کيسه ى که در دجله انداختند

ابو على بغدادى مى گويد:

سالى که ده قطعه شمش نزد حسين بن روح برده بودم گروهى از اهالى قم مرا به زنى که به دنبال وکيل حضرت (عليه السلام) مى گشت، معرفى نمودند. روزى آن زن به حضور حسين بن روح رسيد، من هم آنجا بودم. او به شيخ گفت: اى شيخ! بگو ببينم: چه چيزى همراه من است؟

ايشان پاسخ دادند: آنچه را که به همراه خود آورده ى، به دجله بينداز! آنگاه بيا تا به تو بگويم که چه بوده است.

آن زن همانطور که حسين بن روح گفت، آن را با خود برد وبه دجله انداخت وبازگشت.

حسين بن روح به کنيز خود گفت: آن کيسه را بياور!

وقتى کنيز آن را به حضور حسين بن روح آورد، شيخ رو به آن زن نموده وگفت: اين همان کيسه ى است که به همراه داشتى وآن را به دجله انداختى، مى خواهى بگويم که در آن چيست؟ يا خود مى گويى؟

زن گفت: شما بفرماييد!

شيخ گفت: دو دستبند طلا، دو حلقه بزرگ، يک حلقه کوچک جواهرنشان ودو انگشتر که يکى فيروزه وديگرى عقيق است.

آنگاه کيسه را باز کرد وبه من نشان داد. وقتى چشم آن زن به آنها افتاد، گفت: اين همان کيسه ى است که من با خود داشتم وبه دجله انداختم. من وآن زن با مشاهده اين دليل روشن هوش از سرمان پريد.(13)

پاورقی

(13) کمال الدين، ج 2، ص 519، ذکر التوقيعات، بحار الانوار، ص 51، ج 342.