در دامانِ عفّت

نواي دل نشين اذان و اقامه نخستين صدايي بود كه او را با دنياي خارج آشنا ساخت. دامان پر مهر و محبت مادرش كه خود از پرورش يافتگان خاندان علم و فضيلت به شمار مي رفت، اولين كلاس درس او شد. عشق و علاقه پدرش به پيامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و خاندان پاكش، او را بر آن داشت كه وي را «محمد باقر» بنامد و به مادرش توصيه كرد كه محمد باقر را با پاكي و طهارت شير دهد. محمد باقر از مادر در مجالس روضه و عزاداري اهل بيت (ع) شير مي نوشيد، و با اين شير كه همراه با اشك ريختن براي بهترين بندگان خدا به او داده مي شد؛ محبت اهل بيت (ع) با سرشت او در مي آميخت و عشق به خانه گلين اميرمؤمنان علي (ع) در خانه دل او جاي مي گرفت. او بسان لوحي سفيد در دامان مادرش بود كه براي اولين بار با قلم عفت و پاكدامني، خط نوراني عبوديت و ولايت بر آن نقش مي بست و فردايي بود كه در گهواره، با حركات دستان مادرش، به حركت در مي آمد و شخصيت او با نواي دل نشين قرآن شكل مي گرفت.
در صفحات تاريخ هستند كساني كه براي رسيدن به درياي شور دنيا لحظه شماري مي كنند و چون به دريا مي زنند، گذشته خويش را در صندوقچه فراموشي مي سپارند و با پا گذاشتن بر روي اصالت هاي خويش، گرفتار گرداب هاي هولناك منيّت خويش مي شوند.
هم چنين در برگ هاي تاريخ هستند رادمرداني كه با كشتي توكل به خدا و دوپا روي علم و عمل، زير بادبان تعبّد، از اقيانوس شور دنيا مي گذرند و حتي پر عبايشان هم به شوري درياي دنيا آلوده نمي شود.
علامه مجلسي گرچه به دنياي پر زرق و برق كاخ ها و تالارها قدم نهاده بود اما همان مجلسي بود، همان مجلسي درس و بحث، همان صفا و صميميت، همان پدر طلاب، همان شب نشين سجاده معرفت و عبوديت، هماني كه يك تار موي پا برهنگان و طلاب را با همه هستي كاخ نشينان عوض نمي كرد.
پوشش او با عامه مردم تفاوت نداشت و خوراك او بسيار ساده بود. خانه اش نيز كوچك بود و معمولي.
او بسان واحه اي بود در دل صحراي زر و زور و تزوير براي تشنگان عدالت، براي پابرهنگان و يتيمان، براي آنان كه جز سايه او كه سايه رحمت خدا بود، جايي نداشتند.1

پی نوشت:
1. برگرفته از: كتاب «مردى براى فردا».

منابع: 

کتاب اُسوه محدثان ::يوسف قربانى :ناشر و تهيه كننده: مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما