كلام علامه مجلسى رحمه الله درباره احوالات قلب‏

علّامه مجلسى رحمه الله در زمينه سلامت قلب و مرض آن و به تعبير ديگر حيات آن كه بسته به ياد خدا و مرگ آن غفلت از خداست مقاله‏اى دارد كه ترجمه مختصر آن چنين است:

شناخت قلب و حقيقت و صفاتش از مسائلى است كه اكثر مردم بى‏اطلاعند و امامان بزرگوار ما در اين مسئله مهم جز به كنايه و اشاره برنامه‏اى بيان نكرده‏اند.

بهتر اين است كه ما وقت خود را صرف شناخت ذات آن نكنيم بلكه به نظر ائمه طاهرين عليهم السلام در مقام اطلاع بر علل صلاح و فساد قلب و درجات و دركات آن برآئيم و در مقام تكميل اين مخلوق عجيب و كمال و رشد اين لطيفه ربانى برآمده و اين عضو پرقدر را از آثار شيطانى پاك كرده و به اخلاق ملكوتى و روحانى بياراييم تا با تصفيه اين عضو از رذايل و آراستنش به فضايل آماده حركت به سوى برترين مدارج كمال گرديم و اين آيينه را براى افاضه معارف الهيه از طرف حق، از گرد و غبار گناه و فساد پاك كنيم.
و اين داستان احتياج به شناخت ذات و حقيقت قلب ندارد، اگر حركت به سوى مدارج كمال نيازى به شناخت ذات اين عضو داشت امامان عليهم السلام و مواليان ما بيان مى‏كردند.
گروهى از محقّقين گفته‏اند: شرافت و فضيلت انسان به قلب است. استعداد قلب براى شناخت حق سبب برترى انسان بر ساير مخلوقات است.
افتخار و كمال و جمال انسان در دنيا بسته به صلاح اين عضو و توشه و وسيله نجات آدمى در آخرت، قلب نورانى اوست.
كسب معرفت اللّه در شأن قلب است و ساير جوارح از رسيدن به اين فضيلت محرومند.
قلب، عامل باللّه وعامل للّه و ساعى إلى اللّه و متقرّب به سوى اوست. ساير جوارح در راه خدمت به او هستند و براى قلب به منزله ابزار كار و اسباب فعاليّتند.

قلب، زمانى كه غرق در ياد خدا گشت و از حكومت غير حق سالم ماند، عضوى مقبول است و به هنگام دورى از حق، وغفلت از دوست، مخلوقى‏ محجوب و عضوى مغضوب است.

مورد خطاب اوامر حق و مطلوب مسائل الهى، قلب است. ثواب و عقاب در عالم آخرت در گرو كار نيك يا بد قلب مى ‏باشد.
اوست كه با رسيدن به قرب حق و تزكيه از ناپاكى‏ها وسيله سعادت انسان گشته و هم اوست كه با ناقص گشتن و ناپاك شدن باعث شقاوت و محروميّت آدمى است.
در حقيقت مطيع حق قلب است و اوست كه انوار عبادت را به جوارح پخش كرده و هم اوست كه آثار بدكارى‏ها را در جوارح سريان مى‏دهد.
بدى ‏ها و خوبى ‏ها معلول تاريكى و روشنى قلب است و در حقيقت قلب براى اعضا و جوارح به منزله انبار جنس است كه اعضا و جوارح نسبت به اين انبار جنبه مصرف كردن جنس را دارند و بايد گفت:
از كوزه همان برون تراود كه در اوست!
قلب، عضوى است كه اگر انسان آن را از نظر صلاح و فساد بشناسد خود را شناخته و چون خود را شناخت خدا را شناخته. ولى اگر اين عضو و حالاتش براى آدمى مجهول باشد، انسان از شناخت خود عاجز مانده و كسى كه خود را نشناسد خدايش را نخواهد شناخت و چگونه انسان جاهل به قلب خود مى‏تواند عالم به غير باشد.
آه كه اكثر مردم شناختى از قلب خويش ندارند و به همين خاطر بين آنان و قلبشان حايل افكنده شده و به سبب اين پرده و حايل موفّق به مشاهده وضع قلب و مراقبت از او و شناخت صفاتش نشده‏اند و نمى‏دانند چگونه اين عضو حساس به سوى اسفل سافلين رفته و بازيچه دست شيطان مى‏گردد يا چگونه راه به اعلى عليين پيدا مى‏كند و به سوى مقام قرب و جايگاه ملائكه مقرّب صعود مى ‏نمايد؟
                 
آرى، كسى كه قلبش را نمى‏شناسد، در مقام مراقبت و رعايت آن برنمى‏آيد و در مقام حفظ نسيم واقعيت‏هايى كه از خزائن ملكوت به سوى قلب مى‏وزد كوتاهى مى‏كند. صاحب چنين قلبى از آن دسته مردمى است كه خداوند درباره آنان فرموده:
[وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏]
و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد؛ اينان همان فاسقان‏اند «2».
با اين بيان پر استفاده علامه مجلسى رحمه الله، انسان به اين نتيجه مى‏رسد كه غفلت از حق و فراموشى حضرت ذوالجلال بالاترين علّت آلوده شدن قلب به رذايل و ناپاكى‏ها است.
و قتى كه قلب آلوده به گناه شد به تدريج به حيات الهى آن خاتمه داده مى‏شود و به چنگال شيطان گرفتار شده و دچار مرگ معنوى مى‏گردد و چون قلب بميرد از رحمت و عنايت حق منقطع گشته و به حالت نكبت‏بار وقف گرفتار خواهد آمد. اين است كه حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمايد: وَوَقْفُ الْقَلْبِ فى الْغَفْلَةِ عَنِ اللّهِ.
و به قول مست جام وحدت، وحدت كرمانشاهى:
          هركه آيين حقيقت نشناسد زمجاز             خواجه در حلقه رندان نشود محرم راز
             يا به بيهوده مبر نام محبّت به زبان             يا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز
             آن قدر حلقه زنم بر در ميخانه عشق             كه كند صاحب ميخانه به رويم در باز
             هركه شد معتكف اندر حرم كعبه دل             حاش للّه كه شود معتكف كوى مجاز
             مگذاريد قدم بيهوده در وادى عشق             كاندرين مرحله بسيار نشيب است و فراز

منابع: 

استاد انصاریان : عرفان اسلامى، ج‏2، ص: 76