اضعار درباره علامه مجلسی

اشعار

جان پاكش ز عالم فاني 
چون به دارالقرار گشت 
روان روح او را به آسمان بردند 
كرد بر منبر سپهر، مكان 
خطبه خواند از براي خيل ملك 
شد امام جماعت ايشان 
خاك او شد عبير و عنبر خلد 
كفن از تار گيسوي حوران 
در فردوس شد به رويش باز 
شاد گشت از قدوم او رضوان 
سدره «طوبي لهم» برايش خواند 
جنت آورد «ادخلوا» به زبان 
بر سرش ريختند بهر نثار 
حور و غلمان، جواهر الوان 
مرقد او«بحار انوار» است 
كه ز «عين الحيات» داده نشان 
روضه اش مي دهد «حيات قلوب» 
ز«جلاء العيون» ببين تو عيان 
«اعتقادات» اوست «زاد معاد» 
تو به «حق اليقين» يقين، مي دان 
گوييا هاتفي ز عالم غيب 
داده بودش بشارت از يزدان 
كه در اين ماه، مي روي به بهشت 
زود بنما وداع پير و جوان 
زان سبب ختم گشت تفسيرش 
آيه «كلّ من عليها فان»1 
چون شب قدر آن عظيم القدر شد 
نهان عشر آخر رمضان 
«ازهري »گفت بهر تاريخش 
باقر علم شد روان به جنان2 

شاعري به نام «اثر» از اهالي اصفهان كه از انفاس علامه مجلسي بهره برد، در قصيده اي به نام مدح مولانا محمد باقر مجلسي، زندگي علمي و اجتماعي علامه را به نظم كشيده است. در اين قصيده، از جلسه درس علامه، رفتن به مسجد براي اقامه نماز و عبادت، پند و اندرز دادن به مردم، پرورش شاگرد، نفوذ و قدرت اجتماعي، فتوا دادن و حكم كردن، نگارش كتاب حيات القلوب به فارسي و ديگر فعاليت هايش كه مردم را از ناداني به درآورده بود، سخن مي گويد:

دعا كن از سر اخلاص تا نفس باقي است 
به آن فرشته كه از ديو غم، نجاتت داد 
جناب مجتهد جامع الشرايط دين 
كه محكم از نسق اوست شرع را بنياد 
صلاي پيروي اش، خضر راه گمشدگان 
زلال موعظه اش، روح بخش اهل سواد 
رسيده است ز آبا به آن حديقه علم 
وزاوست تا به ابد در تصرف اولاد شفا 
كتاب حيات القلوب او باشد 
كه هر كه را مرضِ جهل بود، صحت داد 
چو از مباحثه فارغ شود، ز بس باشد 
مدار او به نماز و تلاوت و اوراد 
به يك دو هفته به رنگ هلالِ بدر شود 
فروغ تربيتش هر كه را كه پهلو داد 
كسي كه بهره ز فيض نَبَرد، قابل نيست 
كجا ز پرتو اكسير، زر شود، فولاد 
به خاكبوس حضور تو، شوق خوانده مرا 
كه شمله اي كنم از شرح دانشت تعداد 
ز فيض گوهر تصنيف، بحر علم تو داد 
رواج مذهب حق در قلمرو ايجاد 
نصير ملت و دين در نظام تو شرع نكرد 
چنان به تيغ كه كلك تو داد، مردي داد 
منور است رأي تو به كشور اسلام 
چو خانه اي كه بر او عكس آفتاب افتاد 
ز نور رأي تو باشد چراغ دين، روشن 
ز دانش تو بود خاندان علم، آباد 
زمانه، گوهر قدر تو را زيكتايي 
كشيده است به سِلك اباذر و مقداد 
به اعتقاد تو، اسلام را قوي بازو 
به اجتهاد تو، احكام را متين بنياد * 
شود ز كسب صفا چون هلال نوراني 
لبي كه بوسه ز روي ادب به دست تو داد 
نماند كينه به خاطر حسود، جاه تو را 
به آب حلم تو را سينه نشست نقش عناد 
اراده ات چو به نهي غنا قرار گرفت 
به مرگ چنگ و طرب، زهره موي خويش گشاد 
ز راه منع تو تا مهره هاي گردن خويش 
شكست بس كه خجل شد ز كار خود، فرهاد 
به رنج آكله باطني، عدوي تو مرد3 
ز بس كه خورد دل خويش، از حسد جان داد 
«اثر» دعا كن و رخصت بگير و راهي شو 
كه همرهان تو دارند انتظار زياد4 

هم چنين محمد اسماعيل ذبيحي از شاعران معاصر علامه مجلسي است كه به دستور علامه مجلسي مأموريت مي يابد داستان ازدواج مادر امام زمان با امام حسن عسكري (ع) را به نظم درآورد. وي در آن منظومه، از علامه مجلسي چنين نام مي برد:

چراغ افروز راه شرع احمد5 
سمّي خامس آل محمد 
همان مجلس فروز «مجلسي» نام 
رسانيده است تأليفش به اتمام 

پی نوشت:

1. براساس برخى روايات، شب 27 ماه مبارك رمضان، شب قدر است و وفات علامه مجلسى نيز در شب 27 ماه رمضان رخ داده است.
2. زندگى نامه علامه مجلسى، ج 1، ص 91.
3. به سبب رنج و درد خوراك هاى باطنى حسد، دشمن تو جان داد.
4. مفاخر اسلام، ج 8، صص 497 ـ 498.
5. سمّى؛ يعنى هم نام.