چرا من

محمّد بن على بن متيل مى گويد:

روزى محمّد بن عثمان، دوّمين نائب امام (عليه السلام) مرا به نزد خود فرا خواند، وى چند تکه پارچه ى که نوشته شده بوده، به همراه کيسه ى که چند درهم در آن بود به من داد وگفت: همين حالا شخصاً به طرف (واسط) حرکت کن. وقتى به رودخانه کنار شهر رسيدى مسير رودخانه را به طرف بالا طى کرده واينها را به اوّلين کسى که رسيدى تحويل بده!

من آنها را تحويل گرفتم، وقتى به آن چند تکه پارچه ظاهراً کم ارزش وآن چند درهم نگاه کردم کمى ناراحت شدم که چرا بايد کسى مثل من برى تحويل اين محموله کم ارزش اين مسافت طولانى را برود؟ در حالى که من موقعيّت ووظايف مهم تر وبا ارزش ترى داشتم!

به هر حال، اين مأموريت را پذيرفتم وبه طرف شهر (واسط) به راه افتادم، وقتى به محل قرار رسيدم، ديدم حسن بن محمّد بن قطاة صيدلانى، وکيل موقوفات (واسط)، آنجا ايستاده است. همين که مرا ديد گفت: مرا که مى شناسى تو کيستى؟

گفتم: من جعفر بن محمّد بن متيل هستم.

او قبلاً نام مرا شنيده بود ومرا به خوبى شناخت. آنگاه يکديگر را در آغوش کشيديم. به او گفتم: محمّد بن عثمان سلام رساند واين چند تکه پارچه واين چند درهم را به من داد تا به شما تحويل دهم.

او گفت: خدا را شکر، خوب شد که آمدى (عبد الله عامرى) وفات يافته است من مى خواستم برى کفن او مقدارى پارچه تهيه کنم.

وقتى بسته را گشود متوجّه شديم که نوعى بُرد يمانى که (حبرة) نام دارد و(به اندازه) کفنى است، ومقدارى کافور در آن نهاده شده ووجه داخل کيسه نيز به اندازه مُزد بار بران وگورگنان است.

به اتّفاق جنازه عبد الله را تشييع نموده وبه خاک سپرديم ومن مراجعت نمودم!(6)

پاورقی

(6) کمال الدين، ج 2، ص 504، ذکر التوقيعات، بحار الانوار، ج 51، ص 336 و337.