما اَخافُ وَمالااَخ افُ.
از ابوحمزه ثمالى منقول است كه حضرت صادق فرمود، كه چون خواهى تربت قبر را بردارى سوره حمد وقل يا ايها الكافرون وقل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق وقل هو اللّه احد و اناانزلناه فى اليلة القدر ويس وآية الكرسى بخوان و بگو اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَحَبيبِكَ وَنَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ وَاَمينِكَ وَبِحَقِّ اَميرالمُؤْمِنينَ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ وَالْحُسَيْنِ وَبِحَقِّ اْلاَئِمَةِ الرّاشِدينَ وَبِحَقِّ هذِهِ التُّرْبَةِ وَبِحَقِّ الْمَلَكِ الْمُوَكّلِ بِها وَ بِحَقِّ الْوَصِّى الَّذى هُوَ فيها وَبِحَقِّ الْجَسَدِ الَّذى تَضَمَنَتْ وَ بِحَقِّ السَّبْطِ الَّذى ضَمِنَتْ وَ بِحَقِّ جَميع مَلائِكَتِكَ وَاَنْبيائِكَ وَرُسُلِكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلْ هذَالطّينَ شِفاءً لى وَلِمَنْ يَسْتَشْفى بِهِ مِنْ كُلِّ دآءٍ وَسُقْمِ وَمَرٍض وَاَمانا مِنْ كُلِّ خَوْفٍ اَللّهُمَّ بِحَقِّ مَحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَيْتِهِ اجْعَلْهُ عِلْما نافِعا وَرِزْقا واسِعا وَشِفآءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَسُقْمٍ وَآفَةٍ وَعاهَةٍ وَجَميع اْلاَوْجاع كُلِّها اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ پس بگو اَللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ التُّربَةِ الْمُبارِكَةِ الْمَيْمُونَةِ وَالْمَلَكِ الَّذى هَبَطَ بِها وَالْوَصِّىِ الَّذى هُوَ فيها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَسَلّمْ وَانْفَعْنى بِها اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْىٍ قَديرٌ.
در روايت ديگر فرمود كه در وقتيكه تربت را بخورى اول ببوس و بر هر دو ديده بگذار و زياده از يك نخود مخور كه هر كه زياده بخورد چنانست كه گوشت و خون ما را خورده است ، در وقتيكه از قبر برميدارى بگو اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذى قَبَضَها وَاَسْئَلُكَ بِحَقِّ النَّبِىِ الَّذى خَزَنَها وَاَسْئَلُكَ بِحَقِّ الْوَصِىِّ الَّذى حَلَّ فيها اَنْ تُصَّلِىَّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاءَنْ تَجْعَلَهُ شِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَاَمانا مِنْ كُلِّ خَوْفٍ وَحِفْظَا مِنْ كُلِّ سُوْءٍ پس تربت را در پارچه ببند سوره اناانزلناه بر آن بخوان .
در حديث معتبر ديگر فرمود كه هر كه تربت را بقصد شفاءِ نخورد چنانستكه گوشت ما را خورده است ، چون بقصد شفا خورد بگويد بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اللّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ التُّرْبَةِ الْمُبارَكَةِ الطّاهِرَةِ وَرَبَّ النُّورِ الَّذى اُنْزِلَ فيهِ وَرَبَّ الْجَسَّدِ الَّذى سَكَنَ فيهِ وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُوَكِلّينَ بِهِ اِجَعَلْهُ شِفاءً مِنْ داءِ كَذا وَكَذا و آن آزار را ذكر كند پس تربت را بخورد، يكجرعه آب بعد از آن بخورد، و بگويد اَللّهُمَّ اَجْعَلْهُ رِزْقا واسِعا وَعِلْما نافِعا وَشِفآءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَسُقْمٍ چون چنين كنى دفع ميشود آنچه در خود مى يابى از درد و بيمارى و غم و اندوه .
در روايت ديگر فرمود كه در وقت خوردن ايندعا بخواند، بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقا واسِعا وَعِلْما نافِعا وَشِفآءً مِنْ كُلِّ داءٍ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْى ء قَديرٌ اَللّهُمَّ رَبَّ الْتُرْبَةِ الْمُبارَكَةِ وَرَبَّ الْوَصِّىِ الَّذى وارَثَهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْ هَذَا الطّينَ شفآءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَاَمانا مِنْ كُلِّ خَوْفٍ.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه چون ميت را دفن كنند، در رويش مهرى از خاك قبر حضرت امام حسين عليه السلام بگذارند.
در حديث ديگر فرمود كه مؤ من ميبايد از پنج چيز خالى نباشد، مسواك و شانه و جانماز و تسبيحى از تربت كه سى و چهار دانه باشد و انگشتر عقيق .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هركه تسبيح خاك آنحضرت را بگرداند، بهر استغفارى هفتاد استغفار براى او نوشته شود، اگر تسبيح را در دست نگاه دارد، چيزى نگويد بعدد هر دانه هفت استغفار براى او نوشته شود.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه خاك قبر حضرت امام حسين عليه السلام را بفروشد و بخرد چنانست كه كه گوشت حضرت امام حسين عليه السلام را فروخته و خريده باشد، بدانكه مشهور ميان علماءِ آنست كه كه بقدر نخودى ميتوان خورد، چون از بعضى احاديث عدس ظاهر ميشود بهتر آنست كه زياده از عدس نخورد.
اما خواص ادويه :
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه تب كند و درشب اول بوزن دو درهم يا سه درهم بزرقطونا بخورد، در آنمرض ايمن گردد از سرسام و ذات الجنب .
در حديث ديگر فرمود كه فضيلت عناب بر ساير ميوه ها مانند فضليت ما است بر ساير مردم .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه عناب تب را زايل ميكند.
در روايتى منقول است كه ابن ابى الخضيب گفت كه ديده من سفيد شده بود، چيزى نميديدم شبى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در خواب ديدم ، فرمود كه عناب را بكوب و در ديده بكش چون بيدار شدم ، عناب را به آهسته سائيدم و در ديده كشيدم ديده ام صحيح و بينا شد.
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه كه مداوا كنيد بسنا كه اگر چيزى مرگ را رد ميكند، آن سنا است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چهار چيز است ، كه طبيعتها را باعتدال ميآورد، انار سورانى و خرماى نارس پخته و بنفشه و كاسنى .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه در سياه دانه شفاى همه دردها هست بغير از مرگ .
در بعضى از روايات وارد شده است كه از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم پرسيدند كه چگونه استعمال كنيم ، فرمود كه بيست و يكدانه اش را در كهنه بكنى و يكشب در آب بخيسانى و چون صبح شود، در بينى راست دو قطره و در بينى چپ يك قطره بچكانى و در روز دويم نيز چنين كنى در روز سيم در بينى راست يكقطره و در بينى چپ دو قطره بچكانى و در هر شب دانه ها را تازه كنى .
در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى بآن حضرت شكايت كرد كه از بسيار آمدن بول آزارميكشم ، فرمود كه سياه دانه در آخر شب بخور، و فرمود كه من آنرا ميخورم براى تب و دردسر و آزار چشم و درد شكم و جميع دردها و خدا مرا بآن شفا ميدهد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه بر هر يك از برگ و دانه و درخت اسفند ملكى موكل است ، كه با آنها هست تا آنكه بپوسد و ريشه اش و شاخش غم و سحر را برطرف ميكند، و در دانه اش شفاى هفتاد و دو درد هست ، پس مداوا كنيد، به اسفند و كندر.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خانه كه اسفند در آن باشد شيطان تا هفتاد خانه از آن خانه دورى ميكند، و آن شفاست از هفتاد مرض كه آسانتر آن خوره است .
در روايت ديگر منقول است كه پيغمبرى به خدا شكايت كرد از جبن امت خود، وحى بر او نازل شد كه مركن امت خود را كه اسفند بخورند، كه باعث شجاعت ميشود، فرمود كه كندر برگزيده پيغمبرانست و هيچ دردى زودتر از درد آن بآسمان بالا نميرود و آن دور كننده شياطين ودفع كننده بلاهاست .
از حضرت امام حسين عليه السلام منقول است كه اگر مردم بدانند كه چه منافع در هليله زرد است ، هر آينه بوزن آن از طلا بخرند.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بخوريد انجير را كه براى دفع قولنج نافع است ، فرمود كه گند دهانرا بر طرف ميكند، و استخوان را محكم مى كند و مو در بدن ميرو ياند و دردها را ميبرد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه خوردن انجير ترو خشك بواسير را قطع ميكند، نقرس و غلبه برودت بر باطن را نفع ميدهد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه برگ خرفه عقل را زياد ميكند، و هيچ گياهى از آن شريفتر و نافع تر نيست .
از حضرت امام رضا عليه السلام فرمود،كه بادروج از ما است و تره تيزك از بنى اميه است ، حضرت صادق عليه السلام فرمود كه كاهو خون را فرو مى نشاند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خوراك خضر والياس كرفس و دمبلان است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم مرويستكه هر كه سداب بخورد، در شب بخوابد، در آن شب ايمن باشد، از دردهاى اندرونى و بيرونى و ذات الجنب .
در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت زنيان و سياه دانه و آبشم را سفوف مى كردند بعد از لبنيات و طعامى كه بيم ضررى داشت مى خوردند، گاهى با نمك سائيده ممزوج ساخته پيش از طعام مى خوردند، مى فرمودند كه چون بامداد اينرا بخورم ، از خوردن هيچ چيزى پروا نميكنم و تقويت معده مى كند، بلغم را ميبرد، امان ميبخشد از لغوه و فرمود كه حق تعالى بركت فرستاده است ، در عسل و در آن شفاى از جميع دردها است ، بر آن هفتاد پيغمبر بركت فرستاده است .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سركه شراب بن دندان را محكم مى كند، كرمهاى شكم را مى كشد، و عقل را محكم مى كند، فرمود كه خوردن اشفان زانوها را سست مى كند، و آب پشت را فاسد مى كند، دهن را بدبو مى كند، فرمود كه هر كه زنيان و گردكان با هم بخورد، بواسير را ميسوزانند و بادها را دفع مى كنند، معده را زبر ميكنند، گردها را گرم مى كنند، فرمود كه آبشم و نمك با يكديگر بادها را دفع ميكنند، سدها را ميگشايند و بلغم را ميسوزانند، موجب ادرار بول ميشوند و دهن را خوشبو ميكنند، و معده را نرم ميكنند، و لغوه را دفع مى كنند، قوت جماع را زياد ميكنند.
در چند حديث وارد شده است كه ماليدن نمك دفع زهر عقرب و گزندگان ميكند.
باب دهم : در آداب معاشرت با مردم و حقوق اصناف ايشان
فصل اول : در بيان حقوق خويشان و غلامان و كنيزان
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است ، كه رحم در روز قيامت چنگ در عرش الهى ميزند و ميگويد پروردگارا هر كه مرا در دنيا صله كرده است ، تو امروز او را برحمت خود وصل كن و هر كه مرا قطع كرده است ، در دنيا تو امروز او را از رحمت خود قطع كن .
در احاديث بسيار منقول است كه نيكى با خويشان كردن باعث قبولى اعمال است و مال را زياد ميكند و بلاها را دفع ميكند، عمر را دراز ميكند، حساب قيامت را آسان ميكند.
در حديث حسن از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه دو طرف صراط امانت وصله رحم است ،پس كسيكه در امانت مردم خيانت نكرده است ، با خويشان خود نيكى كرده از صراط بآسانى ميگذرد، زود ببهشت ميرود و كسيكه خيانت در امانتها كرده و قطع صله رحم كرده است ، عمل ديگر او را نفع نميدهد و صراط او را آتش ميافكند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه صله رحم كردن و با همسايگان نيكو سلوك كردن خانه ها را آبادان مى كند، عمرها را زياد مى كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هيچ عملى ثوابش زودتر از صله رحم نمى رسد.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول كه ما چيزى را نمى دانيم كه عمر را زياد كند مانند صله رحم تا آنكه گاهست كه شخصى سه سال از عمرش مانده است ، بسبب صله رحم سى وسه سال ميشود، گاه هست كه كسى از عمرش سى وسه سال مانده است ، بسبب قطع صله رحم سه سال ميشود.
در حديث موثق منقول است كه شخصى از آنحضرت سؤ ال كرد كه خويشان دارم كه شيعه نيستند آيا ايشان را برمن حقى هست ، فرمود بلى حق رحم را هيچ چيز قطع نمى كند، اگر شيعه باشند دو حق دارند يكى رحم و يكى حق اسلام و فرمود كه صله رحم و نيكى با برادران مؤ من حساب قيامت را آسان ميكند، از گناهان نگاه ميدارد پس صله رحم و نيكى با برادران را ترك مكنيد، اگر چه بسلام كردن و نيكو جواب سلام دادن باشد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه هرگاه خويشان با يكديگر بدى كنند، مالشان بدست بدكاران ميافتد.
حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه سه چيز است هر كه مرتكب آنها شود پيش از مردن عقوبت آنها را مييابد، ظلم و قطع رحم و قسم دروغ و بسيار است كه جماعتى بد كردارند، بسبب صله رحم مال و فرزندان ايشان بسيار ميشود، قسم دروغ و قطع صله رحم خانه ها را از اهلش خالى ميكند، نسل را منقطع ميكند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه بپاى خودر برود بخانه خويشان بديدن ايشان يا براى آن كه مالى بايشان برساند حقتعالى ثواب صد شهيد او را كرامت فرمايد، بعدد هر گامى كه بردارد، چهل هزار حسنه در نامه اعمالش نوشته شود و چهل هزار گناه محو شود و چهل هزار درجه براى او در بهشت بلند شود و چنان باشد كه صد سال عبادت خدا باخلاص كرده باشد.
در حديث ديگر فرمود كه سه كسند كه داخل بهشت نمى شوند، كسيكه هميشه شراب بخورد يا هميشه سحر كند، يا قطع صله رحم كند، فرمود كه هر كه رعايت حق خويشان كند حقتعالى در بهشت باو هزار درجه كرامت كند، كه از هر درجه تا درجه ديگر صد ساله راه باشد يكدرجه از نقره و ديگرى از طلا وديگرى از مرواريد و ديگرى از زمرد و ديگرى از زبرجد و ديگرى از مشك و ديگرى از عنبر وديگرى از كافور و همچنين از ساير چيزهائى كه خدايتعالى در بهشت خلق كرده است ، در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه ، در شب معراج ديدم رحمى بعرش آويخته و از رحم ديگر شكايت مى كند بپروردگار خود پرسيدم كه در چند پشت نسبت تو و او بهم ميرسد، گفت كه در چهل پشت .
در حديث معتبر ديگر فرمود كه من ضامنم براى كسيكه صله رحم كند، آنكه خدا او را دوست دارد و روزيش را فراخ كند، و عمرش را زياد كند، و او را داخل بهشت كند، فرمود كه بوى بهشت از هزار ساله راه شنيده ميشود، آنرا نميشنود عاق پدر و مادر وقطع كننده صله رحم و مرد پير زناكار.
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه بر غلامى يا كنيزى بقدر حدى از حدود الهى بزند، بى آنكه جرمى از او صادر شده باشد، كه به حسب شرع مستحق آن حد شده باشد، كفاره نيست گناه او را بغير از آزاد كردن او.
در حديث معتبر منقول است كه : از حضرت امام على نقى عليه السلام پرسيدند، كه بنده فرمان صاحبش نميبرد آيا حلال است زدن از؟ فرمود كه نه اگر موافق طبعت باشد نگاه دار و اگر نه بفروش يا رها كن .
در حديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه : در تاءديب اطفال و غلامان و كنيزان پنج تازيانه يا شش تازيانه بيشتر مزنيد و آنرا برفق و هموارى بزنيد.
در حديث معتبر ديگر منقول است كه : زراره از آن حضرت سؤ ال كرد از زدن بنده فرمود كه هر چيز كه در دست او تلف شود بى تقصير او بر او چيزى نيست اما اگر دانسته نافرمانى تو كند مى توانى زد او را گفت چه مقدار بزنم او را فرمود، كه سه يا چهار يا پنج .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : پيوسته مرا جبرئيل وصيت ميكرد در باب غلام و كنيز تا آنكه گمان كردم ، كه براى ايشان حدى مقرر خواهد كرد، كه چون بآن حد برسد آزاد شوند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بنده كه مؤ من باشد، چون هفت سال خدمت كند آزاد ميشود، بعد از آن خدمت فرمودن او حلال نيست و علما حمل كرده اند اين حديث را براينكه سنت مؤ كد است ، كه بعد از هفت سال آنرا آزاد كنند.
درحديث صحيح از حضرت امام محمد باقر منقول است كه : چهار صفت است كه در هر كه باشد حق تعالى او را ساكن گرداند در اعلاعليين در اعلا غرفهاى شرف كسيكه پناه دهد يتيمى را و متوجه احوال او گردد، از براى او بمنزله پدر مهربان باشد، و كسيكه رحم كند بر ضعيفان و اعانت ايشان نمايد، و كسيكه مال خود را صرف پدر و مادر كند و با ايشان مدارا نمايد، احسان كند و ايشان را آز رده نكند، كسيكه تندى و سفاهت با بنده خود نكند و او را يارى نمايد، بر خدماتيكه باو ميفرمايد و كاريكه بر او دشوار باشد باو نفرمايد.
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بِبندگان خود بخورانيد از آنچه خود ميخوريد، بايشان بپوشانيد آنچه خود ميپوشيد.
در روايت ديگر منقول است كه : آن حضرت باصحاب خود فرمودند، كه ميخواهيد خبر دهم شما را ببدترين مردم گفتند بلى يا رسول اللّه فرمود كسيكه تنها سفر كند، عطاى خود را از مردم منع كند، و غلام خود را بزند.
در حديث ديگر فرمود سه كسند كه اگر بر ايشان ظلم نكنى ايشان بر تو ظلم ميكنند، دو نان و زن تو و خادمان تو.
در حديث ديگر فرمود كه بندگان خود را بقدر عقل ايشان مورد عتاب سازيد.
در حديث معتبر منقول است كه : روزى غلامى از حضرت صادق عليه السلام ناپيدا بود و حضرت او را ميطلبيدند، تا آنكه ديدند در جائى خوابيده است ، بر بالين او نشستند و او را باد ميزدند تا او بيدار شد، پس فرمودند كه تو رانيست كه شب و روز هر دو خواب كنى شب خواب كن و روز خدمت كن .
در احاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه : سه كسند كه نماز ايشان مقبول نيست ، غلاميكه از آقاى خود گريخته باشد تا آنكه بر گردد و خود را تسليم آقا نمايد، شخصى كه پيشنمازى گروهى كند كه باو راضى نباشند، زنى كه شوهر از او خشمناك بخواب رود.
بسند معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : اول كسيكه داخل بهشت ميشود شهيد است ، غلاميكه نيكو عبادت پروردگارش را بجاى آورد، خير خواه آقاى خود باشد، مرد عيال بارى كه از حرام و شبهه غفلت ورزد.
در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه بنده آزاد كند حقتعالى بهر عضوى از آن بنده عضوى از او را از آتش جهنم آزاد گرداند.
حضرت صادق فرمود كه مستحب است كه در شب عرفه و روز عرفه بخدا تقرب بجوئيد، بآزاد كردن و تصدق كردن .
فصل دوم : در حقوق همسايگان و يتيمان و عشيره وقبيله
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : پيوسته مرا جبرئيل وصيت مينمود برعايت همسايه تا آنكه گمان كردم كه براى او ميراثى قرار خواهد داد و فرمود كه هر كه همسايه خود را آزار كند حقتعالى بوى بهشت را بر او حرام گرداند، ماءواى او جهنم باشد، فرمود كه هر كه از همسايه اش بقدر يكشبر زمين خيانت كند، خدايتعالى آن زمين را تا طبقه هفتم طوقى گرداند و در گردن او اندازد تا چون او را بمقام حساب آورند طوق در گردن او باشد، مگر آنكه توبه كند، آن زمين را پس دهد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هر كه آزار خود را از همسايه باز دارد حقتعالى در روزقيامت از گناهان او درگذرد، از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه سه چيز است كه بدترين بلاها است ، پادشاهى يا صاحب حكمى كه اگر احسان باو كنى شكر نكند و اگر بدى كنى نگذرد و همسايه كه چشمش تو را بيند ودلش مرگ تو را خواهد، اگر نيكى ببيند بپوشاند و مذكور نسازد و اگر بدى ببيند ظاهر كند ومنتشر گرداند، زنيكه اگر حاضر باشى ترا شاد نگرداند، اگر غايب باشى خاطرت باو مطمئن نباشد.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه آزار همسايه كند، براى طمع در خانه او خدا خانه او را بهمسايه برساند.
در حديث معتبر منقول است كه : از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم پرسيدند كه آيا در مال حقى بغير زكوة هست ، فرمود كه بلى نيكى و احسان كردن بخويشانى كه با تو بدى كنند، و احسان كردن بهمسايه مسلمان بدرستيكه ايمان بمن ندارد كسيكه شب سير ميخوابد و همسايه مسلمانش گرسنه است .
در چند حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : تا چهل خانه از هر طرف همسايه اند.
در حديث ديگر فرمود كه از جمله حقوق مال حق ماعونست كه حقتعالى وعيد جهنم فرموده است براى كسيكه منع آن نمايد و آن قرضى است كه بهمسايه دهد، يا نيكى كه بايشان كند، يا ضروريات خانه كه بايشان عاريه دهد، راوى عرض كرد كه ما همسايگان داريم كه اگر چيزى بايشان بعاريه بدهيم ميشكنند، ضايع ميكنند در اينصورت بر ما گناهى هست اگر بايشان ندهيم ؟ فرمود كه هر گاه چنين باشد گناهى بر شما نيست اگر بايشان ندهيد.
در حديث ديگر فرمود كه حلال نيست منع كردن نمك و آتش از همسايگان .
از حضرت رسول منقول است كه : هر كه ماعونرا منع نمايد از همسايگان حقتعالى منع كند از او خير واحسان خود را و او را بخود واگذارد، واى بر حال او.
در حديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه : منع مكنيد قرض دادن خمير و نان را و طلبيدن آتش را كه اين امور باعث زيادتى روز ميشود، بر اهل خانه با آنكه از جمله مكارم اخلاق است .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : زينهار كه متعرض حقوق مشويد كه بر خود لازم كنيد و آنچه از خرجها كه بر قبيله واقع ميشود بدهيد و مضايقه مكنيد، و اگر از قبيله شما كسى شما را تكليفى كند كه ضررش بر شما زياده از نفعى باشد كه باو ميرسد قبول مكنيد.
در حديث ديگر منقول است كه : حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در بيمارى بديدن صعصعة بن صوحان كه از بزرگان اصحاب آنحضرت بود تشريف آوردند، پس فرمودند كه باينكه من بعيادت تو آمدم فخر مكن بر قوم خود واگر ايشان را در امرى بينى خود را از آن امر بكنار بگير كه آدمى بى نيازنيست از قوم وقبيله خود و بايشان محتاج است ، اگر يارى ايشان نكنى يارى از ايشان منع كرده و ياريهاى بسيار ايشان را از خود رد گردانيده پس اگر ايشان را در حال خوبى ببينى يارى ايشان بكن ، براى آن امر و اگر در بلائى باشند، ايشان را وامگذار و بايد كه يارى كردن شما يكديگر را در طاعت خدا باشد، بدرستيكه هميشه با رفاهيت و نعمت خواهيد بود اگر يارى يكديگر بكنيد، در طاعت خدا وباز ايستيد از معصيت خدا.
در حديث معتبر منقول است كه : اسيرى چند را بنزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آوردند از كافران پس يكى از ايشانرا پيش آوردند كه گردن بزنند، در آن حضرت جبرئيل نازل شد و گفت يا محمد اين اسير را كه ميخواهى گردنش را بزنى بمردم طعام ميخورانيد و مهمان دارى ميكرد و خرجهائيكه در ميان قبيله واقع ميشد ميداد و بارهاى گران اهل خود را بر دوش خود بر ميداشت ، پس حضرت بآن اسير فرمودند كه حقتعالى چنين وحى فرستاده است ومن ترا آزاد كردم از كشتن باين خصلتها آن اسير گفت كه پروردگار تو اين خصلتها را دوست ميدارد؟ فرمود كه بلى اسير گفت شهادت ميدهم بوحدانيت خدا وبپيغمبرى تو بحق آن خداونديكه ترا براستى فرستاده است ، كه هرگز از مال خود كسى را برنگردانيده ام .
در احاديث معتبره وارد شده است ، كه خوردن مال يتيم بناحق از جمله گناهان كبيره است .
در حديث معتبر منقول است كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر كه نگاهدارى كند يتيمى را و او را نفقه دهد من و او در بهشت مانند اين دو انگشت با هم باشيم واشاره بانگشت شهادت و ميان فرمود.
در حديث ديگر فرمود هر كه يتيمى را در عيال خود داخل كند و خرج او را بدهد تا او مستغنى شود از او، خدا بهشت را بر او واجب گرداند، چنانچه براى خورنده مال يتيم جهنم را واجب گردانيده است .
در روايت معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : هر مرد مؤ من و زن مؤ منه كه دست بر سر يتيم بكشد، از روى ترحم حقتعالى براى او بعدد هر موئى كه دستش بر آن مى گردد حسنه براى از بنويسد.
در روايت ديگر منقول است كه : بهر موئى حقتعالى نورى كرامت فرمايد، در قيامت .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه از سنگينى دل خود آزرده باشد، خواهد دلش نرم گردد يتيمى را نزديك خود بخواند و با او مهربانى كند و بر سر خوان خود بنشاند و از روى شفقت دست بر سرش بمالد بدرستيكه يتيم را بر مردم حق عظيم هست .
در حديث ديگر فرمود كه چون يتيمى بگريد عرش الهى براى او بلرزد، پس پروردگار عالم فرمايد كه كيست آنكه به گريه آورده است اين بنده مرا كه پدرش و مادرش را گرفته ام ؟ بعزت و جلال خودم سوگند مى خورم كه هيچ بنده او را ساكن نگرداند مگر آنكه بهشت را براى او واجب گردانم .
در احاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى در قرآن مجيد براى كسيكه مال يتيم را بناحق بخورد، دو عقاب مقرر ساخته يكى عذاب جهنم در آخرت و ديگرى آنكه در دنيا بعد از او با يتيمان او بكنند، آنچه با يتيمان ديگران كرده باشد.
از حضرتا امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حق تعالى در قيامت جماعتى را از قبرها محشور گرداند كه از دهنهاى ايشان آتش شعله ور باشد و آنها جماعتى باشند كه مال يتيم را خورده باشند، چنانچه حق تعالى ميفرمايد، بدرستى كه آن جماعتيكه مال يتيم را بظلم مى خورند، نميخورند در شكم خود مگر آتش و بزودى آتش افروز جهنم گردند، بدانكه ولى يتيم كه تصرف در مال او ميتواند نمود پدر است و جد پدرى و وصى كه ايشان تعيين كرده باشند، اگر اينها نباشند حاكم شرع يعنى امام عليه السلام و كسى كه آنحضرت تعيين فرموده باشد، اگر امام حاضر نباشد اكثر علماءِ را اعتقاد آنستكه مجتهد جامع الشرايط ميكند يا كسيكه او نصب كرده باشد.
از احاديث معتبره ظاهر ميشود كه مؤ منان صالح از براى خدا متكفل احوال ايشان و ضبط اموال ايشان ميتوانند شد، كه آنچه صرفه وغبطه ايشان در آن باشد رعايت كنند، اگر پريشان باشند وسعى در مال يتيم مانع كسب ايشان باشد بقدر خرج ضرورى خود از مال ايشان خرج ميتوانند كرد، بهتر آنستكه رعايت كنند كه زياده از اجرت متعارف آن عمل برندارند، همچنين پدر و جد پدرى و وصى بايد كه نهايت رعايت در صرفه ايشان بكند، و اگر آنقدر مال نداشته باشند كه وفا بقرض كند از مال ايشان قرض برندارند، اگر پدر و جد پدرى پريشان باشند بقدر نفقه ضرورى خود از مال ايشان ميتوانند برداشت ، اگرمادر هم پريشان باشد نفقه او را ولى از مال يتيم ميتواند بردارد، و اگر قدر خرج طفل را حساب كنند و با نفقه خود ضم كنند و باهم چيزى بخورند، باكى نيست .
فصل سوم : در حقوق صداقت و اخوت
در حديث منقول است كه : حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در وقت فوت وصيت نمود بحضرت امام حسن عليه السلام كه برادرى كن با برادران از براى خدا، دوست دار صالحان را براى صلاحشان .
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : هر كه برادر مؤ منى براى خدا بگيرد خانه در بهشت يافته باشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : كسى بعد از اسلام فايده نيافته است كه بهتر باشد از برادرى كه از براى خدا گرفته باشد.
در حديث ديگر منقول است كه : شخصى بحضرت امام محمد باقر عليه السلام عرض كرد كه بسيار است كه اندوهگين ميشوم بى سببى بحديكه اهل و ياران من اثر آنرا از روى من مشاهده ميكنند، فرمود كه حق تعالى مؤ منان را از طينت بهشت آفريده و از نسيم رحمت خود در ايشان جارى گردانيده ، پس باين سبب مؤ منان برادر پدرى و مادرى يكديگرند پس چون بروح يكى از مؤ منان اندوهى رسد مؤ منان ديگر براى اندوه او محزون ميشوند.
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : نظر كردن بروى امام عادل عبادتست ، نظر كردن بروى عالم عبادتست ، نظر كردن بروى پدر و مادر از روى مهربانى وشفقت عبادتست ، نظر كردن بروى برادرى كه دوست دارى او را براى خدا عبادت است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : برادران دونوعند يكى برادرانيكه محل اعتماد باشند در دوستى و يارى وديگرى برادران خنديدن و صحبت اما اول پس ايشان بمنزله دستند وبالند و اهلند ومالند پس چون بر برادرى چنين اعتماد داشته باشى از براى او صرت كن مال و بدن خود را وبا دوستانش دوستى كن و با دشمنانش دشمنى كن و رازش را بپوشان وعيبش را مخفى دار و نيكيهايش را افشا كن ، بدانكه اين قسم برادران كمترند از گوگرد سرخ كه اكسير است ، اما دويم پس تو لذت صحبت ايشان را مييابى اين را از ايشان قطع مكن و توقع زياده از اين از ايشان مدار.
در احاديث معتبره وادر شده است ، كه اخوت و برادرى و آشنائى در عالم ارواح در ميان مؤ منان بهم رسيده ، در اين نشاءه چون يكديگر را ديدند آنرا بياد ميآورند.
در احاديث معتبره ديگر وارد شده است كه : مؤ من برادر مؤ من است و ديده او است ، راهنماى او است ، با او خيانت نميكند، و بر او ظلم نميكند، او را فريب نميدهد، با او وعده كه كند خلف نميكند، با او دروغ نميگويد، غيبت او نميكند.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : صداقت و يارى و دوستى حدى چند دارد كه هر كه همه آنها در او نباشد، او را بكمال صداقت نسبت مده ، كسيكه هيچيك از آنها در او نباشد، بهيچ چيز از صداقت او را نسبت مده ، اول آنكه آشكار و پنهانش با تو يكى باشد، دويم آنكه زينت تو را زينت خود داند غيب تو را عيب خود داند، سيم آنكه در بهم رسيدن مالى يا حكومتى سلوك خود را باو تغيير ندهد، چهارم آنكه آنچه توانائى او بآن رسد از تو منع نكند، پنجم آنكه در وقت نكبتها و بلاها تو را وانگذارد و ترك يارى تو نكند.
در حديث ديگر فرمود كه : هر كه از برادران مؤ من تو سه مرتبه باتو بغضب آيد و در هيچ مرتبه حرف بدى در حق تو نگويد، او را بدوستى و يارى خود بگير.
در حديث ديگر فرمود كه اعتماد بسيار بر برادر و دوست خود مكن كه رازهاى خود را باو بسپارى كه در وقتيكه او از تو بر گردد چاره نتوانى كرد.
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : محبت بيست ساله خويشاونديست و علم اهلش را با يكديگر بيشتر جمع ميكند و ربط ميدهد از پدران و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون دوستى داشته باشى و حكومتى بهم رساند و ده يك از آنچه بيشتر با تو دوستى ميكرد بكند دوست بدى نيست از براى تو.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : دوستى با دوستان خود هموار مكن و خود را پرمده بايشان بلكه روزى دشمن تو شوند، دشمنى را با دشمنان خود هموار بكن شايد كه روزى دوست تو شوند.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه : بهترين عيش دنيا فراخى خانه وبسيارى دوستانست ، و حضرت لقمان عليه السلام پسر خود را گفت كه با صد كس مصاحبت بكن و با يك كس دشمنى مكن و راضى باش كه غلام نيكان باشى و راضى مشو كه فرزند بدان باشى .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : پنج چيز است كه درهر كه نباشد زندگى بر او گوارا نيست ، صحت بدن و امنيت و توانگرى و قناعت و مونس موافق .
در حديث ديگر فرمود هر كه را پند دهنده از دلش و زجر كننده ازنفسش و مصاحبى كه او را براه خير بدارد، نباشد شيطان بر گردنش سوار ميشود.
در حديث ديگر فرمود كه قطع آشنائى از دوستان پدر خود مكن كه روشنى احوالت بتاريكى مبدل ميشود، فرمود كه هر كه محبت خود را بغير محلش بگذارد خود متعرض قطع محبت شده است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : هر كه خود را در محل تهمت در آورد ملامت نكند كسى را كه گمان بد باو ميبرد، هر كه راز خود را پنهان دارد اختيار با خودش است ، هر سخنى كه از دو كس گذشت فاش ميشود، چون با كسى برادرى كنى آنچه از او ببينى بر محمل نيك حمل كن تا آنكه بحدى برسد كه ديگر محمل نيك نيابى و زينهار كه گمان بد مبر بسخنى كه از برادر صادر شود، تا حمل نيك براى آن يابى و بسيار بگير از برادران نيك كه ايشان در وقت رفاهيت تهيه اند براى وقت بلا و در وقت بلا سپرند از براى دفع اعدا و مشورت با جماعتى بكن كه از خدا ترسند، برادران مؤ من را بقدر پرهيزكارى ايشان دوست بدار، بپرهيز از زنان بد واز نيكان ايشان در حذرباش .
از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : اگر خواهى كه تمام شود براى تو نعمت و كامل شود براى تو مردى و مروت و باصلاح آيد براى تو امور معيشت پس شريك مگردان غلامان و مردم دون را در كارهاى خود، كه اگر ايشان را امين گردانى خيانت مى كنند، اگر سخنى با تو گويند دروغ ميگويند، اگر بلائى ترا در پيش آيد ترا يارى نميكنند، با عاقل مصاحبت كن هر چند كريم نباشد، از عقلش بهره ور شو و ازخلق بدش احتراز كن وبا كريم مصاحبت كن هر چند عاقل نباشد، كه بعقل خود از كرم اومنتفع ميشوى ، بگريز نهايت گريختن از احمقى كه بخيل باشد.
فصل چهارم : در بيان حقوق مؤ منان بر يكديگر و حسن معاشرت با خلق
بسند معتبر منقول است كه : معلى بن خنيس از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيد كه حق مسلمان بر مسلمان چيست فرمود، كه هفت حق است كه هر يك از آنها واجبست و اگريكى از آنها را ترك كند، از دوستى و طاعت خدا بدر مى رود، پرسيد كه آنها چيست فرمود كه ميترسم كه بداين و بعمل نياورى و رعايت آنها نكنى ، آسانترين آن حقوق آنستكه آنچه از براى خوددوست ميدارى از براى او دوست دارى ، آنچه از براى خود نمى خواهى از براى او نخواهى ، دويم آنكه بپرهيزى از غضب او و پيروى خوشنودى او بكنى ، آنچه فرمايد اطاعت كنى سيم آنكه يارى بجان و مال و بزبان و بدست و بپا، چهارم آنكه ديده و راهنماى و آئينه او باشى ، پنجم آنكه تو سير نباشى و او گرسته باشد، تو سيراب نباشى و او تشنه باشد، تو پوشيده نباششى و او عريان باشد، ششم آنكه اگر تو خدمتكار داشته باشى و او نداشته باشد، واجبست كه خادم خود را بفرستى كه جامه اش را بشويد، طعامش را بسازد و رختخوابش را بگستراند، هفتم آنكه اگر ترا قسم دهد بعمل آورى و اگر بخانه دعوت كند قبول كنى ، اگر بيمار شود بعيادتش بروى ، اگر بميرد بجنازه اش حاضر شوى ، اگر دانى كه حاجتى دارد پيش گيرى ببر آوردن آن پيش از آنكه او تو سؤ ال كند، چون چنين كنى پيوند كرده محبت خود را بمحبت او و محبت او را بمحبت خود.
در حديث ديگر فرمود كه هيچ عبادتى نزد خدا بهتر از ادا كردن حق مؤ من نيست .
بسند حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : وعده كردن مؤ من برادر مؤ من خود را نذريست كه كفاره ندارد، هر كه خلف وعده مؤ من بكند اول ابتدا بخلف وعده خدا كرده است و متعرض غضب الهى شده است .
در حديث حسن ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه ايمان بخدا و روز قيامت دارد، بايد كه وفا كند بوعده خود.
بسندهاى معتبره از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : مؤ من را بر مؤ من هفت حق واجبست ، اول آنكه در حضور او را تعظيم نمايد، محبتش در سينه او باشد، مال خود را با او صرف نمايد، غيبت اورا بر خود حرام داند، و چون بيمار شود بعيادت او رود، چون بميرد بجنازه اش حاضر شود، و بعد از مرگش بغير از نيكى او چيزى نگويد.
بسند حسن از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : دوست دار برادر مسلمان خود را و بخواه از براى او آنچه از براى خود مى خواهى ، مخواه از براى او آنچه از براى خود نمى خواهى ، چون محتاج شوى از او سؤ ال كن و هرگاه او از تو سؤ ال كند باو عطا كن ، نيكى را از او ذخيره مكن تا او هم از تو ذخيره نكند، ياور او باش تا او نيز ياور تو باشد، اگر غايب شود حرمت او را غايبانه نگهدار، چون بيايد بديدنش برو و او را گرامى بدار بدرستيكه او از تست و تواز اوئى ، اگر با تو در مقام عتاب باشد از او جدا مشو تا كينه را از سينه او بدر كنى ، اگر نعمتى باو برسد خدا را شكر كن و اگر بلائى او را پيش آيد ياور او باش ، با او مهربانى را زياده كن .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : مسلمان را بر برادر مسلمان شش حق است ، هرگاه كه باو رسد باو سلام كند، هرگاه كه بيمار شود بعيادت او برود، هرگاه كه عطسه كند او را دعا كند، چون بميرد بر او نماز كند، هرگاه كه او را بضيافت بطلبد قبول كند، از براى او دوست دارد آنچه از براى خود دوست دارد، از براى او دشمن دارد آنچه از براى خود دشمن ميدارد.
بسندهاى معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه صبح كند واهتمام بامور مسلمانان نداشته باشد او مسلمان نيست ، كسى بشنود كه كسى فرياد ميكند كه اى مسلمانان بفرياد من برسيد و يارى او نكند او مسلمان نيست ، فرمود كه محبوبترين مردم كسى است كه نفعش بمردم بيشتر مى رسد، فرمود كه هر كه از گروهى ازمسلمانان ضرر آبى يا آتشى را دفع كند بهشت اورا واجب شود.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق مؤ من بر مؤ من انست كه او را بدل دوست دارد، مال خود را از دريغ ندارد، اگر بسفرى رود باحوال اهل او بپردازد، اگر كسى بر او ظلم كند او را يارى نمايد، اگر عطائى بمسلمانان دهند و او غايب باشد بهره او را براى او بگيرد، چون بميرد بزيارت قبر او برود، بر او ظلم نكند و او را فريب ندهد و با او خيانت نكند، برروى او اف نگويد، اگر اف بگويد دوستى از ميان ايشان برطرف ميشود، اگر بگويد تو دشمن منى يكى از ايشان كافر باشند، زيرا كه اگر دروغ گفته باشد خود كافر است و اگر راست گفته آن ديگرى كافر است ، يعنى صاحب كبيره است و چون او را بتهمتى متهم سازد ايمان در دلش بگذارد چنانچه نمك در آب مى گدازد.
در حديث ديگر فرمود كه بايد براى برادر مسلمان خود بخواهد آنچه از براى عزيزترين اهل خود مى خواهد، نخواهد از براى او آنچه از براى عزيزترين اهل خود نميخواهد، دوستى او را خالص گرداند از شوائب بآنكه در شادى او شاد باشد و در ندوه او اندوهگين باشد، اگر تواند سعى كند كه غم او را زايل گرداند و الا دعا كند كه خدا اندوهش را بردارد.
در حديث ديگرمنقول است كه : شخصى بخدمت آن حضرت آمد از او پرسيد كه برادران خود را بچه حال گذاشتى ، گفت برنيكو حالى گذاشتم ايشان را، فرمود كه توانگران ابشان چگونه باحوال فقيران مى رسند، گفت كمتر، فرمود توانگران چقدر بديدن فقيران مى روند، گفت كم ، فرمود كه توانگران چه مقدر احسان بفقيران مى كنند گفت چيزى چند ميفرمائى كه در پيش ما اينها نميباشند، فرمود كه پس چگونه ايشان دعوى تشيع ميكنند.
در حديث ديگر فرمود كه برادران و نيكوكاران باشيد و از براى خدا با يكديگر دوستى كنيد، بديدن يكديگر برويد و با يكديگر بنشينيد، و دين ما و احاديث ما را ياد كنيد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : واجبست از براى مؤ من بر مؤ من كه هفتاد كبيره او را بپوشاند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : واجبست از براى مؤ من بر مؤ من كه خيرخواه او باشد در حضور وغيبت .
در حديث ديگر فرمود كه بر شما باد بخير خواهى خلايق كه هيچ عمل نزد خدا بهتر از اين نيست .
فصل پنجم : در قضاى حاجت مؤ منان و سعى نمودن در كارهاى ايشان و شاد گردانيدنايشان
در حديث صحيح از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است : هر كه مؤ منى را شاد گرداند، مرا شاد گردانيده است و هر كه مرا شاد گرداند خدا را خوشنود گردانيده است .
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : تبسم كردن در روى برادر مؤ من حسنه است و خاشاكى از او برداشتن حسنه است ، هيچ عبادتى را خدا دوست تر نميدارد از شاد گردانيدن مؤ من .
در حديث ديگرفرمود كه : حق تعالى خطاب فرمود بحضرت موسى عليه السّلام بدرستيكه مرا بندگان هستند كه بهشت را براى ايشان مباح مى كنم ، ايشان را حاكم مى گردانم در بهشت ، حضرت موسى گفت پروردگارا كيستند ايشان فرمود كسى كه سرورى بر قلب مؤ منى داخل كند، پس حضرت موسى فرمود كه مؤ منى در مملكت پادشاه جبارى بود و آن پادشاه در مقام آزار او بود از او گريخت و بشهر كفار برفت و پناه بكافرى برد آن كافر او را جا داد و مهربانى وضيافت كرد چون وقت مرگ آن كافر شد حق تعالى باو وحى فرمود كه بعزت وجلال خود سوگند مى خورم كه اگر تو را در بهشت جاى ميبود هر آينه تو را ببهشت درمى آوردم وليكن بهشت حرام است بر كسى كه كافر بميرد پس خطاب نمود بآتش جهنم كه او را بترسان اما مسوزان و امر فرمود كه در اول و آخر روز براى او روزى ببرند.
بسند حسن از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : حق تعالى وحى نمود بحضرت داود عليه السّلام كه بنده از بندگان من حسنه بنزد من مى آورد، بهشت را بر او مباح مى گردانم ، حضرت داود پرسيد كه آن حسنه كدام است ، فرمود كه بر قلب بنده مؤ من خوشحالى داخل گرداند اگر چه بيكدانه خرما باشد، داود گفت پروردگارا سزاوار است كسيكه ترابشناسد قطع اميد خود از تو نكند.
در حديث ديگر فرمود كسيكه مؤ منى راشاد گرداند نه او را شاد گردانيده است بلكه حضرت رسولخدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را شاد گردانيده است .
در احاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه : چون مؤ من از قبر بيرون ميآيد با او شخصى بيرون ميآيد و ميگويد بشارت باد ترا بكرامت از جانب خدا و خوشحالى پس مؤ من باو ميگويد كه خدا تو را بشارت بنيكى بدهد، پس با او ميباشد و بهر هوليكه ميگذرد ميگويد كه اين از تو نيست و بهر نيكى كه ميگذرد ميگويد كه اين از تست و پيوسته او راچنين بشارت ميدهد تا آنكه بمقام حساب آيد پس چون امر كنند كه او را ببهشت برند باو ميگويد، كه بشارت باد ترا كه خدا امر فرمود تو را ببهشت برند مؤ من ميگويد كه تو كيستى كه از قبر تا اينجا مرا بشارت دادى و مونس من بودى و از جانب خدا بمن خبر رسانيدى گويد كه منم آن شادى كه در دل برادر مؤ من خود داخل كردى در دنيا خدا مرا از آن خلق كرده است كه بشارت دهنده تو و در تنهائى مونس تو باشم .
در حديث ديگر فرمود كه : هر كه مؤ منى را شاد گرداند حقتعالى هزار هزار حسنه براى او بنويسد.
در حديث معتبر ديگر فرمود هر كه يك حاجت براى برادر مؤ من خود برآورد حقتعالى در قيامت صد هزار حاجت او را برآورد، كه يكى از آنها بهشت باشد و ديگرى آنكه خويشان و آشنايان خود را داخل بهشت كند، اگر ناصبى نباشند.
در حديث ديگر فرمود كه برآوردن حاجت مؤ من بهتر است از هزار بنده آزاد كردن و هزار اسب در راه خدا بجنگ فرستادن .
در حديث ديگر فرمود، كه بهتر است از بيست حج كه در هر حجى صاحبش صد هزار درهم صرف كند.
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : يك حج بهتر است از هفتاد بنده آزاد كردن و خرج كشيدن و نفقه دادن اهل يك خانه از مسلمان كه ايشان را سير كند و بپوشاند و روى ايشانرا او سئوال كردن حفظ كند، بهتر است از هفتاد حج .
در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه هفت شوط طواف در دور خانه كعبه بكند حقتعالى براى او شش هزار حسنه بنويسد، شش هزار گناه محو كند، شش هزار درجه براى او بلند كند، وشش هزار حاجت او را بر آورد، بر آوردن حاجت مؤ من بهتر است از ده طواف .
در حديث ديگر فرمود كه هر مسلمانى كه حاجت مسلمانى را بر آورد، حق تعالى او را ندا كند كه ثواب تو بر من است و راضى نميشوم براى تو بغير از بهشت .
در حديث ديگر فرمود كه چون كسى براى برآوردن حاجت مؤ من راه رود حق تعالى دوملك را موكل گرداند از جانب راست و چپش كه براى او استغفار كنند، دعا كنند كه حاجتش برآورده شود.
در حديث معتبر از جناب موسى بن جعفر عليه السّلام منقول است كه : هر كه برادر مؤ من او بنزد او بيايد براى حاجتى آن رحمتى كه خدابسوى او فرستاده است ، اگر قبول كرد پس پيوند كرده است دوستى او را بدوستى ما و دوستى ما بدوستى حق تعالى موصول است ، اگر او را رد كرد و او قادر بود كه حاجتش را بر آورد حق تعالى بر او مسلط گرداند در قبر مارى از آتش كه او را بگزد تا روز قيامت خواه در قيامت خدا او را بيامرزد خواه عذاب كند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : مؤ منى كه برادر مؤ منش حاجتى بنزد او بياورد و او قادر نباشد بر برآوردن حاجت او دلش غمگين شود، بسبب اين خدا بهشت را بر او واجب گرداند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : مؤ منى كه در حاجت برادر مؤ من خود راه رود ده حسنه براى او نوشته شود، و ده گناه از او محو شود و ده درجه در بهشت براى اوبلند شود، برابر ده بنده آزاد كردن باشد و بهتر باشد از اعتكاف يك ماه در مسجدالحرام .
از حضرت امام رضا عليه السّلام منقول است كه : خدا را بندگان هست كه سعى ميكنند درحاجت مردم ايشان ايمن هستند در روز قيامت و هر كه دل مؤ منى را شاد كند، حق تعالى روز قيامت دل اورا شاد كند، حضرت امام محمد باقر عليه السّلام فرمود كه هر كه راه رود براى بر آوردن حاجت برادر مسلمان ، خدا هفتاد و پنج هزار ملك را بفرستد كه او را سايه كند، بهر قدمى براى او حسنه بنويسند، و گناه او را محو كنند و درجه اورا بلند كنند، چون از كارسازى او فارغ شود ثواب حج و عمره درنامه عملش بنويسند.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه : چون راه روم در حاجت برادر مسلمان دوستتر ميدارم از آزاد كردن هزار بنده ، هزار كس را بر اسبان زين ولجام كرده سوار كنم و بجهاد بفرستم .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه سعى كند، راه رود در حاجت برادر مسلمان خود از براى رضاى خدا حقتعالى براى او هزار هزار حسنه بنويسد، كه بسبب آنها خويشان و همسايگان و آشنايان اورا بيامرزد و بيامرزد هر كه را باو نيكى كرده باشد، در قيامت باو خطاب رسد كه داخل جهنم شو و هر كه در دنيا بتو نيكى كرده است ، او را از جهنم بيرون آور و داخل بهشت كن مگر آنكه دشمن اهل بيت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم باشد، فرمود كه حقتعالى فرموده است كه خلايق عيال منند، محبوب ترين ايشان نزد من كسى است كه بايشان مهربانتر باشد، سعى در برآوردن حاجت ايشان بيشتر كند، فرمود هر كه بفرياد رسد برادر مؤ من غمگين مضطر خود را در هنگام شدت و سختى پس غم او را بردارد، حاجت او را برآورد، حقتعالى واجب گرداند براى او هفتاد و دو رحمت كه يكى را در دنيا به او بدهد كه كارهاى دنياى او به آن ساخته شود، و هفتاد و يك رحمت ديگر را براى او ذخيره كند براى ترسها و شدت هاى روز قيامت ، فرمود كه هر كه غمى از مؤ منى بردارد حقتعالى غمهاى آخرت را از او بردارد، چون از قبر بيرون آيد دلش مطمئن و شاد باشد و هر كه مؤ منى را طعام دهد حقتعالى او را از ميوه هاى بهشت طعام دهد و هر كه مؤ منى را آب دهد حقتعالى از شراب سر بمهر بهشت او را آب دهد.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه غمى از مؤ منى بردارد حقتعالى حاجت دنيا و آخرت او را برآورد، هر كه عيب مؤ منى را بپوشاند حقتعالى هفتاد عيب از عيبهاى دنيا و آخرت او را بپوشاند، تا مؤ من در يارى برادر مؤ من است خدا ياور او است .
در حديث معتبر از حضرت على بن الحسين عليه السّلام منقول است كه : هر كه حاجت برادر مؤ من خود را برآورد حق تعالى صد حاجت او را برآورد حق كه يكى بهشت باشد، و هر كه غمى از مؤ منى بردارد حق تعالى غمهاى آخرت او را بردارد، هر كه اعانت كند مؤ منى را بر ظالمى خدا او را يارى كند در گذشتن بر صراط در وقتيكه قدمها لغزد و هر كه حاجت مؤ منى را برآورد كه او شاد شود، چنان باشد كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را شاد كرده باشد، هر كه مؤ منى را آب دهد در وقت تشنگى حق تعالى از شراب بهشت او را سيراب كند و هر كه مؤ منى را سيركند حق تعالى او را از ميوه هاى بهشت سيركند، هركه بر مؤ منى جامه بپوشاند در وقتيكه عريان باشد خدا او را ديبا و حرير بهشت بپوشاند، هر كه جامه بر او بپوشاند در غير عريانى پيوسته در ضمان خدا باشد از بلاها تا از آن جامه مؤ من تارى باقى باشد، هر كه خادمى باو بدهد خدا او را از پسران بهشت خادم بدهد، هر كه او را از پياده بودن سوار كند حق تعالى او را در قيامت بر ناقه از ناقه هاى بهشت سوار كند كه در قيامت با ملائكه مباهات كند و هر كه بعد از مردن كفن بپوشاند بر مؤ منى چنان باشد كه او را جامه داده باشد از هنگام ولادت تا وقت مردن ، هر كه زنى بمؤ منى بدهد كه باو انس گيرد حق تعالى ملكى را در قبر مونس او گرداند بصورت محبوب ترين اهل او نزد او، هر كه در بيمارى عيادت مؤ منى بكند ملائكه اورا از همه جهت فرو گيرند و گويند خوشا حال تو و گوارا باد بهشت از براى تو واللّه كه قضاى حاجت مؤ من بهتر است نزد خدااز روزه داشتن و اعتكاف كردن دو ماه از ماه هاى حرام .
از حضرت امام موسى كاظم عليه السّلام منقول است كه : حق تعالى در قيامت سايه مقرر ساخته است كه در زير آن سايه نيست مگر پيغمبرى يا وصى پيغمبرى يا مؤ منى كه بنده مؤ منى را آزاد كند، يا مؤ منى را كدخدا كند.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : مؤ منى در روز قيامت بگذرد بر شخصى كه حق تعالى امر فرموده باشد كه او را بجهنم برند ملك او را ميبرد به جهنم خطاب كند مؤ من را كه بفريادم برس كه در دنيا من بتو نيكى ميكردم و حاجت ترا برميآوردم مؤ من بملك گويد كه دست از او بردار، حتقعالى گويد كه چون بنده مؤ من شفاعت او كرد او را بگذار.
در حديث معتبر از حضرت على بن الحسين عليه السّلام منقول است كه : به گردان مسلمانان رانزد خود بمنزله اهل خود، پيران ايشان را بمنزله پدر خود بدان و خوردان ايشان را بمنزله فرزند خود بدان ، آنها كه هم سنّ تو باشند بمنزله برادر خود بدان ، بهر كدام يك از اينها ميخواهى ستم كنى يا نفرين كنى يا عيب ايشان را فاش كنى و اگر شيطان خواهد كه تو را فريب دهد كه خود را از ديگران بهتر دانى ، اگر كسى را ببينى كه از تو بزرگتر است بگو كه او در ايمان و اعمال شايسته بر من پيشى گرفته است ، پس از من بهتر است و اگر خوردتر از خود را ببينى بگو كه من بيشتر از او گناه كرده ام پس او از من بهتر است و اگر همسال خود راببينى بگو كه يقين بگناه خود دارم و در گناه او شك دارم پس چرا يقين خود را برشك بگذارم و اگر ببينى مردم ترا تكريم و تعظيم ميكنند بگو از نيكى ايشانست كه بمحاسن آداب عمل ميكنند، اگر ايشان از تو دورى كنند و تو را حرمت ندارند بگو اين گناهى است كه من كرده ام ، چون چنين كنى زندگانى بر تو آسان شود و دوستانت بسيار شوند و دشمنانت كم شوند و از نيكى ايشان شاد شوى و از بدى ايشان دلتنگ نشوى ، بدان كه گرامى ترين مردم بر مردم كسى است كه خيرش بايشان رسد و از ايشان مستغنى باشد، سئوال نكند از ايشان و بعد از آن گرامى تر كسى است كه محتاج باشد و سئوال نكند از ايشان زيرا كه اهل دنيا همگى از پى مال ميروند، هر كه با ايشان در مال مزاحمت نمى رساند عزيز است نزد ايشان و هر كه مزاحمت نميرساند و از مال خود هم پاره بايشان ميرساند عزيزتر گراميتر است .
در حديث ديگر منقول است كه : حضرت عيسى عليه السّلام بيكى از اصحاب خود فرمودند، كه آنچه نميخواهى كه با تو بكنند با هيچكس مكن ، اگر كسى طپانچه بر جانب راست رويت بزند جانب چپ را پيش كن .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر مسلمانى كه مسلمان ديگر بنزد او بيايد براى حاجتى و او قادر باشد ببرآوردن حاجت و برنياورد، حق تعالى او را در قيامت سرزنش و تغير نمايد و بگويد كه برادر تو براى حاجتى نزد تو آمد كه من تو را قادر گردانيده بودم ببرآوردن آن و برنياوردى براى آنكه ثواب آن را نخواستى بعزت خودم سوگند ميخورم كه در هيچ حاجت نظر رحمت بسوى تو نكنم خواه ترا بيامرزم و خواه عذاب كنم .
در حديث ديگر فرمود كه هر مؤ منى كه منع كند از مؤ منى چيزى را كه او بآن محتاج باشد و او قادر باشد كه آن را نزد خود يا نزد ديگران باو برساند، حقتعالى او را با روى سياه و ديده هاى كبود و دستهاى در گردن غلكرده باز دارد، پس بگويد كه اينست خاينى كه با خدا ورسول خيانت كرده است پس بفرمايد كه او را بجهنم برند.
از حضرت امام موسى عليه السّلام منقول است كه : در قيامت سه كس در سايه عرش الهى باشند، در روزيكه سايه بغير آن نباشد كسيكه برادر مسلمان خود را زنى بدهد، كسيكه خادمى باو بدهد و كسيكه راز او را پنهان دارد.
فصل ششم : در ديدن مؤ منان و عيادت بيماران ايشان
در احاديث معتبر وارد شده است : از حضرت باقر و صادق عليه السّلام كه هر كه بديدن برادر مؤ من خود برود از براى خدا حق تعالى هفتاد هزار ملك باو موكل گرداند، كه او را ندا كنند تا بخانه خود برگردد كه خوشا حال تو و گوارا باد بهشت ازبراى تو.
در حديث معتبر منقول است كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه : جبرئيل مرا خبر داد كه حقتعالى ملكى را بزمين فرستاد آن ملك رسيد بمردى كه بر در خانه ايستاده بود و از صاحب خانه رخصت ميطلبيد كه داخل خانه شود، ملك پرسيد كه با صاحب اين خانه چكار دارى ، گفت برادر مسلمان من است از براى خدا بديدن او آمده ام ، ملك گفت كه هيچ مطلب ديگر بغير از اين ندارى ؟ گفت نه ملك گفت كه من رسول پروردگارم بسوى تو و تو را سلام ميرساند و ميگويد بهشت را واجب گردانيدم براى تو، ميفرمايد كه هر مسلمانى كه بديدن مسلمانى برود چنانست كه بزيارت من آمده است ، ثوابش بر من بهشت است .
در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه : هر كه بديدن برادر مؤ من خود برودبخانه او حق تعالى او را خطاب فرمايد كه تو مهمان منى و بزيارت من آمده و مهمان دارى تو بر من است ، بهشت را بر تو واجب گردانيدم بسبب آنكه دوست داشتى برادر مؤ من خود را.
در حديث ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : مؤ منيكه بيرون مى آيد بعزم ديدن برادر مؤ من خود، خداوند عالميان ملكى باو موكل ميگرداند، كه يك بالش را بر زمين ميگذارد و بيك بال ديگر سايه بر سرش ميافكند، پس چون داخل خانه آن مؤ من شود خداوند جبار او را نداميكند، كه اى بنده كه تعظيم حق من كردى و متابعت آثار پيغمبر من نمودى لازم است بر من كه ترا تعظيم كنم ، از من سئوال كن تا بتو عطا كنم و مرا بخوان تا اجابت دعاى تو بكنم ، اگر خواهى ساكت باش تا من ابتدا برحمت بكنم ، پس چون برگردد ملك او را مشايعت كند، و بال بر سراو داشته باشد تابخانه خود برگردد، پس حق تعالى او را نداكند كه اى بنده حق مرا بزرگ شمردى لازم است بر من كه تو را گرامى دارم ، بتحقيق كه بهشت را بر تو واجب گردانيدم ، تو را در حق بندگان خود شفاعت دادم .
از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام منقول است كه : بديدن برادرمؤ من رفتن از براى خدا بهتر است از ده بنده آزاد كردن و هر كه بنده مؤ منى را آزاد كند حق تعالى بهر عضوى از آن بنده عضوى از او را آتش جهنم آزاد گرداند.
در حديث معتبر منقول است كه : آنحضرت بداودبن سرحان فرمود كه شيعيان مرا از من سلام برسان و بگو كه خدا رحمت كند بنده را كه با ديگرى بنشيند و ياد كند احاديث ما را كه سيم ايشان ملكيست كه از براى ايشان استغفار ميكند، هر گاه با يكديگر بنشينند و ياد ما و احاديث ما بكنند و بسبب هم نشينى و مذاكره شما مذهب و دين ما براى شما زنده ميشود، بهترين مردم بعد از ما كسى است كه مذاكره احاديث ما بكند و ما را ياد كند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : بديدن يكديگر برويد در خانه هاى خود كه باين زنده ميماند دين ما، خدا رحمت كند كسى را كه مذهب ما را زنده بدارد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : خوشا حال آنها كه دوستى ميكنند با يكديگر براى خدا بدرستيكه حق تعالى در بهشت عمودى خلق كرده است ، از ياقوت سرخ و برآن عمود هفتاد هزار قصر است ، در هر قصرى هفتاد هزار غرفه است ، كه خدا خلق كرده است آنها را براى كسانى كه دوستى با يكديگر كنند، بديدن يكديگر روند از براى خدا.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه قادر نباشد بما احسانى بكند بصالحان و شيعيان ما احسان كند تا ثواب احسان كردن بما در نامه عملش نوشته شود و هر كه قدرت بر ديدن ما نداشته باشد، بديدن صالحان شيعيان ما برود تا ثواب ديدن ما بر او نوشته شود.
در حديث معتبر منقول است از حضرت صادق عليه السّلام كه هر كه عيادت كند برادر مسلمان بيمارى را در آن روز هفتاد هزار ملك بر او صلوات بفرستند، اگر صبح باشد تا شام و اگر شام باشد تا صبح .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه بيمارى را عيادت كند، هفتادر هزار ملك او رامشايعت كنند و براى او استغفار كنند، تا بخانه خود برگردد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : هر كه مؤ منى را عيادت كند، در رحمت الهى فرو رود پس چون نزد او بنشيند، رحمت باو احاطه كند، پس چون برگردد حق تعالى هفتاد هزار ملك را باو موكل گرداند، و از براى او طلب آمرزش كنند، بر اوترحم كنند، گويند خوشا حال تو و گوارا باد بهشت از براى تو تا روز ديگر اينوقت و باو عطا فرمايد زاويه در بهشت كه سواره در آن چهل سال بتازد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر مؤ منى كه مومنى را در بيمارى عيادت كند، از براى خدا حق تعالى باو موكل سازد ملكى را كه در قبر او را عيادت كند و براى او استغفار كند، تا روز قيامت .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه عيادت كند بيمارى را حق تعالى موكل سازد باو هفتاد هزار ملك را كه هميشه بخانه او آيند، و در آن خانه تسبيح و تكبير و تهليل و تقديس الهى گويند، تا روز قيامت و نصف ثواب ايشان از براى او باشد.
در حديث ديگر فرمود سزاوار است كسيكه بيمار شود، برادران مؤ من را اعلام كند كه بعيادت او بيايند، كه آنها ثواب ببرند و او ثواب بيابد بخبر كردن آنها كه اگر چنين كند، ده حسنه براى او نوشته شود، و ده گناه از او محو شود و ده درجه براى او بلند شود.
در حديث صحيح از حضرت امام موسى منقول است كه : چون كسى بيمار شود مردم را رخصت دهد كه بعيادت او بيايند بدرستى كه هيچ كس نيست مگر آنكه او را دعاى مستجابى هست .
از حضرت صادق منقول است : كسيكه بعيادت برادر مؤ من برود از بيمار براى خود طلب دعا كند، كه دعاى او مانند دعاى ملائكه است .
از حضرت صادق عليه السم منقول است كه : در دردچشم عيادت نميباشد و در اول بيمارى سه روز متوالى او را بايد ديد بعد از آن يك روز نه يك روز پس چون بيمارى بسيار بطول بكشد، او را با عيالش ميبايد گذاشت ، عيادت نميبايد كرد.
در حديث ديگر فرمود كه : چون بديدن بيمار رويد سيبى يا بهى يا ترنجى يا بوى خوشى يا عودى با خود ببريد، كه بيمار بآن استراحت مييابد.
در حديث ديگر فرمود كه از تمامى عيادت آنستكه دست بر ذراع بيمار بگذارى در وقت دعا كردن وزود بر خيزى كه عيادت احمقان دشوارتر است بر بيمار از درد او.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه : از عيادت كنندگان ، كسى ثوابش بيشتر است كه زودتر بر خيزد، مگر آنكه بيمار نشستن او را خواهد و از او سؤ ال كند كه بنشيند.
فصل هفتم : در اطعام مؤ منان و آب دادن ايشان و جامه پوشانيدن و ساير اعانتهاى ايشان و يارى كردن مظلومان
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه مؤ منى را سير كند، بهشت او را واجب شود، وهر كه كافرى را سير كند، بر خدا لازم است كه شكم او را پر از زقوم جهنم كند.
در حديث ديگر فرمودهر كه سه نفر از مسلمانان را سير كند، حق تعالى او را از سه بهشت طعام دهد جنة الفردوس و جنة عدن و جنة طوبى .
در حديث ديگر فرمود، هر كه مؤ منى را طعام دهد تا او سير شود، هيچيك از خلق خدا ندانند كه او را چه ثواب هست ، نه ملك مقرب و نه پيغمبر مرسل مگر پروردگار عالميان پس فرمود، از جمله چيزهائيكه آمرزش را واجب مى گرداند طعام دادن مسلمان گرسنه است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه شربت آبى بمسلمان بدهد درجائيكه آب بهمرسد حق تعالى بهر شربتى هفتاد هزار حسنه باو عطا فرمايد، اگر او را آب دهد درجائى كه آب كمياب باشد، چنان باشد كه ده بنده از فرزندان اسمعيل آزاد كرده باشد.
در حديث حسن منقول است كه : هر كه طعام دهد برادر مؤ من خود را از براى خدا چنانست كه صد هزار كس از ديگران را طعام داده باشد و در حديث حسن ديگر فرمود بسدير صراف كه چه مانع مبشود تو را هر روز يك بنده آزاد كنى ؟ گفت مال من وفا نميكند، باين فرمود كه هر روز يك مسلمان را طعام بده كه اين ثواب از براى تو باشد، پرسيد كه مال دار يا پريشان ؟ فرمود مال دار هم گاهست كه خواهش طعام دارد.
در حديث صحيح ديگر فرمود يك لقمه كه برادر مسلمان نزد من بخورد، بهتر است نود من از يك بنده آزاد كردن .
در حديث ديگر فرمود هر كه مؤ من مال دارى را طعام بدهد برابر است با يك بنده از فرزندان اسمعيل كه او را از كشتن آزاد كند و هر كه مؤ من محتاجى را طعام بخوراند برابر است با صد بنده از فرزندان اسمعيل كه از كشتن آزاد كند ودر حديث ديگر فرمود چهار چيز است كه هر كه يكى از آنها را بجا آورد داخل بهشت شود كسيكه تشنه را سيراب گرداند، يا گرسنه را سير كند، يا عريانى را بپوشاند يا بنده را كه در مشقت باشد آزاد كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بهتربن اعمال نزد حق تعالى سه چيز است سير كردن مسلمان گرسنه يا قرض مسلمان را ادا كردن يا غمى از دل او برداشتن ، فرمود خير و بركت بخانه كه در آن طعام داده ميشود زودتر مى رود، از فرو رفتن كارد بكوهان شتر.
از حضرت على بن الحسين عليه السّلام منقول است كه : هر كه جامه زيادتى داشته باشد وداند كه برادر مؤ منش بآن محتاج است ، باو ندهد حق تعالى او را سرنگون در آتش جهنم اندازد هر كه سير بخوابد و نزديك او مؤ من گرسنه باشد، حق تعالى بملائكه فرمايد كه شما ر اگواه مى گيرم بر اين بنده كه من او را امرى كردم و نافرمانى من كرد، اطاعت ديگران كرده بدانيد كه او را بعمل خود گذاشتم ، هرگز او را نيامرزم .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه ايمان نياورده است ، بمن كسيكه سير بخوابد وبرادر مسلمانش گرسنه باشد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه خانه داشته باشد و مؤ منى محتاج شود كه در آن خانه ساكن شود و او راضى نشود حق تعالى بملائكه فرمايد، كه بنده من بخل ورزيد بر بنده من بساكن شدن در خانه او در دنيا، بعزت خود سوگند مى خورم كه هرگز او را در بهشت ساكن نگردانم ، از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول استكه : هر كه دور كند از راه مسلمانان چيزى را كه باعث آزار ايشان باشد، حق تعالى ثواب خواندن چهار صد آيه براى او بنويسد، كه بهر حرفى ده حسنه براى او بنويسد. در روايت ديگر فرمود كه بنده داخل بهشت شد بيك خاريكه از سر راه مسلمانان برداشت .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : نيكو چيزيست هديه فرستادن پيش از آنكه حاجت خود را بگوئى ، فرمود هديه بيكديگر بفرستيد كه هديه كينه ها را از سينه ها ميبرد، فرمود كه دايم گردانيد هديه را به پس دادن ظرفهاى هديه و فرمود، كه هديه سه قسم است هديه كه در برابرش توقع نفع داشته باشى ، هديه كه بعنوان رشوه فرستى ، و هديه كه از براى خدا فرستى ، غرض دنيوى نداشته باشى .
فصل هشتم : در حقوق فقيران و ضعيفان و مظلومان و پيران و اصحاب و آداب معاشرتايشان
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه فقراءِ مؤ منان چهل سال پيش از توانگران ايشان در بهشت متنعم ميشوند، پس فرمود كه براى تو مثلى بزنم مثل فقير و غنى مثل دو كشتى است كه بعشارى بگذارند، كشتى خالى را زود روانه ميكنند، نگاه نميدارند و كشتى پر از بار را براى حساب نگاه ميدارند.
در حديث ديگر فرمود هر چند ايمان بنده زياد ميشود، تنگى روزيش بيشتر ميشود، فرمود كه اگر نه اين بود كه مؤ منان الحاح و مبالغه در دعاى طلب روزى ميكردند، هر آينه ايشان را بحال تنگ تر از آنچه دارند ميانداخت .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه فقر و درويشى امانتى است از خدا نزد خلقش پس هر كه آنها را پنهان دارد، حق تعالى او را مثل ثواب كسى بدهد كه روزها روزه باشد وشبها بنماز ايستاده باشد، هر كه آنها را اظهار كند، نزد كسيكه قادر باشد بر برآوردن حاجت او و نكند، بتحقيق كه آن فقير را كشته است ، نه بشمشير و نيزه بلكه بآن جراحتى كه در دل او كرده است .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه حق تعالى در روز قيامت خطاب ميفرمايد با فقراءِ مؤ منان مانند كسى كه معذرت طلبد و ميگويد، بعزت و جلال خودم سوگند مى خورم كه شما را در دنيا فقير نگردانيدم ، براى خوارى شما نزد من و امروز خواهيد ديد كه با شما چه خواهم كرد، هر كه در دنيا بشما نيكى كرده است دستش را بگيريد و داخل بهشت كنيد، پس يكى از ايشان گويد پروردگارا اهل دنيا زنان خوشرو داشتند، جامه هاى نرم پوشيدند، وطعامهاى نيكو خوردند، در خانه هاى نيكو سكنى كردند، بر اسبان نفيس سوار شدند، پس امروز بما هم مثل آنها عطا فرما پس حقتعالى فرمايد كه بهريك از شما دادم مثل هفتاد برابر آنچه بجميع اهل دنيا داده ام از اول دنيا تا آخر دنياد.
در حديث ديگر فرمود مرد مالدارى كه جامه هاى پاكيزه پوشيده بود، بنزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم آمد ونشست پس مرد پريشانى كه جامه هاى چركين پوشيده بود آمد و بر پهلوى او نشست آن مال دار جامه خود را از زير ران او كشيد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود آيا ترسيدى كه از فقر از چيزى بتو برسد؟ گفت نه فرمود ترسيدى كه از توانگرى تو چيزى باو برسد؟ گفت نه فرمود ترسيدى كه جامه هايت چركين شود؟ گفت نه فرمود كه پس چرا چنين كردى ؟ گفت يا رسول اللّه مرا همنشين بدى هست از نفس شيطان كه هر بدى را براى من زينت ميدهد و هر نيكى را در نظرى من بد ميكند و من بتدارك آنچه كردم نصف مال خود را باو مى بخشم ، حضرت پريشان را خطاب كرد كه قبول ميكنى ؟ گفت نه توانگر گفت چرا قبول نميكنى ؟ گفت ميترسم مثل تو شوم .
در حديث ديگر منقول است كه آن حضرت بشخص پريشانى فرمود آيا ببازار ميروى و ميوه هاى و چيزهاى نفيس ميبينى كه قادر برخريدن آنها نباشى ؟ گفت بلى فرمود هر چيزى كه ببينى و قدرت بر خريدن آن نداشته باشى حسنه براى تو نوشته مى شود.
در حديث ديگر حسن از آنحضرت منقول است كه در روز قيامت گروهى از مردم برخيزند وبيايند تا در بهشت پس ملائكه بايشان گويند كه شما كيستيد؟ گويند مائيم فقيران ، ملائكه گويند پيش از حساب آمده ايد كه ببهشت رويد؟ جواب گويند، كه چيزى بما نداده ايد كه ما را بر آن حساب كنيد، حق تعالى فرمايد كه راست ميگوئيد، برويد به بهشت .
از حضرت امام موسى عليه السّلام منقول است كه حق تعالى ميفرمايد كه من اغنيا را توانگر نگردانيده ام ، براى آنكه ايشان گرامى بودند بر من و فقيران را بى چيز نكرده ام براى خوارى ايشان نزد من وليكن توانگران را امتحان كرده ام بفقيران و اگر فقيران نمى بودند، توانگران هرگز مستوجب بهشت نمى شدند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه ذليل و حقير شمارد مؤ منى را براى پريشانى او حق تعالى او را در حضور جميع خلايق در قيامت رسوا كند.
در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه حق تعالى ميفرمايد مهياى جنگ من باشد كسيكه آزار كند بنده مؤ من مرا و بايد كه ايمن باشد از غضب من كسيكه گرامى دارد، بنده مؤ من مرا و اگر از ميان مشرق تا مغرب نباشد مگر يك مؤ من يا امام عادل هر آينه بعبادت ايشان مستغنى شوم از جميع آنچه خلق كرده ام در زمين و هر آينه هفت آسمان وهفت زمين بايشان بر پا باشد و بگردانم از براى ايشان از ايمان ايشان اينست كه محتاج بمونس ديگر نباشند.
در احاديث معتبره بسيار منقول است كه حق تعالى ميفرمايد، هر كه دوستى از دوستان مرا خوار گرداند، چنانست كه بر روى من بجنگ ايستاده است ، من بسيار زود يارى ميكنم دوستان خود را.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه ذليل ترين مردم كسى است كه مردم را خوار گرداند.
در حديث ديگر فرمود هر كه مؤ منى را ذليل كند، خدا او را ذليل كند، و فرمود كه حقتعالى مؤ من را از عظمت و جلال و قدرت خود آفريده است ، پس هر كه بر او طعن كند، يا سخن او رد كند بر خدا رد كرده است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه : حقير مشماريد ضعيفان برادران خود را كه هر كه مؤ منى را حقير شمارد خدا او را با آن مؤ من در بهشت جمع نكند، مگر آنكه توبه كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بسا ژوليده موى گرد آلوده كه دو جامه كهنه پوشيده باشد، اگر بر خدا قسم دهد قسمش را رد نكند.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود كسيكه با مردم استهزا كند در محبت ايشان طمع نداشته باشد، فرمود كه حقير مشماريد مؤ من فقيرى را كه هر كه حقير شمارد مؤ من فقيرى را يا استخقاف او كند، خدا او را حقير شمارد و پيوسته با او در غضب باشد تا توبه كند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه حلال نيست مسلمان را كه مسلمانى بترساند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه اعانت كند بر آزار مؤ من ببينم كلمه در روز قيامت در ميان دو چشمش نوشته باشد، كه نااميد است از رحمت الهى .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه گرامى دارد برادر مؤ من خود را بيك كلمه از روى لطف يا حاجت او را بر آورد، يا غمى از او بردارد، پيوسته رحمت الهى بر سر او سايه انداخته باشد، تا در كارسازى و مهربانى برادر مؤ من باشد، پس فرمود كه مؤ من را براى اين مؤ من ميگويند كه مردم در جان ومال خود از او ايمنند، مسلمان كسى است كه مردم از دست و زبان او سالم باشند و مهاجر كسى است كه از گناهان هجرت كند، هر كه مؤ منى را دستى بزند كه او را بآن سبب ذليل كند، يا طپانچه بر روى او بزند يا چيزى كه نخواهد نسبت باو بجا آورد ملائكه پيوسته او را لعنت كنند، تا او راضى كند و توبه كند پس زينهار كه تعجيل مكنيد، در آزار مردم شايد كه او مؤ من باشد و شما ندانيد و صبر و آهستگى و هموارى بكنيد، كه هيچ چيز نزد خدا بهتر از نرمى و آهستگى نيست .
در حديث ديگر فرمود هر كه طپانچه بر روى مسلمانى بزند حقتعالى در روز قيامت استخوانهايش را از هم بپاشد، دست در گردن غل كرده محشور شود تا داخل جهنم شود، مگر آنكه توبه كند.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه دشنام دادن مؤ من گناه بزرگست و با او جنگ كردن كفر است ، غيبت او كردن نافرمانى خدا است .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه بترساند مؤ منى را بصاحب حكمى كه آزارى باو برساند و نرساند او در آتش است ، اگر بترساند و آزار باو برساند با فرعون وآل فرعون باشد در آتش .
در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه بكشد كسى را كه قصد كشتن او نكند، بزند كسى را كه قصد زدن او نكند، ملعونست بلعنت خدا گرفتار شود.
در حديث ديگر فرمود بحق خداونديكه جانم در قبضه قدرت او است كه اگر اهل آسمانها و زمين همه جمع شوند بركشتن مؤ منى يا راضى شوند بكشته شدن او همه را حقتعالى داخل جهنم كند و بحق آن پروردگارى كه جانم بدست قدرت او است ، كه هيچكس كسى را بناحق تازيانه نميزند، مگر آنكه در جهنم مثل آن تازيانه راميخورد و فرمود هر كه نظرى كند بمؤ منى كه او را با آن نظر كردن بترساند، خدا او را بترساند در روزيكه بجز او پناهى نباشد، او را در صورت مورچه محشور گرداند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه لعنتى كه از دهان شخصى بيرون مى آيد ميگردد اگر صاحبش را بيايد آنجا قرار ميگيرد، اگر نه بگوبنده اش برميگردد.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه طعنى بكند در روى مؤ منى بميرد ببدترين مردنها سزاوار است ، كه عاقبتش بخير نباشد.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد كه چه ميفرمائيد در امر مسلمانى كه مسلمان ديگر بديدن او بيايد و او در خانه باشد، پس رخصت بطلبد و او را رخصت ندهد كه داخل شود، بيرون نيايد فرمود هر مسلمانيكه بديدن مسلمانى بيايد يا پس كارى بيايد او در خانه باشد و او را رخصت ندهد، و بيرون نبايد پيوسته در لعنت خدا باشد تا بيكديگر ملاقات كنند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر مؤ منى كه ميان او و مؤ منى حجاب باشد كه باو نتواند رسيد، حق تعالى در قيامت ميان او و بهشت هفتاد هزار حصار قرار دهد، كه غلظت هر حصارى هزار ساله راه باشد.
در حديث ديگر از حضرت امام رضا عليه السّلام منقول است : در زمان بنى اسرائيل چهار نفر از مؤ منان بودند، پس سه نفر ايشان در خانه در خانه مجتمع بودند، براى گفتگوئى و چهارم آمد بدر آن خانه و در زد غلام بيرون آمد پرسيد، كه مولاى تو كجاست گفت در خانه نيست آن شخص برگشت وغلام رفت ، بمولاى خود گفت كه فلان شخص آمد و پرسيد كه مولاى تو كجاست ، گفتم كه در خانه نيست آن شخص برگشت ورفت مولا ساكن شد و پروائى نكرد و غلام را ملامت نكرد، كه چرا چنين كردى و از برگشت آن مرد آزرده نشدند هيچيك از ايشان و مشغول سخن خود شدند، روز ديگر باز آنمرد بامداد بنزد ايشان آمد ديد كه ايشان از خانه بيرون آمده اند، بمزرعه خود ميروند برايشان سلام كرد و گفت من با شما بيايم ؟ گفتند بلى ، عذر روز گذشته رااز او نخواستند، زيرا كه آنمرد پريشان و محتاج بود در اثناى راه ناگاه ابرى ظاهر شدگمان كردند كه باران خواهد آمد تند رفتند چون ابر محاذى سرايشان رسيد، منادى از ميان ابر ندا كرد كه اى آتش ايشان را بگير و منم جبرئيل رسول از جانب خدا آمده ام ، پس ناگاه آتش آمد و آن سه نفر را ربود و آنمرد محتاج ترسان و حيران متعجب ماند، پس بشهر برگشت و بخدمت حضرت يوشع آمد، آن خبر رانقل كرد حضرت يوشع گفت كه خدا بر ايشان غضب كرد، بعد از آنكه از ايشان راضى بود به سبب آنچه نسبت بتو بعمل آوردند، و آن قصه را براى او نقل فرمود آنمرد گفت من ايشان را حلال كردم ، در گذشتم از كرده ايشان يوشع گفت كه اگر پيش از آمدن عذاب بود نفع ميكرد اما الحال نفع نميكند و شايد در قيامت ايشان را نفع دهد حلال كردن تو.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر مؤ منى يارى نكند برادر مؤ من خود را و او قادر بريارى كردن او باشد، خدا او را در دنيا و آخرت يارى نكند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه حاضر نشود احدى از شما در وقتى كه حاكم ظالمى كسى را بزند يا بكشد يا ستم بر او كند هرگاه يارى او نكند، زيرا كه يارى مؤ من بر مؤ من واجب است هرگاه حاضر باشد.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه شخصى از نيكان را در قبرش نشاندند، پس باو گفتند كه ما صدتازيانه از عذاب بر تو ميزنيم گفت طاقت ندارم ، پس يكى كم كردند گفت طافت ندارم تا آنكه بيك تازيانه رسيد گفت طاقت ندارم گفتند چاره نيست ، از يكى پرسيد كه بچه سبب اين تازيانه را بر من ميزنيد، گفتند باين سبب كه روزى بى وضو نماز كردى و بر ضعيفى گذشتى كه بر او ظلم ميشد و او را يارى نكردى ، پس تازيانه از عذاب خدا بر او زدند كه قبرش پر از آتش شد.
در حديث ديگر فرمود كه چهار كسند كه حقتعالى در روز قيامت نظر رحمت بسوى ايشان ميافكند، شخصيكه كسى از او چيزى خريده باشد و پشيمان شود و پس دهد و او قبول كند وكسيكه بفرياد مضطرى برسد و كسيكه بنده آزاد كند، و كسيكه عزبى را كدخدا كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كسيكه بفرياد برادر مؤ من خود برسد كه او را از ورطه يا غمى يا اندوهى بيرون آورد، حقتعالى براى او ده حسنه بنويسد، و ده درجه از براى او بلند كند وثواب ده بنده آزاد كردن باو كرامت فرمايد، ده عذاب را از او بردارد و ده شفاعت از براى او در قيامت مهيا كند.
از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام منقول است كه هر كه ببيند بيچاره را در راهى كه چهار پايش افتاده است ، كسى بفرياد او نميرسد پس بفرياد او برسد، او را بر چهار پاى خود سوار كند و بارش را بردارد، حقتعالى باو خطاب فرمايد كه خود را بمشقت انداختى و نهايت سعى كردى در فرياد رسى برادر مؤ من خود را براى تو موكل سازم ملكى چند كه دعد ايشان زياد باشد، از جميع آدميان از اول دنيا تا آخر دنيا و هر يك را آنقدر قوت باشد، كه آسان باشدبر او برداشتن آسمانها و زمينها تا بنا كنند براى تو در بهشت قصرها و خانه و بلند كنند براى تو درجه ها و چون در بهشت در آئى از پادشاهان بهشت باشى ، كسيكه دفع كند از مظلومى ضرر ظالمى را كه خواهد ضرر ببدن او يا مال او برساند، حقتعالى خلق كند بعدد هر حرفى از گفته هاى او و بعدد هر حركتى از حركات او و درنگى از درنگهاى او صدهزار ملك كه دفع كنند از او شياطينى را كه قصد كنند او را گمراه كنند، بازاى هر ضرر قليلى كه از او دفع كرده باشد صدهزار از خدمت كاران بهشت و صدهزار از حوريان بهشت باو عطا فرمايد، كه او را خدمت كنند و گرامى دارند و گويند كه اينها همه در برابر آن دفع كردن ضرر است از مال يابدن آن برادر مؤ من .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه حرمت مرد پيرى را بشناسد، پس او را تعظيم كند براى سنش خدا او را ايمن گرداند از ترس روز قيامت و فرمود كه تعظيم خدا است تعظيم كردن مؤ من ريش سفيد و فرمود كه از ما نيست كسيكه خوردان ما را رحم نكند، و پيران ما را تعظيم نكند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه كفايت كند، براى كورى حاجتى از حاجات دنيا را وبراى او در آن حاجت راه رود وسعى كند تا خدا آن را بر آورد حقتعالى او را بيزارى دهد از نفاق و از آتش جهنم و هفتاد حاجت از حاجات دنياى او برآورد، پيوسته در رحمت الهى باشد تا بر گردد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه به كرى چيزى را شنوانيدن بى آنكه دلتنگ شوى تصدقى است آسان .
از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام منقول است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود كه هر كه قايد كورى شود، چهل گام برزمين هموار وفا نميكند بقدر سر سوزنى از آن گر تمام روى زمين را پر كنند از طلا و اگر برسر راهش مهلكه باشد و او را صدهزار مرتبه برهمه گناهانش زيادتى كند و همه را محو كند و او را به اعلا غرفه هاى بهشت برساند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه بسيار نظر مكنيد بسوى اصحاب بلا و آنها كه خوره دارند، كه اندوهناك ميشوند.
در حديث ديگر فرمود از كسيكه خوره داشته باشد بگريزيد چنانچه از شير ميگريزيد، و با او سخن مگوئيد، مگر آنكه بقدر يكذرع از او دور باشيد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه چو ايشان را ببينيد از خدا عافيت بطلبيد و از مرض ايشان غافل مشويد، كه مبادا بشما سرايت كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه پنج كسند كه بهمه حال از ايشان اجتناب ميبايد كرد، كسيكه خوره داشته باشد، و پيس و ديوانه و والدالزنا و عرب باديه نشين .
در حديث ديگر فرمود، كه كم نظر كنيد باهل بلا وبنزد ايشان مرويد و چون بايشان بگذريد، تند بگذريد، كه بشما نرسد آنچه بايشان رسيده .
در حديث موثق از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه چون شخصى را ببينى كه ببلائى مبتلاست بگو اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى عافانى مِمَا ابْتَلاكَ بِهِ وَفَضَّلَنْى عَلَيْكَ وَعَلى كَثيرٍ مِنَّمْ خَلَقَ و آهسته بگو كه او نشنود.
در حديث حسن از نحضرت منقول است كه چون كسى از صاحبان بلا را ببينى سه مرتبه آهسته بگو كه او نشنود اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى عافانى مِمّا ابْتَلاكَ بِهِ وَلَوْ شاءَ فَعَلَ كه هر كه چنين كند، هرگز بلا باو نرسد.
در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه مبتلائى را ببيند و اين دعا بخواند هرگز بآن مبتلا نشود، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى عَدَلَ عَنّى مَاابْتَلاكَ بِهِ وَفَضَّلَنى عَلَيْكَ بِالْعافِيَةَِللّهُمَّ عافِنى مَمَا آبْتَلَيْتَهُ بِهِ.
در روايت ديگر فرمود كه اين دعا را بخواند، اَللّهُمَّ اِنّى لااَسْخَرُ وَلا اَفْخَرُ وَلكِنْ اَحْمَدُكَ عَلى اَعْظَمِ نَعْماءِكَ عَلَىَّ.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون اصحاب بلا را ببينيد حمد خدا را بكنيد، و بايشان مشنوانيد كه باعث اندوه ايشان ميشود.
فصل نهم : در رعايت حقوق مؤ منان در غيبت ايشان
در حديث معتبر منقول است كه شخصى بحضرت زين العابدين عليه السّلام عرض كرد، كه فلان شخص شما را گمراه و مبتدع ميداند، حضرت فرمود كه حق همنشينى او را رعايت نكردى كه سخن از را بمن نقل كرد، حق مرا رعايت نكردى چيزى كه نميدانستم از او بمن رسانيد، همه را مرگ در پيش است ، محشور خواهيم شد و وعده گاه همه قيامت است ، خدا ميان ما حكم خواهد كرد، زنهار كه غيبت مكن كه خورش سگان جهنم است .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه ايمان بخدا و رسول دارد ننشيند در مجلسى كه به امامى دشنام دهند، يا غيبت مسلمانى كنند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه غيبت كند مسلمانى را ثواب روزه و وضويش بر طرف مى شود، در روز قيامت از او بوئى آيد گنده تر از بوى مردار كه اهل محشر همه در آزار باشند، اگر پيش از توبه بميرد حلال كرده باشد چيزيرا كه خدا حرام كرده است ، هر كه احسان كند با برادر مؤ من در مجلسى كه غيبت او كند، نگذارد كه او را غيبت كنند، حق تعالى هزار نوع بديرا در دنيا و آخرت از او ردكند، اگر ردنكند و قدرت بر رد غسبت او داشته باشد مثل گناه آن غيبت كننده هفتاد برابر داشته باشد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه را بديده خود نه بينى كه گناه كند و دو گواه عادل بر آن گواهى ندهند كه گناهى كرده است ، او از اهل عدالت است و گواهيش مقبولست هر چند در واقع گناهكار باشد، هر كه غيبت كند از را بگناهى كه در او باشد او از دوستى و يارى خدا دور است ، در دوستى و يارى شيطان داخل است ، بتحقيق كه خبر داد مرا پدرم از پدرانش از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم كه هر كه غيبت كند، مؤ منى را بچيزيكه در او باشد خدا در ميان ايشان در بهشت اجتماع نيندازد، هر كه غيبت كند مؤ منى را بچيزيكه در او نباشد عصمت ميان ايشان بريده شود، غيبت كننده در جهنم باشد.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه هر كه در حق برادر مؤ من خود بگويد آنچه چشمش ديده و گوشش شنيده باشد از آنها خواهد بود، كه حقتعالى ميفرمايد، بدرستيكه آنانكه مى خواهند كه شايع شود گناهان بد مؤ منان ايشان راست عذابى دردناك در دنيا و آخرت .
در حديث ديگر فرمود غيبت آنست كه در برادر مؤ من عيبى و گناهى را بگوئى كه خدا بر او پوشانيده است ، و بهتان آنست كه در او چيزى بگوئى كه در او نباشد.
در حديث ديگر فرمود هر كه غيبت كند برادر مؤ من خود را بى آنكه دشمنى در ميان ايشان باشد، شيطان در نطفه او شريك شده خواهدبود.
در حديث ديگر فرمود كه سه خصلت است كه در هر كه باشد چهار چيز براى او لازم ميشود، كسيكه چون سخن گويد دروغ نگويد، چون با مردم خلطه كند برايشان ظلم نكند، و چون وعده كند بوعده خود وفا كند، واجبست كه عدالت او در ميان مردم ظاهر باشد و مروت او در ميان ايشان هويدا باشد، غيبت او برايشان حرام باشد، اخوت او برايشان واجب باشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه غيبت بدتر است از زنا زيرا كه زناكار توبه ميكند، و خدا توبه اش را قبول ميكند و غيبت كننده توبه اش قبول نيست تا آن شخص آن را حلال كند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه برادران خود را ياد كنيد هرگاه غايب باشند از شما ببهتر از آنچه دوست ميدارى كه شما را غايبانه ياد كنند.
در حديث ديگر فرمود كه چون فاسق علانيه گناه كند و پروا نكند او را حرمت نيست و غيبت او حرام نيست .
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه سه كسند كه ايشان را حرمتى نيست كسيكه صاحب بدعت باشد وامام و ييشواى ظلم كننده و فاسقى كه علانيه فسق كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه رد كند حرف بدى را كه در عرض برادر مسلمانش گويند، براى او بنويسند، بهشت را البته .
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام مرويست كه هر كه نزد او غيبت كنند برادر مؤ منش را پس از را نصرت و يارى كند خدا او را در دنيا و آخرت يارى كند و اگر قادر باشد كه دفع آن غيبت از او بكند و يارى او در آن باب بكند، و نكند خدا پست كند او را در دنيا و آخرت .
از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام منقول است كه هر كه حاضر باشد در مجلسى كه در مجلس سگى در عرض برادران مؤ من او فتاده باشد و صاحب جاه و اعتبار باشد، و او رد كند بر آن ظالم و عرض برادران مؤ من را نگاه دارد، حق تعالى برانگيزد ملائكه را كه جمع ميشوند نزد بيت المعمور براى حج و آنها نصف ملائكه آسمانهايند و ملائكه كرسى و عرش و ايشان نصف ملائكه حجب اند، كه ايشان همه او را نزد خدا مدح و ستايش كنند، و از براى او از خدا رفعت منزلت و بلندى مرتبه او را سئوال كنند، پس حق تعالى فرمايد كه من واجب گردانيدم براى او بعدد هر يك از شما كه مدد او ميكنيد، مثل عدد جميع شما از درجات بهشت و قصرها و باغها و بستانها و درختان از آنچه خواهم كه عقل مخلوقى بآن احاطه نكرده باشد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه نقلى بكند در مذمت مؤ منى براى آنكه عيب او را ظاهر كند، و مردى او را در هم شكند و او را از ديدهاى مردم بيندازد خدا او را از دوستى و يارى خود بيرون كند، در دوستى و يارى شيطان داخل كند.
در احاديث معتبره منقول است كه هر كه دو رو و دو زبان داشته باشد كه در حضور مردم مدح ايشان كند، در غايبانه غيبت ايشان گويد چون در روز قيامت محشور شود، دو زبان از آتش داشته باشد يكى در پيش رو ويكى در پشت سر و در محشر ندا كنند، اين بود كه در دنيا دو رو و دو زبان داشت .
در روايت ديگر منقول است كه محمدبن فضيل بحضرت امام موسى عليه السّلام عرض كرد، كه شخصى از برادران مؤ من چيزى از او بمن ميرسد كه خوشم نمى آيد، پس از او سئوال ميكنم او انكار ميكند، حال آنكه جمعى از مردم ثقه اين خبر را بمن نقل كرده اند، حضرت فرمود كه چشم و گوش خود را تكذيب كن در حق برادر مؤ من خود اگر پنجاه كس شهادت بدهند و سوگند ياد كنند، او خلاف آنها بگويد سخن او را تصديق كن و آنها را تكذيب كن و براى از چيزى را فاش مكن كه موجب نفص و عيب او باشد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه كسى را رسوا كند در گناهى چنانست كه آن گناه را خود كرده است ، هر كه مؤ منى را بچيزى سر زنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.
از حضرت على بن الحسين عليه السّلام منقول است كه هر كه خود را از بدگوئى در عرض مسلمانان نگاه دارد خدا گناهش را در قيامت بيامرزد.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه بهتانى بگويد براى مرد مؤ من بچيزى كه در او نباشد خدا او را در ميان چرك فروج زناكاران كه در ديگهاى جهنم جوشد نگاه دارد، تا آنكه از عهده گفته خود بدر آيد.
از حضرت امام موسى عليه السّلام منقول است كه هر كه براى كسى چيزى بگويد كه مردم آنرا دانند غيبت نيست .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه اظهار شماتت و شادى مكن در بلائيكه بر برادر مؤ من تو نازل شود، كه خدا او را رحم ميكند و از او دفع ميكند و بر تو ميفرسند آن بلا را و فرمود هركه شماتت كند، بر مصيبت برادر مؤ من خود از دنيا بيرون نرود تا بآن مبتلا نشود.
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه نزديكترين احوال بنده بكفر آنست كه كسى با مؤ منى برادرى كند، لغزشها و گناهانش را در خاطر نگاهدارد، كه يك روزى او را سرزنش كند، بآنها.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه فرمود اى جماعتيكه بزبان مسلمان شده ايد، ايمان بدل شما نرسيده است مذمت مسلمانان مكنيد و تفحص عيبهاى ايشان مكنيد، كه هر كه تفحص عيبهاى مردم كند خدا او را رسوا كند، اگر چه گناه را در ميان خانه خود كرده باشد.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه هر كه سرزنش مؤ منى كند خدا او را در دنيا و آخرت سرزنش كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه بدترين دروغها گمان بدبمردم بردن است .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر كه متهم سازد برادر مؤ منش را ايمان در دلش گداخته شود، چنانچه نمك در ميان آب گداخته ميشود.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله سلّم منقول است كه فرمود مى خواهيد خبر دهم شما را از بدترين شما؟ گفتند، بلى يا رسول اللّه فرمود آنها كه در ميان مردم بسخن چينى راه ميروند، در ميان دوستان جدائى مى اندازند، و از براى بى عيبان عيب ميجويند.
حضرت امام محمد باقر عليه السّلام فرمود كه بهشت حرام است بر سخن چينان .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه دو شخص بآزرده گى از هم جدا نميشوند مگر آنكه يكى مستحق بيرزارى ولعنت الهى ميشود، بسيار باشد كه هر دو مستحق شوند شخصى گفت كه اگر يكى مظلوم باشد، چرا مستحق لعنت شود؟ فرمود براى آنكه چرا نمى آيد بنزد آن ديگرى كه او را بدارد بصله و احسان و ازبد او درگذرد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه آزرده گى و جدائى زياده از سه روز نميباشد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه پيوسته شيطان در فرح وشادى است ، تا دو مسلمان از يكديگر آزرده اند ودورى ميكنند و چون با هم ملاقات كنند، زانوهايش برهم مى خورد، بندهايش جدا ميشود و فرياد ميكند واويلا چه بلائى بود برسر من آمد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر دو مسلمان كه از هم دورى كنند، و سه روز بگذرد كه صلح نكنند، از اسلام بدر ميروند و در ميان ايشان دوستى ايمانى برطرف ميشود، پس هر يك زودتر با ديگرى سخن بگويد در قيامت زودتر به بهشت خواهد رفت .
فصل دهم : در آداب معاشرت ظالمان و قليلى ازاحوال ايشان
بسند معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام منقول است كه : بشيعيان خود فرمود، كه اى گروه شيعه گردنهاى خود را ذليل مكنيد بترك اطاعت پادشاه خود، پس اگر عادل باشد از خدا بطلبيد كه او را باقى بدارد، اگر ظالم و ستمكار باشد از خدا بطلبيد كه او را باصلاح آورد كه صلاح شما در صلاح پادشاه شما است ، پادشاه عادل بمنزله پدر مهربان است و از براى او بخواهيد آنچه از براى خود مى خواهيد، و از براى او مخواهيد آنچه از براى خود نمى خواهيد.
بسند معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : خدا رحمت كند كسى را كه يارى كند پادشاه خود را بر نيكى كردن به او.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه متعرض پادشاه ظالمى شود واز او آزارى بيابد، خدا او را بر آن آزار ثواب ندهد و صبر او را روزى نكند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه مدح كند پادشاه ظالمى را و نزد او شكستگى و تذلّل كند، براى طمع دنيا قرين او باشد، در جهنم زيرا كه حقتعالى ميفرمايدوَلا تَرْكَنُوا اِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ يعنى به دل ميل مكنيد بسوى آنها كه ظلم ميكنند، پس مس ميكند شما را آتش و فرمود هر كه راهنمائى كند ظالمى را بر ظلم در جهنم باهامان وزير فرعون باشد و هر كه از جانب ظالمى خصومت كند، يا يارى او نمايد در آن حصومت چون ملك الموت نزد او آيد بگويد، بشارت باد ترا بلعنت خدا و آتش جهنم و هر كه تازيانه در دست گرفته گرداند از آتش جهنم كه درازاى آن هفتاد ذرع باشد و مسلط گرداند آنرا بر او درجهنم و نهى فرمود از حاضر شدن بر سر سفره فاسقان .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام در وقت فوت وصيت فرمود به حضرت امام حسن عليه السّلام كه دوست دار صالحان را براى صلاح ايشان ، مدارا كن بظاهر با فاسقان و در دل دشمن ايشان باش .
در حديث ديگر فرمود كه حضرت عيسى با بنى اسرائيل عليه السّلام ميگفت ، كه يارى نكنيد ظالم را بر ظلمش كه فضل شما باطل ميشود.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : سه چيز است كه دل را فاسد ميكند، ونفاق را در دل ميروياند چنانچه آب درخت را ميروياند، شنيدن سازها و خوانندگيها و فحش گفتن ، وبدر خانه پادشاه رفتن و از پى شكار رفتن .
از حضرت صادق منقول است كه : نگاه داريد و حفظ كنيد دين خود را بپرهيزكارى از محرمات و قوت دهيد دين خود را بتقيه كردن از مخالفان و مستغنى شدن بخدا از طلب كردن حوائج از پادشاهان ، بدانيد هر مؤ منى كه خضوع وشكستگى كند، نزد صاحب سلطنتى يا كسى كه مخالف او باشد در دينش از براى طلب آن دنيائيكه در دست او است خدا او را گمنام كند، دشمن دارد او را و او را بخود بگذارد، و اگر چيزى از دنياى او بدستش بيايد خدا بركت را از آن بردارد، و او را ثواب ندهد اگر خرج كند در حج يا عمره يابنده آزاد كردن .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : چون روز قيامت شود منادى از جانب حق تعالى نداكند، كه كجايند ظالمان و مددكاران ايشان و آنانكه دوات ايشان را ليقه گذاشته اند، يا سر كيسه براى ايشان بسته اند يا مد قلمى بايشان داده اند آنها را هم با ظالمان محشور كنند.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه هيچ بنده بپادشاهى نزديك نميشود، مگر آنكه از خدا دور ميشود، هيچ بنده مالش زياد نميشود، مگر آنكه حسابش دشوارتر ميشود و هيچ بنده اتباعش بيشتر نميشود، مگر آنكه شياطين او بيشتر ميشوند، و فرمود زينهار كه احتراز كنيد از در خانه پادشاهان و آنها كه با پادشاهان ميباشند، كه نزديكترين شما بآنها دورترين شمايند از خدا پادشاهان و آنها كه با پادشاهان ميباشند، كه نزديكترين شما بآنها دورترين شمايند از خدا و هر كه پادشاه را بر خدا اختيار كند خدا پرهيزكارى را از او بردارد، او را حيران گرداند.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه معذور دارد ظالمى را در ظلم او خدا مسلط گرداند بر او كسى را كه ظلم بر او كند، پس اگر دعا كند دعايش مستجاب نشود و خدا اورا بر آن ستم كه ميكند ثواب ندهد.
در حديث صحيح ديگر فرمود كه هر كه يارى دهد ظالمى را بر مظلومى پيوسته حق تعالى بر او خشمناك باشد، تا دست از آن يارى بردارد.
در حديث ديگر فرمود كه در زمان حضرت موسى عليه السّلام پادشاهى ظالمى بود كه حاجت مؤ منى را بشفاعت بنده صالحى برآورد، پس پادشاه و آن مرد صالح هر دو در يك روز مردند و همگى بر جنازه آن پادشاه جمع شدند، درهاى بازارها را بستند براى مردن او تا سه روز، آن مرد صالح در خانه خود ماند تا كرمهاى زمين رويش را خوردند، پس حضرت موسى بعد از سه روز مرده آنمرد صالح را بآنحال مشاهده كرد و گفت پروردگارا آن دشمن تو بود كه با آن اعزاز و اكرام او را برداشتند، و اين دوست تست و باين حال مانده است ، حق تعالى وحى فرستاد باو كه يا موسى اين دوست من از آن جبار حاجتى سئوال كرد، آن را برآورد او را مكافات دادم براى بر آوردن حاجت اين مؤ من و كرمهاى زمين را بر روى اين مؤ من مسلط كردم براى سئوالى كه از آن جبار كرد.
در حديث ديگر منقول است كه : سليمان جعفرى به حضرت امام رضا عليه السّلام عرض كرد، كه چه ميفرمائيد در كارهائى كه مردم متكفل ميشوند، ازجانب پادشاهان حضرت فرمود كه داخل شدن در اعمال ايشان و يارى ايشان كردن و سعى در حوائج ايشان نمودن ، معادل كفر است و عمدا نظر بسوى ايشان كردن ، گناه كبيره است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه : هر كه برود نزد توانگرى و بنزد او شكستگى كند براى توانگرى او دو ثلث دينش ميرود.
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : هر كه برود بسوى پادشاه ظالمى و او را بپرهيزكارى بكند، و پند و نصيحت بگويد او را مثل ثواب جن و انس بوده باشد، از على بن حمزه منقول است كه : گفت من دوستى داشتم از نويسندگان بنى اميه با من بخدمت حضرت صادق عليه السّلام آمد، عرض كرد كه من در ديوان بنى اميه كار ميكردم و مال بسيار بهم رسانيدم ، حضرت فرمود كه اگر نه اين بود كه مردم براى بنى اميه كتابت ميكنند، و غنيمت براى ايشان جمع ميكنند، از براى ايشان جنگ ميكنند، و نزد ايشان حاضر ميشوند هر آينه حق ما را غصب نميكردند، آن شخص گفت كه آيا مرا چاره اى هست حضرت فرمود اگر بگويم خواهى كرد؟ گفت ميكنم فرمود كه هر چه كسب كرده در ديوان ايشان آنچه صاحبش را مى شناسى پس ده و آنچه نمى شناسى تصدق كن و اگر چنين كنى من ضامن بهشت ميشوم براى تو، آن شخص ساعتى سر در زير افكند پس گفت چنين ميكنم ، على بن ابى حمزه گفت كه آن جوان با ما بكوفه آمد و تمام مال خود را داد حتى آن جامه هائى كه پوشيده بود و ما در ميان خود مالى جمع كرديم و جامه ها براى او خريديم و خرجى براى او فرستاديم ، بعد از چند ماهى بيمار شد چون من بديدنش رفتم در حال جان كندن بود پس چشم گشود و گفت حضرت صادق عليه السّلام بضامنى خود وفا كرد اين را گفت ومرد، او را فن كرديم و در سال ديگر بخدمت آنحضرت رفتم چون نظر آنحضرت بر من افتاد فرمود واللّه كه براى رفيق تو بضامنى خود وفا كرديم .
ازمفضل بن مزيد كه نويسنده خلفا بود وشيعه بود منقول است : كه بخدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد، كه ميدانيد خدماتى كه من نزد اين خلفا ميكنم ، حضرت فرمود كه آنچه بهم ميرسانى بشيعيان بده حق تعالى ميفرمايد، كه حسنات گناهان و سيئات را ميبرد.
در حديث معتبر منقول است كه : صفوان شتردار بخدمت حضرت امام موسى آمد حضرت فرمود كه همه چيز تو خوبست بغير از آنكه شترهاى خود را بهارون الرشيد كرايه ميدهى ، صفوان گفت واللّه كه من شتر خود را باو كرايه نداده ام براى كاربدى يا شكارى يا لهوى وليكن از براى راه مكه باو كرايه دادم ، من خود با او نميروم نوكران و غلامان خود را ميفرستم حضرت فرمود آيا ميخواهى آنقدر زنده باشند كه كرايه تورا بدهند، گفت بلى فرمود هر كه زندگى ايشان را خواهد از ايشان است ، هر كه از ايشان است از اهل جهنم است .
در حديث ديگر منقول است كه : عبدالغفار بن القسم از حضرت امام محمد باقر و حضرت صادق عليه السّلام پرسيد كه چه ميفرمائيد درباب رفتن بنزد پادشاه فرمود، كه خوب نميدانم براى تو گفت بسيار است كه بشام ميروم و مرا بنزد ابراهيم پسر وليد ميبرند، حضرت فرمود كه رفتن بنزد شاه و حكام باعث سه چيزبد ميشود، اول محبت دنيا دويم فراموشى مرگ سيم راضى نبودن آنچه خداتو را روزى كرده است ، گفت يابن رسول اللّه من مرد عيال بارم و بتجارت ميروم بآنجا براى منفعت حضرت تجويز اين فرمود.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه : هر كه راضى باشد بحكم پادشاه ظالمى و اعانت او كند، از دوستان او خواهد بود.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : دو صنفند از امت من كه صلاح ايشان موجب صلاح تمام امت است ، فساد ايشان موجب فساد امت ، فقيهان و پادشاهان .
حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه اميد نجات دارم براى هر كه اعتقاد بامامت ما داشته باشد از اين امت مگر سه كس صاحب استيلائيكه ظلم كند بر رعيت خود و كسيكه در دين بدعت كند و كسيكه علانيه فسق كند، فرمود سه كسند كه هر كه با ايشان منازعه كند ذليل و بيمقدار ميشود پدر و پادشاه و قرض خواه .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بيوفاتر و كم دوست تر از همه كس پادشاهانند.
در حديث حسن از آن حضرت منقول است كه : هر كه حكومت مردم اختيار كند وعدالت كند و در خانه خود را بگشايد، پرده بردارد كه همه كس راه باو داشته باشد، باحوال همه مردم برسد بر خدا لازم است كه ترس او را در قيامت بايمنى مبدل گرداند، او را داخل بهشت كند.
در حديث ديگر فرمود كه چون حق تعالى خير رعيت را خواهد پادشاه مهربانى بر ايشان مسلط مى گرداند، براى او وزير عادلى ميسر مى گرداند، وبسند معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : خداوند عالميان ميفرمايد كه منم پروردگارى كه بجز من خداوندى نيست آفريده ام پادشاهان را و دلهاى ايشان بدست من است پس هر گروهى كه طاعت من بكنند، دلهاى پادشاهانرا بر ايشان رحمت مى گردانم ، پس مشغول مگردانيد خود را بدشنام دادن پادشاهان و توبه كنيد بسوى من تا دلهاى ايشان را بر شما مهربان بگردانم .
در حديث ديگر فرمود كه چون حق تعالى بهشت را خلق نمود فرمود ببزرگوارى خود سوگند ميخورم كه داخل بهشت نميكنم ، كسى را كه هميشه شراب خورد، سخن چينان را و دويت را چوبكيان ظالمان را و شكافندگان قبرها را و تمقاچيان را كه عشور از مردم ميگيرند وقطع كننده رحم را و كسيكه بجبر قائل باشد.
در حديث ديگر فرمود هر كه بناحق سر كرده جماعتى شود، بر ايشان استيلا يابد حق تعالى او را در كنار جهنم بازاى هر روزى هزار سال بدارد، چون محشور شود دستهايش در گردنش بسته باشد، پس اگر بامر خدا در ميان ايشان عمل كرده باشد خدا او را رها كند، اگر ظلم بر ايشان كرده باشد، او را بجهنم اندازد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه والى مسلمانان شود و ايشان را ضايع گذارد وباحوال ايشان نپردازد خدا او را ضايع بگذارد، رحمت خود را از او بازگيرد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه : هر والى كه مردم را ممنوع سازد از آنكه كارهاى خود را باو عرض كنند، حق تعالى در قيامت حاجت او را برنياورد و اگر چيزى برسم هديه بگيرد چنانست كه از غنيمت دزدى كرده است كه بدترين دزدى هاست و اگر رشوه بگيرد چنان است كه به خدا شرك آورده باشد و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : حق تعالى وحى فرمود بسوى پيغمبرى از پيغمبران كه درمملكت پادشاه جبارى بود كه برو و بآن پادشاه بگو كه من ترا پادشاه نكرده ام كه خون مردم را بريزى و مالهاى ايشان را بگيرى براى اين تو را پادشاه كرده ام كه صداهاى مظلومان را از من بازگيرى ، بدرستى كه من ترك بازخواست ستمها كه برايشان شود، نميكنم هر چند كافر باشند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : در جهنم كوهى هست كه آن را سعدا ميگويند و در آن كوه وادى هست كه آن را سقر ميگويند، در آن وادى چاهى هست كه آن را هبهب گويند هر گاه كه پرده آن چاه را برمياندازند اهل جهنم از گرمى آن بفرياد ميآيند و آنچاه جاى جباران است .
در روايت ديگر منقول است : از محمدبن اسمعيل بن نوح كه حضرت امام رضا عليه السّلام فرمود: كه خدا را درپادشاهان جماعتى هست كه خدا دين حق را بايشان عطا فرمود، ايشان را استيلا بر شهرها داده است كه بسبب ايشان از دوستانش ضررها و ستمها را دفع كند و ببركت ايشان باصلاح آورد امور مسلمانان را و مؤ منان در حالهاى بد بايشان پناه ميبرند، محتاجان و شيعيان ما بايشان متوسل ميشوند، مؤ منان بحق و راستى و ايشانند امينان خدا در زمين و نور ايشان روشنى ميدهد اهل آسمان را چنانچه ستاره ها روشنى ميدهند اهل زمين را و در قيامت نور ايشان عرصه محشر را روشن ميكند، ايشان براى بهشت خلق شده اند اگر خواهى كه از ايشان باشى شادگردان مؤ منان از شيعيان ما را.
در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السّلام و در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه برساند بپادشاهى حاجت كسى كه نتواند حاجت خود را باو رساند حقتعالى پاهايش را در قيامت بر صراط ثابت گرداند.
در حديث معتبر منقول است كه : حميرى عريضه نوشت بخدمت حضرت صاحب الامر، كه شخصى هست كه متصدى اوقاف است و حلا ميداند تصرف در آنها را و بى پروا ميگيرد و صرف ميكند، من گاهى در ده او وارد ميشوم ، اگر طعام او را نخورم با من عداوت ميكند، گاهى هديه هم براى من ميفرستد، حضرت در جواب نوشتند كه اگر اينمرد مالى و معاشى بغير آنچه در دست اوست از وقف دارد، طعامش را بخور و احسانش را قبول كن و اگر بغير آن مال حرام چيزى ندارد، طعامش را مخور و مالش را قبول مكن .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : سه دعاست كه از درگاه خدا رد نميشود، دعاى پدر براى فرزند نيكوكار و نفرين او بر فرزندان بد كردار و نفرين مظلوم بر ظالم و دعاى مظلوم براى كسيكه انتقام از ظالم براى او بكشد، دعاى مؤ من براى مؤ منى كه از براى دوستى اهل بيت او را بمال خود اعانت كند، و نفرين مؤ من بر كسى كه اعانت او نكند با قدرت و احتياج آن مؤ من به او.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : حقتعالى ميفرمايد، كه غضب من سخت وشديد است ، بر ظالمى كه ظلم كند، بر كسيكه ياورى بجز من نيابد.
در حديث ديگر منقول است كه : حتقعالى ميفرمايد كه من مستجاب نميكنم دعاى كسى را كه مظلمه از كسى نزد او باشد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است : كه ظلم كننده و يارى كننده او بر ظلم و كسيكه راضى به آن ظالم باشد، هر سه در گناه شريكند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه ظلمى بر كسى بكند، حقتعالى برانگيزد كسى را كه مثل آن ظلم را نسبت باو يا فرزندان او يا فرزندان فرزندان او بكند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه حق مؤ منى را حبس كند حقتعالى در قيامت او را پانصد سال بر پا بدارد تا آنكه از عرقش رودخانه ها جارى شود و منادى ندا كند، كه اين است ظالمى كه حق خدا را حبس كرده است پس چهل روز او را سرزنش كنند، پس بفرمايد كه او را بجهنم برند و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بهترين جهادها آنست كه چون كسى صبح كند ظلم بر كسى در خاطر نداشته باشد.
فصل يازدهم : در آداب معاشرت با كافران و مخالفان
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : سزاوار نيست ، مؤ من را با كافران اهل ذمه شراكت يا امانتى بايشان بدهد، كه برايش چيزى بخرند يا چيزى بايشان بسپارد يا دوستى با ايشان بكند.
در حديث صحيح ديگر از حضرت امام موسى عليه السّلام منقول است كه : مسلمان نبايد كه با گبر دريك كاسه چيزى بخورد، يا با او دريك فرش بنشيند، يا با او مصاحبت كند.
در حديث صحيح ديگر فرمود كه اگر محتاج شوى به طبيب ترسا باكى نيست ، كه بر او سلام كنى و او را دعا كنى كه دعاى تو نفعى باو نميرساند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : ابتدا مكنيد اهل كتاب را بسلام و چون ايشان بر شما سلام كنند عليكم بگوئيد و در جواب ايشان با ايشان مصافحه مكنيد و ايشان را بكنيت نام مبريد، مگر آنكه باينها مضطر شويد.
در حديث ديگر منقول است كه : شخصى بحضرت صادق عرض كرد كه من ببلاد كافران ميروم ، مردم ميگويند، كه اگر آنجا بميرى با آنها محشور خواهى شد، حضرت فرمود كه اگر آنجا بميرى تنها محشور خواهى شد ونور تو در قيامت در پيش روى تو خواهد بود.
در حديث ديگر از آنحضرت پرسيدند كه دعا از براى جهودان و ترسايان چگونه بكنيم ؟ فرمود كه بگوئيد ((بارك اللّه فى دنياك )) يعنى بركت دهد خدا از براى تو در دنياى تو.
در حديث ديگر فرمود كه اگر با ايشان مصافحه كنى از زيرجامه مصافحه كن ، و اگر دست بدست او برسد دست را بشوى .
در حديث ديگرفرمود كه اگر با اهل ذمه يعنى جهودان يا ترسايان و گبران مصافحه كنى دست را بخاك يا بديوار بمال ، و اگر با دشمن اهل بيت مصافحه كنى دست را بشوى ، مشهور ميان علماءِ آنستكه دست بخاك يا بديوار ماليدن در صورتيست كه دست مسلمان و ايشان هيچيك تر نباشند.
در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه جهود يا ترسا يا گبرى را ببيند بگويد، اَلْحَدُلِلّهِ الَّذى فَضَّلَنى عَلَيْكَ بِاُلاِسْلامِ دينا وَ بِالْقُرْآنِ كِتابا وَ بِمُحَمَّدٍ نَبيّا وَ بعَلِىّ اِماما وَ بِالْمُؤْمِنينَ اِخْوانا وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً خدا ميان او وآن كافر در جهنم جمع نكند.
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : تقيه سپر ايمان است و ايمان ندارد كسى كه تقيه نميكند، فرمود كه نه عشر دين در تقيه است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه تقيه در بلاد مخالفان كردن واجب است ، و كسيكه از روى تقيه قسم بخورد براى آنكه دفع ضررى از خود بكند، براى او گناه و كفاره نيست .
حضرت امام موسى عليه السّلام فرمود كه گرامى ترين شما نزد خدا كسى است ، كه تقيه بيشتر كند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : دين را حفظ كنيد و پنهان داريد بتقيه كردن از مخالفان ، بدرستيكه شما در ميان سنيان از بابت مگس عسليد در ميان پرندگان ، اگر مرغان بدانند كه عسل در شكم آنها هست هر آينه يكى را زنده نمى گذارند، اگر سنيان بدانند كه محبت ما در سينه شما هست هر آينه شمارا هلاك كنند.
حضرت امام رضا عليه السّلام فرمود، كسيكه تقيه را ترك كند چنان است كه نماز را ترك كند، بدانكه تقيه در بلاد مخالفان و سنيان واجب است ، هرگاه بيم ضررى باشد بآنكه اظهار دين خود نكنند، بلكه دين ايشان را اظهار كنند، در وقتيكه ايشان مطلع باشند و مخفى واقع نتوان ساخت وضو ونماز و ساير عبادات را، بطريقه ايشان بعمل آورند و آدمى خود بهتر ميداند، كه در چه وقت خوف و ضرر هست و تقيه لازم است وتقيه در بلاد شيعه و سنى در هر امرى كه آدمى ظن ضرر داشته باشد لازم است مگر درخون كه درآن تقيه نميبايد كرد مثل آنكه گويند كه كسى را بكش و اگر نه تو راميكشيم بايد كه خود كشته شود و او را نكشد.
فصل دوازدهم : در بيان حقوق مردگان بر زندگان
بدانكه چون بر كسى آثار موت ظاهر شود اول كسيكه بايد باحوال او بپردازد آنشخص خودش است كه سفر ابدى و آخرت در پيش دارد و در خور آن سفر او را توشه ميبايد، پس اول چيزى كه او را ضرور است اقرار بگناه و اعتراف بتقصير و ندامت از گذشته ها و توبه كامل كردن است ، تضرع و زارى بجناب مقدس ايزدى كردن كه از گناهان گذشته او درگذرد، احوال و اهواليكه در پيش دارد او را بخود و ديگران نگذارد، پس متوجه وصيت شود وحقوق خدا و خلق آنچه در ذمه آن باشد ادا كند و بديگران نگذارد كه بعد ازمردن اختيار از دستش بدر رود و بحسرت در اموال خود نگرد، شياطين جن و انس وسوسه ها كنند، اوصيا و وارثان او را مانع شوند كه ذمّه او را برى سازند و او را چاره نباشد، گويد كه برگردانيد مرا آنقدر كه آنچه از اعمال شايسته خواهم در مال خود بكنم ، از او نشنوند و حسرت و ندامت سود نبخشد پس بقدر ثلث مال خود از براى خويشان و تصدقات و خيرات و آنچه مناسب حال خود داند وصيت كند، كه زياده از ثلث را اختيار ندارد پس ابراء ذمه از برادران مؤ من خود بطلبد و هر كه را غيبت كرده باشد يا اهانتى يا آزارى باو رسانيده باشد اگر حاضر باشند از ايشان التماس كند كه او را حلال كنند و اگر حاضر نباشند از برادران مؤ من التماس كند كه براى او ابراء ذمه بخواهند پس امور اطفال و عيال خود را بعد از توكل بر جناب مقدس الهى بامينى بگذارد، وصى براى اولاد صغير خود تعيين نمايد پس كفن خود را مهيا كند، از شهادتين و عقايد حق و اذكار و ادعيه و آيات آنچه در تركيب مسطور مذكور است ، اين رساله گنجايش ذكر آنها ندارد، بتربت حضرت امام حسين عليه السّلام بفرمايد كه بنويسند و اين در صورتى است كه پيشتر غافل شده باشد و كفن را مهيا نكرده باشد و اگر نه مؤ من ميبايد كه هميشه كفنش مهيا باشد و نزد او حاضر باشد، چنانچه از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه كفنش با او باشد در خانه اش او را از غلافلان ننويسند و گاه كه نظر كند بآن كفن ثواب يابد و بايد كه بعد از آن ديگر در فكر زن وفرزند و مال نباشد، متوجه جناب مقدس ايزدى شود و بياد او باشد، تفكر كند كه اين امور فانى بكار او نمى آيد، بغير لطف حق و رحمت پروردگار در دنيا و آخرت چيزى بفرياد او نمى رسد، بدانكه چون توكل بر حق تعالى كند امور بازماندگان او به حسن وجوه صورت خواهد يافت ، بداند كه اگر خود باقيماند بدون مشيت الهى نفعى بايشان نميتواند رسانيد، ضررى از ايشان دفع نميتواند كرد، آن خداوندى كه ايشان را آفريده است از او به ايشان مهربانتر باشد، از شفاعت رسولخدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و حضرت ائمه معصومين عليهم السّلام اميد عظيم داشته باشد، منتظر قدوم شريف ايشان باشد، بداند كه همگى در آنوقت حاضر ميشوند، شيعيان خود را بشارتها ميدهند، ملك الموت را سفارشها ميكنند.
بسند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه در وقت مرگ وصيت نيكو نكند علامت نقصان عقل و مروت اوست ، گفتند يا رسول اللّه چگونه ، وصيت فرمود كه چون نزديك وفات او شود مردم نزد او جمع شوند بگويد، اَللّهُمَّ فاطِرُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ اِنّى اَعْهَدُ اِلَيْكَ اِنّى اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ وَ اَنَّ مُحَمَّدا صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها وَ اَنَّكَ تَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ وَ اَنَّ الْحِسابَ حَقٌ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَ ما وَعَدَ اِللّهُ فيها من النَّعيم الْمَاءْكُلِ والمَشْرَبِ والنكاحِ حَقُّ وَ اءَنَّ النّارَ حَقَّ وَ اءَنَّ الاَيمِنَ حَقُّ وَ اَنَّ الَذَينَ كما وَصَفْتَ وَ اءَنَّ الاِْسْلامَ كَما شَرَعْتَ وَ اِنَّ الْقَوْلَ كَما قُلْتَ وَ اَنَّ الْقُرْآنَ كَما اَنْزَلَتْ وَ اَنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الْحَقُّ الْمُبينُ وَ اِنّى اَعهَدُ اِلَيْكَ فِى الدّارِ الدُّنْيا اَنّى رَضيتُ بِكَ رَبّا وَ بالا سلامِ دينا وَ بمُحمَّدٍ ((صلّى اللّه عليه وآله وسلّم )) نَبِيَّا وَبِعَلِي اِماما وَ بِالقُرآنِ كِتابا وَ اءَنَّ اءَهْلً بَيْتِ نَبِيِّك ((عليه وعليهم السلام )) اءَئِمَّتي اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتى عِنْدَ شِدَّتى وَ رَجائى عِنْدَ كُرْبَتى وَ عُدَّتى عِنْدَ الاُْمُوُرِ الَّتَى تَنْزِلُ بى وَ اَنْتَ وَلِيّى فى نِعْمَتى وَ اِلهى وَ اِلهُ آبائى صَلّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَلا تَكِلَنْى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْنْ اَبَدا وَ آنِسْ فى قَبْرى وَحْشَتى وَ اجْعَلْ لى عِنْدَكَ عَهْدا يَوْمَ الْقاكَ مَنْشورا پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه : اين عهد و پيمان ميت از روزيكه ميخواهد وصيت كند و وصيت لازم و واجب است بر هر مسلمانى ، پس حضرت صادق عليه السّلام بعد از نقل اين حديث فرمود، كه تصديق اين سخن در سوره مريم هست كه حقتعالى ميفرمايد، لايَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا يعنى در قيامت مالك شفاعت نيستند، مگر كسيكه گرفته باشد نزد پروردگار بخشنده عهدى و اين آن عهد است .
حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود كه اين وصيت را توياد گير و بياد اهل بيت خود و شيعيان خود بده چنانچه جبرئيل تعليم من نمود، اگر صحيفه خود را بيشتر درست نكرده باشد جمعى از مؤ منان را حاضر كند، بر اعتقادات خود ايشان را گواه بگيرد، باين نحو بگويد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ انَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ اَنَّ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبِ فيها وَ اَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ پس بنويسد بر پارچه يا كاغذى بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحيمِ شَهِدَ الشُّهُودُ الْمُسَمَّونَ فى هذَالْكِتابَ اَنَّ اَخاهُمْ فِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فُلانٌ بِن فُلانٍ و نام خود را و پدر خود را بنويسد اءُشْهِدُ هُمْ وَ اَسْتَوْدِ عُهُمْ وَ اءُقِرُّ عِنْدَهُمْ اَنَّهُ يَشْهَدُ اءنْ لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدا صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّهُ مُقِرُّ بِجَميعِ الاَْبْبياء وَ الرُّسُلِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ اَنَّ عَلِيّا وَلِىُ اللّهِ وَ اِمامَهُ وَ اَنَّ الاَْئِمَةَ مِنْ وُلْدِهِ الاَْئِمَةُ وَ اءنَّ اَوَّلَهُمُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَليِي بْنِ مُوسى وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وَالْقائِمِ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَالْنّارَ حَقُّ وَالسّاعَةَ آتِيَةٌ لا ريْبَ فيها وَ اَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ وَ اَنَّ مُحَمَّدَا صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ رَسُولُهُ جآءَ بِالْحَقِّ وَ اَنَّ عَليّا وَلِىُ اللّهِ وَ الْخَليفَةُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللّه صَليَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ وَاسْتَخْلَفَهُ فى اُمَةّ مُوَدّيا لاَِمْرِ رَبّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى وَ اَنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ ابْنَيَهْا الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ اَبْناءُ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سِبْطاهُ وَ اِمامَا الْهُدى وَ قائدا الرَّحْمَةِ وَ اَنَّ عَلِيّا وَ مُحَمَّدا وَ جَعْفَرا وَ مُوسى وَ عَلِيّا وَ مُحَمَّدا وَ عَلِيّا وَ حَسَنا وَالْحُجَّةَ عَلَيْهِمُالسَّلامُ ائِمَةً وَقادَةً وَ دُعاةً اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ حُجّةً عَلى عِبادِهِ پس بگويد بگواهان كه نامشان در آن صحيفه نوشته خواهد شد يا فلان يا فلان و نامشان را بگويد اَثْبِتُوا اِلَىٍَّّ هذِهِ الشَّهادَةِ عِنْدَكُمْ حَتّى تَلْقُونى بِها عِنْد الْحَوْضِ پس گواهان باو بگويند يا فلان نَسْتَوْدِعُكَ اللّهُ وَالشَّهادَةَ وَالاِْقْرارَ وَالاِْخاءَ وَ مَوْعُودَهُ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ ((صلّى اللّه عليه وآله وسلّم )) وَنَقْرَاءُ عَلَيْكَ السَّلام وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ پس صحيفه را بپيچند، مهر كنند بمهر آن شخص و بمهر گواهان و از جانب راست ميت با جريده بگذارند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بر سر شخصى از انصار در وقت جان كندن حاضر شدند، از او پرسيدند كه خود را چون مييابى ؟ گفت اميد از رحمت الهى دارم ، از گناهان خود ميترسم فرمود كه اين دو حالت در اينوقت در دل كسى نميباشد مگر آنكه خدا اميدش را ميدهد، از آنچه ميترسد او را ايمن ميگرداند.
در حديث ديگر منقول استكه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم حاضر شدند، نزد شخصى كه در حالت احتضار بود و فرمود كه بگو: اَللّهُمَّ اغْفِرلِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَاقْبَلْ مِنّىِ الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ و اما آنچه متعلق بخويشان و برادران مؤ من است ، بايد كه او را در چنين حالى تنها نگذارند و نزد او قرآن و دعا بخوانند، اعتقاد بوحدانيت خدا و رسالت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم و امامت ائمه معصومين عليه السّلام و ساير اعتقادات حق را از بهشت و دوزخ و صفات كماليه الهيه و تنزيه خدا مكرر بگويند، كه او بگويد و اگر نتواند گفت بر او بخوانند، دعاى عديله را بر او بخوانند، معنيش را اگر عربى نداند بر او القا كنند و پايش را بسوى قبله كنند و در آنوقت حايض و جنب نزد او نيايند كه ملائكه از ايشان نفرت ميكنند، اگر كسى ديگر حاضر نباشد براى اضطرار نزد او باشند و چون نزديك شود كه جانش بيرون رود آنها بيرون روند.
در احاديث معتبر وارد شده است كه : اگر جان كندن بر او دشوار شود او را ببرند بآن جائيكه هميشه نماز ميكرده است ، يا روى جانمازيكه بر آن نماز ميكرده است ، او را بخوابانند كه اگر اميد شفا هست شفا مييابد و گر نه جانش بآسانى بيرون ميآيد.
در حديث معتبر منقول است كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم داخل شدند، بر شخصى از فرزندان عبدالمطلب و او در حال احتضار بود، فرمود كه پاى او را بسوى قبله كنيد، تا ملائكه باو رو آورند، و رحمت الهى متوجه او گردد.
از حضرت امام رضا عليه السّلام منقول است كه : زينهار كه در حال احتضار دست بر او مگذاريد، اگر دست و پا زند مانعش نشويد، چنانچه جاهلان ميكنند و نزد او قرآن بخوانيد، ياد خدا بكنيد و صلوات بر رسول وآل او بفرستيد.
در حديث ديگر منقول است كه : فرزندى از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام در احتضار بود، حضرت امام محمد باقر عليه السّلام در كنار خانه او نشسته بودند و هر گاه كسى نزد او ميرفت منع ميكردند، ميفرمودند كه دست بر او مگذاريد كه او در اين حالت در نهايت ناتوانيست ، و هر كه دست بر او ميگذارد چنانست كه او را كشته است .
در حديث معتبر از رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : تلقين كنيد مردگان خود را كه لااِلهَ اِلاّ اللّهُ بگويند كه هر كه آخر سخنش لااِلهَ اِلاّ اللّهُ باشد، داخل بهشت شود.
در حديث ديگر فرمود لااِلهَ اِلاّ اللّهُ تلقين ايشان بكنيد كه گناهان را درهم ميشكند، و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : هر گاه كسى را در وقت جان كندن بيابيد اين كلمات فرج را تلقين كنيد كه او بگويد لااِلهَ اِلاّ اللّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ لااِلهَ اِلاّ اللّهُ الْعَلىُّ الْعَظيمُ سُبْحانَ اللّهَ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَرَضينِ السَّبْعِ وَمافيهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.
در حديث ديگر منقول است كه : هر كه از اهل خانه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام محتضر ميشد، حضرت كلمات فرج را تلقين ايشان ميفرمود، كه بخوانند چون ايشان مى خواندند ميفرمود برو كه ديگر بر تو باكى نيست .
در حديث حسن ديگر منقول است كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بنزد شخصى از بنى هاشم حاضر شدند، در حال جان كندن و فرمودند كه اين كلمات را بخوان يعنى كلمات فرج را چون خواند، گفتند الحمدللّه كه خدا او را از آتش جهنم نجات داد.
در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هيچكس نيست مگر آنكه شيطان جمعى از شياطين راموكل مى گرداند، بر او در وقت مردن كه او را بشك اندازند، در دين خود تا جانش مفارقت كند، اگر كسى مؤ من كامل باشد نميتوان او را بشك انداخت پس در آنحال تلقين ايشان بكنيد، بكلمات فرج و شهادتين اقرار بائمه عليهم السّلام يك يك را تا از سخن گفتن بازماند.
در حديث ديگر فرمود كه اگر بت پرستى در وقت مردن اقرار بامامت ائمه معصومين عليهم السّلام بكند، دين تشيع را اعتقاد كند آتش جهنم بهيچ عضو او نرسد.
در حديث ديگر فرمود كه شخصى را مرگ در رسيد حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نزد او حاضر شدند، با جماعتى از اصحابه و او بيهوش بود پس حضرت فرمودند كه اى ملك الموت دست از او بردار، تا از او سؤ ال كنم پس آن شخص بهوش آمد حضرت فرمود چه چيز ميبينى گفت سفيدى بسيار و سياهى بسيار ميبينم ، فرمود كه كدام يك بتو نزديكترند گفت سياهى حضرت فرمود، كه بگو اَللّهُمَّ اغْفِرُلِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ وَ اقبَلْ مِنّىِ الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ پس آن شخص بيهوش شد، باز بملك الموت فرمود كه دست از او بردار پس او بهوش آمد حضرت فرمود كه چه چيز مى بينى گفت سفيدى بسيار و سياهى بسيار مى بينم فرمود كه كدام يك بتو نزديكتر است گفت سفيدى حضرت فرمود كه او را آمرزيدند، پس حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه نزد هر كه حاضر شويد، در اين حال بگوئيد كه اين دعا بخواند.
در حديث ديگر منقول استكه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نزد جوانى حاضر شدند در وقت مردن و باو گفتند بگو لااِلهَ اِلاّ اللّهُ و او زبانش بند شده بود و نتوانست گفت ، حضرت پرسيدند از زنيكه بر بالين او نشسته بود، كه اين مادر دارد؟ گفت من مادر اويم فرمود، كه از او خوشنودى يا بر او غضبناكى ؟ گفت شش سال است با او سخن نگفته ام فرمود كه از او راضى شو گفت راضى شدم ، پس حضرت بآن جوان گفت كه بگو لااِلهَ اِلاّ اللّهُ زبانش گشوده شده بود و گفت ، پس حضرت از او پرسيدند، كه چه چيز مى بينى گفت مرد سياه بدبوئى و بدروئى جامه چركينى را مى بينم كه نزديك من است و گلوى مرا گرفته بود، حضرت فرمود كه بگو: يا مَنديَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعْفُوا عَنِ الْكَثيرَ اِقْبِلّ مِنَ الْيَسيرَ وَ اَعْفُ عَنّىِ الْكَثيرَ اِنَّكَ اَنْتَ الْغَفوُرُ الرَّحيمُ چون آن جوان اين دعا را خواند، حضرت فرمود كه چه چيز مى بينى گفت مرد سفيدروى خوشبوئى خوش جامه را ميبينم ، كه نزديك من است و آنمرد سياه مى رود، فرمود كه بار ديگر اين دعا بخوان چون خواند فرمود كه چه ميبين گفت آن سياه را نميبينم و سفيد را ميبينم كه نزديك من است اين را گفت و فوت شد، پس چون شخصى فوت شود سنتست كه دهانش را برهم گذارند، چانه اش را ببندند، چشمش را برهم گذارند، دستهايش را بر پهلوهايش بكشند، جامه بر رويش بيندازند، قرآن نزد او بخوانند، زود بردارندش .
از حضرت صادق منقول است كه : سزاوار آنستكه برادران مؤ من را خبر كنند، بمردن او تا بجنازه او حاضر شوند، بر او نماز كنند، از براى او استغفار كنند، ميت ثواب ببرد و ايشان ثواب ببرند.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : چون مؤ من را بقبر مى گذارند، ندا ميكنند او را كه اول عطائيكه تو را داديم بهشت و اول عطائيكه داديم ، اينها را كه بجنازه تو آمدند، آمرزش گناها است .
در حديث ديگرفرمود كه اول تحفه كه بمؤ من ميدهند در قبر آنستكه مى آمرزند هر كس را كه همراه جنازه او بوده است .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه همراهى جنازه مؤ منى بكند تا او را دفن كنند، حق تعالى در قيامت هفتاد ملك بر او بگمارد كه همراهى از براى او كنند استغفار از قبر تا بموقف حساب و فرمود كه هر كه يك طرف جنازه را بگيرد، بيست و پنج گناه كبيره اش آمرزيده شود، اگر چهار طرف را بگيرد از گناهان بيرون آيد، بهتر آنستكه اول دست راست ميت را كه جانب چپ جنازه است به دوش راست خود بردارد، پس پاى راست ميت را به دوش راست بردارد، پس پاى چپ ميت را بدوش چپ بردارد، پس دست چپ ميت را بدوش چش بردارد، پس چون خواهد كه ديگر تربيع كند، از پيش روى جنازه نرود بلكه از جانب پشت جنازه برگردد باز به همان روش تربيع بجا آورد وبهتر آن است كه پشت جنازه يا پهلوهاى جنازه راه رود و پيش جنازه نرود، ظاهر احاديث آنستكه اگر جنازه مؤ من باشد پيش آن راه رفتن خوبست و در جنازه خلاف مذهب پيش آن نبايد رفت ، زيرا كه ملائكه او را استقبال بعذاب ميكنند، وبا جنازه سوار رفتن مكروه است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه جنازه را ببيند، اين دعا بخواند هيچ ملكى در آسمان نماند مگر آنكه گريه كنند، از براى ترحم بآواز او اَللّهُ اَكْبَرُ هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدق اللّهُ وَ رَسُولُهُ اللّهُمَّ زِدْنا اِيْمانا وَ تَسْليما الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى تَعَزَّرَ بِالْقُدْرَةِوَ قَهَرَ الْعِبادَ بِالْمَوتِ.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه تشييع جنازه بكند بهر قدميكه بردارد صد هزار حسنه براى او نوشته شود، صد هزار گناه از او محو شود، صد هزار درجه براى او بلند شود، اگر بر جنازه اش نماز كند، حقتعالى بعد از فوت او صد هزار ملك را بفرستد، كه بر جنازه او نماز كنند، از براى او استغفار كنند، تا وقتى كه دفن شود، اگر بماند تا وقت دفن همان صدهزار ملك را حقتعالى مقرر فرمايد، كه از براى او استغفار كنند، تا از قبرش بيرون آيد در قيامت .
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : هر كه مؤ منى را غسل دهد، چون او را از پهلو بپهلوى ديگر بگرداند، اين دعا بخواند گناهان يكساله او آمرزيده شود، مگر گناها كبيره اَللّهُمَّ اِنَّ هذا بَدَنُ عَبْدِكَ الْمُؤْمِنْ وَقَدْ اَخْرَجْتَ رُوحهُ مِنْهُ وَ فَرَّقْتَ بَيْنَهُما فَعَفْوَكَ عَفْوَكَ.
در حديث ديگر فرمود هر كه ميتى را غسل بدهد، و آنچه از عيبهاى آن ميت بر او ظاهر شود، بكسى نقل نكند گناهانش آمرزيده شود.
در حديث ديگر فرمود كه حضرت موسى عليه السّلام از پروردگار خود پرسيد، كه چه ثواب دارد كسيكه ميتى را غسل بدهد وحى باو رسيد كه اورا از گناهان ميشويم ، مانند روزيكه از مادر متولد شده است .
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه مؤ منى را غسل دهد، در وقت غسل دادن مكرر بگويد رَبِّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ خدا او را بيامرزد، در فقه الرضا عليه السّلام مذكور است كه در وقتيكه دست بر شكمش بمالد اين دعا بخواند: اَللّهُمَّ اِنّى سَلَكْتُ حُبَّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ فى بَطْنِهِ فَاسْلُكْ بِهِ سَبيلَ رَحْمَتِكَ.
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه : هر كه كفن كند مؤ منى را چنانست كه ضامن پوشش او شده باشد تا روز قيامت ، هر كه بكند از براى مؤ منى قبرى چنان باشد كه او را در خانه موافقى جا داده باشد تا روز قيامت .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه بر جنازه ميتى نماز كند، هفتاد هزار ملك بر او نماز كنند و گناهان گذشته اش آمرزيده شود، پس اگر همراهى كند تا او را دفن كنند بهر قدمى كه بردارد قيراطى از ثواب باو بدهند كه آن قيراط مانند كوه احد باشد.
در حديث ديگر فرمود كه مؤ منى كه بر جنازه نماز كند، بهشت او را واجب گردد مگر آنكه منافق يا عاق پدر و مادر باشد.
بسند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : چون مؤ منى بميرد و در جنازه او چهل نفر از مؤ منان حاضر شوند و بگويند اَللّهُمَّ اِنّا لانَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّخَيْرا وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا يعنى خداوندا ما از او بغير از نيكى نميدانم و تو داناترى باحوال او از ما چون اينرا بگويند، حق تعالى فرمايد كه من شهادت شما را قبول كردم و آمرزيدم آن گناهانى را كه ميدانم و شما نميدانيد.
در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : اول چيزيكه در عنوان نامه مؤ من مينويسند بعد از مرگش آنچيزيست كه مردم در حق او ميگويند، اگر نيك ميگويند نيك مى نويسند و اگر بد ميگويند بد مى نويسند.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : چون ميت را بقبر رسانى او را از پيش پاى قبر داخل كن پس چون در قبرش گذارى آية الكرسى بخوان و بگو بِسْمِ اللّهِ وَ فى سَبيلِ اللّهِ وَ عَلى مِلَةِ رَسُولِ اللّهِ اَللّهُمَّ افْسَحْ لَهُ فى قَبْرِهْ وَالْحِقُهُ بِنَبِيِّهِ اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِنَا فَزِدْ فى اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسيئا فَاغْفِرْلَهُ وَارْحَمْهُ وَ تَجاوَزْ عَنْهُ واستغفار از برايش بسيار بكن و حضرت على بن الحسين عليه السّلام چون ميت را داخل قبر ميكردند، اين دعا ميخواندند اَللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَ صاعِدْ عَمَلَهْ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْوانا.
در حديث ديگر فرمود كه چون ميت را بقبر گذارند بايد كه اولاى مردم باو نزديك سرش باشد و نام خدا ببرد كه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد و پناه برد بخدا از شر شيطان و سوره حمد وقل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هواللّه احد وآية الكرسى بخواند و اگر تواند رويش را برهنه كند و بر خاك گذارد و در آنجا تلقين كند او را بشهادتين و اقرار بائمه معصومين عليهم السّلام و ساير اعتقادات حق .
در حديث ديگر فرمود كه چون خاك بر ميت بريزى بگو: اِيْمانا بِكَ وَ تَصْديقا بِبَعْثِكَ هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَرَسُولُهُ تا آنكه بعدد هر ذره از آن خاك حسنه در نامه ات نوشته شود و چون قبر را پركنند و مردم بر گردند نزديكترين مردم باو نزديك سر قبر بنيشيند كه بآواز بلند او را تلقين كند، كه اين تلقين باعث اين ميشود كه منكر و نكير از او سئوال نكنند. و سنت موكد است كه در نزد قبر بعد از دفن ميت او را تعزيه بگويند و پيش از دفن نيز مستحبست .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه اندوهگينى را تعزيه بگويد، در روز قيامت او را حله بپوشاند ومثل ثواب آن صاحب مصيبت او را باشد بى آنكه از ثواب او چيزى كم شود.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : مرده گان را زيارت كنيد كه ايشان خبر ميشوند از رفتن شما و شاد ميشوند و بشما انس ميگيرند و چون بنزديك قبر برويد بگوئيداَللّهُمَّ جافِ الاَْرْض عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صاعِدْ اِلَيْكَ اَرْواحَهُمُ وَ لَقِهّمْ مِنْكَ رِضْوانا وَاسْكُنْ اِلْيهِمْ مِنْ رَحْمَتِكَ ماتَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُؤ نِسُ بِهِ وَحْشَتَهُمْ اِنّكَ عَلَى كُلَّ شَيْى ء قَدير.
در احاديث معتبره وارد شده است كه هر كه نزد قبر برادر مؤ من برود و رو بقبله دست بر قبرش بگذارد و هفت مرتبه سوره اناانزلناه فى ليلة القدر بخواند از ترس بزرگ روز قيامت ايمن گردد.
در روايت ديگر منقول است كه : حق تعالى او را وصاحب قبر هر دو را بيامرزد. ودر روايت معتبر منقول است كه : حضرت امام محمد باقر عليه السّلام نزد قبرى از شعيان ايستادند و اين دعا خواندنداَللّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَصِلْ وَحْدَتَهُ وَ انِسْ وَحْشَتَهُ وَ امِنْ رَوْعَتَهُ وَ اسْكُنْ اِلَيْهِ مِنْ رَحْمَتِكَ مايَسْتَغْنى بِها عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ وَالْحِقْهُ بِمَنْ كانَ يَتَوَلاهُ.
در روايت ديگر منقول است كه : هر كه سوره اناانزلناه نزد قبر مؤ منى بخواند هفت مرتبه حقتعالى ملكى را بفرستد كه عبادت الهى كند نزد قبر او و ثواب عبادت آن ملك را براى ميت بنويسند و چون از قبرش محشور شود بهر هولى از اهوال قيامت كه برسد حقتعالى بسبب آن ملك آن هول را از از دفع كند تا داخل بهشت شود.
منقول است كه : مستحبست نزد قبر سوره حمد وقل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هواللّه و آية الكرسى هر يك را سه مرتبه و سوره اناانزلناه را هفت مرتبه بخواند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه بر قبرستان بگذرد يازده مرتبه سوره قل هواللّه احد بخواند، ثوابش را بمردگان آن قبرستان ببخشد بعدد آنمردگان اجر و ثواب يابد. بدانكه چون اين رساله محل ذكراحكام احتضار و غسل و كفن و نماز و دفن نبود قليلى از آداب در اينجا مذكور شد، كه اين رساله از اين فوائد خالى نباشد و مفصل همگى در كتاب بحارالانوار مذكور است .
باب يازدهم : در آداب مجالس از سلام و مصافحه ومعانقه و بوسيدن و آداب عطسه كردن وآداب نشستن و برخاستن و صحبت داشتن و امثال اينها
فصل اول : در فضيلت سلام و آداب آن
در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم اصحاب خود را امر فرمود، به هفت خصلت عيادت بيماران ومشايعت جنازه مرده گان و قبول كردن گفته كسيكه اين كس قسم دهم و دعا كردن براى كسيكه عطسه كند ويارى كردن مظلوم و بهر كس سلام كردن .
در حديث معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه در بهشت غرفه چند هست كه از اندورنش بيرون مى نمايد و از بيرونش اندرون مى نمايد كسى از امت من در آنها ساكن مى شود كه بزبان نيك با مردم سخن گويد و طعام بمردم بخوراند و افشاى سلام بكند و نماز بكند در شب در وقتيكه مردم در خواب باشند فرمود كه افشاى سلام آنست كه بخل نور زد بسلام كردن بر احدى از مسلمانان .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول كه از جمل تواضع و شكستگى آنست كه با هر كه برخورى سلام بكنى و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه ابتدا كند بسخن گفتن پيش از سلام جوابش مگوئيد و كسى را بطعام خود مطلبيد پيش از آنكه سلام كند.
در حديث ديگر فرمود كه عاجزترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسى است كه بسلام كردن بخل كند.
در حديث ديگرفرمود كه هر كه به ده نفر از مسلمانان برخورد و برايشان سلام كند ثواب يك بنده آزاد كردن در نامه عملش نوشته شود.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه هر مؤ منى كه بجماعتى از مؤ منان سلام كند ملائكه در جواب سلام او مى گويند سَلامٌ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ اَبَدا.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سلام كردن سنت است و جواب سلام دادن واجب است .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه چون كسى جواب سلام گويد بلند گويد كه آن سلام كننده نگويد كه سلام كردم و جواب سلام من نگفتند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بگويد ده حسنه براى او باشد و اگر سَلامٌ عَلَيْكُم وَرَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ بگويد سى حسنه براى او باشد.
در حديث ديگر فرمود كه سه كسند كه بصيغه جمع بايشان سخن مى بايد گفت ، هر چند تنها باشند، كسى كه عطسه كند مى گوئى يَرْحَمكُمُ اللّهُ هر چند ديگرى با او نباشد و كسيكه سلام بر كسى كند مى گويد اَلسَّلام عَلَيْكُمْ و كسيكه كسى را دعا مى گويد عافاكُمُ اللّهُ هر چند يكى باشد زيرا كه با اينها ملائكه مى باشد و در قصد مؤ منان غايب را هم داخل مى تواند كرد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه مكروه است كسى بگويد حَيّاكَ اللّهُ مگر آنكه بگويد حَيّاكَ اللّهُ بِالسَّلامِ.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه سه كسند كه برايشان سلام نميبايد كرد، كسيكه با جنازه راه رود و كسيكه بنماز جمعه رود و كسيكه در حمام باشد و حمل كرده اند بر صورتيكه لنگ نبسته باشد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه چون داخل مسجد شوى و مردم نماز كنند برايشان سلام مكن و بر حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سلام كن و متوجه نماز شو و اگر بمجلسى داخل شوى كه مردم سخن گويند برايشان سلام بكن .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه كسيكه داخل خانه شود بر اهل خانه سلام كند و اگر اهل نداشته باشد و خانه خالى باشد بگويد اَلسَّلامُ عَلَيْنا مِنْ رَبِنّا و فرمود اگر كسى بتو گويد حَيّاكَ اللّهُ بِالسَّلامِ در جواب بگو اَنْتَ فَحَيّاكَ اللّهُ بِالسَّلامِ وَاَحَلَّكَ دارَ الْمَقامِ و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چه يكديگر را ملاقات كنيد سلام و مصافحه بكنيد و چون از يكديگر جدا شويد طلب آمرزش از براى يكديگر بكنيد.
در حديث ديگر فرمود كسيكه داخل خانه خود شود سلام بكند كه سبب بركت مى شود و ملائكه انس مى گيرند در آن خانه .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه چون زن برجماعتى داخل شود بگويد عَلَيْكُمُ السَّلامُ و چون مرد داخل شود بگويد اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ و در بعضى از اخبار وارد شده است كه چند كسند كه برايشان سلام نميبايد كرد، جهود و گبر و ترسا و بت پرست و كسيكه در بيت الخلا باشد و كسيكه بر سر خوان شراب نشسته باشد و بر شاعريكه بزنان محصنه عفيفه فحش گويد و بر جماعتيكه خوش طبعى ايشان دشنام مادر است و بر كسيكه نرد يا شطرنج يا ساير انواع قمار بازى كند، بر كسيكه عود يا طنبور نوازد و مرديكه مردم با او عمل لواط مى كنند و كسيكه در اثناى نماز باشد و كسيكه سود خورد و فاسقى كه علانيه فسق كند و پروا نكند.
در روايت صحيح وارد شده است كه سلام كردن بر كسيكه شطرنج بازى كند گناه كبيره است و همچنين نهى وارد شده است از سلام كردن بر كسيكه شراب خورد و دور نيست كه اكثر اينها محمول باشد بر آنكه سلام كردن بر اينها فضيلت بسيار ندارد يا براى آنكه از روى مهربانى و محبت و راضى بودن بگناه ايشان سلام بر ايشان نبايد كرد زيرا كه اخبار بسيار وارد شده است كه بر همه كس سلام كردن خوبست .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون كسى از مجلسى برخيزد وداع كند اهل اين مجلس را بسلام كردن كه اگر بعد از او حرف خيرى بگويند در ثواب شريك ايشان خواهد بود و اگر حرف بدى بگويند گناهش بر آنها خواهد بود و بر او گناهى نخواهد بود.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه كوچك بر بزرگتر سلام مى كند و كسيكه گذرد بر كسيكه نشسته باشد سلام مى كند و جماعت كمتر بر جماعت بيشتر سلام مى كنند.
در حديث ديگر فرمود كه سواره بر پياده بايد سلام بكند و استر سوار بر خرسوار سلام بكند واسب سوار بر استرسوار سلام بكند و ايستاده بر نشسته سلام بكند.
در چند حديث معتبر از آنحضرت منقول است كه چون جماعتى بر جماعتى بگذرند يكى از ايشان كه سلام كند از ديگران مجزيست و اگر كسى بر جماعتى سلام كند يكى از آنها كه جواب بگويد از ديگران مجزيست .
در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بر زنان سلام مى كردند، و ايشان جواب مى گفتند و حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام بر زنان سلام مى كردند و كراهت داشتند از سلام كردن بر زنان جوان و مى فرمودند كه مى ترسم خوشم آيد از او و گناه بر من داخل شود زياده از ثوابيكه بسلام كردن طلب مى كنم و امثال اينها را براى تعليم ديگران مى فرموده اند و خود از امثال اينها معصوم و منزه بوده اند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه ابتدا مكنيد اهل كتاب يعنى يهود ونصارى و مجوس را بسلام كردن و چون ايشان سلام كنند بگوئيد عليكم .
در روايت ديگر فرمود كه چون يهودى يا نصرانى يا مشرك و يا بت پرست بر تو سلام كنند بگو عليك و بدانكه از جمله سلامها سلام رخصت است كه چون خواهند كه داخل خانه كسى شوند پيشتر است كه در بيرون خانه سه مرتبه سلام كنند اگر جواب سلام بشنوند داخل شوند و اگر بر گردند و جواب اين سلام واجب نيست .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه رخصت طلبيدن سه مرتبه است در اول مرتبه مى شنوند و در مرتبه دوم حذر مى كنند و در مرتبه سيم اگر خواهند رخصت مى دهند و اگر نميخواهند ساكت مى شوند كه او برگردد و حق تعالى فرموده است كه داخل مشويد در خانه غير خانه هاى خود تا استيناس بكنيد وسلام بر اهلش بكنيد.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود استيناس كفش برزمنى زدن وسلام كردن است كه ايشان خبردار شوند.
فصل دوم : در فضيلت مصافحه يعنى دست يكديگر را گرفتن ومعانقه يعنى دست درگردن يكديگر كردن و بوسيدن و آداب هر يك
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه از تمامى تحيت وسلام كسيكه در حضر باشد مصافحه كردن است وتمامى سلام كردن كسيكه از سفر آمده باشد دست در گردن يكديگر كردن است .
در حديث معتبر از ابوعبيده منقول است كه گفت من هم كجاؤ ه حضرت امام محمدباقر عليه السّلام بودم من اول بكجاوه مى رفتم پس آنحضرت بكجاوه مى رفتند و چون هر دو در كجاوه درست مى نشستيم حضرت بر من سلام مى كردند و احوال از من مى گرفتند مانند دو كسيكه مدتى يكديگر رانديده باشند و با من مصافحه مى كردند و چون از كجاوه فرود مى آمديم اول آنحضرت پائين مى آمدند پس چون هر دو در زمين قرار مى گرفتيم سلام مى كردند و احوال مى گرفتند مانند دو كسيكه مدتها يكديگر را نديده باشند من گفتم يابن رسول اللّه شما كار چند مى كنيد مردميكه نزد ما هستند چنين نميكنند حضرت فرمود مگر نميدانى كه مصافحه كردن چه ثواب دارد بدرستيكه دو مؤ من با يكديگر ملاقات و مصافحه كنند پيوسته گناه از ايشان مى ريزد چنانچه برگ از درخت مى ريزد و حقتعالى نظر رحمت بسوى ايشان مى كند، تا از يكديگر جدا شوند.
در حديث معتبر ديگر از ابوجمزه منقول است كه گفت من هم كجاوه بودم با حضرت امام محمد باقر چون بار را فرود آورديم حضرت اندكى راه رفتند پس آمدند و دست مرا گرفتند و فشار سختى دادند گفتم فداى تو شوم من با شما بودم در كجاوه حضرت فرمود، مگر نميدانى كه مؤ من چون اندك حركتى بكند و بعد از آن دست برادر مؤ من خود را بگيرد حق تعالى نظر لطف بسوى ايشان مى كند و روى رحمت خود را بجانب ايشان مى گرداند و بگناهان مى فرمايد كه فرو ريزيد از ايشان تا آنكه چون از يكديگر جدا مى شوند هيچ گناه برايشان نمانده است .
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه حد مصافحه آنست كه در دور درخت خرما بگردند پس بعد از آن باز مصافحه سنت است و حضرت امام محمد باقر عليه السّلام فرمود سزاوار آنست كه دو مؤ من كه از يكديگر پنهان شوند، اگر چه بدررختى باشد كه درميان ايشان فاصله شود پس ملاقات كنند بايد كه مصافحه كنند.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه دست را ديرتر برمى دارد ثوابش بيشتر است .
از حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم هرگز با كسى مصافحه نكردند كه دست را از دست او بكشند تا آنكه آن شخص دست را مى كشيد.
در حديث ديگر فرمود كه با يكديگر مصافحه كنيد كه كينه ها را از سينه مى برد و فرمود كه مصافحه كردن با مؤ من بهتر است از صمافحه كردن با ملائكه .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه چون با برادران مؤ من ملاقات نمائيد با ايشان مصافحه كنيد و بشاشت و خوشحالى نزد ايشان ظاهر كنيد، تا آنكه چون جدا شويد هيچ گناه بر شما نمانده باشد و با دشمن خود نيز مصافح كنيد هر چند او نخواهد كه خدا چنين امر فرموده است و باعث دفع دشمنى او مى شود.
در حديث ديگر از اسحق صراف منقول است كه گفت من در كوفه مى بودم و شيعيان بسيار بنزد من مى آمدند و من از شهرت ترسيدم غلام خود را امر كردم كه هر كه مرا خواهد بگو كه اينجا نيست پس در آن سال به حج رفتم و چون بخدمت حضرت صادق عليه السّلام رفتم آنحضرت را از خود متغير يافتم ، گفتم فداى تو شوم چه چيز باعث تغيير شما شده است از من فرمود كه آنچه باعث تغير تو شده است از مؤ منان گفتم فداى تو شوم از شهرت ترسيدم و خدا مى داند كه چه مقدار ايشانرا دوست مى دارم حضرت فرمود كه اى اسحق ملال بهم مرسان از بسيار آمدن برادران مؤ من بديدن تو كه چون مؤ من با برادر مؤ من خود برمى خورد با او مرحبا مى گويد خدا از براى او تا قيامت مرحبا مى نويسد پس چون با او مصافحه مى كند حقتعالى ميان دو ابهام ايشان صد رحمت مى فرستد كه نود و نه تاى آنها از آنستكه ديگرى را بيشتر دوست مى دارد پس حقتعالى روى رحمت بسوى ايشان مى گرداند و هر يك كه ديگرى را بيشتر دوست مى دارد روى رحمت بسوى او بيشتر است پس چون دست در گردن يكديگر كنند، رحمت ايشانرا فرو مى گيرد، پس از براى خدا با يكديگر بايستند و غرض دنيوى نداشته باشند بايشان خطاب مى رسد كه آمرزيده شديد، عمل را از سر بگيريد پس چون از يكديگر احوال گيرند و سخن گويند ملائكه بيكديگر مى گويند، كه دور شويد كه مى خواهند با يكديگر احوال گيرند كه خدا برايشان پوشانيده است اسحق گفت پس حرفى كه مى گوئيم ملائكه نمى نويسند حضرت آهى بلند كشيدند و گريستند آنقدر كه آب ديده مبارك ايشان بر روى ريش روان شد و فرمودند كه اى اسحق حقتعالى ملائكه را امر فرموده است كه چون دو مؤ من با يكديگر ملاقات كنند از ايشان دور شوند براى تعظيم ايشان و اگر چه ملائكه نمينويسند اما خداوندى كه مطلع است براحوال ايشان و راز و پنهان آنچه در سينه ها پنهان است نزد او آشكار است مى داند كه چه مى گويند پس اى اسحق از خدا بترس چنانچه گويا او را مى بينى و اگر تو او را نميبينى او تو را مى بيند و اگر گمان مى كنى كه او تو را نميبيند كافر مى شوى و اگر مى دانى كه او تو را مى بيند و گناهان را از مخلوقين پنهان مى كنى و نزد او هويدا مى كنى پس او را از همه كس سهل تر شمرده .
در حديث ديگر فرمود كه شما را در مصافحه كردن مثل ثواب آنها هست كه در راه خدا جهادر مى كنند.
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه هر مؤ منى كه از خانه بيرون رود بقصد ديدن برادر مؤ من خود حق او را شناسد حق تعالى بهر گامى حسنه در نامه عملش بنويسد و گناهى از او محو كند و درجه براى او بلند كند پس چون در خانه آن مؤ من را بكويد درهاى آسمان براى او گشوده شود، پس چون با يكديگر ملاقات كنند و مصافحه كنند و دست در گردن يكديگر بكنند حق تعالى روى كند و فرمايد كه نظر كنيد بسوى اين دو بنده من كه بديدن يكديگر رفتند و از براى رضاى من بايكديگر دوستى كردند بر من لازم است كه بعد از اين ايشان را عذاب نكنم پس چون برگردد او را مشايعت كنند ملكى چند بعدد نفسهاى او و گامهاى او و سخن هاى او كه او را حفظ كنند از بلاهاى دنيا و آخرت تا روز ديگر اين وقت و اگر در اين ميان بميرد از حساب قيامت نجات يابد و اگر آن مؤ من ديگر هم حق او را شناسد و حرمت او را داند همين ثواب او هم داشته باشد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه شما شيعيان را نورى در پيشانى هست كه بآن نور شما را در دنيا مى شناسند چون يكديگر را بر خوريد آن موضع نور را از پيشانى يكديگر بيوسيد و در حسن ديگر فرمود كه نميبايد بوسيد سر ودست كسى را مگر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم يا كسيكه مراد از بوسيدن سر و دست او حضرت رسول باشد محتملست كه مخصوص ائمه معصومين باشد و اظهر آنست كه شامل سادات و علما نيز باشد، زيرا كه تعظيم ايشان براى آن مى كنند كه فرزند آنحضرت يا حافظ علوم و مروج دين آنحضرت اند و احوط آنست كه بغير دست پيغمبر و امام را نبوسند.
چنانچه در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : شايسته نيست دست بوسيدن مگر پيغمبر يا وصى پيغمبر را.
در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السّلام منقول است كه خويش را براى خويشى ببوسد بر او چيزى نيست و برادران مؤ من را پهلوهاى روى ايشان را ببوسند و امام را ميان دو چشمش را ببوسند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه دهان را بوسيدن نميباشد مگر از براى زن و فرزند خود.
فصل سوم : در آداب نشستن درمجالس
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه وصيت فرمود به حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام كه هشت كسند كه اگر خوار شوند ملامت نكنند مگر خود را كسيكه حاضر شود بر سر سفره كه او را نخوانده باشند وكسيكه تحكم كند بر صاحب خانه و كسيكه طلب خير كند از دشنمان خود و كسيكه توقع احسان كند از لئيمان و بخيلان و كسيكه خود را در آورد در رازى كه ميان دو كس باشد بى رخصت ايشان و كسيكه استخفاف نمايد بپادشاه و كسيكه در مجالس و جائى بنشيند كه او سزاوار آن نباشد و كسيكه سخن با كسى گويد كه گوش بسخن او نكنند.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه كسيكه مجموع اين سه خصلت يا يكى از آنها در او نباشد و در صدر مجالس بنشيند احمق است اول آنكه هر چه بپرسند و او جواب تواند گفت دويم آنكه چون ديگران عاجز شوند او حق را تواند بيان كرد سيم آنكه راهنمائى براى كسيكه صلاح اهلش در آن باشد تواند كرد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه سزاوار نيست مؤ من را كه بنشيند مگر بعد از جماعتى كه نشسته اند زيرا كه پا برگردن مردم گذاشتن و بالا رفتن علامت سبكى عقل است .
بسند معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه از علامات تواضع و فروتنى آنست كه آدمى راضى باشد بمجلسى كه پست تر باشد از مجلسى كه سزاوار اوست و بهر كه برسد سلام كند و ترك مجادله كند هر چند كه حق با او باشد و نخواهد كه اورا بپرهيزكارى ستايش كنند.
در حديث ديگر فرمود كه چون مردم در جاى خود بنشينند و ديگرى در آيد اگر كسى از آنها او را بطلبد وجا از برايش بگشايد برود كه آن كرامتى است كه نسبت باو كرده است برادر او و اگر كسى جا از براى او نگشايد هرجا كه گشاده تر است آنجا بنشيند.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه چون كسى بخانه شخصى بيايد هرجا كه صاحب كن خانه مى فرمايد بنشيند كه صاحب خانه نيك و بد خانه خود را بهتر مى داند و حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود كه زينهار كه بر سر راهها منشينيد.
در حديث ديگر فرمود كه نبايد كسى در ميان جماعتى بنشيند و جامه را از ران خود دور كند.
از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام منقول است كه هر كه راضى شود بنشستن در جائيكه مناسب شرف او بالاتر از آن باشد پيوسته خدا و ملائكه بر او صلوات فرستند تا برخيزد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه چون رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم داخل مجلسى مى شدند بهرجا كه بدرگاه نزديك تر بود مى نشستند.
در روايت معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه دراكثر اوقات رسول خدا رو بقبله مى نشست .
در حديث حسن منقول است كه حضرت صادق عليه السّلام در خانه خود نزديك درگاه مى نشستند روبقبله .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سه روش مى نشست گاهى زانوها را از زمين برمى داشتند و دستها را بر پائين زانوها گذاشته ساعد يك دست را بدست ديگر مى گرفتند و گاهى دو زانوا مى نشستند و گاهى يك پار ابر روى پاى ديگر مى گذاشتند و هرگز چهار زانو نمى نشستند.
در حديث حسن از ابوجمزه منقول است كه گفت ديدم حضرت امام زين العابدين عليه السّلام نشسته بودند ويك پا را بربالاى ران ديگر گذاشته بودند گفت كه مردم اين نشستن را خوب نميدانند و مى گويند كه اين نشستن پروردگار است حضرت فرمود كه من از براى واماندگى چنين نشسته ام خدا را واماندگى نميباشد و او را پينكى و خواب نميباشد وجسم نيست و نشستن او را نميباشد.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السّلام چنين نشسته بودند و پاى راست را بر روى ران چپ گذاشته بودند.
در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود سزاوار نيست جماعتى كه با يك ديگر بنشينند در تابستان بقدر استخوان ذراع كه تقريبا يك شبر باشد از هر طرف ميان خود و ديگرى فاصله نگذارند كه از گرما آزار بكشند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : آدم مشمار كسى را كه در جاى تنگ چهار زانو بنشيند.
در چند حديث وارد شده است كه احتبا ديوار عريانست و احتبا آنست كه پاها را با پشت بجامه ببنديد بروش كمند وحدت يا دست را قفل كنند برزانو چنانكه گذشته يعنى ايشان را در صحراها و جاها كه نزديك بديوار نباشد اين بعوض تكيه بديوار كردن است .
در حديث موثق از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدند كه احتبا چونست فرمود كه اگر عورت نمايان نشود باكى نيست .
در حديث ديگرفرمود كه جايز نيست مرد را كه احتبا كند در برابر كعبه .
فصل چهارم : در آداب ملاقات صاحب خانه با كسى كه بخانه او مى آيد
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه برخاستن از براى تعظيم مكروه است مگر از براى كسيكه بجهت دين مانند علم و صلاح و نيكى تعظيم او كنند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حق كسى كه داخل خانه مى شود براهل آن خانه آنست كه در وقت داخل شدن و بيرون رفتن پاره با او راه روند و فرمود كه چون كسى داخل خانه شود برصاحب خانه حاكم است تا بيرون آيد و آنچه گويد مى بايد صاحبخانه اطاعت كند.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كسيكه تحفه براى مؤ منى بياورد مثل بالش يا متكائى يا طعامى يا پوششى يا سلامى كند بر او بهشت بلند شود كه او را مكافات دهد پس حقتعالى باو وحى فرمايد كه من طعام بهشت را براهل دنيا حرام كرده ام مگر بر پيغمبر يا وصى پيغمبرى پس چون روز قيامت شود ببهشت خطاب رسد كه امروز مكافات تحفه هاى ايشان را بده پس غلامان و كنيزان از بهشت بيرون آيند با طبقها كه بر روى آنها دستمالها از مرواريد انداخته باشند وبنزد ايشان بياورند چون ايشان نظر كنند بجهنم و اهوال آن و بهشت و آنچه در آن هست عقلشان پرواز كند و از آن طبقها نخورند پس منادى از زير عرش ايشان را ندا كند كه حق تعالى حرام كرده است جهنم را بر كسيكه از طعام بهشت بخورد پس دست دراز كنند و بخورند.
در حديث معتبر منقول است كه دو شخص بخانه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمدند حضرت از براى هر يك از ايشان بالشى انداختند يكى ر روى بالش نشست و ديگرى ابا كرد حضرت فرمود كه بنشين كه ابا نميكند كرامت را مگر خر بعد از آن فرمود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه هر گاه بيايد بسوى شما كسى كه نزد قوم خود گرامى باشد شما او را گرامى داريد.
در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه سه كسند كه كسى جاهل بحق ايشان نيست مگر منافقى و كسى كه در اسلام ريشش سفيد شده باشد و كسيكه حامل لفظ يا معنى قرآن بوده باشد وامام عادل و فرمود كه از تعظيم خدا است تعظيم پيران كردن .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كسى را كه اكرام مى كنند و او را گرامى دارند بايد كه او قبول كند و رد نكند كه رد نميكند كرامت را مگر خر.
در چند حديث از حضرت امام رضا عليه السّلام پرسيدند كه كدام است اين كرامت كه رد نميبايد كرد فرمود كه مثل آنكه جائى از براى او بگشايند يا بوى خوشى از براى او بياورند يا بالشى از براى او بگذارند يا مثل اينها از كرامت ها.
از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام منقول است كه اكرام مكن كسى را بچيزيكه بر او دشوار باشد و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه خدمت كند گروهى ازمسلمانان را حقتعالى مثل عدد ايشان خدمتكاران در بهشت باو كرامت فرمايد.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود هر كه برادر مؤ من او بيايد و او را گرامى دارد چنانستكه خدا را گرامى داشته است و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر ملاطفتى كه كسى با برادر مؤ من خود بكند حق تعالى او را از خدمه بهشت كرامت فرمايد.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه اكرام كند برادر مؤ منش را بيك كلمه كه از روى لطف با او بگويد و غمى از او بردارد پيوسته در سايه رحمت الهى باشد تا مشغول اين اكرام باشد.
فصل پنجم : در بيان مجالسى كه در آنجاداخل شدن رواست و جماعتى كه همنشينى و مصاحبت ايشان سزاوار است
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه متابعت كن كسى را كه تو را مى گرياند و خيرخواه تو است و متابعت مكن كسى را كه تو را مى خنداند و در مقام فريب دادن تو است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه نظر كنيد كه با كه سخن مى گوئيد و مصاحبت مى كنيد كه هر كه هست در وقت مرگ مصاحبانش را باو مى نمايند اگر حالشان نيك است از مصاحبت ايشان شاد مى شود و اگر حالشان بد است غمگين مى شود و حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه بهترين برادران من نزد من كسى است كه عيبهاى مرا بمن بگويد و فرمود كه برتو باد بمصاحبان كهنه و حذر كن از مصاحبت مصاحبان تازه كه ايشان را عهدى و امانتى و وفائى نيست و بر حذر باش از همه كس هر چند اعتماد بسيار داشته باشى .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام در وقت وفات وصيت فرمود كه زينهار كه اجتباب كن از جاهائيكه محل تهمتند و از مجلسى كه گمان بد باو ببرند كه همنشين بد فريب مى دهد مصاحب خود را.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه سزاوارترين مردم به تهمت كسى است كه با اهل تهمت همنشين باشد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه بپرهيزيد از مواضع شك و تهمت و بايد كه كسى با مادر خود در ميان راه نه ايستد زيرا كه همه كسى نميداند كه مادر او است .
در حديث معتبر منقول است كه حضرت عيسى عليه السّلام فرمود كه مصاحب بداخلاقش سرايت مى كند باين كس و همنشين بد اينكس را هلاك مى كند پس نظر كن كه با كه همنشينى مى كنى .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه دوستى نيكان با نيكان ثوابى است براى نيكان و دوستى بدان با نيكان فضيلتى است براى نيكان و دشمنى بدان با نيكان زينتى است براى نيكان و دشمنى نيكان با بدان خواريست براى بدان .
از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام منقول است كه با پنج كس مصاحبت و همزبانى و رفاقت مكن زينهار كه با دروغگو مصاحبت مكن كه او از بابت سرابست ، به دورغهاى خود تو را فريب مى دهد و دور را براى تو نزديك مى نمايد و نزديك را در نظر تو دور مى نمايد و زينهار كه مصاحبت مكن با فاسق كه او تو را به يك طعام خوردن نزد ديگران يا كمتر مى فروشد و با بخيل مصاحبت مكن كه تو را بمال خود يارى نميكند در هنگاميكه نهايت احتياح بهم رسانى و با احمق مصاحبت مكن كه او را اگر خواهد بتو نفع برساند ضرر مى رساند و با كسيكه قطع رحم كند مصاحبت مكن كه حق تعالى در سه موضع در قرآن مجيد او را لعنت كرده است .
حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه سزاوار نيست مسلمان را كه با فاجر و احمق و دروغگو برادرى كند و حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه سه كسند كه همنشينى ايشان دل را مى ميراند نشستن با مردم دنى و سخن گفتن با زنان و نشستن با توانگران وحضرت لقمان با پسر خود گفت كه بسيار با آشنايان نزديك و چسبان مشو كه باعث جدائى مى شود او از ايشان دورى هم مكن كه خوار مى شوى و نيكى با كسى بكن كه خواهان آن باشد و چنانچه ميان گرگ و ميش دوستى نيست ميان نيكوكار و بدكردار دوستى نميباشد هر كه نزديك غير مى رود البته باو مى چسبد همچنين هر كه با بد كردار مصاحبت مى كند از بديهاى او مى آموزد و هر كه با مردم مجادله مى كند دشنام مى شنود و هر كه در مجالس بد داخل مى شود تهمت زده مى شود و هر كه با همنشين بد مى نشيند از بدى سالم نميماند و هر كه زبان خود را نگاه نميدارد هميشه پشيمانى مى برد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه مصاحبت و همنشينى با اصحاب بدعت مكنيد كه نزد مردم مثل آنها خواهيد بود و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه آدمى در دين دوست و مصاحب خود مى باشد و فرمود زينهار كه با احمق مصاحبت مكن در هنگاميكه از او راضى ترى نزديك تر است بآنكه تو را برنجاند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حكيم ترين مردم كسى است كه صحبت جاهلان بگريزد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كسى كه برادر مؤ منش را بر امرى كه مكروه او باشد ببيند و تواند كه او را برگرداند از آن امر و برنگرداند خيانت كرده است در برادرى او و كسيكه اجتناب بكند از مصاحب احمق بزودى اخلاق او را برمى دارد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود كه بدترين مصاحبان تو كسى است كه معصيت خدا را در نظر تو زينت مى دهد و فرمود كه همنشينى بابدان مورث گمان بدبردن است در حق نيكان .
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه نظر كن هر كه نفع دينى بتو نميبخشد مصاحبت او اعتنا بشاءن او مكن و در صحبت او رغبت مكن .
در حديث ديگر فرمود كه چهار چيز است كه ضايع مى شود محبتيكه با كسى داشته باشى كه بيوفا باشد ونيكى كه با كسى بكنى كه شكر تو نكند و علميكه بكسى بياموزى كه گوش ندهد و رازيكه بكسى بسپارى كه نگاهدارى نكند.
از حضرت امام موسى عليه السّلام منقول است كه در مزبله با عالم صحبت داشتن بهتر است از صحبت داشتن با جاهل بر فرشهاى نيكو.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حواريان بحضرت عيسى عليه السّلام گفتند كه با كه همنشينى كنيم فرمود با كسيكه خدا را بياد شما آورد ديدن او ودر علم شما بيفزايد سخن گفتن او وشما را بسوى آخرت رغبت بفرمايد گردار او.
در حديث ديگر فرمود كه با اهل دين نشستن شرف دنيا و آخرت است و حضرت امام محمد باقر عليه السّلام فرمود كه يك نشستن با كسيه اعتماد بر او داشته باشم نزد من بهتر است از عبادت يكسال .
در حديث ديگرفرمود كه با توانگران منشيند كه بنده اول كه با ايشان مى نشيند چنان مى داند كه خدا بر او نعمت بسيار داد هنوز برنخواسته است كه چنان گمان مى كند كه خدا هيچ نعمت بر او نداد.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چهار چيز است كه دل را مى ميراند گناه بعد از گناه كردن و با زنان بسيار سخن گفتن و با احمق مجادله كردن كه تو گوئى و او گويد و بحق برنگردد و همنشينى با مردگان كردن گفتند يا رسول اللّه مردگان كيستند فرمود هر توانگرى كه خدا را فراموش كرده باشد.
از حضرت زين العابدين عليه السّلام منقول است كه بفرزندان خود مى فرمود كه با اهل دين و معرفت همنشينى كنيد و اگر بدست شما نيايند تنهائى مؤ نس تر و سالم تر است از مصاحبت غير ايشان و اگر ناچار باشد از همنشينى مردم پس با صاحبان مروت بنشيند كه ايشان در مجالس خود فحش نميگويند.
از حضرت امام موسى عليه السّلام منقول است كه سزاوار آنست كه آدمى مصاحبان پدر خود را نگاه دارد كه نيكى با بايشان مانند نيكى با پدر است .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت لقمان با پسر خود فرمود كه اى فرزند بديده بصيرت نظر كن در مجالس اگر جماعتى را ببينى كه ياد خدا مى كنند با ايشان بنشين زيرا كه اگر تو عالمى بتو نفع مى دهد و از همنشينى ايشان علم تو زياده مى شود و اگر جاهلى ترا علم مى آموزند و شايد كه خدا رحمتى برايشان بفرستد و ترا هم با ايشان فرو گيرد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه بر تو باد بحاضر شدن در مجالسى كه در آنجا ياد خدا كنند و در حديث ديگر فرمود كه دانايان در زمان گذشته مى گفتند كه سزاوار آنست كه تردد كردن به خانه ها به يكى از ده وجه باشد اول رفتن به خانه خدا از براى اداى حج و عمره دويم در خانه پادشاهان دين كه اطاعت ايشان به طاعت خدا متصل است و حق ايشان واجب است و نفعشان عظيم است و ضرر مخالفت ايشان سخت است سيم درخانه علماء كه از ايشان استفاده علوم دين و دنيا نمايند چهارم در خانه اهل جود و بخشش كه مال خود را باميد ثواب آخرت مى دهند پنجم در خانه بى خردانى كه مردم در حوادث دهر بايشان محتاج مى شوند و در حاجتها بايشان پناه مى برند ششم در خانه اشراف و بزرگان براى طلب عزت و احتياج بايشان هفتم درگاه جمعيكه نزد ايشان اميد منفعت دارند از جهة راءى مستقيم ايشان و تقويت عزم در امور و مشورت كردن با ايشان هشتم در خانه برادران مؤ من بسبب آنكه مواصلت ايشان واجب و حق ايشان لازم است نهم در خانه دشمنانيكه بمدارا كردن ساكن مى شود ضررهاى ايشان و برفق و مدارا و ديدن عداوت ايشان دفع مى شود دهم در خانه جمعى كه از ديد ايشان آداب حسنه استفاده مى توان كرد وانس بهمزبانى ايشان مى توان گرفت .
فصل ششم : در آداب عطسه و آروق و آب دهان انداختن
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه مسلمان را بر برادرش حق لازم هست كه چون او را ملاقات كند بر او سلام كند و چون بيمار شود او را عيادت كند و در غايبانه خيرخواه او باشد و چون عطسه كند او را دعا كند وبايد آنكه عطسه مى كند بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ لاشَريكَ لَهُ و ديگران به او بگويند رَحِمَكَ اللّهُ و او در جواب بگويد يَهْديكُمُ اللّهُ وَيُطْلِحُ بالَكُمْ.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون كسى عطسه كند او را دعا كنيد اگر چه دريا درميان فاصله باشد.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السّلام منقول است كه دهن دره از شيطان است و عطسه از جانب خداوند عالميان است .
در حديث ديگر منقول است كه حقتعالى را نعمتهاى بسيار بر بنده هست در هنگام صحت بدن و سلامتى اعضا و جوارح و بنده فراموش مى كند كه خدا را بر آن نعمتها شكر كند پس به اين سبب خدا را امر مى فرمايد باديرا كه در بدنش جولان مى كند و از بينيش بيرون مى آيد پس از اين جهة مقرر كرده اند كه در اين حال خدا را حمد كند كه اين حمد تلافى شكر آن نعمتها باشد كه فراموش كرده است .
حضرت امام محمد باقر عليه السّلام فرمود كه نيكو چيزيست عطسه نفع مى رساند به بدن و خدا را بياد مى آورد.
در حديث حسن از آن حضرت منقول است كه چون كسى عطسه كند بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَيْتِهِ.
در حديث حسن ديگر فرمود كه چون كسى عطسه كند بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ لاشَريكَ لَهُ و ديگران به او بگويند يَرْحَمُكَ اللّهُ و او در جواب بگويد يَغْفِرُاللّهُ لَكَ وَلَنا.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه طفل نابالغى نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم عطسه كرد و گفت اَلْحَمْدُللّه حضرت به او فرمود بارَكَ اللّهُ فِيكَ.
در حديث ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السّلام عطسه كردند پس فرمودند اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ پس انگشت را بر بينى گذاشتند و گفتند رَغَمَ اَنْفى لِلّهِ رَغْما داخِرا.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام منقول است كه هر كه بعد از عطسه بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ عَلى كُلِّ حالٍ درد گوش و درد دندان نيايد و از حضرت صادق عليه السّلام منقول است هر كه عطسه كسى را به شنود حمدالهى كند و صلوات بر محمد و اهل بيتش بفرستد درد چشم و درد دندان به او نرسد و فرمود كه اين را بگو اگر چه دريا در ميان تو و او فاصله باشد.
در حديث ديگر فرمود براى رفع درد دندان و درد گوش كه چون كسى عطسه كند حمد خدا بكند.
در حديث ديگر منقول است كه ترسائى عطسه كرد آن حضرت به او گفتند يرحمك اللّه .
در حديث ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون مسلمانى عطسه كند و ساكت بماند از براى علتى ملائكه از جانب او مى گويند اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و اگر او بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالْمينَ ملائكه مى گويد يَغْفِرُاللّهُ لَكَ و فرمود كه عطسه كردن بيمار علامت عافيت او است و راحت بدنست .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است : عطسه نفع مى بخشد به بدن ماداميكه زياده از سه مرتبه نشود و چون زياده از سه شود درد وبيماريست .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه عطسه كند و دست را بر روى بينى گذارد و بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ كَثيرا كَماهُوَ اَهْلُهُ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِىِّ وَآلِهِ وَسَلَّمَ از سوراخ بينى او مرغى بيرون آيد از ملخ كوچكتر و از مگس بزرگتر تا برود بزير عرش استغفار كند براى او تا روز قيامت .
در حديث ديگر فرمود كه كسيكه عطسه كند تا هفت روز از مردن ايمن است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در چند روايت منقول است كه عطسه بين او واقع شود وعلامت راستى آن سخن است .
از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه عطسه را تا سه مرتبه دعا بگو و چون زياده از سه شود او را واگذار.
در روايت ديگر منقول است كه چون كسى عطسه كند سزاوار آنست كه انگشت شهادت بر روى بينى گذارد و بگويد اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ رَغَمَ اَنْفى لِلّهِ رَغْما دخِرا صاغِرا غَيْرَ مُسْتَنْكِفٍ وَلا مُسْتَحْسِرٍ و هرگاه ديگرى عطسه كند تا سه مرتبه بگويد يَرْحَمُكَ اللّهُ و چون زياده شود بگويد شفاكَ اللّهُ،و چون مرد مؤ من عطسه كند بگويد يَرْحَمْكَ اللّهُ و اگر زن باشد بگويد عافاك اللّهُ و اگر طفل باشد بگويد زَرَعَكَ اللّهُ و اگر بيمار باشد بگويد شَفاكَ اللّهُ و اگر كافر ذمى باشد بگويد هَداكَ اللّهُ و اگر پيغمبر يا امام باشد بگويد صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ و در جواب بگويند يَغْفِرُاللّهُ لَنا وَلَكَمُ.
از حضرت صادق ((عليه السلام ))منقول است كه بسيار عطسه كردن ايمن مى گرداند پنج درد را اول خوره دويم لقوه سيم نزول آب در چشم چهارم صلابت و خشونت پرهاى بينى پنجم بيرون آمدن مو در پشم و اگر خواهى كه كم شود عطسه روغن مرزنگوش در بينى بچكان بقدر يك دانك راوى گفت كه پنج روز چكانيدم برطرف شد.
از حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام ))منقول است كه هر كه در بيت الخلاء عطسه كند حمد الهى را در خاطر خود بگذراند و محتملست كه مراد آهسته گفتن باشد.
از حضرت اميرالمؤ نين ((عليه السّلام ))منقول است كه چون عطسه كند به او بگو يَرْحَمَكُمُ اللّهُ و او در جواب بگويد يغْفِرُاللّهُ لَكُمْ وَ يَرْحَمَكُمْ.
از حضرت امام رضا ((عليه السّلام ))منقول است كه صلوات بر حضرت رسول ((صلى الله عليه و آله و سلم )) واجب است نزد عطسه كردن و نزد كشتن حيوانات .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم )) منقول است كه كسيكه آروق زند به جانب آسمان بلند نكند و فرمود كه آروق نعمت خدا است بعد از آن حمد الهى بكنيد.
از حضرت اميرالمؤ نين ((عليه السّلام ))منقول است كه مؤ من آب دهان را به جانب قبله نيندازد و اگر از روى فراموشى بيندازد استغفار بكند.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلاتم منقول است كه هرگاه كسى در نماز عطسه كند اَلْحَمدْدُلِلّهِ بگويد.
در حديث ديگر فرمود كه اگر بشنوى كه كسى عطسه كند و تو در نماز باشى بگو اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اگرچه در ميان شخص كه عطسه كرده است دريا باشد.
فصل هفتم : در بيان مزاح كردن و خنديدن و سرگوشى كردن و آداب صحبت داشتن وراز مجلس را پنهان داشتن
در حديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السّلام ))و در حديث ديگر از حضرت امام موسى ((عليه السّلام ))منقول است كه چون سه نفر در مجلسى باشند دو تاى ايشان با يكديگر سرگوشى نكنند كه موجب اندوه و ايذاى آن رفيق ديگر است .
در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله منقول است كه هر كه در ميان سخن برادر مسلمان خود سخن بگويد چنانست كه خدشه و خراشى در روى او كرده است .
در احاديث بسيار منقول است كه مجالس بامانت است يعنى آنچه گذشت بايد كه در جاى ديگر مذكور نشود مگر آنكه دانند كه ايشان راضيند.
از حضرت رسول منقول است كه احدى را نيست كه سخنى را كه صاحبش پنهان دارد او نقل كند مگر آنكه علمى باشد كه اظهار آن لازم يا ذكر نيكيهاى آن شخص باشد.
از حضرت رسول منقول است كه مجالس به امانت است مگر مجلسى كه در آن خون حرامى ريخته شود يا فرج حرامى را حلال كنند يا مالى را به ناحق ببرند.
از حضرت صادق ((عليه السّلام ))منقول است كه هيچ مؤ منى نيست مگر آنكه در او مزاح و خوشطبعى مى باشد.
در حديث ديگر منقول است كه آن حضرت از شخصى پرسيدند كه خوشطبعى كردن شما با يكديگر چونست گفت كه كم است حضرت فرمود كه بكنيد كه مزاح كردن از نيكى خلق است و موجب خوشحالى برادر مؤ من مى شود و بسيار بود كه حضرت رسول مزاح مى كردند با شخصى كه او را شاد گردانند.
از حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام ))منقول است كه خدا دوست مى دارد كسى را كه خوش طبعى گكند ميان مردم مادامى كه فحش نگويد.
از حضرت صادق ((عليه السّلام ))منقول است كه خنديدن مؤ من مى بايد تبسم باشد و صدا نداشته باشد.
در حديث ديگر فرمود كه بسيار خنديدن دل را مى ميراند و دين را مى گدازد چنانچه آب نمك را مى گدازد و فرمود كه از نادانيست خنديدن بى آنكه تعجبى باعث آن شود.
در حديث حسن ديگر فرمود كه زينهار كه مزاح بسيار مكنيد كه آبرو را مى برد و فرمود كه چون كسى را دوست دارى با او مزاح و مجادله مكن .
در حديث حسن ديگر فرمود كه قهفثه كردن از شيطان است فرمود كه بسيار خنديدن آبرو را مى برد.
از حضرت اميرالمؤ منين ((عليه السّلام ))منقول است كه زينهار مزاح مكنيد كه كينه ها به هم مى رسد و دشنام كوچكست .
از حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام ))منقول است كه چون خنده قهقهه بكنى بعد از فارغ شدن بگو اَللّهُمَّ لاتَمْقُتْنى
از حضرت صادق ((عليه السّلام ))منقول است كه مزاح كردن آبرو را مى برد و مهابت مردان را برطرف مى كند.
در حديث ديگر فرمود كه مجادله مكن كه حسنت را مى برد و خوش طبعى مكن كه باعث جرأ ت مردم مى شود بر تو.
در حديث صحيح از حضرت امام موسى منقول است كه مزاح مكن كه نور ايمانت را مى برد و مروت مرديت را سبك مى كند و در حديث ديگر فرمود كه حضرت يحيى مى گريست و نمى خنديد و آنچه عيسى مى كرد بهتر بود از آنكه يحيى مى كرد.
در حديث منقول است كه حضرت داود ((عليه السّلام ))به حضرت سليمان عليه السلام مى گفت كه اى فرزند زينهار كه خنده بسيار مكن كه بسيار خنديدن آدمى را فقير مى كند در روز قيامت .
حضرت رسول صلى عليه و آله فرمود كه عجب دارم از كسى كه ايمان به جهنم دارد چرا مى خندد و از حضرت صادق ((عليه السّلام ))فرمود چه بسيار كسى كه خندد از روى لعب و بازى در روز قيامت گريه اش بسيار باشد و چه بسيار كسى كه بسيار گريد بر گناه خود در بهشت خوشحالى و خنده اش بسيار باشد پس از اين اخبار و اخبار ديرگ چنين ظاهر مى شود كه مؤ من مى بايد كه عبببوس و گرفته نباشد و گشاده رو و خندان باشد و قدرى از مزاح مطلوبست اما بسيار خنديدن و بسيار خوش طبعى كردن مذموم است و فعل بيخردان و سفيهان است .
فصل هشتم : در ساير آداب مجالست و حقوق اصحاب مجالس بر يكديگر
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه نيكو مجاورت كن با كسى كه با تو مجاورت كند تا مؤ من باشى و نيكو مصاحبت كن با مصاحبان خود تا مسلمان باشى و از مفضل منقول است كه به خدمت حضرت صادق ((عليه السّلام ))رفتم فرمود كه كى مصاحب تو بود در راه گفتم كه شخصى از برادران مؤ من فرمود كه چه شد گفتم كه تا داخل مدينه شده ام جايش را نمى دانم فرمود كه مگر نمى دانى كه كسى كه چهل گام با كسى مصاحبت كرد حقتعالى از حق او سئوال مى كند در قيامت .
از حضرت رسول ((صلى الله عليه و آله ))مننقول است كه همين عيب بس است آدمى را كه از عيب مردم چيزى بيند كه از خود چشم پوشد و مردم را سرزنش كند بر چيزى كه خود ترك آن نتوان كرد و آزار كند همنشين خواد را به چيزى كه نفعى به او ندهد.
حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام ))فرمو،د كه مردم يا مؤ منند يا جاهل پس مؤ من را آزار نبايد كرد و با جاهل بيخردى نبايد كرد و اگر نه مثل او خواهى بود.
از حضرت صادق منقول است كه از مت نيست كسى كه نيكو مصاحبت نكند با مصاحبان خود و نيكو رفاقت نكند با رفيقان خود و نيكو نمك خوارگى نكند با كسى كه با او مهربانى كند.
از حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام ))منقول است كه با منافق به زبان خوش سازگار بكن و محبت قلبى خود را خالص گردان براى مؤ منان و اگر يهودى با تو همنشينى كند نيكو مجالست كن با او.
حضرت رسول ((صلى الله عليه و آله ))فرمود مهربانى كن با مردم تا تو را دوست دارند.
در حديث ديگر فرمود كه سه چيز است كه محبت آدمى را براى برادر مسلمانش صاف و خالص مى گرداند اول آنكه چون با او برخورد به خوشروئى و خوشحالى او را ملاقات كند دويم آنكه جا براى او بگشايد چون نزد او نشيند سيم آنكه به هر نامى كه دوست تر مى دارد او را بخواند و فرمود كه اظهار دوستى و مهربانى با مردم كردن نصف عقل است و در حديث صحيح از حضرت صادق منقول است كه چون كسى را دوست دارى دوستى خود را با او اظهار كن كه بيشتر باعث ثبات محبت مى شود ميان شما.
در حديث صحيح ديگر فرمود كه حضرت رسول ((صلى الله عليه و آله )) قسمت مى كردند نظر كردنهاى خود را ميان اصحاب خود كه به يكى بيشتر از ديگرى نظر نمى كردند و هرگز در حضور اصحاب خود پا دراز نمى كردند.
در حديث صحيح از حضرت امام موسى ((عليه السّلام )) منقول است كه چون كسى حاضر باشد او را به كنيت بخوان و چون غايب باشد نامش را بگو و در ميان عجم القاب به جاى كنيت است مثل آخوند و ميرزا و آقا و نواب و امثال اينها.
از حضرت رسول ص منقول است كه چون كسى برادر مسلمان خود را دوست دارد بايد نامش را و نام پدر و قبيله و خويشانش را بپرسند از او كه اين از جمله حقوق لازمه برادرى و دوستى است و اگر نه آن آشنائى احمقان خواهد بود.
در حديث ديگر فرمود كه عجز سه چيز است يكى آنكه شخصى براى كسى طعامى مهيا كند او خلف وعده كند و نرود و طعام او را نخورد دويم آنكه شخصى با كسى مصاحبت و همنشينى كند و معلوم نكند كه كيست و از كجاست تا از او جدا شود سيم آنكه كسى با زن خود جماع كند و پيش از آنكه زن آب بدهد او آب بدهد بلكه مى بايد به تأ نى بكند و مكث كند تا هر دو با هم آب بدهند.
از حضرت امام موسى ((عليه السّلام )) منقول است كه بسيار پرده از ميان خود و برادر مؤ من خود برمدار كه باعث برطرف شدن حياست .
از حضرت صادق ((عليه السّلام ))منقول است كه هر كه از روى برادر مؤ من كاهى يا خاشاكى يا كثافتى بردارد حقتعالى ده حسنه در نامه عملش بنويسد و هر كه تبسم كند در روى برادر مؤ من حقتعالى براى او حسنه بنويسد.
از حضرت اميرالمؤ منين ((عليه السّلام )) منقول است كه هركه خاشاكى يا مانند آن از برادر مؤ من بردارد او در برابر آن عمل بگويد اَماطَ اللّهُ عَنْكَ ماتَكْرَهُ يعنى خخدا دور كند آنچه را نمى خواهى .
در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله نهى فرمود از آنكه كسى بگويد به كسى كه لاوَحَيوتُكَ وَحَيواةُ فلان چنانچه در فارسى مى گويند كه به جان تو و جان فلانى .
در حديث ديگر فرمود كه بدترين امت من جماعتى اند كه مردم ايشان را گرامى مى دارند از ترس بدى ايشان به درستى كه از من نيست هركه چنين باشد.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : ولدالزنا را چند علامت است اول دشمنى اهل بيت رسالت صلوات اللّه عليهم دويم آنكه مايل است به آن حرامى كه از آن خلق شده است سيم آنكه دين را خفيف و سبك شمارد چهارم آنكه مردم را در حضور ايشان آزار مى كند و هيچكس با مردم بد نمى خورد و آزار ايشان نمى كند مگر آنكه يا ولدالزنا است يا مادرش در حيض به حامله شده است .
از حضرت رسول ص منقول است كه : زينهار كه منازعه با مردم نكنيد كه كرامت را مى برد و مروت را برطرف مى كند و پيوسته جبرئيل مرا نهى مى كرد از مجادله با مردم كردن چنانچه نهى مى كرد از شراب خوردن و بت پرستيدن .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : كينه مؤ من در همان محل مى باشد كه نشسته است چون از برادرش جدا شود ديگر در دلش كينه نمى ماند و كينه كافر در تمام عمر مى باشد.
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : شخصى به خدمت حضرت رسول ص آمد و گفت مرا وصيتى بفرما حضرت فرمود كه ملاقات كن برادر خود را با روى گشاده .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه حد نيكى خلق آنستكه مهربانى كنى سخنت را نيكو كنى و با مردم بروى خوش برخورى .
حضرت رسول ص فرمود كه خوشحال و خوش رو با مردم برخوردن كينه را مى برد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سه چيز است كه از مكارم دنيا و آخرتست آنكه عفو كنى از كسيكه بر تو ظلم كند و پيوند كنى از كسى كه از تو ببرد و حلم كنى از كسيكه با تو بيخردى كند.
حديث ديگر فرمود كه هركه خشمى را فور خورد خدا عزت او را در دنيا و آخرت زياده گرداند.
از حضرت امام محمد محمد باقر عليه السلام منقول است كه : هر كه خشمى را فرو خورد و قادر باشد كه آن را به عمل آورد حقتعالى دلش را از ايمنى و ايمان پر كند در روز قيامت .
فصل نهم : در فضيلت ذكر خدا در مجالس كردن
از حضرت رسول ص منقول است كه : مبادرت كنيد به سوى باغهاى بهشت پرسيدند كه كدام است باغهاى بهشت فرمود كه حلقه ها و مجمعهاى كه ياد خدا در آن كنند و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه در همه جا خدا را ياد كنيد كه او با شما است .
در حديث معتبر منقول است كه : حضرت رسول ص از هيچ مجلسى برنمى خواستند هرچند اندكى نشسته باشند تا آنكه بيست و پنج مرتبه استغفار مى كردند.
در احاديث معتبره منقول است كه از رسول خدا ص كه ياد كننده خدا در ميان غافلان مانند كسى است كه جهاد كند در راه خاد در هنگام گريختن ديگران و چنين كسى ثواب او بهشت است .
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هر مجلسى كه در آن جمع شود نيكوكاران و بدكاران و برخيزند و ياد خدا در آن مجلس نكرده باشند آن مجلس در قيامت باعث حسرت و ندامت ايشان خواهد بود.
از حضرت رسول ص منقول است كه : هر گروهى كه در مجلسى جمع شوند و در آن مجلس ياد خدا نكنند و صلوات بر پيغمبر خود نفرستند آن مجلس حسرت و وبالست بر ايشان در روز قيامت .
در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : نوشته است در توراتى كه تغيير نيافته است كه حضرت موسى عليه السلام از پروردگار خود سئوال كرد كه خداوندا مجلسى چند بر من مى گذرد كه تو را عزيزتر و جليل تر مى دانم از آنكه تو را در آن مجلس ياد كنم حقتعالى در جواب فرمود كه يا موسى نام من بردن و ياد كردن در همه حال نيكوست .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى فرمود اى فرزند آدم مرا ياد كن در مجمع مردم تا تو را ياد كنم در مجمعى كه بهتر از مجمع تو باشد.
در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى مى فرمايد كه هر كه مرا ياد كند در ميان مجمعى از مؤ منان من او را ياد كنم در مجمع ملائكه .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : هر كه خواهد در قيامت ثواب كامل بيابد در وقتى كه مى خواهد كه برخيزد از مجلس بگويد سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفوُنَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمين .
در حديث ديگر منقول است كه : اين كفاره گناهان آن مجلس است .
فصل دهم : در فضيلت ذكر حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمهعليهم السلام در مجالس و مباحثه علوم ايشان نمودن و احاديثفضايل ايشانرا ياد كردن
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هر قومى كه در مجلسى جمع شوند و خاد را ياد نكنند آن مجلس برايشان حسرت خواهد بود در روز قيامت .
حضرت امام محمد باقر عليه السلام كه ياد ما كردن ياد خداست و ياد دشمن ما كردن از ياد شيطان است .
از حضرت صادق منقول است كه : حقتعالى را ملكى چند هست كه ايشان مى گردند در زمين هرگاه مى گذرند بر جماعتى كه ياد محمد و آل محمد مى كنند به يكديگر مى گويند بايستيد كه مطلب خود را يافتيم پس مى نشينند و با ايشان شريك مى شوند در آم امر پس چون ايشان برخيزند اگر بيمار شوند به عيادت ايشان مى روند و اگر بميرند به جنازه ايشان حاضر مى شوند و اگر غايب شوند جستجوى ايشان مى كنند.
در حديث ديگر فرمود ملائكه كه در آسمانهايند نظر مى كنند به سوى يك و دو و سه از شيعيان كه فضيلت آل محمد را ذكر مى كنند پس به يكديگر مى گويند كه نمى بينند اين جماعت را با كمى ايشان و بسيارى دشمنان ايشان فضيلت آل محمد را ذكر مى كنند پس طايفه ديگر از ملائكه در جواب ايشان مى گويند كه اين فضل خدا است به هركه مى خواهد مى دهد و خدا صاحب فضل بزرگ است .
در حديث معتبر منقول است كه : حضرت امام محمد باقر عليه السلام از ميسر پرسيدند كه آيا شما با شيعيان با يكديگر خلوت مى كنيد و از علوم اهل بيت و فضايل ايشان آنچه مى خواهيد مى گوئيد گفت بلى واللّه حضرت فرمود كه والله من دوست مى دارم كه با شما باشم در آم مجلس كه والله من بوى شما را و نسيم شما را دوست مى دارم بدرستيكه شما بر دين خدا و ملائكه ايد پس يارى كنيد ما را در شفاعت خود بپرهيزكارى از محرمات و سعى در طاعات .
د حديث ديگر فرمود كه جمع نمى شوند سه نفر از مؤ منان يا زياده مگر آنكه از ملائكه مثل ايشان جمع مى شوند و اگر چيزى از خدا مى طلبند ملائكه آمين مى گويند و اگر پناه به خدا مى برند از شرى دعا مى كنند ملائكه كه خدا آن بد را از ايشان دور گرداند و اگر حاجتى مى طلبند ملائكه از خدا سئوال مى كنند كه حاجت ايشان را برآورد و جمع نمى شوند سه يا زياده از انكار كننده گان حق اهل بيت مگر آنكه ده باربر ايشان از شياطين حاضر مى شوند و سخنى كه مى گويند شياطين هم به مثل سخن ايشان سخن مى گويند و اگر مى خندند با ايشان مى خندند و اگر مذمت دوستان خدا مى كنند با ايشان رفاقت مى كنند پس اگر كسى از مؤ منان مبتلا شود به همنشينى از ايشان چون شروع كنند به مذمت دوستان خدا برخيزد و شريك و همنشين شيطان نباشد وكه هيچكس تاب مقاومت غضب خدا ندارد و لعنت خدا بر هيچ چيز دفع نمى كند و اگر نتواند برخيزد به دل انكار كند و اندك ساعتى برخيزد و بازگردد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه : هيچ چيز شيطان و لشكرهاى او را مثل رفتن برادران مؤ من به ديدن يكديگر از براى خدا به درستى كه دو كه با يكديگر برمى خورند وى اد خدا مى كنند پس فضيلت ما اهل بيت را ياد مى كنند بر روى شيطان هيچ پاره گوشت نمى ماند مگر آنكه فرو مى ريزد تا آنكه روحش به استغاثه مى آيد از شدت المى كه از اين امر مى بايد پس ملائكه آسمانها و خازنان بهشت بر اين معنى مطلع مى شوند و او را لعنت مى كنند و هيچ ملك مقربى نمى ماند مگر آنكه او را لعنت مى كند پس نااميد و محروم و مطرود بر زمين ميافتد.
از حضرت رسول ص منقول است كه : زينت دهيد مجالس خود را به ذكر فضايل على بن ابيطالب عليه السلام كه در او هفتاد خصلت از خصلتهاى پيغمبران هست .
در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى بارى برادرم على بن ابيطالب فضيلتى چند قرار داده است كه از بسيارى احصاى آن نمى توان كرد پس هر كه يك فضيلت از فضايل او را ذكر كند از روى اقرار و اذعان گناهان گذشته و آينده اش آمرزيده شود هرچند در قيامت با گناه جن و انس بايد و هر كه يك فضيلت از فضايل او را بنويسد تا علامتى از آن كتاب باقى باشد ملائلكه از براى او استغفار كنند و هر كه گوش دهد به فضيلتى از فضايل آن حضرت خدا بيامرزد گناهانى را كه به گوش دادن كرده باشد و هر كه نظر كند به نوشته كه فضيلتى از فضايل آن حضرت در آن نوشته باشد خدا بيامرزد از او گناهانى را كه به چشم كرده باشد.
در حديث ديگر فرمود كه هر كه به يك راهى رود براى طلب علم حقتعالى راهى براى او بگشايد به سوى بهشت به درستى كه ملائكه بالهاى خود را مى گذراند از براى طلب كننده علم با رضا و خوشنودى و استغفار مى كنند از براى طلب كننده علم هر كه در آسمان و هر كه در زنين است حتى ماهيان دريا و فضل عالم بر عابد مانند فضل ماه است در شب چهارده بر ساير ستارگان .
در حديث ديگر فرمود اف باد بر مردمى كه در هر جمعه خود را از كارهاى دنيا فارغ نسازد براى ياد گرفتن مسائل دين خود و در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى مى فرمايد كه مذاكره علم در ميان بندگان من دلهاى مرده را زنده مى كند.
در حديث ديگر فرمود كه با يكديگر مذاكره كنيد و ملاقات كنيد و حديث نقل كنيد كه حديث جلا مى دهد دلها را و بدرستى كه دلها زنگ مى گيرند چنانچه شمشير زنگ مى گيرد و جلاى دلها به حديث است .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : مذاكره علم ثواب نماز مقبول دارد.
فصل يازدهم : در مشورت كردن با برادران و آداب آن
ازامير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : نفس خودرا بمخاطره ها مياندازد كسيكه مستغنى ميشود براى خود از راءى ديگران .
درحديث ديگر فرمود كه مشورت كن باجماعتى كه ازخدا ترسند و دوستدار برادران مؤ من را بقدر پرهيزكارى ايشان و بپرهيز از زنان بد و ازنيكان ايشان در حذر باش و اگر تورا بنيكى امر كنند مخالفت كن ايشان را تا طمع نكنند درآنكه موافقت ايشان كنى در بديها.
درحديث ديگر فرمود كه من بيزارم از كسى كه مسلمانى با اومشورت كند و آنچه خيراو را در آن داند نگويد.
ازحضرت رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول استكه : هرگروهى كه با يكديگر مشورت كنند و درميان ايشان كسى باشد كه نامش محمد يااحمد يا محمود يا حامد باشدو در مشورت ايشان داخل باشد البته آنچه خير ايشان است بر ايشان ظاهرميشود.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : بعمار ساباطى فرمود كه اگرخواهى كه نعمت الهى براى تو مستقيم باشد و مروت تو كامل باشد و زندگانى تو نيكو باشد در امور خود مشورت مكن بابنده و بامردن دون .
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : مشورت مكن باجبان ترسان كه راه بدرشدن را برتو تنگ ميكند ومشورت مكن بابخيل كه مانع ميشود تورا ازرسيدن بغايت مقصودخود و مشورت مكن با كسيكه حرص دنيا داشته باشد كه زينت ميدهد براى تو هر راى را كه بدتر است .
درحديث ديگر فرمود كه ياعلى كسى كه طلب خير ازخدا ميكند حيران نمى شود و كسيكه در كارها با مردم مشورت ميكند و پشيمان نميشود و حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) فرمود كه هلاك نمى شود كسى كه مشورت كند.
درحديث ديگر منقول است كه : بسيار بود كه حضرت امام رضا ((عليه السلام )) با آن عقل كامل مشورت ميفرمود با سياهى از غلامان خود وميفرمود كه بسا باشد كه خدا خيرمارا بر زبان او جارى سازد.
دراحاديث معتبره منقول است كه : با عاقل ديندار پرهيزكار مشورت كن و چون چيزى بگويد خلاف آن مكن كه مورث فساد دنيا و آخرت توميشود.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : هركه برادر مؤ منش با اومشورت كند و آنچه محض خير او داند نگويد خدا عقل و راءيش را برطرف ميكند.
درحديث ديگر فرمود كه مشورت كردن حدى چند دارد كه هركه آنها را نداند مضرت مشورت براى بيش از منفعت است اول آنكه كسى كه با اومشورت ميكند عاقل باشد دوم آنكه آزاد و متدين باشد سيم آنكه برادر و دوست و يار او باشد چهارم آنكه او را بر تمام سر خود مطلع گرداند كه چنانچه خود جهات آن امر منتفع ميشوى بمشورت و اگر آزاد و دين دار است آنچه حق سعى است ميكند در خيرخواهى تو و اگر يار و دوستدار تواست چون راز خود را باو گفتى افشا نميكند و بدانكه از براى فضيلت مشورت واهتمام در همين كافى است كه حقتعالى پيغمبر خو را كه عقل مكنونات بود در قرآن مجيد امر بمشورت فرموده است كه : وَشاوِرْهُمْ فى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ يعنى مشورك كن با اصحاب خود در امور پس چون عزم كردى پس توكل كن برخدا.
فصل دوازدهم : درآداب نامه نوشتن
ازحضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : مهربانى ومواصلت ميان برادران مؤ من در حضر باينست كه بديدن يكديگر بروند و در سفر باينستكه نامه بيكديگر بنويسد.
درحديث صحيح از آنحضرت منقول است كه : جواب كتابت نوشتن واجبست مانند جواب سلام گفتن .
درحديث فرمود كه ترك مكن نوشتن بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ رابهتر ازساير چيزها كه مينويسى بنويسى .
درحديث موثق از آن حضرت پرسيدند كه در نامه ابتدا باسم آن شخص كه نامه را باو مينويسد پيش از نام خود كردن چون است فرمود باكى نيست اين اكراميست كه اورا ميكند.
درحديث ديگر منقول است كه : آن حضرت امرفرمود كه نابجائى بنويسد چون بدست آنجناب دادند فرمود كه چگونه اميد داريد كه آنچه درنامه نوشته ايد بعمل آيد و حال آنكه انشاءالله درجاهائى كه مناسبست ننوشته ايد پس فرمود كه بين هرجا كه انشاءالله ندارد بنويس .
درروايت صحيح ازحضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه : چون نامه را نوشتيد خاك بر روى نامه بپاشيد كه حاجت بهتر روا ميشود.
درحديث ديگر منقول است كه : حضرت امام على نقى ((عليه السلام )) در اول نامه مينوشتند بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَذْكُرُ اِنْشاءَ اللّهُ وفرمودند كه اگر بگويم كسى كه ترك ميكند گفتن ونوشتن بسم الله را دركارها ونوشته ها مثل كسى است كه نماز را ترك كند هرآينه راست گفته ام .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : از نامه نوشتن هركس استدلال بر عقل و بينائى او ميتوان كرد و از رسول و ايلچى او استدلال برفهم و زيركى او ميتوان كرد.
درحديث ديگر فرمود كه چون رقعه يانامه براى حاجتى نويسى و خواهى كه آن حاجت برآيد بقلم بيمداد بر سر رقعه بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اِنَّ اللّهَ وَعَدَ الصّابرينَ اَلْمَخْرَجَ مِمّا يَكْرَهُونَ وَالرِزْقَ مِنْ حَيْثُ لايَحْتسبُونَ جَعَلْنا اللّهُ وَاِيّاكُمْ مِنَ الذينَ لاخَوف عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ راوى گفت كه هرگاه چنين ميكردم حاجتم برآورده مى شد.
درحديث صحيح منقول است كه : ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) پرسيدند كه كاغذها نزد ما جمع ميشود آيا بآتش مى توان سوزاند هرگاه در آنها نام خدا باشد فرمود كه نه بلكه اول بآب بشويند.
درحديث صحيح ديگر منقول است كه : ازحضرت پرسيدند كه نامى از نام هاى خدا را با آب دهان محو توان كرد فرمود كه بپاكترين چيزيكه بيابيد محو كنيد.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : كتاب خدا و نام خدا را به پاك ترين آنچه مييابيد محو كنيد ونهى فرمود از آنكه بسوزانند قرآن را واز آنكه بقلم محو كند ودربعضى ازنسخه ها بجاى قلم قدم است .
باب دوازدهم درآداب خانه داخل شدن و بيرون رفتن .
فصل اول : درگشادگى خانه
درحديث حسن از حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : از سعادت آدمى آنستكه خانه او گشاده باشد.
درحديث صحيح منقول است كه : حضرت امام موسى ((عليه السلام )) خانه خريدند و يكى از مواليان خود را فرمودند كه درآن خانه ساكن شو كه خانه تو تنگست آن شخص گفت كه اين خانه اى است كه پدرم احداث كرده است بدر نمى توانم رفت فرمود كه هرگاه پدر تو احمق باشد تو نيز ميبايد احمق باشى ؟
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : سه چيز است كه موجب راحت مؤ منند خانه گشاده كه عيبها و امو مخفى او را از مردم پنهان دارد و زن صالحه كه بر امور دنيا وآخرت اورا يارى نمايد و دخترى ياخواهرى كه اورا ازخانه بيرون كند يا بمردن يابشوهر دادن .
ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه : نيكى زندگانى درگشادگى خانه و بسيارى خدمتكاران است .
درحديث ديگر فرمود كه زيادتى لذت دنيادرفراخى خانه و بسيارى دوستان است .
ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه : از مشقت زندگانيست خانه تنگ .
درروايت ديگر ديگر منقول است كه : شخصى از انصار از تنگى خانه شكايت برسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) حضرت فرمود كه به آواز بسيار بلند از خدا بطلب كه گشادگى در خانه تو بدهد.
در حديث ديگر فرمود كه از سعادت آدمى آنست كه فرزندش با و شبيه باشد و زن خوشروى ديندار داشته باشد و چهار پاى راهوار داشته باشد و خانه گشاده داشته باشد.
در حديث ديگر فرمود كه شومى خانه در تنگى ساحت و بدى همسايگان و بسيارى عيبهاى آنست .
در حديث ديگر فرمود كه چهار چيز است كه از سعادت است زن صالحه و خانه فراخ و همسايه شايسته و مركب نيكو و چهار چيز است كه از شقاوت است همسايه بد و زن بد و خانه تنگ و مركب بد.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : از تلخى زندگانى است از خانه بخانه نقل كردن و نان از بازار خريدن .
فصل دوم : در مذمت تكلف بسيار در خانه كردن و بسيار بلند ساختن
در حديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : هر كه مالى را از غير حلال كسب كند حقتعالى بر او مسلط مى گرداند عمارت كردن و خاك و آب را كه آن مال حرام را در آنجا ضايع كند.
در حديث ديگر فرمود كه هر بنائى كه زياده بر قدر احتياج باشد در قيامت و بالست بر صاحبش .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه عمارت كند زياده از آنچه در آن سكنى نمايد در قيامت او را تكليف مى كنند كه آن را بردارد.
از حضرت امام على نقى ((عليه السلام )) منقول است كه : خدا در زمين خود بقعه چند قرار داده است كه آنها را مرحومات مينامند كه دوست مى دارد كه نام او را در آن بقعه ها ببرند و او راب خوانند و اجابت دعاى ايشان بكنند و خدا در زمين بقعه چند قرار داده است كه آنها را منتقمات مى نامند كه دوست مى دارد كه نام او را در آن بقعه ها ببرند و او را بخوانند و اجابت دعاى ايشان بكنند و خدا در زمين بقعه چند قرار داده است كه آنها را منتقمات مى نامند پس چون كسى مالى را از غير حلال كسب كرده باشد خدا يك زمين از آن زمين ها را بر او مسلط مى گرداند كه آن مال را در آنجا صرف نمايد.
در حديث ديگر منقول است كه : حضرت اميرالمؤ منين از در خانه شخصى گذشتند كه از آجر ساخته بودند پرسيدند كه اين در خانه كيست شخصى گفت كه از فلان مرد مغرور پس بدر خانه ديگر گذشتند كه صاحبش به آجر ساخته بود حضرت فرمود كه اين خانه از مغرور غافل ديگر است .
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هر كه خانه بنا كند از براى ريا و سمعه كه مردم ببينند و بشنوند در روز قيامت آنخانه را تا هفتم طبقه زمين آتشى كنند افروخته و در گردن او اندازند پس او را در جهنم اندازند و هيچ چيز او را نگاه ندارد تا قهر جهنم مگر آنكه توبه كند پرسيدند كه يا رسول اللّه براى ريا و سمعه ساختن چه معنى دارد فرمود يعنى زياده از قدر حاجت بسازد براى آنكه زيادتى كند بر همسايگان و فخر و مباهات كند با برادرانش .
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه حق تعالى ملكى را موكل گردانيده است بعمارت كه هر كه سقف خانه اش را زياده از هشت ذرع بلند كند به او مى گويد كه تا كجا مى خواهى بروى اى فاسق .
در روايت ديگر اى فاسق ترين فاسقان .
در چند روايت معتبر وارد شده است كه هر كه سقف خانه را زياده از هشت ذرع بلند كند جنيان و شياطين در آن خانه جا مى كنند.
درحديث ديگر منقول است كه : شخصى شكايت كرد بحضرت صادق ((عليه السلام )) كه جنيان آزار اهل خانه و عيال من ميكنند حضرت پرسيدند كه ارتفاع سفق خانه تو چه مقدار است گفت ده ذرع است حضرت فرمود كه از زمين تا هشت ذرع بپيما و از مابين هشت تا ده آية الكرسى بنويس بر دورخانه زيرا كه هركه خانه كه ارتفاع آن زياده از هشت ذرع است جنيان در آن خانه حاضر مى باشد و درآنجا سكنى ميكنند.
درچند حديث ديگر منقول است كه هر خانه كه ارتفاعش زياده از هشت ذرع باشد بر سر هشت ذرع آية الكرسى بنويس .
درحديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) شكايت كرد كه جنيان مارا از خانه بدر كرده اند حضرت فرمود كه سقف خانه هاى خود را هفت ذرع كنيد و كبوتر در اطراف خانه جابدهيد راوى گفت كه چنين كردم ديگر بدى نديدم .
درحديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه : بناكن خانه خود را هفت ذرع كه آنچه زياده ازهفت ذرع است شيطان در آنجا ساكن ميشود زيرا كه شيطان درآسمان و زمين نميباشد بلكه در ميان هوا ميباشد.
در روايت معتبر منقول است كه : ابو خديجه گفت كه درخانه حضرت صادق ديدم آية الكرسى بر دور حجره نوشته بودند و در جانب قبله نمازگاه آن حضرت نيز آية الكرسى نوشته اند.
فصل سوم : درنقاشى كردن و تصوير كشيدن و صورت صاحب روحى راساختن كهسايه داشته باشد
مشهور ميان علما آنست كه حرام است وچنين صورتى را بر ديوارها وجامه ها نقش كردن مكروه است و بعضى بحرمت قائل شده اند و احوط آنست كه طلا كارى نكنند و مطلقا صورت نكشند حتى صورت درخت و امثال آن خصوصا صورت انسان كه تمام باشد واگر صورتى كشيده باشند بهتر آنست كه آنرا ناقص كنند مثل آنكه چشمش را كور كنند يا عضوى از آنرا محو كنند.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه جبرئيل گفت كه يا محمد پروردگارت سلام ميرساند و تو را نهى مى كند از مثال ها و صورتها كشيدن در خانه ها.
دراحاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه جبرئيل گفت كه ما گروه ملائكه داخل خانه نميشويم آن در آن سگ باشد يا صورت بدنى باشد يا ظرفى باشد كه درآن بول كنند.
دراحاديث معتبره وارد شده است كه هركه صورتى بسازد درقيامت او را عذاب كنند كه جان در آن صورت بدمد ونتواند دميد.
درحديث مؤ ثق منقول است كه حضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيدند از بالش و فرشى كه صورت داشته باشد و فرمود كه باكى نيست كه درخانه باشد درصورتيكه پامال شود و بررويش نشينند راه روند.
درحديث حسن ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه باكى نيست كه صورتها درخانه باشد اگر سرش را تغيير دهند و ساير بدنش بحال خود باشد.
درحديث صحيح از حضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه نماز مكن درخانه كه صورتى در برابر تو باشد مگر آنكه چاره نداشته باشى پس سرآن صورت را قطع كن و نماز بكن .
درچند حديث معتبر از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) مرا بمدينه فرستادند كه هرصورتى كه باشد محو كنم و قبرهاى بلند را هموار كنم و سگها را بكشم .
درحديث ديگر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه عمارت بر بالاى قبرها مكنيد وصورت در سقف خانه ها مكشيد كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) از اين دوچيز كراهت داشتند.
درحديث ديگر از آنحضرت پرسيدند كه از كشيدن صورت درخت وآفتاب وماه فرمود كه باكى نيست اگر صاحب حيوة نباشد.
فصل چهارم : درآداب فرش خانه
ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه سه چيز است كه از مروت است نيگوئى چهار پا و غلام خوش رو وفرش نفيس .
ازحضرت صادق منقول است كه آدمى را فرشى از براى خود و فرشى از براى زوجه خود و فرشى از براى مهمان در كار است و زياده از اين از شيطان است .
درروايت ديگر منقول است كه درخانه امام زين العابدين ((عليه السلام )) بالشها و نمدها بود كه درآنها مثالها و صورتها و شكلها بود و بر روى آنها مى نشستند.
درحديث ديگر منقول است كه جمعى در منزل شما چيزى چند مى بينيم كه خوش نمى آيد مارا حضرت فرمود كه ما زنان ميخواهيم و مهر ايشان را مى دهيم آنچه ميخواهند از براى خود مى خرند آنها ازما نيست .
درحديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت امام محمد باقر رفت ديد كه آنجناب درخانه مزينى نشسته اند كه فرشهاى نيكو درآن گسترده اند پس روز ديگر رفت ديد كه درخانه نشسته اند كه بغير از حصير چيزى درآنخانه نيست و خود پيراهن گنده پوشيده اند پس حضرت فرمود كه آنچه ديروز ديدى آنخانه از من نبود از زوجه من بود و ديروز روز نوبت اوبود.
درحديث صحيح منقول است كه شخصى بحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) عرض كرد كه شخصى مى نشيند بر فرشى كه در آن صورتها هست فرمود كه عجمان تعظيم مى كنند چنين فرشى را و ما دشمن مى داريم آن را.
درحديث صحيح ديگر منقول است كه از حضرت امام موسى ((عليه السلام )) پرسيدند از فراش حرير و ديبا آيا بر روى آن ميتوان خوابيد و تكيه كرد و نماز كرد حضرت فرمود كه در زير مياندازى و بر رويش ميايستى اما سجده برآن نميكنى .
در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام رضا ((عليه السلام )) در تابستان بر روى حصير مى نشستند و در زمستان بر روى پلاس و در خانه جامه هاى گنده مى پوشيدند و چون بيرون ميامدند براى مردم زينت ميكردند.
در روايت معتبره منقول است كه چون حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) حضرت فاطمه را تزويج كردند پوشش ايشان عبائى بود و فرش ايشان پوست گوسفندى بود و بالش ايشان پوستى بود كه ميانش را ليف خرما پر كرده بودند.
درحديث ديگر منقول است كه حضرت صادق ((عليه السلام )) فرمود كه بسيار است كه نماز ميكنم ودر پيش روى من بالشى هست كه درآن صورت مرغان هست پس جامه بر روى آن بالش مياندازند و نماز ميكنم و فرشى چند از شام براى من بهديه آوردند و در آنها صورت مرغان نقش كرده بودند فرمودم كه سرهاى ايشان را تغير دادند و بصورت درخت كردند.
درحديث ديگر منقول است كه از آن جناب پرسيدند كه گاهست كه فرشها نزديك ما ميگسترند كه درآنها هست حضرت فرمود كه چيزى را كه فرش كنند و پهن كنند و بر رويش راه روند باكى نيست اما صورتهائكيه بر ديوار و كرسى نصب كنند خوب نيست .
فصل پنجم : در آداب عبادت كردن در خانه
درحديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه جناب امير المؤ منين ((عليه السلام )) حجره درخانه مقرر فرموده بودند كه درآنجا بغير از فرشى و شمشيرى و مصحفى ديگر چيزى نبود در آن حجره نماز ميكردند.
درحديث موثق ديگر فرمود كه حضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) حجره درخانه خود قرار داده بودند كه نه بسيار كوچك و نه بسيار بزرگ از براى نماز گاه خود و چون شب ميشد طفلى را با خود بآن حجره ميبردند و در آنجا نماز ميكردند.
درحديث موثق ديگر منقول است كه آنحضرت نوشتند بمسمع كه دوست مى دارم از براى تو كه در خانه خود نماز گاهى قراردهى و دوجامه كهنه گنده بپوشى و بآن موضع بروى و از خدا سؤ ال كنى كه ترا از آتش جهنم آزادكند وترا داخل بهشت كند و دعاى نامشروع مكن و نفرين بر كسى مكن .
درحديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه منور گردانيد خانه هاى خود را بتلاوت قرآن وخانه هاى خود را مثل گور مكنيد چنانچه يهود و نصارى كردند كه نماز را در معبدهاى خود ميكردند و خانه هاى خودرا معطل مى گذاشتند بدرستى كه خانه كه درآن تلاوت قرآن بسيار شود خير آن خانه بسيار ميشود و اهلش برفاهيت ونعمت ميباشند و آن خانه روشنى ميدهد اهل زمين را.
درحديث حسن از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه خانه كه مسلمانى در آن قرآن خواند اهل آسمان آن خانه را بيكديگر مينمايند چنانچه كواكب آسمان را اهل زمين بيك ديگر مينمايند.
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه خانه كه درآن قرآن خوانده ميشود و يادخدا در آنخانه كرده ميشود بركت آنخانه بسيار ميشود و ملائكه حاضر ميباشند و شياطين دور ميشوند و روشنى ميدهد اهل آسمانرا چنانچه ستاره ها اهل زمين را روشنى ميدهند و خانه كه در آن قرآن خواند نشود و ياد خدا در آن نكنند بركت آن خانه كم ميباشد و ملائكه دورى ميكنند و شياطين در آنخانه حاضر ميباشند.
فصل ششم : در نگاهداشتن حيوانات درخانه خصوصا كبوتر وخروس
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه حيوانات درخانه بسيار نگاه داريد شياطين بآنها مشغول شوند و طفلان شما را ضرر نرسانند.
ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه خوبست حيوانات در خانه نگاه داشتن مثل كبوتر و مرغ و بزغاله تا آنكه اطفال جنيان باايشان بازى كنند و با اطفال شما بازى نكنند.
درحديث معتبر منقول است كه شخصى بحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) شكايت كرد از تنهائى حضرت فرمود كه يكجفت كبوتر درخانه نگاه دار.
درحديث صحيح ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه كبوتر از مرغان پيغمبران است .
درحديث حسن ديگر فرمود كه كبوتران حرم نسل كبوتر چندند كه حضرت اسماعيل ((عليه السلام )) نگاه داشته بودند و با آنها انس ميگرفتند پس مستحبست كه در خانه كبوترى چند نگاه دارند كه بالشان را چيده باشند ك به آنها انس بگيرند.
درحديث ديگر فرمود كه هر خانه كه درآن خانه كبوتر باشد آفتى از جن باهل آن خانه نميرسد زيرا كه بى خردان جن بازى ميكنند درخانه كه كبوتر درآن خانه هست مشغول آن ميشوند وتوجه آدمى نميشوند.
درحديث ديگر فرمود كه كبوتر در خانه نگاه داريد كه دوست داشتنى است و دعاكرده حضرت نوح است و هيچ چيز در خانه مثل آن باعث انس نميشود.
از جناب امام موسى منقول است كه هر بالى كه كبوتر ميزند باعث نفرت و گريختن شياطين ميشوند.
در روايت ديگر از داود بن فرقد منقول است كه گفت در خانه حضرت صادق كبوتر راعبى ديدم كه بسيار ميخواند حضرت فرمود كه ميدانى كه اين كبوتر چه ميگويد گفتم نه فرمود كه نفرين مى كند برقاتلان جناب امام حسين ((عليه السلام )) پس ايشان را درخانه خو دنگاه داريد.
در حديث ديگر منقول است كه راوى گفت كه آنجناب را ديدم كه از براى كبوترى چند كه در خانه آنجناب بودند نان ريزه ميكردند.
درحديث ديگر از عبدالكريم منقول است كه گفت رفتم بخانه آنجناب ديدم كه سه كبوتر سبز درخانه آنجناب بود عرض كردم كه اينها خانه را كثيف ميكنند حضرت فرمود كه مستحب است نگاه داشتن اينها درخانه .
درحديث ديگر فرمود كه در خانه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) يك جفت كبوتر سرخ بود.
در حديث ديگر فرمود كه جناب اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) چاهى كنده بودند خبردادند بآنجناب كه جنيان سنگ درآنچاه مى اندازند حضرت آمدند و برسر آنچاه ايستادند و فرمودند كه دست از اين عمل برداريد و اگر نه كبوتر در اين چاه جا ميدهم پس فرمود كه صداى بال كبوتر شياطين را دفع ميكند.
ازمحمد بن كرامه منقول است كه گفت بخدمت حضرت امام موسى ((عليه السلام )) رفتم يك جفت كبوتر ماده سياه بود وحضرت نان از براى آنها ريز مى كردند و فرمودند كه اينها درشب حركت ميكنند و مونس منند و هر مرتبه كه در شب بال ميزنند جنيان و شياطين كه داخل خانه شده اند دفع ميكنند.
درحديث چند ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه كبوتر را كه بجاى دور ميفرستند تا ى فرسخ راه ميرود و از روى دانائى بر ميگردد و آنچه زياده از اين است از روى دانائى نيست بلكه نان خورش وتقدير آنرا مياورد.
در چند حديث منقول است كه كبوتر خانه گى يا كبوتر باهو ياد خدا بسيار مى كنند و اهلبيت را دوست ميدارند و صاحب خانه را دعا مى كنند كه خدا شمارا بركت دهد.
درحديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه خروس بال گشاده سفيدى كه در خانه باشد آنخانه وهفت خانه دور آنخانه را از بلاها نگاه مى دارد و يك بال زدن كبوتر دو رنگ بهتر است از هفت خروس سفيد.
در حديث ديگر فرمود كه خروس سفيد يار من ويار مؤ منى است .
ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه در خروس پنج خصلت از خصلتهاى پيغمبران هست سخاوت و شجاعت و شناختن وقت نمازها و بسيار جماع كردن و غيرت و ازحضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه فرياد كردن خروس نماز او است و بال زدنش ركوع وسجود او است .
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه دشنام مدهيد خروس را كه از براى نماز مردم را بيدار ميكند.
فصل هفتم : درنگاه داشتن گوسفند وبز درخانه
درحديث موثق ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه اهل خانه كه يك گوسفند نگاه دارند خداوند روزى گوسفند را بايشان بدهد و روزى ايشان را زياد كند وفقر از ايشان يك منزل دور شود و اگر دوگوسفند نگاه دارند خدا روزى آنها را برساند و روزى ايشان را زياد كند و پريشانى از ايشان دو منزل دور ميشود و اگر سه گوسفند نگاه دارند حقتعالى روزى آنها را برساند و روزى ايشان را زياد گرداند و پريشانى از ايشان در اصل برطرف شود.
ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه هر اهل خانه كه نزدايشان گوسفند شير دهى باشد هر روز دومرتبه ملائكه بايشان كويند خدا شمارا بركت دهد.
درحديث ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هر مؤ منى كه در خانه او يك بز شيرده باشد هر روز يك مرتبه ملكى در طرف صبح ايشان را دعا كند كه مطهر وپاك باشيد شما و خدا بركت دهد شمارا و نيكوباد احوال شما و نيكو باد نان خورش شما و اگر دو بز شيرده باشد هر روز دومرتبه ملك چنين دعا كند.
درحديث معتبر منقول است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) باعمه خود فرمود كه چه مانع است ترااز آنكه در خانه خود بركتى نگاه دارى گفت يا رسول الله بركت كدام است فرمود كه گوسفندى كه شير دهد پس فرمود كه هركه درخانه او گوسفند شيرده يا بز شيرده يا گاو شيرده باشد باعث بركت خانه او ميشود.
درحديث ديگر فرمود كه حقتعالى سه بركت فرستاده است آب و آتش و گوسفند.
درحديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هر اهل خانه كه سى گوسفند در هر پسين داخل خانه ايشان شوند ملائكه نگاهبانى ايشان ميكند تا صبح .
درحديث ديگر فرمود كه گوسفند نگاه دار و شتر نگاه مدار و حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) فرمود كه نيكو ماليست گوسفند.
درحديث ديگر فرمود كه چون گوسفند نگاه داريد خوابگاه ايشان را پاكيزه كنيد وخاك از بدنشان پاك كنيد.
فصل هشتم : دربيان احوال ساير طيور و ذكر بعضى از حيوانات كه كشتن ايشان روااست يا روانيست
درحديث معتبر منقول است كه فاخته در خانه حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) بود آنحضرت روزى شنيدند كه او خوانندگى ميكرد فرمود كه ميدانيد چه ميگويد گفتند نه فرمود كه ميگويد فقدتكم فقدتكم يعنى نيست شويد نيست شويد پس فرمود كه ما آنرا دفع ميكنيم پيش از آنكه آن مارا دفع كند پس فرمود كه آنرا كشتند.
درحديث ديگر منقول است كه روزى حضرت صادق ((عليه السلام )) بخانه اسماعيل فرزند خود آمدند ديدند كه فاخته را در قفس كرده و فرياد مى كند حضرت فرمود كه ايفرزند چه باعث شده است تورا كه اين فاخته را نگاه داشته مگر نميدانى كه نفرين ميكند صاحب خانه را پس آنرا نيست كنيد پيش از آنكه آن شمار نيست كند.
درحديث معتبر منقول است كه روزى حضرت صادق ((عليه السلام )) نشسته بودند شخصى گذشت و پرستك كشته در دست داشت حضرت بر جستند و آنرا از دست او گرفته بر زمين زدند و فرمودند كه آيا عالم شما امر كرده است شمارا كه اين مرغ را بكشيد يا فقيه شمابدرستى كه خبرداد مرا پدرم از جدش كه رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نهى فرمود ازكشتن شش جانور مگس عسل و مورچه وزغ و صرد و هدهد و پرستك امامگس عسل زيرا كه پاكيزه ميخورد و پاكيزه از اوجدا ميشود و آنست چيزيكه خدا باووحى كرده است كه نه ازجن است و نه از انس در آنجا كه فرموده است وَاِذْ اَوْحى رَبُّكَ اِلَى النَّحْلِ واما مورچه زيرا كه قحطى در زمان حضرت سليمان بهم رسيد و بطلب باران آنحضرت با اصحاب خود بيرون رفتند ناگاه مورچه را ديد آنحضرت كه بر پا ايستاده ودست بآسمان دراز كرده و ميگويد پروردگارا مارا از جمله آفريدهائى توئيم واز روزى تو بى نياز نيستيم پس روزى ده بما از نزد خود و مارا مگير بگناهان بى خردان از فرزندان آدم پس حضرت سليمان گفت كه برگرديد كه حقتعالى بدعاى ديگرى شمارا باران داد و اما وزغ زيرا كه چون نمرود آتش براى حضرت ابراهيم ((عليه السلام )) افروخت جانوران زمين از خدا رخصت طلبيدند كه آب بر آن آتش بريزند حقتعالى هيچ يك را رخصت نفرمود بغير ازوزغ پس دوثلث آن از آتش سوخت و يك ثلث باقى ماند واما هدهد زيرا كه آن دليل حضرت سليمان ((عليه السلام )) بود بسوى ملك بلقيس و اما صرد مرغيست كه سر بزرگى دارد و گنجشك را شكار ميكند زيرا كه راهنماى حضرت آدم بود از بلاد سر انديب تا بلاد جده يكماه واما پرستك زيرا كه گرديدن آن در هوا براى تاءسف و اندوهيست كه بر مظلوميت اهل بيت رسالت پناه عليهم السلام دارد و تسبيحش خواندن سوره حمد است مگر نمى بينى كه در آخر خوانندگى ميگويد وَلاالضّالينَ.
درحديث صحيح منقول است كه ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) پرسيدند از كشتن مورچه حضرت فرمود كه مكش مگر آنكه تورا آزار كند و پرسيدند از كشتن هدهد فرمودند كه آزارش مكن و مكش و ذبح مكن كه نيكو مرغيست آن .
درحديث ديگر ازحضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نهى فرمود ازكشتن پنج جانور صرد و صوام كه مرغيست در ميان نخلستان ميباشد و معروفست و هدهد و مگس عسل ومورچه و وزغ و امر بكشتن پنج جانور فرمود كلاغ و كور كوره و مار و عقرب و سگ درنده و درحديث ديگر فرمود كه هركه مارى رابكشد چنانست كه كافرى را كشته است .
درحديث موثق منقول است كه ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) پرسيدند از كشتن مار حضرت فرمود كه حضرت رسول فرمود كه هركه مار را براى اين نكشد كه كشتن آن گناهست از من نيست اما اگر براى ان نكشى كه حيوانى است و بتو آزارى نميرساند باكى نيست .
درحديث ديگر منقول است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نهى فرمودند از آنكه حيوانى را بآتش بسوزانند.
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه كه خدايتعالى عذاب فرمودند زنيرا كه از براى آنكه گربه اى را بسته بود تا آنكه از تشنگى مرده بود.
درحديث معتبر منقول است كه باكى نيست بكشتن مورچه خواه آزارت بكند خواه نكند.
درحديث ديگر ازحضرت رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه پرستك را حرمت بداريد كه زياده از همه مرغان انس بمردم ميگيرد و در ذكرى كه مى كند سوره حمد ميخواند.
درحديث معتبر از حضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه در هربال هدهد بزبان سريانى نوشته است كه آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ يعنى آل محمد بهترين خلايقند.
درحديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه مخوريد هوجه را و دشنام باطفال مدهيد كه بازى كنند كه تسبيح خدا ميگويد، تسبيحش اين است لَعَنَ اللّهُ مُبْغِضى آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام يعنى خدا لعنت كند دشمنان آل محمد را.
در حديث ديگر ازحضرت على بن الحسين منقول است كه آن كاكلى كه بر سر جوجه است از دست ماليدن حضرت سليمان بهم رسيده است زيرا كه روزى نرى باماده خود خواست كه جمع شود وماده مضايقه ميكردنر گفت كه ميخواهم فرزندى بهم رسد كه خدا را ياد كند پس ماده راضى شد چون خواست كه تخم بگذارد نر گفت كه تخم را كجاميگذارى گفت كه ميخواهم دور از راه بگذارم نر گفت كه اگر نزيديك راه بگذارى بهتر است كه اگر كسى بيايد گمان كند كه براى دانه چيدن باينجا آمده ، آن چنين كرد چون نزيك شد كه جوجه را بيرون آورد ناگاه ديدند كه حضرت سليمان با لشكرش ميايند و مرغان بر سرش سايه كرده اند ماده گفت كه اينك سليمان با لشكرش رسيد و ميترسم كه ماوتخم ما را پامال كنند نر گفت كه حضرت سليمان مرد رحيم مهربانيست آيا نزد تو چيزى هست كه براى جوجه خود پنهان كرده باشى گفت بلى ملخى دارم كه از تو پنهان كرده ام براى جوجه خودآيا تو چيزى براى جوجه خود ذخيره كرده نر گفت بلى من خرمائى دارم ماده گفت كه پس تو خرماى خود را بردار و من ملخ را برميدارم و هر دو بخدمت سليمان ميرويم وهديه خود را ميگذاريم و حاجت خود را عرض ميكنيم و سليمان هديه را دوست ميدارد پس نر خرما را در منقال گرفت و ماده ملخ را بچنگال گرفت و هردو پرواز كردند و بنزد حضرت سليمان آمدند و آنحضرت بر روى تخت خود نشسته بود چنو ايشان را ديد دستها را گشودند نر بر دست راست آنحضرت نشست و ماده بر دست چپ و حضرت از حال ايشان سؤ ال فرمود، قصه خود را نقل كردند سليمان هديه ايشان را قبول نمود و لشكر خود را ازجانب تخم ايشان بجانب ديگر گردانيد و دست بر سر ايشان ماليد و دعا كرد براى ايشان ببركت پس باين سبب آن كاكل بر سر ايشان بهم رسيد.
درچند حديث معتبر وارد شده است كه جوجه را از آنها شكار مكنيد بلكه بگذاريد كه پرواز كنند بعد از آن ايشان را شكار كنيد و شب برسر آشيانه مرغان نرويد كه ايشان را شكار كنيد كه شب درامانند.
درحديث صحيح ازحضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه باكى نيست شب مرغانرا از آشيانها گرفتن لهذا علما گفته اند كه مكروهست كه شب مرغان را در آشيانه شكار كردن و جوجه را از آشيانه گرفتن و همچنين حيوانات را درشب كشتن مكروه است .
درحديث ديگر منقول است كه خدمت حضرت امام رضا ((عليه السلام )) تعريف حسن طاوس ميكردند حضرت فرمود كه هيچ حيوانى حسنش زياده از خروس سفيدنيست و خروس خوش آوازتر از آنست و بركتش بيشتر است وتو را آگاه ميكند دروقت نمازها و طاوس نفرين ويل و عذاب بر خود ميكند بآن گناهى كه كرده است و بآن سبب مسخ شده است .
درحديث ديگر منقول است كه طاوس يمانى بخدمت حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) آمد حضرت از او پرسيدند كه توئى طاوس گفت بلى حضرت فرمود كه طاوس مرغ شومى است كه بساحت هيچ گروهى داخل نمى شود مگر آنكه آواره ميكند ايشان را.
درحديث ديگر منقول است كه سالم بخدمت آنحضرت رفت چون نشست جمعى از گنجشكها فرياد ميكردند حضرت فرمود ميدانى كه چه ميگويند گفت نه فرمود ميگويند خداوندا ما آفريده چنديم از آفريده هاى تو وچاره نيست مارا از روزى تو پس طعام و آب بده مارا.
درحديث ديگر منقول است كه حضرت امام زين العابدين ((عليه السلام )) در چنين حالى فرمودند كه اينها تسبيح پروردگار خود ميگويند و طلب روزى خود را از خدا ميكنند.
درحديث معتبر از حضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه جغد در زمان سابق در خانه ها جا مى كرد و در وقت طعام خوردن نزديك خوان ميامد و طعام بنزدش ميريختند و ميخورد چون حضرت امام حسين ((عليه السلام )) را شهيد كردند از آبادانى بيرون رفت و در خرابه ها و كوهها و صحراها جا گرفت و گفت بد امتى هستيد شما فرزند پسغمبر خود را ميكشيد من ايمن نيستم از شما كه مرا بكشيد.
در چند حديث از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه تا جناب امام حسين ((عليه السلام )) را شيهد كردند جغد در روزها پيدا نميشود و همين در شب ظاهر ميشود و از آنروز قسم خورد كه در آبادانى جان گيرد و پيوسته روزها روزه مى باد و اندوهناك و چون شب ميشود افطار ميكند پيوسته ناله وگريه ميكند بر جناب امام حسين ((عليه السلام )) تاصبح .
درحديث ديگر از آنحضرت منقول است كه اگر نه اين بود كه مگس برطعام مى نشيند هرآينه همه كس بخوره مبتلا مى شدند.
درحديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه چون مگس در ظرف طعام بيفتد آنرا غوطه دهيد و بيندازيد كه در يك بالش زهر است و در بال ديگرش شفاست و آن بال زهر آلود در آب و طعام فرو ميبرد شما آن بال ديگر را هم فروبريد كه ضرر نرساند.
فصل نهم : درمنع ازنگاه داشتن سگ درخانه
درحديث حسن ازحضرت صادق منقول است كه مكروه است كه درخانه مرد مسلمان سگ بوده باشد.
درحديث موثق از آنحضرت منقول است كه هيچكس نيست كه سگى درخانه نگاهدارد مگر آنكه هر روز ثواب اعمالش يك قيراط كم ميشود.
در حديث صحيح ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه خير نيست در سگها مگر سگ شكارى يا سگ گله .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه نگاه مدار سگ شكارى را در خانه مگر سگ شكارى يا سگ گله .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه نگاه مدار سگ شكارى را در خانه مگر آنكه ميان تو واو درى باشد كه بر روى آن سگ بسته شود.
در حديث موثق ديگر فرمود كه سگهائى كه تمام بدن ايشان سياه است از جنند.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه سگها از ضعيفان جنند هرگاه طعام خوريد و سگى حاضر باشد يا طعامش بدهيد يا دورش كنيد كه نفس هاى بد دارند و ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه سگى كه سياه رنگ است يا سفيد رنگ باشد اينها از جنند و سگهاى ابلق مسخ شده اند و از جن و انس .
در حديث صحيح از ابو حمزه منقول است كه گفت درخدمت حضرت امام جعفر صادق بودم در ميان مكه و مدينه ناگاه آنحضرت ملتفت شدند بجانب چپ سگ سياه يك رنگى ديدند فرمودند كه چيست ترا خدا قبيح گرداند ترا چه بسيار تند ميروى ناگاه ديدم شبيه بمرغى شد و پرواز كرد پرسيدم كه اين چه چيز بود فرمود كه اين عثم نام دارد و پيك جنيان است در اين ساعت هشام مرده است او پرواز مى كند بهرشهرى و خبر مرگ اورا ميرساند.
درحديث ديگر منقول است كه حضرت رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) رخصت دادند جماعتى را كه خانه هاى ايشان دور باشد از آبادانى كه سگ نگاه دارند.
درحديث معتبر ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه از پى شكار بسيار مرويد كه بيم ضرر است بر شما وچون صداى سگ و فرياد خر را بشنويد پناه بريد بخدا از شر شيطان رجيم زيرا كه آنها مى بينند چيزى كه شما نمى بينيد.
درحديث موثق منقول است كه حيوانات را بايكديگر بجنگ انداختن خوب نيست مگر سگ كه به تازند بر حيوانات براى شكار كردن .
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه هر حيوانيكه سگ تعليم كرده شكار كند و اگر برسى و جان داشته باشد آنرا ذبح كن و اگر جان نداشته باشد حلال است اگر در وقت فرستادن سگ بسم الله گفته باشى و هرچه را حيوانات ديگر شكار كند يا سگى شكار كند كه آنرا شكار كردن نياموخته باشند و اگر برسى وقتيكه جان داشته باشد و آنرا بكشى حلال است واگر نه حرام است و هر حيوانى را كه شكاركنى به تير پيكان دار يابى بى پيكان كه در بدنش فرو رود وآنرا بكشد اگر برسى و جان داشته باشد آنرا ذبح كن وار جان نداشته باشد اگر نام خدا برده در وقت تير انداخت حلال است و همچنين اگر بشمشير ونيزه وحربهاى ديگر شكار كنى اين حكم را دارد و اگر بسنگ يا تفنگ يا كمال گلوله و ساير چيزها كه آهنى ندارد و بسنگينى ميكشد شكار كنى اگر وقتى برسى كه جان داشته باشد و بكشى حلال است و اگرنه حرام است .
درحديث معتبر از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه شكارى كه سگ سياه يك رنگ بكند، مخوريد زيرا كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) امر فرموده كه چنين سگى را بكشند و علما حمل بر كراهت كرده اند و همچنين نهى وارد شده است از خوردن شكارى كه سگى بكند كه يهودى يا نصرانى يا مجوسى آنرا تعليم كرده باشند و اين را نيز حمل بر كراهت كرده اند و همچنين مكروهست ماهى را شكار كردن در روز جمعه پيش از نماز و در شكار ماهى شرط است كه آن را زنده از آب بدر آورند و در بيرون آب بميرند و اگر در ميان آب بميرد حرام است وبايد كه مسلمان بدر آورد و اگر كافر بدر آورد و مسلمان از اوبگيرد و در دست مسلمان بميرد حلال است و همچنين اگر ماهى خود بر كنار بيفتد و مسلمان آنرا بگيرد و زنده باشد حلال است و اگر ببيند كه زنده است و دست نگرفته بميرد خلاف است و احوط اجتنابست و شكار ملخ بآن ميشود كه مسلمان آنرا بدست خود يا آلت شكار بگيرد ملخى كه بپرواز نيامده باشد حلال نيست و بدانكه شكار لهو و لعب كردن كه مطلب از آن سير كردن باشد و زنند و اندازند جايز نيست و نماز را در چنين سفرى تمام ميبايد كرد و روزه را ميبايد گرفت و اگر مطلب روزى عيال و تجارت باشد حلال است و نماز را قصر ميكند و روزه را ميخوراند و اين رساله گنجايش ذكر مفصل احكام شكار ندارد از محلش طلب بايد كرد.
فصل دهم : درآداب چراغ افروختن و خانه خريدن
دراحاديث معتبره ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه چراغها را دوشب خاموش كنيد كه آن فاسقك يعنى موش فتيله را نكشد كه آتش در خانه اندازد.
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چهار چيز است كه ضايع ميشوند و كسى بآنها منتفع نمى شود يكى چراغ در ماهتاب روشن كردن .
درحديث ديگر از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه پنج چيز است كه ضايع ميشوند چراغى كه در آفتاب روشن كنند روغن ضايع مى شود و از روشنائيش منتفع نميتوان شدو بارانى كه برزمين شوره زار ببارد باران ضايع ميشود و از زمين نفعى عايد نميشود و طعامى كه شخصى در آن تكلف كند و نزد كى بياورد كه او سير باشد و منتفع نشود و زن خوش روئى را كه عروس كنند و براى شوهر عنين ببرند و نيكى كه بشخصى بكنند كه شكرنكند.
درحديث ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چراغ روشن كردن پيش از غروب آفتاب پريشانى را بر طرف ميكند و روزى را زياد ميكند.
درحديث معتبر ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه كراهت دارد كه شخصى داخل خانه تاريك شود مگر آنكه در پيش روى او چراغى يا آتشى افروخته باشد.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون چراغ را باندرون خانه بياورند اين دعا بخوان اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا نُورًا نَمْشى بِهِ فى النّاسِ وَلا تَحْرِمْنا نُورَكَ يَوْمَ نَلْقاكَ وَاجْعَلْ لَنا نُورًا اِنَّكَ نُورٌ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ و چون چراغ را خاموش كند اين دعا بخوان اَللّمَّ اَخْرِجْنا مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ. در احاديث معتبره از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هركه خانه بخرد سنت است كه وليمه و مهمانى بكند.
درحديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه هركه خانه بسازد پس گوسفندى فربهى بكشد و گوشتش را بمردم پريشانى بخوراند پس بگويد اَللّهُمَّ اَذْحِرْعَنّى مَرَدَةَ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ وَ الشَّياطى نَ وَبارِكْ لى فى بَنائى حق تعالى دفع ضرر متمردان جن و انس و شياطين ازاو بكند و آن خانه ساختن را براى او مبارك گرداند.
فصل يازدهم : دربيان ساير آداب خانه
در حديث معتبر از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه كراهت دارد كه آدمى در خانه شب بروز آورد كه درى و پرده نداشته باشد.
در حديث ديگر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه سه كسند كه حقتعالى حفظ و حمايت خود را از ايشان ميدارد، كسيكه خانه شكسته نازل شود و سكنى نمايد و كسيكه در ميان راه نماز كند و كسى كه چهار پاى خود را سر دهد و بندى بر آن نگذارد و كسى برآن نگمارد.
درحديث معتبر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه خاكروبه خانه را شب در خانه مگذاريد و بيرون بديد كه شيطان درآن جاميگيرد و حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) فرمود، كه خانه را جاروب كردن پريشانى را برطرف ميكند و حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) فرمود خانه شيطان درخانه هاى شما جائى است كه عنكبوت مى تند.
درحديث موثق از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه دهان ظرفهاى آب و طعام را ببنديد و در خانه هارا ببنديد كه شيطان در بسته و ظرف سربسته را نميگشايد و چراغ را خاموش كنيد كه موش آتش در خانه شما مياندازد.
درحديث ديگر منقول است كه حضرت رسول اكرم ((صلى الله عليه وآله وسلم )) در تابستان كه از خانه بيرون مياميدند براى خوابيدن در روز پنجشنبه بيرون ميامدند و چون هوا سرد ميشد و داخل خانه ها ميشدند براى خوابيدن در روز جمعه داخل ميشدند.
درحديث صحيح از حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه هركه بر روى قبر بول يا غايط بكند يا ايستاده بول كند يا در خانه تنها بخوابد يا با دست آلوده بطعام بخوابد و شيطان او را بگيرد و ديوانه كند دست از او بر نمى دارد و در هيچ حالى بر آدمى استيلا ندارد مانند اين احوال بدرستى كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بجنگى مى رفتند بوادى رسيدند كه درآنجا جن بسيار بود در ميان اصحاب خود ندا كردند كه هر دو تا دست يكديگر را بگيريد و داخل اين وادى شويد و هيچ كس تنها نرود و يك شخص تنها رفت او را صرع گرفت بحضرت خبردادند حضرت انگشت مهين اورا گرفتند و فشردند و گفتند بِسْمِ اللّهس اُخْرُج خَبيثٌ اَنَا رَسُولُ اللّهُ پس شخص صرعش زايل شد و برخاست .
درحديث ديگر منقول است كه آنحضرت از شخصى پرسيدند كه دركجا فرود آمده گفت در فلان موضع حضرت فرمود كه آيا در نجا كسى با تو هست گفت نه حضرت فرمود كه در خانه تنها مباش و از آنجا بخانه ديگر نقل بكن كه شيطان هنچ وقت بر آدمى جراءت ندارد مثل آنكه در خانه تنها باشد.
درحديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه دستمال گوشت را شب در يورت مگذاريد كه آن خوابگاه شيطان است و خاكروبه را در پشت در جمع مكنيد كه آن جايگاه شيطان است و چون بدر حجره خود برسيد بِسْمِ اللّهِ بگوئيد كه شيطان مى گريزد و چون داخل حجره شويد سلام بكنيد كه بركت نازل ميشود و ملائكه انس مى گيرند.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه خاكروبه را شب در خانه مگذاريد و روز بيرون بريد كه آن جاى نشستن شيطانست و از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه پاك كنيد خانه هاى خود را از تار عنكبوت كه گذاشتن آن در خانه باعث فقر و پريشانى ميشود.
درحديث ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه شستن ظرفها و جاروب كردن خانه و ساحت اندرون و بيرون خانه هار روزى را زياد ميكند.
ازحضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه تنيدن عنكبوت و خاكروبه را در خانه گذاشتن باعث پريشانى ميشود.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله سلم )) منقول است كه دستمالى كه دست از آن پاك كرده اند و آلوده بطعام و چربى است شب در يورت مگذاريد كه آن خوابگاه شيطانست .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه ظرفهاى خود را بى سرش مگذاريد كه ظرفى را كه سرش را نمى پوشانند شيطان درآن آب دهن مياندازد و از آنچه در آن هست آنچه ميخواهد بر ميدارد.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه چهارپايان و اطفال و ياران خود را محافظت نمائيد بعد از آفتاب فرو رفتن تاوقت خفتن كه در اين مابين شياطين بر ايشان مستولى ميشوند.
درحديث معتبر منقول است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نهى فرمود از آنكه كسى در خانه همسايه نظركند.
درحديث ديگر فرمود كه حق تعالى شش خصلت را براى من نخواسته است و من نميخواهم براى امامان از فرزندان من وشيعيان ايشان بادست و ريش و جامه خود بازى كردن درنماز وفحش گفتن در روز روزه و منت گذاشتن بعد از تصدق و جنب بمسجد ها رفتن و در قبرستان خنديدن و برخانه هاى مردم مشرف شدن .
درحديث صحيح منقول است كه روزى حضرت رسول در حجره بعضى از زنان بودند شخصى از رخنه درگاه در آنحجره نظر ميكرد حضرت فرمود كه اگر نزديك مى بودم چشمت را كور ميكردم .
فصل دوازدهم : درآداب خانه داخل شدن و بيرون رفتن
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه بعد از يك خواب اول شب از خانه بيرون مرويد كه خدا را خلقى چند هست كه در اين وقت پهن ميشويد در زمين و آنچه ميفرمايد مى كنند.
در حديث صحيح از حصرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه چون از خانه بيرون روى بگو: بِسْمِاللّهِ امَنْتُ بِاللّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ ماشاءَ اللّهُ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ كه چون اين را بگوئى ملائكه بروى شيطان ميزنند و اورا از تو دور مى كنند.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هرگاه كسى از خانه بيرون آيد و بگويد بسم الله ملائكه باو ميگويند سلامت ماندى پس چون بگويد لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ باوميگويند كارهايت ساخته شد پس بگويد تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ ملائكه باو ميگويند كه از بلاها نگاه داشته شدى .
در حديث معتبر از حضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه چون پدرم از خانه بيرون مياَّمد اين دعا را ميخواند بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ خَرَجْتُ بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ لا بِحَوْلى وَقُوَّتى بَلْ بِحَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ يارَبِّ مُتَعَرِّضا لِرِزْقِكَ فَائْتِنى بِهِ فى عافِيَةٍ.
درحديث معتبر از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه چون كسى داخل خانه خود شودى بر اهلش سلام كند و اگر اهلى نداشته باشد بگويدالسلام علينا من ربن ا وچون داخل خانه ميشود سوره قل هو الله احد بخواند كه فقر و پريشانى را بر طرف ميكند وچون كسى خواهد پى حاجتى برود بامداد روز پنجشنبه برود و آيات سوره آل عمران را كه پيش گذشت اِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ تا اِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْميعادِ بخواند وآية الكرسى و سوره انا انزلناه و سوره حمد بخواند.
در حديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون از خانه بيرون روى بگو بِسْمِ اللّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ ما شاءَ اللّهُ لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ خَيْرَ ما خَرَجْتُ لَهُ وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما خَرَجْتُ اِلَيْهِ اَللّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ وَاَتِمَّ عَلَىَّ نِعْمَتَكَ وَاسْتَعْمِلْنى فى طاعَتِكَ وَاجْعَلْنى راغِبا فيما عِنْدَكَ وَتَوَفَّنى فى سَبيلِكَ وَعَلى مِلَّتِكَ وَمِلَّةِ رَسُولِكَ صَلَّى اللّه عَلَيْهِ وَآلِهِ.
درحديث ديگر از حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه هركه در وقت بيرون آمدن از درخانه اين دعا بخواند گناهانش را بيامرزد و توبه اش را قبول كند و كارهايش را بسازد و اورا از بديها و شرور نگاه دارد دعا اينست اَعُوذُ بِما عاذَتْ بِهِ مَلائِكَةُ اللهِ وَرُسُلِهِ مِنْ شَرِّ هذا الْيَوْمِ الْجَديدِ الَّذى اذا غابَتْ شَمْسُهُ لَمْ تَعُذْ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَمِنْ شَرِّ وَمِنْ شَرِّ غَيْرى وَمِنْ شَرِّ الشَّياطينَ وَمِنْ شَرِّ مَنْ نَصَبَ لاَِوْلِياءِ اللّهِ وَمِنْ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَمِنْ شَرِّ السِّباعِ وَالْهَوامِ وَمِنْ شَرِّ رُكُوبِ الْمَحارِمِ كُلِّها اجيرُ نَفْسى بِاللّهِ مِنْ كُلِّ سُوءٍ.
در حديث حسن از حضرت صادق ((عليه السّلام )) منقول است كه هركه در وقت بيرون رفتن از خانه ده مرتبه سوره قل هو الله احد بخواند پيوسته در حفظ و حمايت الهى باشد تابه خانه خود بر گردد.
در حديث معتبر ديگر منقول است كه آنحضرت در وقت بيرون رفتن از خانه اين دعا ميخواندند اَللّهُمَّ بِكَ خَرَجْتُ وَلَكَ اَسْلَمْتُ وَبِكَ امَنْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ اَللّهُمَّ بارِكْ لى فى يَوْمى هذا وَارْزُقْنى فَوْزَهُ وَفَتْحَهُ وَنَصْرَهُ وَطَهُورَهُ وَ هُداهُ وَبَرَكَتَهُ وَاصْرِفْ عَنّى شَرَّهُ وَشَرَّ مافيهِ بِاسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَللّهُ اَكْبَرُ وَالْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَللّهُمَّ اِنّى خَرَجْتُ فَبارَكْ لى فى خُرُوجى وَانْفَعْنى بِهِ.
در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه چون آدمى از خانه بيرون آيد الله اكبر بگويد پس سه مرتبه بگويد بالله اخرج و بالله ادخل و على الله اتوكل سه مرتبه بگويد اَللّهُمَّ افْتَحْ لِى فى وَجْهِى هذا بِخَيْرٍ وَاخْتِمْ لى بِخَيْرٍ وَقِنى شَرَّ كُلِّ دابَةٍ اَنْتَ اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّى عَلى صَراطٍ مُسْتَقيمٍ چون اين دعا بخواند پيوسته در ضمان حقتعالى باشد تابر گرداند اورا بآن مكان كه در آنجا بوده است .
در حديث موثق از حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام )) منقول است كه هركه در وقت بيرون آمدن از خانه ايندعا بخواند حقتعالى كارهاى دنيا وآخرت اورا برآورد بِسْمِ اللّهِ حَسْبِىَ اللّهُ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ خَيْرَ اُمُورى كُلِّها وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْىِ الدُّنْيا وَعَذابِ الاْخِرَةِ.
در روايت ديگر منقول است كه چون آنحضرت از خانه بيرون ميامدند ايند عا ميخواندند بِسْمِ اللّهِ خَرَجْتُ وَعَلى اللّهِ تَوَكَّلْتُ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ.
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السّلام )) منقول است كه هركه در وقت بيرون آمدن از خانه نگين انگشتر خود را بكف دست بگرداند و در او نظر كند و سوره اناانزلنا بخواند پس بگويد امَنْتُ بِاللّهِ وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ امَنْتُ بِسِرِّ الِ مُحَمَّدٍ وَعَلانِيَّتِهِمْ آن روز نبيند چيزيكه مكروه اوباشد.
در روايت ديگر منقول است كه در وقت بيرون آمدن از خانه بگويد بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ پس سوره حمد و قل هو الله احد و قل اعوذ برب الناس وقل اعوذ برب الفلق و آية الكرسى هريك را از جانب پيش رو وپشت سر وجانب راست و جانب چپ وبر بالاى سر وپائين پا بخواند ودر وقت داخل شدن خانه بگويد بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَاشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ پس سلام بر اهل خانه بكند و اگر كسى در خانه نباشد بعد از آن دعا بگويد اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِ اللّهِ خاتَمِ النَّبِييّنَ اَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ الْهادينَ الْمَهْدِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحِينَ.
در حديث ديگر از حضرت صادق منقول است كه ضامنم براى كسيكه تحت الحنك بسته باشد از خانه بيرون رود آنكه سلامت بخانه برگردد.
در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام )) منقول است كه چون بطلب حاجت بيرون برويد در روبرويد كه در شب حاجت بر آورده نميشود.
باب سيزدهم : درآداب پياده رفتن و سوار شدن و بازار رفتن و تجارت وزراعت نمودن وچهار پايان نگاه داشتن
فصل اول : در سوار شدن اسب و استر والاغ و انواع هريك
ازحضرت رسول ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) منقول است كه از سعادت آدمى است كه چهارپاى رهوارى داشته باشد.
ازحضرت صادق ((عليه السّلام )) منقول است كه چهار پا نگاهداريد كه زينت شماست و كارهاى شما بآن ساخته ميشود وروزيش بر خداست .
از حضرت امام محمد باقر ((عليه السّلام )) منقول است كه از بدى زندگانى است چهارپاى بد نگاه داشتن .
از حضرت صادق ((عليه السّلام )) فرمود كه هركه چهارپائى بخرد سواريش از اوست و روزيش بر خداست .
در حديث دگر فرمود كه از سعادت مؤ من است كه چهارپائى داشته باشد كه براى حوائج خود و كارسازى برادران مؤ من بر آن سوارشود.
در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت فرمود به يونس بن يعقوب كه الاغى نگاهدار كه بارت را بردارد بدرستيكه روزيش بر خداست راوى گفت كه الاغى خريدم چون سه سال شد حساب خرج خود كردم هيچ زيده نشده بود.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام موسى ((عليه السّلام )) از ابن طيفور پرسيدند كه بر چه چيز سوار ميشوى گفت بر الاغى فرمود كه بچند خريده ؟ گفت سيزده اشرفى حضرت فرمود اين اسرافست كه الاغى بخرى باين قيمت و يابوئى نخرى گفت خرج يابو بيشتر است فرمود آن كسى كه خرج الاغ را ميرساند خرج يابو را هم ميرساند مگر نمى دانى كه هركه اسب نگاه دارد و انتظار خروج ما اهل بيت بكشد و دشمن ما را بخشم آورد بنگاهداشتن آن اسب حقتعالى روزيش برساند و سينه اش را گشاده گرداند و آرزوهايش را برآورد و ياور اوست بر حوائج .
در روايت ديگر منقول است كه روزى حضرت امام موسى ((عليه السّلام )) بر استرى سوار شدند شخصى از مخالفان گفت كه اين چه چهار پاست كه سوار شده كه از پى دشمن نميتوان دواند و بر روى آن جنگ نميتوان كرد؟ حضرت فرمود كه رفعت و سرافرازى است را ندارد و مذلت الاغ را ندارد و بهترين امور وسط آنهاست .
درحديث ديگر از آنحضرت منقول است كه هركه ببندد است پدر ومادر عربى هر روز ازنامه عمل او سه گناه محو شود و يازده حسنه نوشته شود و هراسبى ببندد كه يكى از پدر و مادرش غير عربى باشند هر روز از نامه عمل او دوگناه محو شود و هفت حسنه براى او نوشته شود و هر كه يابوئى ببندد براى زينت خود و برآوردن كارهاى خود يا دفع دشمن خود هر روز يك گناه از نامه عملش محو شود و شش حسنه براى او نوشته شود.
در رويات معتبره اسز رسول خدا ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) منقول است كه خير و نيكى بر پيشانى اسبان بسته است تاروز قيامت .
در حديث ديگر از حضرت امام موسى منقول است كه هركه نگاه دارد است سرخ موئى كه در پيشانيش سفيد بسيار يا كمى موبوده باشد و اگر سفيدى پيشانيش تا بينى آمده باشد و چهار دست وپايش سفيد باشد بهتر است نزد من پس خانه كه چنين است در آنخانه باشد فقر و پريشانى داخل آنخانه نميشود و مادام كه آن اسب در ملك آنشخص داخل است ظلمى در خانه او داخل نميشود.
ازحضرت امام محمد تقى ((عليه السّلام )) منقول است كه هركه از خانه خود يا خانه ديگرى بيرون آيد درآيد در اول روز و اسب آل پيشانى سفيدى را ببيند كه در دست وپايش هم سفيدى باشد در آنروز بغير خوشحالى نبيند و اگر سفيدى پيشانيش تا پائين بينى آمده باشد پس نهايت خوشحالى در آنروز اورا رو دهد و اگر پى كارى رود وچنين اسبى را ببيند آن حاجتش بر آورده ميشود.
در حديث ديگر فرمود حضرت امير المؤ منين ((عليه السّلام )) چهار اسب از يمن بهديه آوردند براى حضرت رسول ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) پرسيدند كه در ميان آنها اسبى هست كه نشان سفيدى داشته باشد؟ حضرت امير المؤ منين ((عليه السّلام )) عرضكرد بلى است آل نشان دار هست آنحضرت فرمود از براى من نگاهداريد باز فرمود كه دو كهرنشان دار هست فرمود كه از براى امام حسن و امام حسين ((عليه السّلام )) نگاه داريد پس فرمود كه چهار اسب سياه يك رنگ هست فرمود كه آنرا بفروش و صرف عيال خود كن كه مباركى و ميمنت اسب در نشانهاى سفيد است و گويا در اينحديث مراد نشان سفيد دست و پاباشد.
حضرت امام موسى ((عليه السّلام )) فرمود كه درچهار پايان بودن يكرنگ كراهت دارد مگر الاغ و استر و نشانهاى سفيد در استر والاغ كراهت دارد و نشان سفيد كه پيشانى استر كراهت دارد و نشان سفيديش تابينى كشيده باشد و آنهم پرخوب نيست .
از حضرت امام محمد باقر منقول است كه بهترين چهارپايان نزد من الاغ است .
از حضرت رسول خدا ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) منقول است كه ميمنت اسب در سرخ و سياه پيشانى سفيد است كه سه دست و پايش سفيد و دست راستش سفيدى نداشته باشد وازطرخان دلال چهار پا منقول است كه حضرت صادق ((عليه السّلام )) از من طلبيدند استرسياهى كه زيرشكم وميان پاهايش و دهانش سفيد باشد.
فصل دوم : در آداب نگاه داشتن ورعايت حقوق چهارپايان
در حديث معتبر از حضرت رسول خدا ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) منقول است كه چهار پا را بر صاحبش شش حق هست بايد كه ابتدا كند بعلف دادن آن چون فرود آيد وهرگاه كه به آب برسد برابر او عرض كند كه اگر خواهد بخورد وبر رويش چيزى نزند كه تسبيح پروردگار خود ميگويد و بر روى آن سواره نه ايستد مگر دروقتى كه جهاد كند در راه خدا و زياده از توانائى آن بارش نكند و تكليف رفتار آنقدر بكند كه طاقت داشته باشد.
از حضرت صادق ((عليه السّلام )) مثل اين منقول است و زياده بر اين فرمود كه برويش داغ نكند.
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السّلام )) منقول است كه هركه چهارپائى را در سفر ببرد وچون فرود آيد اول آنرا آب و علف بدهد پيش از آنكه خود چيزى بخورد.
حضرت رسول خدا ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) فرمود كه كس بر يك چهار پا رديف نشود كه يكى از ايشان ملعونست يعنى آنكه پيش نشسته است .
در حديث ديگر منقول است كه آن حضرت شترى را ديدند كه بار بر پشت است و پايش بسته است فرمود كه صاحب اين شتر را بگوئيد كه مستعد باشد كه اين شتر با او در قيامت خصومت خواهد كرد.
در حديث معتبر منقول است كه قطار شترى از پيش حضرت صادق گذشت ديدند كه باريك شتر گشته است بصاحب شتر گفتند كه عدالت كن براين شتر كه خدا عدالت را دوست دارد.
احاديث معتبره منقول است كه حضرت امام زين العابدين ((عليه السّلام )) بيست حج كردند بر شترى ويك تازيانه بر آن نزدند.
در احاديث معتبره منقول است كه هيچ صاحب روحى را چيزى برويش مزنيد كه تسبيح پروردگار مى گويد و هرچيزيرا حرمتى است و حرمت حيوانات در روى ايشان است و از ابوذر رضى الله عنه منقول است كه چهارپايان ميگويند كه خداوندا مالك نيكوئى بما كرامت فرما كه رفق و مدارا كند با ما و نيكى كند بما و آب وعلف بما بخوراند و عنف و تعدى بر مانكند.
بدوسند معتبر از حضرت صادق ((عليه السّلام )) وامام موسى ((عليه السّلام )) منقول است كه هردابه كه صاحبش خواهد بر او سوار شود در آنوقت مى گويد اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِى رَحيمًا يعنى خداوندا اورا بمن مهربان گردان .
در روايت معتبره ديگر از حضرت صادق ((عليه السّلام )) منقول است كه شخصى ديد ابوذر رضى الله عنه را كه در ربذه الاغ خود را آب ميداد از او پرسيد كه مگر كسى ندارى كه براى تو اين الاغ را آب دهد گفت شنيدم از رسول خدا ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) كه فرمود هيچ دابه نيست مگر آنكه هرصبح از خدا سؤ ال مى كند كه خداوندا روزى كن مرا صاحب شايسته نيكوئى كه مرا از علف سير واز آب سيراب گرداند و زياده از توانائى مرا تكليف نكند باين سبب ميخواهم كه خود آنرا آب بدهم .
درحديث موثق از صفوان شتر دار منقول است كه گفت شترى براى حضرت امام جعفر صادق ((عليه السّلام )) خريدم به هشتاد درهم چون به خدمت آن حضرت بردم فرمود آه آيا كجاوه ميتواند برداشت پس من كجاوه بار كردم و بحضرت عرض كردم حضرت فرمود كه اگر مردم بدانند كه حق تعالى چهارپايان ضعيف را چگونه توانائى باربرداشتن مى دهد هرگز چهارپاى گران نخرند.
درحديث ديگر از ابن ابى يعفور منقول است كه حضرت صادق ((عليه السّلام )) ديدند كه من پياده راه ميروم فرمودند كه چرا سوار نمى شوى گفتم كه شتر من ضعيف است ميخواهم كه بارش سبك باشد فرمود كه مگر نميدانى كه شتر ضعيف وقوى هردو را خداى تاب و توانائى بار برداشتن ميدهد.
در چند حديث معتبر از رسول خدا ((صلّى اللّه عليه وآله وسلم )) منقول است كه بر كوهان هرشتر شيطانى نشسته است آنرا بكار فرمايد ونرم كنيد و نام خدا بر آن ببريد دروقت سوار شدن و بار كردن و در حديث معتبر ديگر منقول است كه هرشتريكه هفت مرتبه آنرا بحج ببرند و در موقف عرفات حاضر شود البته حق تعالى آنرا از چهارپايان بهشت گرداند و در حديث ديگر پنج و در حديث ديگر سه هم وارد شده است .
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه بر شتر باردارى سوار شود و خود را از آن بيندازد در وقت پائين آمدن و بميرد داخل جهنم مى شود.
در حديث ديگر فرمود كه هرگاه چهار پائى در زير كسى بسر در آيد و صاحبش باو بگويد تعست يعنى هلاك شوى چهارپا مى گويد تعس اعصانا للرب يعنى هلاك شود هركه نافرمانى پروردگار خود بيشتر كرده است .
در حديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه اگر دابه رم كند آنرا نزنيد و در سر در آمدن مزنيد آنرا.
در حديث ديگر فرمود كه بر روى چهارپا پا بر روى پاى ديگر مگذاريد، تا آنكه بيك جانب ميك مكنيد و پشتش را مجلس مكنيد كه ايستاده بر روى آن صحبت بداريد بلكه وقتيكه راه نرود فرود آئيد و چون خواهيد براه برويد سوار شويد.
از حضرت على بن الحسين ((عليه السلام )) منقول است كه حيوانات از چهار چيز غافل نمى باشد پروردگار خود را ميشناسد و مرگ را ميدانند و نر وماده مى شناسد و چراگاه خوب را ميدانند.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيدند كه در چه وقت دابه را بزنيم براى راه رفتن فرمود كه اگر بآن روشى كه دروقت جو بطويله خود مى رود نرود آنرا بزن .
فصل سوم : در آداب زين و لجام
بدانكه احوط و اولى آنست كه زين و لجام هريك از طلا و نقره نباشد سنت است كه بالش ميان زين و ارتوك كه بر روى اسب اندازند و قطيفه كه بر روى شتر اندازند و سوار شوند حرير نباشد و سرخ نباشد و زنان را بر زين سوار شدن كراهت شديد دارد.
در احاديث معتبره وارد شده كه از جمله علامات بدى كه در آخرالزمان ظاهر شود آنست كه زنان بر زين سوارشوند.
در روايت حسن از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه زين ، مركب ملعونست براى زنان .
بسند معتبر از حضرت امام محمد باقر((عليه السلام )) منقول است كه جايز نيست زن را سوار شده بر زين ، مگر از براى ضروريات ، يادرسفر.
در حديث صحيح منقول است كه على بن جعفر از حضرت امام موسى ((عليه السلام )) پرسيدند كه آيا سوار ميتوان شد بر اسبى كه زين و لجام آن نقره باشد.
فرمود كه اگر روكشى باشد كه از آن جدانتوان كرد باكى نيست و اگر چنين نباشد، سوار نميتوان شد.
در حديث ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه حلقه ناقه رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) از نقره بود و در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله و سلم )) بحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) فرمود كه زينهار كه سوار مشو بر ميثره سرخ كه آن از چيزهائى است كه شيطان بر آن سوار ميشود و ميثره بالش زين است و بالشى است كه برروى جهاز شتر ميگذارند و بر رويش سوار ميشوند.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام زين العابدين ((عليه السلام )) بر قطيفه سرخ سوار مى شدند.
در حديث ديگر منقول است كه از حضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيدند از پوست حيوانات درنده مانند پوست ببر و پلنگ وشير حضرت فرمود كه بر روى آنها سوار ميتوان شد اما در وقت نماز نمى توان پوشيد.
دراحاديث معتبره از حضرت رسول منقول است كه فرمود كه پنج چيز است كه تامردن ترك نمى كنم يكى سوار شده بر الاغ جل كرده و از حضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه در بينى هر چهار پائى شيطانى هست چون خواهيد كه آنرا لجام كنيد بسم الله بگوئيد.
در حديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هرچهارپائى كه چموشى كند در وقت لجام كردن و غير آن يا رم كند در گوشش اگر بگذارد و گرنه بر آن بخوانند اين آيه را اَفَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ طَوْعًا وَ كُرْهًا وَاِلَيْهِ يُرْجَعُونَ.
فصل چهارم : در ادعيه و آداب سوارى
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله و سلم )) منقول است كه چون كسى بر چهارپائى سوار شود و بسم الله بگويد ملكى رديف او ميشود و اورا نگاه مى دارد تافرود آيد در وقت سوار شدن بسم الله نگويد شيطان رديف او ميشود و باوميگويد خوانندگى بكن و اگر نتواند خوانندگى كرد باو مى گويد كه آرزوهاى باطل محال بكن پس او پيوسته در آرزو است تاپائين آيد و فرمود كه هركه در وقت سوارى بگويد بِسْمِ اللّهِ لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَما كُنّا لِنَهْتَدى لَوْلا اَنْ هَدانَا اللّهُ سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ البته محفوظ باشد خود وچهار پايش تا فرود آيد.
ازحضرت روسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هركه سوار شود و آية الكرسى بخواند پس بگويد اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذى لااِل هَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ وَاَتُوبُ اِلَيْهِ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لى ذُنُوبى فَاِنَّهُ لايَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ حق تعالى بملائكه خطاب فرمايد كه بنده من ميداند كه گناهان را غير از من كسى نميامرزد پس گواه باشيد كه گناهان اورا آمرزيدم .
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه چون سوار شويد بر چهارپايان ، خدا را ياد كنيد و بگوئيد سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَاِنّا اِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ.
از على بن ربيعه منقول است كه حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) چون پا در ركاب گذاشتن گفتند بسم الله پس چون درست سوار شدند اين دعا خواندند اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى كَرَّمْنا وَحَمَلْنا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقَنا مِنَ الطَّيِّباتِ وَفَضَّلْنا عَلى كَثيرٍ مِمَّ خَلَقَ تَفْضيلاً سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنى نَ پس سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ وسه مرتبه اَلْحَمْدُ لِلّهِ وسه مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ فرمودند پس اين دعا خواندند رَبِّ اغْفِرْ لى فَاِنَّهُ لايَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتِ.
در روايت ديگر منقول است كه چون حضرت صادق ((عليه السلام )) پا در ركاب مى گذاشتند ميفرمودند سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وهفت مرتبه اَلْحَمْدُ لِلّهِ وهفت مرتبه لااِلهَ اِلاّ اللّهُ ميگفتند و در روايت ديگر منقول است كه چون آنحضرت سوار شتر ميشدند اين دعا ميخواند بِسْمِ اللّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَاِنّا اِلَى رِبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه بر كوهان هر شترى شيطانى هست چون سوار آن شويد چنانچه خدا فرموده است بگوئيد سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ.
در حديث معتبر منقول است كه چون چهارپاى حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بسر در ميامد يا پايش ميلغزيد اين دعا ميخواندند اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ وَمِنْ تَحْويلِ عافِيَتِكَ وَمِنْ فُجاءَةِ نَقْمَتِكَ.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق ((عليه السلام )) شكايت كرد كه دابه من گهگير است و در هنگام رفتار يكدفعه ميايستد حضرت فرمود كه اين آيه در گوشش بخواناَوَلَمْ يَرَوا اَنّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمّا عَمِلَتْ اَيْدينا اَنْعامًا فَهُمْ لَها مالِكُونَ وَذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَمِنْها يَاءْكُلُونَ.
در حديث حسن از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه لازم است كه سواره باخبر كند پياده گانرا كه بايشان آزار نرساند چهار پاى او، وفرمود كه روزى حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) سوار شدند جمعى پياده با حضرت رواين شدند فرمود كه آيا كارى داريد؟ گفتند نه وليكن ميخواهيم كه در ركاب تو راه رويم فرمود كه برگرديد كه راه رفتن پياده با سواره باعث غرور و فساد سواره و موجب مذلت و خوارى پياده است .
درحديث ديگر از عبدالله بن عطا منقول است كه گفت روزى بخدمت حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) رفتم فرمود كه دوچهارپا براى ما زين كن رفتم الاغى و استرى را زين كردم استر را پيش بردم كه آنحضرت سوار شوند فرمود كه الاغ را پيش بياور كه بهترين چهارپايان نزد من الاغ است و استر را خود سوار شو پس الاغ را آوردم و ركاب را گرفتم چون سوار شدند گفتند اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِلاِْسْلام وَعَلَّمْنا الْقُرْآنَ وَمَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّدٍ ((صلى الله عليه وآله وسلم )) وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ واِنّا اِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ پس روانه شدند و در اثناى راه ديدم كه الاغ شوخى در رفتار ميگرد حضرت خودرا به پيش زين چسبانيد عرض كردم يابن رسول الله مگر شما را آزارى هست فرمود كه نه رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) الاغى داشت كه آنرا عفير مى ناميدند و چون سوار آن ميشدند از شادى آنكه آنحضرت بر آن سوارشده است شوخى در رفتار ميكرد كه دوشهاى مبارك آنحضرت را بحركت مياورد و انحضرت خود را به پيش زين ميچسبانيد و ميفرمود اَللّهُمَّ لَيْسَ مِنّ وَلكِنْ ذا مِنْ عَفيرِ يعنى خداوندا اين از من نيست وليكن اين خيلا و تبختر از عفير است من نيز چنين كردم . اى عزيزان تفكر كنيد كه آن بزرگواران از خيلا و نخوت رفتار انديشه داشته اند و موجود خدا عذر مى طلبيده اند پس آنانكه بر اسبهاى تازى نژاد خوش رفتار به آن نخوت و غنج ودلال سوار ميشوند و بر آسمان و زمين به رفتار خود منت مى نهند و غير خود كسى را موجود نميشمارند چگونه عذر خواهند خواست .
در حديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه آيا شرم نمى كنيد شما بر روى چهارپاى خود خوانندگى ميكنيد و آن در زير شما تسبيح پروردگار خود مى گويد؟
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) فرمود كه چهارپاى من هرگز بسر نيامد زيرا كه هرگز من بر روى زراعت كسى آنرا نراندم و كشت زار كسى را پامال نكردم .
فصل پنجم : در آداب پياده رفتن
بعضى از احاديث اين فصل در آداب كفش و جامه پوشيدن گذشت .
در حديث معتبر ازحضرت موسى بن جعفر ((عليه السلام )) منقول است كه تند را رفتن حسن مؤ من را ميبرد.
در حديث حسن از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه زنان بايد در كنار راه بروند و درميان راه نروند.
درحديث ديگر فرمود كه سواره احق است بميان جاده راه رفتن از پياده وپارهنه احق است ميان راه از كسيكه كفش پوشيده است .
درحديث معتبر منقول است كه حضرت زين العابدين ((عليه السلام )) چنان بهموارى راه مى رفتند كه گويا مرغ بر سر آنحضرت نشسته است و ميترسد كه پرواز كند ودست راست آنحضرت بر دست چپ پيشى نمى گرفت .
در حديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هركه راه مى رود بر زمين از روى خيلا و تكبر لعنت كند اورا زمين و آنچه در زمين است و آنچه در بالاى زمين است .
در حديث ديگر فرمود كه هرگاه كر گوشى كنند امت من از سائلان دروقتيكه از ايشان چيزى طلبند واز روى تبختر راه روند پروردگار من بعزت خود سوگند خورده است كه ايشان را بيكديگر عذاب كند.
درحديث ديگر فرمود هرگاه امت من در رفتار تبختر كنند و دستها را كشند و خدمت ايشان كنند غلامان فارس و روم در ميان ايشان فتنه وفساد باشد و بر يكديگر شمشير كشند.
در حديث ديگر فرمود كه هركه باعصا راه رود از روى تواضع و شكستگى در سفر و حضر بهرگامى براى او هزار حسنه نوشته شود و هزار گناه از او محو شود هزار درجه براى او بلند شود.
در حديث ديگر فرمود كه عصا بدست بگيريد كه از سنتهاى پيغمبران است و بنى اسرائيل صغير وكبير وجوان وپيرانشان عصا در دست مى گرفتند تا آنكه خيلا و تكبر نكنند در راه رفتن و فرمود كه بر داشتن عصا پريشانى را بر طرف ميكند وشيطان نزديك او نمى آيد.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) مرويست كه اگر عاقلى بايد بهرجانب كه متوجه شوى اول نيت خود را درست كنى و غرض صحيح براى حركت خود قرار دهى و نهى كنى نفس را از آنكه امر نامشروعى را منظور داشته باشد و بايد كه در راه رفتن پيوسته در فكر و انديشه باشى و در هر قدمى از عجائب صنع الهى عبرت بگيرى و در رفتار تبختر نكنى و ديده خود را نپوشى او چزيكه در دين خدا پسنديده نيست و پيوسته مشغول ذكر خدا باشى بدرستى كه مواضعى كه در آن ذكر خدا كرده ميشود شهادت ميدهند براى او در قيامت و استغفار ميكنند براى او تا داخل بهشت شود و در راه با مردم بسيار سخن مگو كه خلاف ادب است و اكثر راهها كمين گاه شيطان است از مكر او غافل مباش وچنان كن كه رفتن و برگشتنت در طاعت خدا باشد و رفتارت براى چيزى باشد كه موجب خوشنودى خداست بدرستى كه جميع حركات تو در نامه عملت نوشته مى شود.
فصل ششم : در نگاه داشتن شتر و گاو و گوسفند
در حديث معتبر منقول است كه از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) پرسيدند كه كدام مال بهتر است فرمود زراعتى كه آدمى بكارد و در وقت درو كردن حق خدا را بدهد گفتند بعد از رزاعت ديگر كدام مال بهتر است فرمود شخصى كه گوسفندى چند داشته باشد و هرجا كه آب و علفى يابد آنها را بچراند و نماز را بجا آورد و زكوة مال خود را بدهد گفتند كه بعد ازگوسفند كدام مال بهتر است فرمود كه گاو كه در بامداد و پسين شير مى دهد، گفتند كه بعد از گاو كدام مال بهتر است ؟ فرمود آنها كه پا در گل فروبرده و در خشك سال ميوه مى دهند يعن درختان خرما پس فرمود كه نيكو مالى است درخت خرما هركه آن را بفروشد قيمتش از بابت خاكسترى است كه بر سر كوه بلندى در باد تند رها كنى مگر آنكه بعوض آن درخت خرماى ديگر بخرى پرسيدند كه بعد از درخت خرما ديگر كدام مال بهتراست حضرت جواب نفرمودند شخصى گفت كه چرا شتررا نفرمودند فرمود كه در شتر مشقت وتعب و دورى منزل هست وصبح خرج مى خواهد و شام خرج ميخواهد.
درحديث ديگر فرمود كه گوسفند وقتيكه رو ميكند رو كرده است ووقتيكه پشت مى كند روكرده است يعنى وقتى كه مرگ در ميانشا ميافتد هم مى كشى مى خورى و نقصان نمى كنى و كاو وقتيكه رو مى كند رو كرده است و در وقتيكه پشت مى كند پشت كرده است و شتر همسايه شيطان است و اگر رو مى كند پشت كرده است و اگر پشت مى كند پشت كرده است يعنى وقتيكه خوبست هم براى صاحبش ضرر دارد و نفع ندارد گفتند يارسول الله بعد از آنچه شما در باب شتر فرموديد كى نگاه خواهد داشت فرمود كه هميشه بدبختان و فاجران هستند كه آن را نگاه مى دارند.
در حديث ديگر فرمود كه نه عشر روزى در تجارت است و يك عشر آن در نگاه داشتن گوسفندان و درحديث ديگر فرمود كه بر شما باد به نگاه داشتن گوسفندان كه هر بامداد وپسين نفعشان به شما ميرسد.
درحديث معتبر ديگر منقول است كه فرمود شتر باعث عزت اهلش است ، درحديث صحيح منقول است كه حضرت صادق ((عليه السلام )) بصفوان شتر دار فرمود كه شترى براى من بخر و بايد كه بد صورت باشد كه عمرش دراز تراست و درحديث ديگر منقول است كه فرمود كه شتران سياه بد صورت بخر كه عمرشان درازتر ميباشد.
درحديث معتبر ديگر فرمود كه شتران سرخ مو مخريد كه عمرشان كوتاه تر ميباشد.
از حضرت رسول ((صلى الله وآله وسلم )) منقول است كه از ميان قطار شتر بدر مرويد زيرا كه هيچ قطار شترى نيست مگر آنكه درميان هردوشتر شيطان هست .
درحديث حسن منقول است كه حضرت زين العابدين ((عليه السلام )) براى اكرام خود شترى بصد اشرفى مى خريدند و سوارميشدند.
درحديث معتبر ازحضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه يكى از حاملان عرش بصورت گاو است و گاو سيد وبهترين حيوانات است و درميان حيوانات خوش روتر و سرافراز تر ازگاو نبود تا آنكه بنى اسرائيل گوساله پرستيدند آن ملكى كه بصورت گاو است از شرم سر در زير افكند و باين سبب هرگاوى چنين شد و از شرم نگاه بجانب آسمان نمى كنند.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه مخوريد گوشت و شير شترى را كه فضله آدمى را خورد و سوار آن مشويد تا چهل روز آن را علف بدهيد و علما خوردن گوشت و شيرش را حرام مى دانند و سواريش را مكروه ميدانند و اين حكم دارد حيوانات ديگر هم و پاك كردن آنها بآن ميشود كه علف پاك بخورانند بآنها درمدتى چند كه براى هريك مقررشده است و در كتابهاى علما مذكور است .
فصل هفتم : در آداب خريدن و نگاه داشتن حيوانات
در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر ((عليه السلام )) منقول است كه هركه چهارپائى بخرد بر جانب چپ آن بايستد وموى پيشانيش را بدست راست بگيرد و بر سرش بخواند سوره حمدوقل هو الله احد و قل اعوذ بر الناس و قل اعوذ برب الفلق وآخر سوره حشر لَوْ اَنْزَلْنا هذا الْقُرْآانَ عَلى تا آخر سوره و آخر سوره بنى اسرائيل قُلِ ادْعُوا اللّهِ اَوِادْعُوا لرَّحْمنَتاآخر سوره و آية الكرسى پس چون چنين كند آن چهار پا امان يابد از جميع آفتها.
درحديث موثق از حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون كنيزى خواهى بخرى بگو اَللّهُمَّ اَسْتَشيرُكَ وَاَسْتجيرُكَ وچون حيوانى خواهى بخرى بگو اَللّهُمَّ قَدِّر لى اَطْوَلَهُنَّ حَيوةً وَاَكْثَرَهُنَّ مَنْفَعَةً وَخَيْرَهُنَّ عاقِبَةً ودر حديث صحيح منقول است كه على بن جفعر از حضرت امام موسى ((عليه السلام )) سؤ ال كرد كه آيادابه را بر رويش ميتوان زد و رويش را داغ ميتوان كرد فرمود كه باكى نيست يعنى حرام نيست اما مكروهست چنانچه درحديث موثق منقول است كه از حضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيدند از داغ كردن حيوانات فرمود كه در غير رويش داغ ميبايد كرد و در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نهى فرمود از آنكه حيوانات را در رويش داغ بكنند يا چيزى بر رويش بزنند زيرا كه تسبيح پروردگار مى گويند.
درحديث ديگر از آنحضرت پرسيدند از داغ كردن روى گوسفندان فرمود كه داغ را در گوش ايشان بزنيد.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه دروقت دوشيدن شير حيوانات اندك شيرى در پستان بگذاريد تا زود جمع شود و پستان كه اگرتمام را بدوشيد شير دير تر ميايد.
درحديث ديگر فرمود كه خوابگاه گوسفندان را پاك كنيد و آنچه از بينى آنها بيرو ميايد پاك كنيد و نماز در طويله آنها بكنيد كه گوسفندان از حيوانات بهشت است .
از حضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه صفير مكنيد براى گوسفندان در وقت رفتن وصدا بزنيد ايشان را براى بر گشتن .
در حديث معتبر منقول است كه از آنحضرت پرسيدند از خصى كردن حيوانات فرمود باكى نيست .
از حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه كراهت دارد خصى كردن حيوانات و بجنگ انداختن آنها بايك ديگر.
درحديث ديگر فرمود كه روزى حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) در راهى گذشتند كه حيوان نرى را بر ماده مى كشيدند در ميان راه حضرت رو گردانيدند و فرمودند كه سزاوار نيست كه چنين كنيد كه ابن منكر است و قبيح است بلكه بايد اين را درجائى واقع سازند كه مردى و زنى نه بينند.
در حديث معتبر منقول است كه از حضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيدند كه دنبه گوسفند زنده را ميتوان بريد فرمود كه اگر غرض تو اين باشد كه مال خودرا باصلاح آورى باكى نيست آن دنبه ميته است و از آن منتفع نمى توان شد و بدانكه مشهور ميان علماء موافق احاديث معتبره آنستكه اگر بره يا بزغاله شير خوك را بخورد آنقدر كه گوشت و استخوانش از آن بسته شود گوشت آن حرام است و هرچه از گوسفندان معلوم باشد كه نسل آنست حرام و هرچه معلوم نباشد حلال است واگر چند شيرى خورده باشد و باين حد نرسيده باشد گوشت و شير آن مكروه باشد و كراهتش باين بر طرف ميشود كه اگر هنوز شير خورد هفت روز شير گوسفندى را بخورد و اگر از شير باز كرده باشند آن را هفت روز علف و دانه حلال بآن بخورانند.
درحديث صحيح منقول است كه شخصى عريضه بحضرت امام على نقى ((عليه السلام )) نوشت كه زنى بزغاله ماده شير داده است تا بحدى كه از شير باز گرفته است آن را والحال از آن بزغاله فرزندى بهم رسيده است و شير مى دهد، شيرش را ميتوان خورد، درجواب نوشتند كه فعل مكروهى است و باكى نيست بخوردن شير آن .
فصل هشتم : دربيان مجملاحوال و اقسام حيوانات
در احاديث معتبره از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هيچ مرغى و حيوانى در دريا و صحرا شكار كرده نمى شود مگر آنكه آن تسبيحى كه دارند ضايع ميكنند.
در حديث ديگر فرمود كه جميع وحشيان و مرغان و درندگان بايكديگر مخلوط بودند تا آنكه فرزند آدم برادرش را كشت ، پس از يكديگر نفرت كردند و گريختند و هرحيوانى بشكل خود ميل كرد. درحديث ديگر منقول است كه حضرت يعقوب به فرزند خود گفت كه زنا مكن مرغى كه زنا مى كند پرهايش ميريزد.
ازحضرت امام حسين منقول است كه چون كركس فرياد مى كند، ميگويد كه اى فرزند آدم هر روشى كه زندگانى كنى ، آخرش مرگست و باز كه صدا مى كند، ميگويد اى داناى پنهانها و اى دفع كننده بلاها، طاوس مى گويد بر خودم ظلم كردم و مغرور بزينت خد شدم ، پس بيامرز مرا.
دراج ميگويد اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى و خروس ميگويد كه هركه خدارا شناخت ، ياد اورا فراموش نميكند و مرغ خانگى ميگويد كه توكل كن بر خدا تا تو را روزى دهد و عقاب ميگويد هركه اطاعت خدا كند بد بخت نميشود و شاهين ميگويد سُبْحانَ اللّهِ حَقًّا حَقًّا وجغد ميگويد كه در دورى از مردم انس بيشتر است و كلاغ ميگويد كه روزى دهنده بفرست روزى حلال ، و كلنگ ميگويند كه خداوندا، نگاه دار مرا از شر دشمن و لك لك ميگويد كه هركه از مردم تنها باشد، از آزارايشان نجات يافت . و اُردك ميگويد آمرزش تورا ميخواهم اى خدا و هدهد ميگويد چه بسيار شقى است كسيكه معصيت خدا كند و قمرى ميگويد اى داناى پنهان و راز، و دبسى كه شبيه بقمرى است و سرخ رنگست ، ميگويد توئى خداوند، خداوندى بغير از تونيست ايخدا و گنجشك ميگويد كه طلب آمرزش ميكنم از خدا، از هرچيز كه خدا را بخشم آورد و بلبل ميگويد لااِلهَ اِلا اللّهُ حَقًّا حَقًّا و كبك ميگويد نزديك است حق نزديك است و سمانا ميگويد اى فرزند آدم ، چه غافلى از مرگ و فاخته ميگويد ياواحِدُ وَيااَحَدُ يافَرْدُ وَياصَمَدْ وسبزه قبا ميگويد مولاى من ، آزاد كن مرا از آتش جهنم و هوجه ميگويد مولاى من ، قبول كن توبه چميع گناهكاران را و كبوتر خانگى مى گويد كه اى قبول كننده توبه توبه كاران ، اى خداوند، تراست حمد و بره ميگويد كه مرگ بس است براى پند گرفتن و بزغاله ميگويد كه مرگ زود بمن رسيد و گناهم سنگين وبسيار شد. و شير ميگويد كه در امر بندگى خدا، بسيار اهتمام ميبايد كرد. و گاو مى گويد كه دست از گناه بدار، كه تو در پيش خداوندى هستى كه اورا نمى بينى و او همه را مى بيند و او خداوند عالميان است و فيل مى گويد كه براى دفع مرگ قوت وچاره سودى نمى دهد و يوز مى گويد ياعَزيز ياجَبّارُ يا مُتَكَبِّرُ يا اَللّهُ و شتر مى گويد كه منزَّه است پروردگار كه ذليل كننده جباران است و تنزيه ميكنم اورا و اسب مى گويد منزه است پروردگار ما منزه است او، و گرگ مى گويد چيزى را كه خدا حفظ كند هرگز ضايع نميشود و شغال ميگويد عذاب و ويل براى گناهكارى است كه بر گناه خود مصرّ باشد وسگ ميگويد بس است معصيتهاى خدا براى خوارى و خرگوش ميگويد هلاك مكن مرا ايخدا، تراست حمد و روباه ميگويد دنيا خانه فريب است و آهو ميگويد نجات ده مرا از آزار كردن و كرگدن ميگويد بفريادم برس اگر نه هلاك ميشوم و پلنگ ميگويد منزّه است پروردگارى كه بسيار عزيز است . بمحض قدرت خود تنزيه ميكنم اورا ومار ميگويد كه چه بسيار بدبخت است كسى كه ترا نافرمانى كند اى خداوند بخشنده و عقرب مى گويد كه بدى چيز موحشى است . پس حضرت فرمود كه هيچ خلقى نيست مگر آنكه آنرا تسبيحى هست چنانچه خدا فرموده است كه وَاِنْ مِنْ شَى ءٍ اِلاّ يُسِبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم يعنى هيچ چيز نيست مگر آنكه خدا را تسبيح ميگويد و بحمد و ثناى او ملتبس است ولكن شما نمى فهميد تسبيح ايشان را.
از حضرت امام موسى (عليه السلام )) منقول است كه حيواناتى كه مسخ شده اند دوازده صنفند، اما فيل پس از آن پادشاهى بود كه زنا و لواطه ميكرد و خرس اعرابى باديه نشينى بود كه دويتى ميكرد و خرگوش زنى بود كه با شوهر خود خيانت ميكرد و غسل حيض و جنابت نميكرد و شب پره خرماى مردم را مى دزديد و سهيل مرى بود كه در يمن عشارى ميكرد وزهره زنى بود كه مردم ميگويند كه هاروت و ماروت از او فريب خوردند و ميمون و خوك جماعتى بودند از بنى اسرائيل كه در روز شنبه شكار كردند و امام سوسمار و چلپاسه گروهى بودند از بنى اسرئيل كه در زمان حضرت عيسى ((عليه السلام )) چون مائده از آسمان نازل شد، ايمان نياوردند و مسخ شدند، پس يك گروه ايشان بدريا رفتند و ديگر بصحرا و اما عقرب مرد سخن چينى بود و اما زنبور قصابى بود كه از ترازو دزدى ميكرد.
در روايت ديگر منقول است كه خرس ، مردى بود كه مردم بااو عمل قبيح ميكردند. وسوسمار، اعرابى بود كه مال حاجيان را ميدزديد. و عنكبوت زنى بود كه از براى شوهر خود سحر ميكرد و دعموص مرد سخن چينى بود كه درميان دوستان جدائى ميانداخت و مار و ماهى دويت بود و شب پره خرما از سردرخت ميدزديد و ميمون يهودانند كه ماهى در شنبه شكار كردند و خوك جماعتى اند كه ايمان بمائده آسمان نياوردند.
ازحضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه موش گروهى از يهود بودند كه خدا برايشان غضب كرد و پشه شخصى بود كه استهزا به پيغمبران و شپش ازحسد مسخ شد و روزى پيغمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل نماز ميكرد و يكى از بيخردان بنى اسرائيل آمد در برابر او استهزاء باو ميكرد، بصورت شپش مسخ شد و چلپاسه جماعتى از بنى اسرائيل بودند كه فرزندان پيغمبران را دشنام ميدادند و با ايشان دشمنى ميكردند.
در حديث ديگر منقول است كه خارپشت مرد كج خلقى بود.
در بعضى روايات وارد شده است كه زهره و سهيل كه مسخ شده اند، اين دو ستاره نيستند، بلكه دوجانور در درياى محيط. و در روايت معتبره وارد شده است كه هريك از بنى اميه كه ميميرند، بصورت چلپاسه مسخ ميشوند و فرمود كه هرگاه چلپاسه را مى كشى غسل بكن .
در روايت معتبره منقول است كه آنها كه مسخ شده اند زياده از سه روز نماندند و مردند و حق تعالى بصورت آنها حيوانى چند خلق كرد و گوشت آنهارا حرام كرد، تا ديگران عبرت بگيرند از ديدن اينها و مثل اعمال آنها نكنند.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه حق تعالى هفتصد امت را مسخ كرد براى آنكه بعد از پيغمبران اطاعت او صياى ايشان نكردند، پس چهار صد صنف ايشان رفتند وسيصد صنف ايشان بدريا رفتند.
فصل نهم : در فضيلت تجارت كرد و طلبحلال نمودن
در احاديث معتبره از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله و سلم )) منقول است كه نيكو ياوريست پرهيزكارى ازمعاصى خدا توانگرى .
از حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) منقول است كه خيرى نيست در كسى كه نخواهد مالى از حلال جمع كند كه بآن مال روى خود را از سؤ ال حفظ كند و قرض خود را اداء كند و باخويشان خود احسان كند.
در حديث ديگر فرمود كه استعانت بجوئيد بدنيا بر آخرت و بار مردم مشويد.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه ملعونست كسيكه بار عيال خود را بر مردم بيندازد.
درحديث حسن منقول است كه شخصى ازحضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيد كه ماطلب دنيا ميكنيم و دوست ميداريم كه مال دنيا بمارو كند فرمود كه براى چه ميخواهى آنرا؟ گفت براى خرج خود و عيال خود بكنم وصله رحم بكنم و تصدق وحج و عمره بكنم فرمود كه مال را براى اين ها كسب كردن طلب دنيا نيست طلب آخرت است .
درحديث ديگر فرمود كه توانگرى كه ترا از ظلم منع نمايد بهتر است ازپريشانى كه تورا بر گناه بدارد.
در حديث معتبر منقول است كه شخصى از علماء اهل سنت بحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) رسيد در روز بسيار گرمى ديد كه آنحضرت بر دوغلام تكيه كرده وبراه ميروند گفت كه شما مرد پيرى هستيد از بزرگان قريش مناسب نيست كه در اين وقت از براى طلب دنيا بيرون آئيد اگر مرگ در اين حال شمارا برسد چه خواهيد كرد ؟ حضرت فرمود كه اگر مرگ در اين حال برسد دروقتى رسيده خواهد بود كه مشغول طاعت خداوند عالميانم و كارى ميكنم كه خود را و عيال خود را باز دارم از سؤ ال كردن از تو وازديگران من از آن ميترسم كه مرگ بسد و بر معصيت خدا باشم گفت راست گفتى ميخواستم ترا پند بگويم تو مرا پند گفتى .
در حديث معتبر از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه حق تعالى خطاب نمود بحضرت داود كه نيكو بنده بودى تو اگر از بيت المال نميخوردى و بدست خود كسب ميكردى چون اين خطاب رسيد حضرت داود چهل روز گريست پس حقتعالى به آهن وحى فرستاد كه نرم شو براى بنده من داود، پس در دست آنحضرت نرم شد مانند موم پس هر روز يك زره بدست خود ميساخت و به هزار درهم ميفروخت تا آنكه سيصد و شصت زره ساخت و از بيت المال مستغنى شد.
درحديث ديگر منقول است كه حضرت صادق ((عليه السلام )) احوال عمر بن مسلم را پرسيد گفتند كه ترك تجارت كرده است حضرت سه مرتبه فرمود كه عمل شيطان است مگر نميدانى كه رسول خدا ((صلى الله وآله وسلم )) تجارت ميكرد و حعتعالى مدح ميفرمايد جماتى را كه مردان چندند كه غافل نميگرداند ايشان را تجارت و نه فروختن از ياد خدا ايشان جماعتى بودند كه تجارت ميكردند و چون نماز ميشد مشغول نماز ميشدند و اين بهتر است از كسيكه تجارت نكند در وقت خود نماز را بكند.
در حديث موثق منقول است كه بآنحضرت عرض كردند كه شخصى هست ميگويد كه در خانه مى نشينم و نماز ميكنم و روزه ميدارم و عبادت پروردگار خود ميكنم و روزى من البته از براى من ميايد حضرت فرمود كه اين مرد يكى از سه كس است كه دعاى ايشان مستجاب نيست .
در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد كه ميخواهم دعا كنيد كه خدا مرا روزى بدهد باراحت فرمود كه طلب روزى بكن چنانچه خدا ترا امر كرده است من دعا نميكنم براى تو.
درحديث ديگر منقول است كه آنحضرت احوال شخصى را پرسيدند شخصى گفت كه او پريشان شده است حضرت پرسيدند كه بچه كار مشغولست ؟ گفت در خانه نشسته است و عبادت الهى ميكند فرمود كه معاش بچه نحو ميگذرد؟ گفت بعضى از برادران مؤ من به احوال او مى رسد حضرت فرمود انكسى كه روزى اورا ميدهد عبادتش بهتر است از عبادت او.
درحديث معتبر از حضرت امام محمد باقر((عليه السلام )) منقول است كه كسيكه طلب دنيا كند براى آنكه از مردم سؤ ال نكند و روزى عيال خود را فراخ گرداند و با همسايگان خود احسان كند در روز قيامت روى او مانند ماه شب چهارده باشد.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه عبادت هفتاد جزء است بهترين آنها طلب حلال است .
درحديث ديگر فرمود كه هركه شب بخوابد وامانده از طلب حلال چون شب بسرآيد آمرزيده شده باشد.
دراحاديث معتبره منقول است كه چون در دكان خود را گشودى و متاع خود را پهن كردن آنچه بر تو بود كردى ديگر بر خدا توكل كن .
دراحاديث معتبره ازحضرت رسول ((صليه الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه در حجة الوداع فرمود بدرستيكه جبرئيل در دل من دميد كه هيچ صاحب جانى نميميرد مگرآنكه روزى مقرر خود راتمام ميخورد پس از خدا بترسيد و مبالغه در طلب روزى مكنيد و دير رسيدن روزى بر آن ندارد شمارا كه طلب چيزى از روزى را بمعصيت خدا بكنيد زيراكه حقتعالى روزى را درميان خلق خود حلال قسمت كرده است و حرام قسمت نكرده است پس كسيكه از معصيت خدا بپرهيزد و صبر كند روزى او از حلال ميرسد و هركه پرده درى كند و تعجيل نمايد و از حرام بگيرد از روزى حلال او همان مقداركم ميشود و درقيامت حسان او خواهند كرد برآن روزى حرام .
ازحضرت صادق ((عليه السلام منقول است كه اگر بنده در سوراخى باشد خدا روزى اورا ميرساند پس پرمبالغه در طلب روزى مكنيد.
در احاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه خدا روزى مؤ منان را از جائى چند مقرر فرموده است كه گمان نداشته باشد براى آنكه چون نمى دانند كه روزى اشان از كجا ميايد دعا بسيار من كنند و دراحاديث ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه تجارت كردن عقل را زياد مى كند و ترك تجارت كردن عقل را كم ميكند.
حضرت امام موسى ((عليه السلام )) بتاجرى فرمود كه بامداد برو بسوى چيزى كه موجب عزت تو است يعنى بازار.
دراحاديث ديگر منقول است كه بامداد بطلب روزى برويد و تحقيق اين مطلب با احاديث ديگر در كتاب عين الحيوة مذكور است .
فصل دهم : دربيان آداب تجارت
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه بر منبر ميفرمود كه اى گروه سوداگران اول ياد گيريد مسائل تجارت را پس بعد از آن مشغول تجارت شويد و الله كه ربا در اين امت خفى تر است ازجاى پاى مورچه بر روى سنگ سخت و قسم دروغ مخوريد بدرستى كه تاجر فاجر است و فاجر درجهنم است مگر كسيكه حق بگيرد و حق ندهد.
از حضرت رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است هركه خريد و فروش كند از پنج چيز اجتناب كند از سود خوردن و قسم خوردن و عيب متاع را پوشانيدن مدح كردن چيزى كه فروشد و مذمت كردن چيزيكه خرد.
درحديث معتبر منقول است كه حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) هر روز بامداد دره را بردوش و در بازارهاى كوفه مى گشتند وميفرمودند كه چون مشغول خريد و فروش ميشويد اول خير خود را از خدا بطلبيد و خريد و فروش را بسهولت بكنيد و كا را تنگ مگيريد تا بركت بيابيد و نزديكى و مهربانى بكنيد با مشتريها و برد بارى را زينت خود گردانيد و از قسم خوردن و دروغ گفتن كناره گيريد و ستم بر مردم مكنيد و با مظلومان انصاف از خود بدهيد ونزديك ربا و سود مرويد وكيل ووزن را تمام بدهيد و از ترازو دزدى مكنيد.
درحديث دگير فرمود كه ننشيند در بازرا مگر كسى كه مسائل خريد و فروش را داند و هركه بانادانى تجارت كند در ربا خوردن فرو مى رود.
درحديث معتبر از حضرت امام محمد باقر((عليه السلام )) منقول است كه هركه در بامداد وپسين ببازار رود و چون بازار گذارد بگويد اَللّهُمَّ اَسْاءَلُكَ مِنْ خَيْرِها وَخَيْرِاِهْلِه ا حق تعالى باو ملكى موكل گرداند كه اورا و متاعش را محافظت نمايد تا بخانه برگردد پس ملك مى گويد كه امروز امان يافتى از شر اين بازار و اهل اين بازار و امروز روزى توشد خير اين بازار واهل اين بازار بامرخداپس چون در دكان بنشيند بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا صَلىّ اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ رِزْقًا حَلالاً طَيِّبًا وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ اَنْ اَظلِمَ اَوْ اَظْلمَ وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ صَفْقَةٍ خاسِرَةٍ و يَمينٍ كاذِبَةٍ چون اين دعا بخواند ملكى باو موكل است ميگويد كه بشارت باد ترا كه امروز در اين بازار كسى بهره اش از تو فراوانتر نيست تعجيل كردى در جمع آوردن ثوابها و محو كردى از خود گناهان را بزودى ميايد بسوى تو آنچه خدا روزى تو گردانيده است حلال و وطيب و مبارك .
درحديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون داخل بازار شوى اين دعا را بخوان اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ مِنْ خَيْرِها وَخَيْرِ اَهْلِها وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّها اَللّهُمَّ اِنّى اِعُوذُبِكَ مِنْ اَنْ اظْلِمَ اَوْ اظْلمَ اَوْ اَبْغى اَوْيُبْغى عَلَىَّ اَوْ اءعْتَدى اَوْ يُعْتَدى عَلَىَّ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ اِبْليسَ وَجُنُودِهِ وَمِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ وَحَسْبِىَ اللّهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ العَظيمِ.
درحديث ديگر منقول است از آنحضرت كه هركه داخل بازارى يا مسجدى بشود ويكمرتبه بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ كَبيرًا وَالْحَمْدُ لِلّهِ كَثيرًا وَسُبْحانَ اللّهِ بُكْرَةً وَاَصيلاً وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىّ الْعَظيمِ وَصَلَّ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ والِهِ برابر است با يك حج مقبول .
درحديث معتبر ديگر منقول است كه هركه در بازار بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ حقتعالى هزار حسنه از براى او بنويسد.
درحديث معتبر از حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه هركه داخل بازار شود و نظر كند بشيرين و تلخ و ترش آن وبگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ وَاسْتَجيرُ بِكَ مِنَ الظُّلْمِ والْغِرَمِ وَالْماثِمَ.
درروايت ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه داخل بازارشود وبگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنَ الظُّلْمِ وَالْمَاثِمَ وَالْمَغْرَمِ حق تعالى بعدد آنچه در آن بازار هست از سخن گو و غيرسخن گو ثواب براى او بنويسد.
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه ياد خدا در بازار بسيار بكنيد دروقتيكه مردم مشغول دنياباشند كه كفاره گناهان شماباشد و باعث زيادتى حسنات شما شود و شمارا از غافلان ننويسند و چون خواهيد مايحتاج خود را از بازار بخريد دروقت داخل شدن بازار بگوئيداَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ صَلَّ اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ صَفْقَةٍ خاسِرَةٍ وَيَمينٍ فاجِرَةٍ وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ بَوارِ الاَيْمِ ودر حديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هركه دروقت داخل شدن بازار بگويد سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيى وَيُميتُ وَهُوَ حَىُّ لايَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٍ بعدد آنچه خداوند تبارك و تعالى خلق كرده است تا قيامت باوثواب كرامت فرمايد.
درحديث صحيح ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون خواهى متاعى يا غير آن بخرى سه مرتبه اللّه اكبر بگو پس سه مرتبه اين دعا بخوان اَللّهُمَّ اِنّى اِشْتَرَيْتُهُ اَلْتَمُِِ فيهِ مِنْ خَيْرِكَ فَاجْعَلْ لى فيهِ خَيْرًا اَللّهُمَّ اِنى اِشْتَرَيْتُهُ اَلْتَمِسُ فيهِ مِنْ فَضْلِكَ فَاجْعَلْ لى فيهِ فَضْلاً اَللّهُمَّ اِنّى اشْتَرَيْتُهُ اَلْتَمِسُ فيهِ مِنْ رِزْقِكَ فَاجْعَلْ لى فيهِ رِزْقًا.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام رضا ((عليه السلام )) بر روى متاعى كخ ميخريدند مينوشتند بَرَكَةً لَن ا ومحتمل است كه مراد نوشتن بانگشت باشد.
درحديث صحيح از حضرت امام صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون خواهى كه چيزى بخرياين دعا بخوان يا حَىُّ ياقَيُّومُ يا دائِمُ يارَؤُوفُ يارَحيمُ اَسْاءَلُكَ بِعِزَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ وَما اَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ اَنْ تَقْسِمَ لى مِن التّجارَةِ الْيَوْم اَعْظَمُها رِزْقًا وَاَوْسَعُها فَضْلاً وَخَيْرُها عاقِبَةً فِاِنَّهُ لاخَيْرَ فيما لاعاقِبَةَ لَهُ وفرمود كه چون حيوانى يا بنده بخرى بگو اَللّهُمَّ قَدِّرْ لى اَطْوَلُها حَيوةً وَاَكْثَرُها مَناعَةً وَخَيْرُها عاقِبَةً.
درحديث حسن از آن حضرت منقول است كه چون خواهى چهارپائى بخرى سه مرتبه اين دعا بخوان اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ عَظَمَةُ الْبَرَكَةِ فاضِلَةُ الْمَنْفَعَةِ مَيْمُونَةُ الناصِيَةِ فَيَسِّر لى شِرائُها وِاِنْ كانَتْ غَيْرَ ذلِكَ فاصْرِفْنى عَنْها اِلَى الَّذى هُوَ خَيرٌ لى مِنْها فَاِنَّكَ تَعْلَمُ وَلا اَعْلَمُ وَتَقْدِرُ وَلا اَقْدِرُ وَاَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبُ.
در روايت ديگر منقول است كه چون خواهى پى كارى بروى و آفتاب اندكى بلند شده باشد كه سرخى شعاعش بر طرف شده دوركعت نماز بكن و درركعت اول بعد از سوره حمل سوره قل هو الله احد و در ركعت دوم قل يا ايها الكافرون بخوان پس چون سلام بگوئى اين دعا بخوان اَللّهُمَّ اِنّى غَدَوْتُ اَلْتَمِسُ مِنْ فَضْلِكَ كَما اَمَرْتَنِى فَارْزُقْنى مِنْ فَضْلِكَ رِزْقًا حَسَنًا واسِعًا حَلالاً طَيِّبًا وَاعْطِنِى فيما رَزَقَنى الْعافِيَةَ غَدَوْتُ بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ غَدَوْتُ بَغَيْرِ حَوْلٍ مِنّى وَلا قُوَّةٍ وَلكِنْ بِحَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ وَاَبْرَءُ اِلَيْكَ مِنَ الْحَوْلِ وَالْقُوَّةِ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاَلُكَ بَرَكَةً هذَا الْيَوْمِ فَبارِكْ لى فى جَميعِ اُمُورى يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَيِّبينَ ودر فقه الرضا مذكور است كه چون خواهى متاعى را ببندى و نگاه دارى آية الكرسى بخوان وبنويس در ميان متاع بگذار و اين دعا را بخوان با آية الكرسى بنويس وَجَعَلْنا مِنْ بَيْنِ اَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَاَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لايُبْصِروُنَ لاضَيْعَةَ عَلَىَّ ما حَفِظَ اللّهُ فَاِنْ تَوَلَّوا فَقُلْ حَسْبِىَ اللّهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشَ الْعَظيمِ چون چنين كنى آن متاع از هر بلائى محفوظ بماند و فرمود كه اگر مالت تلف شود اين دعابخوان اَللّ هُمَّ اِنّى عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وابْنُ اَمَتِكَ وَفى قَبْضَتِكَ ناصِيَتى بِيَدِكَ تَحْكُمُ فيما تَشاءُ وَتَفْعَلُ ماتُريدُ اَللّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى حُسْنِ قَضاءِكَ وَبَلاءِكَ اَللّهُمَّ هُوَ مالُكَ وَرِزْقِكَ وَاَنَا عَبْدُكَ خَوَّلْتَنى حَيْنَ رَزَقتَنى اَللّهُمَّ فَاَلْهِمْنى شُكْرَكَ فيه وَالصَّبْرَ عَلَيْهِ حينَ اصبْتُ وَاَخَذْتُ اَللّهُمَّ اَنْتَ اَعْطَيْتَ وَاَنْتَ اَصَبْتَ اَللّهُمَّ لاتَحْرِمْنى ثَوابَهُ وَلا تَنْسِنى مِنْ خَلْفِهِ اَوْفى دُنْياىَ وَآخِرَتى اِنَّكَ عَلى ذلِكَ قادِرٌ اَللّهُمَّ اَنَا لَكَ وَاِلَيْكَ وَمِنْكَ اَمْلِكُ لِنَفْسى نَفْعًا ولا ضَرًّا.
درحديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه بدترين بقعه هاى زمين بازارهاست و آنها ميدان شيطانند هر روز بامداد علم خودرا در بازارها ميزند و كرسى خودرا ميگذارد و بر آن مينشيند وفرزندان خود را پهن ميكند كه يكى را فريب مى دهد كه ترازو را كم ميكشد و ديگرى كيل را كم ميكند و ديگرى گز را ميدزدد و ديگرى راءس المال را دروغ ميگويد پس ميگويد بفرزندان خود كه كه بر شما باد بجماعتى كه پدر ايشان مرده است يعنى حضرت آدم و پدر شما زنده است پس بااول كسيكه داخل بازار ميشود شيطان داخل ميشود و با آخر كسيكه بيرون ميرود بيرون ميرود و بهترين بقعه هاى زمين نزد خدا مسجد هاست و محبوبترين مردم نزد خداكسى است كه زودتر بمسجد ميرود و ديرتر بيرون ميايد.
درحديث ديگر فرمود كه دشمن ترين مردم نزد خدا كسى است كه زود تر ببازار رود و ديرتر بيرون آيد.
ازحضرت صادق منقول است كه مخريد چيزى از مردمى كه كار برايشان بسته شده است كه سودا با ايشان بركت نميدارد.
درحديث ديگر فرمود كه باكردان مخالط مكنيد كه ايشان گروهيند از جنيان كه حقتعالى پرده از ايشان برداشته است .
دراحاديث معتبره وارد شده كه معامله مكنيد با جماعتى كه مرضهاى مسرى دارند مانند پيسى وخوره .
دراحاديث ديگر فرمود كه بانوكيسه سودا مكنيد و با كسى سودا كنيد كه در ميان مال و نعمت نشو و نما كرده است .
درحديث ديگر فرمود كه با مردم دون كه از دشمنان دادن و شنيدن پروا ندارند سودا مكنيد.
درحديث صحيح ديگر فرمود كه ازمانيست كسى كه فريب دهد مؤ منى را و فرمود كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نهى فرمود از آب در شير كردن .
درحديث حسن منقول است كه حضرت امام موسى ((عليه السلام )) بهشام فرمود كه درتاريكى وزير سفق متاع مفروش كه متاع خوش قماش مينمايد و آن غش كردن حلال نيست و فرمود كه كسيكه نخرد مگر بقسم و نفروشد مگر بقسم حقتعالى در قيامت نظر رحمت بسوى او نميفرمايد.
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه زينهار كه قسم مخوريد كه اگرچه متاع را روا ميكند امابركتش را ميبرد.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه كسيكه ميفروشد و ميخرد روزى مييابد و كسيكه نگاه ميدارد براى آنكه گران شود ملعونست وفرمود كه قافله كه متاع آورد كسى آنرا بيرون استقبال نكند بگذاريد كه داخل شهر شوند و شهرى و كيل نشود در خريدن و فروختن براى باديه نشينان ، خدا بعضى از مسلمانان را بسبب بعضى ديگر روزى ميدهد.
درحديث معتبر منقول است كه حضرت صادق ((عليه السلام )) باسحاق بن عمار فرمود كه فرزند خودرا بصرافى مده كه صراف از ربا سالم نميماند و بكفن فروشى مده كه كفن فروش آرزوى مرگ مردم ميكند و بسيار مردن اورا خوش مى آيد و بجو وگندم فروش مده كه سالم نمى ماند از جمع كردن نگاه داشتن براى گرانى و بسلاخى مده كه رحم را ازدلش بر طرف مى كند و كسيكه سنگين دل است از خدا دور است و ببرده فروشى مده كه بدترين مردم كسى است كه مردم را فروشد.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه فرمودك بخاله خود غلامى بخشيدم و نهى كردم از آنكه اورا بقصابى يا حجامت كردن يا زرگرى بدهد.
دراحاديث ديگر منقول است كه اگر مزد حجامت را اول شرط نكند و آنچه بعد ازحجامت بدهند قبول كند باكى نيست و در بعضى از اخبار مذمت جولاهى وارد شده است .
درحديث ديگر منقول است كه شخصى از حضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيدند از تعليم كردن اطفال فرمود كه مزد بر آن مگير گفت كه كتابهاى شعرى و رساله ها و مثل اينها ميخوانند اول شرط مزد خود با ايشان بكنم فرمود كه بلى اما بشرطى كه اطفال نزد تو برابر باشند و بعضى بر بعضى زيادتى ندهى .
درحديث ديگر منقول است كه بآنحضرت عرض كردند كه سنيان ميگويند كسب معلم حرام است فرمود كه دروغ ميگويند اين دشمنان خدا ميخواهند كه اطفال مردم قرآن ياد نگيرند و اگر كسى ديه فرزند خود را بمعلم بدهد بر او حلال است و بهتر آنست كه اول شرط مزد نكند و آنچه بدهند بگيرد.
دراحاديث معتبره وارد شده است كه چون قرآن را فروشيد كاغذ و جلد را فروشيد وقصد فروختن نوشته مكنيد.
درحديث صحيح از حضرت امام موسى منقول است كه باكى نيست در مزد گرفتن براى نوشتن قران .
درحديث معبر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه تمام شب بيدار باشد براى كسب كردن و بهره ديد خود را از خواب ندهد آن كسبش حرام است و اكثر علما حمل بر كراهت شديد كرده اند.
درحديث معتبر آن حضرت منقول است كه هركه خود را بعنوان نوكرى بمردم باجاره بدهد روزى را برخود حرام كرده و خود را از روزى خدا محروم گردانيده است .
فصل يازدهم : درفضيلت زراعت كردن ودرخت كشتن
از على بن ابى حمزه منقول است كه حضرت امام موسى را ديدم كه در زمين خودكار ميكرد و پاهاى آنحضرت در عرق فرو رفته بود گفتم فداى تو شوم خدمت كاران بكجا رفته انه كه شما خود اين كار ميكنيد فرمود كه بابيل در زمين كار كرده است كسيكه بتر از من و پدر من بوده است پس فرمود كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) و حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) و تمام پدران من بدست خود در زمين كار كرده اند، و اين كار پيغمبران و اوصياى ايشان و صالحان است .
درحديث معتبر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه حق تعالى براى پيغمبرانيش شخم و زراعت كردن را اختيار كرده است تا از آمدن باران كراهت نداشته باشد.
درحديث ديگر فرمود كه حقتعالى روزى پيغمبران را در زراعت و شير پستان حيوانات قرارداده است تا قطره باران آسمان كراهت نداشته باشند.
درحديث ديگر فرمود كه زراعت كنيد و درخت بنشانيد والله كه مردم كارى از اين حلال ترو پاكيزه تر نميكنند و الله كه زراعت خواهيد كرد و درخت خواهيد كشت بعد از بيرون آمدن دجال هم .
در حديث معتبر از حضرت امام زين العابدين ((عليه السلام )) منقول است كه بهترين اعمال زراعت است كه از آن نيكوكار و بد كردار ميخورد اما نيكوكار آنچه ميخورد او را لعنت ميكند و حيوانات و مرغان نيز از آن ميخورند.
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه كه كيمياى بزرگ زراعت كردن است و در حديث ديگر فرمود كه زراعت كنندگان گنجهاى مردمند ميكارند و روزى نيكوى پاكيزه خدا كرامت ميفرمايد و ايشان در قيامت جايگاهشان از ساير مردم نيكوتر است و منزلت ايشان ازديگران نزديكتر است و ايشان را در آنروز مبارك مينامند.
درحديث ديگر منقول است كه آنحضرت بر جماعتى گذشتند كه شخم ميكردند فرمود كه زراعت كنيد كه حقتعالى بباد ميروياند زراعت را چنانچه بباران ميروياند.
دراحاديث معتبره منقول است كه حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) بابيل در زمين كار ميكردند و مزرعه ها آبادان مى كردند و حضرت رسول خدا هسته خرما را با آب دهان مبارك خود تر ميكردند و بزمين فرو ميبردند و در ساعت سبز ميشد و حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) هزار غلام از كدّ يد خود خريدند و آزاد كردند.
درحديث موثق منقول است كه شخصى رسيد به حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) ديد كه زياده از سى من شاه هسته خرما بار كرده اند و ميبرند پرسيد كه اينها چيست ؟ فرمود كه هزار درخت خرما است انشاء الله پس آنها را در باغستان خود كشتند يكى از آنها خطا نشد.
درحديث معتبر از ابى عمرو منقول است كه گفت ديدم حضرت صادق ((عليه السلام )) راكه جامه گنده پوشيده بودند و بيلى در دست داشتند و در باغ خود كار ميكردند و عرق از پشت مباركش مى ريخت گفتم فداى تو شوم بده من كار كنم فرمود كه دوست ميدارم كه آدمى آزار بكشد از آفتاب براى طلب معيشت .
درحديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه شش خصلت است كه مؤ من بآنها منتفع ميشود يعد از مردن فرزند صالحى كه براى او استغفار كند و مصحفى كه از او بماند و تلاوت كنند وچاهى كه بكند و درختى كه بكارد و تصدق آبيكه جارى كند و سنت نيكى كه در ميان مردم بگذارد كه بعد از او مردم بآن عمل كنند.
درحديث حسن از آنحضرت منقول است كه هيچ چيز را آدمى بعد از مرگ خود نميگذارد كه بر او دشوارتر باشد از زر، راوى گفت كه چه كند؟ فرمود كه باغ و خانه بخرد.
درحديث ديگر فرمود كه در تورية نوشته است كه هركه زمين يا آب بفروشد و بعوض آن زمين و آب ديگر نخرد قيمتش باطل شود و منتفع نشود از آن .
فصل دوازدهم : در آداب زراعت كردن و درخت كشتن
بسند معتبر از حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون حضرت آدم ((عليه السلام )) بزمين آمد محتاج بخوردن و آشاميدن شد پس بجبرئيل شكايت كرد جبرئيل گفت كه زراعت بكن آدم گفت دعائى مرا تعليم كن جبرئيل ((عليه السلام )) گفت كه بگو اَللّهُمَّ اكْفِنى مَؤُنَةَ الدُّنْيا وَ كُلَّ هُولٍ دُوْنَ الْجَنَّةِ وَاَلْبِسْنى الْعافِيَةَ حَتّى تُهَنِّئَنى الْمَعيشَةَ.
درحديث حسن از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون خواهى زراعت كنى يك كف از تخم را بگير و رو بقبله بايست و بگو سه مرتبه اَفَرَاَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ءَاَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ پس بگواَللّهُمَّ اجْعَلْ حَبًا مُبارَكًا وَارْزُقْنا فيهِ السَّلامَةَ پس آن دانه را كه در كف دارى بپاش .
در روايت ديگر كه چون دانه رابپاشى اَللّهُمَّ قَدْ بَذَرْتُ وَاَنْتَ الزّارِعُ فَاجْعَلْهُ حَبًّا مُبارَكًا ودرحديث ديگر فرمود كه در وقت درخت نشانيدن و دانه پاشيدن بر هر درختى و هر دانهى ء بخوان سُبْحانَ الْباعِثِ الْوارِثِ كه انشاء الله خطا نمى كند.
در روايت ديگر فرمود كه در وقت درخت كشتن و زراعت كردن اين آيه را بخوان وَمَثَلُ كَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُهافى السَّماءِ تُؤْتى اُكُلُها كُلَّ حينٍ بِاِذْنِ رَبِّها.
از حضرت امام محمد باقر((عليه السلام )) منقول است كه يك قبضه از تخم بگير و رو بقبله بايست و سه مرتبه بگو ءَاَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزّارُعُونَ پس بگو اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ حَرْثًا مُبارَكًا وَارْزُقْنا فيهِ السَّلامَةَ وَالتَّمامَ وَاجْعَلْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَلا تَحْرِمْنى خَيرَ ما اَبْتَغى وَلا تَفْتِنّى بِما مَتَّعْتَنى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبى نَ پس آن قبضه را بپاش .
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه خواهد كه درخت خرما خوب با آورد و خرمايش نيكو شود ماهى هاى كوچك خشك را بگيرد و نيمكوب كند ودر هرشكوفه اندگى بپاشد و باقيش را در كيسه پاكيزه كند درميان درخت خرما جا دهد.
درحديث ديگر از آنحضرت منقول است كه درخت ميوه دار را مبريد كه عذاب بر شما نازل ميشود.
در روايت ديگر فرمود كه بريدن درخت خرما مكروهست پرسيدند كه درختهاى ديگر را بريدن چونست ؟ فرمود كه باكى نيست پرسيدند كه درخت سدر را بريدن چونست ؟ فرمود كه درخت سدر كه در باديه باشد بريدن خوب نيست زيرا كه در آنجا كم است اما در شهر باكى نيست و از حضرت امام رضا پرسيدند كه چون است بريدن درخت سدر ؟ فرمود كه پدرم درخت سدر را بريد و بجاى آن درخت انگور كشت .
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه باكى نيست كه عذره آدمى را در مزرعه هابريزند.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه عيسى به شهرى گذشتند در ميوهاى ايشان كرم بسيار بود در اين باب بآنحضرت شكايت كردند فرمود كه شما چون درخت ميكاريد او خاك مى ريزيد و بعد از آن آب ميدهيد بان سبب كرم در ميوه شما بهم مى رسد بعد ازاين اول آب بريزيد بعد از آن خاك بريزيد چون چنين كردند كرم از ميوه هابر طرف شد.
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه درخت سدر را آب دهد چنانست كه مؤ منى را دروقت تشنگى آب داده باشد و فرمود كه حقتعالى هيچ درختى را خلق نكرده است مگر آنكه ميوه داشت كه ميتوانست خورد چون مردم از براى خدا فرزند قائل شدند ميوه درختان برطرف شد پس چون باخدا شريك قراردادند درختان خار بهم رسانيدند والله اعلم بالصواب .
باب چهاردهم : در آداب سفر
فصل اول : دربيان سفرهاى نيك و بد و ايام : و ساعات نيك و بد از براى سفر
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه در حكمت آل داود نوشته است كه نبايد كسى سفر كند مگر از براى سه چيز سفريكه توشه آخرت در آن حاصل شود يا سفرى كه باعث مرمت امور معاش گردد يا سفرى كه از براى سيرو لذتى باشد كه حرام نباشد.
درحديث ديگرفرمود كه سفركنيد تا بدنهاى شما صحيح شود و جهاد كنيد تا غنيمت دنيا و اخرت بيابيد و حج كنيد تا مال دار و بى نيازشويد.
درحديث ديگر فرمود كه سفر قطعه ايست ازعداب چون كار شمادرسفر ساخته شود زود باهل خود برگرديد.
درحديث صحيح منقول است كه محمد بن مسلم از حضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيد كه بزمينى ميروم كه درآنجا بغير از برف و يخ چيزى نيست فرمود كه چون مضطر است تيمم كند و ديگر بهمچنين زمينى نرود كه دينش در آنجا هلاك شود.
در حديث صحيح منقول است كه شخصى بخدمت حضرت امام موسى آمد و گفت ميخواهم بسفر روم براى من دعا كنيد فرمود كه در چه روزى ميروى ؟ گفت در روز دوشنبه از براى بركت آنروز زيرا كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) در روز دوشنبه متولد شده است حضرت فرمود كه دروغ ميگويند حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) در روز جمعه متولد شدند و هيچ روز شوم تر از روز دوشنبه نيست حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) در آن روز وفات كرد و وحى آسمان ازما منقطع شد و در آن روز حق مارا از ما غصب كردند ميخواهى خبر دهم تراودلالت كنم بروز سهل آسانى كه خدا در آن روز نرم كرد آهن را از براى حضرت داود گفت بلى فرمودكه آن روز سه شنبه است .
درحديث معتبر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه اراده سفرى داشته باشد بايد كه در روز شنبه سفر كند كه اگر سنگى از كوهى بگردد در روز شنبه البته آنرا خدايتعالى بجاى خود برگردانيد وهركه كارها براو دشوار شود و در روز سه شنبه طلب كند كه آن روزيست كه آهن براى حضرت داود ((عليه السلام )) نرم شده است .
درحديث معتبر منقول است كه حضرت رسول خدا در روز پنجشنبه به سفر ميرفتند و ميفرمودند كه روز پنجشنبه را خدا ورسول و ملائكه دوست ميدارند.
درحديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه مكروه است سفر كردن وسعى در حوائج كردن در بامداد روز جمعه از براى آنكه مبادا از نماز بازماند اما بعد از نماز از براى تبرك خوبست .
درحديث ديگر فرمود كه باكى نيست سفر كردن در شب جمعه .
از حضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه هركه در چهارشنبه آخرماه سفركند بر رد آن جماعتى كه بفال بد ميدادند از هر بلائى نگاه داشته شود و حاجتش را خدا برآورد و در بعضى از روايات وارد شده است كه سفر مكن در روز سيم ماه بيست و چهارم و روز بيست و پنجم و روز بيست و ششم .
در روايت ديگر منقول است كه هشتم ماه و بيست وسيم ماه براى سفر خوب نيست و اگر روز هاى ماه با روزهاى هفته معارض شود رعايت روزهاى هفته كردن اولى تر است زيرا كه احاديث معتبر در ايام هفته بيشتر است .
در روايت معتبر منقول است كه هركه سفركند يازن بخواهد ماه در عقرب باشد عاقبت نيكو نيست .
فصل دوم : در دفع نحوستهاى سفر بتصدق و دعا
درحديث صحيح ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه تصدق كن در هر روز كه خواهى سفر برو.
درحديث صحيح ديگر منقول است كه از آن حضرت پرسيدند كه آيا كراهت دارد سفر كردن در روزى از روزها مثل چهارشنبه و غير آن فرمودند كه افتتاح سفر خود به تصدّق بكن و هروقت كه خواهى بدر رو.
درحديث صحيح ديگر منقول است كه ابن ابى عمير گفت كه من در علم نجوم نظر ميكردم و طالع را ميشناختم و در خاطرم ميخليد در بعضى از ساعات بعضى از كارها را اختيار كردن در اين باب بخدمت حضرت امام موسى ((عليه السلام )) شكايت كردم كه هرگاه در دل تو چيزى بيفتد تصدق كن بر اول مسكينى كه مى بينى برو كه حقتعالى ضرر آنرا از تو دفع مى كند.
درحديث ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه در اول روز تصدق بكند حقتعالى نحوست آنروز را از او دفع ميكند.
درحديث ديگر منقول است كه چون حضرت زين العابدين ((عليه السلام )) ببعضى از مزرعه هاى خود ميخواستند كه بروند ميخريدند سلامتى خودرا از خدا به آنچه ميسر ميشد از تصدق و اين تصدق را در وقتى ميدادند كه پا درركاب ميگذاشتند و چون خدا آن حضرت را بسلامت بر ميگرداند شكر وحمد الهى ميكردند و تصدق ميكردند بآنچه ميسر ميشد.
درحديث حسن منقول است كه عبد الملك به خدمت حضرت صادق عرضكرد كه من مبتلا بعلم نجوم شده ام و گاهى ميخواهم پى كارى بروم و بطالع نظر ميكنم مى بينم كه در طالع شرى هست مى نشينم و ترك رفتن مى كنم و اگر طالع نيك مى بينم ميروم حضرت فرمود كه آن حاجت برآورده مى شود آيا حكم بنجوم ميكنى ؟ گفت بلى فرمود كه كتابهاى نجومت را بسوزان .
سيد بن طاوس رحمه الله روايت كرده است كه چون خواهى متوجه سفر شوى در وقت چند كه سفر كردن در آن اوقات كراهت دارد پيش از متوجه شدن سف سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و آية الكرسى و سوره انا انزلناه و آخر آل عمران اِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ تاآخر سوره بخوان پس بگو اَللّهُمَّ بِكَ يَصُولُ الصّائِلُ وَبِكَ يَطُولُ الطائِلُ وَ لاحَوْلَ لِكُلِّ ذى حَوْلٍ اِلاّ بِكَ وَلا قُوَّةَ يَمْتازُها ذُوالْقُوَّةِ اِلاّ مِنْكَ اَسْاَلُكَ بِصَفْوَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ بَرِيَّتِكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ وَعِتْرَتِهِ وَسُلالَتِهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ صَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ وَاكْفِنى شَرَّ هذَا الْيَوْمِ وَ ضُرَّهُ وَارْزُقْنى خَيرَهُ وَكِفايَةِ الطّاغِيَةِ الْغَوِيَّةِ وَكُلِّ ذى قُدْرَةٍ لى عَلى اَذيَّةٍ حتّى اَكُونَ فى جُنَّةٍ وَعِصْمَةٍ مِنْ كُلِّ بَلاءٍ وَنَقَمَةٍ وَاَبْدِلْنى فيهِ مِنَ الْمَخافِ اَمنًا وَمِنَ الْعَوائِقِ فيهِ يُسْرًا حتّى لايَصُدَّنى صادُّ عَنِ الْمُرادُ وَلا يَحِلَّ بى طارِقٌ مِنْ اَذَى الْعِبادِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شى ءٍ قَديرٌ وَالاُْمُورُ اِلَيْكَ تَصيرُ يامَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ.
درحديث صحيح از حضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه هفت چيز است كه اگر در برابر مسافر ظاهر شود براى او شوم است كلاغى كه فرياد كند ازجانب راست او و سگى كه دم را علم كرده باشد و گرگى كه بردم خود نشسته باشد و بر روى او فرياد كند پس سه مرتبه بلند شود و پست شود و آهوئى كه از جانب راست او بيايد و بجانب چپ او برود و جغدى كه فرياد كند و زن پير سفيد موئى كه روبروى او بيايد و ماده الاغى كه گوشش بريده باشد پس كسى كه از ديدن آنها ترسى بخاطرش بيايد بگويد اعتصمت بك يارب من شر ما اجد فى نفسى فاعصمنى من ذلك چون اين را بگويد ضررى باو نرسد.
در روايتى منقول است كه چون پيش از سفر تصدق كنى دروقت تصدق اين دعا بخوان اللهم انى اشتريت بهذه الصدقة سلامتى و سلامة سفرى و مامعى فسلمنى وسلم مامعى و بلغنى و بلغ ما معى ببلاغك الحسن الجميل وبعد از تصدّق بگويد لااله الا الله الحليم الكريم لااله الا الله العلى العظيم سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضين السبع و مافيهن و مابينهن و رب العرش العظيم و سلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين اللهم كن لى جارا من كل جبار عنيد و من كل شيطان مريد بسم الله دخلت و بسم الله خرجت اللهم انى اقدم بين يدى نسيانى و عجلتى بسم الله و ماشاء الله فى سفرى هذا ذكرته ام نسيته اللهم انت المستعان على الامور كلها و انت الصاحب فى السفر و الخليفة فى الاهل اللهم هون علينا سفرنا و اطوِ لنا الارض و سيرنا فيها بطاعتك و طاعة رسولك الله اصلح لنا ظهرنا و بارك لنا فيما رزقتنا و قنا عذاب النار الله انا اعوذ بك من وعثاء السفر و كابة المنقلب و سوء المنظر فى اله المال والولد اللهم انت عضدى و ناصرى اللهم اقطع عنى بعده و مشقته و اصبحنى فيه و اخلفنى فى اهلى بخير و لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم .
فصل سوم : در آداب غسل و نماز و دعا دروقت بيرون رفتن
سيد بن طاوس عليه الرحمه روايت كرده است كه چون اراده سفر نمايد سنت است كه غسل كند پيش از برون رفتن در وقت غسل بگويد بِسْمِ اللّهِ وَ بَاللّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ وَالصّادِقينَ عَنِ اللّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبى وَاشْرِحْ بِهِ صَدْرى وَنَوِّرْ بِهِ قَبْرى اَللّهُمَّ اَجْعَلْهُ لى نُورًا وَطَهُورًا وَحِرْزًا وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ وافَةٍ وَعاهَةٍ وَسُوءٍ مِمّا اَخافُ وَاَحْذَرُ وَطَهِّرْ قَلْبى وَجَوارِحى وَعِظامى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى وَمُخى وَعَصَبى وِما اَقَلَتِ الاَْرْضُ مِنّى اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لى شاهِدًا يَوْمَ حاجَتى وَفَقْرى وَفاقَتى اَلَيْكَ يارَبَّ الْعالَمى نَ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ.
درحديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله وعليه وآله وسلم )) منقول است كه هيچ خليفه آدمى در اهلش نميگذارد بهتر از آنكه دروقت بيرون رفتن دوركعت نماز بگذارد پس بگويد اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِعُكَ نَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَذرِّيَتى وَدُنْياىَ وَآخِرَتى وَاَمانَتى وَخاتِمَةِ عَمَلى .
ابن طاوس عليه الرحمه گفته است كه در ركعت اول قل هو الله احد و در ركعت دوم انا انزلناه بخوان .
درحديث معتبر منقول است كه چون حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) اراده سفرى ميكردند عيال خود را در حجره جمع ميكردند و اين دعا ميخواندند اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِعُكَ الْغَداةَ نَفْسى وَمالى وَاَهْلى وَ وَلَدى وَالشّاهِدَ مِنّا وَالْغائِبَ اَللّهُمَّ احْفَظْنا وَاحْفَظْ عَلَيْنا اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى جَوارِكَ اَللّهُمَّ لاتَسْلُبْنا نِعْمَتَكَ وَلا تُغَيِّرْ ما بِنا مِنْ عافِيَتِكَ وَفَصْلِكَ.
سيد بن طاوس عليه الرحمه روايت كرده است كه بعد از نماز اين دعا بخواند اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ نَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَوَلَدى وَمَنْ كانَ مَنّى بِسَبيلٍ اَلشَّاهِدَ مِنْهُمْ وَالْغائِبَ اَللّهُمَّ احْفَظْنا وَاحْفِظْ عَلَيْنا اَللّهُمَّ اجْمَعْنا فى رَحَمَتِكَ وَلا تَسْلُبْنا فَضْلَكَ اِنّا اِلَيْكَ راغِبُونَ اَللّهُمَّ اِنّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَ كاَّبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ الْمِنْظَرِ فى الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ فى الدُّنْيا وَالاْ خِرَةِ اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ هذَا التَّوَجُّه طَلَبًا لِمَرْضاتِكَ وَتَقَرُّبًا اِلَيْكَ فَبَلِّغْنى ما اُؤَمِّلُهُ وَارْجُوهُ فيكَ وَفى اَوْلِيائِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ واگر خواهى ايندعا هم بخوان اَللّهُمَّ خَرَجْتُ فى وَجْهى هذا بِلا ثِقَةٍ مِنّى لِغَيْرِكَ وَلا رَجاءٍ يُاءوى بى اِلاّ اِلَيْكَ وَلا قُوَّةَ اَتَّكِلُ عَلَيْها وَلا حيلِةٍ اَلُجَاءُ اِلَيْها اِلاّ طَلَبَ رِضاكَ وَابْتِغاءَ رَحْمَتِكَ وَتَعَرُّضًا لِثَوابِكَ وَسُكُونًا اِلى حُسْنِ عائِدَتِكَ وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِما سَبَقَ لى فى عِلْمِكَ فى وَجْهى مِمّا اُحِبُّ وَاَكْرَهُ اَللّهُمَّ فَاصْرِفْ عَنّى مَقاديرَ كُلِّ بَلاءٍ وَمَقْضِىّ كُلِّ لاواءٍ وَابْسُطْ عَلَىَّ كَنَفًا مِنْ رَحْمَتِكَ وَلُطْفًا مِنْ عَفْوِكَ وَسعَةً مِنْ رِزْقِكَ وَتَماما مِنْ نِعْمَتِكَ وَجِماعا مِنْ مُعافاتِكَ وَوَفِّقْ لى فيهِ يا رَبِّ جَميعَ قَضائِكَ عَلَىَّ مُوافَقَةَ هَواىَ وَحَقيقَةَ عَمَلى وَادْفَعْ عَنّى ما اَحْذَرُ وَما لا اَحْذَرُ عَلى نَفْسى مِمّا اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّى وَاجْعَلْ ذلِكَ خَيْرًا لى لاخِرَتى وَدُنْياىَ مَعَ ما اَسْاَلُكَ اَنْ تَخْلِفَنى فيمَنْ خَلَّفْتَ وَرائى مِنْ وَلَدى وَاَهْلى وَمالى وَجَميعَ اِخْوانى وَجَميعَ خُزانَتى باَفْضَلِ ماتَخْلُفُ فيهِ غائبًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ فى تَحْصينٍ كُلِّ عَوْرَةٍ وَحِفْظِ كُلِّ مَضيعَةٍ وَتَمامِ كُلِّ نِعْمَةٍ وَدِفاعِ كِلِّ سَيِّئَةٍ وَكِفايَةِ كُلِّ مَحْذُورٍ وَصِرْفُ كُلِّ مَكْرُوهٍ وَكَمالَ ما يَجْمَعُ لى بِهِ الرِّضا وَالسُّرُورِ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِثُمَّ ارْزُقْنى ذِكْرِكَ وَشُكْرَكَ وَطاعَتِكَ وَعِبادَتِكَ حَتّى تَرْضى وَبَعْدَ الرِّضا اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ دينى وَنَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَذُرِّيَتى وَجَميعَ اِخْوانى اَللّهُمَّ احْفَظْ الشّاهِدَ مِنّا وَالْغائِبَ اَللّهُمَّ احْفِظْنا وَاحْفَظْ عَلَيْنا اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى جَوارِكَ وَ لاتَسْلُبْنا نِعْمَتَكَ وَلا تُغَيِّرْ ما بِنا مِنْ نِعْمَتِكَ وَعافِيَةٍ وَفَضْلٍ.
درحديث معبر منقول است كه : جون حضرت صادق ((عليه السلام )) اراده سفر مى كردند اين دعا ميخواندند اَللّهُمَّ خَلِّ سَبيلَنا وَاَحْسِنْ يَسيرَنا وَاَعْظِمْ عافِيَتَنا.
در روايت ديگر منقول است كه : چون حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) اراده سفرى مينمودند اين دعا ميخواندند در وقتى كه بر ميخواستند كه متوجه شوند اَللهُمَّ بِكَ اَنْتَشَرْتُ وَاِلَيْكَ تَوَجَّهْتُ وَبِكَ اعْتَصَمْتُ اَنْتَ ثِقَتى وَرَجائى اَللهُمَّ اكْفِنى ما اَهَمَّنى وَمالا اَهُمُّ لَهُ وَما اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّى اَللهُمَّ زَوِّدْنى التَّقْوى وَاغْفِرْلى وَوَجَّهنى اِلَى الْخَيْرِ حَيْثُ ما تَوَجَّهْتُ.در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر ((عليه السلام )) منقول است كه : هركه اراده سفرى نمايد و درخانه خود بايستد وبجانبى كه اراده دارد كه متوجه شود پس سوره حميد را از پيش رو وجانب راست و جانب چپ بخواند پس بگويد اَللّهُمَّ احْفِظْنى وَاحْفَظْ ما مَعى وَسَلِّمْنى وَسَلِّمْ مامَعى وَبَلِّغْنى وَبَلِّغْ ما مَعى بِبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَمى لِ حقتعالى حفظ كند اورا وآنچه با او است و بسلامت دارد اورا و آنچه با او است و برساند اورا و آنچه با اواست .
سيد بن طاوس عليه الرحمه روايت كرده است كه چون بر در خانه بايستد تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام بخواند و سوره حمد و آية الكرسى را بنحوى كه گذشت بخواند پس بگويد اَللّهُمَّ اِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهى وَعَلَيْكَ خَلَّفْتُ اَهْلى وَمالى وَما خَوَّلْتَنى قَدْ وَثِقْتُ بِكَ فَلا تُخَيِّبْنى يا مَنْ لا يُخيِّبُ مَنْ اَرادَهُ وَلا يُضيِّعُ مَنْ حَفِظَهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمِّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاحفَظْنى فيما غِبْتُ عَنْهُ وَلا تَكِلْنى اِلى نَفْسى يا اَرْحَمَ الرّاحِمى نَ اَللّهُمَّ بَلِّغْنى ما تَوَجَّهْتُ لَهُ وَسَببْ لِىَ الْمُرادَ وَسَخِّرْ لىْ عِبادَكَ وَبِلادَكَ وَارْزُقْنى زِيارَةَ نَبِيِّكَ وَوَلِيْكَ اَميرَ الْمُؤْمِنينَ وَالاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ وَ جَميعَ اَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِ والسَّلامُ وَمُدَّنى مِنْكَ بِالْمَعُونَةِ فى جَميعِ اَحْوالى وَلا تَكِلْنى اِلى نَفْسى وَلا اِلى غَيْرى فَاءَكِلُ وَاَعْطِبُ وَزَوِّد نِىَ التَّقْوى وَاغْفِرْ لى فِى الاْخِرَةِ وَالاُْولى اَللّهُمَّ اجْعَلنى اَوْجَهَ مَنْ تَوَجَّهَ اِلَيْكَ واين دعا نيز بخواندبِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَتَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ وَاسْتَعَنْتُ بِاللّهِ وَاَلْجَاءْتُ ظَهْرى اِلَى اللّهِ وَفَوَّضْتُ اَمْرى اِلَى اللّهِ رَبِّ امَنْتُ بِكِتابِكَ الَّذى اَنْزَلْتَ وَبِنَبِيِّكَ الَّذى اَرْسَلْتَ لاِنَّهُ لايَاءتى بِالْخَيْرِ اِلهى اِلاّ اَنْتَ وَلا يَضْرِبْ السُّوءَ اِلاّ اَنْتَ عَزَّ جارُكَ وَجَلَّ ثناؤُكَ وَتَقَدَّسَتْ اَسْماؤُكَ وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ وَلا اِلهَ غَيْرُكَ بدرستى كه در روايتى وراد شده است كه هركه صبح از خانه بيرون آيد اين دعا بخواند بلائى باو نرسد تا شام بخانه برگردد و هركه در شام بخواند و از خانه بيرون رود بلائى باو نرسد تا صبح كه بخانه برگردد.
در روايت وارد شده است كه : چون حضرت صادق ((عليه السلام )) بسفرى ميرفتند ايندعا ميخواندند اَللّهُمَّ احْفِظْنى وَاحْفَظْ ما مَعى وَبَلُّغْنى وَبَلِّغْ مامَعى بِبَلاغِكَ الْحَسَنْ بِاللّهِ اَسْتَفْتِحُ وَبِاللّهِ اَسْتَجِحُ وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِت اَتَوَجَّهُ اَللّهُمَّ سَهِّلْ لى كُلَّ حُزُونَةٍ وَذَلِّلْ لى كُلَّ صُعُوبَةٍ وَاَعْطِنى مِنَ الْخَيْرِ كُلَّهُ اَكْثَرَ مِمّا اَرجُو وَاَصْرفْ عَنّى مِنَ الشَّرِّ اَكْثَرَ مِمّا اَحْذَرُ فى عافِيَةٍ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَواين دعا نيز مى خواند اَسْئَلُ اللّهَ الَّذى بِيَدِهِ مادَقَّ وَجَلَّ بِيَدِهِ اَقْواتُ الْمَلائكَةِ اَنْ يَهَبَ لَنا فى سَفَرِنا اَمْنًا وايمانًا وَسَلامَةً وَاِسْلامًا وَفِقْهًا وَتَوْفيقًا وَبَرَكَةً وَهُدًى وَ شُكْرًا وَعافِيَةً وَمَغْفِرَةً عَزْمًا لا تُغادِرُ ذَنْبًا.
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كهك چون كسى بسفرى بيرون رود بگويد اَللهُمَّ اَنْتَ الصّاحِبُ فِى السَّفَرِ وَالْحامِلُ عَلَى الظَّهْرِ وَالْخَليفَةُ فِى الاَْهْلِ وَالْمال وَالْوَلَدِ پس بايد آن دعا ها كه از براى خانه بيرون آمدن و سوار شدن در فصلهاى سابق گذشت بخواند پس چون سوار شود بگويد اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِلاِْسْلامِ وَمَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَاِنّا اِلَى رِبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَنْتَ الْحامِلُ عَلَى الظَّهْرِ وَالمُسْتَعانُ عَلَى الاَْمْرِ اَللّهُمَّ بَلِّغْنا بَلاغًا تُبْلَغُ بِهِ اِلى خَيْر، بَلاغًا تُبْلَغُ بِهِ اِلى رَحْمَتِكَ وَرِضْوانِكَ وَمَغْفِرَتِكَ اَللّهُمَّ لا ضَيْرَ اِلاّ ضَيْرُكَ وَلا خَيْرَ اِلاّ خَيْرُكَ وَلا حافِظَ غَيْرُكَ.
فصل چهارم : در ساير آداب بيرون رفتن و بيان چيزى چند كه بايد باخود بردن
در حديث معتبر از حضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلَّم )) فرمود كه هركه بسفرى رود و با خود بر دارد عصائى از چوب بادام تلخ و اين آيات را بخواند، حق تعالى او را ايمن گرداند از هر سبع درنده وهر دزدى و هر صاحب زهرى تا باهل خود برگردد و با او هفتاد وهفت ملك باشند كه از براى او استغفار كنند تا برگردد و عصارا بگذارد، اينست آيات : وَلَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبّى اَنْ يَهْدِيَنى سَواءَ السَّبيلِ وَلَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ اُمَّةً مِنَ النّاسِ يَسْقَونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمْ اِمْرَاءَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ماخَطْبُكُما قالَتا لانَسْقى حَتّى يَصْدُرَ الرّعاءُ وَاَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلّى اِلَى الظّل فقالَ رَبِّ اِنّى لِما اَنْزَلْتَ اِلَى مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ فَجائَتْهُ اِحْدهُما تمْشى عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ اِنَّ اَبّى يَدْعُوكَ لِيَجزِيَكَ اَجْرَما سَقَيْتَ لَنا فَلَمّا جائَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لاتَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ قالَتْ اِحْديهُما يااَبَتِ اسْتَاءْجِرْهُ اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَاْجَرْتَ الْقَوِىِّ الاَْمينَ قالَ اِنّى اُريدُ اَنْ اَنْكِحَكَ اِحدَى ابْنَتَىْ هاتَيْنِ عَلى اَنْ تَاءجِرْنى ثَمانِىَ حِجَجٍ فِاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ وَما اُريدُ اَنْ اَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنى اِنْشاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحينَ قالَ ذلِكَ بَيْنى وَبَيْنِكَ اَيِّما الاَْجَلَيْنِ قَضَيْتَ فَلا عُدوانَ عَلَىَّ وَاللّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكى لٌ.
در روايت ديگر از آن حضرت منقول است كه : هركه خواهد كه زمين در زير پاى او پيچيده شود با خود عصائى از درخت بادام تلخ بردارد.
درحديث ديگر فرمود كه حضرت آدم ((عليه السلام )) مرض شديدى بهم رسانيد و اورا وحشتى عارض شد جبرئيل فرمود كه چوبى از درخت بادام تلخ جداكن و بسينه خود بچسبان چنين كرد حق تعالى وحشت اورا از اودفع كرد و بدانكه از جمله چيزهائى كه بايد در سفر باخود داشته باشد تسبيح تربت امام حسين ((عليه السلام )) است چنانچه منقول است كه : چون حضرت صادق ((عليه السلام )) بعراق تشريف آوردند مردم نزد آنحضرت گرد آمدند و پرسيدند كه ميدانيم كه تربت حضرت امام حسين ((عليه السلام )) شفاى هر درد هست آيا باعث ايمنى از هر خوف و بيم ميشود؟ فرمود كه هرگاه كسى خواهد كه اورا از هر بيمى امان بخشد تسبيحى از تربت آنحضرت بگيرد و سه مرتبه ايندعا بخواند اَصْبَحْتُ اَللّهُمَّ مُعْتَصِمًا بِذِمامِكَ وَجَوارِكَ الْمَنيع الَّذى لايُطاوَلُ وَلا يُحاوَلُ مِنْ شَرِّ كُلِّ غاشِمٍ وَطارِقٍ مِنْ سائِرِ مَنْ خَلَقْتَ وَما خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِكَ الصّامِتِ وَالنّاطِقِ فى جُنَّةِ مِنْ كُلِّ مَخُوفٍ بِلِباسٍ سابِغَةٍ وَلاءِ اَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ مُحْتَجِبًا مِنْ كُلّ قاصِدٍ لى اِلى اَذِيَّةٍ بِجِد ارٍ حَصينِ الاِْخْلاصِ فِى الاِْعْتِرافِ بَحَقِّهِمْ وَالتَّمَسُّكُ بِحَبْلِهِمْ مُوقِنًا اَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَ مَعَهُمْ وَفيهِمْ وَبِهِمْ اُوالى مَنْ والَوا وَاُجانِبُ مَنْ جانَبُوا فَاَعِذْنى اَللّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ كُلِّ ما اَتَّقيهِ يا عَظيمُ حَجَزْتَ الاَْعادى عَنّى بِبَديعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ اِنّا جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ اَيْديهِمْ سَدًا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًا فَاَغْشَيْنا هُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ پس تسبيح را ببوسد و بهر دو چشم بگذارد و بگويد اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ التُرْبَةِ الْمُبارَكَة وَبِحَقِّ صاحِبِها وَبِحَقِّ اَبيهِ وَبِحَقِّ اُمِّهِ وَ بِحَقِّ اَخيهِ وَبِحَقِّ وُلْدِهِ الطّاهِرينَ اجْعَلْها شِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَاَمانًا مِنْ كُلِّ خَوْفٍ وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ سُوءٍ اگر در صبح چنين كند در امان خدا باشد تا شام و اگر در شام چنين كند در امان باشد تا صبح .
در روايت ديگرمنقول است كه : هره از پادشاهى يا غير او بترسد وچون از خانه بيرون آيد چنين كند حرزى باشد براى او از شرايشان و در فصول خواتيم گذشت انگشترها كه مناسبست در سفر خود داشته باشد.
درحديث معتبر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : ضامنم براى كسيكه عمامه بر سر بسته از خانه بيرون آيد آنكه سالم باهل خود بر گردد.
در روايت معتبر ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه : من ضامنم براى كسيكه اراده سفرى داشته باشد وعمامه بر سر ببندد و سر عمامه را در زير تحت الحنك ببندد آنكه اورا دزد و غرق شدن و سوختن بر نخورد.
درحديث معبر ازحضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه : حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) فرمود كه هركه روز شنبه از خانه بيرون رود و عمامه سفيدى بر سر داشته باشد كه تحت الحنك بسته باشد اگر برود بنزد كوهى كه آن را از جا بكند هر آينه بعمل آيد.
درحديث معتبر منقول است كه : حضرت لقمان با پسر خود گفت كه اى فرزند چون بسفر روى شمشير و كمان واسب و موزه و عمامه و رسنهائى كه ضرور ميشود ومشك آب و سوزن وخياطه با خود بردار و از دواها آنچه تو و اصحاب تو بآن محتاج باشيد بردار.
در روايت ديگر منقول است كه : چون حضرت رسول خدا ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بسفر مى رفتند شيشه روغن و سرمه دان و مقراض وآينه و مسواك و شانه و سوزن و ريسمان چيزى كه بآن كگفش را پينه كنند و تسمهاى نعل را بر مى داشتند و ازجمله تعويذاتى كه در سفر مناسب است تعويذى است كه مرويست كه در دسته شمشير حضرت رسالت پناه تعبيه شده بود و آن اين تعويذ است : بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ يا اَللّهُ يا اَللّهُ يا اَللّهُ اَسْاَلُكَ يا مَلِكَ الْمُلُوكِ الاَْوَّلِ الْقَديمِ الاَْبَدى الَّذى لا يَزولُ وَلا يَحُولُ اَنْتَ اللّهُ الْعَظيمُ الْكافى لِكُلِّ شَىْءٍ اَلْمُحيطُ بِكُلِّ شَىْءٍ اَللّهُمَّ اكْفِنى بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْجَلِّ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدُ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا اَحَدٌ وَاَحْجِبْ شُرُورَهُمْ وَشُرُورَ الاَْعْداءِ كُلَّهُمْ وَسُيُوفُهُمْ وَباْسِهِمْ وَاللّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيطٌ اَللّهُمَّ احْجِبْ عَنّى شَرَّ مَنْ اَرادَنى بِحِجابَكَ الَّذى احْتَجَبْتَ بِهِ فَلَمْ يَنْظُرْ اِلَيْهِ اَحَدٌ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَمِنْ شَرِّ سَلاحِهِمْ وَمِنَ الْحَديدِ وَمِنْ كُلِّ ما يُتَخَوَّفُ وَ يُحْذَرُ وَمِنْ كُلِّ شِدَّةٍ وَبَلِيَّةٍ وِمِنْ شَرِّ ما اَنْتَ بِهِ اَعْلَمُ وَعَلَيْهِ اَقْدَرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْليمًا وعوذه كه در ميان عمامه گذارند اَقْبِلْ وَلا تَخَفْ اِنَّكَ مِنَ الاْمِنينَ لاتَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ لاتَخَفْ اِنَّكَ اَنْتَ الاَْعْلى اَلاّ تَخافا اِننّى مَعَكُما اَسْمَعُ وَ اَرى وَلا تَخافُ دَرَكًا وَلا تَخْشى اَلَّذى اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوفٍ فَسَيَكْفيكَهُمْ اللّهُ وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ فَاللّهُ خَيرٌ حافِظًا وَهُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ اُدْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَاِذا دَخَلْتُمُوهُ فَاِنَّكُمْ غالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.
عوذه كه بر چهار پاى سوار بندند اَللّهُمَّ احْفَظْ عَلَىَّ ما لَوْ حَفِظَهُ غَيْرُكَ لَضاعَ وَاسْتُرْ عَلَىَّ ما لَوْ سَتَرَهُ غَيْرُكَ لَكاعَ وَاجْعَلْ عَلىَّ ظِلاًّ ظَليلاً اَتَوَقىّ بِهِ كُلَّ مِنْ رامَنى بِسُوءٍ اَوْ نَصَبَ لى مَكْرًا اَوْ هَيَّا لى مَكْرُوهًا حَتّى يَعُودَ وَهُوَ غَيْرُ ظافِرٍ بى وَلا قادِرٍ عَلىَّ اَللّهُمَّ احْفَظْنى كَما حَفِظْتَ بِهِ كِتابَكَ الْمُنْزَلَ عَلى قَلْبِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : هركه سوره عبس را دركاغذى سفيد بنويسد و بهر راهى كه رود با خود نگاه دارد در آن راه بغير ازنيكى نبيند و از مفاسد آن راه محفوظ بماند.
فصل پنجم : در آداب توشه برداشتن در سفر وآداب صرف كردن آن
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : چون بسفر رويد سفره باخود برداريد و طعامهاى نفيس در آن سفره بگذاريد.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : ازشرف آدمى آنست كه توشه خود را نيكو گرداند هرگاه بسفرى رود.
درحديث ديگر منقول است كه : حضرت امام زين العابدين ((عليه السلام )) چون بسفر حج يا عمره مى رفتند از بهترين توشه ها بر مى داشتند مانند لوز و شكر وقائوت ترش و شيرين .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : نان در ميان توشه خود بردار كه باعث بركت ميشود.
درحديث ديگر منقول است كه : حضرت امام موسى ((عليه السلام )) نظر كردند بسفره كه در آن حلقها از برنج بود فرمودند كه اين حلقها را بكنيد و حلقهاى آهن بگذاريد تا جانوران تا جانوران داخل سفره نشوند.
در حديث ديگر منقول است كه : حضرت صادق ((عليه السلام )) از بعضى از اصحاب خود پرسيدند كه بزيارت قبر امام حسين ((عليه السلام )) مى رويد؟ گفتند بلى فرمود كه سفره با خود ميبريد يانه ؟ گفتند بلى فرمود كه اگر بزيارت قبر پدران يا مادران خود برويد چنين نخواهيد كرد، گفتند پس چه چيز بخوريم ؟ فرمود كه نان باشير يا ماست .
در حديث ديگر فرمود شنيده ام كه جمعى هستند كه چون بزيارت قبر حضرت امام حسين مى روند با خود سفره بر مى دارند كه در ميان آن بزغاله بريان و حلواها هست اگر بزيارت قبر دوستان خود بروند چنين نمى كنند.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : بهترين خرج كردنها نزد خدا ميانه روى است و خدااسراف را دشمن ميدارند مگر در راه حج يا عمره .
درحديث حسن منقول است كه : صفوان ازحضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيد كه من اهل خود را با خود بحج مى برم خرجى خود را در كمر خود مى بندم حضرت فرمود كه بلى پدرم مى گفتن كه از قوت مسافر آنست كه نفقه خود را حفظ كند.
درحديث ديگر منقول است كه : ديگر بآنحضرت عرض كرد كه دراهمى كه در آن صورتها نقش كردند با خود دارم و آنها را درهميان ميكنم و در كمر مى بندم در حالت احرام فرمود كه باكى نيست خرجى تست و اعتماد تو بعد از خدا بر آنست .
فصل ششم : در رفيق باخود بردن در سفر و آداب معاشرت ايشان
در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كسيكه تنها بسفر رود ملعونست .
درمعتبر منقول است كه : حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بحضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) وصيت نمود كه يا على هرگز تنها بسفر مرو كه شيطان با يك كس است و از دوتا دورتر است يا على شخصى كه تنها بسفر مى رود گمراهست و دو كس كه ميروند دو گمراهند و سه مسافرانند.
در روايت ديگر منقول است كه : شخصى بخدمت حضرت صادق ((عليه السلام )) آمد آن حضرت پرسيدند كه در راه كى مصاحب تو بود؟ گفت تنها بودم فرمود كه اگر من پيشتر تورا ميديدم تورا نيكو تاءديب ميگردم كه چگونه بايد بسفر رفت پس فرمود كه يك كس شيطان است و دوتا شيطانند و سه نفر مصاحبانند و چهار نفر رفيقانند.
بسند معتبر از حضرت موسى بن جعفر منقول است كه : هركه بسفرى رود بگويد ماشاءَ اللّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ اَللّهُمَّ انِسْ وَحْشَتى وَاَعِنّى عَلى وَحْدَتى وَاَدِّ غَيْبَتى .
درحديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : اول رفيق بهم رسان پس بسفر برو وفرمود كه دوكس باهم رفيق نميشود مگر آنكه محبوب ترين ايشان نزدخدا و آنكه ثوابش بيشتر است آنستكه مدارا با رفيقش بيشتر ميكند.
درحديث ديگر فرمود كه بهترين رفيقان و مصاحبان نزد خدا چهار نفرند و هيچ گروهى زياده از هفت كس نمى شوند مگرآنكه صداهايشان بسيار ميباشد، پس از اين احاديث معلو شد كه اقل رفيقان سه نفرند و اكثر ايشان هفت و آنكه زياده ازهفت خوب نيست در رفيقان هم توشه و هم سفره .
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : سنتست كه رفيقان هم توشه اول خرجيهاى خود را بدر آورند و بر روى يكديگر بگذارند كه اين بيشتر باعث خوشنودى خاطر و نيكى اخلاق ايشان ميشود.
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : مصاحبت مكن در سفر با كسيكه فضيلت تو را بر خود نداند آنقدر كه تواز فضيلت او برخود ميدانى .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : مصاحبت و رفاقت كن با كسيكه تو باو زينت يابى و مصاحبت مكن با كسيكه او بتو زينت يابد يعنى تو كسب علم و كمالات از او توانى نمود.
درحديث ديگر از شهاب منقول است كه : گفت بخدمت حضرت صادق عرض كردم كه شما ميدانيد حال و توانگرى مرا و احسانيكه با برادران خود ميكنم پس با جماعتى از ايشان رفيق ميشوم در راه مكه و بر ايشان توسعه ميكنم و بسيار خرج ميكنم فرمود كه اين شهاب چنين مكن اگر تو دست بخرج كردن بگشائى و ايشان هم بگشايند بايشان ضرر ميرسد و پريشان ميشوند و اگر تو بكنى و ايشان نكنند باعث مذلت ايشانست پس رفاقت باجماعتى بكن كه مثل تو باشند در توانگرى وتوانائى .
در روايت ديگر ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه : اگر مصاحبت كنى بامثل و مانند خود مصاحبت و رفاقت بكن و باكسى رفيق مشو كه خرج تورا كشد كه اين موجب خوارى مؤ من است .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : حق مسافر بر رفيقان آنست كه چون بيمار شود سه روز براى او توقف كنند.
درحديث ديگر منقول است كه : از حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) پرسيدند جماعتى كه با يكديگر رفيق ميشوند و در ميان ايشان مالدار و پريشان هست آيا آن مالدار خرج آنها را ميتواند كشيد؟ فرمود كه اگر آنها بطيب خاطر راضى باشند باكى نيست .
در روايت ديگر منقول است كه : ازحضرت صادق ((عليه السلام )) پرسيدند كه شخصى رفيق ميشود با جماعتى مالدار و از آنها مالش كمتر است و آنها خرج خود را بيرون مياورند و او مثل آنها خرج نميتواند كردن فرمود كه من دوست نميدارم كه خود را ذليل كند، باكسى رفيق شود كه مثل اوباشد.
فصل هفتم : دربيان ساير آداب سفر
در حديث معتبر منقول است كه : از حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) كه حضرت لقمان پسر خود را نصيحت فرمود كه چون سفر كنى با گروهى مشورت با ايشان بسيار بكن در كارهاى خود و كارهاى ايشان و در روى ايشان تبسم بسيار بكن و در توشه خود صاحب كرم باش در ميان ايشان وچون تو را بضيافت بطلبند قبول كن و اگر از تو مدد طلبند يارى ايشان بكن و بسه چيز بر ايشان غلبه كن به بسيار خاموشى و بسيارى نماز و سخاوت و جوانمردى هرچه باخود دارى از چهارپا ومال و توشه و اگر گواهى از تو بطلبند يا بر امر حقى خواهند ترا گواه كنند و چون با تو مشورت كنند تا توانى سعى كن راى نيكو از براى ايشان اختيار كنى و زود عزم مكن و راءى خود را با ايشان مگو تا تاءمل كنى و فكر كنى و جواب ايشان مگو در مشورت ايشان تا آنكه در آن فكر برخيزى و بنشينى و بخوابى چيزى بخورى و نماز كنى و در اثناى اين احوال فكر خود و حكمت خود را در مشورت ايشان بكار فرمائى زيرا كه هركه خير خواهى خود را براى كسى كه با او مشورت كند خالص نگرداند حقتعالى راءى و عقل او را سلب ميكند و امانت را از او بر ميدارد و هرگاه ببينى كه رفيقان تو پياده ميروند با ايشان پياده برو و هرگاه ببينى رفيقان كارى مكنند با ايشان بكن و اگر تصدقى كنند يا قرضى دهند تو نيز با ايشان بده و بشنو سخن كسيرا كه از تو بزرگترباشد و هرگاه رفيقان كارى بتو فرمايند يا چيزى از تو سؤ ال كنند بگو بلى و نه مگو كه نه گفتن علامت عجز و موجب ملامتست و چون راه را گم كنيد وحيران بمانيد فرود آئيد و اگر در راه مقصود شك كنيد بايستيد و با يكديگر مشورت كنيد و مصلحت به بينيد و اگر يك كسيرا ببينيد خبر راه از او مپرسيد و مصلحت از او نبينيد كه يك شخص در بيابان اين كس را بشك مياندازد كه شايد جاسوس دزدان باشد يا شيطان كه خواهد شما را حيران كند و از دوشخص نيز حذر كنيد مگر آنكه چيزى چند از علامتها و قرينه ها به بينيد كه من نبينم زيرا كه عاقل بديده خود كه نظر ميكند بسوى چيزى آنچه حق است از آن مشناسيد و حاضر چيزى چند مى بينيد كه غايب نمى بيند اى فرزند چون وقت نماز درآيد از براى امرى آنرا تاخير مينداز ونماز را بجا آور و راحت بياب كه نماز قرضى است كه هر چند بيشتر ادا ميكنى سبك بار ميشوى و نماز را با جماعت بكن هر چند بر سر نيزه باشى و بر روى چهارپا خواب مكن كه زود باعث زخم پشت آن ميشود اين از كردار دانايان نيست مگر آنكه در ميان كجاوه باشى كه ممكنت باشد كه بخوابى براى سستى مفاصل وچون نزديك شوى بمنزل از چهار پاى خود فرود آى كه آن چهار پا ياور توست و ابتدا كن بعلف دادن پيش از آنكه چيزى بخورى و چون خواهيد كه فرود آئيد پس اختيار كنيد از بقعه هاى مكانيرا كه خوشرنگتر و خاكش نرمتر و پرگياه تر باشد و چون فرود آئى پيش از آنكه بنشينى دو ركعت نماز بكن و چون بقضاى حاجت بروى بسيييار دور برو پس چون خواهى كه بار كنى دو ركعت نماز بكن پس از آن زمين را وداع كن و سلام كن بر آن زمين و اهل آن زمين كه هر بقعه از زمين را اهلى چند از ملائكه هست و اگر توانى مخور هيچ طعاميرا مگر آنكه قدرى از آنرا تصدق كنى و بر تو باد بخواندن قرآن ماداميكه سوار باشى و بر توباد بتنزيه و يا خدا كردن تا مشغول كار باشى و بر تو باد بدعاكردن دروقتيكه تنها و بيكار باشى و زينهار كه در اول شب راه مرو بلكه در اول شب فرود آى ودر نصف آخر شب راه رو وزنهار كه در راه رفتن صدا بلند مكن .
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : مروت و مردى در حضر، خواندن قرآن است و همنيشينى با علما كردن و تفكر در فقه و علوم كردن و محافظت برنمازهاى جماعت كردن و اما مروت سفر پس تو شه خود را صر كردن و مخالفت رفيقان نكردن و خدا را در هر بلندى و پستى و فرود آمدن و ايستادن و نشستن بسيار ياد كردن است .
در روايت ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : مروت سفر توشه بسيار بر داشتن و پاكيزه گردانيدن توشه است و عطا كردن بجمعى كه رفيق تواند و آنكه بعد از مفارقت از رفيقان رازهاى ايشان را كه بر آنها مطلع شده بپوشانى و مزاح وخوش طبعى بسيار بكنى در چيزى كه خدا را بخشم نياورد.
درحديث ديگر فرمود كه از مروت نيست كه نقل كند آدمى چيزى چند را كه در سفر ديده است و از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : توشه مسافر حدى خواندنست و خواندن شعرى چند كه در آن حرامى و باطلى نباشد.
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : چون با جماعتى رفيق شوى مگو اينجا فرود آئيد يا اينجا فرود ميائيد كه در ميان ايشان كسى هست كه اين كار را بكند اگر تو بايشان بگذارى .
دراحاديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : هر كه اعانت كند مؤ من مسافرى را حق تعالى از او هفتاد وسه شدت از شدتهاى دنيا را بر دارد و اورا امان دهد از غم واندوه و هفتاد غم و شدت در آخرت از او بردارد در وقتيكه از شدت اهوال قيامت نفسهاى مردم گرفته باشد.
فصل هشتم : در آداب راه رفتن و فرود آمدن
در احاديث معتبره از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : چون از پياده رفتن مانده شويد استعانت جوئيد بتند راه رفتن كه واماندگى را بر طرف ميكند.
درحديث دگير فرمود كه كمر را محكم ببنديد و بر روى شكم ببنديد تا آنكه پياده رفتن بر شما آسان شود.
درحديث معتبر ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : بر شما باد براه رفتن در شب كه زمين در شب پيچيده ميشود.
از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : زمين در آخر شب پيچيده ميشود و فرمود كه چون حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) سفر ميكردند در آخر شب حركت ميكردند.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم منقول است كه چون در شب فرود آئيد بر سر راه فرود ميائيد ودر شكم رودخانه ها فرود ميائيد كه محل درندگان وماران است .
درحديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : در ميان رودخانه فرود ميائيد كه مبادا سيلابى بيايد و بشما ضرر برساند.
درحديث معبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : حقتعالى مدارا كردان را دوست ميدارد و يارى ميكند بر آن پس چون بر حيوانات لاغر سوار باشيد در منزلها فرود آئيد پس اگر زمين خشك باشد و گناه نداشته باشد تند برويد و اگر پرگياه باشد منزل بمنزل فرود آئيد.
از حضرت امام محمد باقر((عليه السلام )) منقول است كه : اگر در زمين پر آب و علف رويد بتاءنى و مدارا برويد و ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : چون راه را غلط كنيد بجانب راست ميل كنيد.
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : هركه در سفر راه گم كند فرياد كند كه يا صالح اغثنى بدرستى كه از بردران مؤ من شما از جنيان شخصى هست كه صالح نام دارد و از براى خدا در شهرها ميگردد و چون صداى شما را ميشنود چواب ميگويد و راه نمائى ميكند.
درحديث معبر ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه : چون را را گم كنى فرياد كن ياصالح ارشدونا الى الطريق رحمكم الله راوى درحديث گفت كه ما در سفرى را گم كرديم شخصى را گفتيم كه از مادور شد و فرياد كرد باين نحو كه مذكور شد پس بر گشت و گفت صداى آهسته شنيد گفت را از جانب راست است اندك مسافتى كه رفتيم را را يافتيم . و از عمر بن يزيد كه از ثقات اصحاب ائمه است روايت كرده است كه گفت ما در يكسالى در سفر مكه معظمه راه را گم كرديم پس سه روز مانديم و راه را طلبيديم نيافتيم پس چون روز سيم شد آب برداشته بوديم آخر شد پس چامه هاى احرام را پوشيديم بعنوان كفن و حنوط كرديم ، در آنحال شخصى از رفيقان ما بر خاست و فرياد كرد ياصالح يا اباالحسين پس كسى از دور جواب گفت پرسيدم كسيتى خدا تورا رحمت كند گفت من از آن گروهم از جن كه بحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) ايمان آوردند و كسى بغير از من از آنها نمانده است و كارمن اين است كه گم شده را براه برسانم ما همه جا از پى صداى او رفتيم تا براه رسيديم .
فصل نهم : در بيان دعاهائى كه در راه و منازل بايد خواند
درحديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : چون حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) در سفرها سراشيب ميرفتند سبحان الله ميگفتند و چون سر بالا ميرفتند الله اكبر ميگفتند.
درحديث صحيح ديگر فرمود كه چون در سفرباشى بگو اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَسيرى عِبَرًا وَ صَمْتى تَفَكُّرًا وَكَلامى ذِكْرًا.
در حديث معتبر از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه : هركه برود خانه پائين برود پس بگويد لااِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ حقتعالى پركند آن رودخانه را از براى او ازحسنات .
درحديث ديگر فرمودكه هركه لااِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ ميگويد در بلندى از بلنديها آنچه در پيش روى او است تا منتهاى زمين همه لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ بگويند.
درحديث معتبر ديگر منقول است كه : دو كس آمدند بخدمت حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) گفتند ما ميخواهيم براى تجارت بشام برويم حرزى بما تعليم ده كه در راه بخوانيم فرمود كه چون در منزلى فرود آئيد و نماز خفتن بكنيد بعد از نماز پهلو را برختخواب بگذاريد و تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام بخوانيد پس آية الكرسى بخوانيد چون چنين كنيد تا صبح محفوظ ميمانيد چون ايشان روانه شدند جمعى از دزدان از عقب ايشان رفتند چون فرود آمدند و نماز خفتن كردند و خوابيدند و تسبيح حضرت فاطمه و آية الكرسى را خواندند پس دزدان غلام خود را فرستادند كه ايشان را خبر بگيرد و چون بنزد ايشان آمد دو ديوار ديدو ازايشان اثرى نيافت چون بدزدان خبر داد ايشان آمدند و همين حال را مشاهده كردند چون صبح شد بنزدايشان آمدند و پرسيدند كه شما ديشب در كجا بسر برديد؟ گفتند: در همين موضع گفتند ما آمديم بتفحض شما و بغير از دو ديوار چيزى ديگر نديديم شماقصه خود را بما نقل كنيد ايشان گفتند كه ما دروقت خوابيد بتعليم حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام و آية الكرسى خوانديم دزدان گفتند برويد كه دزدى بر شما دست نخواهد يافت .
درحديث معتبر ديگر ازآنحضرت منقول است كه : هركه در سفرى و منزلى فرود آيد كه از درندگان ترسد ايندعا را بخواند اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ سَبُعٍ چون اين دعا بخواند ايمن گردد از شر درندگان تا ازآن منزل باركند.
درحديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه : كسى كه خواهد داخل شود بموضعى كه خوفى داشته باشد اين آيه را بخواند رَبِّ اَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطانًا نَصيرًا پس چون ببيند آن شخص يا آن چيزى را كه از او بيم دارد آية الكرسى بخواند.
در حديث ديگر فرمود كه هرگاه در سفرى يا بيابانى باشى و از جنيان يا غير ايشان ترسى دست راست خود را بر سر بگذار و بآواز بلند بگو اَفَغَيْرَ دينِ اللّهِ تَبْغُونَ وَلَهُ اَسْلَمَ مَنْ فى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ طَوعًا وَكَرْهًا وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.
در روايت ديگر منقول است كه : حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) فرمود كه ياعلى چون در منزل فرود آئى بگو اَللّهُمَّ اَنْزِلْنى مَنْزِلاً مُبارَكًا وَاَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلينَ تا آنكه نيكى آن منزل تو را روزى شود و شرآن از تو دفع شود.
در حديث معتبر منقول است كه : حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بحضرت امير ((عليه السلام )) فرمود كه چون اراده داخل شدن شهرى يا دهى داشته باشى چون نظرت بر آن افتد بگو اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاءَلُكَ خَيْرَها وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّها اَللّهُمَّ اَطِعْنى مِنْ جَناها وَاَعِذْنا مِنْ وَباها وَحَبِّبْنا اِلى اَهْلِها وَحَبِّبْ صالحى اَهْلِها اِلَيْنا.
در روايت ديگر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : چون بر شهرى مشرف شوى نظرت بر آن بيفتد اَللّهُمَّ رَبُ السَّمواتِ السَّبْعَ وَ ما اَظَلَّتْ وَ رَبُ الاَْرْضينَ السَّبْعَ وَما اَقَلَّتْ وَرَبُ الرِّياحِ وَما ذَرَتْ وَرَبُ الشَّياطينَ وَما اَضَّلْتُ اَسْاءَلُكَ اَنْ تُصَلِى عَلى مُحَمَّدٍ وَآ لِ مُحَمَّدٍ وَاَسْاءَلُكَ مِنْ خَيْرِ هذِهِ الْقَرْيَةِ وَمافيها وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّها وَ شَرِّ مافيها.
درحديث ديگرازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه : شياطين در ميان محملها وكجاوه ها بدر ميايند و شتران را رم ميدهند پس از براى دفع ايشان آية الكرسى بخوانيد.
ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه : هركه در سفرى باشد و از دزدان يا درندگان ترسد بريال اسبش بنويسد لاتَخ افُ دَرَكًا وَلا تَخْشى تاضرر آنها به اذن الهى از او بر طرف شود راوى گفت كه من بسفر حج رفتم و در ميان بيابان جمعى از عربان آمدند و قافله را زدند و من در ميان ايشان بودم اين آيه را بر يال اسب نوشتم پس بحق آن خداوندى كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) را برسالت فرستاده است و حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) را بامامت مشرف گردانيده است كه حق تعالى ايشان را از من كور گردانيد و از ايشان ضررى بمن نرسيد.
در روايت ديگر مرويست كه چون حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بسفر مى روفتند و شب ميشد اين دعا ميخواندند يا اَرْضُ رَبّى وَرَبُّكَ اللّهُ وَاَعُوذُبِكَ مِنْ شَرِّكِ وَ مِنْ شَرِّ مافيكَ وَمِنْ سُوء ما خُلِقَ فيكِ وَ سُوءِ ما يَدُبُّ عَلَيْكِ وَاَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ اَسَدٍ وَاَسْوَدٍ وَمِنْ شَرِّ الْحيَّةِ وَالْعَقْرَبِ وَمِنْ شَرِّ ساكِنِ الْبَلَدِ وِمِنْ والِدٍ وَما وَلَدَ اَللّهُمَّ رَبُّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَما اَظْلَلْنَ وَرَبُّ الاَْرَضينَ السَّبْعِ وَما اَقْلَلْنَ وَرَبُّ الرّياحِ وَما ذَرَيْنَ وَرَبُّ الشَّياطينَ وَما اَضْلَلْنَ اَسْاءَلُكَ اَنْ تُصَلِّى عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَسْاءَلُكَ خَيْرَ هذِهِ اللّيْلَةِ وَخَيْرَهذَا الْيَوْمِ وَ خَيْرَ هذَا الشَّهْرِ وَخَيْرَ هذِهِ السَّنَةِ وَخَيْرِ هذَا الْبَلَدِ وَاَهْلِهِ وَخَيْرَ هذِهِ الْقَرْيَةِ وَاَهْلِها وَخَيْرَ ما فيها وَاَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ شَرِّها وشَرِّ ما فيها وَمِنْ شَرِّ كُلِّ دابَّةٍ رَبّى اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.
سيد بن طاوس عليه الرحمه رويات كرده است كه هرگاه كسى بر تلى يا بلندى يا پلى بالا رود بگويد اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ لااِلهَ اِلا اللّهُ واللّهُ اَكْبَرُ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ لَكَ عَلى كُلِّ شَرَفٍ.
در ادعيه سر منقول است كه : هرگاه در راه از دشمنان و دزدان ترسد اين دعا بخواند يا اخِذًا بِنَواصِى خَلْقِهِ وَالسّابِقُ بِها اِلى قُدْرَتِهِ وَالْمُنْفِذُ فيها حُكْمُهُ وَخالِقُها وَجاعِلُ قَضائِهِ لَها غالِبًا اِنّى مَكيدٌ وَلِقُوَّتِكَ عَلى مَنْ كادَنى تَعَرَّضْتُ فِاِنْ حُلْتُ بَيْنى وَبَيْنَهُمْ فَذلِكَ ما اَرْجُو وَاِنْ اَسْلَمْتَنى اِلَيْهِمْ غَيَّرُوا مابى مِنْ نِعْمَتِكَ يا خَيْرَ الْمُنْعِمينَ لا تَجْعَلْ اَحَدًا مُغَيِّرًا نَعْمَتِكَ التّى اَنْعَمْتُ بِها عَلى سِواكَ وَلا تُغَيِّر ها اَنْتَ رَربّى وَقَدْ تَرى الّذى نَزَلَ بى فَحُلْ بَيْنى وَبَيْنَ شَرِّهِمْ بِحَقِّ ما بِهِ اسْتُجيبَ الدُّعاءُ يا اَللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ.
ازبراى دفع دشمنان از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : اين دعا بخواند اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ اَنْ اُضامَ فى سُلْطانِكَ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ اَنْ اضلَّ فى هداكَ اَللّهُمَّ اِنّى اُعُوذُ بِكَ اَنْ اَفْتَقِرَ فى غناكَ اَللّهُمَّ اِنّى اُعُوذُبِكَ اَنْ اضيع فى سَلامَتِكَ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ اَنْ اَللّهُمَّ اَعُوذُ بِكَ اَنْ اُغْلبَ وَالاَْمْرُ لَكَ.
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : چون غولان بر شما برخورند در راه اذان نمازبگوئيد.
سيد بن طاوس عليه الرحمة روايت كرده است كه چون در منزل فرود آيد بگويد اللهم انزلنى منزلا مباركًا انت خير المنزلين پس دوركعت نماز بگذارد بسوره حمد و هر سوره كه خواهد بخواند از سوره هاى كوچك پس بگويد اللهم ارزقنا خير هذه البقعة و اعذنا من شرها اللهم اطعمنا من جناها واعذنا من وباها و حببنا الى اهلها و حبب صالحى اهلها الينا پس بگويد اشهد ان لااله الا الله وحده لاشريك له و ان محمدا عبده ورسوله و ان عليا امير المؤ منين والائمة من ولدهم ائمة اتولاهم و اتبرء من اعدائهم اللهم انى اساءلك خير هذه البقعة و اعوذ بك من شرها اللهم اجعل اول دخولنا هذا صلاحا و اوسطه فلاحا و آخره نجاحا وگفته است كه هرگاه در منزل خود از جانوران زمين ترسى اين دعا بخوان كه از جمله دعاهاى سر است ياذارى من فى الارض كلها لعلمك بما يكون مما ذراءت لك السلطان على كل من دونك انى اعوذ بقدرتك على كل شى ء من الضر فى بدنى من سبع او هامة او عارض من سائر الدواب يا خالقها بفطرية ادراءها عنى واحجرها و لاتسلطها على وعافنى من شرها و باسهابالله العلى العظيم احفظنى بحفظك واحجبنى بسترك الوافى فى مخاوفى يارحيم .
شيخ طبرسى رحمهالله ذكر كرده است كه چون خواهى باركنى دوركعت نماز بگذار و از خدا بطلب حفظ و حمايت الهى را و آن موضع و اهل آن موضع را وداع كن كه هر موضع را اهلى از ملائكه هست پس بگو السلام على ملائكة الله الحافظين السلام علينا و على عباد الله الصالحين ورحمة الله وبركاته .
فضل دهم : در آداب سفر دريا و گذشتن از پله
درحديث معتبر از حضرت امام محمد باقر وامام جعفر صادق ((عليه السلام )) منقول است كه : مكروه است بدريا سوار شدن براى تجارت .
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : نيكو طلب روزى نكرده است كسيكه بدريا سوار شود ازبراى تجارت .
درحديث صحيح از حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه : كسى بكشتى سوار ميشود براى تجارت دين خود را در معرض تلف درآورده است .
در اخبار معتبره وارد شده است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نهى فرمود از سوار شدن دريا در وقت تلاطم و هيجان آن .
درحديث حسن از حضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه : چون بكشتى سوار شوى بگو بِسْمِ اللّهِ مَجْريها وَ مَرْسيها اِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيمٌ وچون دريا بموج آيد بر جانب چپ تكيه و بدست راست بسوى موج اشاره كن و بگو قُرّى بَقَرارِ اللّهِ وَاَسْكنى وَقِرَّ بِوقار اللّهِ وَاهْدَاءْ بِاِذْنِ اللّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ راوى گفت كه من مكرر بكشتى سوار شدم و در وقت تلاطم امواج دريا آنچه حضرت فرموده بودند خواندم پس در ساعت ساكن شد چنانچه گويا هرگز نبوده است .
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه : هر كه از غرف شدن ترسد بگويد بِسْمِ اللّهِ مَجْريها وَ مَرْسيها اِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيمٌ بِسْمِ اللّهِ الْمَلِكُ الْحَقَّ وَما قَدَرُوا اللّهُ حَقَّ قَدْرِهِ وَالاَْرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَالسَّمواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ.
درحديث ديگر از آنحضرت منقول است كه : چون از غرقشدن ترسد بگويد اَللّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وُهُوَ يَتَوَلّى الصّالِحينَ وَما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ تاآخر آيه .
درروايت ديگر منقول است كه چون خواهد بكشتى سوار شود صد مرتبه الله اكبر بگويد و صد مرتبه صلوات بر محمد وآل محمد بفرستد و صد مرتبه بر ظالمان آل محمد لعنت كند باين نحو كه اللهم العن من ظلم آل محمد پس بگو بسم الله و بالله و الصلوة على محمد رسول الله و على الصادقين من اله اللهم احسن مسيرنا و عظم اجورنا اللهم بك انتشرنا و اليك توجهنا وبك آمنّا و بحبلك اعتصمنا و عليك توكلنا اللهم انت ثقتنا و رجاپنا و ناصرنا لاتحل بنا ما لانحب اللهم بك نحل و بك نسير اللهم خل سبيلنا و اعظم عافيتنا انت الخليفة فى الاهل والمال و انت الحامل فى الماء و على الظهر و قال اركبوا فيها بسم الله مجريها و مرسيها ان ربى لغفور رحيم و ماقدروا الله حق قدره و الارض جميعا قبضته يوم القيامة و السموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالى عما يشركون اللهم انت خير من وفد اليه الرجال فانت سيد اكرم مزورواكرم مقصود و قد جعلت لكل زائر كرامة و لكل وافد تحفة فاسالك ان تجعل تحفتك اياى فكاك رقبتى من النار واشكر سعيى وارحم مسيرى من اهلى بغير منٍّ منى عليك بل لك المنه علىَّ ان جعلتَ لى سبيلا الى زياره وليك و عرفتنى فضله وحفظتنى فى ليلى و نهارى حتى بلغتنى هذا المكان وقد رجوتك فلا تقطع رجائى و املتك فلا تخيب املى وجعل مسيرى هذا كفاره لذنوبى يا ارحم الراحمين سيد بن طاوس گفتنهاست كه اگر مطلبش از كشتى نشستن غير زيارت باشد عبارت را تغيير بدهد بنحوى كه مناسب مقصود اوباشد.
درحديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه بربلندى هر جسرى و پلى شيطانى هست چون بآنجا برسيد بسم الله بگوئيد تا از شما دور شود.
درحديث ديگر منقول است كه چون قدم خودرا بر جسر يا پل گذارى بگو بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنّى الشَّيْطانِ الرَّجيمِ.
فصل يازدهم : در آداب مشايعت و استقبال مسافر و آداب برگشتن او
درحديث صحيح از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه چون حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) مؤ منى را وداع ميكردند ميفرمودند رَحِمَكُمُ اللّهُ وَزَوَّدَكُمُ التَّقْوى وَوَجَّهَكُمْ اِلى كُلِّ خَيْرٍ وَقَضى لَكُمْ كُلَّ حاجَةٍ وَسَلَّمَ لَكُمْ دينَكُمْ وَ دُنْياكُمْ وَردَّكُمْ سالِمينَ اِلى سالِمينَ يعنى خدا شما را رحمت كند و پرهيزكارى را توشه شما داند و شمارا بسوى هر خيرى متوجه گرداند و جميع حاجات شمارا برآورد و دين ودنياى شما را سالم دارد و شمارا بسلامت برگرداند بسوى جمعى كه ايشان بسلامت باشند.
درحديث معتبر ديگر ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه چون حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) مسافرى را وداع ميكردند دست اورا ميگرفتند و ميگفتند اَحْسَنَ اللّهُ لَكَ الصَّحابَةَ وَاَكْمَلَ لَكَ الْمَعُونَةَ وَسَهَّلَ لَكَ الْحَزُونَةَ وَقَرَّبَ لَكَ الْبَعيدَ وَكَفاكَ الْمُهِمَ وَ حَفِظَ لَكَ دَينَكَ وَاَمانَتَكَ وَخَواتيمِ عَمَلِكَ وَوَجَّهْكَ لِكُلِّ خَيْرٍ عَلَيْك بِتَقْوَى اللّهِ اسْتَوْدَعُكَ اللّهُ سِرْ عَلى بَرَكَةِ اللّهِ.
در روايت ديگر منقول است كه : در اين وقت ميفرمود كه اَسْتَوْدعُ اللّهُ دينَكَ وَاَمانَتَكَ وَخواتيمِ عَمَلَكَ وَوَجَّهَكَ لِلْخَيْرِ حَيْثُ ما تَوَجَّهْتَ وَزوَّدَكَ التَّقْوى وَغَفَرَ لَكَ الذُّنُوبُ.
درروايت ديگر منقول است كه : جمعى از اصحاب بخدمت حضرت صادق ((عليه السلام )) رفتند كه آنحضرت را وداع كنند فرمود اَللّهُمَّ اغْفِرْ لَنا ما اَذْنَبْناها وَنَحْنُ مُذْنِبُونَ وَثَبِّتْنا وَاِيّاهُمْ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَالدُّنْيا وَعافِنا وَاِيّاهُمْ مِنْ شَرِّ ما قَضَيْتَ فى عِبادِكَ وَبِلادِكَ فى سُنَّتِنا هذِهِ الْمُسْتَقْبَلَةِ وَعَجِّلْ نَصْرَ آلِ مُحَمَّدٍ وَوَلِيَّهُمْ وَاَخْزِ عَدُوَّهُمْ عاجِلاً.
درحديث معتبر منقول است كه مسافر را سنت است كه چون از سفر برگردد برادران مؤ من خودرا بضيافت بطلبد.
درحديث معتبر از حضرت امام محمد باقر((عليه السلام )) منقول است كه : چون كسى از سفر آيد براى اهل خود تحفه بياورد اگرچه سنگى باشد.
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) ميفرمود با كسيكه از مكه ميامد قَبلَ اللّهُ مِنْكَ وَاَخْلَفَ عَلَيْكَ نَفَقَتَكَ وَغَفَرَ ذَنْبَكَ.
درحديث ديگر منقول استكه هركه دست در گردن حاجى بكند در وقتى كه باگرد راه برسد چنانست كه حجرالاسود را بوسيده است .
در روايت ديگر منقول استكه چون كسى از سفر برگردد سزاوار آنست كه مشغول كارى نشود تا غسل كند و دوركعت نماز بكند و بسجده رود و صدمرتبه شكر الهى بگويد. و چون جعفر طيار از حبشه آمد حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) او را بسينه خود چسبانيد و ميان دوچشمش را بوسيد و اصحاب حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) چون بيكديگر ميرسيدند مصافحه ميكردند وچون يكى از ايشان از سفر ميامد ديگران دست در گردن او ميكردند.
در احاديث معتبر وارد شده است كه مشايعت و استقبال مؤ منان مستحب است و از براى مشايعت و استقبال مؤ منان نماز را قصر ميتوان كرد وروزه ماه مبارك رمضان را ميتوان خورد.
فصل دوازدهم : در آداب اسب تاختن و تيرانداختن
دراحاديث معتبر وارد شده است كه مسابقه و گروبندى جايز نيست مگر در اسب واستر والاغ وشتر و فيل و در تيراندازى .
در احاديث معتبره وارد شده است كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وسلم )) اسب بگرو تاختند و گرو را بر چند اوقيه نقره بستند كه هر اوقيه تخمينا بيست و يك مثقال نقره است .
ازحضرت رسول ((صلى الله على وآله وسلم )) منقول است كه سوارى بكنيد و تيراندازى بكنيد و تيراندازى كردن را دوست تر ميدارم از سوارى كردن و فرمود كه هر لهو وبازى كه مؤ من بكند باطل است مگر در سه چيز در تاديب و تعليم اسب كردن و تير انداختن و بازن خود بازى كردن كه اينها حق است و بدرستيكه بيك تير كه در راه خدا بيندازد حق تعالى سه كس را ميامرزد آنكسى كه آن تير را ساخته است و آنكسى كه تير را بجهاد كننده بخشيده است وآنكسى كه آن تير را در جهاد انداخته است .
درحديث معتبر منقول است كه ملائكه ميگريزند درهنگام گروبندى و لعنت ميكنند كسى را كه ابن كار ميكند مگر در شتر وفيل و اسب و استر دوانى يا تيراندازى يا شمشير و نيزه بازى . بدانكه گرو اسب و استر و الاغ دوانى و فيل جايز است و گروبستن بر كبوتر پرانى كه كدام يك دورتر بروند يا بر كشتى راندن كه دو كشتى را بر روى آن بدوانند يا آنكه دوكس گروببندند و بدوند كه كدام يك بيشتر بروند يا در كشتى گرفتن كه كدام يك ديگرى را بر زمين بزنند يا در برداشتن چيزهاى گران جايزنيست اما بى آنكه گروى ببندند خلاف است و جايزبودن اينها قويتر است خصوصا در كشتى گرفتن كه بعضى ازاحاديث دلالت بر جايز بودن مى كند چنانچه درحديث معتبر منقول استكه شبى حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بخانه حضرت فاطمه ((عليهاالسلام )) آمد و حضرت امام حسن وامام حسين عليهما السلام با آنحضرت بودند پس حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) بآن دو نورديده خود فرمودند كه برخيزيد و بايكديگر كشتى بگيريد پس ايشان مشغول كشتى گرفتن شدند و حضرت فاطمه پى كارى بيرون رفتند چون برگشتند شنيدند كه حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) ميفرمايد كه اى حسن بگير حسين را وبر زمين انداز حضرت فاطمه فرمود كه اى پدر چه عجب است كه بزرگتر را ترغيب ميفرمائى كه كوچكتر را برزمين افكند؟ حضرت فرمود كه اى دختر اينك جبرئيل ميگويد كه اى حسين حسن را بينداز من در برابر او چنين ميگويم . و در فقه الرضا ((عليه السلام )) مذكور است كه زينهار چوگان بازى مكن كه در آنحال شيطان با تو ميتازد وفرشتگان از تو نفرت ميكنند واگر كسى در آنحال چهار پايش بسر درآيد و او بميرد بجهنم ميرود وبدان كه در گروبستن مطلقا شرط است كه آن مالى را كه قرار ميكند كه پيشى گيرد پس اگر از براى آنكسى قرار كنند كه پس مانده است جايز نيست و همچنين اگر از براى كسى قرار كنند كه باايشان در عمل شريك نباشد جايز نيست چنانچه متعارف است كه دوكسى بايكديگر گرو ميبندند و دوكس ديگر تيرمياندازند يا اسب ميتازند و اگر امام از بيت المال مسلمان قراركند كه هركه بيشتر ميرود يا بيشتر ميزند اين قدر ميدهم جايزاست و همچنين اگر كسى مالى بدر آورد و بگويد كه اين مال ازكسى ايت كه بيشتر برود از اين دوكس كه مى تازند جايز است و جايز است كه دوكس كه مى تازند هريك مالى بدر آورند وبگويند كه اين هردو مال از آنست كه بيشتر برود وشرط است در گرودوانيدن موافق مشهور ميان علماء چند شرط: اول آنكه تعيين كنند ابتداء و انتهاى مسافتى را كه درآن مى تازند كه اسب هريك كه در اين مسافت پيشى گيرد او برده است ، دويم آنكه مالى را كه گرو بر آن مال مى بندند مقداروجنس آن معلوم باشد كه چند است و ازچه جنس است نقره است يا طلاست يا غير آن ، سيم آنكه حيوانى را كه برآن هريك سوار مى شوند معين كنند بديدن و بعضى را اعتقاد آن كه اگر تعيين آن باوصاف بكنند جايزاست ، چهارم آنكه هريك از آنها محتمل باشد بحسب عادت كه بر ديگرى پيشى گيرد پس اگر حيوان بسيار كم راه لاغريرا بتازند با حيوان بسيارتند رو فربهى كه معلوم باشد عادةً كه بر آن پيشى نمى تواند گرفت جايز نيست ، پنجم آنكه آندو حيوانيكه ميتازند از يك جنس باشند كه هردو اسب باشند يا هردو استر مثلا پس اگر اسب را را استر يا الاغ يا شتر يا فيل بتازند جايز نيست و در اين شرط خلافست و نزد فقير ثابت نيست ، ششم آنكه هر دو را را يكمرتبه بتازند پس اگر شرط كنند كه يكى زودتر از ديگر بتازد جايز نيست موافق مشهور ميان علماء، هفتم آنكه سوار شوند و بدوانند و اگر اسبها را بى آنكه سوار شوند بدوانند جايز نيست بر اين گرو بستن ، هشتم آنكه مسافتى تعيين كنند كه پيش از رسيدن بمنتهاى آن مسافت آن چهار پايان مانده نشوند، نهم آنكه آنها كه باهم ميتازند مردان باشند نه زنان ، دهم آنكه هردو در وقت تاختن برابر يكديگر ايستاده باشند و در اين شرط خلاف است و اظهر آنست كه اگر يكى پيشتر از ديگر ايستاده باشد جايز است و دواسب را كه با يكديگر بتازند درميان عرب هريكى نامى دارند آنكه از همه پيشتر رود آنرا مجلى ميگويند و آنكه از آن پس مانده است و بر ديگران پيشى گرفته است آن را مصلى ميگويند و بعد ازآن را تالى ميگويند و بعد از آن را بارع ميگويند و بعد از آن را مرتاح ميگويند و بعد از آن را خطى ميگويند و بعد از آن را عاطف ميگويند و بعد از آن را مؤ مل ميگويند و بعد ازآن را لطيم ميگويند و دهم را فسكل ميگويند كه ز همه پس مانده است و ازبراى همه جايز است چيزى قرار دهند بغير از آخر پس اگر اين ده اسب همه يكبار باخر ميدان برسند از براى هيچيك چيزى نخواهد بود. وبدانكه گرو بر شمشير ونيزه و تير جايز است و در انداختن چند چيز شرطست بحسب مشهور در ميان علماء: اول آنكه تعيين كنند چند تير بزند برده است ، دويم آنكه تعيين كنند كه اين چند تير را در ميان چند تير بزند، سيم آنكه تعيين كنند كه بچه بخورد بنشانه يا بيكى از آنها كه بعد از اين بيان خواهيم كرد، چهارم آنكه تعيين از نشانه چه مقدار دور باشد، پنجم آنكه تعيين كنند بزرگى نشانه را وموضع آنرا از آماج خانه ، ششم آنكه كمان هردو و تير هردو از يك جنس باشد ودر اين شرظ خلاف كرده اند و اقوى آنست كه شرط نيست اما اتفاقى است كه در كار نيست كه كمان و تير معينى را شرط كنند بلكه بعضى گفته اند كه اگر شرط تعيين نكنند باطل است ، هفتم انكه يا بمبادرت باشد يا بمحاطه و مبادرت آنست كه شرط كنند كه هركه در عرض بيست تير پنج تير را مثلا بزند برده است پس اگر هريك ده تير انداختند و يكى از ده تا پنج تا را زد بر نشانه و ديگرى چهار تا را زد آنكه پنج تا را زده است برده است و گر هريك پنج تير زدند هيچ يك از ديگرى نبرده اند و محاطه آنست كه شرط كنند كه در عرض بيست تير مثلا آنچه زده اند از كم هم بدر روند اگر يكى پنج تير مثلا بيشتر از ديگر زده باشد او برده است پس اگر هريك بيست تير بياندازند و يكى پانزده تير بر نشانه زده باشد و يكى ده تير زده باشد آنكه پانزده تير زده است برده است و اگر يكى چهارده تير را زده و ديگرى ده تير هيچيك نبرده اند و احوط آنست كه در اول يكى از اين دوصورت را تعيين كنند تا بيخلاف صحيح باشد و بايد دانست كه زدن نشانه بچند قسم ميباشد: اول جائى يعنى اول بر زمين خورد و از زمين بجهد و بر نشانه خورد، دويم حاضر يعنى بر يكى از دوجانب نشانه متصل شود، سيم خارق كه نشانه را زخم كند و درآن فرونرود، چهارم خاسق كه نشانه را سوراخ كند و بند شود، پنجم مارق كه بر نشانه بخورد واز طرف ديگر بدر رود، ششم خارم كه پهلوهاى نشانه را بدرد و در ميان نشانه فرو نرود پس بايد كه در اول شرط كنند كه بكدام نحو كه بزند برده است و اگر شرط كنند كه بر نشانه فرو رود و چنان بزند كه از جانب ديگر بجهد برده است و هنچنين هر كه پست تر شرط كند و نيكوتر بزند برده است و اگر نيكو تر شرط كند و پست تر بزند نبرده است و بايد دانست كه در تيراندازى و گرودوانى محلل ميباشد يعنى كسيكه با ايشان شريك ميشود كه اگر ببرد حصه بگيرد و گر ببازد چيزندهد و بهتر آنست كه اگر هردو مال بيرون آورند براى گروبندى چنين كسى را با خود شريك كنند و احوط آنست كه در اول صيغه بگويند كه يكى از آنها اين عقد را با اين شرطها كه مذكور شد بلفظ در آورد و ديگرى قبول كند و سنت است كه در هنگام تير انداختن و اسب تاختن غرض ايشان محض لهو نباشد بلكه مطالب ايشان ورزش در راه خدا و تقويت دين و ايمان حمايت شيعيان از شر مخالفان بوده باشد تا ثواب عظيم بيابند.
درحديث معتبر منقول است كه حضرت رسالت پناه ((صلى الله عليه وآله وسلم )) اصحاب خود را فرمودند كه است تاختند و آنچه بر آن گرو بسته ميشد، از مال خود ميدادند.
در روايت ديگر منقول است كه بر صدوپنجاه مثقال نقره گروبستند و چون از جنگ تبوك بر مى گشتند با اسامه بن زيد شتر بگرو دوانيدند و جناب مقدس نبوى ((صلى الله عليه وآله وسلم )) از لعب و بازى منزه و مبرا بودند بلكه از براى تقويت دين اسلام و تحريض مردم بر جهاد فى سبيل الله بود تا كافران بر مسلمانان و مخالفان بر شيعيان مستولى نشوند و جان ومال وعرض مردم ازشر اشرار محفوظ باشد و جهاديكه در زمان غيبت امام ((عليه السلام )) ميباشد آنست كه دفع ضرر كافران و مخالفان يا كافران برسر گروهى از شيعيان بيابند بر آن جماعت واجب است كه جهاد كنند در دفع آنها و اگر كشته شوند شهيدند و اگر آنها عاجز باشند بر جميع مؤ منان واجبست كه مدد ايشان بكنند و در دفع آن كافران بكوشند.
دراحاديث معتبره وارد شده است كه كسيكه براى دفاع از عرض خود يا مال خود كشته شود شهيد است .
درحديث معبر ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه تمام خيرات در شمشير و زير سايه شمشير است و شمشير اهل حق كليد بهشت است و شمشير اهل باطل كليد جهنم است .
در حديث معتبر ديگراز آن حضرت منقول است كه بهشت را درى هست كه آنرا درگاه جهاد كنندگان ميگويند آنها كه در راه خدا جهاد كرده اند بسوى ن در ميروند و مى بينند كه براى ايشان گشوده اند و ملائكه ايشانرا مرحبا ميگويند و فرمود كه جبرئيل مرا خبر داد كه هركه از امت تو در راه خدا جهاد كند و يك قطره بارانى يا درد سرى بابرسد ثواب شهادت در نامه عملش نوشته شود. و در حديث معتبر منقول است كه لشكر معاويه عليه اللعنة و العذاب الشديد در زمان حضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) بر انبار كه محليست در حوالى كوفه غارت كردند، آنحضرت خطبه خواندند كه بعضى از فقرات آن خطبه ترجمه ميشود: بدرستيكه جهاد كردن براى خدا دريست از درهاى بهشت كه حق تعالى بارى مخصوصان دوستانش گشوده است و نعمتى است كه براى ايشان ذخيره گردانيده است و جهاد در راه حفظ نماينده خداست و سپر محكم الهى است پس هركه ترك كند جهاد را باقدرت بر آن حقتعالى بر او جامه مذلت و خوارى بپوشاند وبلا او را فرو گيرد و خوشنودى از او دورى كند و در ديده ها حقير و بيمقدار شود و را انديشه بر دلش بسته شود و مغلوب حق گردد و با اوبا انصاف و عدالت سلوك نكنند بدرستى كه من شما را مكرر خواندم بجهاد اين گروه در شب وروز و آشكار و پنهان و و گفتم كه باايشان جهاد كنيد پيش از آنكه ايشان به جنگ شما آيند قبول نكرديد والله كه هرگروهى كه در ميان مملكت و ديارايشان باايشان جنگ كنند البته ايشان ذليل و بى قدر ميشوند در نظرها پس سستى ورزيديد وبيكديگر حواله كرديد تا آنكه غارتها بر شما آوردند و وطنهاى شما را مالك شدند اينك سردار معويه و لشكرش بانبار آمده و حسّانرا كشته و حربه هاى لشكر شما را گرفته شنيده ام كه شخصى از ايشان بخانه زن مسلمانى يا كافرى كه جزيه ميدهد آمده و دست رنج و خلخال و زراين اورا ميكنده است و او چاره بجز تضرع وعجز كردن وانا لله وانا اليه راجعون گفتن نداشته است پس برگشتند آن طاغيان با مال فراوان و هيچيك از ايشان جراحتى بر نداشته است و خونى از ايشان بر زمين ريخته نشده است پس اگر مرد مسلمان بعد از چنين مصيبتى بميرد از حزن و تاسف محل ملامت نخواهد بود بلكه نزد من پسنديده خواهد بود پس بسى تعجب دارم تعجبى كه دل را ميمراند و غم ها را جمع ميكند از جمعيت آن جماعت بر دين باطل خود وپراكندگى شما از دين حق خود پس بدا حال شما و اندوه مهيا از براى شما كه نشانه تير دشمنان گرديده ايد بر شما غارت مياورند و شما بر ايشان غارت نميبريد و بجنگ شما ميايند و شما جنگ ايشان نميرويد واين قسم نافرمانى خدا ميكنند و شماراضى ميشويد گر در تابستان ميگويم بجنگ برويد ميگوئيد كه عين شدت گرما است ما را مهلت ده تا گرما كم شود و اگر در زمستان ميگويم كه برويد ميگوئيد عين شدت سرما است مارا مهلت ده تا سرما كم شود هرگاه شما از گرما و سرما مى گريزيد پس از شمشير بيشتر خواهيد گريخت شما مردمانيد چند كه مثل عقلهاى طفلان و زنان داريد كاش هرگز شمارا نديده بودم و شمارا نميشناختم و دلم را پر از چرك و سينه ام را پر از خشم كرديد و بسكه نافرمانى كرديد راءى مرا ضايع كرديد، قريش مگويند كه پسر ابو طاب شجاع است اما علم جنگ را نميداند، كى از من داناتر است بجنگ ، وكى از بيشتر جنگ كرده است ؟ هنوز بيست سال نداشتم كه شروع بجهاد كردم و اكنون از شصت سال گذشته ام اما كسى را كه فرمان نبرند چه راءى بكار برد.
در حديث ديگر فرمود كه حق تعالى جهاد را واجب ساخته و عظيم شمرده و آنرا موجب نصرت ويارى گردانيده والله كه دين ودنيا باصلاح نمى آيد مگر بجهاد.
از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هركه پيغام جهاد كننده را باهلش برساند چنانست كه بنده آزاد كرده باشد و در ثواب جهاد او شريك باشد.
درحديث ديگر فرموده كه جهاد كنيد كه باعث عزت و بزرگوارى فرزندان شما ميشود.
خاتمه : دربيان بعضى از آداب متفرقه و فوايد نافعه
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه بسيار است كه بعضى از شيعيان ما در افتتاح بعضى ازكارها فراموش ميكنند گفتن ((بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ را پس حق تعالى ايشان را امتحان مينمايد ببلائى تا متنبه شوند و بياد آورند شكر الهى و ثناى بر اورا و حق تعالى بسبب آن بلا محو مينمايد از ايشان منقبت آن تقصير را كه ايشان صادر شده است پس بايد كه آدمى در ابتداى هر كارى افتتاح نمايد بگفتن بسم الله .
ازحضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه چون حق تعالى حضرت آدم را نهى فرمود از خوردن ميوه آن درخت بهشت گفت بلى پروردگارا نگفت انشاءالله پس از آن درخت خورد و از بهشت بيرون آمد پس حقتعالى فرمود پيغمبرش را كه وَلا تَقُولَنَّ اِنىّ فاعِلٌ ذلِكَ غَدًا اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ اِذا نَسيْتَ پس فرمود كه يعنى مگو هر چيزى را كه اين را ميكنم فردا مگر آنكه مقيد بمشيت الهى گردانى كه بگوئى مگر آنكه خدا خواهد كه نكنم و ياد كن پروردگار خود را هرگاه كه فراموش كنى اورا يعنى هرگاه كه گفتن انشاء الله را فرموش كنى در هر وقت كه بخاطرت بيايد بگواگر چه بعد از يكسال باشد.
درحديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر منقول است كه نه چيز است كه كردن آنها موجب غلبه فراموشى است : خوردن سيب ترش و گشنيز و پنير و نيم خورده موش و بول كردن در آب ايستاده و خواندن نوشته قبرها و راه رفتن در ميان دوزن و شپش را انداختن و حجامت كردن در پشت گردن .
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه سه چيز است كه حافظه را زياد ميكند: مسواك كردن وروزه داشتند و قرآن خواندن .
درحديث معتبر منقول است كه روزى آنحضرت غمگين شدند فرمودند كه نميدانم بچه سبب غمگين شده ام بر عتبه در ننشستم و ميان گله گوسفندان نگذشتم و زيرجامه را ايستاده نپوشيدم ودست ورو را بدامن جامه پاك نكردم .
ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه ده چيز است كه اندوه را برطرف ميكند راه رفتن وسوار شدن و سر در آب فروبردن و بسبزه زار نگاه كردن و خوردن و آشاميدن و جماع كردن و مسواك كردن و سرشستن باخطمى و نظر بر روى زن مقبول كردن و با مردان سخن گفتن .
از حضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه چند است كه باعث پريشانى ميشوند و چند چيز است كه باعث توانگرى ميشوند اما آنها كه موجب فقر وپريشانى ميشوند تارعنكبوت را درخانه گذاشتن و درحمام بول كردن و درحال جنابت چيزى خوردن و با چوب گز خلال كردن و ايستاده شانه كردن و خاكروبه را در خانه گذاشتن و قسم دروغ خوردن و زنا كردن و اظهار حرص كردن و خواب كردن در ميان نماز شام و خفتن و خواب كردن بعد از صبح پيش از طلوع آفتاب و دروغ بسيار گفتن و غنا و خوانندگى شنيدن و مردى را كه در شب سؤ ال كند چيزى ندادن و خرج را زياده از اندازه كردن وبا خويشان بدى كردن و اما آنها كه موجب توانگرى و زيادتى مال ميشوند نماز پيشين و پسين را و نماز شام و خفتن را با يكديگر كردن و بعد از نماز صبح وبعد ازنماز عصر تعقيب خواندن وبا خويشان نيكى واحسان كردن و ساحت خانه را جاروب كردن و مال خودرا با برادران مؤ من قسمت كردن و بامداد بطلب روزى رفتن و استغفار بسيار كردن و خيانت در مال مردم نكردن و سخن حق وراست گفتن و آنچه مؤ ذن در اذان گويد ازپى او گفتن و در بيت الخلا سخن نگفتن و حرص در طلب دنيا داشتن و شكر كسى كه نعمتى بر اين كس داشته باشد كردن و از قسم دروغ جتناب كردن و پيش از طعام دست شستن و ريزها كه از سفره ريزد خوردن و هركه هر روزى سه مرتبه سبحان الله بگويد حقتعالى هفتاد نوع بلا را از او دور گرداند كه كمتر آنها پريشانى باشد.
درحديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه درمدح اهل بيت صلوات الله عليهم يك بيت شعر بگويد حق تعالى براى او خانه در بهشت بنا كند.
درحديث ديگر فرمود كه هركه در مدح ما بيتى از شعر بگويد مؤ يد بروح القدس گردد.
درحديث ديگر ازحضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه هرمؤ منى كه يك بيت شعر در مدح اهل بيت بگويد، حقتعالى براى او در بهشت شهرى بنا كند بزرگتر ازهفت برابر دنيا و چون در آن شهر آيد، هر ملك مقرب و هر پيغمبر مرسل بديدن اوبيايند.
درحديث معتب از حضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه شكم كسى پر از چرك و ريم باشد بهتر اس از آنكه پر ازشعر باشد. و درحديث معتبر منقول است كه حضرت رسول نهى فرمود ازچيزى خوردن در حال جنابت و فرمود كه مورث پريشانيست ، و نهى فرمود ازگرفتن ناخن بدندان و از مسواك كردن در حمام و از آب بينى انداختن در مساجد و ازخوردن نيم خورده موش . وفرمود كه مسجدها را راه مكنيد كه از درى درآئيد از در ديگرى بدر رويد مگر آنكه دوركعت نماز بگذاريد، و نهى كرد از آنكه بول كنند در زير درخت ميوه دار يا در ميان راه ، و نهى فرمود ازآنكه بدست چپ يا بر پهلو تكيه كرده چيزى بخورند، و نهى فرمود ازگچ ماليدن قبرها و نماز كردن در قبرستان و فرمود كه هركه در فضائى غسل بكند با خبر باشد كه عورتش گشوده نشود، و نهى نمود از آب خوردن از پيش دسته كوزه كه در آنجا چرك جمع ميشود، و نهى نمود از بول كردن در آب ايستاده كه باعث برطرف شدن عقل مى شود، و نهى فرمود از آنكه كسى بايكتاى نعلين راه رود يا ايستاده نعلين بپوشد، و نهى فرمود از آنكه كسى بول كند و فرجش محاذى افتاب يا ماه باشد و فرمود كه چون داخل بيت الخلاء شويد اجتناب كنيد از نشستن رو بقبله و پشت بقبله ، و نهى فرمود از گريه بلند و نوحه كردن در مصيبت ، و نهى فرمود از رفتن زنان ازپى جنازها، و نهى فرمود از آنكه محو كنند چيزى از قرآن را به آب دهان يا آنكه چيزى از قرآن را به آب دهان بنويسد، و نهى فرمود ازخواب دروغ بستن و فرمود كه هركه چنين كند حقتعالى اورا تكليف ميكند كه بر جو گره بزند و او نتواند كرد باين سبب معذب باشد، و نهى فرمود كه از ساختن صورتها و فرمود كه هركه صورتى بسازد حقتعالى اورا در قيامت تكليف كند كه جان در آن صورت بدمد و نتواند، و نهى فرمود ازآنكه حيوانى را بآتش بسوزانند، و نهى فرمود از دشنام دادن خروس زيرا كه از براى نمازبيدار ميكند، و نهى فرمود از آنكه مؤ منى خواهد چيزى بفروشد و يابخرد و ديگرى بيايد و بگويد من متاع بهتر دارم از من بخر يا اين متاع را بيشتر مى خرم ، و نهى فرمود از بسيار سخن گفتن دروقت جماع وفرمود كه از اين ميباشد لال بودن فرزند، و فرمود كه خاك روبه را شب درخانه مگذاريد، و روز بيرون بريد كه شيطان درآن جا ميكند، و نهى فرمود از آنكه در شب كسى بخوابد بادست آلوده بطعام پس اگر چنين كند و شيطان او را ديوانه كند ملامت نكند مگر خود را، و نهى فرمود از آنكه كسى استنجا كند باسرگين و استخوان ، ونهى فرمود از آنكه كيس بى رخصت شوهر ازخانه بيرون رود پس اگر برود پس اگر برود لعنت كنند اورا ملائكه آسمانها و هركه براو بگذرد از جنيان و آدميان تا بخانه برگردد، ونهى فرمود از آنكه زن براى غير شوهر خود زينت كند پس اگر بكند بر خدا لازم است كه اورا بآتش جهنم بسوزاند، و نهى فرمود از آنكه زن نزد غير شوهر و نامحرمان خود زياده از پنج كلمه ضرورى سخن بگويد، ونهى فرمود از آنكه زنى در پهلوى زن ديگر بخوابد و جامه درميان ايشان حايل نباشد، و نهى نمود از آنكه زنى بازن ديگر نقل كند ازآنچه در خلوت ميان او وشوهرش گذشته است ، و نهى نمود از آنكه كسى با زن خود روبقبله جماع كند، ونهى فرمود از آنكه درميان راه بازن خود جماع كند پس اگر چنين كند خدا و ملائكه و همه مردمان اورا لعنت كند ونهى فرمود از آنكه بروند بنزد جماعتى كه خبر از آينده مى دهند مانند منجمان و كاهنان و رمالان و صوفيان كذا هركه بنزد ايشان رود و تصديق كند ايشان را پس او بيزار شده است از چيزهائى كه بر حضرت رسالت پناه ((صلى الله عليه وآله وسلم )) نازل شده است ، و نهى فرمود از بازى كردن نرد و شطرنج وتنبك و طنبوروعود.
نهى فرمود از غيبت كردن و گوش دادن بآن واز سخن چينى وگوش دادن بآن و فرمود كه سخن چين داخل بهشت نميشود و نهى فرمود ازرفتن بضيافت فاسقان ، و نهى فرمود از قسم دروغ و فرمود كه اهل خانها را از خانها بر مياندازد وفرمود كه هركه قسم دروغ بخورد براى انكه مال مسلمانى را ببرد در قيامت خدا با اوغضب باشد مگر انكه توبه كند و مال آن شخص را پس دهد، و نهى فرمود از نشستن برخوانى كه بر آن شراب خورند، و نهى فرمود از آنكه كسى زن خودرا بحمام فرستد يعنى در بلادى كه احتياج بحمام نباشد ونهى فرمود از داخل شدن حمام بى لنگ ، و نهى فرمود از طپانچه بر روزدن در وقت مصيبت ، و نهى فرمود از سخن گفتن كه آدمى را از ياد خدا غافل گرداند، و نهى فرمود ازآشاميدن در ظرف طلا ونقره ، و نهى فرمود از پوشيدن حرير و ديبا و كنجينه مردان را اما زنان را باكى نيست ، و نهى فرمود از فروختن خرما در درخت پيش از آنكه سرخ يا زرد شود، و نهى فرمود از آنكه رطب را در درخت بخرما بفروشند و انگور را در درخت بمويز بفروشند، و نهى فرمود از فروختن آلت نرد و شطرنج ونهى فرمود از خريدن و خورانيدن شراب و فرمود كه حق تعالى لعنت كرده است شراب را وآن را كه درخت انگور را بقصد شراب ميكارد و آنكه انگور را براى شراب ميفشارد و آنكه ميخورد و آنكه ساقى ميشود و آنكه ميفروشد وانكه ميخرد و آنكه قيمتش را ميخورد و آنكه بر ميدارد و انكه از براى او بر ميدارد و آنكه از براى او ميبرند همه ملعونند و فرمود كه هركه شراب بخورد تا چهل روز نمازش مقبول نيست و اگر بميرد و در شكمش از شراب چيزى باشد بر خدا لازم است كه بخوراند باو آنچه از فرج زناكاران از چرك و ريم بيرون آمده باشد و سالها در ديگهاى جهنم جوشيده است پس چون بخورد بگدازد حشا و امعا وپوست ايشان را.
نهى فرمود از خوردن سود واز شهادت ناحق دادن و از نوشتن كاغذ سود و لعنت كرده است خدا گيرنده سود ودهنده سود ونويسنده سود و گواه سود را، ونهى فرمود از مصافحه كردن با كافران اهل ذمه ، و نهى كرد از خواندن شعر درمسجد و براى گمشده فرياد كردن در مسجد، نهى فرمود از آنكه در مسجد شمشير برهنه كنند و واز آنكه چيزى بر روى جانوران بزنند، نهى نمود از آنكه كسى بعورت مسلمانى نظر كند و فرمود كه هركه دانسته بر عورت مسلمانى نظر كند هفتاد هزار ملك اورا لعنت كنند، نهى فرمود از آنكه زنى بعورت زنى نظر كند، نهى فرمود از آنكه بدمند در طعام يا آب يا بر موضع سجده ، نهى نمود از نماز كردن در قبرستان و در ميان راه و آسياها ورودخانه ها و در جاها كه شتران را بندند و بر بام كعبه معظمه ، نهى فرمود از كشتن مگس عسل و از داغ كردن بر روى چهارپايان ، نهى نمود از آنكه كسى بغير خدا قسم بخورد و فرمود كه هركه بغير خدا قسم خورد از رحمت خدا برى شده است ونهى فرمود از قسم ياد كردن بسوره قرآن و فرمود كه هركه بسوره از قران قسم ياد كند بهر آيه از آن ، يك كفاره لازم است خواه راست قسم خورده باشد و خواه دروغ و علماء حمل بر استحباب كرده اند كفاره ، نهى فرمود از آنكه كسى قسم بخورد بجان تو وبجان فلان ، نهى فرمود از آنكه كسى جنب در مسجد بنشيند، نهى فرمود از برهنه شدن درشب و در روز، نهى فرمود از حجامت كردن در روز چهارشنبه و در روز جمعه ، نهى نمود از سخن گفتن در روز جمعه در هنگاميكه پيشنماز خطبه خواند پس اگر چنين كند اورا ثواب جمعه كامل نيست ، نهى نمود نهى نمود از آنكه انگشتر برنج و آهن در انگشت كنند، نهى فرمود از آنكه صورت حيوان در نگين نقش كنند، نهى فرمود از نماز نافله كردن نزد بيرون آمدن و فرورفتن آفتاب ودرنزديك زوال ، نهى نمود ازروزه گرفتن در عيد رمضان و عيد قربان و سه روز بعد از عيد قربان در منى و يوم الشك بقصد ماه رمضان ، نهى نمود از آنكه به روش چهار پايان دهن بر آب گذارند وبياشامند و فرمود كه بادستهاى خود برداريد و بياشاميد كه بهترين ظرفهاى شماست ، نهى نمود از آب دهن انداختن در چاهى كه آب از آن خورند، نهى فرمود از آنكه مزدوريرا كار فرمايند پيش از آنكه مزدش را قرار كنند و نهى فرمود از آنكه دوكس با يكديگر بآزردگى دورى كنند، و اگرناچار باشد زياده از سه روز نكنند كه هركه چنين كند آتش جهنم باو اولى است نهى فرمود از آنكه طلا را بطلا ونقره را بنقره بفروشند با زيادتى بلكه ميبايد برابر يكديگر بفروشند، نهى فرمود از مدح كردن مردم در برابر ايشان وفرمود كه هركه قرآن را ياد گيرد و ازروى بى اعتنائى فراموش كند در قيامت دستهايش در گردنش بسته باشد و حق تعالى بهر آيه مارى براو مسلط گرداند مگر خدا اورا بيامرزد، فرمود، كه هركه قرآن را بياموزد پس بعد از آن حرامى بخورد يا محبت دنيا و زينت دنيا را بر عمل كردن بقرآن اختيار كند مستوجب غضب الهى گردد مگر آنكه توبه كند و اگر بى توبه بميرد قرآن با او خصمى كند.
هركه زنا كند با زن مسلمان يا زن ترسائى يا جهودى يا گبرى خواه آزاد باشد و خواه بنده و بى توبه بميرد حق تعالى در قبرش سيصد در از جهنم بگشايد كه از آنها مار و عقرب و اژدها از جهنم بقبرش در آيند واو در آتش سوزد تا روزقيامت پس چون از قبرش مبعوث شود مردم از گند او متاذى باشند و همه كس اورا به اين عمل قبيح بشناسند تا به جهنم رود و فرمود كه هركه در خانه مؤ منى نظر كند كه بر امر مستور او مطلع شود خدا اورا محشور كند با منافقانى كه عيبهاى مسلمانان را تفحص ميكردند و از دنيا بيرون نرود تا خدا اورا رسوا كند مگر آنكه توبه كند، فرمود كه هركه راضى نباشد بآنچه خدا روزى او گردانيده است و شكايت كند از براى خدا و صبر برتنگى روزى نكند هيچ حسنه از او بالا نرود و در قيامت خدا ازاو در خشم باشد مگر آنكه توبه كند و فرمود كه هركه ظلم كند بر زنى كه مهر اورا ندهد او نزد خدا زنا كار است و حقتعالى در قيامت باوعتاب ميفرمايد كه من كنيز خودرا بعقد تو درآوردم بر مهرى و پيمانى تو وفابه به پسمان من نكردى و بركنيز من ستم كردى از حسنات او بگيرند و در عوض مهر به آن زن بدهند واگر حسنه اشت تمام شود اورا امر كنند كه بجهنم برند و نهى نمود از پوشانيدن گواهى و فرمود كه هركه گواهى نزد اوباشد بپوشاند حق تعالى در قيامت در حضور خلايق گوشت بدن اورا بخورد اودهد.
وفرمود كه پيوسته جبرئيل مرا وصيت ميكرد درباب حق همساگان كه من گمان كردم كه ميراثى براى او قرار خواهد داد، و مرا وصيت مى كرد درباب غلامان و كنيزان كه من گمان كردم كه ميراثى مقرر خواهد كرد كه چون آنقدر خدمت كنند آزاد شوند، وصيت ميگرد مرا بمسواك كردن تا آنكه گمان كردم كه واجب خواهد كرد، وصيت ميكرد مرا بنماز شب تا آنكه گمان كردم كه نيكان امت من اصلا درشب نخواهند خوابيد.
وفرمود كه هركه سبك شمارد مسلمان فقيرى را، حق خدا سبك شمرده است و حقتعالى اورا در قيامت سبك شمارد مگر آنكه توبه كند و هركه مسلمانبى چيزى را گرامى دارد درقيامت خدا از اوراضى و خوشنود باشد و هركه گناهى و خواهش حرامى اورا پيش آيد وازترش خدا آن را ترك نمايد حق تعالى جهنم را براو حرام گرداند و اورا از ترس بزرگ قيامت ايمن گرداند و دوبهشت كه در قران آن را وعده فرموده است باو عطا فرمايد، هركه در ميان دنيا و آخرت متردد شود پس دنيا را بر آخرت اختيار كند در قيامت اورا حسنه نباشد كه بسبب آن از جهنم نجات يابد و هركه آخرت را اختيار كند بر دنيا خدا از او خوشنود گردد و گناهانش را بيامرزد وهركه چشمش را پر كند از نظر كردن بسوى كسى كه براو حرام باشد ديدن او، حقتعالى در قيامت ديده اورا از آتش پر كند مگر آنكه توبه كند، هركه مصافحه كند بازنى كه براو حرام باشد خدا ازاو خشمناك گردد و هركه زنى را بحرام در برگيرد اورا باشيطانى در يك زنجير آتش بكشند و هردو را بجهنم اندازند وهركه فريب دهد مسلمانى را در خريد و فروش از ما نيست و در روز قيامت بايهودان محشور شود، فرمود كه هرزنيكه شوهر خودرا به زبان آزار دهد حقتعالى هيچ حسنه اورا قبول نفرمايد تا اورا از خود راضى گرداند هرچند روزها به روزه باشد و شبها بنماز بايستد و بنده آزاد كند و مردانرابر اسبان سوار كرده وبجهاد بفرستد، همچنين است حال مرد اگر بزن خود ستم كند و هركه خشمى ازكسى فرو برد كه تواند از او انتقام بكشد حقتعالى باو ثواب شهيدى كرامت فرمايد، نهى فرمود از خيانت كردن دراموال مردم و فرمود كه هركه خيانت كند امانتى را در دنيا وباهلش پس ندهد تا مرگ او را دريابد بر غير ملت من مرده است وحقتعالى در قيامت از او در خشم باشد و هركه شهادت ناحقى بر احد ازمردم بدهد حقتعالى اورا برزبانش در آويزد در درك اسفل جهنم با منافقان وهركه مال خيانتى را بخرد دانسته چنانست كه خود خيانت كرده باشد و هركه حق برادر مؤ من را حبس كند حقتعالى بركت روزى را براو حرام گرداند مگر انكه توبه كند وهركه گناهى ازكسى بشنود و آنرا فاش كند چنانستكه خود كرده باشد، هركه براد مسلمانش باو محتاج شود درقرضى وقادر باشد وندهد حقتعالى بوى بهشت را براو حرام گرداند، وهركه صبركند ازبراى خدا بركج خلقى زن خود حقتعالى ثواب شكر كنندگان اورا كرامت فرمايد و هرزنيكه سازگارى و مدارا با شوهر خود نكند و اورا بدارد بر چيزى چند كه برآنها قادر نباشد حقتعالى هيچ حسنه اورا قبول نفرمايد و در قيامت از او درخشم باشد و هركه گرامى دارد برادر مسلمان خودرا چنانست كه خدا راگرامى داشته باشد، نهى فرمود ازآنكه كسى پيشنمازى گروهى كند كه ايشان باوراضى نباشند وهركه پيشنمازى گروهى به رضاى ايشان بكند و در وقت مناسب حاضر شود و نمازرا بجاآورد مثل ثواب آن گروه داشته باشد بى آنكه از ثواب مالى از براى اوببرد حقتعالى ثواب صد شهيد اورا كرامت فرمايد وبهر گامى چهل هزار حسنه براى او نوشته شود و چهل هزار گناه ازاو محو شود و چهل هزار درجه براى او بلند شود و چنان باشد كه صدسال از براى خدا عبادت كرده باشد و هركه از براى كورى حاجتى از حوائج دنياى اورا برآورد و ازبراى او در آن حاجت راه رود تا آن حاجت بر آورده شود حق تعالى بيزارى از نفاق و بيزارى از آتش جهنم باو عطا فرمايد و هفتاد حاجت از حاجات دنياى اورا بر آورد و پيوسته در رحمت الهى باشد تا برگردد، هركه يك روز ويك شب بيمارى بكشد و به عيادت كنندگان خود شكايت نكند حق تعالى اورا با حضرت ابراهيم مبعوث گرداند تا آنكه بر صراط بگذرد مانند برق لامع ، هركه سعى نمايد از براى بيمارى در حاجتى خواه برآورده شود و خواه نشود از گناهان بيرون آيد مانند روزيكه از مادر متولد شده باشد، پس شخصى از انصار عرض كرد كه اگر آن بيمار از اهل خانه او باشد آيا ثوابش بيشتر هست ؟ فرمود كه بلى و فرمود كه هركه از مؤ منى شدتى و غمى ازغمهاى دنيا بردارد حقتعالى هفتاد و دوغم از غمهاى آخرت را از او بردارد و هفتاد ودو بلا از بلاهاى دنيا را از او دفع كند كه آسانتر آنها درد شكم باشد و فرمود كه هرشخصى از او حقى طلبد وقادر بر دادن آن باشد و تاخير كند هرروز گناه تمقاچى از براى او نوشته شود و هركه احسانى بربرادر خؤ من خود بكند و براومنت گذارد حق تعالى عملش را حبط كند و اورا ثواب ندهد.
حق تعالى ميفرمايد كه من بهشت را حرام كردم بر منت نهنده و بر بخيل و بر سخن چين و هركه تصدقى بكند بوزن هر درهمى براى مثل كوه احد باشد از نعيم بهشت و هركه تصدقى ببرد براى محتاجى مثل ثواب آنكس داشته باشد كه آن تصدق را داده است بى آنكه از ثواب او چيزى كم شود و هركه از ترس خدا آب از ديده هاى او جارى شود بهر قطره كه ازديده او بيرون آيد حقتعالى قصرى در بهشت باوعطا فرمايد كاخ مزين باشد بمرواريد و ساير جواهرات و در آن قصر باشد آنچه چشمى نديده و گوشى نشنيده و به خاطرى خطور نكرده باشد و هركه بسوى مسجد برود براى نماز جماعت بهرگامى كه بر دارد هفتاد هزار حسنه براى او نوشته شود و هفتاد هزار درجه براى او اوبلند شود و اگر به اين حال مرگ دراو برسد حقتعالى هفتاد هزار ملك باو موكل گرداند كه در قبر او را عيادت كنند و مونس او باشند در تنهائى و از براى او طلب آمرزش كنند تا مبعوث شود و هركه اذان بگويد از براى خدا حقتعالى باوثواب جهل هزارشهيد و چهل هزار صديق كرامت فرمايد و بشفاعت اوچهل هزار گناه كار داخل بهشت شوند و بدرستيكه چون مؤ ذن اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ ميگويد براى او هفتاد هزار ملك صلوات ميفرستند و ازبراى او استغفار ميگويند و درروزقيامت در سايه عرش الهى باشد تا حقتعالى از حساب خلايق فارغ گردد وثواب گفتن او اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّهِ چهل هزار ملك باشد و اگر در نماز جماعت محافظت نمايد بر صف اول و تكبير اول و آزار مسلمانى نكند حقتعالى مثل ثواب مؤ ذنان در دنيا و آخرت اورا كرامت فرمايد و فرمود كه هيچ بدى را حقير مشماريد هرچند در نظر شما كوچك نمايد بدرستى كه گناه كبيره نميماند باستغفار، و گناه كبيره نميباشد باصرار بلكه چون برگناه صغيره اصراركردى و توبه نكردى كبيره ميشود.
درحديث ديگر منقول است كه نهى فرمود از كشتن مارهائى كه درخانه ها ميباشد و نهى فرمود از آن كسى كه گوش دهد بسخن جماعتى كه نخواهند كه او سخن ايشان را بشنود اگر چنين كند درقيامت درگوشش سرب خواهند ريخت و نهى فرمود ازخنديدن درقبرستانها.
درحديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه سه كسند كه حقتعالى درقيامت نظر رحمت بسوى ايشان نمى افكند و اعمال ايشان را قبول نميفرمايد و به عذاب دردناك ايشان را معذب مى گرداند مردى كه دويت باشد و كسى كه فحش گويد و شنود پروا نكند و كسى كه چيزى داشته باشد و از مردم سؤ ال كند.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه بهشت حرام است بر هر فحش گوينده كم حيائى كه پروا نكند از آنچه خود گويد و از آنچه باو گويند چنين كسى را اگر تفتيش كنى از احوال او يا ولد الزناست يا شيطان در نطفه او شريك شده است .
درحديث معتبر ديگر فرمود كه بوى بهشت از پانصد ساله راه ميرسد و عاق پدر ومادر و ديوث آن را نميشنوند پرسيدند كه ديوث كيست ؟ فرمود كه كسى كه زنش زنا كند و اوداند و تغافل كند. و درحديث معتبر ازحضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه زنانى كه بايكديگر مساحقه مى كنند در قيامت ايشان را مياويزند و جامه هائى ازآتش درشكم ايشان مى كنند و درجهنم مياندازند ايشان را اول كسى كه اين عمل كرد قوم لوط بودند.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه كافرند بخداى عظيم ده كس از امت من : كشنده مردم بناحق و جادوگر و دويت و كسى كه در دُبُر زن بحرام جماع كند و كسيكه با حيوانى جماع كند و كسيكه با محرمان خود مانند مادر و خواهر جماع كند و كسيكه سعى برفتنه و فساد كند و كسيكه حربه بكافران بفروشد و كسيكه زكوة مال خودرا ندهد و كسيكه توانائى رفتن حج داشته باشد و براو واجب باشد و نرود.
ازحضرت امام موسى ((عليه السلام )) منقول است كه هركه مست شود از شراب بعداز آن تاچهل روزبميرد نزد خدا مانند بت پرست باشد.
درحديث ديگر منقول است كه هركه درخانه او طنبور يا عود يا چيز ديگر از آلتهاى ساز و يا نرد ياشطرنج چهل روز بماند مستوجب غضب الهى گردد و اگر در اين چهل روز بميرد فاجر و فاسق مرده باشد و جاى اودر جهنم باشد.
ازحضرت امير المؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه كبوتر در خوانندگى كه ميكند نفرين ميكنند بر آنها كه سازها ميزنند و كنيزان خواننده نگاه ميدارند و عود و نى مينوازند.
درحديث معتبر از حضرت صادق ((عليه السلام )) منقول است كه هركه چهل روز در خانه او طنبور بنوازند حقتعالى بر او مسلط گرداند شيطانى را كه اورا قفندر ميگويند پس هيچ عضوى از اعضاى او نماند مگر آنكه شيطان بر آن بنشيند پس چون چنين شود حيا از او برطرف شود وپروا نكند ازآنچه گويد يا شنود و غيرت از اوزايل شود تا آنكه اگر گرداند كه بازنانش زنا ميكنند غيرت نورزد.
ازحضرت ((عليه السلام )) پرسيدند از تفسير اين آيه كريمه فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُورِ كه ترجمه لفظش اينست كه اجتناب كنيد از نجس و بد كه آنها بتها ست واجتناب كنيد از گفتار باطل فرمود كه آن بتها شطرنج است و گفتار باطل غناو خوانندگيست و نرد بدتر ازشطرنج است و اما شطرنج پس نگاه داشتن آن كفر است و بازى كردن با آن شرك و ياد دادنش بكسى گناه كبيره هلاك كننده است و سلام كردن بر كسيكه بازى كند گناه است و كسيكه دست درميان آن گرداند چنان است كه دست درميان گوشت خوك گرداند و كسى كه نظر بسوى آن كند چنان است كه بفرج مادر خود نظر كند و كسيكه نرد بازى كند بقمار مثل كسى است كه گوشت خوك خورده و كسيكه بقمار و گروبندى بازى كند، چنانست كه دست درميان گوشت و خون خوك گذاشته و جايز نيست انگشتر بازى و تخته كه بر رويش ريگهاى ميچينند و بازى ميكنند و اينها و امثال انها تمام قمار است حتى بازى كردن اطفال بگردكان ، و زنهار كه سنج مزن ، كه شيطان با تو ميدود و ملائكه از تو دورى ميكند.
ازحضرت امام رضا ((عليه السلام )) منقول است كه هركه با پسرى لواط كند حدش آنست كه اورا بآتش بسوزانند، يا ديوارى برسرش خراب كنند، يا شمشيرى بر آن بزنند كه كشته شود و خواهر و مادر آن پسر بر آن مرد حرام ميشود و درقيامت اورا بحلق بكشند در كنار جهنم ، تا حق تعالى ازحساب خلايق فارغ شود، پس اورا در آتش اندازند، پس در هر طبقه از طبقات جهنم اورا عذاب كنند تا بآخر طبقات جنهم برسد و لواط بدتر از زنا است زيرا كه حقتعالى امى را بزنا هلاك نكرد و بلواط شهرى چند را هلاك كرد.
ازحضرت اميرالمؤ منين ((عليه السلام )) منقول است كه لواط آن است كه در غير دبر با پسر عمل بكند اما اگر در دبر فروبرد پس آن كفر است بخدا.
ازحضرت رسول ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه هركه مصر باشد بر وطى دبر پسران نميرد تا آنكه مبتلا شود بآنكه مردم را تكليف كند كه با او اين عمل قبيح بكنند.
از حضرت امام محمد باقر ((عليه السلام )) منقول است كه حقتعالى ميفرمايد كه بعزت و جلال خود سوگند ميخورم كه بر استبرق و حرير بهشت ننشيند كسيكه در دبراو وطى كنند.
درحديث موثق منقول است كه شخصى بخدمت حضرت امام جعفر صادق ((عليه السلام )) آمد و گفت مرا موعظه بگو فرمود كه اگر حقتعالى متكفل روزى مردم شده است پس غم خوردن تو براى چيست ؟ و اگر روزى از جانب خدا قسمت شده است پس حرص از براى چيست ؟ و اگر حساب قيامت حق است پس جمع كردن مال از براى چيست ؟ واگر آنچه در راه خدا ميدهى خدا عوض ميدهد پس بخل ورزيدن براى چيست ؟ واگر عقوبت خدا بآتش جهنم است پس نافرمانى خدا براى چيست ؟ و اگر مرگ حق است پس شادى براى چيست ؟ و اگرهمه چيز برخدا عرض ميشود پس مكر براى چيست ؟ و اگر شيطان دشمن تست پس غافل شدن ازآن براى چيست ؟ واگر همه كس را بر صراط ميبايد گذشت پس عجب و خود ستائى براى چيست ؟ پس اگر همه چيز بقضا وقدر الهى است پس اندوه براى چيست ؟ و اگر دنيا فانيست پس دل بستن براى چيست ؟
درحديث معتبر از حضرت رسالت پناه ((صلى الله عليه وآله وسلم )) منقول است كه عابد ترين مردم كسى است كه آنچه خدا بر اوواجب كرده است بجاآورد و سخى ترين مردم كسى است كه زكوة مال خود را بدهد و زاهد ترين مردم كسى است كه در همه جا حق بگويد، خواه براى او نفع داشته باشد و خواه ضرر داشته باشد و عادل ترين مردم كسى است كه از براى مردم بپسندد آنچه از براى خود مى پسندد و از براى مردم نخواهد آنچه از براى خود نميخواهد وزيرك ترين مردم كسى است كه ياد مرگ بيشتر كند و محسود ترين مردم كسى است كه بزير خاك رفته باشد و از عقاب الهى ايمن شده باشد واميد ثواب خدا داشته باشد و غافل ترين مردم كسى است از گرديدنيهادنيا از حالى بحالى پند نگيرد و صاحب قدر ترين مردم كسى است كه دنيا نزد او قدرى نباشد و داناترين مردم كسى است كه علم مردم را با علم خود جمع كند و شجاعترين مردم كسى است كه برخواهشهاى نفس خود غالب شود و گرانبهاترين مردم كسى است كه عملش فراوانتر باشد و كم بهاترين مردم كسى است كه عملش كمتر باشد و و كم لذت ترين مردم كيس است كه رشك بر مردم برد و كم راحت ترين مردم كسى است كه بخيل است و بخيل ترين مردم كسى است كه بخل ورزد در چيزيكه خدا براو واجب گردانيده است واولاى مردم بحق كسى است كه عمل بحق بيشتر كند وبيحرمت ترين مردم فاسق است و فاسقترين مردم پادشاه است و كم دوست ترين مردم پادشاه است و فقير ترين مردم صاحب طمع است و بى نيازترين مردم كسى است كه اسير حرص نباشد و كسيكه ايمانش بهتر است خلقتش نيكوتر باشد و گرامى ترين ايشان حرص نباشد و كسيكه ايمانش بهتر است خلقش نيكوتر باشد و گرامى ترين ايشان پرهيزكارترين ايشانست و كسى قدرش عظيم تراست كه بچيزها كه فايده باو نداشته باشد متعرض نشود و پرهيزكارترين مردم كسى است كه مجادله و منازعه نكند هرچند حق بااو باشد و بيمروت ترين مردم دروغگوست و شقى ترين مردم پادشاهانند و دشمن ترين مردم نزد خدا و خلق خدا متكبرانند و كسيكه در طاعت الهى سعى بيشتر كرده است كه ترك گناه كرده باشد و داناترين مردم كسى است كه از جاهلان بگريزد و سعادتمند ترين مردم كسى است كه بانيكان خلطه نمايد و عاقل ترين مردم كسى است كه بامردم مدارا بيشتر كند و سزاوارترين مردم بتهمت كسى است كه با اهل تهمت همنشينى كند و طاغى ترين مردم كسى است كه بكشد كسى را كه قصد كشتن او ندارد و بزند كسى را كه اورا نزند و سزاوارترين مردم بعفو كردن كسى است كه قدرت بر عقوبت بيشتر داشته باشد و سزاوارترين مردم بگناه كارى كسى است كه در حضور مردم سفاهت كند و در غايبانه غيبت كند و ذليل ترين مردم كسى است كه مردم را خوار كند و دور انديش ترين مردم كسى است كه خشم خود را بيشتر فرو خورد و شايسته ترين مردم كسى است كه براى مردم شايسته تر باشد وب و بهترين مردم كسى است كه مردم از اومنتفع شوند.