فضاي گفتماني تدوين بحارالانوار در عصر صفوي(2)

علامه مجلسي و دولت صفوي 
 

از ميان آثار هفتاد و چهارگانه علامه مجلسي ( 20 اثر عربي و 54 کتاب فارسي) رساله آداب سلوک حاکم با رعيت، تنها مجموعه اي است که منحصراً به مباحث سياسي تعلق دارد. مجلسي در اين اثر، سه حديث مهم از جمله نامه حضرت علي(ع)به مالک اشتر را به فارسي ترجمه کرده است. حديث دوم، نامه امام علي (ع)به عثمان بن حنيف و حديث سوم نصايح حضرت خضر(ع)به منصور دوانيقي است. علامه، خود در معرفي اين رساله و انگيزه تأليف آن مي گويد: 
اين رساله اي است که در ترجمه بعضي از احاديث شريفه که در کيفيت سلوک ولادت عدل با کافه عباد که وديع رب الارباب اند، وارد شده، براي تنبيه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت که همگنان، منوط به صلاح ايشان است، و فساد ايشان، مورث اخلال نظام بني نوع انسان که زبده مکنونان و اشرف مخلوقات اند. (مجلسي، 1412ق، ص 35).
البته با حدودي اغماض نيز مي توان رساله هايي چون صواعق اليهود- که درباره آداب و احکام جزيه اهل کتاب مي باشد- يا رساله مال ناصبي - که به حليت مال و خون ناصبي براي شيعيان مي پردازد - را هم در زمره آثار سياسي تلقي کرد؛ به علاوه در کتابي چون عين الحياه هم مجلسي در زير عنوان هايي چون احوال سلاطين عدل و جور، حقوق پادشاهان، مفاسد قرب پادشاهان و کيفيت معاشرت با سلاطين به مباحث سياسي مي پردازد. 
مجلسي در عين الحياه، حقوق پادشاه بر مردم را اين چنين مي شمارد: «دعا کردن براي صلاح پادشاه، بزرگداشت و تعظيم پادشاه عادل، تقيه در برابر پادشاه ظالم و دور کردن خود از قهر او» ( سلطان محمدي، 1379، ج1، «ب»، ص 11). بسيار جالب است که علامه مجلسي مردم را از طغيان و شورش عليه پادشاه ظالم باز مي دارد و مي گويد: « وظيفه مردم در چنين شرايطي ( ظلم حکومت)، عمل به تقيه، صبر، اطاعت و دعا براي اصلاح پادشاه ظالم است» (همان). 
در اين ميان، او سه علت را در نزديکي به حکام جائر ( غير معصوم) مطرح مي کند: « هدايت ايشان، دفع ظلم از مظلومين و مؤمنين و تقيه» ( مجلسي، 1361، ص 378). با وجود اين، خود پاي را از اين فراتر مي گذارد و در مقدمات بسياري از آثار خويش همچون زادالمعاد و حق اليقين، المصابيح، مفتتح الشهور و دعبل خزاعي به ثناي شاهان صفوي مي پردازد و اين آثار را به پادشاهان صفوي اهدا مي نمايد؛ البته در آن هنگام، ستايش و ثناي پادشاهان و بزرگان حکومتي رسم متداولي در ميان بزرگان و مؤلفان شيعه بوده است؛ چنان که شيخ صدوق کتاب عيون اخبار رضا را به وزير فخر الدين ديلمي هديه مي کند. علامه حلي، آثاري چون نهج الحق، کشف الصدق و منهاج الکرامه را به الجايتو، سلطان مغول اهدا مي نمايد و او را در مقدمه آثارش بسيار مي ستايد. شيخ بهايي، جامع عباسي را براي شاه عباس اول و عبدالرزاق لاهيجي هم کتاب گوهر مراد را به شاه عباس دوم هديه کرده اند؛ حتي پدر مجلسي، محمدتقي مجلسي نيز دو کتاب خود، يعني اللوامع القدسيه و لوامع صاحب قرآني که دو شرح عربي و فارسي بر کتاب من لا يحضره الفقيه است را هم به شاه عباس دوم هديه کرده است( پوراکبر، 1379، ج1، ص77).
در واقع آنچنان که پيداست، مشروعيت دولت صفوي براي علامه مجلسي و خانواده اش امري محرز تلقي مي شده است، ولي در عين حال، وي وظيفه خود را اصلاح حکومت و حاکمان معاصرش نيز مي دانسته است؛ در اين ميان، اگر ارزيابي و تحليل ياسوکي ماتسوناگا، متفکر بزرگ ژاپني را بپذيريم، آن گاه مي توان مشروعيت سياسي مورد نظر مجلسي را داراي سه مبنا دانست. از نظر او حاکم يا حکومت جامعه اسلامي در صورتي مشروع است که اولاً ولايت و دولت نهايي امام زمان را به رسميت بشناسد؛ ثانياً حاضر باشد به هنگام ظهور، حکومت را به وي تحويل دهد؛ ثالثاً تلاش نمايد در زمان غيبت مطابق با اراده امام غايب (فقه شيعه) حکومت نمايد (ماتسوناگا، 1379، ج3، ص 323). در بررسي اين سه شرط مشروعيت، مي توان دو شرط اول را کاملاً از دور خارج کرد؛ زيرا جايگاهي کاملاً انتزاعي دارند و در واقعيت اجرايي حکومت سياسي، نقشي بازي نمي کنند؛ اما در مورد شرط سوم بايد گفت: حکمي چنين کلي، موجب پديد آمدن تفسيرهاي بسيار گوناگوني مي گردد. در مجموع مي توان گفت: اين شروط سه گانه و بستر آثار و احکام سياسي علامه مجلسي، خط کش مشخصي براي احراز مشروعيت شيعي ارائه نمي دهند و حتي نگاه مثبت، زبان ثناگو و احکام مبهم او، مجال را هم براي ظلم و ستم حکام باز مي کند؛ چنان که آثار اين مؤلف پرکار در تمام دوره هاي سياسي پس از صفويه به طور مرتب تکثير، چاپ و عرضه شدند و هيچ گاه به طور مستقيم مشکل، مانع و يا زمينه انتقادي براي دولتمردان و سياستمداران شيعي ايجاد نکردند. بر همين اساس بود که شاه سليمان پس از وفات آقا حسين خوانساري، استاد علامه مجلسي، وي را براي منصب شيخ الاسلامي برگزيد و مجلسي در سال 1098 ق بر مصدر شيخ الاسلامي پايتخت تکيه زد و تا هنگام مرگ اين پادشاه در اين منصب باقي ماند. پس از آن نيز، هنگامي که شاه سلطان حسين بر تخت نشست، علامه مجلسي را تا پايان عمر (1111 ق) در منصب خود ابقا نمود( سلطان محمدي 1379، ج1، «ب» ص 17).

علامه مجلسي در مقام شيخ الاسلامي 
 

مقام شيخ الاسلامي، اولين بار در دولت شاه طهماسب و براي محقق کرکي به کار رفت(صفت گل، 1381، ص 451) و در حقيقت، اين جايگاه در دولت صفوي در مقابل منصبي تعيين شد که بالاترين مقام ديني دولت عثماني حائز آن بود و شخص توسط پادشاه برگزيده مي شد. ميزان اعتبار اين مقام دولتي پس از مقام صدر- که مسئول اداره امور شرعي بود- قرار مي گرفت؛ اما اين رتبه بندي چندان هم ثابت و محرز نبود؛ زيرا در هنگامه شيخ الاسلامي مجتهداني چون کرکي، شيخ بهايي و مجلسي، علناً شاه به شيخ الاسلام خود بيش از صدر اهميت مي داد و اختيارات و تأثيرات ايشان به مراتب فراتر از صدرها بود (جعفريان، 1379، ج1، ص 197). تذکره الملوک در توضيح وظايف شيخ الاسلام مي گويد: « مشاراليه در خانه خود به دعواهاي شرعي و امر به معروف و نهي از منکر مي رسيد. هر طلاق شرعي را در حضور شيخ الاسلام مي دانند و ضبط مال غايب و يتيم، اغلب با شيخ الاسلام بود و بعد از آن به قضاه مرجوع شد» (تذکره الملوک، 1368، ص3)؛ به علاوه کتاب دستور الملوک حقوق شيخ الاسلام را دويست تومان تبريزي مي داند که سالانه به او پرداخت مي گردد (صفت گل، 1381، ص 453، به نقل از: دستور الملوک، ص 69).
در مقابل، پادشاهان صفوي، همواره ميزان نيازمندي خود را به شيخ الاسلامان منصوب خويش بيان مي داشتند؛ چنان که حتي شاه اسماعيل دوم که گرايش سني داشت (حسيني زاده، 1379، ص 50) نيز مجبور شد ارادتش را به شيخ الاسلام زمانش نشان دهد. او به جناب مجتهد الزماني شيخ عبدالعالي گفت: 
اين سلطنت حقيقتاً تعلق به حضرت امام صاحب الزمان مي دارد و شما نائب مناب آن حضرت و از جانب او مأذونيد به رواج احکام اسلام و شريعت، قاليچه مرا شما بيندازيد و مرا شما بر اين مسند بنشانيد تا من به رأي و اراده شما بر سرير حکومت و فرماندهي نشسته باشم» (جعفريان، 1379، ج2، ص 216).
اما در هنگامه علامه مجلسي و در سال هاي پاياني حکومت صفويان، پديده بسيار جالبي در حوزه شيخ الاسلامي صفوي رخ داد. سه مرجع بزرگ و تأثيرگذار در سه شهر کليدي، تقريباً در يک زمان به قدرت رسيدند: علامه محمدباقر مجلسي در 1098 ق در اصفهان بدين مقام دست يافت؛ درست در همين سال، شيخ حر عاملي در مشهد شيخ الاسلام شد و در قم ملامحمدطاهر قمي، بر صندلي شيخ الاسلامي شهر تکيه زد. 
تشکيل اين مثلث فقهي، آن هم در اين سه شهر پر اهميت باعث شد اواخر دوران صفويان، متفاوت از سال هاي قبل گردد و فضاي اجتماعي نسبت به معيارهاي فقهي تنگ تر گردد. اين امر به شيخ الاسلام اصفهان اين امکان را داد که قدرتش را بيش از پيش افزايش دهد و گزينش هاي فقهي را سريع تر و با شدت بيشتر به عرصه ظهور برساند و اقتدار خويش را بر تمام رقباي موجود اثبات نمايد؛ بر همين اساس بود که آخرين پادشاه صفوي حتي مجبور شد سنت رايج در مراسم تاجگذاري اش را هم تغيير دهد و براي بنيان مشروعيت خود و دولتش، به جاي صوفيان که به رسم معمول در تاجگذاري، شمشير پادشاهان را بر زيب کمرشان مي بستند، از شيخ الاسلام دارالسلطنه خواست چنين امري را به انجام رساند و در مقابل، برابر خواسته اش به او سه هديه داد: منع شراب خواري و شراب فروشي، منع جنگ طوايف، منع کبوتر بازي در کشور (لکهارت، 1344، ص42). در پي آن، شيخ الاسلام مجلسي به سخنراني پرداخت و اظهار داشت : « خلق بي منت از مزيد لطف و مرحمت، مفاتيح کشورگشايي را در کف کفايت و قبضه درايت سلاطين عدالت شعار و خواقين فلک اقتدار سپرده است تا بساط رأفت و عدالت و خفض جناح بر کافه خلايق بگسترند و جز به صلاح حال مردم و آباداني شهرها نينديشند و مردم در سايه حکومت ايشان به آسودگي بزيند... . مردم در اين ديار سال هاست که در ظل ظليل ايشان به فراغ بال و رفاه حال آرميده اند» (مير جعفري، 1379، ج3، ص 352). علامه پس از اين تعريف و تمجيدها در ادامه با ذکر دو ويژگي حکومت صفوي، مشروعيت و مقبوليت آن دولت را هم اثبات نمود. ويژگي نخست، رعايت اصل عدالت و ديگري ترويج دين مبين اسلام و مذهب اثني عشري در کشور بود ( سلطان محمدي، 1379، ج2، «ب» ص 15). 
اما شاه سلطان حسين که همچنان خود را بدهکار و ممنون علامه مجلسي مي دانست، بلافاصله حکمي در ابقاي جايگاه شيخ الاسلامي علامه مجلسي صادر کرد و براي توصيف علامه تنها در يک بند از حکم جديد خود، دوازده صفت را به کار برد؛ ضمناً او که پيش از اين، همچون پدرانش به شراب خواري مي پرداخت، برابر با خواسته علامه بزرگ، دستور داد تمام شش هزار بطري شراب شيرازي و گرجي سرداب هاي کاخ را بشکنند و شراب خواران از همه جا بي خبر شهر را هم مجازات کرد (لکهارت، 1344، ص 44). بر چنين اساسي بود که ادوارد براون، ايران شناس مشهور، در کتاب خود تاريخ ادبيات ايران، علامه محمدباقر مجلسي را يکي از بزرگ ترين، مقتدرترين و متعصب ترين مجتهدان دوره صفويه خواند ( براون، 1924، ج4، ص 403). 
مجلسي در جايگاه شيخ الاسلامي صفوي با تفصيل بيشتر، به تأييد و تقويت مشروعيت دولت مخدوم خويش پرداخت. او در مقدمه کتاب زادالمعاد خود، در توصيف شاه سلطان حسين که در واقع يکي از خوش گذران ترين و ضعيف ترين پادشاهان صفوي بود، چهل صفت را قطاروار مرتب کرد و در حق او نوشت : « منتخبي از اعمال سال و فضايل ايام و ليالي شريفه و اعمال آنها که به اسانيد صحيحه و معتبر وارد شده است را در اين رساله ايراد کردم... و چون آغاز و انجام اين عجاله در زمان دولت عدالت ثمر، اوان سلطنت سعادت اثر، اعلي حضرت سيد سلاطين زمان و سرور خواقين دوران، شيراز اوراق ملت و دين نقاوه احفاد سيد المرسلين، آب و رنگ گلستان مصطفوي، چشم و چراغ دودمان مرتضوي، سلطان جم خدم، و خاقان فرشته حشم شجاعت نژادي که تيغ آبدارش براي سرهاي کفار نهري است به سوي دار بوار، و حسام ... الشاه سلطان حسين موسوي الحسيني الصوفي ... لازالت دولته مرفوع و هادت اعدائه مقموعه ميسر گرديد، تحفه بارگاه خلايق اميدگاه گردانيد، اميد که مقبول طبع شرف گردد و آن اعلي حضرت از فوايد آن منتفع گردند...» (مجلسي، 1381، ص 2-4).
اما کار بدين جا تمام نشد، علامه مجلسي باز هم دست به کار شد و وظيفه شيخ الاسلامي خود را به خوبي به انجام رسانيد؛ او نوشتن رساله اي جديد را در دست گرفت و در آن با استناد به احاديث شيعي سعي کرد تداوم جاودان صفويان و دولتشان را اثبات نمايد. او دولت صفوي را همان حکومتي معرفي کرد که قبل از ظهور منجي شيعه، قائم آل محمد تشکيل مي شود و به دولت آن حضرت مي پيوندد. (حسيني زاده، 1379، ص 212. به نقل از: علامه مجلسي، نسخه خطي شماره 3، 309 کتابخانه وزيري يزد). 
در اين ميان، همان مثلث شيخ الاسلامي مذکور که در اوج قدرت قرار گرفته بودند، دست به تضعيف و حذف رقبا زدند؛ به واقع مي توان گفت: اين زمان که مصادف با سال هاي آخر حکومت صفويان است، پر فشارترين روزهايي است که صوفيان در آن سلسله حکومتي تحمل کردند. در اين مدت، آثار و اقدامات بسياري عليه تصوف و صوفيان صورت گرفت و همين امر موجب ضعيف شدن يکي از پايه هاي قدرت صفويه گشت. ملا محمدطاهر قمي، شيخ الاسلام شهر قم که رأس و بزرگ اين مثلث بود، به مبارزه اي جدي عليه صوفيان دست زد و با نوشتن کتاب هايي چون ملاذ الاخيار (عربي) و تحفه الاخيار( فارسي) به رد صوفيه پرداخت. شيخ حر عاملي، شيخ الاسلام مشهد نيز کتاب اثني عشري را در دوازده باب و بالغ بر هزار حديث در رد صوفيان نگاشت (دواني، 1375، ج8، صص 439و 452). 
اما علامه مجلسي در آثار نوشتاري خود، بسيار ظريف تر با صوفيان برخورد کرد. او ابتدا آنها را به سني و شيعه تقسيم مي کند و بعد صوفيان اهل سنت و شيعيان منحرف را رد و طرد مي نمايد. او در رساله اي که در اين باره نگاشته است، مي نويسد: « ... و اما مسئله سوم که از حقيقت طريق فقها و صوفيه سوال کرده بودند؛ بايد دانست که راه دين يکي است، خداوند يک پيغمبر و يک شريعت قرار داده، لکن مردم در مراتب عمل و تقوا مختلف مي باشند و جمعي از مسلمانان را که عمل به ظواهر شرع شريف نبوي(ص)کنند و به سنن و مستحبات عمل کنند و ترک مکروهات و شبهات کنند و ... پيوسته اوقات خود را صرف طاعت و عبادت کنند... ايشان را زاهد و متقي گويند و مسمي به صوفيه نيز ساخته اند... و اين جماعت زبده مردمند، لکن چون در هر سلسله، جمعي [هم]داخل مي شوند که آنها را ضايع مي کنند و ... تمييز ميان آنها بايد کرد؛ چنانچه علما که اشرف مردمند، ميان ايشان بدترين خلق مي باشند... چنانچه سلسله صوفيه شيعه از غير ايشان (صوفيه اهل سنت که معارض اهل بيت بودند) متمايز است ...، چنانچه حضرت شيخ صفي الدين (ع)چندين هزار کس را به اين طريقه مستقيمه به دين حق، تشيع آورده ... طريقه صوفيان عظام که حاميان دين مبين بودند، در ذکر و فکر و رياضت و ارشاد، مباين است با طريق صوفياني که به مشايخ اهل سنت منسوبند...؛ پس بايد که بر شما ظاهر باشد که اين سلسله عاليه را که مروجان دين مبين و هاديان مسلک يقينند با ساير سلسله هاي صوفيه که سالک مسلک اهل ظلالند، ربطي نيست...» (جعفريان، 1379، ج2، ص 593-598، به نقل از: رساله جواب المسائل الثلاث، نسخه شماره 7294 کتابخانه آيت الله مرعشي، کتابت 1214).
اما در عمل، مجلسي شديدتر از هم صنفان خود با اهل صوفيه برخورد کرد؛ چنان که لورنس لکهارت، علامه مجلسي را در جايگاه با نفوذترين مجتهد زمان، آغازگر مبارزه اي مي داند که عليه صوفيان سني، اشراقي و فيلسوف صورت گرفت ( لکهارت، 1343، صص 49و 81) و ادوارد براون نيز وي را به تعقيب بي رحمانه صوفيان متهم مي کند (براون، 1924، ج4، ص 404)؛ در اين ميان بايد گفت: بسياري از مورخان غربي همچون براون، سرجان ملکم و لکهارت، علامه مجلسي را حائز چهره کاريزماتيکي مي دانند که در جايگاه شيخ الاسلامي دارالسلطنه براي تقويت و گسترش مذهب تشيع صفوي و تضعيف ديگر فرق و مذاهب ديني همچون اهل تسنن، مسيحيان، يهوديان، زردشتيان و صوفيان به اقدامات بسيار جدي دست زده، تأثيرات بسزايي بر جاي گذاشته است؛ چنان که لکهارت در کتاب مهم خود، انقراض سلسله صفويه، قدرت و تأثيرگذاري مجلسي را موجب شيعه شدن هفتاد هزار سني در ايران مي خواند (لکهارت، 1344، ص 80).
به نظر مي رسد پادشاهان صفوي از اين زد و خورد که بين فقها و صوفيان در جريان بوده و حتي به دامن حکما و فيلسوفان- که شباهت هاي اندکي به صوفيان داشتند - نيز کشيده شده، چندان ناراحت نبودند. همان طور که پيش از اين ذکر شد، چنين درگيري هايي که از سوي مسئولان حکومتي و نمايندگان شاهي (شيخ الاسلام ها و ديگر روحانيان) با طرفداران قدرتمندشان( قزلباشان و صوفيان) صورت مي گرفت، به صفويه کمک کرد قدرت صوفيان را تعديل کنند؛ اما تشديد و افراط اين جريان که در زمان شاه اسماعيل و شاه سلطان حسين شکل گرفت، موجبات تضعيف دولت صفويه را فراهم آورد؛ در مقابل، صوفيان هم که پيش از اين در مقابل اقدامات خصمانه علماي ديني، واکنش هاي تندي نشان مي دادند و حتي دست به قتل برخي از علماي بزرگ (همچون کرکي، اميرمحمد يوسف، صدر خراسان) زده بودند، ديگر نتوانستند واکنش تأثيرگذاري در برابر اين جريان خروشان به انجام رسانند. 
البته، آنچنان که پيداست، اين گزينش صفوي که از ميان اخباريون، حکما و صوفيان، اخباريون را برگزيده است، چندان هم اتفاقي نبوده است؛ به بيان ديگر پادشاهان نه طرفداران مقتدر و قدرتمندي چون قزلباشان را مي خواستند که جاي خود آنها را تنگ کنند و نه صوفيان زاهد پيشه اي را مي پذيرفتند که همچون همنوعان هندي شان، ترک دنيا نمايند و از سياست ايشان به طور کامل دوري گزينند؛ از طرف ديگر، حکما نيز که با موضوع عقل به اصحاب معنا نزديک مي شدند هم، در تيررس انتقادات مشابهي قرار مي گرفتند؛ چنان که فيلسوف بزرگي همچون ملاصدرا در حکمت متعاليه خويش، فلسفه و تصوف را به هم آميخت و جريان تفکر جديدي پديد آورد؛ تفکري که در هنگام تبعيد وي در کهک قم قوام گرفت؛ اما در مقابل، فقها و محدثان با اتکا به احاديث و استفاده هوشمندانه از آنها، هم مشروعيت ديني صفويان را اثبات مي نمودند و هم به وسيله آن، مقبوليت اجتماعي اين حکومت را پديد مي آوردند؛ و هم با بهره وري از احاديث خاص و مبهم، دولت آنها را جاودانه و متصل به امام زمان نشان مي دادند و با چند واسطه، پادشاهان را نائبان ائمه اطهار (ع)در ايران مي خواندند؛ به علاوه اين بزرگان، هزينه گزافي بر دوش دولت صفويه نمي گذاشتند و حداکثر، مسائلي چون شراب و مسکرات بين اين دو قشر فاصله مي انداخت که آن هم يا ترک مجلس توسط علما و يا شکستن چند شيشه بطري در ملأ عام مرتفع مي شد. 
دوران زوال صفويه به هنگام تدوين مجامع متأخر حديثي شيعه بدل گشت و بدين ترتيب، کتب پر اهميتي چون الوافي، بحارالانوار، وسائل الشيعه و آثار ارزشمند ديگر تأليف شدند؛ در واقع سه عامل بزرگ زمينه ساز چنين دستاوردي بود: اولاً پادشاهان و دولت صفوي بيش از پيش به علما و محدثين توجه کردند و زمينه فعاليتشان را بسيار سهل تر نمودند و کمک هاي قابل توجهي بديشان نمودند؛ چنان که فقط تعداد کتب مذهبي اي که به آخرين پادشاه اين سلسله، شاه سلطان حسين هديه گشت و براي او نگاشته شد، 130 عنوان بود (جعفريان، 1379، ج3، ص 1140) که اين رقم بسيار بيشتر از سابقه پادشاهان گذشته اين سلسله حکومتي است؛ ثانياً جنگ بزرگ و مهمي در داخل و خارج از کشور صورت نگرفت و همين امر فضا و مجال مناسبي در اختيار نسل دوم و سوم علماي شيعه ايران قرار داد؛ و سومين علت که در دوران قبل نيز وجود داشت، حضور رقبايي چون اهل تصوف و حکما بود که اقبال و فرصتي که در اين دوران در اختيار علماي اخباري قرار گرفت، سبب شد ايشان براي اثبات عقايد خويش و حذف رقبا يا به تعبير علامه مجلسي در بحارالانوار، هدايت مردم و جلوگيري از گمراهي ايشان، دست به کار شوند و مجموعه هاي حديثي بسيار ارزشمندي تدوين نمايند. 

آثار علامه مجلسي 
 

محمدباقر همچون پدرش محمد تقي مجلسي، تأليفات بسياري از خود به جاي گذاشته است. تعداد دقيق کتاب هاي ايشان به 74 مورد مي رسد. اولين اثر وي در سال 1063 ق و در سن 25 سالگي، با عنوان ميزان المقادير و يا رساله الاوزان تنظيم يافت. (عابدي، 1378، ص 22). او در طي دوران نگارشي خود، طيف موضوع بسيار وسيعي را در حوزه دين پوشش داد که از مهم ترين آنها مي توان به اعتقادات، اخلاق، فقه، ادعيه، تاريخ و سياست اشاره کرد. 
از طرف ديگر، او در اکثر کتب مهم عربي خويش همچون بحارالانوار، فهرست مصنفات اصحاب، شرح اربعين حديث و مرآه العقول (شرح کافي) ... که حجم عمده آثار او را تشکيل مي دهند، سعي کرده به تدوين و تفسير احاديث شيعي بپردازد، که در مجموع مي توان مخاطبان آن را فقيهان و محدثان آشنا به علوم حوزوي دانست؛ اما طيف کتاب هاي فارسي علامه، بيشتر متناسب با مسائل و نيازهاي عامه مردم عصر صفوي است. از 54 اثر فارسي او، چهارده عنوان، ترجمه است که از آن ميان، شش مورد ترجمه ادعيه (کميل، مباهله، زيارت جامعه، سمات، جوشن صغير، جوشن کبير)، سه مورد ترجمه کتب اعتقادي توحيد مفضل، توحيد امام رضا و فرحه الغري، چهار مورد نيز ترجمه احاديث مختلفه حديث عبدالله بن جندب، حديث رجاء بن ابي الضحاک، حديث سته اشياء....، قصيده دعبل خزاعي و يک مورد هم کتاب اخلاق عين الحياه است. 
اما سي عنوان ديگر که جايگاه تأليفي دارند، مشتمل بر شش کتاب اعتقادي حق اليقين، الرجعه، الجهنم و النار، اختيارات الايام، البداء، الجبر و الاختيار، ده اثر اخلاقي حليه المتقين، حياه القلوب، تحفه الزائر، مقباس المصابيح، ربيع الاسابيع، مفاتيح الغيب في الاستخاره، صلاه الليل، السابقون الاولون، مختصره في التعقيب، زياره اهل القبور، ده رساله فقهي الديات، الشکوک، الاوقات، حج، رساله اي ديگر درباره حج، الزکاه، الکفارات، آداب الرمي، النکاح، اختيارات الايام غير ماتقدم، پنج مجموعه تاريخي - سياست جلاء العيون، نامه اميرالمؤمنين به مالک اشتر، صواعق اليهود، مال النواصب، احکام الجائر و يک کتاب دعا، به نام زاد المعاد است. 
اهميت کتاب هاي فارسي علامه، سادگي و گستردگي موضوعي آن است. در همين باره، محمدتقي بهار در جلد سوم کتاب پر اهميت خود، سبک شناسي، اظهار مي دارد: مهم ترين کاري که مجلسي بعد از تأليف مجلدات بحارالانوار انجام داده، تأليف مجموع کتب ديني و اخلاقي شيعه به فارسي ساده عوام فهم است که تا آن روز اهل علم چنان کرده بودند ( بهار، 1369، ج3، ص 304)؛ در واقع او در جايگاه شيخ الاسلامي و امام جمعه دارالسلطنه صفوي به خوبي فرايند مخاطب شناسانه اي را در آثار خود انبار کرد و براي هر گروه از مخاطبان و خوانندگان خود، ساختار ويژه اي براي پيامش طراحي نمود. او از طرفي براي هم صنفان روحاني اش، مجموعه هاي حديثي بسيار مبسوطي تدوين کرده است و از طرف ديگر براي گسترش شيعه صفوي در ميان توده هاي مردم، از فن ساده نويسي و ساده گويي بهره برده است؛ در حقيقت مي توان گفت: علامه، اين روش را از پدرش آموخته بود. محمدتقي مجلسي نيز بسياري از کتاب هايش را به زبان فارسي و براي خواننده ايراني مي نوشت. تأثير نوشته هاي فارسي اين پدر و پسر آنقدر وسيع بود که ادوارد براون درباره ايشان مي نويسد: « دستاوردهاي بزرگ حکماي شيعه اواخر دوران صفويه، همچون ملامحمدتقي و محمدباقر مجلسي، همان ترويج آيين تشيع و تعميم اخبار و احاديث در زبان رايج مردم بود. آنها مي دانستند که براي دست يافتن به مردم، بايد از زبان مردم سود جست و ساده نويسي کرد» (براون، 1369، ص 363).
از طرف ديگر، اين منش ساده نويسي و فارسي نويسي که همزمان با حيات دولت صفويه، در ايران رواج پيدا کرد، جايگاهي بسيار برجسته در تثبيت و تقويت اين دولت داشت؛ در واقع شاهان صفوي براي اثبات حاکميت خويش، نيازمند ايدئولوژي قدرتمندي بودند که هم بتواند قابليت هاي رقيبان داخلي را مهار نمايد و هم قادر باشد سپر محافظتي در برابر همسايگان سني مسلک عثماني و ازبک بر پا نمايد؛ بر همين اساس بود که دولت صفوي، رواج تشيع را تقويت خود مي انگاشت و عالمان شيعه را وادار به فارسي نويسي و ساده گويي مي کرد تا بتواند پشتوانه توده اي خويش را تقويت کرده، آماده سياست هاي خود گرداند؛ چنان که سيد محمد خاتون آبادي از علماي مشهور اواخر صفويه درباره کتاب اربعين ماخوزي مي گويد: 
شاه سلطان حسين [به من] دستور داد تا آن را به لغت فارسي و عبارات واضحه که مشتمل بر الفاظ غريبه و مشکله نباشد، ترجمه نمايم که عوام و خواص و اوساط الناس از آن منتفع توانند شد» (جعفريان، 1379، ج3، ص 1102).
بسيار جالب است که حتي ضعيف ترين پادشاه صفوي نيز ضرورت تغذيه اطلاعاتي مخاطبان متنوع خود را درک مي کند و براي اين منظور دستور مي دهد ترجمه رواني از روايت چهل گانه اي از دين انجام شود که هم مردم عادي قادر به فهمش باشند و هم خواص و اوساط الناس راغب به خواندنش گردند. 
از ميان کتاب هاي عربي علامه مجلسي، بحارالانوار جايگاه بسيار خاصي دارد. اين کتاب که معروف به دائره المعارف حديثي تشيع شده، پس از انتشارش تبديل به يکي از اصلي ترين و مهم ترين منابع حديثي گشت که علماي شيعي در نگاه ارجاعي خود آن را به کار برده، مورد استفاده قرار مي دادند. 

بحارالانوار الجامعه لدرر الاخبار الائمه الاطهار (ع)
 

در بررسي و تحليل اين اثر، از اولين پله آن شروع مي کنيم. درباره عنوان اين کتاب، نظرات بسياري بيان شده است، اما در يک نگاه کلي، ترکيب واژگاني عنوان اصلي اين کتاب، بحارالانوار يا درياهاي نور، تأمل بسياري را بر مي انگيزد. مجلسي خود در توضيح اين نام مي گويد: « ... چون اين کتاب مشتمل بر همه علوم، حکمت ها و اسرار است و خواننده را از ساير کتاب هاي حديثي بي نياز مي کند، آن را بحارالانوار، الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار(ع) نامگذاري کردم». اين شيخ الاسلام بزرگ صفوي در توصيف مقام و رتبه مفروض اثر خويش چنين مي گويد: «اي کسي که اعتراف به مقام بلند و حلاوت بحارالانوار نمي کني، ترديدي که از جهل و گمراهي و حماقت تو سرچشمه گرفته، برايت بس است!»(مجلسي، 1983م، ج1، ص 5). خود مجلسي آنچنان از جامعيت کتاب خود مطمئن است که در دعاي پايان مقدمه بحارالانوار مي گويد: «از خداوند سبحان اميدوار چنانم که از فضل و مرحمت و منتي که بر اين بنده اميدوارش دارد، اين کتاب مرا تا موقع قيام قائم آل محمد (ع)باقي داشته و آن را مرجع دانشمندان و مصدر دانشجويان علوم ديني قرار دهد و علي رغم ملحدان پست و فرومايه پاينده دارد... و در کشاکش روزگار، همواره ذکرش در ميان باشد» (همان، ص 6). اين هدف مؤلف تا حدود زيادي نيز کسب شد؛ چنان که پس از گذشتن بيش از سه قرن از انتشار اين دائره المعارف، اين اثر همچنان از مهم ترين و تأثيرگذارترين کتب شيعه است. 
مجلسي از سال 1070 ق و پس از نگارش کتاب فهرست مصنفات الاصحاب به فکر تأليف اين مجموعه افتاده است و سوادنامه آن را در 1104 يا 1106ق، يعني در ابتداي دولت شاه سلطان حسين به پايان رسانده است؛ هر چند پاک نويس اين کتاب، تا پس از فوت مؤلف هم توسط شاگردانش ادامه داشته است؛ از طرف ديگر جامعيت و تنوع موضوعي اين اثر مرهون منابع متفاوت و متکثري است که وي براي تأليف کتابش به کار برده است. در ميان مصادر اين مجموعه، مي توان کتب تفسيري، تاريخي، کلامي، ادبي، سياسي، اخلاق و حتي علوم طبيعي، پزشکي، نجوم، رياضي و جغرافيا را نيز پيدا کرد. (مطيع، ج11، مقال ش 4510)؛ در واقع برتري کار مجلسي نسبت به اثر استادش فيض کاشاني در الوافي و يا عالم هم صحبتش شيخ حر عاملي در وسايل الشيعه، همين جمع حوزه هاي متکثر ديني در بحار است؛ زيرا مجموعه اي مانند الوافي تنها به اخبار کتب اربعه مي پردازد و وسايل الشيعه نيز فقط احاديث فقهي را مد نظر دارد. 
خود مجلسي و ديگران، انگيزه هاي متعددي به اين کار36ساله نسبت داده اند:گاهي تشتت و تفرق روايات و گاهي نيز احتمال از بين رفتن کتب حديثي و يا وجود اخبار مفيد در ميان کتب غير اربعه شيعه، به عنوان علت چنين گردآوري اي بيان شده است؛ اما به نظر مي رسد جدا از اين دلايل - که مي توان آنها را براي هر تدويني حديثي ديگري نيز در آن دوران به کار برد-ريشه چنين تأليفي را بايد در نگاه اجتماعي علامه، جايگاه سياسي او و خانواده اش و مقتضيات زمانه اصفهان دنبال کرد. او خود در مقدمه بحار مي گويد : 
... و هنگامي که ديدم زمانه در منتهاي فساد غوطه ور است و بيشتر مردم هم از آنچه موجب ترقي معنوي آنهاست، روگردانند... عزم خود را جزم کردم که يک کتاب بزرگ که فصول و ابواب آن منظم و مقاصد و مطالب آن مضبوط است را جمع کنم» (مجلسي، 1983م، ج1، ص 4).
از طرف ديگر، چنان که پيش از اين ذکر شد، رواج تصوف و صوفي گري در حوزه آن روز اصفهان سبب شده بود عده بسياري از مردم از شريعت حديثي و اخباري فاصله بگيرند. مجلسي با ترجمه و تأليف به زبان فارسي و تدوين احاديث اهل بيت(عليهم السلام)در قالب زبان عربي سعي کرد اين روند اجتماعي را تغيير دهد و مردم عادي و نخبه جامعه خود را با اين قرائت از شيعه، هدايت نمايد. 

منابع: 

فصلنامه شيعه شناسي شماره 24