عین الحیاة

نام کتاب: عين‏الحيات
نام نويسنده: علامه، ملا محمد باقر مجلسى رحمة الله

پيشگفتار

1. عين ‏الحيات در يك نگاه

عين‏الحيات كتابى است فارسى در اخلاق و عرفان اسلامى شيعى اثر عالم نامدار اواخر دوران صفوى ملا محمدباقر مجلسى (متولد سال 1037 و در گذشته به سال 1110 ه.ق). اين كتاب ترجمه و شرح سفارشها و توصيه‏هاى اخلاقى پيامبر اكرم (ص) به ابوذر غِفارى صحابى معروف آن حضرت است. نثر كتاب در بيشتر بخشها از نمونه‏هاى نثر ساده و روان دوران صفوى است و شرحها عمدتا شامل نقل ترجمه روايات پيامبر و امامان معصوم درباره هر موضوع مى‏شوند. هدف مؤلف آن بوده است كه با اين كتاب، مردم عادى و غير متخصص را با عرفان اسلام اصيل آشنا سازد و آنها را از گرايش به عرفانهاى آميخته با عناصر مسيحى، بودايى، يونانى، هندى، مانوى، زرتشتى و تسنن بازدارد و به عرفان در تشيع ناب سوق دهد؛ عرفانى كه در آن، شريعت و طريقت يكى مى‏شوند، دنيا و آخرت به همزيستى مى‏رسند و خلق و مخلوق و زن و فرزند و دوست مى‏توانند به جاى آن‏كه حجاب حق باشند، به عنوان جلوه حق و وسيله قرب حق به كار آيند؛ عرفانى كه در آن، سالك خوش مى‏زيد، خردمندانه مى‏انديشد، عالمانه مى‏نگرد، زيبايى مى‏آفريند و مسند حكومت و مكنت و پهنه مبارزه و نبرد به همان اندازه مركب سلوك اوست كه زمين فقر و مسكنت و محراب عبادت؛ عرفان بندگى، زندگى و سرزندگى، نه عرفان دريوزگى، درماندگى و واپسماندگى؛ عرفان تعالى و ستيز، نه عرفان خوارى و گريز؛ عرفانى كه در آن، عشق‏ورزى با همسر، مهرورزى با فرزند و شادى آفرينى در قلب مؤمن، گاه با ثواب برترين ذكرها و مقبولترين توبه‏ها و استغفارها برابرى مى‏كند.

2. نياز عصرها و نسلها

عين ‏الحيات از زمان تأليف (سال 1073 ه.ق) تا به امروز بارها و بارها نسخه بردارى شده و به طبع رسيده است. توجه مردم به اين كتاب نشانه نياز عصرها و نسلها به كتابهايى در اين زمينه است ضمن اين‏كه عين‏الحيات در نوع خود كتابى نسبتا جامع و خواندنى در اخلاق و عرفان شيعى و حاوى بخش عمده از رواياتى اخلاقى است كه كاربردهاى بسيار در زندگى انسانها دارند.
البته آثارى كهن همانند عين‏الحيات را مى‏توان با تلخيص، تكميل، بازنوشت و تنظيم جديد به صورت آثارى مناسب و متناسب با زبان روز و مخاطبان گوناگون درآورد اما اين نكته را نيز بايد در نظر گرفت كه در بسيارى از موارد، يكى از عوامل جاذبه يك كتاب و گرايش مردم به آن، نوع نثر و شيوه نگارش آن و به ويژه گونه‏اى ارتباط عاطفى، ذهنى و قلبى است كه ميان نويسنده يا متن با مخاطب آن برقرار مى‏شود. به همين خاطر آگر آن اثر به وسيله شخصى بازنويسى شود كه نتواند خواننده را همانند شخص اول با خود همدل سازد، نيمى از عناصر اقبال مخاطب كه همان جاذبه، ملاحت، صفا و بى‏پيرايگى متن است از ميان خواهد رفت.

3. چرا تصحيح جديد؟

نسخه‏هايى از عين‏الحيات كه امروزه در بازار كتاب عرضه مى‏شوند، بى‏استثنا حاوى شمارى سرسام‏آور از تحريف، دستكارى و افتادگى در اين كتاب‏اند. در زمانى، يكى از نسخه‏هاى خطى عين‏الحيات كه معلوم نيست چند نسل كتابت با دستنوشت مجلسى فاصله داشته و حاوى چه اندازه تغيير و حذف بوده، مبناى يك چاپ سنگى قرار گرفته است كه خود نيز خالى از تغييرهاى تازه نيست. با ظهور چاپ حروفى در ايران، نسخه يا نسخه‏هايى حروف چينى شده و حاوى تغييرات جديد از اين چاپ سنگى، پديد آمده است. از اين پس، هر نسخه از روى نسخه قبلى حروفچينى مى‏شود و حذفها و تغييرهاى تازه در آن پديد مى‏آيد. حتى در زمانى، يكى از ناشران عمدا در عين‏الحيات دست برده و برخى بخشهاى آن را به گونه‏اى ناشيانه و ناكارآمد تغيير داده و زبان آن را به گمان خود ساده‏تر كرده است. به همين خاطر است كه صرف نظر از فاصله متنهاى فعلى با متن اصلى عين‏الحيات، در مطالعه برخى بخشهاى اين كتاب در نسخه‏هاى رايج، به بخشهايى نامفهوم يا ناقص برمى‏خوريم كه گاه كاملا خلاف مقصود را مى‏رسانند يا حتى گاه به صورتى مضحك جلوه مى‏كنند.
يك بررسى آمارى در مقايسه متون بازارى عين‏الحيات با متن اصلى و متن تصحيح شده آن به روش علمى، نشان مى‏دهد كه حدود هفت هزار كلمه اختلاف ميان اصل كتاب و آنچه به مردم عرضه مى‏شود وجود دارد.
حتى در بررسى يكى از نسخه‏ها كه مدعى مقابله بخشى از كتاب با دستخط مجلسى بود، مشاهده شد كه در همين بخش نيز كار به صورتى ناقص انجام يافته است.
اينها بود كه ما را ناگريز به تصحيح علمى عين‏الحيات كشاند؛ كارى وقت‏گير، پرزحمت، پرهزينه و انديشه‏بر كه نيازمند فعاليتى گروهى و سازمان يافته است.
در هر حال تصحيح حاضر براساس بخشى از دستخط مجلسى از اين كتاب و نيز 5 نسخه خطى ديگر از كهنترين نسخه‏هاى موجود عين‏الحيات، به روش گزينش ضبط اكثر و اقدم نسخه‏ها فراهم آمده و بجز در چند كلمه كه ترديد بود و به آن اشاره شده است، با متن اصلى مؤلف تفاوتى ندارد.
تفصيل روش تصحيح اين كتاب در گفتار دوم از سخن مصحح با عنوان روش تصحيح علمى آمده است و ضمن نقد روشهاى ديگر، به اثبات اين روش مى‏پردازد.

4. پانوشتهاى توضيحى

كتاب حاضر گرچه براى مخاطب عادى نوشته شده است اما به خاطر قدمت متن و ديگر نكاتى كه به آن اشاره خواهد شد، نيازمند توضيح است و از آن فراتر، ترويج اين‏گونه كتابها در زمان ما بدون توضيح و شرح و نقد لازم، چندان به صلاح نيست. به همين دليل پانوشتهايى توضيحى براساس سطح سواد و معلومات مخاطب عادى به كتاب افزوده شده است كه موارد زير را در برمى‏گيرد:
1) معانى لغات، تعبيرات و اصطلاحات فنى دشوار براى خواننده‏اى با سطح سواد و اطلاعات متوسط.
2) ترجمه عبارات عربى و ارائه مآخذ آنها، و ترجمه آيات و ذكر نشانى آنها در قرآن كريم و نيز نشانى مآخذ اشعار.
3) توضيح اعلام تاريخى، جغرافيايى، علمى، دينى،...
4) توضيح برخى رواياتى كه پرسش برانگيز است.
5) توضيح برخى ديدگاههاى مؤلف.
6) نقد و بررسى برخى ديدگاههاى مؤلف كه در زمان ما نيازمند بازنگرى است.
در ارائه پانوشتها بنا بر حداكثر اختصار بوده است و براى اين‏كه مخاطب اين امكان را داشته باشد كه كتاب را از هر جا مى‏تواند، باز كند و بخواند، برخى لغات دشوار در پاى صفحاتى متعدد معنى شده‏اند. سعى شده است كه شروح و معانى در كوتاهترين و رساترين حد ممكن و در صورت امكان خالى از اصطلاحات فنى و تخصصى باشند و معانى و مفاهيم دشوار به زبانى ساده و قابل فهم بيان شود به گونه‏اى كه خواننده غير متخصص، بى‏تأمل يا با اندك تأمل بتواند مقصود متن را دريابد و مفاهيم مشكل را بفهمد.

5. نسخه پردازى

در نگارش متن، ضمن حفظ زبان مؤلف و شيوه تلفظ كلمات در نثر صفوى، رسم‏الخط زمان خود را مراعات كرده‏ايم. همچنين براى يارى مخاطب در درست خواندن متن، كلمات و عبارات عربى و غيرفارسى و واژه‏هاى دشوار فارسى، به گونه‏اى ساده و صحيح اعرابگذارى شده‏اند و متن با علامتهاى لازم نقطه‏گذارى شده است. برخى اغلاط املايى مؤلف نيز اصلاح شده است (مانند اصلاح نمازگذاردن و برخواستن به صورت نمازگزاردن و برخاستن).
از آنجا كه ترجمه مجلسى از آيات و رواياتى كه در متن آورده، ترجمه تفسيرى است سعى شده است كه در حد ممكن و تا جايى كه سياق مطلب آسيب نبيند با درج پرانتز، مرز ترجمه و تفسير مشخص شود.
6. بازشناختى از مجلسى
مجلسى به نسبت خدماتش و به نسبت تأثيرگذارى آثارش بر نسلهاى آينده، ستايشها و نقدهايى بسيار برانگيخته است. شايد بتوان گفت كه درباره هيچ عالمى شيعى حرف و سخن به اين اندازه نيست. اغلب آثار و نوشته‏ها درباره مجلسى نيز خالى از موضعگيرى جانبدارانه يا مخالفانه درباره شخص، شخصيت و آثار او نيستند. از ديگر سو با همه اينها، شناخت عموم درباره مجلسى زياد نيست، ضمن اين‏كه بسيارى از آثارش هنوز تازه به تازه چاپ مى‏شوند و شمارگان آنها بالاست.
در گفتار اول از سخن مصحح با عنوان ملا محمدباقر مجلسى كوشش بر اين بوده است كه با توجه به بعضى نيازهاى زمان و برخى آگاهيهاى لازم، شناختى نزديك به واقعيت از جايگاه خانوادگى، اجتماعى، تاريخى و علمى مجلسى براى خواننده به دست آيد بى‏آن‏كه نقدهاى عمده و ذهنيت‏ساز نسلهاى اخير نسبت به مجلسى ناديده گرفته شود، كارى غيرقابل دفاع توجيه شود، كارى قابل دفاع محكوم گردد يا همه ادعاهاى ناقدان يا هوادارانش به تأييد برسد.
در اين موارد نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه يكى از آفتهاى هر پژوهش علمى، عمل اجتماعى و تكاپوى حقجويانه، معصوم‏انگارىِ شخصيتهاى غيرمعصوم است.
7. از براى حق صحبت سالها
ديرزمانى پيش، نگارنده را ميانه‏اى چندان با حديث نبود. همصحبتى با پيرى فرزانه كه شاگردان و دوستان خود را به ريشه ها و سرچشمه‏ها حوالت مى‏داد و آنها را از جرعه‏نوشى آبهاى ناصاف دور از چشمه‏سارها برحذر مى‏داشت، نگاه هر جوينده‏اى را در شناخت اسلام، به افقهاى بيكران قرآن و سنت مى‏دوخت. تصحيح و توضيح اين كتاب، به پاس بخشى از منتى كه اوراست، تقديم به اوست، كه روانش همبزم زلالترين سرچشمه‏ها باد.
س.ع.م. رفيعى
فروردين 1380 ه.ش
محرم 1422 ه.ق
گفتار اول: ملا محمدباقر مجلسى
1. در نگاه نخست
كثرت و حجم عظيم آثار مكتوب ملا محمدباقر مجلسى و تنوع آنها، حضور چشمگير او در عرصه‏هاى پژوهش و تدريس دين و تأليف آثار دينى، فعاليتهاى وعظ، خطابه، قضاوت، سياست و امر به معروف و نهى از منكر، بودن او با مردم و در ميان عموم مردم، تأثير شگرف وى در سده‏هاى پس از خويش و شمار بسيار شيفتگان، ارادتمندان و ستايشگرانش از يك سو، و از سوى ديگر وجود خرده‏گيران، مخالفان و منتقدانش در ميان عالمان و جاهلان و صادقان و مغزضان در طى حدود سيصد و پنجاه سال، اين ذهنيت ابتدايى را براى پژوهشگر دينگرا پديد مى‏آورد كه اولا وى را مى‏توان دانشمندى پرتلاش، دقيق، دردمند، خيرخواه، با شهامت و مردمگرا دانست؛ ثانيا از آنجا كه معصوم نيست ممكن است مرتكب خطا يا خطاهايى در كار علمى، اجتماعى يا سياسى خود شده باشد.
2. پيشفرضها
هر پديده را بايد در بستر زمان، مكان، محيط و شرايط خود بررسى و ارزيابى كرد: تصور كنيم اسلامگرايى را كه حدود 150 سال پس از تأسيس سلطنت صفوى ـ در زمان شاه عباس دوم ـ در اصفهان به سن آگاهى رسيده و در اوايل سلطنت شاه سلطانحسين ـ حدود 25 سال پيش از انقراض صفويه ـ در همان شهر از دنيا رفته است. او رسالت اصلى و مسئله روز خود را گردآورى منابع و مدارك پراكنده شيعى، استحكامبخشى و پيرايش مبانى عقيدتى شيعه و مبارزه با عارف‏نمايان، فلسفه‏محوران و تحريفگران دين مى‏داند و در حد وسع خويش، خدمت به خلق و گشودن گرهى هر چند كوچك از كار مؤمنان را وجهه همت خود ساخته است.
اسلامگرايى ديگر در ميانه قرن بيستم ميلادى ـ حدود سيصد سال بعد ـ مى‏زيد، در اروپا تحصيل كرده، جامعه‏شناسى خوانده، با ديدگاهها و جنبشهاى ماديگرايانه آشنا بوده، نهضتهاى آزاديبخش و خيزشهاى اسلامى را به مطالعه نشسته و با روشنفكران مذهبى دمخور و با سنت‏گرايان آشناست. او رسالت اصلى و مسئله روز خود را اين مى‏داند كه ذهنيت بد جوانان را نسبت به دين از ميان ببرد، پيرايه‏ها را از اسلام بزدايد، شيعه را به عنوان يك حزب پيشرو، آزاديخواه و مبارز مطرح كند، چهره‏هاى شاخص تشيع را به عنوان رهبران مبارز و سرافراز يك جنبش انقلابى رهايى‏بخش، و مفاهيم، مبانى عقيدتى و دستورهاى اجرايى آن را به عنوان يك ايدئولوژى چپ مترقى در ميان نسل جوان جا بيندازد و جانهاى مشتاق آنها را از گرايش به مكتبهاى مادى به دنياى اسلام ناب ببرد. در اين راه نيز در صورت لزوم با عالم‏نمايان تحريفگر و عوامفريب از سويى و غربزدگان ناآگاه و خودباخته از ديگر سو مى‏ستيزد.
بيگمان نبايد توقع داشت كه اين هر دو در همه زمينه‏ها همانند يكديگر بينديشند و عمل كنند، يا دومى اولى را نقد نكند، ضمن اين‏كه نقاط مشترك بسيارى ميان اين دو مى‏توان يافت: هر دو مشتاق اسلام و تشيع‏اند؛ هر دو دردمندى را تجربه كرده و براى خويش قائل به رسالتى هستند؛ هر دو به بازشناسى و بازپيرايىِ مذهب از عناصر خارجى دست مى‏زنند و هر دو در نظامى كه متظاهر به اسلام است تحصيل، تدريس، تأليف و تبليغ مى‏كنند. هيچ يك از آنها نيز در تشخيص اهداف، در قضاوتها، در مخالفتها و موافقتها، در پژرهشها و در عملكردهاى خويش از نقض و خطا برى نيستند.
به همين نحو تصور كنيم عالمى را در نيمه دوم قرن بيستم با دغدغه‏ها و آگاهيهاى يك عالم آگاه به زمان كه به بازانديشى مبانى عقيدتى و بازخوانى كتاب آسمانى و بازگشت به قرآن بهاى ويژه مى‏دهد و آن را رسالت اصلى خود مى‏داند. او مى‏خواهد دين استدلالى و استدلال دينى را فراراه دينداران و متوليان مذهب قرار دهد. از سويى شايد بتوان گفت يكى از بزرگترين مفسران قرآن و داراى ارزشمندترين اثر تفسيرى است، از ديگر سو بيشترين تخصص، دقت و استادى را در فلسفه اسلامى دارد. در كنار اين دو، در حد و قواره يك محدث تمام عيار و حديث‏شناس خبره، بر احاديث و روايات شيعه و سنى و سنجش و ارزيابى آنها مسلط است. طبيعى است كه چنين شخصى بتواند در مواردى، نقدهايى جدى و اشكالهايى وارد، بر ديدگاههاى عالم بزرگ سيصد و پنجاه سال پيش بگذارد؛ نقدها و اشكالهايى كه نه از جهت فلسفى، نه از نظر قرآنى و نه از نظر روايى نتوان پاسخى براى آن يافت، ضمن اين‏كه همين شخص نيز وجوه مشترك بسيارى با وى دارد و همو نيز جايزالخطاست.
نگاهى دوبه‏دو و از بيرون به اين سه پديده نشان مى‏دهد كه هر دوتاى آنها حلقه‏هايى متوالى، يا متوازى و مكمل از يك زنجيره، يا مراحلى از يك فرايند تكاملى در تشيع‏اند و اين طبيعى است كه هر حركت تكاملى، عناصرى از مرحله پيشين دستمايه وجود مراحل بعدى قرار گيرد و نفى، حذف، تغيير، نقد، تفسير يا تكميل مرحله قبل، عامل حركت، پيشرفت، تحول يا تكامل مراحل بعد باشد. حتى دو عنصر همزمان نيز با تأثير و تأثر متقابل، يكديگر را به سوى تصحيح و تكميل خواهند برد.
بر مبناى پذيرش اين ديدگاه است كه با هدف درك فضا و شرايط زندگى و آگاهى از ذهنيتها و زمانه ملا محمدباقر مجلسى، به بررسى كوتاه زندگى او مى‏پردازيم. در اين بررسى، پيشينه، سوابق و نكات برجسته و درخشان زندگى و فعاليتهاى او و تأثيرش بر آيندگان مطرح مى‏شود؛ براى مهمترين تهمتها و شبهه‏هاى نادرست يا ناوارد پاسخى مى‏آيد، اگر پاسخ، توجيه يا محمل درستى براى برخى فعاليتهاى مورد نقد اوست، آورده مى‏شود و اگر نيست، حمل بر سادگى، ضعف، نقص يا خطاى بشرى مجلسى مى‏گردد.
اين اعتقاد را نيز داريم كه اموات به ويژه ارواح بزرگ، سپاسگزار، دعاگو و پشتيبان كسى خواهند بود كه خطاى آنها را به آيندگان بشناساند و نسلهاى بعد را از پيروى لغزش گذشتگان بازدارد.
اگر اينان خود زنده بودند نيز چنين مى‏كردند.
3. خاندان مجلسى
خاندان مجلسى چه از طرف اجداد و نياكان پدرى و مادرى و چه از سوى فرزندان و نوادگان پسرى و دخترى از پرشمارترين، مشهورترين و تأثيرگذارترين خاندانهاى ايرانى است. در ميان اين خاندان، به ويژه در چند سده اخير، هرچه مى‏نگريم با چهره‏هايى سرشناس از تاريخ دانش و دين ديدار مى‏كنيم. از اين خاندان مردان و زنانى برخاسته‏اند كه تاريخِ‏اسلام و تشيع در هيچ يك از دودمانهاى بزرگ مسلمان سراغ ندارد. كسانى كه با تأليفها و آثار ارزنده خويش يا با حركتهايى كه آفريده‏اند، تأثير بسيارى در گسترش علوم عقلى، نقلى و ادبى به فارسى و عربى داشته‏اند يا منشأ خدماتى سياسى، اجتماعى و فرهنگى به جهان اسلام و نيز مذهب شيعه بوده‏اند.
مشهورترين جد اعلاى مجلسى، حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (334 يا 336 ـ 403 ه.ق) مشهور به حافظ ابونعيم يا حافظ اصفهانى از علماى مشهور قرن چهارم است كه اغلب او را از دانشمندان اهل سنت مى‏دانند اما تحقيق نشان مى‏دهد كه شيعه بوده ولى اين را اظهار نمى‏كرده است.
نام كامل او احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسى بن مهران اصفهانى است. مهران نخستين فرد از خاندان مجلسى است كه نامى از وى ديده مى‏شود. وى پس از آن‏كه اسير مسلمانان شد، به بردگى عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر بن ابى‏طالب در آمد و اسلام را پذيرفت.1
حافظ ابونعيم اصفهانى داراى تأليفاتى است كه مهمترين آنها عبارت‏اند از: حليه الاولياء، تاريخ اصفهان، دلائل النبوه، ما نزل من القرآن فى اميرالؤمنين و...

شروع پاورقي
1- عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينب (س) و فرزند جعفر طيار برادر حضرت على (ع) است.
پايان پاورقي

لقب حافظ براى او از اين روست كه وى از محدثان بزرگ و حافظان حديث بوده است. او در اصفهان مدفون است.
پدربزرگ اديب و دانشمند مجلسى مولى مقصودعلى نام دارد كه از مروجان مذهب تشيع است. وى شعر مى‏سرود و به سبب بيان زيبا و خوش مجلس بودن، به مجلسى شهرت داشت. به همين خاطر در شعر نيز مجلسى تخلص مى‏كرد. از اين پس بود كه مجلسى لقبى براى اين خاندان شد.
مادر پدر مجلسى ـ يعنى همسر مولى مقصودعلى ـ زنى پارسا، عارف و صالح بوده است.
سرگذشتنامه‏هاى مجلسى از وى حكايتى نقل مى‏كنند حاكى از اين‏كه وى فرزندان خود را مناعت طبع مى‏آموخته و بانويى فهيم و دورانديش بوده است.
مادر اين بانو، دخت دانشمند و صالح مولى كمال‏الدين درويش محمد اصفهانى است.
درويش محمد، استاد گروهى از بزرگترين علماى عصر بوده و آنان از وى اجازه نقل حديث دارند.
وى نخستين كسى است كه در دولت صفويه اقدام به انتشار حديث كرد.
درويش محمد اصفهانى فرزند شيخ حسن نطنزىِ عامِلى است. وى از شاگردان شهيد ثانى و محقق كَرَكى و يكى از چهار دانشمند لبنانى است كه در آغاز دوران صفوى از جبل عامِل لبنان به ايران كوچ كردند. وى در نطنز اقامت گزيد و در همان جا نيز مدفون است. وى را صاحب كراماتى مى‏دانند و مدفنش مورد توجه مردم است.
تا آنجا كه سرگذشتنامه‏ها نشان مى‏دهند، همه اجداد پدرى و مادرى مجلسى، چه مرد و چه زن، همگى عالم و عارف و زاهد و روشن‏بين بوده‏اند.
در اين ميان، ملا محمدتقى مجلسى و همسرش بيشترين تأثير را در زندگى علمى و اخلاقى فرزندشان محمدباقر مجلسى داشته‏اند. از ملا محمدتقى مجلسى جداگانه سخن خواهيم گفت.
از فرزندان دخترى و پسرى ملا محمدتقى و ملا محمدباقر مجلسى نسلى پديد آمده‏اند كه تنها به ذكر نام برخى از نامدارترين آنها بسنده مى‏كنيم: ـ ميرزا محمدرضا مجلسى (پسر ملا محمدباقر مجلسى؛ فقيه، مفسر، محدث، اديب، شاعر، متخلص به رضا و مشهور به رضا اصفهانى، صاحب ديوانى به همين نام).
ـ ميرزا عبدالله مجلسى (پسر ملا محمدباقر مجلسى؛ فاضل، اديب، شاعر، متخلص به ذره و مشهور به ذره اصفهانى؛ صاحب ديوانى به همين نام).
ـ مير عبدالباقى خاتون‏آبادى (نواده دخترى مجلسى؛ از بزرگترين علماى اصفهان؛ استاد علامه بحرالعلوم؛ متوفا به سال 1027 يا 1208 ه.ق در اصفهان)
ـ ميرمحمدحسين خاتون‏آبادى (فرزند ميرعبدالباقى، مشهور به ميرمحمدحسين اصفهانى؛ يك از چهار عالم بزرگ ايرانى در زمان خويش؛ صاحب تأليف؛ متوفا به سال 1231 يا 1232 ه.ق در اصفهان).
ـ ملا محمدتقى الماسى (نوه پسرى ملا محمدباقر مجلسى؛ امام جمعه و جماعت؛ فقيه، عارف، زاهد، اديب، شاعر؛ متوفا به سال 1159 ه.ق در اصفهان).
ـ ميرزا حيدرعلى مجلسى (نوه پسرى ملا محمدتقى مجلسى؛ متبحر در علوم عقلى و نقلى؛ نويسنده كتاب انساب خاندان مجلسى و داراى آثارى ديگر؛ متوفا به سال 1214 ه.ق در اصفهان).
ـ آمنه، آمنه خاتون يا آمنه بيگم (خواهر مجلسى؛ عالم، فاضل، فقيه؛ صاحب شرحى بر الفيه ابن مالك و شرحى بر شواهد سيوطى؛ همسر عالم بزرگ ملا صالح مازندرانى. از نسل او دهها فقيه، محدث، فيلسوف، مفسر و عالم رجال پديد آمده‏اند كه برخى در شمار بزرگترين مراجع و فقيهان بوده‏اند. از وى جداگانه سخن خواهد آمد).
ـ آقا هادى پسر ملا محمدصالح مازندرانى و آمنه خاتون (فقيه، مترجم قرآن، خوشنويس؛ داراى تأليفهايى بسيار در ادبيات، حديث، اصول، منطق، تفسير، فقه و كلام؛ صاحب ترجمه‏اى بر قرآن به همراه شأن نزول آيات؛ متوفا به سال 1120 ه.ق در اصفهان).
ـ آقا محمدباقر بن محمداكمل اصفهانى مشهور به آقا، آقاى مطلق، استاد اكبر، استاد كل، استاد الكل فى الكل و وحيد بهبهانى (از خاندان بهبهانى كه همگى از نوادگان ملا صالح مازندرانى و آمنه خاتون‏اند؛ زنده كننده روش اجتهاد و پرچمدار مبارزه با اخباريان؛ استاد بزرگترين مجتهدان زمان خود همانند علامه بحرالعلوم، ميرزاى قمى، ملا مهدى نراقى، ميرزا مهدى شهيد خراسانى، ميرزا محمدمهدى شهرستانى، شيخ جعفر كاشف‏الغلطاء، آقا سيد على مشهور به صاحب رياض، حجت‏الاسلام شفتى، حاج محمدابراهيم كرباسى و شيخ ابوعلى حائرى؛ مرجع مطلق زمان خويش؛ داراى تأليفهاى بسيار در فقه، اصول، كلام، تفسير، حديث، درايه، رجال و غير آنها به فارسى و عربى؛ درگذشته به سال 1205 ه.ق در كربلا).
ـ آقا محمدعلى بهبهانى (فرزند وحيد بهبهانى؛ نابغه‏اى در علوم زمان خود؛ مسلط بر عقايد و فقه اديان و مذاهب اسلامى و غيراسلامى؛ استاد برخى از شاگردان پدرش از جمله علامه بحرالعلوم؛ داراى تأليفهايى ارزشمند؛ پرچمدار مبارزه فكرى و عملى با تصوف و خرافات و بدعتها؛ اجراكننده حدود؛ بى‏اعتنا به پادشاهان معاصر خويش و مخالف آنها (كريمخان زند، آغامحمدخان قاجار و فتحعليشاه قاجار)؛ متوفا به سال 1216 ه.ق در كرمانشاه).
ـ سيد محمدمهدى طباطبايى بروجردى مشهور به بحرالعلوم (از خاندان طباطبايى بروجردى كه همه از نوادگان دخترى ملا محمدتقى مجلسى‏اند؛ از عالمان پارسا و كم‏نظير در علوم معقول و منقول به ويژه فقه، اصول، تفسير، حديث، رجال، شعر و ادب؛ سرآمد شاگردان وحيد بهبهانى؛ داراى مرجعيت در زمان حيات استاد خويش و پس از آن؛ داراى تأليفهاى ارزشمند در فقه، اصول، تاريخ و رجال؛ مورد احترام و علاقه شيعيان و غيرشيعيان مسلمان و غيرمسلمان؛ گويند يكى از معدود كسانى است كه در تشرف آنها به خدمت امام عصر (عج) ترديد نيست؛ متوفا به سال 1213 ه.ق در نجف اشرف).
ـ سيد على طباطبايى مؤلف كتاب مشهور رياض المسائل و معروف به صاحب رياض (از نوادگان دخترى ملا محمدتقى مجلسى از آمنه بيگم؛ از فقهاى بنام و مجتهدان طراز اول در نيمه نخست قرن سيزدهم ه.ق متوفا به سال 1231 در كربلا. وى پدر آقا سيد محمد طباطبايى است كه به خاطر فتواى جهاد با روس به آقا سيد محمد مجاهد معروف شد).
ـ آيت‏الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى مرجع تقليد معاصر (وى يك‏بار در زمان رضاشاه به خاطر شركت در مجلسى كه در آن سخن از شيوه برخورد با رضاشاه پهلوى و مبارزه با او به ميان مى‏آيد، دستگير، به تهران تبعيد و سپس زندانى مى‏شود و پس از آزادى به بروجرد باز مى‏گردد؛ 16 سال تمام مرجع تقليد بلامنازع بود؛ داراى تأليفها و خدمات بسيار در احيا و انتشار كتاب، بناى مساجدى بزرگ در ايران و اروپا، تأسيس مدارس بزرگ علمى در نجف، قم و كرمانشاه؛ درگذشته به سال 1380 ه.ق (1340 ه.ش) در قم).
ـ سيد هبه‏الدين شهرستانى (از خاندان بزرگ شهرستانى كه همگى از نوادگان دخترى ملا محمدتقى مجلسى از آمنه بيگم‏اند؛ متولد 1301 ه.ش درسامراست. پس از رسيدن به درجه اجتهاد به بررسى علل عقبماندگى ملل مسلمانان و رمز پيشرفت غريبان پرداخت و روزنامه‏ها و مجلات كشورهاى غربى را مطالعه مى‏كرد، آن هم در زمانى كه آموختن زبان خارجى و مطالعه نشريه، بدعتى در عالم روحانيت شمرده مى‏شد. در 27 سالگى مجله العلم را تأسيس كرد كه دو سال بعد توقيف شد. سپس به تأسيس مدارس اصلاح و اسلام براى تربيت فرزندان مسلمانان عراق پرداخت. پس از آن به هند، يمن و عربستان سفر كرد و در آنها به تأسيس انجمنهاى دينى همت گماشت. در جنگ جهانى اول، در صف مجاهدان عراق عليه استعمار انگليس قرار گرفت. در زمان فيصل اول با لباس روحانى شيعه وزير فرهنگ عراق شد و خدماتى ارزشمند كرد. رياست ديوان تميز و نمايندگى مجلس شوراى ملى عراق از ديگر فعاليتهاى اجتماعى و سياسى اوست. حدود يكصد اثر ارزشمند به فارسى و عربى دارد كه همه در جهت تطبيق اسلام با علوم و نيازهاى روز و با نگاه به اسلام و دين تأليف يافته‏اند. وى به سال 1386 ه.ق در كاظمين وفات يافت).
امروزه نيز خاندانهايى با نام خانوادگى مجلسى، آل آقا، آقا بهبهانى، طباطبايى بروجردى، موسوى شهرستانى و نامهايى ديگر در ايران و خارج از ايران، همگى به نحوى با ملا محمدتقى و ملا محمدباقر مجلسى در پيوندند.
4. پدر مجلسى: ملا محمدتقى مجلسى (مجلسى اول)
ملا محمدتقى مجلسى اصفهانى (1003 يا 1004 ـ 1070 ه.ق) پدر مجلسى كه به مجلسى اول شهرت دارد از نامدارترين رجال علمى اواسط دوران صفوى است.
مجلسى از وى‏گاه با عنوان پدر علامه‏ام و همواره با عناوينى احترام آميز ياد مى‏كند. به همين خاطر او را علامه مجلسى اول نيز مى‏نامند.
استادان و معاصران ملا محمدتقى مجلسى با عناوينى ستايش‏برانگيز، حاكى از زهد و تقوا و مراتب علمى و فقهى و فضيلتهاى اخلاقى از وى ياد مى‏كنند.
دو تن از نامدارترين استادان وى عبارت‏اند از شيخ بهاءالدين محمد عاملى معروف به شيخ بهائى (در گذشته به سال 1030 يا 1031 ه.ق) و ملا عبدالله شوشترى (متوفا به سال 1021 ه.ق) كه هر دو از درس آموختگان حوزه جبل عامل بوده‏اند. ملا عبدالله شوشترى كسى است كه هيچ يك از مقامها و منصبهاى دينى را در عهد صفوى نپذيرفت. با اين حال بيشترين نقش را در نشر حديث و فقه داشت، به طورى كه هنگام ورود وى به اصفهان، شمار طالبان علوم دينى به پنجاه نمى‏رسيد اما چون درگذشت، بيش از هزار نفر از فضلا و طلاب در اصفهان درس مى‏خواندند. شيخ بهائى نيز مشهورتر از آن است كه نيازى به معرفى وى باشد. از شاگردان شهيد ثانى است. وى پس از ورود از لبنان به ايران به درس و تحقيق و تدريس ادامه داد و سالها شيخ‏الاسلام اصفهان بود. صاحب تأليفاتى بسيار در علوم مختلف دينى، ادبى و غير آنهاست.
ملا محمدتقى مجلسى آثارى ارزشمند از خويش به جا نهاده است. كتاب روضه المتقين او شرح عربى و لوامع صاحبقرانى شرح فارسى من لا يحضره‏الفقيه شيخ صدوق‏اند كه يكى از كتب اربعه شيعه به شمار مى‏آيد. اين دو كتاب، جوينده را در فهم بسيارى از موارد مبهم من لا يحضره الفقيه يارى مى‏رسانند. كتابها و رساله‏هاى ديگرى نيز در فقه از وى به يادگار مانده است.
يكى از جنبه‏هاى مورد توجه در زندگى ملا محمدتقى مجلسى كوشش وى براى رياضت و تهذيب نفس و پرداختن به صفاى باطن و پالايش روح بوده است به گونه‏اى كه گفته‏اند كسى از معاصرانش در اين زمينه به پاى او نمى‏رسيده است. به همين خاطر كرامات، مكاشفات و رؤياهايى صادق و ديدارى با امام عصر (عج) در زندگى وى رخ داده كه برخى از آنها منشأ خدمتى و تحولى در دانش شيعى است.
وى در سفرى به نجف اشرف داشت سالى را در آنجا به رياضت و خودسازى بپردازد.
شبى اميرمؤمنان على (ع) را در خواب مى‏بيند و آن حضرت به او مى‏گويد كه در اينجا توقف مكن و به اصفهان روانه شو كه وجود تو در آنجا سودمندتر است. در اين سال شاه عباس دوم مى‏ميرد و صفى ميرزا (شاه سليمان) به جاى او جلوس مى‏كند و فتنه‏ها رخ مى‏نمايد. بايد كه تو در اصفهان باشى و به امور هدايت مردم بپردازى. تو مى‏خواهى تنها به درگاه خدا بيايى و حق تعالى چنين مقدر كرده است كه به بركت تو هفتادهزار كس به درگاه او بيايند.
چنين نيز مى‏شود. محمدتقى مجلسى به اصفهان باز مى‏گردد و در همان سال شاه عباس دوم در سفر مازندران فوت مى‏كند و شاه سليمان به جاى او مى‏نشيند.1
محمدتقى مجلسى در روضه المتقين، آنجا كه به يادكرد استاد خود شيخ بهائى مى‏پردازد، انگيزه پرداختن خويش را به بررسى و شرح احاديث من لا يحضره الفقيه چنين توضيح مى‏دهد: اين شرح نيز از بركت فرموده او {شيخ بهائى است زيرا او را در خواب ديدم كه به من مى‏گويد: چرا به شرح احاديث اهل بيت ـ عليهم‏السلام ـ نمى‏پردازى؟ گفتم: اين در شأن شماست و شما شايستگى اين را داريد. گفت: دوران ما سپرى شد. به آن كار بپرداز و مباحثات خود را سالى كنارگذار تا آن را به اتمام رسانى.
سپس مى‏افزايد: پس از اين رؤيا به خاطرم رسيد به اين امر بپردازم، و چون كارى بس بزرگ بود جرئتش را نداشتم. تا آن‏كه بيماريى سخت برايم رخ داد. وصيت كردم و به درگاه الهى نيايش و تضرع نمودم كه مرا ببخشايد و سپس بميراند.
در همين بيمارى حالتى در خواب و بيدارى براى وى پيش مى‏آيد و در آن امام حسن (ع)، امام حسين (ع) و امام سجاد (ع) را مى‏بيند. حضرت زين‏العابدين (ع) به او مى‏فرمايد: از خدا طلب مرگ نكن چراكه زندگانيت سودمندتر است. وى پس از اين مكاشفه به طرز عجيبى بهبود كامل مى‏يابد و پس از دو رؤياى ديگر، عزم خود را بر شرح احاديث جزم مى‏كند. خود او مى‏افزايد: آن هنگام كه محصلان به درس و تحصيل اشتغال داشتند من دغدغه كنار نهادن تحصيل داشتم. اما از جانب منعم بخشنده، توفيق اين كار در تعطيلات نصيبم شد و نگارش آن همان‏گونه كه استادم شيخ بهائى ـ رحمت خدا بر او ـ گفته بود، در يك سال به انجام رسيد.
وى در پايان روضه المتقين مى‏نويسد: پس از آن‏كه كتابهاى متداول در اصول و كلام و فقه را خواندم، و هر آنچه علماى شيعه و غيرشيعه نوشته‏اند، جزاندكى از آن را مطالعه كردم، عمرم را در تشخيص درست و نادرست اخبار و روايات سرور پيامبران، و امامان پاكنهاد ـ كه درود خدا بر همه آنها باشد ـ به كار بستم و در اين مدت طولانى كه بيش از پنجاه سال مى‏گذرد، در آنها به تفكر پرداختم، آن‏گاه برگزيده و خلاصه آن را بيان كردم.2
ملا محمدتقى مجلسى براى شرح زيارت جامعه كبيره انگيزه خود را مكاشفات، كرامتها، رويدادهاى خارق‏العاده و رؤياهاى صادقى مى‏داند كه بر اثر خواندن اين زيارت براى وى پيش آمده است.
ملا محمدتقى مجلسى كسى است كه صحيفه سجاديه را بازيابى، بازشناسى و تصحيح كرده است و رواج و ترويج اين كتاب از عهد صفويه تاكنون مديون تلاش اوست. خود وى ماجراى دستيابى به اين كتاب را چنين شرح مى‏دهد: من در اوان بلوغ، بسيار در صدد كسب خشنودى و جلب رضايت خداوند بودم و جز به ياد او آرام و قرار نداشتم. تا آن‏كه در حالتى ميان خواب و بيدارى ديدم كه امام زمان ـ عليه‏السلام ـ در مسجد جامع قديم اصفهان، در جايى كه اكنون محل تدريس بنده است ايستاده‏اند. ... گفتم: مولاى من! شرفيابى به حضور شما، هرگاه بخواهم برايم ميسر نيست. پس كتابى به من بدهيد تا بر طبق آن انجام وظيفه نمايم. جضرت ـ عليه‏السلام ـ فرمود: براى تو كتابى به مولانا محمد تاج داده‏ام. برو كتاب را از او بگير. من در خواب آن كتاب را شناختم. از در مسجدى كه روبه‏روى ايشان بود به طرف دارالبطيخ (كه محله‏اى در اصفهان است) رفتم. وقتى به شخص مزبور رسيدم و او مرا ديد، گفت: آيا امام زمان ـ عليه‏السلام ـ تو را به جانب من فرستاده است؟ گفتم: آرى. آن‏گاه از جيبش كتابى قديمى بيرون آورد و برايم روشن شد كه همان كتاب دعاست. آن را بوسيدم و بر ديده‏ام نهادم و از نزد او به سوى امام زمان ـ عليه‏السلام ـ رفتم. در اين حال به خود آمدم در حالى كه كتاب همراهم نبود.
وى مى‏افزايد: من براى نبود آن كتاب به گريه و زارى و استغاثه پرداختم تا آن‏كه صبح صادق فرا رسيد. هنگامى كه از نماز و تعقيبات آن فارغ گشتم به خاطرم رسيد كه مولانا محمد، همان شيخ بهائى است، و اين‏كه حضرت او را تاج ناميدند به خاطر شهرت وى در ميان علماست. وقتى به مدرسه وى كه در جوار مسجد جامع است رفتم، ديدم سيد صالح، امير ذوالفقار گلپايگانى در كنار ايشان صحيفه سجاديه را مى‏خواند و با ايشان مقابله مى‏كند. ساعتى نزد ايشان نشستم تا كارشان پايان يافت. ظاهرا مقابله آنها در سند صحيفه بود اما به خاطر اندوهى كم داشتم، گفت‏وگوهاى آنها را نفهميدم. سپس در حالى كه مى‏گريستم رو به شيخ محمد {شيخ بهائى {كردم و رؤياى خود را براى او گفتم و براى نبود كتاب گريه كردم. شيخ محمد گفت: تو را به علوم الهى و معارف يقينى و همه آنچه همواره در پى آنى، بشارت مى‏دهم. اما دلم آرام نگرفت.
و اضافه مى‏كند: در حالى كه مى‏گريستم و در فكر بودم به ذهنم رسيد به همان سويى كه در خواب رفته بودم بروم. وقتى به دارالبطيخ رسيدم، مردى صالح را ديدم كه نامش آقاحسن و ملقب به تاجا3 بود. هنگامى كه نزد او رسيدم، بر او سلام كردم. گفت: فلانى! كتابهاى وقفى كه نزد من است، هر طلبه‏اى كه آن را مى‏گيرد، به شرايط وقف عمل نمى‏كند. اما تو به آن عمل مى‏كنى. بيا و اين كتابها را ببين و هرچه احتياج دارى، بردار. با او به كتابخانه‏اش رفتم. اولين كتابى كه به من داد، همان كتابى بود كه در خواب ديده بودم. پس شروع به گريه و زارى كردم و گفتم: همين كتاب مرا بس است. و در خاطرم نيست كه حكايت خوابم را برايش بازگو كردم يا نه.
و ادامه مى‏دهد: سپس نزد شيخ محمد آمدم و شروع به استنساخ، مقابله و تطبيق آن با نسخه‏اى كردم كه جد پدرش از روى نسخه شهيد استنساخ كرده است. شهيد نيز نسخه خود را از روى نسخه عميدالرؤسا و ابن سكون استنساخ نموده و نيز آن را با نسخه‏اى كه باواسطه يا بيواسطه از ابن ادريس بود، تطبيق داده است. نسخه‏اى نيز كه امام زمان ـ عليه‏السلام ـ به من بخشيدند به خط شهيد بود و كاملا با نسخه شهيد مطابقت داشت. حتى با نسخه‏هايى كه در حاشيه آن نيز نوشته شده بود مطابقت مى‏نمود.
وى سپس توضيح مى‏دهد كه صحيفه كامله سجاديه چگونه فراگير شد: پس از آن‏كه از كار تطبيق و مقابله فراغت يافتم، ديگران در نزد من به مقابله آن پرداختند و به بركت اين كتاب كه امام زمان ـ عليه‏السلام ـ به من بخشيدند، صحيفه كامله در همه شهرها و همه خانه ها چون خورشيد جهان‏افروز منتشر گرديد.
اهتمام ملا محمدتقى مجلسى به خودسازى، ريشه در دوران كودكى او و تعليمات پدرش دارد. آقاشيخ عباس قمى در الفوائد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه به نقل از ملا محمدتقى مجلسى در باب نماز ميت كتاب شرح من لا يحضره الفقيه مى‏نويسد: والحمد لله رب العالمين كه بنده در چهارسالگى همه اينها را مى‏دانستم ـ يعنى خدا و نماز و بهشت و دوزخ. و نماز شب مى‏كردم در مسجد صفا. و نماز صبح را به جماعت مى‏كردم. و اطفال را نصيحت مى‏كردم به آيت و حديث به تعليم پدرم رحمه الله تعالى.4
توجه بسيار ملا محمدتقى مجلسى به تهذيب نفس و رياضت مايه آن شد كه در اوايل سير و سلوك خود به تصوف نيز گرايش يابد، اما پس از چندى به بازنگرى انديشه و رفتار خويش پرداخت و بخشهايى را كه مستندى معتبر از قرآن و حديث نداشتند كنار نهاد ولى ارتباط دوستانه و منتقدانه خود را با اهل تصوف قطع نكرد. فرزندش ملا محمدباقر مجلسى تصريح مى‏كند كه پدرش از صوفيه نيست اما ارتباط خود را با آنان حفظ كرده است تا در آنها تأثير بگذارد. همچنين با توجه به اين‏كه براساس برداشتى از برخى آيات و روايات، مداومت چهلروزه بر كارى مايه رسوخ آن كار در فرد مى‏شود، مجلسى در جايى نوشته است كه خود و پدرش سالهاى متمادى به چله‏نشينى پرداخته‏اند.
در هر حال اگر برخى از معاصران مجلسى و پدرش اين دو را به صوفيگرى متهم ساخته‏اند به خاطر آن گرايشها و رابطه‏هاست؛ و اگر مجلسى مى‏كوشد كه در كتابهايش آشكارا با صوفيه درافتد، يك دليل آن زدودن اين تهمت از دامان خود و به ويژه از ساحت پدر خويش است.
ملا محمدتقى مجلسى مدتى نيز عهده‏دار منصب امامت جمعه اصفهان شد.
پس از ميرداماد و شيخ بهائى، وضعيت امامت جمعه اصفهان به نابسامانى گراييده بود و گاه امامان موقت جمعه به فرمان سلطان عهده‏دار اين مسئوليت بودند تا اين‏كه اين سمت مهم به ملا محمدتقى مجلسى تفويض شد و پس از آن سامان يافت. پس از مجلسى اول، اين منصب به دامادش مير محمدصالح خاتون‏آبادى رسيد و پس از آن به دخترزادگان ملا محمدتقى مجلسى (فرزندان مير محمدصالح خاتون‏آبادى) انتقال يافت. آن‏گاه نسل به نسل اين وظيفه از سوى سلسله‏هاى گوناگون به اين خاندان سپرده مى‏شد و اين سنت تا پايان سلسله پهلوى ادامه داشت.
خانه ملا محمدتقى مجلسى در كنار مسجد جامع بود و شامل محلى براى تدريس، اتاقى براى رفع اختلافها و رسيدگى به دعاوى، كتابخانه، گنجينه كتابهاى موقوفه، و محل نگهدارى كتابهايى مى‏شد كه بعدها از مآخذ بحارالانوار شدند.
يكى از ويژگيهاى ستودنى ملا محمدتقى مجلسى اهتمام او بر تربيت فرزندانى پارسا و دانشمند اعم از دختر و پسر است. در اين ميان كوچكترين پسر او ملا محمدباقر و بزرگترين دختر او آمنه (آمنه خاتون يا آمنه بيگم) نامدارتر از ديگران‏اند.

شروع پاورقي
1- على دوانى، مفاخر اسلام (ج 8): علامه مجلسى، بزرگمرد علم و دين، ص 33، به نقل از حدائق المقربين ميرمحمدصالح خاتون‏آبادى داماد مجلسى.
2- حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه سيد جعفر نبوى، صص 186 ـ 188، به نقل از روضه المتقين، ج 14، صص 434 و 505.
3-تاجا همان تاج است با افزايش الف تفخيم به انتهاى آن. افزودن اين الف به عنوان بزرگداشت و احترام در پايان نام يا لقب افراد در عصر صفوى بسى رواج داشته است مانند: شفيعا (شفيع)، رفيعا (رفيع)، كمالا (كمال)، صدرا (صدر) و... .
4- متن پاورقي دومآقا شيخ عباس قمى، الفوائد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه ذيل ص 440.
پايان پاورقي

در عنوانى جداگانه به معرفى كوتاه خواهران و برادران مجلسى خواهيم پرداخت.
5. خواهران و برادران مجلسى
فرزندان ملا محمدتقى مجلسى عبارت‏اند از:
فرزندان پسر
1. ملا عزيزالله مجلسى: بزرگترين پسر ملا محمدتقى مجلسى است. داراى صفات والاى اخلاقى و مشهور به حسن خلق بوده است. از او تأليفهايى در فقه و تاريخ به جا مانده است. زيبا مى‏نوشته و در نگارش خويش از تعبيراتى دلپسند بهره مى‏گرفته است.
2. ملا عبدالله مجلسى: دومين پسر ملا محمدتقى مجلسى است. فقيه، واعظ، دانشمند، صالح، نقدكننده علم رجال، حديث‏شناس، پرهيزكار و عابد بود. علوم عقلى و نقلى را نزد پدرش و محقق خوانسارى فراگرفته بود. پس از درگذشت پدر به هند سفر كرد و در همان جا درگذشت. از او تأليفهايى به يادگار مانده است.
3. ملا محمدباقر مجلسى: كوچكترين فرزند ملا محمدتقى مجلسى و نامدارترين فرزند اوست.
فرزندان دختر
1. آمنه، آمنه خاتون يا آمنه بيگم: بزرگترين دختر دانشمند مجلسى و مشهورترين آنهاست. با عنوانى جداگانه به او خواهيم پرداخت. وى به همسرى عالم بزرگ ملا محمدصالح مازندرانى (شارح اصول كافى) درآمد.
2. دومين دختر دانشمند ملا محمدتقى مجلسى همسر عالم پارسا ملا محمدعلى استرآبادى شد.
3. سومين دختر دانشمند ملا محمدتقى مجلسى به همسرى ميرزا محمدبن حسن شيروانى (صاحب حواشى معروفى بر معالم و كتابهاى ديگر) درآمد.
4. چهارمين دختر دانشمند ملا محمدتقى مجلسى همسر عالم متبحر ميرزا كمال‏الدين محمد فسايى (شارح كتاب شافيه) شد.
6. نامدارترين خواهر مجلسى
آمنه، آمنه خاتون يا آمنه بيگم، بزرگترين خواهر مجلسى و دختر ملا محمدتقى مجلسى، در جوانى به علم و فضل شهوت داشت. (همزمان با او دو دختر ملا محمدشريف رويدشتى اصفهانى نيز دانشمند، فاضل و صاحبنظر در مسائل علمى بودند.) او افزون بر دانش و زيبايى ظاهرى، از مراتب تقوا و پارسايى نيز برخوردار بود. داستان ازدواج او با ملا محمدصالح مازندرانى مشهور است و به خلاصه‏اى از آن اشاره مى‏كنيم.
پدر ملا محمد صالح مازندرانى در نهايت فقر و تنگدستى مى‏زيست. به همين خاطر فرزند را در يازده سالگى اجازه داد كه به هر كجا مى‏خواهد، برود و زندگى خود را خود تأمين كند. ملا صالح به اصفهان مهاجرت كرد و در مدرسه‏اى علمى سكونت گزيد كه مستمرى آن از سوى سلاطين صفوى تعيين مى‏شد. به خاطر اين‏كه در سطوح پايين تحصيل قرار داشت، مستمرى ناچيزى دريافت مى‏كرد كه خوراكش را تأمين نمى‏كرد چه رسد به اين‏كه با آن بتواند نيازهاى اوليه تحصيل خود را فراهم سازد. مدتى بر وى گذشت كه توانايى به دست آوردن چراغى براى مطالعه در شب نداشت. به همين خاطر به روشنايى چراغ طهارتخانه روى مى‏آورد و گاه از شب تا به صبح بر پاى خود مى‏ايستاد و در پناه نور آن چراغ به مطالعه مى‏پرداخت.
او پس از مدتى كوتاه شايستگى حضور در مجلس درس ملا محمدتقى مجلسى رايافت و در رديف عالمان بزرگ در محضر وى نشست. پس از اندك مدتى بر همگان پيشى گرفت و توجه استاد را به خويش جلب كرد. ملا محمدتقى مجلسى نيز نسبت به او مهربان بود و به ديدگاهها و نقدهاى وى بها مى‏داد.
در همين دوران استاد به فراست دريافت كه شاگرد وى تمايل به ازدواج پيدا كرده است. روزى پس از تدريس به وى گفت: اگر به من اجازه دهى، زنى را به همسريت درآورم. او نخست از استاد شرم كرد اما پس از آن اجازه داد.
آن‏گاه ملا محمدتقى مجلسى به خانه رفت و دختر مجتهد، دانشمند و پارسايش را فراخواند و به او گفت: من شوهرى را برايت پسنديده‏ام كه در نهايت فقر و تنگدستى و در منتهاى فضل و كمال و شايستگى است اما اين بستگى به اجازه و رضايت تو دارد.
آمنه خاتون پاسخ داد: فقر و تنگدستى عيب مردان نيست.
پس از اين‏كه پدر رضايت دختر را دريافت، مجلسى بزرگ ترتيب داد و دخترش را به ازدواج ملا محمدصالح مازندرانى درآورد.
داستانهايى منقول است حاكى از اين‏كه اين بانوى دانشمند برخى مشكلات علمى شوهر خويش را حل كرده است.
از اين زوج شش پسر و يك دختر بر جاى ماند كه همگى چهره‏هايى شاخص در شعر و ادبيات، هنر، ترجمه، شرح و تأليف كتب دينى و نيز اخلاق و پرهيزكارى بوده‏اند. ازنسل آنان نيز تا به امروز ـ همان‏گونه كه پيش از اين گفتيم ـ نامدارترين چهره‏هاى خاندان مجلسى (نوادگان ملا محمدتقى مجلسى) برخاسته‏اند.
7. تولد مجلسى، و جغرافياى عمر او در عصر صفوى
ملا محمدباقر مجلسى به سال 1037 ه.ق در اصفهان به دنيا آمد. شيخ يوسف بحرانى در كتاب لؤلؤه البحرين پس از نقل اين تاريخ، اشاره كرده است كه در حاشيه يكى از نسخه‏هاى بحارالانوار به خط خود مجلسى آمده است كه: برخى از دوستان من، تاريخ ولادت مرا با عدد ابجدىِ عبارت جامع كتاب بحارالانوار برابر يافته‏اند.
محاسبه ابجدىِ اين عبارت به قرار آتى است:
ج +ا+ م + ع + ك + ت +ا+ ب + ب + ح +ا+ ر +ا+ ل +ا+ ن + و +ا+ ر
+3 + 1 + 40 + 70 + 20 + 400 +1+ 2 + 2 + 8 +1+ 200 +1+ 30 + 1+ 50 + 6 +1+ 200 = 1037
در نمودارى كه خواهد آمد، سالشمار تأسيس تا انقراض سلسله صفويه و نيز جايگاه زمانى حضور مجلسى در دوران اين سلسله تعيين شده است.
بر اساس اين سالشمار، مشخص مى‏شود كه از دوران 228 ساله سلطنت صفوى، مجلسى تنها 73 سال آن را حضور داشته است. آغاز زندگى مجلسى 130 سال پس از تأسيس دولت صفوى و پايان آن 25 سال پيش از انقراض آن است. بنابراين مجلسى نه در ظهور و درخشش و اوج صفويان حضورى و نقشى داشته است و نه او را مى‏توان مسئول انحطاط پادشاهى صفوى در دوران 25 ساله پس از مرگش دانست. او در سال آخر سلطنت شاه عباس اول به دنيا آمد، در سالهاى آغازين سلطنت شاه عباس دوم به نوجوانى پانهاد، در زمان جلوس شاه سليمان بر تخت سلطنت 40 ساله بود، در 61 سالگى شيخ‏االاسلام اصفهان شد و تا پايان عمر به مدت 12 سال اين سمت را داشت كه 5 سال از آغاز سلطنت تقريبا 30 ساله شاه سلطانحسين صفوى را نيز شامل مى‏شود. در دوران حضور مجلسى، شاه سلطانحسين مردى گرچه ضعيف‏النفس اما اهل پرهيزكارى و تقوا بود و با مرگ مجلسى، درباريان بر او مسلط شدند و از وى انسانى شرابخوار و عياش ساختند كه بى‏كفايتى و هوسرانى او مَثَل است.
ص 49
اين اطلاعات اوليه، بسيارى از شبهه‏ها را درباره ميزان حضور و نقش مجلسى در حكومت صفوى از ميان مى‏برد. واقعيت نيز اين است كه اگر قرار باشد قضاوتى درباره عملكرد مجلسى در ارتباط با صفويان داشته باشيم، نخست اين واقعيتهاى زمانى را بايد در نظر بگيريم و سپس در آن محدوده خاص، سالهاى كودكى و تحصيل او را كنار بگذاريم و پس از اين مرحله، از دوران نقش آفرينى و تأثيرگذارى او آغاز كنيم و با بررسى ديدگاههاى عالمان شيعى صفوى و فضا و زمان و موقعيتهاى حاكم، به قضاوت كنشها و واكنشهاى مجلسى بپردازيم.
به همين خاطر، مهمترين اطلاعات موجود را به ترتيب از كودكى تا در گذشت و پس از درگذشت مجلسى بر اساس سير تاريخى كنار يكديگر مى‏گذاريم و با اين اطلاعات، ميزان دقت نقدها و ستايشها را درباره مجلسى مى‏سنجيم.
8. دعاى پدر
احمدبن آقا محمدعلى بهبهانى در مرآت الاحوال جهان‏نما مى‏نويسد: برخى از افراد موثق، از مولا محمدتقى مجلسى ـ رحمت الله عليه ـ پدر بزرگوار علامه مجلسى برايم نقل كرده‏اند كه گفت: در شبى از شبها، پس از به پايان رساندن نماز شب و برنامه‏هاى عبادى، حالتى برايم پديد آمد كه از آن حالت دريافتم كه اگر در اين هنگام هر حاجت و درخواستى از خداوند داشته باشم اجابت خواهد كرد. انديشيدم كه چه درخواستى از امور دنيا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمايم كه ناگاه صداى گريه محمدباقر از گهواره‏اش بلند شد. بيدرنگ گفتم: پروردگارا! به حق محمد و آل محمد اين كودك را مروج دينت و ناشر احكام پيامبر بزرگت قرار ده و او را به توفيقهايى بى‏پايان نايل گردان.1
9. مشهورترين استادان مجلسى
آن‏گونه كه از سخن مجلسى و گزارش همعصرانش و نيز تصريح برخى از عالمان معاصر مجلسى برمى‏آيد، وى شيفته مطالعه و تحصيل بوده و علوم عقلى و نقلى را نزد استادان متعدد فراگرفته و سپس بررسى و پژوهش در علوم حديث را محور كار خود قرار داده است.
وى در مقدمه كتاب مشهور خود بحارالانوار چنين مى‏نويسد: من در ابتداى جوانى به فراگيرى همه گونه‏هاى دانش عشق مى‏ورزيدم و شيفته به دست آوردن ميوه‏هاى درخت دانش بودم و به فضل خدا به بوستانهاى علم راه يافتم و بر دانشهاى درست و نادرست وقوف پيدا كردم، تا آن‏كه آستينى پربار از ميوه‏هاى گوناگون و دامنى پر از گلهاى رنگارنگ فراهم ساختم، از هر آبشخورى جرعه‏اى سيراب كننده نوشيدم و از هر خرمنى خوشه‏اى بى‏نياز كننده برگرفتم. آن گاه به نتايج و غايات اين دانشها انديشيدم ... و سرانجام به فضل و الهام خدا دانستم كه زلال دانش اگر از چشمه‏سار پاك وحى به دست نيايد، سيراب نمى‏كند و حكمتى كه برخاسته از ناموس دين نباشد، گوارا نيست.2
ملا محسن فيض كاشانى عالم علوم عقلى و نقلى و شاگرد و داماد ملاصدرا در اجازه حديثىِ خود به مجلسى، او را جامع علوم عقلى و نقلى مى‏داند و شيخ حر عاملى ـ صاحب كتاب مشهور ...وسائل الشيعه... ـ تصريح مى‏كند كه او انديشه‏هاى خود را در راه فراگيرى همه علوم به ويژه دانش حديث و دانش فقه به كارگرفته است.
مشهورترين و تأثيرگذارترين استاد مجلسى پدر او ـ ملا محمدتقى مجلسى ـ است كه خود علوم گوناگون را از شيخ بهائى و استادان ديگر فراگرفته است.
از استادان علوم عقلى وى آقا حسين خوانسارى فيلسوف بزرگ آن زمان رانام مى‏برند. استاد رياضى وى نيز بايد قطب‏الدين لاهيجى باشد و مجلسى خود تصريح مى‏كند كه رياضى را نزد استاد خوانده است. به نظر مى‏رسد كه مجلسى در نزد ملا محمدصالح مازندرانى شوهر خواهر خود نيز آموزشهايى ديده است.
ديگر كسانى كه از آنها به عنوان استادان مجلسى نام مى‏برند بيشتر، كسانى هستند كه به وى اجازه نقل حديث داده‏اند و دادن اجازه نقل حديث به كسى به معنى شاگردى آن كس نسبت به اجازه دهنده نيست.
از قراين چنين برمى‏آيد كه آموزش مجلسى نزد استادان گوناگون در حدود بيست و پنج سالگى و در زمان حيات پدر پايان يافته و وى در روزگار پدر (پيش از سى سالگى) نيز از شهرت علمى برخوردار بوده است. اما مسلم اين‏كه وى اهل مطالعه، بررسى و پژوهش بوده و حتى از آخرين بررسيها و پژوهشهاى روزگار و دستاوردهاى معاصران بهره مى‏جسته و دانش خود را به روز و به هنگام نگاه مى‏داشته و از حرفهاى تازه زمان خود آگاهى مى‏يافته است. همچنين او با عالمان روزگار خود به طور جدى رفت و آمد داشته و از آنان در حل مشكلات علمى يارى مى‏گرفته است.
مجلسى حتى برخى بخشهاى تورات را به عبرى نزد يكى از پزشكان يهودى يا مسيحى اصفهان خوانده و آن پزشك مورد اعتماد و اطمينان او بوده است.

پاورقي
1- حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه سيد جعفر نبوى، ص 57.
2- ترجمه آقاى حسن طارمى (بااندك تصرف) در ص 15 كتاب علامه مجلسى.