مجلسى اول

محمد تقى مجلسى

متوفاى 1070 ق.

بر ساحل حديث

سيد حميد ميرخندان

با به قدرت رسيدن صفويان، تشيع مذهب رسمى ايران اعلام شد. با بروز اين تحول، طرح و معرفى معارف اسلامى و احاديث اهل بيت (عليهم السلام)كه يكى از اصيل ترين و غنى ترين منابع اسلامى است، براى مردم فارسى زبان ضرورت بيشترى يافت. يكى از علمايى كه به سهم خود در اين راه قدم برداشت «ملا محمد تقى مجلسى»(ره) است. اين مختصر به معرفى آن عالم گرانقدر از سلسله ابرار مى پردازد.

تولد

محمد تقى در سال 1003 ق. در شهر بزرگ و زيباى اصفهان، پايتخت صفويه، چشم به دنيا گشود. به مباركى نهمين امام معصوم (عليهم السلام)او را محمد تقى نام نهادند. آواى اذان و اقامه اولين كلماتى بود كه در گوش او طنين افكند. بدين گونه آغاز زندگى او با نواى توحيد و رسالت قرين شد.

كودكى محمد تقى در محيطى آكنده از صفا و عشق به دين و پيشوايان دين سپرى شد. از همين رو فطرت خداجوى او مجال رشد يافت و احساسات و عواطفش با حب آل محمد(صلى الله عليه وآله)شكل گرفت. پدرش ملا على مجلسى فاضلى دانش دوست بود و خود از راويان احاديث اهل بيت (عليهم السلام)به شمار مى آمد. ذوق و قريحه شعر گويى او شهرت داشت و به «مجلسى» تخلص مى كرد و گويا از همين رو، مجلسى نام گرفته بود.([1])

كودكى

مولا على مجلسى از همان اوان كودكى محمد تقى، اعتقادات و مبانى دينى را به او تعليم مى داد از خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، از معاد و دوزخ و بهشت برايش - سخن مى گفت. نماز را به او آموخته بود و او را به همراه خود به مجالس مذهبى مى برد. محمد تقى نيز به دين و مسائل دينى علاقه نشان مى داد و آن گونه كه خود نقل كرده است كودكان را با آيات قرآن و روايات، به انجام كارهاى خوب و ترك كارهاى زشت فرا مى خواند. براى همين در حلقه بازى كودكان رفتار او بيشتر به بزرگان مى نمود تا كودكان. اين صفاى روحى و علاقه مذهبى بعدها در شخصيت و زندگى او تجلّيات بارزترى يافت و محمد تقى را در راه تحصيل علوم و معارف الهى قرار داد.

وجود عالم بزرگى چون درويش محمد عاملى، پدربزرگ مادرى او در ميان بستگان محمد تقى در شوق او به تحصيل معارف اسلامى نقش بسيارى داشت و نيز وجود بزرگانى چون حافظ ابونعيم اصفهانى (متوفاى 403 ق.) در بين نياكان او همت و علاقه او را به قدم نهادن در راه آنان مى افزود.

مى توان گفت نخستين كلاس درس او خانه بود. چرا كه در خانواده اى فرهيخته و دوستدار علم رشد مى يافت.

تحصيل

گامهاى بعدى تحصيل و دانش را تحت نظر پدرش استوارتر برداشت و پس از آن با استادان بزرگ حوزه اصفهان آشنا شد و به راهنمايى پدرش به درس علامه مولا عبدالله شوشترى (يكى از علماى بزرگ حوزه اصفهان) راه يافت.

علامه مولا عبدالله شوشترى از تربيت يافتگان حوزه نجف بود كه پس از طى مراحل عالى علمى به اصفهان مهاجرت و در آنجا اقامت كرده بود. محمد تقى سالها همراه اين استاد بود و فقه، حديث، اصول فقه، كلام و تفسير را نزد وى آموخت و تحصيل علم حديث و روايت را بيشتر مديون او بود. خود سالها بعد در اين باره مى نويسد: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شيعه در عصر خويش بود. وى علامه اى محقق و دقيق و زاهدى عابد و با ورع بود. بيشتر مطالب اين كتاب(روضة المتقين كه كتابى روايى است) از افادات اوست... .»

مى توان گفت كه نشر فقه و حديث در آن دوران در اصفهان به وسيله او صورت گرفت.([2])

پس از وفات استاد در سال 1021 ق. نزد فرزند او مولا حسنعلى شوشترى، كه او نيز از علماى برجسته و استاد بسيارى از مشاهير حوزه اصفهان بود، به تحصيل پرداخت.

همزمان دوران تحصيل نزد علامه عبدالله شوشترى به درس دانشور ديگرى راه يافت و در نفس و وجود خويش سفرى را آغاز نمود. اين سير انفسى به راهنمايى سالك و عارفى وارسته، فقيه و محدث بزرگ «شيخ بهايى» آغاز شد.

از سالهاى آغازين تحصيل، نسبت به عرفان جذبه اى شديد در محمد تقى وجود داشت. حس مى كرد كه فقه اصول و علوم متداول مدرسه اى عطش جانش را فرو نمى نشاند. شايد در سنين بلوغ اين احساس در او شكل گرفته بود، اما همان گونه كه مقتضاى اين سنين است آن احساس مبهم و درك خام را نمى توانست براى خود تبيين كند و با ديگران به وضوح درباره اش سخن بگويد. اما اينكه «چه كند و از كجا آغاز كند؟» براى او به مراتب مجهولتر بود. ولى پس از آشنايى با شيخ بهايى و حضور در درس وى گمشده خود را يافت.

بهاءالدين محمد عاملى، معروف به شيخ بهايى در آن زمان از اساتيد شاخص و برجسته حوزه اصفهان به شمار مى رفت. جامعيت او در علوم مختلف شگفت آور بود، به طورى كه بر بيشتر علوم متداول تسلط داشت و در آنها صاحب تأليف بود. مجلسى بعدها درباره اين استادش مى نويسد: «او بلندمرتبه و والامقام بود و حافظه اى سرشار داشت. من كسى را مانند او در كثرت علوم و وفور فضل و بلندى مرتبه نديده ام.»([3])

تواضع و آزاد منشى او در برابر شاگردان خويش، حتى كسانى چون محمد تقى جوان، بر جذابيت و محبوبيت او نزد محمد تقى افزوده بود. محمد تقى مجلسى خود نقل مى كند آن هنگام كه هنوز بالغ نشده بود در درس شيخ بر او اشكالى علمى وارد كرد و شيخ نيز پس از آنكه گفتار محمد تقى را حق يافت از نظر خود دست برداشت و آن سخن را تأييد كرد.([4])

آنچه كه محمد تقى مجلسى را بيش از همه مجذوب شيخ بهايى كرده بود، علاوه بر تسلط او بر علوم شرعى، سير و سلوك روحانى و زهد و قناعت آن عارف و فقيه پرآوازه بود. از اين رو همراهى محمد تقى مجلسى با شيخ از ابتداى دوران تحصيل - از سنين نوجوانى - تا اواخر عمر شيخ ادامه داشت.

وى علاوه بر آن از مجلس درس علماى ديگرى همچون ميرفندرسكى، قاضى ابوالسرور، اميراسحاق استرآبادى، شيخ عبدالله بن جابر عاملى (پسرعمه اش) ملا محمد قاسم عاملى (دايى اش) نيز بهره برده است.

هجرت به نجف

سال 1034 ق. آنگاه كه سى و يك بهار از عمر مجلسى مى گذشت فصل ديگرى در زندگى او بايد آغاز مى شد فصل استقلال علمى، و ثمر دادن. اما او در آن سالها سوداى ديگرى در سرداشت سوداى خلوت گزيدن و سير و سلوك. از نظر او هنوز راه بسيارى مانده بود كه بايد طى مى شد. سفرى از خويش و در نورديدن خود و خواسته هاى لجام گسيخته خود. عزم مجلسى بر چنين سفرى بود. گرچه از سالها قبل اين سفر براى وى آغاز شده بود اما گويى سفر به نجف، كه سفرى در بعد مكانى بود، به سير روحى او گستره تازه اى مى داد.

نجف، شهرامام على(عليه السلام)، بستر رويش علوم و معارف اسلامى بود و فضاى آن از وجود بارگاه آن حضرت، طهارت و صفاى خاصى داشت. خاكى مقدس و فضايى ملكوتى! نجف علاوه بر آنكه در آن زمان يكى از حوزه هاى معروف و معتبر شيعه بود، پيكر مقدس سرور پرهيزكاران عالم و اسوه زاهدان را در خود جاى داده بود.

اكنون محمد تقى در كنار بارگاه سيد اوصيا و پدر ائمه (عليهم السلام) از عنايتهاى آن بزرگ بهره مند مى شد. خود درباره آن دوران مى گويد: «در حوالى روضه مقدس - در مقام مهدى(عج) - شروع به مجاهده نفس نمودم و خداوند به بركت مولاى ما - كه درودهاى خدا بر او باد - بابهاى مكاشفه را كه عقلهاى ضعيف تحمل آن را ندارند، بر روى من گشود.»([5])

در آن دوران خوش و وجدآور كه وراى خوشى و نشاطهاى مادى است، مجلسى درس و بحث و قلم را كنار نگذاشت چرا كه كلام معصوم را چيزى خارج از آن حيطه و بى ارتباط با آن نمى دانست. در نجف از «سيد شرف الدين على شولستانى» از علما و محدثان بزرگ حوزه نجف، بهره برد و در 33 سالگى به كسب اجازه از او نائل شد.([6])

بازگشت به اصفهان

دوران اقامت مجلسى در نجف را بايد حد فاصل دو مرحله متمايز زندگانى او دانست. در پايان اين دوران، او همتى فراتر از خود يافته بود و مى خواست كه رسالت خود را در هدايت و ارشاد مردم نيز به انجام برساند. اكنون رؤياى صادق، كه يكى از راههاى الهام از عالم غيب به انسان است، براى او راه مى گشود. در خواب على(عليه السلام) را ديد كه به او مى فرمود تا به اصفهان برگردد اما او اصرار فراوانى مى كرد كه حضرت اجازه دهد در جوار بارگاهش اقامت داشته باشد. امام(عليه السلام) فرمود كه وجود او در اصفهان براى هدايت مردم مفيدتر است. پس از آن مجلسى به اصفهان بازگشت و به تأليف و تدريس مشغول شد.

از خدمات علمى در اين دوران نوشتن شرحى بر صحيفه سجاديه بود. «وى در مقابله و تصحيح و نشر صحيفه تلاش بسيارى كرد و در اثر اهتمام او به اين امر صحيفه سجاديه در ميان مردم شناخته شد و از هجران و فراموشى بيرون آمد.»([7])

به سوى حديث

احاديث و گفتار معصومين (عليهم السلام) براى محمدتقى مجلسى ارزشى والا و بى حساب داشت. چرا كه او تهذيب نفس و رشد و ارتقاى روحى را كه برنامه زندگى اش بود، با راهنمايى و هدايت معصومين (عليهم السلام)ميسر مى دانست و معتقد بود كه سير و سلوك صوفى مآبانه اى كه بدون هدايت و حب اهل بيت صورت گيرد رساننده به حق تعالى و مقرب به ذات احدى نيست. از سوى ديگر او در آداب و اعمالى كه در سير و سلوك روحى بايد مراعات شود، سخت پاى بند به پيروى از دستورها و احكام دينى بود. او اعتقاد داشت كه: «با فقه است كه سعادت ابدى و كمالات هميشگى حاصل مى گردد.»([8])

پيشتر تصميم داشت كه به شرح و تفسير روايات معصومين (عليهم السلام) بپردازد. ليكن چون كارى عظيم بود، در خود اين جرأت را نمى يافت.([9]) تا اينكه زمانى به بيمارى سختى دچار شد به طورى كه تا چند قدمى مرگ رفت. در بستر همان بيمارى رؤياهايى چند ديد كه از يافتن زندگى دوباره و شروع مرحله اى جديد در زندگى اش حكايت مى كرد. از آنجا كه مجلسى از سالهاى نخست، عمرش را با تهذيب نفس، صفاى قلب و خلوص نيت سپرى كرده بود، رؤياهاى صادق بسيارى برايش رخ مى داد و با اين الهام غيبى، كه در بيانات ائمه (عليهم السلام)جزئى از نبوت شمرده شده، در طول زندگى خود راه مى گشود.([10])

مجلسى در رؤيا به دست ائمه (عليهم السلام) شفا يافت و در رؤيايى ديگر از غذا و ميوه هاى بهشتى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)برايش فرستاده بود، خورد. خود مى گويد: «پس از آنكه از خواب بيدار شدم آن را به علم تعبير كردم. گويى به قلبم الهام شده بود كه به شرح و تفسير حديث بپردازم. پس به اين امر مشغول شدم.»([11])

از آن زمان تأليف پيرامون حديث و كتب روايى در زندگى ملا محمد تقى مجلسى آغاز شد و تا پايان عمر همچون شاخصى پرارج در فعاليتهاى علمى اش، ادامه يافت. تأليفاتى چون «اربعين» (چهل حديث از معصومين (عليهم السلام))، «شرح زيارت جامعه»، «شرح حديث همّام» به زبان فارسى، «الاحياء الاحاديث» كه شرحى است ناتمام بر كتاب «تهذيب الاحكام» تأليف شيخ طوسى و از آخرين تأليفات آن محدث گرانقدر بوده و اجل مهلت اتمام آن را به او نداده است، «لوامع الصاحبقرانى» كه شرحى است فارسى بر «من لايحضره الفقيه» تأليف شيخ صدوق و «روضة المتقين» كه شرحى است بر كتاب «من لايحضره الفقيه.»([12])

كتاب «من لايحضره الفقيه» يكى از كتب چهارگانه روايى معتبر شيعه است كه حاوى روايات فقهى مى باشد و به قلم شيخ صدوق (متوفى 381 ق.) جمع آورى و تدوين شده است اين كتاب همچون ديگر كتب اربعه، از متون اصلى روايى است كه از زمان تدوين آن، مورد مراجعه و توجه علماى شيعه بوده، به طورى كه بيش از هيجده شرح و تعليقه بر آن نوشته شده است.([13])

«روضة المتقين» ملا محمدتقى مجلسى يكى از بهترين شرحهاى نوشته شده بر اين كتاب بوده و بارها به چاپ رسيده است. چاپ جديد آن در چهارده جلد و به نحوى مطلوب منتشر شده است. روضة المتقين همچنانكه مجلسى خود در آخر كتاب مى گويد عصاره دانش و معلومات فقهى، اصولى و كلامى او در طول پنجاه سال تحصيل و تحقيق مى باشد.([14])

آن عالم و محدث گرانقدر در روضة المتقين، علاوه بر تصحيح من لايحضره الفقيه، كه به گفته وى در آن زمان نسخه هاى پرغلط داشته، به مقابله اين كتاب با ديگر كتب چهارگانه روايى پرداخته و هرجا كه روايتى با سند ضعيف ذكر شده، آن را با نقل روايتى با سند قوى از سه كتاب ديگر تكميل و جبران كرده است. در اين كتاب به مقتضاى روايات، مطالب سودمندى از سوى شارح آورده شده و نه تنها در زمينه فقه و احكام عملى، بلكه در ديگر زمينه ها از جمله بحثهاى رجالى، ادبى، كلامى و عرفانى، نيز سخن گفته شده است. تدوين چنين كتاب ارزشمندى به احاطه و تسلط بر بسيارى از علوم، از جمله: لغت، رجال، فقه، اصول فقه، تفسير و كلام، نياز داشته كه خود نمايانگر وسعت و وفور علم مؤلف آن مى باشد.

بر كرسى تدريس

از سال 1040 ق. به بعد، نسل جديدى از علما در حوزه اصفهان ظهور كردند. بزرگانى چون شيخ بهايى (متوفى 1030 ق.) و ميرداماد (متوفى 1041 ق.) در كهولت در گذشته بودند و كم كم نسل ديگرى از فقها جاى آنها را مى گرفتند. ملا محمد تقى مجلسى از زمره آنان بود.

مجلسى در آن دوران از مدرسان ممتاز حديث و فقه در حوزه معتبر اصفهان به شمار مى رفت و به تدريس اصول، فقه، تفسير، كلام و رجال اشتغال داشت.([15]) او هرروز در مسجد جامع اصفهان به تدريس پرداخته، جمع زيادى از دانش پژوهان و طالبان علوم اهل بيت (عليهم السلام) در محضر درسش حاضر مى شدند.

نام برخى از بزرگانى كه شاگرد ملا محمد تقى مجلسى بوده يا تنها اجازه نقل حديث از وى داشته اند از اين قرار است:

علاّمه محمد باقر مجلسى، سيد عبدالحسين خاتون آبادى، محقق خوانسارى، سيد نعمت الله جزايرى، ملاميرزاى شيروانى، ملا محمد صالح مازندرانى، ملا محمد صادق كرباسى، سيد شرف الدين على گلستانه، ملا عزيزالله و ملا عبدالله مجلسى، ميرزا ابراهيم اردكانى يزدى، مولا ابوالقاسم بن محمدگلپايگانى،بدرالدين بن احمد عاملى و ميرزا تاج الدين گلستانه.([16])

منزلگاه روشنى

علاّمه محمد تقى مجلسى علاوه بر آنكه در جامعه فردى فعّال و مؤثر بود در خانه نيز شخصيتى تأثير گذار بر فرزندانش بود، به طورى كه پسرانش همگى در راه تحصيل قدم گذاشته، از علماى عصر خود گشتند. دامادهاى مجلسى، ملا محمد صالح مازندرانى، ملا محمد على استرآبادى، ملا ميرزاى شيروانى و ميرزا كمال الدين فسايى، نيز همه از علماى آن دوران بودند و فرزندان و نوادگانشان سلسله بزرگ و ارجمندى از علما و فقهاى شيعه را به وجود آوردند. پسران او ملا عزيزالله مجلسى فرزند ارشد وى، ملا عبدالله مجلسى و علامه محمد باقر مجلسى فرزند كوچك، همه نزد پدر و اساتيد بزرگ تحصيل نمودند و از علماى زمان خود به شمار مى آمدند. در ميان پسران او علامه محمد باقر مجلسى معروف به «علامه مجلسى» مؤلف بحار الانوار، از همه شاخص تر بود. وى از بزرگترين شخصيتهاى خاندان مجلسى و تاريخ تشيع است.

مجلسى در جامعه

فقيه بزرگوار علاّمه محمد تقى مجلسى عالمى بود كه با مردم و جامعه خويش در ارتباط بود و به هدايت و ارشاد آنان امر به معروف و نهى از منكر اهتمام داشت. در ترويج و اشاعه معارف اهل بيت (عليهم السلام)در زمان خويش مى كوشيد و از همين رو چند كتاب و رساله خود را به زبان فارسى تأليف كرد تا فارسى زبانان بتوانند از آنها استفاده كنند.

خانه اش در جنب مسجد جامع عتيق محل رفت و آمد مردم بود و در آن محلى براى رسيدگى به مرافعات و دعاوى وجود داشت([17]) و در منصب امامت جمعه شهر اصفهان به وعظ و ارشاد مردم مى پرداخت. مجلس درس او در مسجد جامع اصفهان، اين پايگاه علم و عبادت، بر رونق و بركت مسجد افزوده بود.

«حديقة المتقين» رساله عمليه او، كه براى استفاده مردم به زبان فارسى نوشته شده بود مورد توجه بسيار علما قرار داشت و راهگشاى مردم در عمل به احكام شرعى بود.

به سوى ابديت

فقيه و محدث گرانقدر، ملا محمد تقى مجلسى در يازدهم شعبان سال 1070 ق. در اصفهان رحلت نمود و پيكرش در همان شهر به خاك سپرده شد.([18]) وفات او ضايعه اى بزرگ براى حوزه هاى دينى، خصوصاً حوزه بزرگ اصفهان، به شمار مى آمد. چرا كه اصفهان يكى از بهترين استادان حديث را از دست داده بود.

اما دست پروردگان محضر فيض و افاده او راهش را ادامه دادند و راه او كه در تهذيب نفس و احياى حديث سعى بليغى روا داشت، با شاگردانش خصوصاً علامه محمدباقر مجلسى، ادامه يافت و عصر بازگشت به حديث و تعبد تجلى بارزتر و رونق بيشترى يافت.

وصايا و سفارشها

ملا محمد تقى مجلسى(ره) در اجازه نامه اى كه در سالهاى آخرين عمر براى فرزندش علامه محمد باقر مجلسى، نوشت راه او را كه ادامه راه خودش بود براى وى چنين ترسيم كرد:

«پس به درستى كه من، او و نفس خطاكار خود را به تقواى خداى تبارك و تعالى وصيت مى كنم كه آن وصيت خداى تعالى به انسانهاى اولين و آخرين است. و اينكه مراقبت خود را بذل كند و اخلاص در علم و عمل داشته باشد كه: به درستى مردم همگى هلاك مى شوند، مگر عالمان. و عالمان همگى هلاك مى شوند، مگر عاملان به علم خود. و عاملان همگى هلاك مى شوند، مگر مخلصان. و مخلصان نيز در معرض خطرى بزرگ قرار دارند. و اينكه در هر روز جزئى از قرآن عظيم را با تدبر و تفكر بخواند. در هر روز وصيت مولاى ما اميرالمؤمنين(عليه السلام) به فرزندش امام حسن(عليه السلام)، سرور جوانان بهشت، را كه در نهج البلاغه ذكر شده، ملاحظه نمايد و به آن و ديگر وصاياى آن حضرت و ائمه معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - عمل نمايد. رياضت و جهاد بانفس را ترك نكند كه خداى تعالى فرموده:«وَالذّينَ جاهَـدُوا فينا لَنَهْـدينَّـهُمْ سُبُـلَنا وَ اِنَّ الله لَمَـعَ المُحْسَنينَ([19])» (و كسانى كه در راه ما مجاهده كردند، به يقين ما آنان را به راههاى خود هدايت مى كنيم و به درستى كه خداوند با احسان كنندگان است.)

و بر اوست كه در اخبارى كه درباره اخلاق شايسته و رفتار ناپسند وارد شده، تدبر نمايد، و از ناپسند آن اجتناب كند. و بر اوست كه به دعا مداومت داشته باشد و از خداى تعالى بخواهد كه او را از اوليايش قرار دهد آنان كه خوفى برايشان نيست و محزون نمى گردند... .»([20])

پی نوشت:

[1] - مرآة الاحوال، نقل از بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، ج102، ص105.

[2] - روضة المتقين، محمد تقى مجلسى، ج14، ص382.

[3] - بحار الانوار، ج102، ص111.

[4] - مرحوم محمد تقى مجلسى خود نقل مى كند آن هنگام كه هنوز به سن بلوغ نيز نرسيده بود، در درس شيخ، بر او اشكالى علمى وارد كرد و شيخ نيز پس از آنكه حرف مجلسى را حق يافت از نظر خود دست برداشت و گفته محمد تقى را در حضور شاگردان تأييد نمود. (روضة المتقين، ج14، ص404).

[5] - بحار الانوار، ج102، ص113.

[6] - اين اجازه نامه در بحار الانوار، ج107، ص32 - 37 آمده است.

[7] - روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، ج2، ص119.

[8] - قصص العلما، ميرزامحمد تنكابنى، ص214، اجازه نامه ملا محمد تقى مجلسى به فرزندش محمد باقرمجلسى.

[9] - روضة المتقين، ج14، ص434.

[10] - درباره رؤيا مى توانيد به كتاب هزار و يك نكته، نوشته استاد آيت الله حسن زاده آملى، ص19 - 23 مراجعه كنيد.

[11] - روضة المتقين، ج14، ص434 و 435.

[12] - كتاب «من لايحضره الفقيه» از نظر زمان تأليف، دومين كتاب از چهار كتاب عمده روايى شيعه است. سه كتاب ديگر: «كافى» تأليف شيخ كلينى(ره) (متوفى 329 ق.)، «استبصار» و «تهذيب الاحكام» تأليف شيخ طوسى(ره) (م460 ق.» مى باشند.

[13] - مشخصات آنها درالذريعه، آقا بزرگ تهرانى، ج6، ص223 و 224 و ج14، ص94 ذكر شده است.

[14] - روضة المتقين، ج14، ص505.

[15] - اين مطلب از چند اجازه نامه كه براى تنى چند از شاگردانش صادر كرده، معلوم است. ر.ك: بحار الانوار، ج107، اجازه نامه هاى محمدتقى مجلسى, روضات الجنات، ج2، ص123.

[16] - فهرست نام آنان و تاريخ اخذ اجازه نامه ها در كتاب زندگينامه علامه مجلسى، سيد مصلح الدين مهدوى، ج2، ص388 به بعد به طور تفصيلى آمده است.

[17] - روضات الجنات، ج2، ص123.

[18] - جامع الرواة، محمد بن على اردبيلى، ج2، ص82، به نقل از علامه محمد باقر مجلسى.

[19] - سوره عنكبوت، آيه 69.

[20- قصص العلما، ص228. اشاره به آيه قرآن است: «اَلا اِنَّ اَولياءِ اللهِ لاخَوْفٌ عَلَيهِمْ و لا هُمْ يحزنون».

 

منابع: 

گلشن ابرار جلد1