احوال سلاطين و امرا و معاشرت نمودن ايشان

احوال سلاطين و امرا و معاشرت نمودن ايشان

بدان كه عدل ملوك و امرا از اعظم مصالح ناس است ، و عدل و صلاح ايشان موجب صلاح جميع عباد و معمورى (68) بلاد است ، و فسق و فجور ايشان مورث اختلال نظام امور اكثر عالميان ، و ميل اكثر ناس به طور ايشان مى گردد.
چنانچه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به سند معتبر منقول است كه دو صنفند از امت من اگر ايشان صالح و شايسته اند امت من نيز صالحند، و اگر ايشان فاسدند امت من نيز فاسدند، صحابه پرسيدند، كيستند ايشان يا رسول الله ؟ فرمود: فقها، و امرا.
و به سند ديگر منقول است از آن حضرت كه فرمود: دو كسند كه به شفاعت نمى رسند: صاحب سلطنتى كه ظلم و جور و تعدى كند، و كسى كه در دين غلو كند و از دين خارج شود.
و از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه پدرم در وقت فوت مرا وصيت فرمود: اى فرزند زنهار بپرهيز از ظلم كسى كه ياورى بر تو به غير از خدا نيابد.
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه متولى امرى از امور مسلمانان بشود، و ايشان را ضايع بگذارد، خدا او را ضايع بگذارد.
يا اباذر لا يزال العبد يزداد من الله بعدا ما سيى ء خلقه .
اى ابوذر پيوسته آدمى از خدا دور مى شود مادام كه خلقش بد است .
بدان كه خلق صفتى را مى گويند كه ملكه نفس و عادات او شده باشد، و اخلاق حسنه نزد حق تعالى بهتر است از اعمال حسنه ، و همچنين خلقهاى بد بدتر است از علماى بد، و بسا باشد كه صاحب خلق بدى عبادت بسيار كند، و صاحب خلق نيكى آن عبادت را نكند، و درجه او نزد خدا رفيع تر باشد.
به سند صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است : از مؤمنان كسى ايمانش كامل تر است كه خلقش نيكوتر است .
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه روز قيامت در ميزان عمل چيزى بهتر از خلق حسن نيست .
يا اباذر الكلمة الطيبة صدقه ، و كل خطوة تخطوها الى الصلاة صدقة .
يا اباذر من اجاب داعى الله و احسن عمارة مساجد الله ، كان ثوابه من الله الجنة ، فقلت : بابى انت و امى يا رسول الله كيف نعمر مساجد الله ؟ قال ؟ قال : لا ترفع فيها الاصوات ، و لا يخاض فيها الباطل ، و لا يشترى فيها و لا يبايع ، و اترك اللغو ما دمت فيها، فان لم تفعل فلا تلومن يوم القيامة الا نفسك .
يا اباذر ان الله تعالى يعطيك ما دمت جالسا فى المسجد بكل نفس تنفس فيه درجة فى الجنة ، و تصلى عليك الملائكه و تكتب لك بكل نفس تنفست فيه عشر حسنات ، و تمحى عنك عشر سيئات .
يا اباذر اءتعلم فى اءى شى ء اءنزلت هذه الاية : (( اصبروا و صابروا و ربطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون )) قلت : لا فداك ابى و امى ، قال : فى انتظار الصلاة خلف الصلاة .
يا اباذر اسباغ الوضوء فى المكاره من الكفارات ، و كثرة الاختلاف الى المسجد، فذلكم الرباط.
يا اباذر يقول الله تبارك و تعالى : ان احب العباد الى المتحابون من اجلى المتعلقة قلوبهم بالمساجد، و المستغفرون بالاسحار، اولئك اذا اءردت باءهل الارض عقوبة ذكرتهم ، فصرفت العقوبة عنهم .
يا اءباذر كل جلوس فى المسجد لغو الا ثلاثة : قرائة مصل ، اءو ذكر الله ، اءوسائل عن علم .
اى ابوذر كلمه پاكيزه و نيكو صدقه است . يعنى سخنى كه بگويى و به سبب آن نفعى به مؤمنى برسد ثواب تصدق دارد، يا سخن خوب هر چه باشد از قرآن و ادعيه و اذكار و حكم و معارف همه صدقه است .
زيرا صدقه هر نعمتى آن است كه آن را در راه رضاى حق تعالى صرف نماييد، پس صدقه زبان آن است كه آن را با طالبانش بذل كنند، و صدقه پا آن است كه در راه قرب خدا سعى نمايند، چنان چه بعد از اين فرمود: هر گامى كه به سوى نماز جماعت در مساجد يا مطلق نماز بر مى دارى صدقه است .
اى ابوذر هر كه اجابت نمايد داعى خدا را، يعنى مؤ ذن را، كه از جانب خدا مردم را به نماز مى خواند، و نيكو آبادان كند و معمور گرداند مساجد الهى را، ثوابش از جانب خدا بهشت است . ابوذر گفت : پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله چگونه آبادان كنيم مساجد الهى را؟ فرمود: صدا در مسجدها بلند نكنند، و مشغول سخن لغو و باطل نشوند، و چيزى نخرند و نفروشند، و ترك نمايند سخن لغو و بى فايده را مادام كه در مسجدند، و اگر آن چه نهى شده بكنى در قيامت ملامت نخواهى كرد مگر خود را.
اى ابوذر به درستى كه مادام كه در مسجد نشسته اى حق تعالى به هر نفسى كه مى كشى درجه اى در بهشت به تو عطا مى فرمايد، و بر تو صلوات مى فرستند ملائكه ، و طلب رحمت از براى تو مى نمايند، و به هر نفسى كه در مسجد مى كشى ده حسنه در نامه عملت ثبت مى كنند، و دو گناه محو مى نمايند.
اى ابوذر مى دانى كه اين آيه در چه چيز نازل شده است (اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون) ترجمه اش به قول اكثر مفسرين آن است كه اى گروه مؤمنان صبر كنيد بر مشقت طاعات ، و بر آن چه به شما مى رسد از سختيهاى دنيا، و شكيبايى ورزيد بر شدايد حرب با دشمنان دين ، يا با نفس و شيطان ، قدم استوار داريد در ميدان محاربه ، و ساخته و مهيا و آماده باشيد در سرحدها براى دفع دشمنان دين از مسلمانان ، و بترسيد از خدا و بپرهيزيد از معاصى شايد كه رستگار شويد. ابوذر گفت : نمى دانم پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله .
فرمود: اين آيه در باب انتظار كشيدن نماز نازل شده است . يعنى كسى كه از نماز ظهر مثلا فارغ شود در مسجد بماند و مشغول تعقيب و ياد خدا باشد تا وقت فضيلت نماز ديگر داخل شود و آن را به جماعت به جا آورد، و ميان اين دو نماز مشغول كار دنيا نشود، و صبر كرده است بر مشقت طاعات و قدم استوار كرده است در معارضه نفس و شيطان ، و خود را مربوط ساخته و بسته است بر عبادات ، و انتظار برده كه در نماز ديگر با نفس و شيطان بار ديگر مجادله نمايد، و مهياى محاربه ايشان بوده است ، و در كمين شيطان بوده كه در حصار ايمانش رخنه نكند، و همچنين در مابين نماز عصر و شام ، و مابين نماز شام و خفتن و ساير نمازها، اگر كسى را شغل ضرورى نبوده باشد.
و ممكن است كه مراد حضرت اين باشد كه هر كه شامل اين عمل نيز هست ، گويا شامل جهاد با دشمنان ظاهرى نيز بوده باشد، و ممكن است كه آيه در خصوص اين امر نازل شده باشد.
اى ابوذر وضو را كامل و تمام با شرايط و آداب و سنتها به جا آوردن در سختيها و هواى سرد از كفارات است ، موجب كفاره گناهان مى گردد، و بسيار به مسجدها رفتن و ملازم مساجد بودن رباط است كه حق تعالى در اين آيه به آن امر فرموده است .
اى ابوذر حق تعالى مى فرمايد: به درستى كه محبوب ترين بندگان به سوى من گروهى اند كه با يكديگر دوستى مى كنند به مال حلال كه من به ايشان داده ام ، و دلهاى ايشان بسته است به مساجد، و از گناهان خود استغفار مى نمايند در سحرها، اين جماعتند كه هر گاه اراده مى نمايم كه به اهل زمين عذابى بفرستم به بركت ايشان عقوبت خود را از اهل زمين باز مى دارم ،
اى ابوذر هر نشستى و بودنى در مسجد لغو و بى فايده است ، مگر براى سه چيز: نماز گزارنده اى كه در نماز خود قرائت قرآن كند، يا كسى كه به ياد خدا مشغول باشد، يا كسى كه علم و مسائل دين خود را از علما سؤ ال نمايد.
بدان كه هر يك از مفاد مضامين مذكوره در احاديث بسيار منقول است ، و بعضى سابقا مذكور شد. و بايد دانست كه ممكنات محتاج به مكان را يك خانه و يك بارگاه و يك درگاه و يك تخت و يك كرسى مى باشد، اما خداوند بى نياز چون در مكان نيست . و نسبت همه مكانها به او مساوى است ، براى طالبان عبادت و معرفت و قرب خويش بارگاهها و منظره ها و جلوه گاهها مقرر فرموده ، چنان چه بلا تشبيه پادشاهان را عرشى مى باشد كه جلوه بزرگى و كمال خود را براى مردم بر آن عرش مى كنند.
خداوند ذوالجلال را عرشها است ، و در هيچ يك محتاج نيست ، يك عرش او جميع ممكنات است كه مستقر قدرت و عظمت اويند، و در هر ذره از ذرات ممكنات كه نظر مى كنى صفات كمالش بر تو جلوه ها مى كند، و اثر قدرتش در آن ظاهر، و اثر علم و حكمتش ‍ باهر، و اثر لطف و مرحمتش در آنه هويدا است ، نه به آن معنى باطلى كه آن ملحد مى گويد كه با همه چيز يكى است و همه چيز اوست ؛ تعالى شاءنه عما يقولون ، بلكه آثار صفات كماليه خود را در همه چيزها ظاهر گردانيده ، و در هر چيز كه نظر مى كنى چندين هزار آثار قدرت و علم و لطف و رحمت او مشاهده مى نمايى .
و از اين عرشها يك عرش كه از همه بزرگ تر است ، و آثار قدرت او در آن بيش تر است ، آن را عظيم و اعظم فرموده ، و دوستان خاص خود را به مشاهده آن عرش برده ، و اگر نه نسبت او به آن عرش و زمين و آسمان و دريا و صحرا يكى است . و يك عرش ‍ ديگر محبت و معرفت اوست ، يعنى دلهاى دوستان و مقربانش كه آن دلها را برگزيده و مستقر بارگاه عظمت و جلال محبت و معرفت صفات كمال و جلال و جمال خود گردانيده ، چنان چه منقول است كه دل مؤمن عرش خداوند رحمان است .
و ديگر براى طالبان عبادت و قرب خويش بارگاههاى مقرر فرمود، و آن بارگاه را مهبط (69) فيضهاى بى نهايت و رحمتهاى بى اندازه خود گردانيده ، بارگاه اعظمش عرش اعلا است كه خاص الخاص خود را به آن بارگاه راه داد. و در زمين بارگاهها مقرر فرمود، و بسان بارگاه ناقصان و عاجزان و طلا و نقره و ياقوت و مرواريد نياراسته ؛ زيرا كه حسن ذاتى را آرايشى نمى بايد، اينان زشت هاى معيوب خود را به زيورهاى دنى مى آرايند، و چندان كه بيش تر مى آرايند وقاحتشان بيش تر ظاهر مى شود.
وليكن قادر ذوالجلال سنگ سياهى چندى را بر روى يكديگر مى گذارد، و صد هزار نور معنوى در آن سنگها از فيوض نامتناهى تعبيه مى فرمايد، و عالميان را از اطراف و جوانب به درگاه خود مى خواند، مى روند و رو بر آن سنگ و خاك مى مالند، و از آن نورهاى معنوى بهره هاى نامتناهى مى برند، و اگر خانه كعبه را از يك دانه ياقوت مى ساخت مردم به سير ياقوت مى رفتند نه به فرمان حى لا يموت ، و بزرگوارى و نفاذ حكمش ظاهر نمى شد.
بعد از آن بارگاهها بسان بارگاه خود بى پيرايه و كم زينت براى مقربان خاص خود مقرر فرمود، و از نور جلال خود چندان در آن جا جلوه داده كه پادشاهان با شوكت و نخوت چون به آن آستانها مى رسند بى اختيار بر خاك مى افتند، و جبين را فرش آن زمين مى كنند، و كسى را كه اندك بصيرتى داشته باشد مى داند كه به عوض طلا و مرواريد و ياقوت بر آن در و ديوارها چه نورها و فيضهاى روحانى به كار رفته كه ديده عقلها را خيره مى كند.
ديگر از بارگاههاى قربش مساجد است ، كه آنها را محل قرب و فيض خود گردانيده ، (( و ان بيوتى فى الاءرض ‍ المساجد )) در شاءن آنها فرموده ، و بر روى بورياهاى كهنه براى دوستان خود، كه ديده بصيرتشان را جلا داده ، فرشهاى زراندود عزت و مكرمت بر روى خز و پرنيان لطف و مرحمت گسترده ، و در شبهاى تار مشعلهاى نور و هدايت و محرابهاى عبادت براى ايشان افروخته است ، و دلهاى ايشان را چنان مايل به آن مكان عاليشان گردانيده است كه يك تار بورياى كهنه آن را به ملك قيصر و خاقان نمى فروشند، و اگر به ضرورت زمانى دور مى شوند، مانند ماهى كه از آب جدا شود قرار نمى گيرند تا باز خود را به آن محل انس و راحت رسانند.
و از جمله فوايد عظيمه مساجد اجتماع و ملاقات برادران مؤمن است كه با يكديگر فوايد عظيمه مساجد اجتماع و ملاقات برادران مؤمن است كه با يكديگر ملاقات مى كنند، و از فوايد يكديگر بهره مند مى شوند، و در سلوك راه بندگى معين يكديگر مى گردند، و در نماز به بركت يكديگر به فضيلت جماعت فائز مى شوند.
و نمازها را به جماعت ادا نمودن از سنن مؤ كد حضرت سيد المرسلين صلى الله عليه و آله و سلم است ، و بر آن فوايد بى غايت مترتب مى شود، و به قبول اقرب است ، زيرا ظاهر است كه اگر شخصى تنها به درگاه پادشاهى رود حاجتش به حصول آنقدر نزديك نيست كه با جمعى كثير برود، و اين نيز معلوم است كه داءب (70) بزرگان نيست كه چون جمعى به درگاه ايشان روند و عمل يكى شايسته باشد عمل او را قبول كنند و ديگران را محروم برگردانند.
و ايضا چنان چه آدمى در نمازى يا كارى كه به تنهايى كند، به گوش و چشم و زبان و ساير اعضا و جوارح احتياج دارد، و از هر يك كارى مى آيد كه از عضو ديگر نمى آيد، و از مجموع اينها مطلوب به عمل مى آيد، همچنين در ميان افراد انسان كامل من جميع الوجوه ناياب است ، پس جمعى كه در يك جا مجتمع مى شوند يكى علم دارد، و يكى پرهيزگارى دارد، و يك رقت دارد، و يكى حضور قلب دارد، و همچنين ساير صفات ، چون همه با هم در عبادت شريك شدند، و عمل خود را يكى كردن ، معجون تام الاجزائى به همى مى رسد كه خاصيت آن قبول و استجابت دعا و قرب و ساير فوايد عظيمه است .
و ايضا به تجربه و اخبار معلوم است كه اين شركت موجب كسب كمالات از يكديگر مى شود، و دلها را به يكديگر راهى به هم مى رسد، چنان چه به تجربه ظاهر شده است كه اگر يك صاحب رقتى در ميان جماعتى كه با يكديگر نماز كنند باشد، همه را به رقت مى آورد، و يك فايده ديگر آن است كه اين جمعيت ، لشكر صف بسته آراسته اند در برابر شيطان و لشكر او كه جراءت نمى كنند كه بر ايشان مسلط شوند، چنان چه وارد شده است كه رخنه در ميان صفها مگذاريد كه شيطان جا مى كند. و ايضا مروى است كه جدا از صف تنها مايستيد كه گرگ ، گوسفند از گله جدا مانده را مى خورد. و فوايد نماز جماعت بى نهايت است ، و به ذكر همه آنها سخن به طول مى كشد، در اين باب به ذكر چند حديث در فضيلت نماز جماعت و تعقيب اكتفا مى نماييم .
به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه صفوف امت من در زمين مانند صفهاى ملائكه است در آسمان ، و يك ركعت نماز جماعت برابر است با بيست و چهار ركعت كه در هر ركعتى نزد حق تعالى محبوب تر باشد از عبادت چهل سال ، و در روزى كه حق تعالى اولين و آخرين را براى حساب جمع نمايد، هر كه قدم به سوى جماعت برداشته باشد خدا هولهاى قيامت را بر او آسان كند، و او را به بهشت رساند.

و در حديث ديگر فرمود: هر كه نماز صبح را به جماعت بگزارد، و بنشيند به تعقيب و مشغول ذكر الهى باشد تا آفتاب طالع شود، حق تعالى در جنت الفردوس هفتاد درجه به او كرامت فرمايد كه از هر درجه تا درجه ديگر هفتاد سال راه باشد به دويدن اسب فربه تندرو، و هر كه نماز ظهر را با جماعت به جا آورد حق تعالى در جنت عدن پنجاه درجه به او كرامت و عطا فرمايد كه از هر درجه تا درجه ديگر پنجاه سال راه باشد به دويدن اسب تندرو، و هر كه نماز عصر را با جماعت بكند چنان باشد كه هشت نفر از فرزندان اسماعيل را از بندگى آزاد كرده باشد، و كسى كه نماز خفتن را به جماعت بكند ثواب يك حج مبرور و يك عمره مقبول براى او نوشته شود، و هر كه نماز خفتن را به جماعت بكند ثواب عبادت شب قدر به او عطا فرمايند.
و در حديث ديگر منقول است كه به صحابه فرمود: مى خواهيد شما را دلالت كنم بر عملى كه كفاره گناهان شما باشد، و به سبب آن حق تعالى حسنات شما را زياده گرداند؟ گفتند: بلى يا رسول الله ، فرمود: وضو را كامل ساختن با دشوارى و شدت ، و بسيار گام برداشتن به سوى مسجدها، و انتظار كشيدن نماز بعد از نماز، و هر كه از شما از خانه خود با وضو بيرون آيد، و نماز را در مسجد با مسلمانان به جماعت ادا نمايد، و انتظار نماز ديگر برد، ملائكه از براى او دعا كنند كه خدايا او را بيامرز، خدايا او را رحم كن و بر او رحمت فرست .
و در حديث معتبر ديگر فرمود: هر كه پيش نمازى جماعتى بكند به رخصت ايشان ، و راضى به امامت او باشند، و در حاضر شدن به نماز رعايت اعتدال نمايد، و نماز نيكو موافق حال ايشان به جا آورد، حق تعالى مثل ثواب آن جماعت به او عطا فرمايد، بى آن كه از ثواب ايشان چيزى كم شود. و هر كه به پاى خود به سوى مسجد برود براى نماز جماعت ، به هر گامى كه بر دارد هفتاد هزار حسنه در نامه عملش بنويسند، و هفتاد هزار درجه برايش بلند كنند، و اگر بر اين عمل باشد تا بميرد، حق تعالى هفتاد هزار ملك بر او موكل فرمايد كه در قبر او را عيادت كنند، و در تنهايى قبر مونس او باشند، و از براى او استغفار نمايند تا از قبرش مبعوث شود.
و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وصيت فرمود: سه چيز است باعث رفع درجات مى شود: كامل ساختن وضو در هواى سرد، و انتظار كشيدن نماز بعد از نماز، و در شب و روز قدم برداشتن به جهت نمازهاى جماعت .
يا اءباذر كن بالعمل بالتقوى اءشد اهتماما منك بالعمل ، فانه لا يقل عمل بالتقوى ، و كيف يقل عمل يتقبل ، يقول الله عز و جل : (( انما يتقبل الله من المتقين )) .
يا اءباذر لا يكون الرجل من المتقين حتى يحاسب نفسه اءشد من محاسبة الشريك شريكه ، فيعلم من اءين مطعمه ، و من اءين مشريه ، و من اءين ملبسه ، اءمن حل ذلك اءم من حرام .
يا اءباذر من لم يبال من اين اكتسب المال ، لم يبال الله عز و جل من اين ادخله النار،
يا اءباذر من سره اءن يكون اءكرم الناس ، فليتق الله عز و جل .
يا اباذر ان اءحبكم الى الله جل ثناؤ ه اءكثر كم ذكرا له ، و اءكرمكم عندالله عز و جل اءتقاكم له ، و اءنجاكم من عذاب الله اءشدكم له خوفا.
يا اءباذر ان المتقين الذين يتقون الله عز و جل من الشى ء الذى لا يتقى منه خوفا من الدخول فى الشبة .
يا اءباذر من اءطاع الله عز و جل ، فقد ذكر الله و ان قلت صلاته وصيامه و تلاوته للقرآن .
يا اءباذر اءصل الدين الورع و راءسه الطاعة .
يا اءباذر كن ورعا تكن اءعبد الناس ، و خير دينكم الورع
يا اءباذر فضل العلم خير من فضل العبادة ، واعلم اءنكم لو صليتم حتى تكونوا كالحنايا، وصمتم حتى تكونوا كالاءوتار، ما ينفعكم الابورع .
يا اءباذر ان اءهل الورع و الزهد فى الدنيا هم اءولياء الله حقا.
اى ابوذر بايد كه اهتمام كردن تو به عمل با تقوا زياده باشد از اهتمام تو به اصل عمل و بسيارى آن ، به درست كه اندك نيست عملى كه با تقوا و پرهيزگارى باشد، و چگونه اندك باشد عملى كه مقبول درگاه الهى باشد، و عمل باتقوا مقبول است ، چنان چه حق تعالى مى فرمايد كه خدا قبول نمى فرمايد عملها را مگر از متقيان و پرهيزگاران .
اى ابوذر آدمى از متقيان نمى شود تا محاسبه نفس خود نكند شديدتر و به دقت تر از محاسبه شريكى كه در مال شريك خود مى كند تا آن كه به سبب محاسبه نفس از احوال خود آگاه شود، و بداند كه خوراكش از كجا به هم مى رسد، و آشاميدنش از كجاست ، و پوشش از كجا به او مى رسد، ايا از حلال به هم مى رسد يا از حرام ، پس سعى كند كه اينها همه از حلال باشد.
اى ابوذر كسى كه پروا نكند كه مالش را از كجا كسب مى كند، و از حرام پروا نداشته باشد، حق تعالى پروا نكند كه از كجا او را داخل جهنم كند.
اى ابوذر كسى كه خواهد گرامى ترين مردم باشد پس تقوا را پيشه خود كند، و از خدا بپرهيزد.
اى ابوذر محبوب ترين شما نزد حق تعالى كسى است كه خدا را بيش تر ياد كند، پس تقوا را پيشه خود كنيد، و از خدا بپرهيزيد، و گرامى ترين شما نزد حق سبحانه و تعالى كسى است كه پرهيزگارى از براى خدا بيش تر كند، و كسى از شما نجاتش از عذاب الهى بيش تر است كه ترس از خدا بيش تر داشته باشد.
اى ابوذر متقيان جماعتى اند كه از خدا مى ترسند، و احتراز مى نمايند از مرتكب شدن چيزهايى كه از آنها اجتناب لازم نيست و حلال است ، از ترس آن كه مبادا در شبهه داخل شوند.
اى ابوذر هر كه اطاعت خدا مى كند در فعل طاعات و ترك محرمات ، پس به تحقيق كه ياد خدا و ذكر خدا بسيار كرده است ، هر چند نماز و روزه و تلاوت قرآنش كم باشد.
اى ابوذر اصل دين ورع و ترك محرمات است ، و سر دين طاعت خداست .
اى ابوذر صاحب ورع باش تا عابدترين مردم باشى ، و بهترين اعمال دين شما ورع از منهيات خداست .
اى ابوذر فضيلت عمل زياده و بهتر است از فضيلت عبادت ، و بدان كه اگر آنقدر نماز كنيد كه مانند كمان خم شويد، و آنقدر روزه بداريد كه مانند زه كمان باريك شويد، به شما نفع نخواهد كرد مگر با ورع
اى ابوذر آنان كه ورع از محرمات ورزيده اند و زهد و ترك دنيا اختيار كرده اند ايشان به حق و راستى اوليا و دوستان خدايند.
بدان كه تقوا سرمايه جميع سعادات است ، و يك شرط عظيم از شرايط قبول طاعات است ، چنان چه نص قرآن بر آن دلالت كرده است ، و تقوا در اصطلاح خود را محافظت نمودن و نگاه داشتن است از هر چه در آخرت ضرر به آدمى رساند و مراتب آن بسيار است :
مرتبه اول تقوا از شرك و كفر است كه موجب هميشه بودن در جهنم مى شود، و بدون اين تقوا هيچ عملى و عبادتى صحيح نيست .
مرتبه دوم تقوا از جميع محرمات و به جا آوردن جميع واجبات است .
مرتبه سوم تقوا از فعل مكروهات و به جاى آوردن مستحبات است ، و اين مرتبه به تدريج كامل مى گردد تا به مرتبه اى كه متوجه غير معبود حقيقى شدن منافى اين مرتبه است .
و اين دو مرتبه كه هر يك بر مراتب بسيار مشتملند در كمال و قبول عمل دخيلند، و هر چند آدمى در اين مراتب كامل تر مى شود عملش به قبول نزديك تر مى گردد، و فوايد و آثار از قرب و محبت و معرفت و انصاف به اخلاق حسنه بيش تر بر اعمالش مترتب مى شود، و به اين مرتبه آخر اشاره است آن چه حق تعالى فرموده است كه (اتقو الله حق تقاته) از خدا بپرهيزيد آن چه سزاوار تقوا و پرهيزگارى است .
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از تفسير اين آيه كه (اتقوا الله حق تقاته ) حضرت فرمود: تقوا و پرهيزگارى آن است كه خدا را اطاعت نمايند و معصيت او نكنند، و پيوسته در ياد خدا باشند، و خدا را در هيچ حالى فراموش نكنند، و شكر نعمت او نمايند و كفران نكنند.
و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدند كه كدام عمل بهترين اعمال است ؟ فرمود: تقوا و پرهيزگارى .
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : اندك عملى كه با تقوا باشد بهتر است از عمل بسيارى كه بى تقوا باشد، راوى پرسيد: چگونه مى شود عمل بسيارى كه بى تقوا باشد؟ فرمود: مثل شخصى كه طعام بسيار اطعام مى كند، و به همسايگانش نيكى و احسان مى كند، و پيوسته ميهمانان به خانه اش مى آيند، اما اگر حرامى او را ميسر شود مرتكب مى شود، اين است عمل صالح بدون تقوا، و عمل اندك با تقوا آن است كه آنقدر كه او مى كند از اطعام و احسان و خيرات نمى كند، اما چون درى از درهاى حرام بر او گشوده شد داخل آن نمى شود.
و از امام محمد باقر عليه السلام منقول است : دشوارترين عبادتها ورع است .
و از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه صاحب ورع از مردمان كيست ؟ فرمود: كسى كه بپرهيزد از چيزهايى كه خدا حرام كرده است .
يا اءباذر من لم ياءت يوم القيامة بثلاث فقد خسر، قلت : و ما الثلاث فداك اءبى و امى ؟ قال : ورع يحجزه عما حرم الله عز و جل عليه ، و حلم يرد به جهل السفيه ، و خلق يدارى به الناس .
اى ابوذر هر كه در روز قيامت نيايد با سه خصلت ، پس به تحقيق كه او خاسر و زيان كار است ، ابوذر گفت : آن سه خصلت كدام است پدر و مادرم فداى تو باد؟ فرمود: ورعى او را مانع شود از مرتكب شدن چيزهايى كه حق تعالى بر او حرام گردانيده است ، و حلمى كه به آن رد كند و دفع نمايد جهالت و سفاهت بى خردان را، و خلقى كه به آن مدارا نمايد با مردم .
بدان كه حلم و بردبارى نمودن و خشم خود را فرو خوردن ، و از تنديها و بديهاى مردم عفو نمودن ، از صفات پيغمبران و ائمه صلوات الله عليهم و دوستان خداست ، و عقل و شرع بر حسن و نيكى اين صفات جميله شهادت داده است .
چنان چه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه در خطبه اى فرمود: مى خواهيد خبر دهم شما را به بهترين خلقهاى دنيا و آخرت ، عفو نماييد از كسى كه بر شما ظلم كند، و صله و نيكى كنيد با كسى كه شما را محروم گرداند.
و از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه چون روز قيامت حق تعالى اولين و آخرين را در يك زمين جمع نمايد، منادى ندا كند كه كجايند اهل فضل ؟ پس عده اى از مردم برخيزند، ملائكه به ايشان گويند كه چه چيز بود فضل شما؟ گويند كه ما صله مى كرديم با كسى كه با ما قطع مى كرد، و عطا مى كرديم به كسى كه ما را محروم مى كرد، و عفو مى نموديم از كسى كه با ما ظلم مى كرد، پس به ايشان گويند كه راست گفتيد داخل بهشت شويد.
و از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه پشيمانى بر عفو خوردن بهتر و آسان تر است از پشيمانى بر عقوبت .
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه حق تعالى هرگز كسى را به جهالت و تند خويى عزيز نكرده است ، و هرگز كسى را به حلم و بردبارى ذليل نكرده است .
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه سه خصلت است هر كه اين سه خصلت در او نباشد از من نيست و از خدا نيست ، يعنى از امت پسنديده من و بنده خالص خدا نيست ، پرسيدند كه آن خصلتها چيست ؟ فرمود: حلمى كه به آن رد كند جهالت و بى خردى جاهلان را و خلق نيكى كه به آن در ميان مردم تعيش نمايد، و ورعى كه او را مانع شود از ارتكاب معصيتهاى خدا.
يا اءباذر ان سرك اءن تكون اءقوى الناس ، فتوكل على الله . و ان سرك اءن تكون اءكرم الناس ، فاتق الله . و ان سرك اءن تكون اءغنى الناس ، فكن بما فى يد الله عز و جل اءوثق منك بما فى يديك
يا اءباذر لو اءن الناس كلهم اءخذوا بهذه الآية لكفتهم (و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى ء قدرا) (71) .
يا اءباذر يقول الله جل ثناوه : و عزتى و جلالى لا يؤ ثر عبدى هواى على هواه الا جعلت غناه فى نفسه ، و همومه فى آخرته ، و ضمنت السماوات و الاءرض رزقه ، و كففت عليه ضيعته ، و كنت له من وراء تجارة كل تاجر.
اى ابوذر اگر خواهى كه قوى ترين مردم باشى ، پس توكل كن بر خدا، و اگر خواهى كه گرامى ترين مردم باشى ، پس تقوا را پيشه خود كن و بپرهيز از خدا و اگر خواهى غنى تر و بى نيازترين مردم باشى ، پس اعتماد بر آن چه نزد خداست و در دست قدرت قدرت اوست بيش تر داشته باش از آن چه در دست توست .
اى ابوذر اگر همه مردم اين آيه را اخذ كنند و عمل نمايند ايشان را كافى است ، و ترجمه ظاهر لفظ آيه اين است كه هر كه بترسد از خدا و بپرهيزد از مناهى او، و صاحب درجه تقوا شود، حق تعالى مقرر فرمايد براى او راه بيرون شدنى و چاره اى در هر كار و در هر امرى از امور دنيا و آخرت او، و روزى دهد او را از جايى كه گمان نداشته باشد و به خاطرش خطور نكند، و هر كه توكل كند بر حق تعالى و كارهاى خود را به او واگذارد، پس خدا كافى است براى او، و بس است از جهت تمشيت و كفايت مهمات او، به درستى كه حق تعالى امور و ارادات خود را بر وجه كمال به مشيت مى رساند، و از براى هر چيز اندازه اى مقرر فرموده است موافق حكمت و مصلحت .
اى ابوذر حق تعالى مى فرمايد كه به عزت و جلال خود قسم مى خورم كه اختيار نمى نمايد بنده خواهش و فرموده مرا بر خواهشها و هواهاى نفسانى خودش ، مگر آن كه غناى او را در نفس او مى گذارم ، و نفس او را غنى مى گردانم از خلق ، و چنان مى كنم كه فكر و انديشه و هم او براى امور آخرتش باشد، و آسمانها و زمين را ضامن روزى او مى گردانم ، و معيشت او را بر او گرد مى آورم ، و براى او مهيا مى گردانم ، و تجارت هر تجارت كننده اى را به سوى او مى رسانم ، يا من از براى او هستم به عوض آن كه تجارت تاجران باطل را ترك كرده و رضاى مرا اجتناب نمود. بدان كه توكل و تفويض و رضا و تسليم اركان عظيمه ايمانند، و آيات و اخبار در فضيلت اين اخلاق پسنديده فوق حد و احصا است .
چنان چه از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سر طاعت خدا صبر است ، و راضى بودن از خدا در آن چه بنده خواهد يا كراهت از آن داشته باشد، و چون راضى شود البته ، آن چه خير است براى او ميسر خواهد شد.
و در حديث ديگر فرمود: خدا شناس ترين مردم كسى است كه به قضاهاى خدا بيش تر راضى باشد.
و در حديث ديگر فرمود: حق تعالى به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم وحى نمود كه بنده مؤمن خود را هر چيز كه از او منع مى نمايم البته خيرش در آن است ، پس بايد كه راضى باشد به قضاى من ، و صبر كند بر بلاى من ، و شكر كند نعمت هاى مرا، تا او را از جمله صديقان بنويسم نزد خود.
و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت موسى عليه السلام گفت : اى پروردگار من مرا مى برى و اطفال صغار مرا مى گذارى ، حق تعالى فرمود: اى موسى راضى نيستى كه من روزى دهنده و نگاه دارنده ايشان باشم ؟ گفت : بلى پروردگار من تو نيكو وكيلى و نيكو كفالت كننده اى .
بدان كه توكل عبارت از آن است كه آدمى امور خود را به پروردگار خود بگذارد، و از او اميد خيرات و دفع شرور داشته باشد، و بداند كه هر چه واقع مى شود به تقدير الهى مى شود، و اگر خدا خواهد كه نفعى به كسى برسد هيچ كس منع آن نفع از او نمى تواند كرد، و خدا قدرتش از همه كس بيش تر است ، و اگر خيرى و نفعى را از تو منع نمايد و نخواهد كه به او برسد جميع عالم اگر متفق شوند به او نمى توانند رسانيد.
و تفويض نيز نزديك به اين معنى است ، و بايد كه به اين سبب از مخلوقين ماءيوس شود، و رضاى ايشان را بر رضاى خدا اختيار نكند، و در جميع امور بر خود و بر ديگران اعتماد نكند، و همگى اعتمادش بر خدا باشد، و اين اعلاى مراتب يگانه پرستى است ، كه قدرت و تصرف و تدبير را مخصوص خدا داند، و قدرتهاى مخلوقين را همه مقهور قدرت حق تعالى داند.
و به سند معتبر منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از جبرئيل سؤ ال نمودند از معنى توكل بر خدا، جبرئيل گفت : توكل آن است كه بدانند مخلوقين ضرر و نفع نمى رسانند، و در عطا و منع مستقل نيستند، و از مخلوقين ماءيوس شوند، پس ‍ چون بنده اى چنين باشد از براى غير خدا كار نمى كند. و اميد ندارد از غير او، و طمع از غير او نمى كند، اين است معنى توكل .
و از حضرت رضا عليه السلام سؤ ال نمودند از معنى توكل ، فرمود: آن است كه چون دانستى خدا با تو است از غير او نترسى .
و معنى رضا به قضا آن است كه بعد از آن كه توكل بر خدا كرده باشد، و در هر بابى به آن چه موافق فرموده خداست عمل كرده باشد، ديگر آن چه واقع شود از عافيت و بلا و شدت و رخا (72) بداند كه البته خير او در آن چيزى است كه واقع شد؛ زيرا كه اين امر به تقدير الهى واقع شده ، و حق تعالى قادر بر دفع اين امر بوده ، و حق تعالى ظالم نيست كه خواهد بر او ظلم كند، و بخيل نيست كه نخواهد خير به او برسد، و نادان نيست كه مصلحت او را نداند تا بنده كارى را به ياد خدا دهد، و عاجز نيست كه آن چه خير است به او نتواند رسانيد، پس كمال ايمان به اين صفات كماليه الهى مقتضى آن است كه به هر چه از جانب خدا به او رسد از صميم قلب راضى باشد، و جزع و شكايت نكند و بداند كه عين خير و صلاح اوست .
و بايد دانست كه توكل نه اين معنى دارد كه در خانه را بر روى خود ببندى ، و در خانه بنشينى و دست از كار و كسب بردارى و بگويى توكل كرده ام ؛ زيرا اين تحكم است نه توكل ، و نه آن است كه خود را در چاه اندازى يا در مهلكه ها افكنى و بگويى توكل كرده ام ، بلكه توكل آن است كه سعى خود را، چنان چه خدا فرموده است و به راهى كه او فرموده است و به قدرى كه او فرموده است ، به جا آورى ، و طلب حرام نكنى ، و ترك واجبات و مستحبات نكنى ، و زياده از قدر ضرورت به حرص جمع نكنى ، و با وجود سعى اعتماد بر كسب خود نداشته باشى ، و بدانى كه اگر خدا خواهد چشم و گوش و زبان و دست و پا و عقل و روح و ساير قوا و اعضاى تو را مى توان گرفت ، پس سعى تو به اسباب و آلات اوست .
و بدانى كه اگر خدا تو را به راه نفع تو هدايت نفرمايد عاجزى ، و آن مشترى كه به در دكان تو مى آيد بدانى كه رازق حقيقى از روز اول چنين مقدر كرده است پيش از خلق تو به چندين هزار سال كه امروز اين مشترى به در دكان تو بيايد، و ده يك روزى امروز تو از نفع سوداى او به تو برسد، و اگر به دكان نمى رفتى به تو نمى رسيد، و با وجود رفتن به دكان اگر خدا نمى خواست آن چند كس به در دكان تو نمى آمدند، و اگر خدا به دل آن مرد بزرگ نمى انداخت دست به كيسه نمى كرد كه آن زر را به تو دهد، چنان چه فرموده اند: در دكان خود را بگشا و بساط خود را پهن كن و به خدا توكل كن .
و اگر ترك طلب ضرورى كنى آثم و گناهكارى ، و اگر خود را به دست خود به مهلكه اندازى خلاف فرموده خدا كرده اى و مستحق عقاب مى شود؛ زيرا كه خدا فرموده است : تقيه بكن و حفظ نفس بكن ، و چون به سفر روى با رفيق برو، و چون بيمار شوى به طبيب برو، اما با وجود اينها بدان كه اگر خدا حفظ نمى كرد، آن حفظ تو بى فايده بود، چه ظاهر است كه جمعى زياد بر آن محافظت مى كنند به ناگاه كشته مى شوند.
و بسيار است كه با هزار نفر به سفر مى روند و مالشان به غارت مى رود و كشته مى شوند، و صد طبيب حاذق بر سرشان مى آيند و همه خطا مى كنند و مى ميرند، با اين كه اين اسباب حفظ و حربه و سلاح و رفيق و خلق كردن طبيب و مهربان كردن و مشفق گردانيدن نفر و ملازم كه حمايت اين كس كنند همه از خداوند است ، و همچنين در باب حفظ كردن مال و اسباب و امتعه و حيوانات نبايد آنها را به ميان صحرا انداخت و توكل كرد، بلكه با شرايط حفظ توكل مى بايد كرد.
يا اءباذر اءن ابن آدم فر من رزقه كما يفر من الموت لاءدركه رزقه ، كما يدركه الموت .
يا اءباذر اءلا اعلمك ينفعك الله عز و جل بهن ؟ قلت : بلى يا رسول الله ، قال : احفظ الله تجده اءمامك ، تعرف الى الله فى الرخاء يعرفك فى الشدة ، و اذا ساءلت فاسئل الله عز و جل ، و اذا استعنت فاستعن بالله ، فقد جرى القلم بما هو كائن الى يوم القيامة ، فلو اءن الخلق كلهم جهدوا اءن ينفعوك بشى ء لم يكتب لك ما قدروا عليه ، ولو جهدوا اءن يضروك بشى ء لم يكتبه الله عليك ما قدروا عليه ، فان استطعت اءن تعمل لله عز و جل بالرضا و اليقين فافعل ، و ان لم تستطع فان فى الصبر على ما تكره خيرا كثيرا، و ان النصر مع الصبر، و الفرج مع الكرب ، و ان مع العصر يسرا.
اى ابوذر! اگر فرزند آدم بگريزد روزى اش چنان چه مى گريزد از مرگ ، هر آينه روزى او را در مى يابد، چنان چه مرگ او را در مى يابد.
اى ابوذر آيا تعليم كنم تو را كلمه اى چند كه حق تعالى تو را به آنها منتفع گرداند؟ ابوذر گفت : بلى يا رسول الله ، فرمود: اى ابوذر حرمت الهى را در او امر و نواهى او نگاهدار، تا خدا را پيش روى خود يابى ، يعنى هر امرى كه صلاح تو در آن باشد پيش از آن كه متوجه آن امر شوى خدا براى تو ميسر گرداند، و خود را بشناسان به خدا، و راه آشنايى ميان خود و خدا بگشا در حالت رخا و نعمت ، به اين كه در آن حال خدا را عبادت كنى .
و به سبب وفور نعمت پروردگار خود را فراموش نكنى ، تا در هنگام شدت و بلا خدا تو را شناسد، يعنى در سختيها چون پناه به او برى دعايت را مستجاب گرداند، و هر گاه خواهى چيزى را از كسى استعانت بجويى ، به درستى كه قلم تقدير الهى جارى شده است به آن چه واقع خواهد شد تا روز قيامت .
پس اگر جميع خلق جهد كنند و سعى نمايند كه نفع رسانند به تو يك چيزى كه از براى تو نوشته نشده باشد، قدرت بر آن ندارند، و هر عباداتى را كه توانى از براى خدا به جا آورى با رضا و خوشنودى را قضاهاى خدا و يقين به قضا و قدر با احوال آخرت بكن ، و از خلق پروا مكن ، و هر چه را نتوانى كرد پس صبر كن ، به درستى كه در صبر كردن بر مكروهات و بلاها خير و نفع و ثواب بسيار هست ، و به درستى كه با هر دشوارى و تنگى آسانى و راحتى در دنيا يا در آخرت مى باشد، و حق تعالى همين فقره را در سوره الم نشرح براى تسلى پيغمبرش نازل گردانيده است .
و بدان كه صبر از جمله فروغ رضا به قضاست ، و موجب فرج و راحت دنيا و عقبا و ثوابهاى بى انتهاست ، و بهترين صبرها صبر بر مشقت ترك گناهان است كه بر نفس بسيار دشوار و گران است ، و بعد از آن صبر بر مشقت كردن طاعات است ، و بعد از آن صبر بر بلاها و معصيتهاست .
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه صبر از ايمان به منزله سر است از بدن ، چنان چه به جدايى سر بدن بر طرف مى شود و بى جان مى گردد، همچنين با رفتن صبر ايمان بر طرف و ضايع مى شود و اين مضمون در احاديث بسيار وارد شده است .
و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه بهشت محفوف (73) است به مكاره (74) و صبر بر مكاره ، پس هر كه صبر كند بر مكاره در دنيا داخل بهشت مى شود، و جهنم محفوف است به لذتها و شهوتها و خواهشها، پس هر كه به نفس بدهد لذتها و خواهشهاى او را داخل جهنم مى شود.
و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: پدرم در هنگام وفات مرا در برگرفت ، و گفت : اى فرزند! صبر كن بر حق هر چند تلخ باشد.
و بدان كه يقين اعلا درجات ايمان است ، و يقين را بر چند معنى اطلاق مى كنند:
اول : يقين به قضا و قدر است به حدى كه بر آن آثار ايمان مترتب شود، و مورث انقطاع به خدا و توكل و تفويض و رضا و تسليم گردد.
چنان چه از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر چيز را اندازه و حدى هست ، راوى گفت : فداى تو شوم كدام است حد توكل / فرمود: اندازه و حد توكل يقين است ،و حديقين آن است كه از غير خدا نترسى .
دوم : يقين به ثواب و عقاب آخرت است ، به حدى كه اثرش بر وجه كمال بر اعضا و جوارح ظاهر گردد، چنان چه از بعضى روايات حارثه ظاهر يم شود كه در وصف يقين خود گفت : گويا مى بينم كه عرش الهى را بر پا كرده اند براى حساب ، و گويا اهل جهنم را در جهنم مى بينم .
سوم : يقين در جميع امورى است كه به آنها ايمان مى بايد آورد، و ايمان در هر چيز كه به حد كمال رسيد و اثرش بر اعضا و جوارح ظاهر گرديد و از شوايب خالص شد، آن را يقين مى گويند.
چنان چه از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه ايمان افضل است از اسلام به يك درجه ، و تقوا افضل است از ايمان به يك درجه ، و يقين افضل است از تقوا به يك درجه ، و هيچ چيز در ميان بنى آدم كم تر از يقين قسمت نشده است .
يا اءباذر استغن بغنى الله ك فقلت : ما هو يا رسول الله ؟ قال : غداء يوم و عشاء ليلة ، فمن قنع بما رزقه الله يا.باذر فهو اءغنى الناس .
اى ابوذر مستغنى شو به غنا و توانگرى كه خدا به تو كرامت فرمايد، و به آن چه بدهد قانع شو، و خود را محتاج مردم مكن ، تا خدا تو را غنى و بى نياز گرداند. ابوذر پرسيد: غناى الهى كدام است يا رسول الله ؟ فرمود: چاشت يك روز و شام يك شب ، يعنى همين كه خدا اين را به تو مكن تا اين را دارى ، پس هر كه قانع شود به آن چه خدا به او روزى كرده است او غنى ترين مردم است .
بدان كه غنا و بى نيازى بدون قناعت حاصل نمى شود، و غنا بى نيازى نفس است ، و بسيار است كه كسى به غناى نفس و قناعت با عدم مال غنى است و بر خدا توكل دارد، و طبعش مايل به مال و جمع مال نيست ، و از مردم ماءيوس است ، و بسيار است كه كسى مالك خزائن است ، و به اعتبار حرص عجز و تذلل به مردم بيش تر مى كند، و سعى در تحصيل مال بيش تر مى كند، و در خور خواهش و ميل نفسش از همه كس محتاج تر است ، بلكه غالب اوقات چنين است .
دنيا از بابت آب شور درياست ، كه هر چند بيش تر مى خورند تشنه تر مى شوند، همچنين طالب دنيا هر چند بيش تر جمع مى كند حرصش بيش تر مى شود.
و به سند معتبر منقول است كه حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: هر كه راضى مى شود از دنيا به آن چه او را كافى است ، اندك چيزى از دنيا او را كافى است ، و كسى كه راضى نمى شود از دنيا به آن چه او را كافى است ، تمام او را كافى نيست .
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است : هر كه از خدا به اندكى از معاش راضى شود، خدا از او به اندكى از عمل راضى مى شود.
يا اءباذر ان الله عز و جل يقول : انى لست كلام الحكيم اءتقبل ولكن همه وهواه ، فان كان همه وهواه ، فيما اءحب و اءرضى ، جعلت صمته حمدا لى و وقارا و ان يتكلم .
يا اباذر ان الله تبارك و تعالى لا ينظر الى صوركم و الى اءموالكم ، ولكن ينظر الى قلوبكم و اءعمالكم .
يا اءباذر التقوى هاهنا، التقوى هاهنا؛ و اءشار الى صدره .
اى ابوذر به درستى كه خداى تعالى مى گويد: من سخن حكيم را قبول نمى كنم كه به زبان كلمات حكمت گويد و دلش از آنها خبر نداشته باشد و به آنها عمل ننمايد، وليكن قصد او و خواهش او را قبول مى كنم اگر همت و خواهش او در چيزى است كه من دوست مى دارم و مى پسندم ، من خاموشى او را حمد خود مى گردانم ، و به حمد خود قبول مى كنم و وقار او را مى دانم هر چند سخن نگويد.
اى ابوذر به درستى كه حق تعالى نظر نمى كند به صورتهاى شما، و نه به مالهاى شما، وليكن نظر مى كند به دلهاى شما و عملهاى شما.
اى ابوذر تقوا در اين جاست ، تقوا در اين جاست ، و اشاره به سينه خود فرمودند.
بدان كه مفاد اين كلمات شريفه همان است كه سابقا مكرر مذكور شد در تحقيق نيت و غير آن كه اصل در ذكر شكر و حمد و حكمت و معرفت و تقوا همه امرى است كه در دل آدمى قرار مى گيرد، و به محض زبان حكمتى را بيان كردن كه آدمى خود به آن متصف نباشد و دل از آن خبر نداشته باشد، ريا و خودنمايى است ، و از براى خدا نيست ، و هيچ نفعى به حال او و ديگران نمى كند.
و اگر آدمى به آن كلمات حكمتى كه تكلم به آنها مى نمايد متصف باشد و جبلى (75) او شده باشد سخنش حكمت است ، و مردم منتفع مى شوند، و خاموشى اش حكمت است ، و افعال و اطوارش همه واعظ مردمند، و جميع اعضا و جوارحش به زبان حال به حكمت گويايند، و از دلش چشمه هاى حكمت مى جوشد، و به زبان و ساير اعضا و جوارحش جارى مى شود، و فيض آن چشمه ها به عالميان مى رسد، و از ديدنش عالمى هدايت مى يابند. چنان چه در احاديث معتبره وارد شده است كه شما داعيان (76) مردم باشيد به راه خدا به غير زبانهاى خود، بلكه با اعمال خود كه از براى خدا به جا آورديد مردم را راغب به خيرات گردانيد.
و همچنين تقواى حقيقى آن است كه از دل ناشى شود، و كمال ايمان و تصديق بزرگوارى خدا و امور آخرت و نهايت درجه خوف و رجا موجب پرهيزگارى او شده باشد از براى خدا در آشكار و پنهان ، و اگر خود تشنيع خلق يا اغراض فاسده دنيا باعث ترك معاصى يا فعل طاعات گردد، آن محض شرك و رياست نه پرهيزگارى و تقوا، و حق تعالى تقوا را به دل نسبت داده است ، و فرموده است كه تعظيم شعاير الهى از تقواى دلهاست .
يا اباذر اربع لا يصيبهن الا مؤمن : الصمت و هو اءول العبادة ، و التواضع لله سبحانه ، و ذكر الله تعالى على كل حال ، و قلة الشى ء يعنى قلة المال .
يا اباذر هم بالحسنة و ان لم تعملها، لكيلا تكتب من الغافلين .
يا اباذر من ملك ما بين فخذيه و ما بين لحييه دخل الجنة ، قلت : يا رسول الله انا لنؤ خذ بما تنطق به اءلسنتا، قال : يا اباذر و هل يكب الناس ‍ على مناخرهم فى النار الا حصائد اءلسنتهم ، انك لا تزال سالما ما سكت ، فان تكلمت كتب لك او عليك .
يا اباذر ان الرجل يتكلم بالكلمة فى المجالس ليضحكهم بها، فيهوى فى جهنم ما بين السماء والارض .
با اباذر ويل للذى يحدث فيكذب ليضحك به القوم ويل له .
يا اباذر من صمت نجا، فعليك بالصدق ، لا تخرجن من فيك كذبة اءبدا، قلت : يا رسول الله فما توبه الرجل الذى يكذب متعمدا؟ فقال : الاستغفار و الصلوات الخمس تغسل ذلك .
اى ابوذر چهار خصلت است كه نمى يابد آنها را و متصف به آنها نمى گردد مگر مؤمن كاملى : خاموشى و آن اول عبادتهاى خداست ، و تواضع و شكستگى نزد خدا، يا از براى خدا نزد خدا و خلق ، و ذكر و ياد خدا كردن بر هر حالى ، و كمى چيزى ؛ يعنى كمى مال و فقر و درويشى .
اى ابوذر قصد كن حسنه را و كار خير را، هر چند كه آن را به عمل نياورى ، تا نوشته نشوى از جمله غافلان .
اى ابوذر كسى كه مالك شود و حفظ نمايد آن چه در ميان دو ران اوست ، يعنى فرجش را از حرام ، و آن چه در ميان دو لحيه اوست ، يعنى زبانش را از لغو و باطل ، داخل بهشت ميشود. ابوذر پرسيد: يا رسول الله آيا ما را مؤ اخذه مى نمايند به آن چه گويا مى شود به آن زبانهاى ما؟
حضرت فرمود: اى ابوذر مگر مردم را مى اندازد بر رو در آتش جهنم چيزى به غير از درو كرده هاى زبانهاى ايشان ، به درستى كه تو پيوسته به سلامتى از شر زبان ، مادام كه ساكتى ، پس چون سخن گفتى اگر سخن خيرى مى گويى از براى تو ثواب نوشته مى شود، و اگر سخن بد مى گويى بر تو گناه نوشته مى شود.
اى ابوذر به درستى كه شخصى در مجلسى تكلم مى نمايد به كلمه اى كه اهل آن مجلس را بخنداند، پس به سبب آن فرو مى رود در طبقات جهنم به قدر ما بين آسمان و زمين .
اى ابوذر واى بر كسى كه سخن دروغ گويد براى آن كه جماعتى بخندند، واى بر او واى بر او؛ و جهنم از براى اوست .
اى ابوذر هر كه خاموش شد نجات يافت ، و اگر سخن گويى ، بر تو باد به راستگويى ، و از دهان خود بيرون مكن دروغى را هرگز، ابوذر گفت : يا رسول الله چه چيز است توبه كسى كه عمدا دروغ گويد؟ فرمود: استغفار نمودن ، و نمازهاى پنجگانه لوث اين گناه را مى شويند.
بدان كه صدق و راستگويى از جمله صفات جامعه است كه بر اكثر صفات و اعمال حسنه اشتمال دارد؛ زيرا كه صدق در گفتار و در كردار هر دو مى باشد. راستى گفتار آن است كه با خدا و خلق در هيچ سخنى دروغ نگويد، و كردارش مخالف گفتارش نباشد. پس ‍ يكى از لوازم صدق آن است كه هرگز مرتكب هيچ گناهى نشود، و ترك هيچ طاعتى نكند؛ زيرا كه مؤمن دعوى مى كند كه من بزرگى خدا را مى دانم ، و يقين به بهشت و دوزخ دارم ، راستى اين سخن مقتضى آن است كه هرگز معصيت نكند؛ زيرا كه هر معصيتى منافات با يقين به بزرگوارى خداى تعالى و يقين به بهشت و دوزخ دارد.
و يكى ديگر از لوازم صدق آن است كه مستحبى را ترك نكند. و مكروهى را به فعل نياورد؛ زيرا كسى نيست كه دعوى اين نكند كه ما تابع رضاى الهى هستيم و از بديها گريزانيم .
و ايضا تصديق به بهشت و عظمت الهى و اطلاع او بر دقايق امور، مقتضى آن است كه چنان چه در خدمت عظيمان مخلوقين از براى رعايت عظمت ايشان و توقع نفع قليلى از ايشان مرتكب خلاف آداب و ترك اولى نمى شوند، پس در حضور پادشاه پادشاهان و اعظم عظما بايد مرتكب هيچ ترك اولايى نشوند تا قرب او بيش تر حاصل شود، و فوايد و منافع نامتناهى بيش تر عايد گردد. پس هر ترك اولايى ، بلكه متوجه غير جناب مقدس او شدن ، منافات با اين تصديق دارد.
و ايضا آدمى در هر روزى اقلا ده مرتبه در نمازها نزد خدا مى گويد: تو را عبادت مى كنيم و بس ، و استعانت از تو مى جوييم و بس ، پس اگر يك معصيت بكند كه عبادت شيطان است ، يا در يك امر متوجه غير خدا شود و يارى از غير خدا بجويد، در آن قول كاذب است ، و همچنين اظهار ورع نمودن به ريا، و عبادت را در حضور مردم به شرايط به جا آوردن ، و در خلوت روش ديگر بودن و ساير افعالى كه اخلاص در آنها نباشد. دروغ فعلى است ، زيرا كه آدمى به اين فعل اظهار حالى از براى خود مى كند كه متصف به آن نيست ، و اگر كسى از اين راه ملاحظه نمايد ميداند كه جميع اخلاق و افعال حسنه به صدق و راستى بر مى گردد، و حق تعالى مدح صادقان بسيار نموده . و فرموده است كه خدا با راستگويان است .
و همچنين كذب و دروغ اصل اكثر صفات ذميمه است ، و ظاهر بسيارى از اخبار و قول بعضى از اصحاب آن است كه از گناهان كبيره است ، و از بسيار از اخبار ظاهر مى شود كه دروغ را به جد و به خوش طبعى و هزل گفتن هر دو حرام است ، اما بعضى از افراد صدق هست كه بد است ، و بعضى از افراد كذب هست كه خوب است ، بلكه واجب مى شود گاهى ، مانند راستى كه باعث ضررى شود به مؤمنى ، و موجب كشتن نفس محترمى شود، اين چنين راستى را حرام است گفتن ، و دروغى كه باعث نجات مؤمنى شود از كشتن يا از ضررى واجب است گفتن .
و همچنين اگر مالى را مؤمنى به ما به امانت سپرده است ، و ظالمى از ما مى طلبد، ما را واجب است كه انكار كنيم ، بلكه قسم هم مى توانيم خورد كه مالى از آن مرد نزد ما نيست ، و در چنين جاها اگر تو ريه توان كرد لازم است ، به اين كه قصد كند مالى كه مرا به تو بايد داد نزد من نيست و مانند اين .
و همچنين نزد عشارى يا ظالمى يا حاكمى كه به اقرار او مؤ اخذه كند و مالى از او فوت شود جايز است دروغ گفتن ، و در اصلاح ميان دو مؤمن دروغ گفتن جايز است ، مثل آن كه به هر يك نقل كنيم كه ديگرى حرف خير شما مى گفت و تعريف شما مى كرد، هر چند او مذمت كرده باشد و دشنام داده باشد.
و همچنين تجويز دروغ كرده اند در خلف وعده كردن با زنان كه توقعات زياد از اين كس كنند، هر چند اطلاق دروغ بر اين معنى مجاز است .
و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حق تعالى براى بديها قفلها مقرر فرموده است ، و شراب را كليد آن قفلها گردانيده است ، و دروغ بدتر است از شراب .
و در حديث ديگر فرمود: دروغ باعث خرابى ايمان است .
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دروغ بر خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلم از گناهان كبيره است .
و از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است : اول كسى كه دروغگو را تكذيب مى نمايد خداست ، ديگر دو ملكى كه بر او موكلند و با او مى باشند، ديگر خود مى داند كه دروغ مى گويد.
و به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه هيچ بنده اى مزد ايمان را نمى يابد تا ترك نكند دروغ را، جدش را و هزلش را.
يا اباذر اياك و الغيبة فان الغيبة اشد من انزنا، قلت : يا رسول الله و لم ذلك بابى انت و امى ؟ قال : لان الرجل يزنى فيتوب الله عليه ، و الغيبة لا تغفر حتى يغفرها صاحبها.
يا اباذر سباب المسلم فسوق ، و قتاله كفر، و اكل لحمه من معاصى الله ، و حرمة ماله كحرمة دمه ، قلت : يا رسول الله و ما الغيبة ؟ قال : ذكرك اءخاك بما يكره ، قلت : يا رسول الله فان كان فيه ذاك الذى يذكر به ؟ قال : العم اءنك اذا ذكرته بما هو فيه فقد اغتبته ، و اذا ذكرته بما ليس فيه بهته .
يا اباذر من ذب عن اخيه المسلم الغيبة ، كان حقا على الله عزوجل ان يعتقه من النار.
يا اباذر من اغتيب عنده اخوه المسلم ، و هو يستطيع نصره فنصره ، نصره الله عزوجل فى الدنيا و الاخرة ، و ان خذله و هو يستطيع نصره ، خذله الله فى الدنيا و الاخرة .

اى ابوذر حذر نما از غيبت كردن ، پس به درستى كه غيبت بدتر است از زنا، گفتم : يا رسول الله چرا چنين است ؟ پدر و مادرم فداى تو باد، فرمود: براى آن كه مردى زنا مى كند پس توبه مى كند به سوى خدا، پس خدا توبه او را قبول مى نمايد، و غيبت آمرزيده نمى شود تا بيامرزد صاحب غيبت .
اى ابوذر دشنام دادن مسلمان گناه بزرگ است ، و با او جنگ و قتال كردن در مرتبه كفر است ، و گوشتش را خوردن به غيبت از معصيتهاى خداست ، و حرمت مال او مانند حرمت خون اوست ، گفتم : يا رسول الله غيبت چيست ؟ فرمود: آن است كه ياد كنى برادر مؤمن خود را به چيزى كه او را بد آيد، گفتم : يا رسول الله اگر در او باشد آن عيب كه ياد كرده مى شود به آن ، فرمود: بدان به درستى كه اگر او را ياد كنى به آن چه در او هست ، پس به تحقيق كه او را غيبت كرده اى ، و اگر ياد كنى او را به آن چه در او نيست ، بهتان بسته اى بر او.
اى ابوذر هر كه دفع كند از برادر مسلمان خود غيبت را، لازم است براى خدا عزوجل كه او را آزاد گرداند از آتش جهنم .
اى ابوذر هر كه غيبت كرده شود نزد او برادر مسلمان او و او را تواند يارى كند، پس يارى كند او را، خداى عزوجل او را يارى كند در دنيا و آخرت ، و اگر او را يارى نكرد و تواند او را يارى كند، خدا او را يارى نكند در دنيا و آخرت .

پاورقی

68- آبادانى .
69- جاى فرود آمدن .
70- عادت ، روش .
71- سوره طلاق : 2 3.
72- راحتى ، فراوانى روزى .
73- پيچيده شده .
74- رنجها، سختيها.
75- طبيعى ، فطرى .
76- دعوت كنندگان .