چگونگى تأليف بحار الانوار

بطورى كه از نظر خوانندگان گذشت مشهورترين تأليفات علّامه مجلسى دوره كتاب‏هاى «بحار الأنوار» است. در باره چگونگى تأليف اين كتاب بزرگ ميان مردم مختلف گفتگوى بسيار است. عده‏اى معتقدند كه علّامه مجلسى شاگردان بسيارى داشته و آنها بودند كه اخبار بحار را جمع‏آورى نموده و مرتّب ميكردند و نشان استاد خود ميدادند و او نيز در ذيل بعضى از روايات بيان يا توضيح مينوشت، و عناوين بعضى از بابها را نيز شخصا مينگاشته است. عده ديگر هم اظهار عقيده ميكنند كه او شخصا اخبارى را از مظانّ خود بيرون آورده، و در يك جا جمع كرده و اين نشانه علميّت نيست! علّامه محدّث مرحوم حاج ميرزا حسين نورى كه او را «مجلسى دوم» خوانده‏اند

، در كتاب فيض القدسى ميگويد: اين سخن كسى است كه اهل تأليف و تصنيف نيست زيرا بيرون آوردن اخبار از كتابها و جمع كردن در يك جا نميتواند شخصى را فقيه كند، در صورتى كه ما علّامه مجلسى را با دانش و فقه و علم بسيار مى‏بينيم، تا جايى كه بزرگانى چون استاد كل وحيد بهبهانى و علّامه بحر العلوم و استاد اعظم حاج شيخ مرتضى انصارى در آثار خود از وى به «علّامه» تعبير ميكنند.
اين نظريه علّامه نورى بود، ما نيز با قلّت اطلاع و بضاعت مُزجاة در اين باره مطالعات زيادى نموديم و مخصوصا نسخه‏هاى خطى بحار الانوار را مشاهده كرده، خصوصيات آن را ملاحظه نموديم و اينك خلاصه مطالعات خود را در زير مى‏آوريم:
اولا در هيچ يك از كتب «تراجم» علما و هيچ كتاب ديگرى نديده‏ايم كه نوشته باشند علامه مجلسى اين كتاب را با كمك شاگردان خود نوشته، و اين حرف شايعه‏اى بيش نيست، و شايد اشخاص مغرض باعث انتشار آن در بين عوام مردم شده باشند و بعد هم سرايت به بعضى از خواص كرده، و آنها نيز بدون تعمّق و تتبّع و رنج مطالعه، اين سخنان واهى را بر زبان رانده و ميرانند.
ثانيا بسيار دور مينمايد كه هيئتى از فضلا و شاگردان مجلسى مأمور اين كار پر زحمت شده باشند، و با اين وصف علّامه مجلسى با آن مقام شامخ علمى و دينى در مقدّمه بحار و يا در خاتمه كار اشاره بآن اشخاص مؤثر نكرده باشد! علامه مجلسى در جلد بيست و پنجم صريحا مينويسد: يكى از شاگردانم اخيرا كتابهائى را پيدا كرده و بمن اطلاع داده است. كه بظنّ قوىّ مقصود نابغه نامى ميرزا عبد اللَّه اصفهانى مؤلف «رياض العلماء» بوده است. كسى كه از اين يك كار كوچك شاگردش تمجيد ميكند، و از نوشتن آن ابا ندارد، چطور ممكن است از زحمات كلّى آنها در تأليف بحار نام نبرد؟

ثالثا- ميرزا عبد اللَّه اصفهانى نامبرده كه شرح حال استادش را در «رياض- العلماء» نوشته و همچنين ميرزا محمد اردبيلى شاگرد دانشمند ديگرش در كتاب «جامع الرواة»، و سيد نعمت اللَّه جزائرى در تأليفات خود، و شيخ حُرّ عاملى هم عصر او در «امل الامل» از وى و كتاب بحار الانوارش نام ميبرد، هيچ كدام از هيئتى كه مأمور تأليف بحار بوده‏اند نامى نميبرند! جاى ترديد نيست كه اگر مطلب چنين بود، بهيچ وجه از نظر دانشمندان معاصر وى و شاگردان انبوهش پوشيده نميماند، و بالاخره در بين معاصرين و استادان و شاگردانش بخصوص بعضى از علماى طرفدار فلسفه و تصوّف و فرقه‏هاى صوفيه كه دشمن وى بوده‏اند، سر و صدائى براه ميانداخت ولى مى‏بينيم دوست و دشمن و معاصرين و شاگردانش همه او را مؤلف كتاب بحار الانوار دانسته ‏اند.

خود او هم در اول و آخر تمام مجلدات بحار اين كتاب را تأليف خود دانسته است و با هيچ منطقى نميتوان اثبات كرد كه او فقط نظارتى داشته، و بعد نتيجه زحمات ديگران را بنام خود تمام كرده، بدون اينكه اشاره باين مطلب نمايد و شاگردان او هم بعدها اسمى از اين موضوع نبرند، و او را به بهترين وجه با معنويّت تمام و شخصيّت ممتاز بستايند! رابعا- ما مجلدات بحار را ديده‏ايم. بسيارى از دانشمندان هم ديده‏اند، ديگران هم ميتوانند در كتابخانه‏هاى بزرگ و نزد متصديان طبع جديد آن به بينند، و در كليشه‏هائى كه در برخى از مجلدات بحار چاپ جديد و از جمله دو كليشه كه در همين كتاب چاپ شده بنگرند، تا عرايض ما را تصديق كنند.
خامسا- از مشاهده مجلدات مختلف بحار الانوار بخوبى پيداست كه علّامه مجلسى تمام آيات و دعاها و عناوين بابها و سند روايات را شخصا مينوشته، و بسيارى از روايات را نيز تا آخر ذكر ميكرده، بعدا در شرح بعضى از روايات «بيان» يا «توضيح» و يا «ايضاح» و غيرها داشته كه آنها را نيز خود مينگاشته است. در برخى از موارد در باره دانشمندان و كتاب آنان نيز سخن ميگويد و توضيحات لازم ميدهد كه تمام اين موضوعات در اغلب مجلدات بحار بقلم خود وى هم اكنون موجود است، حتى در بسيارى از موارد ده بيست صفحه را از اول تا آخر شخصا نوشته است! آرى در بعضى از مجلدات بحار، علّامه مجلسى عنوان باب و سند روايت و كتابى را كه بايد از آن نقل كرد خود مينوشته و بعد بديگرى ميداده كه روايت را مطابق راهنمائى او از همان كتاب بنويسد، و كاملا پيداست كه اين افراد همه از دانشمندان نبوده‏اند. زيرا: اگر اينان عده‏اى از فضلا بودند جهت نداشت كه آيات و دعاها را خود وى بنويسد، و تمام اعراب كلمات را بگذارد، اين بخوبى ميرساند كه آن افراد كاتب عادى بوده ‏اند و مجلسى اطمينان بآنها نداشته و فقط گاهى از آنها براى نوشتن متن روايت استفاده ميكرده است.

بهمين جهت مى‏بينيم بعد از نوشتن روايت چون كاتب اشتباه كرده، آن را خط زده و در ذيل و حاشيه همان صفحه شخصا روايت را بطور صحيح نوشته است، چنان كه در كليشه دوم اين كتاب ملاحظه ميكنيد.
بعضى اوقات هم دستور ميداده كاتب متن روايتى را بنويسد و زير آن را براى بيان و توضيحات وى خالى بگذارد، و چون فرصت نميكرده بعضى از بيان‏ها و توضيحات نوشته نشده و جاى آن همچنان سفيد مانده است! سادسا- از بيان‏ها و توضيحات علّامه مجلسى در ذيل بعضى از اخبار اين كتاب بخوبى پيداست كه شخصا با دقت و مطالعه كامل تمام اخبار را ميديده. مثلا در بيان يك روايت در جلد سوم ميگويد: در اين باره در فلان كتاب بحث خواهم كرد يا در وسط جلد چهارم مينويسد رواياتى در اين خصوص در فلان باب هم خواهد آمد، يا سابقا در فلان باب و فلان كتاب گذشت، يا در جلد چندم گفتيم كه همه حاكى از اين است كه تمام امور مربوط بتأليف كتاب بعهده خود وى بوده. از خطوط بعضى از مجلداتى كه بنظر ما رسيده پيداست كه علّامه مجلسى قلمى سريع داشته و تمام آيات و دعاها را اعراب ميگذاشته است. نويسنده با دقت ملاحظه كردم و نديدم كه در ميان آن همه مطالب و آن همه كسره و ضمه و فتحه و تشديد و مَدّ و غيره اشتباهى روى داده باشد! و راستى بايد مجلس را يك دانشمند كار كشته بتمام معنى موفّق دانست.

سابعا- دانشمند بزرگوار سيد عبد اللَّه پسر سيد نور الدين جزائرى در اجازه‏ كبيره خود «1» در شرح حال جدّش علّامه متتبّع سيد نعمت اللَّه جزائرى مينويسد: وى از كسانى بوده كه در تأليف بحار و مرآت العقول باستادش علّامه مجلسى كمك ميكرد» همين مضمون را سابقا هم در باره آمنه بيگم خواهر دانشمند مجلسى از كتاب رياض الجنه زنوزى و رياض العلماء نقل كرديم كه آن بانوى فاضله هم در تأليف بحار و غيره به برادرش كمك ميكرد.

اين مطلب بر ارباب تأليف و تصنيف پوشيده نيست كه هنگام تأليف خواه ناخواه مؤلف از همكارى بعضى از نزديكان و شاگردان خود استفاده مى‏نمايد، اين امور هيچ گونه دليلى بر كسر شأن مؤلف نيست، و از وزن او نميكاهد. مثلا اگر مجلسى نوشتن قسمتى از متن روايتى را بخواهرش يا بيكى دو نفر از شاگردانش محوّل ميكرده و آنها در طول اين چند سالى كه او مشغول تأليف اين كتاب بزرگ بوده بعضى اوقات بوى كمك كرده‏اند، دليل اين نيست كه علم و اطلاع آنها بحار را بوجود آورده و كتاب را بايد تأليف عده‏اى دانست! بهمين جهت ما نيز مانند تمام دانشمندان متتبّع و مطلع و اهل فن عقيده داريم كه اين كتاب با عظمت تأليف آن علّامه روزگار است و اين شهرت عوامانه يا مغرضانه كوچكترين تأثيرى در دگرگون ساختن واقعيات ندارد.
آنچه باختصار در اين جا نوشتيم نتيجه تتبّعات شخصى خود ما بود، بعد از نگارش اين مطالب كه تدريجا بچاپ ميرسد مكتوبى از مرحوم آيت اللَّه حجت كه از مراجع تقليد و مجتهدين بزرگ عصر اخير بودند، و در سال 1371 قمرى در قم برحمت ايزدى پيوستند، بنظر رسيد كه هر چند نظريات نويسنده مفاد برخى از نظرات آن مرحوم است، ولى چون نظريه ايشان با تعمّقى بيشتر و تتبّعى بسيار كاملتر ميباشد، و داراى مطالب تازه‏اى است، عينا درج مى‏كنيم و توجه خوانندگان را بدان معطوف ميسازيم.

نظريه مرحوم آيت اللَّه حجت در باره چگونگى تأليف بحار الانوار

كتاب «بحار الانوار» از متنهاى جامعى است كه سلسله تأليفات طائفه (شيعه) و مفردات محدثين، ثانى او را در ميان خود نداشته، و اخبار انبوهش از منابع عصمت سلام اللَّه عليهم كه در وى وديعه گذارده شده، در هيچ جامعى از جوامع بمقام تجمّع نيامده.
البته تنهائى و بى‏نظيرى اولين شاهد ارجمندى مقام و اهميت موقع ميباشد.
و او را (چنانچه ميتوان گفت) تالى اعجاز قرار داده، علاوه بر جودت نظم و حسن ترتيب و جمع اشتمال بر آيات كريمه مربوطه باخبار، باز بعلاوه بيانات و توضيحات و تذئيلات اخبار منقوله كه پر از جهات ادبيه و نكات تاريخيه و مباحث نظريه بوده و مثل درياهاى متلاطم با تراكم امواج حيرت‏آور خود پيش چشم مراجع و متتبّع جلوه- گر شده و خود نمائى مينمايد.
چنانچه از قرائن پيداست، منظور اصلى از تأليف كتاب بحار جمع متفرقات اخبار و حفظ اصول از تفرق و انقراض بوده، چنانچه عده زيادى از اصول اماميه بواسطه عوامل تفرقه و مجهوليت با مرور دهور از بين رفته، و متتبّع در معاجم و تراجِم رجال و محدّثين بكمّيت زيادى از رسائل و اصول و تأليفات بر ميخورد كه اكنون در دست ما از آنها نشانى بجز نام و عينى بجز اثر بيادگار نمانده.
بهمين جهت است كه در اين كتاب اخبارى پيدا مى‏شود كه ظاهر الضعف هستند يا از كتب و جزواتى نقل شده‏اند كه شأن شخصى، مثل مجلسى (ره) اجلّ از اينست كه از آنها نقل نمايد، فضلا از اينكه اعتماد هم بفرمايد، خاصه در قسمت فضائل و مناقب ائمه (ع).

ولى عذر مؤلف واضح و منظورش تنها جمع و حفظ بوده، علاوه بر كثرت مشاغل ايشان، چنانچه بعضى از قرائن وى خواهد آمد، و همچنين كثرت تأليف ايشان مشهور است، و همچنين در دسترس نبودن نسخ بعضى از كتب و تراجِم مؤلفين آنها بسا موجب مجهوليّت مؤلفش شده مثل كتاب «ثاقب المناقب» كه مؤلف (مجلسى ره) از صاحبش بلفظ «بعض قدماء» تعبير ميكند.

و عجب‏تر از آن كتاب «الامامة و التبصرة» است كه نسبت ميدهد به على بن بابويه، با اينكه سند كتاب مساعد نيست، بلكه اين كتاب «جامع الاحاديث» على بن احمد بن جعفر قمى مؤلف كتاب «العروس» است.
و از همين باب است اينكه نسبت ميدهد كتاب «ازاحة العلة في معرفة القبله» را به فضل بن شاذان (كتاب «العشرة» چاپ كمپانى صفحه 152) با اينكه در جاى ديگر بخلاف همين كلمه بشاذان بن جبرئيل قمى نسبت ميدهد (كتاب العشره چاپ كمپانى صفحه 153) و مثل همين اشتباه و تناقض بصاحب وسائل هم رخ داده و همين كتاب را در وسائل بفضل بن شاذان، و در فهرست وسائل بشاذان بن جبرئيل نسبت داده! و همچنين محدّث نورى در مستدرك، طعن بر صاحب وسائل زده و غفلت از فهرست كرده است. پيش ما سه جزء از اجزاء بحار از نسخه مؤلف موجود است كه همان سه جزء كتاب الايمان و الكفر و مكارم الاخلاق ميباشند.
آنچه تدبّر در آنها بدست ميدهد و در غير آنها از نسخ اصل بحار مشاهده نموده- ايم، اينست كه: حال اين كتاب در چگونگى تأليف و وضع و كتابت غير از وضعيّت حال ساير تأليفات ميباشد. كسى كه در يكى از اين مجلدات تأمل بكند خواهد ديد كه جزوات چندى است كه هم از حيث كاتب مختلف و هم از حيث خط و قلم مختلف ميباشد و بسا حجم و اندازه صفحات و گاهى مقدار و عدد اوراق جزوات هم مختلف و بعضى بزرگ و بعضى كوچك هستند.
و بسا در ميان يك جزوه چند صفحه سفيد يا در صدر يا ذيل يك صفحه مقدارى سفيد ديده مى‏شود و با اين اختلاف فاحش از حيث خط و قلم غالبا خط مؤلف نيستند فقط غالب عناوين ابواب و آيات در صدر ابواب دارند و بيانات كه در ذيل اخبار ثبت شده‏اند به خط خود مؤلف‏اند. با اين همه بياناتى كه در جلد مكارم الاخلاق ذكر شده با خط غير است و نوعا از كتاب مرآت العقول (شرح كافى تأليف مجلسى) نقل شده حتى اينكه لفظ مصنّف كه در مرآت العقول بعد از نقل، لازم التغيير بود، بهمان حال باقى است (مثل اينكه لفظ مصنّف كه در مرآت العقول مراد صاحب كافى است بهمان حال باقى مانده) و گاهى بيانات مختصره دو كلمه سه كلمه با خط غير مؤلف پيدا مى‏شود و گاهى بعضى از اغلاط هم بحال خود بيمقابله باقى مانده.

و از همين قبيل گاهى بعضى از روايات در غير باب خود ذكر شده و بهمان حال باقى مانده (مثل اينكه در جلد (11) طبع كمپانى صفحه 97 باب 8- احوال اصحاب ابى جعفر الباقر عليه السّلام در حاشيه دارد «كا» محمد بن يحيى و محمد بن احمد الرواية) روايتى است متعلّق بحال ابى جعفر محمد جواد عليه السّلام و عجبتر اينكه عينا همان روايت را در همين كتاب در احوال حضرت ابى جعفر محمد جواد وارد كرده (جلد 11- چاپ كمپانى صفحه 129 «باب فضائله و مكارم اخلاقه» روايت ثانيه- كا- عن محمد بن يحيى الخ) و نظير اين در جاهاى متفرّق بحار زياد است.
و در بعضى جاهاى ابواب صدر روايات و اسناد چند كلمه از سند بخط مؤلف و ما بقى سند و متن بخط غير ميباشد.
و از اختلاط خطوط و كتاب كه گاهى بخط نسخ و گاهى ثلث و گاهى تحرير و گاهى خوب و گاهى بد ميباشد، و همچنين از تفويض مؤلف امر نقل روايت را بصاحبان خطوط، پر روشن است كه آنها عده‏اى از تلامذه و اطرافيان مؤلف بوده‏اند كه امر نظم را بآنها واگذار نموده و استعانت مى‏جسته و از طبقه كُتّاب و نويسندگان بوده‏اند.
و از مجموع اين خصوصيات و ضمّ اين قرائن بهمديگر ميتوان گفت كه مؤلف كتاب را جزوه جزوه كرده و ميان تلامذه و اطرافيان خود پخش كرده و بموجب دستورى كه بآنها ميداده، اخبار را از مظانش نقل ميكرده‏اند و بترتيبى كه اشاره مينموده‏اند و عناوين بابها را مينوشته بهمان ترتيب وضع اخبار در ابواب مينموده‏اند و مواردى كه محتاج ببيان بوده در ذيل اخبار سفيد ميگذاشتند و مؤلف بحسب اقتضاء بيانى با خط خود در مورد- آن- مينوشته، و در همه اين احوال گاه در يك مجلس و گاه متفرّق بوده ‏اند.

و همچنين استفاده مى‏شود كه تمام كتاب در زمان مؤلفش از مسوّده به مبيّضه منتقل نشده بلكه بعضى مجلدات آخرى بهمان عنوان مسوّده مانده است و براى اين مطلب علاوه بر شواهدى كه گذشت كه دلالت داشتند بعدم فراغت و كثرت اشتغالات تأليفى و مشاغل شرعى مؤلف، كه غالبا ممكن نكرده كه بچيزى كه مينوشته مرتبه ديگر مرور نموده و اصلاح نمايد اين موضوع را شاهد ميتوان گرفت كه در طبع كمپانى (كه اول چاپ است) در بسيارى از موارد در ذيل بعضى ابواب بياض اصل بهمان نحو باقى مانده و از اين عجيبتر جزء اول چاپ تبريز است و الحمد للَّه قم- حجة الكوه‏كمرى «1»
             
نظر علّامه مجلسى در تأليف بحار الانوار

يكى از موضوعاتى كه در خصوص «بحار الانوار» علّامه مجلسى دستاويز بعضى از مردم پر مدعاى بى‏اطلاع قرار گرفته و بدان وسيله بنظر قاصر خود ميخواهند از وزن اين كوه سنگين بكاهند، وجود بعضى از مطالب ضعيف و غير مناسب، يا مكرّرات خسته‏كننده و مدارك و منابع ضعيف، در اين كتاب است.

در صورتى كه اين نيز نشانه عدم آشنائى و انصاف اين قبيل افراد (اعم از دوست و دشمن و خودى و بيگانه و عالم و جاهل) ميباشد. زيرا اگر اينان با يك مطالعه سطحى علل تأليف بحار و زمان و مكان و شرائطى را كه موجب تصميم علّامه مجلسى براى انجام اين منظور گرديد، در نظر ميگرفتند، نه تنها اين طور در باره اين كتاب فكر نميكردند، بلكه مانند افراد مطّلع و اهل فنّ، به روح بزرگ و همت عالى علامه مجلسى درود ميفرستادند.

گرچه علّامه مجلسى خود در مقدّمه جلد اول بحار علل تأليف كتاب را شرح ميدهد، و احتياج به توضيح بيشتر ندارد ولى با اين وصف لازم ميدانيم كه مختصر توضيحى در اين باره بدهيم: علّامه مجلسى در عصرى ميزيسته كه فلسفه و عرفان، فقه و حديث اهل بيت را تقريبا تحت الشعاع قرار داده بود، علما و فقهاى شيعه بيشتر ميل بفلسفه داشتند، و فقه و حديث در درجه دوم أهميت قرار داشت. اندكى پيش از وى فيلسوف نامى ميرداماد و بعد از او شاگردش صدر المتألّهين شيرازى و فرزند وى و دامادهايش ملا عبد الرّزاق لاهيجى و ملا محسن فيض از كسانى بودند كه عمر خود را در فلسفه و عرفان صرف كرده و در اوائل كار و پيش از احساس خطر بمنقول و حديث و اخبار كمتر توجه داشتند. ادامه اين وضع مكتب اهل بيت و رواج افكار نورانى آنها را سخت مورد تهديد قرار ميداد، و آينده وخيمى را براى علوم دينى مجسم ميساخت.

بعلاوه كتابهاى اخبار شيعه بر اثر تاخت و تازها و جنگها و غارتهائى كه مكرّر در ايران روى داده بود، و محدوديتهائى كه شيعيان پيش از ظهور صفويه داشتند، نوعا از ميان رفته و آنها كه باقى مانده بود چندان در دسترس نبود. بهمين جهات شيعه از نظر حديث و اخبار و فرايض و سنن سخت در مضيقه بود، و بميزان زيادى محتاج به يك دائرة المعارف شامل همه گونه اخبار در هر باب و موضوع بودند.

اين علل و عوامل بود كه موجب تصميم علامه مجلسى براى تأليف بحار الانوار گرديد. علّامه مجلسى ميدانست كه عمر زودگذر فرصت اينكه او بتواند تمام اخبار را جمع، و بعد مرتب و منظم و تهذيب و تنقيح نمايد بوى نخواهد داد، پس چه بهتر كه تمام اخبارى كه در كتب معتبر شيعه است، همه را يك جا جمع كند، حتى اگر سند آنها ضعيف و احيانا كتاب غير معتبرى باشد، مشمول نظر وسيع او كه حفظ تمام اخبار از زوال و نيستى است قرار گيرد و هر جا فرصت كرد بدون اينكه خود را معطّل كند، با نوشتن «بيان» و «توضيح» و «ايضاح» باجمال و تفصيل توضيحى داده و بگذرد، و تحقيق و تفكيك و تهذيب و دقت و تعمق بيشتر را به فرصتهاى مناسب موكول كند، يا براى نسل‏هاى بعدى بگذارد! بهمين جهت مى‏بينيم بعضى از نسخه‏ها را كه مغلوط بوده، يا جملاتى از آن سقط شده، با همان صورت در بحار آورده است تا مبادا «بحار الانوار» از آن خالى بماند حتى در بعضى از بيان‏ها ميگويد: «نسخه مغلوط و غير مرتّب و مشوّش است، ولى ما آن را نقل كرديم تا اگر بعد از ما نسخه اصل پيدا شود، از روى آن مقابله و تصحيح گردد و گر نه همين نسخه هم كه احيانا خالى از فائده نيست، از بين نرود، و اسمى از آن باقى بماند»!! در حقيقت مجلسى با تأليف بحار الانوار دريائى بوجود آورده كه همه گونه گوهرهاى قيمتى و درّهاى گرانبها، در كنار خزفها و لجنهاى دريائى، يك جا در آن يافت مى‏شود، و البته دريا هم جز اين نميتواند باشد! آرى بحار الانوار علامه مجلسى درياست، و در دريا همه چيز پيدا مى‏شود!
                      
مستدرك و منتخب و فهرس‏هاى بحار الانوار و ساير كتب مجلسى‏

گذشته از ترجمه آثار علّامه مجلسى، بعضى از آنها نيز توسط جمعى از علماء استدراك، و انتخاب شده، و فهرس‏هائى نيز بر آن نوشته‏اند كه همه را علّامه تهرانى دام بقائه در «الذريعه» نگاشته است، و ما نيز در زير مى‏آوريم:
1- جامع الانوار- مختصر جلد هفتم بحار- تأليف آقا نجفى اصفهانى.
2- نيز مختصر جلد هفتم- از آقا رضى بن ملا محمد نصير بن ملّا عبد اللَّه بن ملا محمد تقى مجلسى، نوه برادر علّامه مجلسى.
3- جوامع الحقوق- منتخب جلد شانزدهم بحار- آقا نجفى اصفهانى.
4- درر البحار- تأليف ملا محمد بن محمد بن المرتضى مشهور به نور الدين برادرزاده ملا محسن فيض كاشانى كه مكرّرات و سندهاى آن را حذف كرده و احاديث متقن و موثق را انتخاب نموده و بعضى از مجلدات آن را مختصر كرده است، و بعضى از آنها هم طبع شده است.
5- مختصر المزار، مختصر جلد بيست و دوم بحار- توسط يكى از فضلاى گرگان.
6- الشّافى- جمع بين بحار و وافى در هفت جلد بزرگ، تأليف ملّا محمد رضا ابن ملّا عبد المطلب تبريزى كه مكرّرات و بيان‏هاى آن را انداخته است.
7- منتخب تمام بحار الانوار «1» 8- مستدرك بحار- تأليف علّامه متتبّع مرحوم ميرزا محمد تهرانى مقيم سامره كه تمام بحار را استدراك كرده است.
9- جنّة المأوى- مستدرك جلد سيزدهم- تأليف علّامه نورى.
10- معالم العِبَر- نيز تأليف علّامه نورى استدراك جلد هفدهم- كه بضميمه دو كتاب مزبور بطبع رسيده است.
11- سفينة البحار- تأليف محدّث جليل مرحوم حاج شيخ عباس قمى در دو جلد- اين كتاب بترتيب حروف تهجّى فهرست كامل تمام دوره بحار الانوار است. سفينة- البحار از كتابهاى ذى قيمت و پر مطلب و متقن شيعه است. علاوه بر اينكه فهرست بحار الانوار است، داراى مطالب متنوّع و سودمند ميباشد، و در كمال اعمال سليقه و حسن قريحه توسط محدّث بزرگوار مزبور، در مدّت بيست سال تنظيم و تأليف شده است. ولى متأسفانه اين كتاب براى بحار طبع جديد ايجاد اشكال مينمايد. زيرا سفينه به ترتيب بيست و پنج جلد طبع سابق بحار تنظيم شده و تطبيق آن با مجلدات بحار چاپ جديد، مشكل و چندان قابل استفاده نخواهد بود. بسيار بجا است كه يك يا چند تن از دانشمندان همت كنند، و رموز آن را بچاپ جديد برگردانند كه در اين صورت خدمتى بسزا بعلم و دين كرده‏اند، و زحمات آن محدّث جليل القدر نيز همچنان محفوظ خواهد ماند.
12- مفتاح الابواب- فهرست ابواب بحار- در سال 1352 در تهران چاپ شده است.
13- فهرست احاديث بحار با تعيين كتبى كه بحار از آنها گرفته است.
14- فهرست كتبى كه مدارك و مصادر بحار بوده است.
15- فهرست بعضى از مطالب بحار.
16- مصابيح الانوار- فهرست ابواب بحار براى سهولت استدراك آن.

منابع: 

مهدى موعود عليه السلام، علي دواني‏ :انتشارات اسلاميه‏ :مقدمه، ص: 78