علامه مجلسی(ره) محدثی بزرگ
علامه محمدباقر مجلسی محدثی بزرگ و پرشکوه است. به گفته استاد دکتر دینانی او علاوه بر مقام والای نقل حدیث و شیخ روایت بودن، شارح روایات و احادیث معصومین نیر هست. آنچه در پی میآید، مطلبی است از استاد فلسفه دانشگاه تهران دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی با عنوان <شرح اصول کافی ملاصدرا و بحارالانوار مجلسی.>
بروشنی میتوان دریافت که صدرالمتالهین در فهم معنی روایات به عقل تکیه کرده و از کسانی که در جمود بر ظواهر اصرار میورزند سخت ناخرسند است. این فیلسوف بزرگ درباره معانی مختلف و متعدد عقل به تفصیل سخن گفته و معتقد است استعمال کلمه عقل در مورد برخی از این معانی به نحو اشتراک لفظی صورت میپذیرد. اگرچه میتوان گفت که کلمه عقل در مورد برخی دیگر از این معانی به نحو تشکیک به کار رفته و در واقع از معنی واحد مشترک حکایت مینماید.
صدرالمتالهین در کتاب شرح اصول کافی خود روی این نکته تاکید کرده و میگوید: چون عقل در بسیاری موارد دارای معنی مشترک بوده و به نحو تشکیک بر آنها حمل میگردد میتوان آن را موضوع علم واحد به شمار آورد و در یک کتاب از اقسام و عوارض ذاتی آن بحث کرد. مقصود او از این سخن آن است که کتاب شرح اصول کافی به علم عقل اختصاص یافته و مباحث مندرج در آن نیز به اقسام عقل و عوارض ذاتی آن مربوط میگردد. به عبارت دیگر میتوان گفت کتاب شرح اصول کافی صدرالمتالهین درباره عقلشناسی به رشته تحریر درآمده و در آن مسائل عقل مورد بررسی قرار میگیرد. 1
توجه به مطالب گذشته نشان میدهد که آنچه صدرالمتالهین در مورد برخی از معانی عقل ابراز میدارد به هیچوجه با مشاهده قلبی و دریافتهای باطنی ناسازگار نیست. به عبارت دیگر میتوان گفت او وقتی از موازنه میان معقول و محسوس سخن میگوید بیشتر به جنبه باطنی امور توجه داشته و از توقف در مرحله حواس و جمود بر ظواهر انتقاد میکند. همانگونه که قبلا یادآور شدیم در نظر این فیلسوف بزرگ، اخبار و روایاتی که از مقام عصمت(ع) صادر شده همانند قرآن دارای ظاهر و باطن و تفسیر و تاویل است. همانگونه که بزرگان گفتهاند سخن، آئینه روح است و در این آئینه میتوان مراتب متفاوت و متعدد وجود انسان را مشاهده کرد. اکنون با توجه به اینکه صاحب مقام عصمت(ع) در دو قوس صعودی و نزولی وجود در مرحله کمال قرار دارد به آسانی میتوان پذیرفت که کلام او نیز دارای همین مراتب بوده و از ظاهر و باطن برخوردار است. و در اینجاست که بسیاری اشخاص در اثر جمود بر ظواهر با اهل معنی و باطن به مخالفت برخاسته و در نادیده انگاشتن جنبه باطنی احادیث و آیات راه مبالغه پیمودهاند.
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار خود علاوه بر اینکه به جمعآوری و تبویب روایات همت گماشته به شرح معنی و توضیح مدلول آنها نیز پرداخته است. فیلسوف بزرگ عصر صفوی صدرالمتالهین شیرازی نیز سالها قبل از اینکه علامه مجلسی به عرصه حیات وارد شود دست به این کار زده و در شرح معنی روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به تالیف کتاب شرح اصول کافی پرداخته است.
ولی این فیلسوف متاله در باب موازنه میان معقول و محسوس کوشش کرده و به جنبه باطنی و معنی معقول روایات توجه فراوان مبذول داشته است. علامه مجلسی به عکس صدرالمتالهین برای موازنه میان معقول و محسوس اهمیت قائل نشده و بیشتر به جنبه ظاهری روایات توجه کرده است. توجه بیش از اندازه به ظاهر معنی روایات موجب شده که این محدث بزرگ به احکام عقل بیاعتنا بماند و حتی در مورد اثبات اصول عقاید دینی به تقدم نقل بر عقل فتوا دهد. او در کتاب بحارالانوار خود برای اثبات توحید، هفت برهان اقامه کرده و سرانجام گفته است: درآنچه در این باب مورد اعتماد من قرار گرفته جز ادله نقلی که از طریق سمع رسیده چیز دیگری نیست. عین عبارت مجلسی در این باب چنین است:
السابع الادله السمعیه` منالکتاب و السنه` و هی اکثر من ان تحصی و لامحذور فیالتمسک بالادله السمعیه` فیباب التوحید و هذه هی المعتمد علیها عندی... 2
همانسان که در این عبارت مشاهد میشود علامه مجلسی نه تنها تمسک به ادله نقلی را برای اثبات توحید، جایز و کافی میداند بلکه از عبارت او چنین برمیآید که ادله نقلی تنها ادلهای است که در باب اثبات توحید میتواند مورد اعتماد او قرار گیرد. این تنها علامه مجلسی نیست که در باب اثبات توحید به ادله نقلی بیش از سایر ادله اعتماد میکند. بسیاری از متکلمان و علمای اهل حدیث دیگر نیز به ادله نقلی بیش از براهین عقلی اعتماد کردهاند.
کسانی که با مبانی عقلی و کلامی آشنایی دارند بهخوبی میدانند که در باب اثبات اصول عقاید، تکیه کردن بر ادله نقلی مستلزم پیدایش مشکل دور باطل خواهد بود. زیرا نقل، هنگامی میتواند معتبر شناخته شود که اصول عقاید دینی از اعتبار لازم برخوردار باشد. اکنون اگر اعتبار اصول عقاید نیز تنها به نقل بستگی داشته باشد با دور باطل روبرو خواهیم بود. کسانی در مقام پاسخ به این اشکال برآمده و گفتهاند قبول یگانگی خدا از طریق نقل، مستلزم دور باطل نیست زیرا آنچه بر پذیرش دلیل نقلی تقدم دارد وجود خداوند است و نه اثبات یگانگی او. همه ما بهخوبی میدانیم که در میان حکما و متکلمان اثبات وجود خدا و اثبات یگانگی او در دو مرحله مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
سخن این اشخاص در مورد اینکه اثبات وجود خدا و اثبات یگانگی او در دو مرحله مورد بحث و بررسی قرار میگیرد مقرون به صواب و صحت است ولی از این نکته نیز نباید غافل بود که وحدت و یگانگی خدا، عین وجود اوست و خدایی که واحد شناخته نشود نمیتواند منشا اعتبار نقل بوده باشد. بنابراین اشکال به قوت خود باقی است و در باب اثبات توحید نمیتوان تنها به ادله نقلی تکیه کرد.
همانگونه که قبلا یادآور شدیم تمسک به نقل به عنوان تنها دلیل قابل اعتماد و جمود بر ظواهر به موازنه میان معقول و محسوس لطمه وارد ساخته و باب ورود به ملکوت امور و تعالی فکری را مسدود مینماید. کسانی که با عقل خصومت میورزند و نسبت به باطن و ملکوت امور به دیده انکار مینگرند ناچار در وادی قشر و جهان محسوس محبوس گشته و همه چیز را با موازین حسی ارزیابی میکنند. انکار عالم مجردات و اعتقاد به اینکه غیر از خداوند هیچگونه موجود مجرد دیگری تحقق ندارد نتیجه همین طرز تفکر به شمار میآید.
علامه مجلسی از جمله کسانی است که مجرد بودن فرشتگان را انکار کرده و آن را مورد اجماع امامیه بلکه همه مسلمانان جهان دانسته است. این محدث بزرگ در مورد مجرد یا مادی بودن نفس با تردید سخن گفته است ولی از مجموع نقل قولها و سخنان او در این باب میتوان دریافت که به انکار تجرد تمایل بیشتری از خود نشان میدهد. کسانی که با مسائل عقلی آشنایی دارند بروشنی میدانند که انکار تجرد نفس پیامدهای سخت و سنگینی دارد که قبول آنها برای اهل معنی به هیچوجه آسان نیست.
البته برای کسانی مانند علامه مجلسی نقل دینی در درجه اول اهمیت قرار دارد و اگر تجرد نفس از طریق نقل به اثبات نرسد از مشکلاتی که ممکن است از این راه پدید آید هیچگونه ترس و هراسی نخواهند داشت. در نظر علامه مجلسی به عنوان یک محدث، نقل دینی اصل است و هر چیز دیگری در پرتو نقل اعتبار پیدا میکند. براساس این طرز تفکر آموزش علوم نیز با میزان نقل دینی سنجیده میشود. علامه مجلسی با صراحت تمام در این باب سخن گفته و معتقد است تنها علومی را باید آموخت که برای امر دین لازم شناخته میشود. 3
آموختن علومی که در امر دین مفید واقع نمیشود به هیچ وجه لازم نیست. برای کسی که ملاک حقیقت، ظاهر معنی روایات است آنچه با ظاهر معنی روایات منطبق نباشد از درجه اعتبار ساقط است. علامه مجلسی در این باب آنچنان ثابتقدم و سرسخت است که حتی شیخ مفید و سید مرتضی را مورد انتقاد شدید قرار داده و آنان را به اهل تاویل در برخی موارد نزدیک دانسته است. او معتقد است اگر باب تاویل مفتوح گردد و آنچه مناط و ملاک فهم ظاهری الفاظ است نادیده گرفته شود حدود تاویل ناشناخته می ماند و هرکسی میتواند براساس نوع نگرش و اسلوب جهانبینی خود دست به تاویل و تفسیر متون برده و عقاید خویش را ابراز دارد.
پرواضح است که اینگونه تاویلها و تفسیرها موجب پیدایش الحاد گشته و باب تفاهیم دینی را در میان مردم مختل میسازد. باید توجه داشت که مخالفت با تاویل به محدثان و علمای اخباری اختصاص ندارد بلکه در میان علمای ضد اخباری نیز کسانی را میشناسیم که نه تنها با تاویل بلکه با هرگونه اندیشه عرفانی و فکر فلسفی به شدت خصومت میورزند.
ملامحسن فیض کاشانی با اینکه در زمره علمای اخباری قرار گرفته است نه با تاویل مخالف است و نه با اندیشههای عرفانی و افکار فلسفی سر جنگ و ستیز دارد. از سوی دیگر سیدمحمد میرلوحی سبزواری را میشناسیم که با هرگونه اندیشه عرفانی به مخالفت پرداخته و تا آنجا که توانسته به جنگ و ستیز با صوفیان ادامه داده است. او که مولف کتاب کفایهالمهتدی شناخته میشود در مورد انتقاد و نکوهش از علامه مجلسی و پدرش محمدتقی مجلسی از هیچ کوششی دریغ نکرده است. سیدمحمد میرلوحی بر این عقیده است که محمدتقی مجلسی وابسته به صوفیان زمان خود بوده و از جمعیت آنها حمایت میکرده است. سیدمحمد میرلوحی حساب علامه مجلسی را از پدر او محمدتقی مجلسی جدا نکرده و آن دو را مورد انتقاد شدید قرار داده است. 4
میرلوحی شخصی را تحریک کرد که بقعه ابونعیم اصفهانی مولف کتاب حلیهالاولیاء را ویران کند. زیرا علامه مجلسی در جایی او را از نیاکان خود خوانده و درباره شیعه بودنش سخن گفته است. باید توجه داشت که مخالفت علمای اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف سابقه دراز دارد و ریشه آن را نیز در دو نوع تفکر و اندیشه باید جستجو کرد. ولی در اواخر سلطنت صفویان وضع به گونهای دیگر است و در برخورد و تنازع علمای اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف علل و عوامل دیگری را باید مورد بررسی قرار داد. این عوامل بیشتر جنبه سیاسی دارد و بررسی آنها از موضوع این مقال خارج است.
ماخذ:
- ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام ج 3، صص 336 - 333