حافظ ابو نُعَيْم اصفهانى جدّ علاّمه مجلسى

حافظ ابونعيم احمد بن عبداللّه بن احمد بن اسحاق بن موسى بن مهران اصبهانى ، از اعلام محدّثان و روات و اكابر حافظان مورد اعتماد است . از فضلا حديث مى كند و از او حديث كرده اند و بهره مند شده اند. اين مرد بزرگوار «محدثى مشهور است و كتابى مأثور دارد ، مسمّى به «حلية الأوليا» كه نام شريف آن تصنيف در السنه علما داير است و مضامين اعجاز آيينش در صحف مناقب ائمّه دين ساير ؛ از مصنّفين اوّلين و آخرين ، هركه از احوال همايون اهل بيت اطهار ـ سلام اللّه عليهم اجمعين ـ مجموعى پرداخته و يا كتابى ساخته ، غالبا ممكن نيست كه از ابونعيم و حليه وى روايتى نياورده يا فضيلتى نقل ننموده باشد ؛ چه به وجه اسناد و يا بر سبيل ارسال» (نامه دانشوران ، ج۲ ، ص۷۰۷) .
نژاد ابونعيم تا مهران بترتيب مزبور از كتاب «اخبار اصبهان» حافظ ابونعيم نقل شده و حافظ ابونعيم هم در آن كتاب ، گفته : نخستين كس از اجداد من كه به شرف اسلام فائز شده مهران است و مهران ، غلام عبداللّه بن معاوية بن عبداللّه بن جعفر طيّار بوده است .
ابونعيم به ضمّ نون و فتح عين بى نقطه به صيغه تصغير است و مخالفى در استعمال ، به اينگونه ندارد و اسامى ديگران به صيغه مكبّر و فتح نون و عين به صداى يايى است ، مانند حافظ ابو نعيم فضل بن دُكَين (1) كه از مشاهير قدماى علماى شيعه است و عامّه از او بسيار روايت مى كنند و محلّ وثوق است ، نزد شيعه و سنّت . گرچه نام او را در كتب رجال ذكر نكرده اند ، ولى شهيد ثانى و نواده او شيخ محمّد ، در تعليقات رجاليّات خودشان ثبت كرده اند و ابونعيم نصر بن عصام بن مغيره فهرى ، معروف به قرقاره و پدر شيخ ابو العباس ابن عقده نيز ابونعيم است و نيز ربعى بن عبداللّه بصرى ، ثقه بزگوار از اصحاب مولانا الصادق عليه السلام و مولانا الكاظم عليه السلام (روضات به ترجمه از دو مورد). (2)

تاريخ ولادت حافظ

ولادت حافظ به قول ابن منده در شهر رجب سال ۳۳۰ و به قولى ۳۳۴ و به قولى ۳۳۶ بوده است (نامه دانشوران) .

تحصيلات حافظ

حافظ به گاه كسب هنر و استماع خبر ، به مدرس جمعى از معاريف اساتيد قدم نهاد ؛ مثل ابوالعبّاس محمّد بن يعقوب اصم و ابن كيسان نحوى و غيرهما ، و كسانى كه علم حديث از ابونعيم فرا گرفته اند ، بسيارند ؛ از جمله محدث طفرى است و ابوعلى حدّاد (نامه دانشوران) .
محدّث نيشابورى در ترجمه ابو نعيم از رجال خويش گويد :
كان حافظا مشهورا من أعلام المحدّثين وأكابر الحفّاظ الثّقات .
و ابن خلّكان در اخبار وى از «وفيات الأعيان» آورده :
كان من أعلام المحدّثين وأكابر الحفّاظ الثقات أخذ عن الأفاضل وأخذوا عنه وانتفعوا به الحفّاظ . وكتاب «حليه» او را ستوده مى گويد :

هو أحسن الكتب .
صاحب «روضات الجنات» (به ترجمه از ص ۷۵) مى نويسد :
كتاب «حلية الأولياء» بين اصحاب ما معروف است و از آن ، اخبار مناقب و اخلاق و غيره را نقل مى نمايند .

مذهب حافظ

علماى اسلام را بحذافيرهم اتّفاق است بر اينكه حافظ ابونعيم از محدّثين اهل سنّت مى باشد و در زمره اشاعره به شمار مى رود ؛ ولى نقّادين حال رجال از فرقه اماميّه اظهار تشيّع وى نموده اند و بر طبق استنباط خويش ، گواهى داده اند و گفته اند كه او چون در عصر سلطنت اهل سنّت بوده ، تقيّه نموده و تصانيف بر آيين ايشان پرداخته ؛ منجمله [ملاّ] محمّد باقر مجلسى رحمه اللهكه خود از نوادگان ابونعيم است ، بدين معنى تصريح فرموده ، چنانكه مؤلّف «روضات الجنّات» مى گويد كه در يكى از فوايد امير محمّدحسين خاتون آبادى كه از اسباط علامه مجلسى است ، ديدم كه نوشته بود از جمله معاريف علماى جمهور كه من بر تشيّع وى پى بردم ، حافظ ابونعيم محدّث اصبهانى است .
وى مصنّف كتاب «حليه الأولياء» و از اجداد جدّ من مجلسى مى باشد و جدّ من ، تشيّع وى را از والدش مجلسى بزرگ ـ طاب ثراه ـ نقل كرده ، و او نيز اين معنى را «ابا عن جدّ» بسندى متّصل به شخص ابونعيم روايت نموده . از اين جهت است كه در كتاب «حليه» از مناقب ائمه ، آنچه در ساير كتب آن قوم يافت نمى شود يافت مى شود ، و محدّثين فرقه اثنى عشريّه و ديگر طوايف اماميّه ، موارد احتجاج ، از آن استخراج مى نمايند . چون اهل بيت به ما في البيت ، داناتر از ديگران اند ، لاجرم ابونعيم را به شهادت اولاد و احفادش بى شبهه بايد شيعى شناخت (نامه دانشوران) .

تذكّرات :

۱ـ مصنّف «رياض العلماء» كه همه جا از علاّمه مجلسى به استاد استناد تعبير مى كند ، او نيز در ترجمه ابونعيم مى گويد : من اين استظهار ، از آن استاد بزرگوار استماع نمودم .
۲ ـ و از مؤيّدات تشيّع وى ، حكايتى است كه زكريّا بن محمّد قزوينى در كتاب «آثار البلاد» آورده ، گويد : مردم اصبهان بر حافظ ابونعيم تعصّب آوردند و او را از دخول جامع ، منع كردند اتّفاقا در آن ايّام ، سلطان محمود ، حاكمى به آن بلد روانه نمود . اهل اصبهان ، به موجبى برشوريدند ، حاكم را بكشتند . چون ماجرى به سمع سلطان رسيد ، بنفسه متوجّه اصبهان گرديد . نخست مردم آن بلد را به لطف ، امان بخشيد ، همين كه نيك از سطوت محمود بياسودند ، روز جمعه كه جمله در جامع اعظم بودند ، محمود بفرمود تا لشكريان به يكبار حمله بردند و درهاى جامع بگرفتند و از مردم اصفهان ، كشتارى فراوان كردند . هركه در جامع حضور داشت ، به قتل آمد و ابونعيم كه از آن ممنوع بود ، در گذشت .
۳ ـ ديگر از امارات صحّت اين دعوى ، صورت لوح مزار اوست . مولانا نظام الدين قرشى كه از شاگردان شيخنا بهاءالدين محمّد بوده ، در كتاب «رجال» خويش ، المسمّى به «نظام الاقوال» گفته : من قبر ابونعيم را خود در اصفهان زيارت كردم ؛ اين عبارت برفراز آن نوشته بود كه :
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : مكتوب على ساق العرش لا اله إلاّ اللّه وحده لا شريك له محمّد بن عبداللّه عبدي ورسولي و أيّدته بعليّ بن أبي طالب . رواه الشيخ الحافظ المؤمن الثقة العدل أبونُعَيْم أحمد بن عبداللّه سبط محمّد بن يوسف البنّاء الاصفهانى ـ رضي اللّه تعالى عنه ـ و رفع في أعلى علّيّين درجته وحشره مع من يتولاّه من الأئمّة المعصومين ـ صلوات اللّه عليهم أجمعين . (نامه دانشوران و روضات به ترجمه) (3)

۴ ـ صاحب «المنجد» در جلد ۲ ، صفحه ۵۳۶ مى نويسد :
ابو نعيم الاصفهانى : (۹۴۸ ـ ۱۰۳۸م) محدّث شافعىّ سافر في طلب العلم إلى بغداد والبصرة ونيسابور . له «حلية الأولياء وطبقات الأصفياء» مخطوط في برلين (انتهى) .
يعنى ابونعيم ، محدّث شافعى مذهب است و براى تحصيل علم به بغداد و بصره و نيشابور مسافرت كرده است و كتاب «حليه» از اوست كه نسخه خطّى آن در برلن است .

از اعقاب حافظ

از اعقاب اين حافظ بزرگوار ، جناب فاضل شاعر ماهر قدسى مولى مقصود على مجلسى است كه از مولى مقصود على ، فرزندى به وجود آمده ؛ چون ملاّ محمّد تقى مجلسى و نواده اى چون علاّمه مجلسى ملاّ محمّد باقر .

تاريخ وفات و مدفن حافظ

شهاب الدين ياقوت در ذيل عنوان اصبهان از كتاب «معجم البلدان» مى گويد :
امام ابو نعيم احمد بن عبداللّه بن احمد بن اسحاق بن موسى بن مهران ، سبط محمّد بن يوسف بنّاء ، حافظ مشهور ، صاحب تصنيفات ، كه از آن جمله است : «حليه الأولياء و غيره ، به روز دوشنبه بيستم محرم سال ۴۳۰ وفات يافت و در موضع مردبان مدفون گشت (نامه دانشوران) .
مردبان
از كلام ياقوت كه به فارسى ترجمه شد ، معلوم مى شود كه : مزار آب بخشان اصفهان را سابقا «مَردبان» ميخوانده اند ؛ چرا كه مضجع ابونعيم ، اكنون در گورستان آب بخشان است ، از محله درب شيخ ابى مسعود (4) ؛ و نگارنده معتقدم كه مورنان امروز ، همان مردبان قديم است و هم اكنون ، اسم مورنان باقى است و با محل مطابقت دارد .

مؤلّفات و مصنّفات حافظ

آنچه از مصنّفات و مؤلّفات حافظ ابو نعيم ضبط شده ، به قرار ذيل است :
الف ) كتاب حلية الأولياء (حليه به كسر حاء به معنى زينت است) .
ب) كتاب الاربعين . در اين كتاب ، احاديثى را كه در حالات مهدى ـ عجّل اللّه فرجه ـ وارد است ، جمع نموده كه فهرست عنوان احاديث آن چنين است :
حديث اوّل ، در بيان مهدى و اينكه از اين امّت است .
حديث دوم ، در بيان مهدى و اينكه از عترت رسول اللّه صلى الله عليه و آله است .
حديث سوم ، در اينكه ظهور مهدى ، مقدّم بر قيامت است .
حديث چهارم ، در فرمايش حضرت رسول صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام كه «المهدىّ من ولدك» .
حديث پنجم ، در فرمايش حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه «إنّ منهما مهديّ هذه الأمّة» .
حديث ششم ، در اينكه مهدى حسينى است .
حديث هفتم ، در بيان قريه اى كه مهدى از آنجا بيرون مى آيد .
حديث هشتم ، در توصيف روى مهدى .
حديث نهم ، در توصيف رنگ و جسم مهدى .
حديث دهم ، در توصيف پيشانى مهدى .
حديث يازدهم ، در توصيف بينى مهدى .
حديث دوازدهم ، در توصيف خالى كه مهدى بر گونه راست دارد .
حديث سيزدهم ، در توصيف دندانهاى مهدى .
حديث چهاردهم ، در توصيف پيشوايى و امامت مهدى .

حديث پانزدهم ، در اينكه مهدى ، فريادرس مردمان است .

حديث شانزدهم ، در بيان اينكه ابر بر بالاى سر مهدى است .
حديث هفدهم ، در بيان اينكه فرشته بر بالاى سر مهدى است .
حديث هيجدهم ، در بشارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله به مهدى و اينكه وى دافع ستم است .
حديث نوزدهم ، در بيان اسم مهدى .
حديث بيستم ، در بيان كنيه مهدى .
حديث بيست و يكم ، در بيان اسم پدر مهدى .
حديث بيست و دوم ، در بيان عدل مهدى .
حديث بيست و سوم ، در بيان خوى مهدى .
حديث بيست و چهارم ، در بيان بخشش مهدى .
حديث بيست و پنجم ، در بيان عمل مهدى به سنّت حضرت رسول صلى الله عليه و آله .
حديث بيست و ششم ، در بيان نشانه ظهور مهدى و عَلَمْهاى او .
حديث بيست و هفتم ، در بيان نشانه ظهور مهدى از طرف خاور زمين .
حديث بيست و هشتم ، در بيان عزيز شدن اسلام به مهدى .
حديث بيست و نهم ، در بيان تنعّم امّت در زمان ظهور مهدى .
حديث سى ام ، در اينكه مهدى يكى از بزرگان بهشت است .
حديث سى و يكم ، در بيان كشورگيرى مهدى .
حديث سى و دوم ، در بيان خلافت مهدى .
حديث سى و سوم ، در بيان امر به بيعت مهدى .
حديث سى و چهارم ، در اينكه مهدى دلها را به يكديگر مهربان مى سازد .

حديث سى و پنجم ، در بيان وضعيّت روزگار پس از مهدى .

حديث سى و ششم ، در اينكه مهدى قسطنطنيّه را تصرف مى كند .
حديث سى و هفتم ، در اينكه مهدى ، پس از پادشاهان ستمكار ، خواهد آمد .
حديث سى و هشتم ، در بيان نماز خواندن عيسى بن مريم ، عقب سر مهدى .
حديث سى و نهم ، در بيان سخن گفتن مهدى با عيسى بن مريم .
حديث چهلم ، در اينكه امّت حضرت رسول صلى الله عليه و آله در امان اند.
ج ) كتاب ذكر المهدى و نعوته وحقيقة مخرجه وثبوته ، كه سيد رضى الدين بن طاووس در طرائف خود ، اين كتاب را به حافظ نسبت داده و گويا كتاب دوم و سوم ، يكى باشد .
د ) كتاب طبّ النبىّ ، چنانكه دميرى در كتاب «حيوة الحيوان» به وى منسوب ساخته .
ه ) كتاب فضائل الخلفاء كه در «فرائد» حمويى نقل كرده .
و ) كتاب حلية الأبرار .
ز ) كتاب الفتن .
ح ) كتاب الفوائد ؛ چنانكه فاضل متبحّر خبير سيدهاشم بحرانى در كتاب «غاية المرام» وغيره هر سه را به او نسبت داده و به نظر مى رسد كه كتاب «فتن» با «حلية الأبرار» يكى باشد .
ط ) كتاب مختصر الاستيعاب (5) كه از برخى كتابها به دست مى آيد .
ى ) كتاب منقبة الطاهرين و مرتبة (6) الطيّبين يا كتاب ما نزل من القرآن في اميرالمؤمنين ، كه اين دو كتاب را صاحب معالم العلماء به ايشان نسبت داده .

يب) كتاب تاريخ اصبهان . اين كتاب كه اخبار اصبهان هم ناميده مى شود ، در خارج ايران طى دو مجلّد به چاپ رسيده است و موضوع تشريف فرمايى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام به اصفهان در آن نوشته شده است (روضات به ترجمه و خلاصه) .

پی نوشت:

1.دكين بر وزن زبير است .
2.شرح احوال حافظ ابو نعيم در بسيارى از كتب ، مستقلاً و يا ضمنا مندرج است ؛ از جمله ابن خلّكان در وفيات الأعيان ؛ ابن شهرآشوب مازندرانى ، در معالم العلماء ؛ علاّمه حلّى در خلاصة الرجال ؛ عبدالرّحمن بن جوزى در تاريخ منتظم ؛ محمّد بن اسعد يافعى در مرآة الجنان ؛ ياقوت حموى در معجم البلدان ؛ مير محمّد باقر خوانسارى در روضات الجنّات ؛ ميرزا عبداللّه افندى در رياض العلماء ؛ خواند مير در حبيب السّير ؛ مير مصطفى در نقد الرجال ؛ محدّث استرآبادى در منهج المقال ؛ مؤلّفين نامه دانشوران در مجلد دوم ، ص۷۰۷ تا ۷۲۱ .
3.محدّث قمى در كتاب الكنى والالقاب اين عبارات را با چند اختلاف نقل كرده و سهو شده است .
4.نامه دانشوران ، به خلاصه .
5.در ترجمه رجال و اصحاب .
6.در نامه دانشوران به جاى مرتبه ، مرثيه است .

منابع: 

ميراث حديث شيعه دفتر 4 تاريخ انتشار : 1378 صفحه 68 تا 76