عین الحیاة
نام کتاب: عينالحيات
نام نويسنده: علامه، ملا محمد باقر مجلسى رحمة الله
پيشگفتار
1. عين الحيات در يك نگاه
عينالحيات كتابى است فارسى در اخلاق و عرفان اسلامى شيعى اثر عالم نامدار اواخر دوران صفوى ملا محمدباقر مجلسى (متولد سال 1037 و در گذشته به سال 1110 ه.ق). اين كتاب ترجمه و شرح سفارشها و توصيههاى اخلاقى پيامبر اكرم (ص) به ابوذر غِفارى صحابى معروف آن حضرت است. نثر كتاب در بيشتر بخشها از نمونههاى نثر ساده و روان دوران صفوى است و شرحها عمدتا شامل نقل ترجمه روايات پيامبر و امامان معصوم درباره هر موضوع مىشوند. هدف مؤلف آن بوده است كه با اين كتاب، مردم عادى و غير متخصص را با عرفان اسلام اصيل آشنا سازد و آنها را از گرايش به عرفانهاى آميخته با عناصر مسيحى، بودايى، يونانى، هندى، مانوى، زرتشتى و تسنن بازدارد و به عرفان در تشيع ناب سوق دهد؛ عرفانى كه در آن، شريعت و طريقت يكى مىشوند، دنيا و آخرت به همزيستى مىرسند و خلق و مخلوق و زن و فرزند و دوست مىتوانند به جاى آنكه حجاب حق باشند، به عنوان جلوه حق و وسيله قرب حق به كار آيند؛ عرفانى كه در آن، سالك خوش مىزيد، خردمندانه مىانديشد، عالمانه مىنگرد، زيبايى مىآفريند و مسند حكومت و مكنت و پهنه مبارزه و نبرد به همان اندازه مركب سلوك اوست كه زمين فقر و مسكنت و محراب عبادت؛ عرفان بندگى، زندگى و سرزندگى، نه عرفان دريوزگى، درماندگى و واپسماندگى؛ عرفان تعالى و ستيز، نه عرفان خوارى و گريز؛ عرفانى كه در آن، عشقورزى با همسر، مهرورزى با فرزند و شادى آفرينى در قلب مؤمن، گاه با ثواب برترين ذكرها و مقبولترين توبهها و استغفارها برابرى مىكند.
2. نياز عصرها و نسلها
عين الحيات از زمان تأليف (سال 1073 ه.ق) تا به امروز بارها و بارها نسخه بردارى شده و به طبع رسيده است. توجه مردم به اين كتاب نشانه نياز عصرها و نسلها به كتابهايى در اين زمينه است ضمن اينكه عينالحيات در نوع خود كتابى نسبتا جامع و خواندنى در اخلاق و عرفان شيعى و حاوى بخش عمده از رواياتى اخلاقى است كه كاربردهاى بسيار در زندگى انسانها دارند.
البته آثارى كهن همانند عينالحيات را مىتوان با تلخيص، تكميل، بازنوشت و تنظيم جديد به صورت آثارى مناسب و متناسب با زبان روز و مخاطبان گوناگون درآورد اما اين نكته را نيز بايد در نظر گرفت كه در بسيارى از موارد، يكى از عوامل جاذبه يك كتاب و گرايش مردم به آن، نوع نثر و شيوه نگارش آن و به ويژه گونهاى ارتباط عاطفى، ذهنى و قلبى است كه ميان نويسنده يا متن با مخاطب آن برقرار مىشود. به همين خاطر آگر آن اثر به وسيله شخصى بازنويسى شود كه نتواند خواننده را همانند شخص اول با خود همدل سازد، نيمى از عناصر اقبال مخاطب كه همان جاذبه، ملاحت، صفا و بىپيرايگى متن است از ميان خواهد رفت.
3. چرا تصحيح جديد؟
نسخههايى از عينالحيات كه امروزه در بازار كتاب عرضه مىشوند، بىاستثنا حاوى شمارى سرسامآور از تحريف، دستكارى و افتادگى در اين كتاباند. در زمانى، يكى از نسخههاى خطى عينالحيات كه معلوم نيست چند نسل كتابت با دستنوشت مجلسى فاصله داشته و حاوى چه اندازه تغيير و حذف بوده، مبناى يك چاپ سنگى قرار گرفته است كه خود نيز خالى از تغييرهاى تازه نيست. با ظهور چاپ حروفى در ايران، نسخه يا نسخههايى حروف چينى شده و حاوى تغييرات جديد از اين چاپ سنگى، پديد آمده است. از اين پس، هر نسخه از روى نسخه قبلى حروفچينى مىشود و حذفها و تغييرهاى تازه در آن پديد مىآيد. حتى در زمانى، يكى از ناشران عمدا در عينالحيات دست برده و برخى بخشهاى آن را به گونهاى ناشيانه و ناكارآمد تغيير داده و زبان آن را به گمان خود سادهتر كرده است. به همين خاطر است كه صرف نظر از فاصله متنهاى فعلى با متن اصلى عينالحيات، در مطالعه برخى بخشهاى اين كتاب در نسخههاى رايج، به بخشهايى نامفهوم يا ناقص برمىخوريم كه گاه كاملا خلاف مقصود را مىرسانند يا حتى گاه به صورتى مضحك جلوه مىكنند.
يك بررسى آمارى در مقايسه متون بازارى عينالحيات با متن اصلى و متن تصحيح شده آن به روش علمى، نشان مىدهد كه حدود هفت هزار كلمه اختلاف ميان اصل كتاب و آنچه به مردم عرضه مىشود وجود دارد.
حتى در بررسى يكى از نسخهها كه مدعى مقابله بخشى از كتاب با دستخط مجلسى بود، مشاهده شد كه در همين بخش نيز كار به صورتى ناقص انجام يافته است.
اينها بود كه ما را ناگريز به تصحيح علمى عينالحيات كشاند؛ كارى وقتگير، پرزحمت، پرهزينه و انديشهبر كه نيازمند فعاليتى گروهى و سازمان يافته است.
در هر حال تصحيح حاضر براساس بخشى از دستخط مجلسى از اين كتاب و نيز 5 نسخه خطى ديگر از كهنترين نسخههاى موجود عينالحيات، به روش گزينش ضبط اكثر و اقدم نسخهها فراهم آمده و بجز در چند كلمه كه ترديد بود و به آن اشاره شده است، با متن اصلى مؤلف تفاوتى ندارد.
تفصيل روش تصحيح اين كتاب در گفتار دوم از سخن مصحح با عنوان روش تصحيح علمى آمده است و ضمن نقد روشهاى ديگر، به اثبات اين روش مىپردازد.
4. پانوشتهاى توضيحى
كتاب حاضر گرچه براى مخاطب عادى نوشته شده است اما به خاطر قدمت متن و ديگر نكاتى كه به آن اشاره خواهد شد، نيازمند توضيح است و از آن فراتر، ترويج اينگونه كتابها در زمان ما بدون توضيح و شرح و نقد لازم، چندان به صلاح نيست. به همين دليل پانوشتهايى توضيحى براساس سطح سواد و معلومات مخاطب عادى به كتاب افزوده شده است كه موارد زير را در برمىگيرد:
1) معانى لغات، تعبيرات و اصطلاحات فنى دشوار براى خوانندهاى با سطح سواد و اطلاعات متوسط.
2) ترجمه عبارات عربى و ارائه مآخذ آنها، و ترجمه آيات و ذكر نشانى آنها در قرآن كريم و نيز نشانى مآخذ اشعار.
3) توضيح اعلام تاريخى، جغرافيايى، علمى، دينى،...
4) توضيح برخى رواياتى كه پرسش برانگيز است.
5) توضيح برخى ديدگاههاى مؤلف.
6) نقد و بررسى برخى ديدگاههاى مؤلف كه در زمان ما نيازمند بازنگرى است.
در ارائه پانوشتها بنا بر حداكثر اختصار بوده است و براى اينكه مخاطب اين امكان را داشته باشد كه كتاب را از هر جا مىتواند، باز كند و بخواند، برخى لغات دشوار در پاى صفحاتى متعدد معنى شدهاند. سعى شده است كه شروح و معانى در كوتاهترين و رساترين حد ممكن و در صورت امكان خالى از اصطلاحات فنى و تخصصى باشند و معانى و مفاهيم دشوار به زبانى ساده و قابل فهم بيان شود به گونهاى كه خواننده غير متخصص، بىتأمل يا با اندك تأمل بتواند مقصود متن را دريابد و مفاهيم مشكل را بفهمد.
5. نسخه پردازى
در نگارش متن، ضمن حفظ زبان مؤلف و شيوه تلفظ كلمات در نثر صفوى، رسمالخط زمان خود را مراعات كردهايم. همچنين براى يارى مخاطب در درست خواندن متن، كلمات و عبارات عربى و غيرفارسى و واژههاى دشوار فارسى، به گونهاى ساده و صحيح اعرابگذارى شدهاند و متن با علامتهاى لازم نقطهگذارى شده است. برخى اغلاط املايى مؤلف نيز اصلاح شده است (مانند اصلاح نمازگذاردن و برخواستن به صورت نمازگزاردن و برخاستن).
از آنجا كه ترجمه مجلسى از آيات و رواياتى كه در متن آورده، ترجمه تفسيرى است سعى شده است كه در حد ممكن و تا جايى كه سياق مطلب آسيب نبيند با درج پرانتز، مرز ترجمه و تفسير مشخص شود.
6. بازشناختى از مجلسى
مجلسى به نسبت خدماتش و به نسبت تأثيرگذارى آثارش بر نسلهاى آينده، ستايشها و نقدهايى بسيار برانگيخته است. شايد بتوان گفت كه درباره هيچ عالمى شيعى حرف و سخن به اين اندازه نيست. اغلب آثار و نوشتهها درباره مجلسى نيز خالى از موضعگيرى جانبدارانه يا مخالفانه درباره شخص، شخصيت و آثار او نيستند. از ديگر سو با همه اينها، شناخت عموم درباره مجلسى زياد نيست، ضمن اينكه بسيارى از آثارش هنوز تازه به تازه چاپ مىشوند و شمارگان آنها بالاست.
در گفتار اول از سخن مصحح با عنوان ملا محمدباقر مجلسى كوشش بر اين بوده است كه با توجه به بعضى نيازهاى زمان و برخى آگاهيهاى لازم، شناختى نزديك به واقعيت از جايگاه خانوادگى، اجتماعى، تاريخى و علمى مجلسى براى خواننده به دست آيد بىآنكه نقدهاى عمده و ذهنيتساز نسلهاى اخير نسبت به مجلسى ناديده گرفته شود، كارى غيرقابل دفاع توجيه شود، كارى قابل دفاع محكوم گردد يا همه ادعاهاى ناقدان يا هوادارانش به تأييد برسد.
در اين موارد نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه يكى از آفتهاى هر پژوهش علمى، عمل اجتماعى و تكاپوى حقجويانه، معصومانگارىِ شخصيتهاى غيرمعصوم است.
7. از براى حق صحبت سالها
ديرزمانى پيش، نگارنده را ميانهاى چندان با حديث نبود. همصحبتى با پيرى فرزانه كه شاگردان و دوستان خود را به ريشه ها و سرچشمهها حوالت مىداد و آنها را از جرعهنوشى آبهاى ناصاف دور از چشمهسارها برحذر مىداشت، نگاه هر جويندهاى را در شناخت اسلام، به افقهاى بيكران قرآن و سنت مىدوخت. تصحيح و توضيح اين كتاب، به پاس بخشى از منتى كه اوراست، تقديم به اوست، كه روانش همبزم زلالترين سرچشمهها باد.
س.ع.م. رفيعى
فروردين 1380 ه.ش
محرم 1422 ه.ق
گفتار اول: ملا محمدباقر مجلسى
1. در نگاه نخست
كثرت و حجم عظيم آثار مكتوب ملا محمدباقر مجلسى و تنوع آنها، حضور چشمگير او در عرصههاى پژوهش و تدريس دين و تأليف آثار دينى، فعاليتهاى وعظ، خطابه، قضاوت، سياست و امر به معروف و نهى از منكر، بودن او با مردم و در ميان عموم مردم، تأثير شگرف وى در سدههاى پس از خويش و شمار بسيار شيفتگان، ارادتمندان و ستايشگرانش از يك سو، و از سوى ديگر وجود خردهگيران، مخالفان و منتقدانش در ميان عالمان و جاهلان و صادقان و مغزضان در طى حدود سيصد و پنجاه سال، اين ذهنيت ابتدايى را براى پژوهشگر دينگرا پديد مىآورد كه اولا وى را مىتوان دانشمندى پرتلاش، دقيق، دردمند، خيرخواه، با شهامت و مردمگرا دانست؛ ثانيا از آنجا كه معصوم نيست ممكن است مرتكب خطا يا خطاهايى در كار علمى، اجتماعى يا سياسى خود شده باشد.
2. پيشفرضها
هر پديده را بايد در بستر زمان، مكان، محيط و شرايط خود بررسى و ارزيابى كرد: تصور كنيم اسلامگرايى را كه حدود 150 سال پس از تأسيس سلطنت صفوى ـ در زمان شاه عباس دوم ـ در اصفهان به سن آگاهى رسيده و در اوايل سلطنت شاه سلطانحسين ـ حدود 25 سال پيش از انقراض صفويه ـ در همان شهر از دنيا رفته است. او رسالت اصلى و مسئله روز خود را گردآورى منابع و مدارك پراكنده شيعى، استحكامبخشى و پيرايش مبانى عقيدتى شيعه و مبارزه با عارفنمايان، فلسفهمحوران و تحريفگران دين مىداند و در حد وسع خويش، خدمت به خلق و گشودن گرهى هر چند كوچك از كار مؤمنان را وجهه همت خود ساخته است.
اسلامگرايى ديگر در ميانه قرن بيستم ميلادى ـ حدود سيصد سال بعد ـ مىزيد، در اروپا تحصيل كرده، جامعهشناسى خوانده، با ديدگاهها و جنبشهاى ماديگرايانه آشنا بوده، نهضتهاى آزاديبخش و خيزشهاى اسلامى را به مطالعه نشسته و با روشنفكران مذهبى دمخور و با سنتگرايان آشناست. او رسالت اصلى و مسئله روز خود را اين مىداند كه ذهنيت بد جوانان را نسبت به دين از ميان ببرد، پيرايهها را از اسلام بزدايد، شيعه را به عنوان يك حزب پيشرو، آزاديخواه و مبارز مطرح كند، چهرههاى شاخص تشيع را به عنوان رهبران مبارز و سرافراز يك جنبش انقلابى رهايىبخش، و مفاهيم، مبانى عقيدتى و دستورهاى اجرايى آن را به عنوان يك ايدئولوژى چپ مترقى در ميان نسل جوان جا بيندازد و جانهاى مشتاق آنها را از گرايش به مكتبهاى مادى به دنياى اسلام ناب ببرد. در اين راه نيز در صورت لزوم با عالمنمايان تحريفگر و عوامفريب از سويى و غربزدگان ناآگاه و خودباخته از ديگر سو مىستيزد.
بيگمان نبايد توقع داشت كه اين هر دو در همه زمينهها همانند يكديگر بينديشند و عمل كنند، يا دومى اولى را نقد نكند، ضمن اينكه نقاط مشترك بسيارى ميان اين دو مىتوان يافت: هر دو مشتاق اسلام و تشيعاند؛ هر دو دردمندى را تجربه كرده و براى خويش قائل به رسالتى هستند؛ هر دو به بازشناسى و بازپيرايىِ مذهب از عناصر خارجى دست مىزنند و هر دو در نظامى كه متظاهر به اسلام است تحصيل، تدريس، تأليف و تبليغ مىكنند. هيچ يك از آنها نيز در تشخيص اهداف، در قضاوتها، در مخالفتها و موافقتها، در پژرهشها و در عملكردهاى خويش از نقض و خطا برى نيستند.
به همين نحو تصور كنيم عالمى را در نيمه دوم قرن بيستم با دغدغهها و آگاهيهاى يك عالم آگاه به زمان كه به بازانديشى مبانى عقيدتى و بازخوانى كتاب آسمانى و بازگشت به قرآن بهاى ويژه مىدهد و آن را رسالت اصلى خود مىداند. او مىخواهد دين استدلالى و استدلال دينى را فراراه دينداران و متوليان مذهب قرار دهد. از سويى شايد بتوان گفت يكى از بزرگترين مفسران قرآن و داراى ارزشمندترين اثر تفسيرى است، از ديگر سو بيشترين تخصص، دقت و استادى را در فلسفه اسلامى دارد. در كنار اين دو، در حد و قواره يك محدث تمام عيار و حديثشناس خبره، بر احاديث و روايات شيعه و سنى و سنجش و ارزيابى آنها مسلط است. طبيعى است كه چنين شخصى بتواند در مواردى، نقدهايى جدى و اشكالهايى وارد، بر ديدگاههاى عالم بزرگ سيصد و پنجاه سال پيش بگذارد؛ نقدها و اشكالهايى كه نه از جهت فلسفى، نه از نظر قرآنى و نه از نظر روايى نتوان پاسخى براى آن يافت، ضمن اينكه همين شخص نيز وجوه مشترك بسيارى با وى دارد و همو نيز جايزالخطاست.
نگاهى دوبهدو و از بيرون به اين سه پديده نشان مىدهد كه هر دوتاى آنها حلقههايى متوالى، يا متوازى و مكمل از يك زنجيره، يا مراحلى از يك فرايند تكاملى در تشيعاند و اين طبيعى است كه هر حركت تكاملى، عناصرى از مرحله پيشين دستمايه وجود مراحل بعدى قرار گيرد و نفى، حذف، تغيير، نقد، تفسير يا تكميل مرحله قبل، عامل حركت، پيشرفت، تحول يا تكامل مراحل بعد باشد. حتى دو عنصر همزمان نيز با تأثير و تأثر متقابل، يكديگر را به سوى تصحيح و تكميل خواهند برد.
بر مبناى پذيرش اين ديدگاه است كه با هدف درك فضا و شرايط زندگى و آگاهى از ذهنيتها و زمانه ملا محمدباقر مجلسى، به بررسى كوتاه زندگى او مىپردازيم. در اين بررسى، پيشينه، سوابق و نكات برجسته و درخشان زندگى و فعاليتهاى او و تأثيرش بر آيندگان مطرح مىشود؛ براى مهمترين تهمتها و شبهههاى نادرست يا ناوارد پاسخى مىآيد، اگر پاسخ، توجيه يا محمل درستى براى برخى فعاليتهاى مورد نقد اوست، آورده مىشود و اگر نيست، حمل بر سادگى، ضعف، نقص يا خطاى بشرى مجلسى مىگردد.
اين اعتقاد را نيز داريم كه اموات به ويژه ارواح بزرگ، سپاسگزار، دعاگو و پشتيبان كسى خواهند بود كه خطاى آنها را به آيندگان بشناساند و نسلهاى بعد را از پيروى لغزش گذشتگان بازدارد.
اگر اينان خود زنده بودند نيز چنين مىكردند.
3. خاندان مجلسى
خاندان مجلسى چه از طرف اجداد و نياكان پدرى و مادرى و چه از سوى فرزندان و نوادگان پسرى و دخترى از پرشمارترين، مشهورترين و تأثيرگذارترين خاندانهاى ايرانى است. در ميان اين خاندان، به ويژه در چند سده اخير، هرچه مىنگريم با چهرههايى سرشناس از تاريخ دانش و دين ديدار مىكنيم. از اين خاندان مردان و زنانى برخاستهاند كه تاريخِاسلام و تشيع در هيچ يك از دودمانهاى بزرگ مسلمان سراغ ندارد. كسانى كه با تأليفها و آثار ارزنده خويش يا با حركتهايى كه آفريدهاند، تأثير بسيارى در گسترش علوم عقلى، نقلى و ادبى به فارسى و عربى داشتهاند يا منشأ خدماتى سياسى، اجتماعى و فرهنگى به جهان اسلام و نيز مذهب شيعه بودهاند.
مشهورترين جد اعلاى مجلسى، حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (334 يا 336 ـ 403 ه.ق) مشهور به حافظ ابونعيم يا حافظ اصفهانى از علماى مشهور قرن چهارم است كه اغلب او را از دانشمندان اهل سنت مىدانند اما تحقيق نشان مىدهد كه شيعه بوده ولى اين را اظهار نمىكرده است.
نام كامل او احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسى بن مهران اصفهانى است. مهران نخستين فرد از خاندان مجلسى است كه نامى از وى ديده مىشود. وى پس از آنكه اسير مسلمانان شد، به بردگى عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر بن ابىطالب در آمد و اسلام را پذيرفت.1
حافظ ابونعيم اصفهانى داراى تأليفاتى است كه مهمترين آنها عبارتاند از: حليه الاولياء، تاريخ اصفهان، دلائل النبوه، ما نزل من القرآن فى اميرالؤمنين و...
شروع پاورقي
1- عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينب (س) و فرزند جعفر طيار برادر حضرت على (ع) است.
پايان پاورقي
لقب حافظ براى او از اين روست كه وى از محدثان بزرگ و حافظان حديث بوده است. او در اصفهان مدفون است.
پدربزرگ اديب و دانشمند مجلسى مولى مقصودعلى نام دارد كه از مروجان مذهب تشيع است. وى شعر مىسرود و به سبب بيان زيبا و خوش مجلس بودن، به مجلسى شهرت داشت. به همين خاطر در شعر نيز مجلسى تخلص مىكرد. از اين پس بود كه مجلسى لقبى براى اين خاندان شد.
مادر پدر مجلسى ـ يعنى همسر مولى مقصودعلى ـ زنى پارسا، عارف و صالح بوده است.
سرگذشتنامههاى مجلسى از وى حكايتى نقل مىكنند حاكى از اينكه وى فرزندان خود را مناعت طبع مىآموخته و بانويى فهيم و دورانديش بوده است.
مادر اين بانو، دخت دانشمند و صالح مولى كمالالدين درويش محمد اصفهانى است.
درويش محمد، استاد گروهى از بزرگترين علماى عصر بوده و آنان از وى اجازه نقل حديث دارند.
وى نخستين كسى است كه در دولت صفويه اقدام به انتشار حديث كرد.
درويش محمد اصفهانى فرزند شيخ حسن نطنزىِ عامِلى است. وى از شاگردان شهيد ثانى و محقق كَرَكى و يكى از چهار دانشمند لبنانى است كه در آغاز دوران صفوى از جبل عامِل لبنان به ايران كوچ كردند. وى در نطنز اقامت گزيد و در همان جا نيز مدفون است. وى را صاحب كراماتى مىدانند و مدفنش مورد توجه مردم است.
تا آنجا كه سرگذشتنامهها نشان مىدهند، همه اجداد پدرى و مادرى مجلسى، چه مرد و چه زن، همگى عالم و عارف و زاهد و روشنبين بودهاند.
در اين ميان، ملا محمدتقى مجلسى و همسرش بيشترين تأثير را در زندگى علمى و اخلاقى فرزندشان محمدباقر مجلسى داشتهاند. از ملا محمدتقى مجلسى جداگانه سخن خواهيم گفت.
از فرزندان دخترى و پسرى ملا محمدتقى و ملا محمدباقر مجلسى نسلى پديد آمدهاند كه تنها به ذكر نام برخى از نامدارترين آنها بسنده مىكنيم: ـ ميرزا محمدرضا مجلسى (پسر ملا محمدباقر مجلسى؛ فقيه، مفسر، محدث، اديب، شاعر، متخلص به رضا و مشهور به رضا اصفهانى، صاحب ديوانى به همين نام).
ـ ميرزا عبدالله مجلسى (پسر ملا محمدباقر مجلسى؛ فاضل، اديب، شاعر، متخلص به ذره و مشهور به ذره اصفهانى؛ صاحب ديوانى به همين نام).
ـ مير عبدالباقى خاتونآبادى (نواده دخترى مجلسى؛ از بزرگترين علماى اصفهان؛ استاد علامه بحرالعلوم؛ متوفا به سال 1027 يا 1208 ه.ق در اصفهان)
ـ ميرمحمدحسين خاتونآبادى (فرزند ميرعبدالباقى، مشهور به ميرمحمدحسين اصفهانى؛ يك از چهار عالم بزرگ ايرانى در زمان خويش؛ صاحب تأليف؛ متوفا به سال 1231 يا 1232 ه.ق در اصفهان).
ـ ملا محمدتقى الماسى (نوه پسرى ملا محمدباقر مجلسى؛ امام جمعه و جماعت؛ فقيه، عارف، زاهد، اديب، شاعر؛ متوفا به سال 1159 ه.ق در اصفهان).
ـ ميرزا حيدرعلى مجلسى (نوه پسرى ملا محمدتقى مجلسى؛ متبحر در علوم عقلى و نقلى؛ نويسنده كتاب انساب خاندان مجلسى و داراى آثارى ديگر؛ متوفا به سال 1214 ه.ق در اصفهان).
ـ آمنه، آمنه خاتون يا آمنه بيگم (خواهر مجلسى؛ عالم، فاضل، فقيه؛ صاحب شرحى بر الفيه ابن مالك و شرحى بر شواهد سيوطى؛ همسر عالم بزرگ ملا صالح مازندرانى. از نسل او دهها فقيه، محدث، فيلسوف، مفسر و عالم رجال پديد آمدهاند كه برخى در شمار بزرگترين مراجع و فقيهان بودهاند. از وى جداگانه سخن خواهد آمد).
ـ آقا هادى پسر ملا محمدصالح مازندرانى و آمنه خاتون (فقيه، مترجم قرآن، خوشنويس؛ داراى تأليفهايى بسيار در ادبيات، حديث، اصول، منطق، تفسير، فقه و كلام؛ صاحب ترجمهاى بر قرآن به همراه شأن نزول آيات؛ متوفا به سال 1120 ه.ق در اصفهان).
ـ آقا محمدباقر بن محمداكمل اصفهانى مشهور به آقا، آقاى مطلق، استاد اكبر، استاد كل، استاد الكل فى الكل و وحيد بهبهانى (از خاندان بهبهانى كه همگى از نوادگان ملا صالح مازندرانى و آمنه خاتوناند؛ زنده كننده روش اجتهاد و پرچمدار مبارزه با اخباريان؛ استاد بزرگترين مجتهدان زمان خود همانند علامه بحرالعلوم، ميرزاى قمى، ملا مهدى نراقى، ميرزا مهدى شهيد خراسانى، ميرزا محمدمهدى شهرستانى، شيخ جعفر كاشفالغلطاء، آقا سيد على مشهور به صاحب رياض، حجتالاسلام شفتى، حاج محمدابراهيم كرباسى و شيخ ابوعلى حائرى؛ مرجع مطلق زمان خويش؛ داراى تأليفهاى بسيار در فقه، اصول، كلام، تفسير، حديث، درايه، رجال و غير آنها به فارسى و عربى؛ درگذشته به سال 1205 ه.ق در كربلا).
ـ آقا محمدعلى بهبهانى (فرزند وحيد بهبهانى؛ نابغهاى در علوم زمان خود؛ مسلط بر عقايد و فقه اديان و مذاهب اسلامى و غيراسلامى؛ استاد برخى از شاگردان پدرش از جمله علامه بحرالعلوم؛ داراى تأليفهايى ارزشمند؛ پرچمدار مبارزه فكرى و عملى با تصوف و خرافات و بدعتها؛ اجراكننده حدود؛ بىاعتنا به پادشاهان معاصر خويش و مخالف آنها (كريمخان زند، آغامحمدخان قاجار و فتحعليشاه قاجار)؛ متوفا به سال 1216 ه.ق در كرمانشاه).
ـ سيد محمدمهدى طباطبايى بروجردى مشهور به بحرالعلوم (از خاندان طباطبايى بروجردى كه همه از نوادگان دخترى ملا محمدتقى مجلسىاند؛ از عالمان پارسا و كمنظير در علوم معقول و منقول به ويژه فقه، اصول، تفسير، حديث، رجال، شعر و ادب؛ سرآمد شاگردان وحيد بهبهانى؛ داراى مرجعيت در زمان حيات استاد خويش و پس از آن؛ داراى تأليفهاى ارزشمند در فقه، اصول، تاريخ و رجال؛ مورد احترام و علاقه شيعيان و غيرشيعيان مسلمان و غيرمسلمان؛ گويند يكى از معدود كسانى است كه در تشرف آنها به خدمت امام عصر (عج) ترديد نيست؛ متوفا به سال 1213 ه.ق در نجف اشرف).
ـ سيد على طباطبايى مؤلف كتاب مشهور رياض المسائل و معروف به صاحب رياض (از نوادگان دخترى ملا محمدتقى مجلسى از آمنه بيگم؛ از فقهاى بنام و مجتهدان طراز اول در نيمه نخست قرن سيزدهم ه.ق متوفا به سال 1231 در كربلا. وى پدر آقا سيد محمد طباطبايى است كه به خاطر فتواى جهاد با روس به آقا سيد محمد مجاهد معروف شد).
ـ آيتالله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى مرجع تقليد معاصر (وى يكبار در زمان رضاشاه به خاطر شركت در مجلسى كه در آن سخن از شيوه برخورد با رضاشاه پهلوى و مبارزه با او به ميان مىآيد، دستگير، به تهران تبعيد و سپس زندانى مىشود و پس از آزادى به بروجرد باز مىگردد؛ 16 سال تمام مرجع تقليد بلامنازع بود؛ داراى تأليفها و خدمات بسيار در احيا و انتشار كتاب، بناى مساجدى بزرگ در ايران و اروپا، تأسيس مدارس بزرگ علمى در نجف، قم و كرمانشاه؛ درگذشته به سال 1380 ه.ق (1340 ه.ش) در قم).
ـ سيد هبهالدين شهرستانى (از خاندان بزرگ شهرستانى كه همگى از نوادگان دخترى ملا محمدتقى مجلسى از آمنه بيگماند؛ متولد 1301 ه.ش درسامراست. پس از رسيدن به درجه اجتهاد به بررسى علل عقبماندگى ملل مسلمانان و رمز پيشرفت غريبان پرداخت و روزنامهها و مجلات كشورهاى غربى را مطالعه مىكرد، آن هم در زمانى كه آموختن زبان خارجى و مطالعه نشريه، بدعتى در عالم روحانيت شمرده مىشد. در 27 سالگى مجله العلم را تأسيس كرد كه دو سال بعد توقيف شد. سپس به تأسيس مدارس اصلاح و اسلام براى تربيت فرزندان مسلمانان عراق پرداخت. پس از آن به هند، يمن و عربستان سفر كرد و در آنها به تأسيس انجمنهاى دينى همت گماشت. در جنگ جهانى اول، در صف مجاهدان عراق عليه استعمار انگليس قرار گرفت. در زمان فيصل اول با لباس روحانى شيعه وزير فرهنگ عراق شد و خدماتى ارزشمند كرد. رياست ديوان تميز و نمايندگى مجلس شوراى ملى عراق از ديگر فعاليتهاى اجتماعى و سياسى اوست. حدود يكصد اثر ارزشمند به فارسى و عربى دارد كه همه در جهت تطبيق اسلام با علوم و نيازهاى روز و با نگاه به اسلام و دين تأليف يافتهاند. وى به سال 1386 ه.ق در كاظمين وفات يافت).
امروزه نيز خاندانهايى با نام خانوادگى مجلسى، آل آقا، آقا بهبهانى، طباطبايى بروجردى، موسوى شهرستانى و نامهايى ديگر در ايران و خارج از ايران، همگى به نحوى با ملا محمدتقى و ملا محمدباقر مجلسى در پيوندند.
4. پدر مجلسى: ملا محمدتقى مجلسى (مجلسى اول)
ملا محمدتقى مجلسى اصفهانى (1003 يا 1004 ـ 1070 ه.ق) پدر مجلسى كه به مجلسى اول شهرت دارد از نامدارترين رجال علمى اواسط دوران صفوى است.
مجلسى از وىگاه با عنوان پدر علامهام و همواره با عناوينى احترام آميز ياد مىكند. به همين خاطر او را علامه مجلسى اول نيز مىنامند.
استادان و معاصران ملا محمدتقى مجلسى با عناوينى ستايشبرانگيز، حاكى از زهد و تقوا و مراتب علمى و فقهى و فضيلتهاى اخلاقى از وى ياد مىكنند.
دو تن از نامدارترين استادان وى عبارتاند از شيخ بهاءالدين محمد عاملى معروف به شيخ بهائى (در گذشته به سال 1030 يا 1031 ه.ق) و ملا عبدالله شوشترى (متوفا به سال 1021 ه.ق) كه هر دو از درس آموختگان حوزه جبل عامل بودهاند. ملا عبدالله شوشترى كسى است كه هيچ يك از مقامها و منصبهاى دينى را در عهد صفوى نپذيرفت. با اين حال بيشترين نقش را در نشر حديث و فقه داشت، به طورى كه هنگام ورود وى به اصفهان، شمار طالبان علوم دينى به پنجاه نمىرسيد اما چون درگذشت، بيش از هزار نفر از فضلا و طلاب در اصفهان درس مىخواندند. شيخ بهائى نيز مشهورتر از آن است كه نيازى به معرفى وى باشد. از شاگردان شهيد ثانى است. وى پس از ورود از لبنان به ايران به درس و تحقيق و تدريس ادامه داد و سالها شيخالاسلام اصفهان بود. صاحب تأليفاتى بسيار در علوم مختلف دينى، ادبى و غير آنهاست.
ملا محمدتقى مجلسى آثارى ارزشمند از خويش به جا نهاده است. كتاب روضه المتقين او شرح عربى و لوامع صاحبقرانى شرح فارسى من لا يحضرهالفقيه شيخ صدوقاند كه يكى از كتب اربعه شيعه به شمار مىآيد. اين دو كتاب، جوينده را در فهم بسيارى از موارد مبهم من لا يحضره الفقيه يارى مىرسانند. كتابها و رسالههاى ديگرى نيز در فقه از وى به يادگار مانده است.
يكى از جنبههاى مورد توجه در زندگى ملا محمدتقى مجلسى كوشش وى براى رياضت و تهذيب نفس و پرداختن به صفاى باطن و پالايش روح بوده است به گونهاى كه گفتهاند كسى از معاصرانش در اين زمينه به پاى او نمىرسيده است. به همين خاطر كرامات، مكاشفات و رؤياهايى صادق و ديدارى با امام عصر (عج) در زندگى وى رخ داده كه برخى از آنها منشأ خدمتى و تحولى در دانش شيعى است.
وى در سفرى به نجف اشرف داشت سالى را در آنجا به رياضت و خودسازى بپردازد.
شبى اميرمؤمنان على (ع) را در خواب مىبيند و آن حضرت به او مىگويد كه در اينجا توقف مكن و به اصفهان روانه شو كه وجود تو در آنجا سودمندتر است. در اين سال شاه عباس دوم مىميرد و صفى ميرزا (شاه سليمان) به جاى او جلوس مىكند و فتنهها رخ مىنمايد. بايد كه تو در اصفهان باشى و به امور هدايت مردم بپردازى. تو مىخواهى تنها به درگاه خدا بيايى و حق تعالى چنين مقدر كرده است كه به بركت تو هفتادهزار كس به درگاه او بيايند.
چنين نيز مىشود. محمدتقى مجلسى به اصفهان باز مىگردد و در همان سال شاه عباس دوم در سفر مازندران فوت مىكند و شاه سليمان به جاى او مىنشيند.1
محمدتقى مجلسى در روضه المتقين، آنجا كه به يادكرد استاد خود شيخ بهائى مىپردازد، انگيزه پرداختن خويش را به بررسى و شرح احاديث من لا يحضره الفقيه چنين توضيح مىدهد: اين شرح نيز از بركت فرموده او {شيخ بهائى است زيرا او را در خواب ديدم كه به من مىگويد: چرا به شرح احاديث اهل بيت ـ عليهمالسلام ـ نمىپردازى؟ گفتم: اين در شأن شماست و شما شايستگى اين را داريد. گفت: دوران ما سپرى شد. به آن كار بپرداز و مباحثات خود را سالى كنارگذار تا آن را به اتمام رسانى.
سپس مىافزايد: پس از اين رؤيا به خاطرم رسيد به اين امر بپردازم، و چون كارى بس بزرگ بود جرئتش را نداشتم. تا آنكه بيماريى سخت برايم رخ داد. وصيت كردم و به درگاه الهى نيايش و تضرع نمودم كه مرا ببخشايد و سپس بميراند.
در همين بيمارى حالتى در خواب و بيدارى براى وى پيش مىآيد و در آن امام حسن (ع)، امام حسين (ع) و امام سجاد (ع) را مىبيند. حضرت زينالعابدين (ع) به او مىفرمايد: از خدا طلب مرگ نكن چراكه زندگانيت سودمندتر است. وى پس از اين مكاشفه به طرز عجيبى بهبود كامل مىيابد و پس از دو رؤياى ديگر، عزم خود را بر شرح احاديث جزم مىكند. خود او مىافزايد: آن هنگام كه محصلان به درس و تحصيل اشتغال داشتند من دغدغه كنار نهادن تحصيل داشتم. اما از جانب منعم بخشنده، توفيق اين كار در تعطيلات نصيبم شد و نگارش آن همانگونه كه استادم شيخ بهائى ـ رحمت خدا بر او ـ گفته بود، در يك سال به انجام رسيد.
وى در پايان روضه المتقين مىنويسد: پس از آنكه كتابهاى متداول در اصول و كلام و فقه را خواندم، و هر آنچه علماى شيعه و غيرشيعه نوشتهاند، جزاندكى از آن را مطالعه كردم، عمرم را در تشخيص درست و نادرست اخبار و روايات سرور پيامبران، و امامان پاكنهاد ـ كه درود خدا بر همه آنها باشد ـ به كار بستم و در اين مدت طولانى كه بيش از پنجاه سال مىگذرد، در آنها به تفكر پرداختم، آنگاه برگزيده و خلاصه آن را بيان كردم.2
ملا محمدتقى مجلسى براى شرح زيارت جامعه كبيره انگيزه خود را مكاشفات، كرامتها، رويدادهاى خارقالعاده و رؤياهاى صادقى مىداند كه بر اثر خواندن اين زيارت براى وى پيش آمده است.
ملا محمدتقى مجلسى كسى است كه صحيفه سجاديه را بازيابى، بازشناسى و تصحيح كرده است و رواج و ترويج اين كتاب از عهد صفويه تاكنون مديون تلاش اوست. خود وى ماجراى دستيابى به اين كتاب را چنين شرح مىدهد: من در اوان بلوغ، بسيار در صدد كسب خشنودى و جلب رضايت خداوند بودم و جز به ياد او آرام و قرار نداشتم. تا آنكه در حالتى ميان خواب و بيدارى ديدم كه امام زمان ـ عليهالسلام ـ در مسجد جامع قديم اصفهان، در جايى كه اكنون محل تدريس بنده است ايستادهاند. ... گفتم: مولاى من! شرفيابى به حضور شما، هرگاه بخواهم برايم ميسر نيست. پس كتابى به من بدهيد تا بر طبق آن انجام وظيفه نمايم. جضرت ـ عليهالسلام ـ فرمود: براى تو كتابى به مولانا محمد تاج دادهام. برو كتاب را از او بگير. من در خواب آن كتاب را شناختم. از در مسجدى كه روبهروى ايشان بود به طرف دارالبطيخ (كه محلهاى در اصفهان است) رفتم. وقتى به شخص مزبور رسيدم و او مرا ديد، گفت: آيا امام زمان ـ عليهالسلام ـ تو را به جانب من فرستاده است؟ گفتم: آرى. آنگاه از جيبش كتابى قديمى بيرون آورد و برايم روشن شد كه همان كتاب دعاست. آن را بوسيدم و بر ديدهام نهادم و از نزد او به سوى امام زمان ـ عليهالسلام ـ رفتم. در اين حال به خود آمدم در حالى كه كتاب همراهم نبود.
وى مىافزايد: من براى نبود آن كتاب به گريه و زارى و استغاثه پرداختم تا آنكه صبح صادق فرا رسيد. هنگامى كه از نماز و تعقيبات آن فارغ گشتم به خاطرم رسيد كه مولانا محمد، همان شيخ بهائى است، و اينكه حضرت او را تاج ناميدند به خاطر شهرت وى در ميان علماست. وقتى به مدرسه وى كه در جوار مسجد جامع است رفتم، ديدم سيد صالح، امير ذوالفقار گلپايگانى در كنار ايشان صحيفه سجاديه را مىخواند و با ايشان مقابله مىكند. ساعتى نزد ايشان نشستم تا كارشان پايان يافت. ظاهرا مقابله آنها در سند صحيفه بود اما به خاطر اندوهى كم داشتم، گفتوگوهاى آنها را نفهميدم. سپس در حالى كه مىگريستم رو به شيخ محمد {شيخ بهائى {كردم و رؤياى خود را براى او گفتم و براى نبود كتاب گريه كردم. شيخ محمد گفت: تو را به علوم الهى و معارف يقينى و همه آنچه همواره در پى آنى، بشارت مىدهم. اما دلم آرام نگرفت.
و اضافه مىكند: در حالى كه مىگريستم و در فكر بودم به ذهنم رسيد به همان سويى كه در خواب رفته بودم بروم. وقتى به دارالبطيخ رسيدم، مردى صالح را ديدم كه نامش آقاحسن و ملقب به تاجا3 بود. هنگامى كه نزد او رسيدم، بر او سلام كردم. گفت: فلانى! كتابهاى وقفى كه نزد من است، هر طلبهاى كه آن را مىگيرد، به شرايط وقف عمل نمىكند. اما تو به آن عمل مىكنى. بيا و اين كتابها را ببين و هرچه احتياج دارى، بردار. با او به كتابخانهاش رفتم. اولين كتابى كه به من داد، همان كتابى بود كه در خواب ديده بودم. پس شروع به گريه و زارى كردم و گفتم: همين كتاب مرا بس است. و در خاطرم نيست كه حكايت خوابم را برايش بازگو كردم يا نه.
و ادامه مىدهد: سپس نزد شيخ محمد آمدم و شروع به استنساخ، مقابله و تطبيق آن با نسخهاى كردم كه جد پدرش از روى نسخه شهيد استنساخ كرده است. شهيد نيز نسخه خود را از روى نسخه عميدالرؤسا و ابن سكون استنساخ نموده و نيز آن را با نسخهاى كه باواسطه يا بيواسطه از ابن ادريس بود، تطبيق داده است. نسخهاى نيز كه امام زمان ـ عليهالسلام ـ به من بخشيدند به خط شهيد بود و كاملا با نسخه شهيد مطابقت داشت. حتى با نسخههايى كه در حاشيه آن نيز نوشته شده بود مطابقت مىنمود.
وى سپس توضيح مىدهد كه صحيفه كامله سجاديه چگونه فراگير شد: پس از آنكه از كار تطبيق و مقابله فراغت يافتم، ديگران در نزد من به مقابله آن پرداختند و به بركت اين كتاب كه امام زمان ـ عليهالسلام ـ به من بخشيدند، صحيفه كامله در همه شهرها و همه خانه ها چون خورشيد جهانافروز منتشر گرديد.
اهتمام ملا محمدتقى مجلسى به خودسازى، ريشه در دوران كودكى او و تعليمات پدرش دارد. آقاشيخ عباس قمى در الفوائد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه به نقل از ملا محمدتقى مجلسى در باب نماز ميت كتاب شرح من لا يحضره الفقيه مىنويسد: والحمد لله رب العالمين كه بنده در چهارسالگى همه اينها را مىدانستم ـ يعنى خدا و نماز و بهشت و دوزخ. و نماز شب مىكردم در مسجد صفا. و نماز صبح را به جماعت مىكردم. و اطفال را نصيحت مىكردم به آيت و حديث به تعليم پدرم رحمه الله تعالى.4
توجه بسيار ملا محمدتقى مجلسى به تهذيب نفس و رياضت مايه آن شد كه در اوايل سير و سلوك خود به تصوف نيز گرايش يابد، اما پس از چندى به بازنگرى انديشه و رفتار خويش پرداخت و بخشهايى را كه مستندى معتبر از قرآن و حديث نداشتند كنار نهاد ولى ارتباط دوستانه و منتقدانه خود را با اهل تصوف قطع نكرد. فرزندش ملا محمدباقر مجلسى تصريح مىكند كه پدرش از صوفيه نيست اما ارتباط خود را با آنان حفظ كرده است تا در آنها تأثير بگذارد. همچنين با توجه به اينكه براساس برداشتى از برخى آيات و روايات، مداومت چهلروزه بر كارى مايه رسوخ آن كار در فرد مىشود، مجلسى در جايى نوشته است كه خود و پدرش سالهاى متمادى به چلهنشينى پرداختهاند.
در هر حال اگر برخى از معاصران مجلسى و پدرش اين دو را به صوفيگرى متهم ساختهاند به خاطر آن گرايشها و رابطههاست؛ و اگر مجلسى مىكوشد كه در كتابهايش آشكارا با صوفيه درافتد، يك دليل آن زدودن اين تهمت از دامان خود و به ويژه از ساحت پدر خويش است.
ملا محمدتقى مجلسى مدتى نيز عهدهدار منصب امامت جمعه اصفهان شد.
پس از ميرداماد و شيخ بهائى، وضعيت امامت جمعه اصفهان به نابسامانى گراييده بود و گاه امامان موقت جمعه به فرمان سلطان عهدهدار اين مسئوليت بودند تا اينكه اين سمت مهم به ملا محمدتقى مجلسى تفويض شد و پس از آن سامان يافت. پس از مجلسى اول، اين منصب به دامادش مير محمدصالح خاتونآبادى رسيد و پس از آن به دخترزادگان ملا محمدتقى مجلسى (فرزندان مير محمدصالح خاتونآبادى) انتقال يافت. آنگاه نسل به نسل اين وظيفه از سوى سلسلههاى گوناگون به اين خاندان سپرده مىشد و اين سنت تا پايان سلسله پهلوى ادامه داشت.
خانه ملا محمدتقى مجلسى در كنار مسجد جامع بود و شامل محلى براى تدريس، اتاقى براى رفع اختلافها و رسيدگى به دعاوى، كتابخانه، گنجينه كتابهاى موقوفه، و محل نگهدارى كتابهايى مىشد كه بعدها از مآخذ بحارالانوار شدند.
يكى از ويژگيهاى ستودنى ملا محمدتقى مجلسى اهتمام او بر تربيت فرزندانى پارسا و دانشمند اعم از دختر و پسر است. در اين ميان كوچكترين پسر او ملا محمدباقر و بزرگترين دختر او آمنه (آمنه خاتون يا آمنه بيگم) نامدارتر از ديگراناند.
شروع پاورقي
1- على دوانى، مفاخر اسلام (ج 8): علامه مجلسى، بزرگمرد علم و دين، ص 33، به نقل از حدائق المقربين ميرمحمدصالح خاتونآبادى داماد مجلسى.
2- حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه سيد جعفر نبوى، صص 186 ـ 188، به نقل از روضه المتقين، ج 14، صص 434 و 505.
3-تاجا همان تاج است با افزايش الف تفخيم به انتهاى آن. افزودن اين الف به عنوان بزرگداشت و احترام در پايان نام يا لقب افراد در عصر صفوى بسى رواج داشته است مانند: شفيعا (شفيع)، رفيعا (رفيع)، كمالا (كمال)، صدرا (صدر) و... .
4- متن پاورقي دومآقا شيخ عباس قمى، الفوائد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه ذيل ص 440.
پايان پاورقي
در عنوانى جداگانه به معرفى كوتاه خواهران و برادران مجلسى خواهيم پرداخت.
5. خواهران و برادران مجلسى
فرزندان ملا محمدتقى مجلسى عبارتاند از:
فرزندان پسر
1. ملا عزيزالله مجلسى: بزرگترين پسر ملا محمدتقى مجلسى است. داراى صفات والاى اخلاقى و مشهور به حسن خلق بوده است. از او تأليفهايى در فقه و تاريخ به جا مانده است. زيبا مىنوشته و در نگارش خويش از تعبيراتى دلپسند بهره مىگرفته است.
2. ملا عبدالله مجلسى: دومين پسر ملا محمدتقى مجلسى است. فقيه، واعظ، دانشمند، صالح، نقدكننده علم رجال، حديثشناس، پرهيزكار و عابد بود. علوم عقلى و نقلى را نزد پدرش و محقق خوانسارى فراگرفته بود. پس از درگذشت پدر به هند سفر كرد و در همان جا درگذشت. از او تأليفهايى به يادگار مانده است.
3. ملا محمدباقر مجلسى: كوچكترين فرزند ملا محمدتقى مجلسى و نامدارترين فرزند اوست.
فرزندان دختر
1. آمنه، آمنه خاتون يا آمنه بيگم: بزرگترين دختر دانشمند مجلسى و مشهورترين آنهاست. با عنوانى جداگانه به او خواهيم پرداخت. وى به همسرى عالم بزرگ ملا محمدصالح مازندرانى (شارح اصول كافى) درآمد.
2. دومين دختر دانشمند ملا محمدتقى مجلسى همسر عالم پارسا ملا محمدعلى استرآبادى شد.
3. سومين دختر دانشمند ملا محمدتقى مجلسى به همسرى ميرزا محمدبن حسن شيروانى (صاحب حواشى معروفى بر معالم و كتابهاى ديگر) درآمد.
4. چهارمين دختر دانشمند ملا محمدتقى مجلسى همسر عالم متبحر ميرزا كمالالدين محمد فسايى (شارح كتاب شافيه) شد.
6. نامدارترين خواهر مجلسى
آمنه، آمنه خاتون يا آمنه بيگم، بزرگترين خواهر مجلسى و دختر ملا محمدتقى مجلسى، در جوانى به علم و فضل شهوت داشت. (همزمان با او دو دختر ملا محمدشريف رويدشتى اصفهانى نيز دانشمند، فاضل و صاحبنظر در مسائل علمى بودند.) او افزون بر دانش و زيبايى ظاهرى، از مراتب تقوا و پارسايى نيز برخوردار بود. داستان ازدواج او با ملا محمدصالح مازندرانى مشهور است و به خلاصهاى از آن اشاره مىكنيم.
پدر ملا محمد صالح مازندرانى در نهايت فقر و تنگدستى مىزيست. به همين خاطر فرزند را در يازده سالگى اجازه داد كه به هر كجا مىخواهد، برود و زندگى خود را خود تأمين كند. ملا صالح به اصفهان مهاجرت كرد و در مدرسهاى علمى سكونت گزيد كه مستمرى آن از سوى سلاطين صفوى تعيين مىشد. به خاطر اينكه در سطوح پايين تحصيل قرار داشت، مستمرى ناچيزى دريافت مىكرد كه خوراكش را تأمين نمىكرد چه رسد به اينكه با آن بتواند نيازهاى اوليه تحصيل خود را فراهم سازد. مدتى بر وى گذشت كه توانايى به دست آوردن چراغى براى مطالعه در شب نداشت. به همين خاطر به روشنايى چراغ طهارتخانه روى مىآورد و گاه از شب تا به صبح بر پاى خود مىايستاد و در پناه نور آن چراغ به مطالعه مىپرداخت.
او پس از مدتى كوتاه شايستگى حضور در مجلس درس ملا محمدتقى مجلسى رايافت و در رديف عالمان بزرگ در محضر وى نشست. پس از اندك مدتى بر همگان پيشى گرفت و توجه استاد را به خويش جلب كرد. ملا محمدتقى مجلسى نيز نسبت به او مهربان بود و به ديدگاهها و نقدهاى وى بها مىداد.
در همين دوران استاد به فراست دريافت كه شاگرد وى تمايل به ازدواج پيدا كرده است. روزى پس از تدريس به وى گفت: اگر به من اجازه دهى، زنى را به همسريت درآورم. او نخست از استاد شرم كرد اما پس از آن اجازه داد.
آنگاه ملا محمدتقى مجلسى به خانه رفت و دختر مجتهد، دانشمند و پارسايش را فراخواند و به او گفت: من شوهرى را برايت پسنديدهام كه در نهايت فقر و تنگدستى و در منتهاى فضل و كمال و شايستگى است اما اين بستگى به اجازه و رضايت تو دارد.
آمنه خاتون پاسخ داد: فقر و تنگدستى عيب مردان نيست.
پس از اينكه پدر رضايت دختر را دريافت، مجلسى بزرگ ترتيب داد و دخترش را به ازدواج ملا محمدصالح مازندرانى درآورد.
داستانهايى منقول است حاكى از اينكه اين بانوى دانشمند برخى مشكلات علمى شوهر خويش را حل كرده است.
از اين زوج شش پسر و يك دختر بر جاى ماند كه همگى چهرههايى شاخص در شعر و ادبيات، هنر، ترجمه، شرح و تأليف كتب دينى و نيز اخلاق و پرهيزكارى بودهاند. ازنسل آنان نيز تا به امروز ـ همانگونه كه پيش از اين گفتيم ـ نامدارترين چهرههاى خاندان مجلسى (نوادگان ملا محمدتقى مجلسى) برخاستهاند.
7. تولد مجلسى، و جغرافياى عمر او در عصر صفوى
ملا محمدباقر مجلسى به سال 1037 ه.ق در اصفهان به دنيا آمد. شيخ يوسف بحرانى در كتاب لؤلؤه البحرين پس از نقل اين تاريخ، اشاره كرده است كه در حاشيه يكى از نسخههاى بحارالانوار به خط خود مجلسى آمده است كه: برخى از دوستان من، تاريخ ولادت مرا با عدد ابجدىِ عبارت جامع كتاب بحارالانوار برابر يافتهاند.
محاسبه ابجدىِ اين عبارت به قرار آتى است:
ج +ا+ م + ع + ك + ت +ا+ ب + ب + ح +ا+ ر +ا+ ل +ا+ ن + و +ا+ ر
+3 + 1 + 40 + 70 + 20 + 400 +1+ 2 + 2 + 8 +1+ 200 +1+ 30 + 1+ 50 + 6 +1+ 200 = 1037
در نمودارى كه خواهد آمد، سالشمار تأسيس تا انقراض سلسله صفويه و نيز جايگاه زمانى حضور مجلسى در دوران اين سلسله تعيين شده است.
بر اساس اين سالشمار، مشخص مىشود كه از دوران 228 ساله سلطنت صفوى، مجلسى تنها 73 سال آن را حضور داشته است. آغاز زندگى مجلسى 130 سال پس از تأسيس دولت صفوى و پايان آن 25 سال پيش از انقراض آن است. بنابراين مجلسى نه در ظهور و درخشش و اوج صفويان حضورى و نقشى داشته است و نه او را مىتوان مسئول انحطاط پادشاهى صفوى در دوران 25 ساله پس از مرگش دانست. او در سال آخر سلطنت شاه عباس اول به دنيا آمد، در سالهاى آغازين سلطنت شاه عباس دوم به نوجوانى پانهاد، در زمان جلوس شاه سليمان بر تخت سلطنت 40 ساله بود، در 61 سالگى شيخاالاسلام اصفهان شد و تا پايان عمر به مدت 12 سال اين سمت را داشت كه 5 سال از آغاز سلطنت تقريبا 30 ساله شاه سلطانحسين صفوى را نيز شامل مىشود. در دوران حضور مجلسى، شاه سلطانحسين مردى گرچه ضعيفالنفس اما اهل پرهيزكارى و تقوا بود و با مرگ مجلسى، درباريان بر او مسلط شدند و از وى انسانى شرابخوار و عياش ساختند كه بىكفايتى و هوسرانى او مَثَل است.
ص 49
اين اطلاعات اوليه، بسيارى از شبههها را درباره ميزان حضور و نقش مجلسى در حكومت صفوى از ميان مىبرد. واقعيت نيز اين است كه اگر قرار باشد قضاوتى درباره عملكرد مجلسى در ارتباط با صفويان داشته باشيم، نخست اين واقعيتهاى زمانى را بايد در نظر بگيريم و سپس در آن محدوده خاص، سالهاى كودكى و تحصيل او را كنار بگذاريم و پس از اين مرحله، از دوران نقش آفرينى و تأثيرگذارى او آغاز كنيم و با بررسى ديدگاههاى عالمان شيعى صفوى و فضا و زمان و موقعيتهاى حاكم، به قضاوت كنشها و واكنشهاى مجلسى بپردازيم.
به همين خاطر، مهمترين اطلاعات موجود را به ترتيب از كودكى تا در گذشت و پس از درگذشت مجلسى بر اساس سير تاريخى كنار يكديگر مىگذاريم و با اين اطلاعات، ميزان دقت نقدها و ستايشها را درباره مجلسى مىسنجيم.
8. دعاى پدر
احمدبن آقا محمدعلى بهبهانى در مرآت الاحوال جهاننما مىنويسد: برخى از افراد موثق، از مولا محمدتقى مجلسى ـ رحمت الله عليه ـ پدر بزرگوار علامه مجلسى برايم نقل كردهاند كه گفت: در شبى از شبها، پس از به پايان رساندن نماز شب و برنامههاى عبادى، حالتى برايم پديد آمد كه از آن حالت دريافتم كه اگر در اين هنگام هر حاجت و درخواستى از خداوند داشته باشم اجابت خواهد كرد. انديشيدم كه چه درخواستى از امور دنيا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمايم كه ناگاه صداى گريه محمدباقر از گهوارهاش بلند شد. بيدرنگ گفتم: پروردگارا! به حق محمد و آل محمد اين كودك را مروج دينت و ناشر احكام پيامبر بزرگت قرار ده و او را به توفيقهايى بىپايان نايل گردان.1
9. مشهورترين استادان مجلسى
آنگونه كه از سخن مجلسى و گزارش همعصرانش و نيز تصريح برخى از عالمان معاصر مجلسى برمىآيد، وى شيفته مطالعه و تحصيل بوده و علوم عقلى و نقلى را نزد استادان متعدد فراگرفته و سپس بررسى و پژوهش در علوم حديث را محور كار خود قرار داده است.
وى در مقدمه كتاب مشهور خود بحارالانوار چنين مىنويسد: من در ابتداى جوانى به فراگيرى همه گونههاى دانش عشق مىورزيدم و شيفته به دست آوردن ميوههاى درخت دانش بودم و به فضل خدا به بوستانهاى علم راه يافتم و بر دانشهاى درست و نادرست وقوف پيدا كردم، تا آنكه آستينى پربار از ميوههاى گوناگون و دامنى پر از گلهاى رنگارنگ فراهم ساختم، از هر آبشخورى جرعهاى سيراب كننده نوشيدم و از هر خرمنى خوشهاى بىنياز كننده برگرفتم. آن گاه به نتايج و غايات اين دانشها انديشيدم ... و سرانجام به فضل و الهام خدا دانستم كه زلال دانش اگر از چشمهسار پاك وحى به دست نيايد، سيراب نمىكند و حكمتى كه برخاسته از ناموس دين نباشد، گوارا نيست.2
ملا محسن فيض كاشانى عالم علوم عقلى و نقلى و شاگرد و داماد ملاصدرا در اجازه حديثىِ خود به مجلسى، او را جامع علوم عقلى و نقلى مىداند و شيخ حر عاملى ـ صاحب كتاب مشهور ...وسائل الشيعه... ـ تصريح مىكند كه او انديشههاى خود را در راه فراگيرى همه علوم به ويژه دانش حديث و دانش فقه به كارگرفته است.
مشهورترين و تأثيرگذارترين استاد مجلسى پدر او ـ ملا محمدتقى مجلسى ـ است كه خود علوم گوناگون را از شيخ بهائى و استادان ديگر فراگرفته است.
از استادان علوم عقلى وى آقا حسين خوانسارى فيلسوف بزرگ آن زمان رانام مىبرند. استاد رياضى وى نيز بايد قطبالدين لاهيجى باشد و مجلسى خود تصريح مىكند كه رياضى را نزد استاد خوانده است. به نظر مىرسد كه مجلسى در نزد ملا محمدصالح مازندرانى شوهر خواهر خود نيز آموزشهايى ديده است.
ديگر كسانى كه از آنها به عنوان استادان مجلسى نام مىبرند بيشتر، كسانى هستند كه به وى اجازه نقل حديث دادهاند و دادن اجازه نقل حديث به كسى به معنى شاگردى آن كس نسبت به اجازه دهنده نيست.
از قراين چنين برمىآيد كه آموزش مجلسى نزد استادان گوناگون در حدود بيست و پنج سالگى و در زمان حيات پدر پايان يافته و وى در روزگار پدر (پيش از سى سالگى) نيز از شهرت علمى برخوردار بوده است. اما مسلم اينكه وى اهل مطالعه، بررسى و پژوهش بوده و حتى از آخرين بررسيها و پژوهشهاى روزگار و دستاوردهاى معاصران بهره مىجسته و دانش خود را به روز و به هنگام نگاه مىداشته و از حرفهاى تازه زمان خود آگاهى مىيافته است. همچنين او با عالمان روزگار خود به طور جدى رفت و آمد داشته و از آنان در حل مشكلات علمى يارى مىگرفته است.
مجلسى حتى برخى بخشهاى تورات را به عبرى نزد يكى از پزشكان يهودى يا مسيحى اصفهان خوانده و آن پزشك مورد اعتماد و اطمينان او بوده است.
پاورقي
1- حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، فيض قدسى، ترجمه سيد جعفر نبوى، ص 57.
2- ترجمه آقاى حسن طارمى (بااندك تصرف) در ص 15 كتاب علامه مجلسى.