علامه مجلسى و مرآة العقول‏

 

علامه مجلسى و مرآة العقول‏ «1»

چكيده‏

علامه مجلسى پس از انزواى صوفيه و تقويت اخبارى‏گرى، با استفاده از موقعيت فراهم آمده با تمام توان به جمع‏آورى، تدوين و شرح حديث پرداخت. وى از معدود محدثان جهان تشيع است كه در تأليف، تدوين و شرح و تفسير آثار حديثى توفيق فراوان به دست آورد و تأثير شگرفى در روند حديث‏نگارى گذاشت.

هدف علامه مجلسى در توجه به حديث و تدوين كتب حديثى، ايجاد رويكردى در جامعه به سوى حديث و معارف اسلامى و بازگرداندن توجه مردم از عرفان و تصوف خانقاهى و حكمت و فلسفه به معارف حديثى بود.

مرحوم مجلسى در بخش‏هاى مربوط به درجه اعتبار احاديث از دو شيوه اعتبار سند و اعتبار محتوايى بهره مى‏گيرد. او در مرآة العقول با يك شيوه واحد به تفسير احاديث نپرداخته است. در مواردى بحث را تفصيل فراوان داده و در مواردى، گذرا و گاه بدون هر گونه تفسير از كنار روايت گذشته است.

غير از مباحث حديثى، مباحث ديگرى در مرآة العقول مطرح شده كه از جمله آنها مباحث فلسفى، كلامى، تفسيرى و فقه و اصولى است.

فضاى فرهنگى برآمده از شكست علمى اصوليان در برابر هجوم همه‏جانبه‏ جريان اخباريگرى و عقب‏نشينى محسوس آنان در نيمه نخست قرن يازدهم‏ «2» توجّه به حديث و تدوين و تفسير آن را در جهان تشيع رونق بخشيد قدرت متكى بر مذهب‏ شيعه صفويان در تقابل فرهنگى با خلافت عثمانى و در جستجوى مشروعيّت سياسى، به‏ يارى جريان حديث‏نگارى شتافت و پايگاه محدثان را هر چه بيشتر مستحكم كرد.

گرايش‏هاى افراطى تصوّف و گسترش روش عرفانى خانقاهى در پى درون‏گرايى اجتماعى از سلطه طولانى مغولان در پيش از حاكميت صفويان و رونق فراوان‏ حكمت و فلسفه‏ «3» در دوره آغازين استقرار سلسله صفوى نيز زمينه‏هاى لازم را در گروه‏ قابل توجّه عالمان دينى عصر ياد شده براى رويكردى جدّى به حديث و متون حديث به وجود آورد و دوره‏اى تازه براى تدوين مجموعه‏هاى حديثى به وجود آمد. «4»

شيخ الاسلام وقت‏شناس و پر نفوذ عصر صفوى، علّامه محمد باقر مجلسى با تيزهوشى و درايت فوق العاده، زمان را براى احيا و گسترش متون حديثى، مناسب يافت و با تشكيل گروه‏هاى علمى و پژوهشى تحت اشراف خويش، بهترين بهره را از شرايط به وجود آمده گرفت. وى از معدود محدثان جهان تشيع است كه در تأليف، تدوين و شرح و تفسير آثار حديثى توفيق فراوان به دست آورد و تأثير شگرفى در روند حديث‏نگارى گذاشت.

او افزون بر مجموعه حديثى‏ بحار الأنوار- كه تاكنون پر حجم‏ترين، متنوع‏ترين، كامل‏ترين و در عين حال ابتكارى‏ترين جامع حديثى است- كتاب‏هاى ارزشمند ديگرى نيز در اين حوزه نگاشت كه از جمله آنها شرح مفصّل بر كتاب‏ الكافى‏ ثقة الاسلام كلينى با عنوان‏ مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول‏ است. تنظيم اين كتاب كه مقارن اواخر عمر مرحوم مجلسى است، از نظر تحوّل فكرى و دست‏آوردهاى حديث‏شناسى وى جاى تأمّل وتوجّه فراوان است. بازيابى و استخراج شيوه حديث‏نگارى و روش تفسير حديث وى و دست‏يابى به آرمان‏ها و آراى او در تفسير كافى‏، كارى لازم و بايسته است.

اين مقاله در صدد بازشناسى غير تفصيلى شيوه حديث‏نگارى مجلسى در مرآة العقول‏ است. مطالعه و پژوهش‏هاى تفصيلى درباره موضوع ياد شده، در اين كتاب و كتب ديگر وى، تك نگارى‏هاى مستقل مى‏طلبد كه در جاى خود بايد بدان پرداخت.

انگيزه نگارش «مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول»

مرحوم علّامه مجلسى در همه نگارش‏هاى حديثى خود، يك هدف و انگيزه فراگير داشت كه در آغاز بسيارى از كتاب‏هاى خويش بدان تصريح كرده است. در كنار اين انگيزه، گاه انگيزه‏ها و هدف‏هاى فرعى داشت. در تأليف‏ مرآة العقول‏ نيز چنين اهدافى وجود داشت. هدف فراگير مجلسى در توجّه به حديث و تدوين كتب حديثى ايجاد رويكردى در جامعه به سوى حديث و معارف منقول از اهل بيت عليهم السلام و باز گرداندن توجّه‏ها از عرفان و تصوّف خانقاهى و حكمت و فلسفه به معارف حديثى بوده وى در بحار الانوار، مرآة العقول‏ و بعضى كتاب‏هاى ديگر خود در اين خصوص، كلامى با مضمون همگون دارد «5»؛ در مقدمه‏ بحار الأنوار مى‏نويسد:

انى كنت فى عنفوان شبابى حريصاً على طلب العلوم، بأنواعها، مولعاً باجتناء فنون المعالى من افنانها. فبفضل اللَّه- سبحانه- وردت حياضها و أتيت رياضها و عثرت على صحاحها و مراضها، حتى ملأت كمّى من الوان ثمارها واحتوى جيبى على اصناف خيارها و شربت من كل منهل جرعة رويّة، واخذت من كل بيدر حفنة مغنية، فنظرت الى ثمرات تلك العلوم و غاياتها، وتفكّرت في اغراض المحصلين و ما يحثّهم على البلوغ الى نهاياتها و تأملت فيما ينفع منها فى المعاد، و تبصّرت فيما يوصل منها الى الرشاد. فأيقنت بفضله والهامه تعالى، انّ زلال العلم لا ينقع الّا اذا أخذ من عين صافية، نبعت عن ينابيع الوحى والإلهام وانّ الحكمة لا تنجع، اذا لم تؤخذ من نواميس الدّين ومعاقل الأنام ... فتركت ما ضيعت زماناً من عمرى فيه، مع كونه الرايج فى دهرنا، واقبلت على ما علمت انّه سينفعى في معادى مع كونه كاسداً فى عصرنا فاخترت الفحص عن اخبار الأئمة الطاهرين الأبرار سلام اللَّه عليهم، واخذت في البحث عنها و اعطيت النظر فيها حقّه واوفيت التّدرّب فيها حظّه؛ «6»

... من در آغاز جوانى براى آموختن همه گونه دانش‏ها حريص، و براى‏ دست‏يابى به انواع فنون از منابع آن شيفته بودم. به يارى خدا به قلمرو دانش پا نهادم و بر بوستان آنها وارد شدم؛ بر خوب و بد آنها واقف گشتم و سبد خويش از انواع ميوه‏هايش پر نموده و از بهترين آنها برگزيدم و از هر آبشخورى جرعه‏اى چشيدم و از هر خرمنى مشتى برگزيدم.

به ثمره آن دانش‏ها و نتايج آنها نگريستم و در اهداف جويندگان آن وانگيزه‏هايى كه آنان را در دست يابى به نهايت چنين دانش‏هايى تشويق مى‏كند، انديشيدم. در بهره‏هاى آخرتى آنها دقت كردم و در راهبرى آنها به سوى رشد و تعالى تأمل كردم. به فضل و الهام الهى، يقين پيدا كردم كه دانش زلال جز آن گاهى كه از چشمه روشن و صاف وحى و الهام مى‏جوشد، سيراب كننده نيست وحكمت، جز در صورتى كه از محرم اسرار دين و پناهگاه مردم آموخته نشود، سودمند نمى‏باشد ... از اين روى، دانش‏هايى كه مدتى از عمرم را در آنها هدر داده بودم، رها كردم؛ با آن كه امروزه اين دانش‏ها سكّه بازار است و بر آنچه كه براى روز واپسينم سودمند است، روى آوردم؛ گرچه اين امور، امروز بازار كسادى دارد. به پژوهش در اخبار امامان معصوم عليهم السلام روى آوردم و به مباحثه و دقت نظر در آنها پرداختم و از پرداختن به آن حظّى فراوان بردم.

ولى اين انگيزه و علّت رويكرد به حديث را در مقدمه‏ مرآة العقول‏ روشن‏تر و صريح‏تر از بحار الأنوار بيان مى‏كند و در آن از رويكردهاى غير صحيح در نظر خويش به نام ياد مى‏كند و مى‏نويسد:

انّى لما الفيت اهل دهرنا آراء متشتّتة واهواء مختلفة، قد طارت بهم الجهالات الى اوكارها وغاصت بهم الفتن في غمارها وجذبتهم الدواعى المتنوّعة الى اقطارها وحيرتهم الضلالة فى فيافيها و قفارها فمنهم من سمى جهالة اخذها من حثالة من اهل الفكر و الضلالة المنكرين لشرايع النبوّة وقواعد الرسالة: حكمة واتخذ من سبقه فى تلك الحيرة والعمى ائمّة ... ومنهم من يسلك مسالك اهل البدع والأهواء، المنتمين الى الفقر والفناء؛ ليس لهم فى دنياهم واخراهم الّا الشقاء والعناء، فضحهم اللَّه عند اهل الأرض كما خذلهم عند اهل السماء ... فدريت بما القيت اليك، انّ حقيقة العلم لا توجد إلّا في اخبارهم وانّ سبيل النجاة لا يعثر عليه الّا بالفحص عن آثارهم. فصرفت الهمة عن غيرها اليها و اتكلّت فى اخذ المعارف عليها .... «7»

... مردم روزگارم را بر نظريه‏هاى ناپيوسته و هواهاى گوناگون يافتم؛ به گونه‏اى كه جهل و نادانى در درونشان لانه ساخته و فتنه‏ها در خويش غرقشان كرده و انگيزه‏هاى گوناگون به راهشان افكنده و گمراهى آنان را در بيابان‏ها و صحراها رهايشان كرده است. گروهى از آنان آنچه را كه از پس مانده‏هاى گمراهان ومنكران شريعت پيامبران و قوانين رسالت فرا گرفته‏اند، حكمت نام نهاد، و پيش‏روان آنان در اين سر در گمى و كورى را پيشواى خود مى‏شمردند ... و گروهى ديگر راه و روش بدعت‏گذاران و هوا پرستانى منتسب به فقر و فنا را پيموده‏اند؛ كسانى كه در دنيا و آخرت جز بدبختى وسيله روزى ندارند و خداوند آنان را در نزد زمينيان رسوا و در پيش عرشيان ذليل ساخته است ... از آنچه كه پيش از اين گفتم، به خوبى پيداست كه حقيقت علم جز در اخبار امامان عليهم السلام يافت نمى‏شود و راه رستگارى بجز از راه جستجو در آثارشان به دست نمى‏آيد. از اين روى، همت خويش را از ديگر دانش‏ها به دانش حديث برگرداندم و در دست‏يابى به معارف، بر اين آثار تكيه زدم.

مرحوم مجلسى در پى چنين احساسى، رويكردى جدّى به حديث پيدا كرد و در همين راستا به تدريس و بحث درباره روايات كتب روايى متداول زمان خويش از قبيل كتاب‏ كافى‏ پرداخت و حاصل اين مباحث را در شكل تعليقه بر كتاب ياد شده، به طور متفرّق و نامنظم نگاشت. وجود اين يادداشت‏ها و احساس ترس نسبت به از بين رفتن آنها، كنار درخواست فرزندش محمد صادق مجلسى مبنى بر نگارش شرحى كامل بر احاديث كتب مرسوم و متداول حديثى، علامه را به فكر تنظيم يادداشت‏هاى‏ قبل و تكميل آنها انداخت‏ «8» و اين انگيزه‏هاى فرعى در كنار هدف كلى و اصلى وى، موجب پيدايش‏ مرآة العقول‏ گشت.

تأثير رويكرد حديثى ياد شده و نگارش غير منظم حواشى بر كتاب‏هاى گوناگون‏ كافى‏ در طول چندين سال‏ «9»، در شيوه تدوين‏ مرآة العقول‏ تأثير جدّى داشت و اين عوامل، خوانندگان‏ مرآة العقول‏ را در بازيابى شيوه حديثى‏ مرآة العقول‏ كمك خواهد كرد.

شيوه حديث‏نگارى مرآة العقول‏

مرحوم علامه مجلسى در مقدمه كتاب ياد شده، به طور گذرا از شيوه خود سخن گفته است. اين گزارش كوتاه مى‏تواند مقدمه‏اى براى شناخت روش حديثى وى در كتاب‏ مرآة العقول‏ باشد. وى در اين خصوص مى‏نويسد:

ازمعت على ان اقتصر على ما لابدّ منه فى بيان حال اسانيد الأخبار، الّتى هى لها كالأساس و المبانى واكتفى فى حلّ معضلات الألفاظ و كشف مخيّبات المطالب بما يتفطّن به من يدرك بالأشارات الخفيّة دقايق المعانى.

وسأذكر فيها ان شاء اللَّه- كلام بعض افاضل المحشين و فوائدهم و ما استفدت من بركات انفاس مشايخنا المحققين وعوايدهم، من غير تعرض لذكر اسمائهم او ما يرد عليهم؛ «10»

... تصميم گرفتم در بيان وضع سندهاى اخبار كه همچون پايه و اساس بحث است، به ضرورت بسنده كنم، و در حلّ دشوارى‏هاى واژه‏ها و شناسايى مطالب پنهان به مقدارى كه زيرك‏ها از اشاره‏هاى پنهان به معانى ظريف‏ مى‏رسند، اكتفا كنم و به يارى خداوند، بدون نام بردن و ايراد گرفتن، سخن پاره‏اى از محشين و نكته‏هاى آنان و نيز آنچه كه از زبان آنان شنيده‏ام، خواهم آورد.

بنابر گفتار فوق، نخستين مبحثى كه مى‏توان بر آن پرداخت، موضوع اعتبار احاديث و شيوه علّامه در اين خصوص است.

بحث اعتبار احاديث در مرآة العقول‏

مرحوم علّامه مجلسى در بحث‏هاى مربوط به درجه اعتبار احاديث، از دو شيوه اعتبار سندى و اعتبارى محتوايى بهره مى‏گيرد، در مواردى، حديثى را با ترازوى رجال مى‏سنجد و صحت و سقم آن را مى‏نماياند و در مواردى، ضعف سندى حديث را در سايه محتوا و متن حديث ناديده گرفته و حديث را معتبر مى‏داند. در مباحث سندى، ضمن توجّه به شيوه مشهور، ديدگاه رجالى خويش را نيز يادآور مى‏شود و در مواردى به علل اين اختلاف رأى مى‏پردازد.

اعتبار محتوايى‏

مرحوم مجلسى اعتبار سندى را شيوه‏ كافى‏ براى صحّت يا سقم روايات نمى‏داند و در بسيارى موارد از محتوا و مضمون روايت و نيز از ساختار كلام و عبارت، به صحّت صدور روايت حكم مى‏كند. در مجموع‏ مرآة العقول‏، موارد فراوانى را مى‏توان براى اين مدّعا ذكر كرد در ذيل نمونه‏هايى يادآورى مى‏شود:

در جلد بيست و پنجم، ذيل خطبة الوسيلة اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏نويسد:

الحديث الرابع ضعيف؛ لكن هذه الأخبار قوة مبانيه ورفعة معانيها، تشهد بصحتها، ولا تحتاج الى سند، مع انّ هذه الخطبة من الخطب المشهورة عنه عليه السلام‏ «11».

در جاى ديگر همين مجلد، ذيل خطبه طالوتيه اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏نويسد:

الحديث الخامس، ضعيف على مصطلح القوم؛ لكن بلاغة الكلام و غرابة الاسلوب و النظام تأبى صدوره عن غير الإمام عليه السلام. «12»

و در محل ديگرى از همين مجلد مى‏نگارد:

رواه بثلاثة أسانيد، فى الأول ضعف و الثانى حسن كالصحيح و فى الثالث ضعف أو جهالة، لكن مجموع الأسانيد لتقوى بعضها ببعض، فى قوة الصحيح. «13»

در جلد سوّم درباره حسن بن عباس مى‏نويسد:

الحديث الأوّل، ضعيف على المشهور بالحسن بن العباس، لكن يظهر من كتب الرجال، انّه لم يكن لتضعيفه سبب الّا رواية هذه الأخبار العالية الغامضة الّتى لا يصل اليها عقول اكثر الخلق. والكتاب كان مشهوراً عند المحدثين واحمد بن محمد روى هذا الكتاب مع أنه أخرج البرقى عن قم، بسبب انه كان يروى عن الضعفاء. فلو لم يكن هذه الكتاب معتبراً عنده، لما تصدّى لروايته والشواهد على صحته عندى كثيرة. «14»

در مجلد يازدهم، ذيل حديث عبداللَّه بن سنان مى‏نويسد:

ضعيف سنداً ومتنه يدلّ على صحّته. «15»

وى گاهى وجود حديث در يك اصل و يا كتاب معتبر و مشهور حديثى را براى معتبر شمردن آن‏ كافى‏ مى‏شمارد و ضمن بيان ضعف آن، برپايه نظريه مشهور تأكيد مى‏كند كه حديث چون در «اصل» از اصول محدثان وجود دارد، بنابر اين ضعف آن جبران شده و معتبر است. وى در خصوص روايات منقول در اصول معتبر، بحث سندى را تنها براى ترجيح در موارد تعارض روايات، لازم مى‏شمارد وگرنه به نظر وى، نفس وجود روايت در اصول معتبر، حجّت‏ كافى‏ براى جواز عمل به مضمون آن است. در اين خصوص مى‏نويسد:

انّ وجود الخبر فى امثال تلك الاصول المعتبرة، ممّا يورث جواز العمل به؛ لكن لابدّ من الرجوع الى الأسانيد، لترجيح بعضها على بعض عند التعارض. فان كون جميعها معتبراً لا ينافى كون بعضها اقوى. «16»

و بر همين اساس، در ذيل حديث عيسى بن المستفاد مى‏نويسد:

ضعيف على المشهور لكنّه معتبرٌ اخذه من كتاب الوصية لعيسى بن المستفاد وهو من اصول المعتبرة، ذكره النجاشى والشيخ فى فهرستيهما واورد اكثر الكتاب السيد بن طاووس قدس سره فى كتاب الطرف. «17»

و بر همين اساس، جهالت ابوالحسن محمد بن اسماعيل نيشابورى بندقى را كه از طريق فضل بن شاذان كتاب صفوان بن يحيى را نقل مى‏كند، به صحّت روايت مضرّ نمى‏داند. در ذيل شرح روايت اول وى در باب غسل شهر رمضان مى‏نويسد: «مجهول كالصحيح». و در ذيل روايت دوّم توضيح مى‏دهد كه مجهول كالصحيح، لأنه معطوف على الخبر السابق وهذا يؤيد أنه مأخوذ من كتاب الصفوان و لا يضرّ جهالة الراوى. «18»

و درباره سعدان بن مسلم با آن كه مشهور، روايت وى را مجهول مى‏دانند ولى به خاطر آن كه شيخ، وجود اصلى را براى او گزارش مى‏كند، جهالت وى را مانع از اعتبار روايت نمى‏داند و مى‏نويسد: «مجهولٌ على المشهور بسعدان، و ربّما يعدّ حسناً. لأنّ الشيخ قال: له اصلٌ» «19».

اعتبار سندى‏

مرحوم مجلسى در بررسى اسناد روايات، از تفصيل پرهيز مى‏كند و تنها در مواردى خاص و به ندرت به بررسى شخصيّت‏هاى سند مى‏پردازد و در خيلى موارد با به كارگيرى اصطلاحات ويژه رجالى، اعتبار حديثى را روشن مى‏نمايد. در تبيين درجه اعتبار حديث، تعابيرى از قبيل: صحيح، حسن، ضعيف، موثق، مجهول، ضعيف على المشهور، ضعيف على المشهور و معتبر عندى، ضعيف كالموثق، مجهول كالصحيح، مجهول فى قوة الصحيح، صحيح على الأظهر، حسن أو موثق لا يقصران عن الصحيح، ضعيف على المشهور وربّما يعَدّ موثقاً، حسن على الظاهر،

حسن كالصحيح، مجهول على المشهور، مرفوع او ضعيف وموثق كالصحيح بهره مى‏گيرد.

بديهى است وقتى تعبيرهايى از قبيل ضعيف على المشهور و يا مجهول على المشهور را به كار مى‏برد، باور مشهور را نمى‏پذيرد. در اين صورت، گاه تصريح مى‏كند كه نظر وى با نظر مشهور مخالف است و نظر خود را روشن بيان مى‏كند و گاه رأى خويش را بيان نمى‏كند. در مواردى كه نظر خود را بيان نمى‏كند، به تعبيرهاى يادشده اكتفا مى‏كند و در ديگر موارد، از تعبير ضعيف على المشهور و معتبر عندى و يا ضعيف على المشهور و ربّما يعدّ موثقاً بهره مى‏گيرد.

مواردى كه مرحوم مجلسى نسبت به رأى مشهور نظر دارد، با توجّه به تعداد راويان موارد زيادى نيست؛ ولى با نظر به اين كه آنان راويان پرحديث هستند، احاديث زيادى در قلمرو اختلاف رأى وى با مشهور قرار مى‏گيرد. اشخاصى كه مجلسى حديث آنان را بر خلاف نظر مشهور معتبر مى‏داند، عبارت‏اند از:

1. روايت نوفلى از سكونى‏

حسين بن يزيد نوفلى و اسماعيل بن ابى زياد سكونى، هيچ كدام توثيق خاصّ ندارند و نوفلى از سوى بعضى از عالمان قمى متهمّ به غلو شده است؛ «20» گرچه روايات منقول از طريق وى نشانى از غلو ندارند. و سكونى از عامه است مشهور رجاليون به علّت فقدان توثيق خاص، روايات اين دو راوى را توثيق نمى‏كنند و پاره‏اى ديگر به علل گوناگون و از جمله وقوع اين دو راوى در اسناد كامل الزيارات‏، توثيق عام مى‏كنند «21» و آن دو را موثق مى‏شمارند.

مجلسى اين دو راوى را موثق مى‏شمارد و از اين طريق، تعداد زيادى از روايت‏ها معتبر مى‏گردند.

2. سهل بن زياد

ابو سعيد، سهل بن زياد الآدمى از راويان پر حديث و مورد اختلاف رجاليون است. اكثر رجاليون وى را تضعيف مى‏كنند. وى متهمّ به غلوّ، دروغگويى، فاسد الرواية و المذهب، راوى مراسيل، معتمد بر مجاهيل و احمق شده است. احمد بن محمد بن عيسى اشعرى وى را از قم اخراج كرده است؛ «22» با اين حال، بعضى از رجاليون با اسناد به توثيق نجاشى در رجال خود، «23» روايت وى را قابل اعتماد مى‏شمارند و در شأن وى مى‏گويند: والأمر فى السهل سهلٌ.

مرحوم مجلسى به روايت‏هاى سهل بن زياد اعتماد دارد و از آن جايى كه سهل از راويان پرحديث است، تعداد زيادى از روايت‏ها بدين وسيله در قلمرو روايات معتبر قرار مى‏گيرند.

3. معلى بن محمد

ابوالحسن معلى بن محمد البصرى نيز از راويان پر حديث و مورد اختلاف در نزد رجاليون است. نجاشى و علّامه در خلاصة الأقوال‏ وى را مضطرب الحديث والمذهب مى‏دانند و ابن غضائرى وى را با اين تعبير «نعرف حديثه وننكره يروى عن الضعفاء ويجوزان يخرج شاهداً» «24» توصيف مى‏كند. مرحوم مجلسى احاديث معلى بن محمد را معتبر مى‏شمارد.

4. مفضل بن عمر

مفضل از راويانى است كه درباره‏اش اختلاف نظر ژرفى وجود دارد. پاره‏اى وى را از بزرگان شمرده و گروهى او را از فاسد مذهبان دانسته‏اند. شيخ مفيد در ارشاد وى را از شيوخ اصحاب امام صادق عليه السلام و از خاصّان و معتمدان و از جمله فقهاى صالح مورد وثوق دانسته است‏ «25». شيخ طوسى در كتاب‏ الغيبة او را از جمله ممدوحان و از خاصّان‏ و كارپردازان امام صادق عليه السلام شمرده است‏ «26» و در مدحش رواياتى نقل كرده است.

چنانكه كشى نيز در مدحش روايات چندى آورده است‏ «27»؛ ولى علامه و نجاشى وى را فاسد المذهب و الرواية دانسته‏اند و غير قابل اعتماد شمرده‏اند؛ «28»

ابن غضائرى تصريح مى‏كند كه «متهافت مرتفع القول خطابىٌ، وقد زيد عليه شي‏ء كثير و حمل الغلاة فى حديثه حملًا عظيماً و لا يجوزان يكتب حديثه ...». «29»

علامه مجلسى در روايت‏هايى كه به خاطر وجود وى در سلسله روايت، ضعيف شمرده شده است، رأى مشهور را نمى‏پذيرد و با تعبير ضعيف على المشهور كه بيانگر عدم باور به قول مشهور است از كنار روايت مى‏گذرد.

5. على ابن ابى حمزه بطائنى‏

ابوالحسن على بن ابى حمزه سالم البطائنى يكى از راهبران واقفيه است. در خلاصة الأقوال‏، علّامه از قول على بن حسن بن فضال نقل مى‏كند كه وى بطائنى را دروغگو، متهم و ملعون مى‏شمرد و راضى نبود احاديثى را كه از وى نقل كرده است، ديگران به توسط وى از بطائنى نقل كنند. «30»

ابن غضائرى ضمن لعن وى، او را پايه و ريشه واقفيان مى‏دانست و از وى به عنوان دشمن‏ترين فرد نسبت به امام، ياد مى‏كرد «31». با اين حال، مرحوم مجلسى بر پايه مبانى خاص خود، وى را قابل اعتماد مى‏دانست و روايت‏هايى را كه به خاطر وجود وى در سند روايت ضعيف شمرده مى‏شوند، بى‏اشكال مى‏دانست. شايد علت اين امر آن باشد كه از جمله راويان از وى حسن بن محبوب و عثمان بن عيسى است و عثمان پس از توبه از مذهب واقفيان، بنابر نظرى از جمله كسانى است كه عبارت «اجتمعت‏العصابة على تصحيح ما يصحّ عنهم» در شأن آنان به كار مى‏رود؛ «32» چنان كه ابن محبوب نيز از همين گروه شمرده مى‏شود. «33»

6. محمد بن سنان‏

ابوجعفر محمد بن سنان الزاهرى نيز از جمله كسانى است كه اختلاف نظر بسيارى درباره وى وجود دارد. بسيارى او را غير قابل اعتماد مى‏شمارند. در خلاصه‏ علامه، وى فردى ضعيف شمرده شده و رواياتى كه وى به تنهايى نقل مى‏كند، غير قابل اعتماد دانسته شده است. «34»

فضل بن شاذان وى را از جمله دروغگويان مشهور دانسته است و در عين حال، از قول صفوان نقل شده كه محمد بن سنان بارها مى‏خواست از جمع ياران شيعه خارج شود كه به همت وى در جمع نگه داشته شده است. «35»

مرحوم مجلسى رواياتى را كه ابن سنان در آن است از نظر وجود وى در سلسله روايت غير قابل اعتماد نمى‏داند و مى‏گويد: «ضعيف على المشهور بمحمد بن سنان و معتبر عندى» «36». محمد بن سنان نيز از راويان پر حديث است و تصحيح و توثيق وى، موجب ورود بسيارى از روايات به قلمرو روايات معتبر مى‏گردد.

7. ابان بن ابى عياش‏

ابو اسماعيل ابان بن فيروز ابى عياش تنها راوى‏ كتاب سليم بن قيس‏ است و بسيارى وضع‏ كتاب سليم‏ را به وى نسبت مى‏دهند. وى عامى المذهب بود و از راويان ضعيف است. «37»

مرحوم مجلسى وى را قابل اعتماد مى‏داند و در روايت‏هايى كه وى در سلسله سند آن است، مى‏نويسد: «ضعيف على مشهور، معتبر عندى» «38». در مبحث اختلاف الحديث ذيل حديث اوّل مى‏نويسد: «ضعيف على المشهور معتبر عندى و كتاب سليم‏ عندى موجود و ارى فيه ما يورث الظنّ القوى بصحته». «39»

8. موسى بن بكر

وى راوى‏اى پر روايت است و توثيق خاص ندارد؛ گرچه رواياتى از طريق‏ خودش در توثيق خويش نقل كرده است‏ «40». وى واقفى است. گويا مرحوم مجلسى به وى اعتماد دارد و روايت‏هايى كه به خاطر وجود وى ضعيف تلقى مى‏شود، به مشهور نسبت داده است كه حاكى از عدم پذيرش مرحوم مجلسى است.

9. طلحة بن زيد

طلحة بن زيد، عامى مذهب است؛ ولى كتابى دارد كه رجاليون آن را معتبر مى‏دانند. «41» او راوى پر روايتى است. مرحوم مجلسى نيز وى را معتمد مى‏داند و از اين روى، در ذيل روايت‏هاى وى عنوان «ضعيف كالموثق» مى‏آورد كه نشان اعتماد وى به روايت طلحة بن زيد است. در جايى ديگر مى‏نويسد: «ضعيف على المشهور لكنّه قوىٌ». «42»

شايد يكى از علل اصلى رويكرد مجلسى به معتبر شمردن اين قبيل راويان، باور وى به شيوه‏اى خاص غير از شيوه متداول در بين رجاليون درباره شناسايى راويان است. وى در ذيل حديث سيزدهم باب نوادر كتاب فضل العلم مى‏نويسد:

[اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنّا]. قوله عليه السلام على قدر رواياتهم عنّا، اى كيفاً و كماً أو الأعم منهما- وهو اظهر- وهذا طريق الى معرفة الرجال غير ما ذكره ارباب الرجال. وهو اقوى وانفع فى هذا الباب. فانّ بعض الرواة نرى اخبارهم مضبوطة ليس فيها تشويش، كزرارة، محمد بن مسلم و أضرابهما و بعضهم ليسوا كذلك كعمّار الساباطى. و كذا نرى بعض الأصحاب اخبارهم خالية عن التقيه كعلى بن جعفر، و بعضهم اكثرها محمولة على التقيّة كالسكونى و اضرابه و كذا نرى بعض الأصحاب رووا مطالب عالية و مسائل غامضة و اسرار كثيرة كهشام بن حكم و مفضّل بن عمر و لم نر فى اخبار غيرهم ذلك و بعضهم رووا اخباراً كثيرة و ذلك يدلّ على شدّة اعتنائهم بامور الدين وبعضهم ليسوا كذلك. وكل ذلك من‏ مرجّحات الرواة ويظهر الجميع بالتتبّع التامّ فيها؛ «43»

[موقعيت افراد را با مقدار روايت آنان از ما بشناسيد]؛ يعنى به مقدار و به چگونگى نقل و يا به هر دوى آن- كه ظاهراً مراد همين است- قدرشان را بشناسيد و اين روش شناخت، غير از روش شناختى است كه رجاليون يادآور مى‏شوند. اين روش در اين خصوص، قويتر و نافع‏تر است؛ زيرا پاره‏اى از راويان مثل زراره و محمد بن مسلم و امثال آنها را مى‏بينيم كه روايت‏هايشان دقيق وبدون اضطراب است و بعض ديگر نظير عمار ساباطى چنين نيست.

پاره‏اى ديگر همچون على بن جعفر رواياتشان خالى از تقيه است و گروهى ديگر، همچون سكونى و امثال وى روايتشان بيشتر حمل بر تقيه مى‏شود.

بعضى اصحاب همچون هشام بن حكم و مفضّل بن عمر را مى‏نگريم كه مطالب عالى و دشوار را نقل مى‏كنند، اخبارى كه در نقل ديگر راويان نمى‏بينيم. بعضى ديگر اخبار فراوانى نقل كرده‏اند كه دليل بر اهتمام بيشتر آنان به امور دين است، و بعضى ديگر چنين نيستند. همه اين مطالب از مرجّحات راويان به شمار مى‏آيد و با جستجوى كامل در روايات، اين مطالب به دست مى‏آيد.

با توجّه به اين ديدگاه، طبيعى است كه وى اخبار هشام بن حكم و مفضّل بن عمر را معتبر بداند و سخن كسانى را كه با توجّه به محتواى روايت، اينان احتمال غلو در آنها مى‏دهند نپذيرد و درباره افرادى كه از كميّت بالايى در نقل روايت برخوردارند، نه تنها در آنان نشانى از بى‏توجّهى و كم دقتى نبيند، بلكه كثرت روايت را ناشى از اهتمام به دين شمارد. در سايه چنين ديدى، گستره راويان معتبر و روايت‏هاى معتبر بسيار زياد خواهد گشت و نوعى آسان‏گيرى در نقد سندى روايت به وجود خواهد آمد.

شيوه تفسير حديث در مرآة العقول‏

مرحوم مجلسى پس از تبيين ميزان اعتبار احاديث، به شرح و تفسير حديث مى‏پردازد. در شرح و تفسير احاديث در مجموع‏ مرآة العقول‏ به يك شيوه عمل نشده‏ است. در مواردى، بحث را تفصيل فراوان داده و در مواردى، گذرا و گاه بدون هر گونه شرح و تفسير از كنار روايت گذشته است. در اصول‏ كافى‏ و بويژه در مبحث حجّت، روايت‏ها از شرح و تفصيل بيشترى برخوردار شده‏اند؛ ولى در قسمت فروع‏ كافى‏ كم كم از حجم شرح كاسته شده و در بخش‏هايى بدون هرگونه شرح، تنها به ميزان اعتبار حديث اشاره شده است. ياد كرد اين نكته، خالى از فايده نيست كه مرحوم مجلسى نصف روايت‏هاى كتاب دعا و نيز كتاب عشرة و كتاب زكاة و خمس و نصف صلاة را شرح نكرده است و شرح اين قسمت‏ها توسط شاگردش امير محمد حسين خاتون آبادى نوشته شده است. «44»

مرحوم مجلسى در شرح احاديث، نخست واژه‏هاى مشكل را با بهره‏گيرى از قواعد صرفى و استفاده از كتب لغت معنا مى‏كند. بيشترين بهره‏گيرى وى در شرح لغات از قاموس المحيط فيروز آبادى، صحاح اللغة جوهرى، مصباح المنير، نهاية ابن اثير است. در عين حال، در بسيارى موارد، بدون بهره‏گيرى از كتب لغت واژه‏ها را معنا مى‏كند. پس از شرح مفردات و واژه‏ها، عبارت‏هاى كوتاه و داراى معناى مستقل را بخش بخش شرح مى‏كند. اصطلاحات را با تفصيل بيشترى توضيح داده و آراى گوناگون درباره هر اصطلاح را مى‏آورد و در نهايت، يكى از آنها را ترجيح مى‏دهد. در شرح احاديث، از شروح گذشتگان و نيز معاصران خود بهره مى‏گيرد و ضمن ياد كرد با تعابير كلى و مبهم در خيلى از موارد، از آوردن نام كتاب يا نام مؤلف آن سرباز مى‏زند. در مقدمه نيز به اين موضوع پرداخته و مى‏نويسد:

«... سأذكر فيها- ان شاء اللَّه- كلام بعض افاضل المحشين و فوائدهم و ما استفدت من بركات انفاس مشايخنا المحققين و عوايدهم من غير تعرّض لذكر اسمائهم أو ما يرد عليهم». و در مواردى كه از فيلسوفان و يا عارفان چيزى نقل مى‏كند با عنوان بعض الأفاضل، بعض السالكين مسلك الفلاسفة ياد مى‏كند، با اين حال، نام تعداد زيادى از آثار نويسندگان بزرگ قبل از مجلسى به عنوان منبع نقل قول‏ها در مرآة العقول‏ ذكر شده است. در مباحث تفسيرى، بيشترين مطالب و آراى شيعى از تفسير طبرسى و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام آورده شده است، از تفاسير اهل سنّت، استفاده‏هاى زيادى شده و مطلب فراوانى از تفسير فخر رازى، معالم التنزيل‏ در حاشيه‏ تفسير ابن كثير، انوار التنزيل‏ از بيضاوى و كشاف‏ زمخشرى نقل شده است. آيات الاحكام‏ فاضل استرآبادى، ارشاد و امالى‏ مفيد، المقالات‏ و غرر الفوائد و درر القلائد سيدمرتضى، ملل و نحل‏ شهرستانى، شرح المشكاة طيبى، اعلام النبوة ماوردى، تاريخ طبرى‏، مغازى‏ واقدى، رجال نجاشى‏، اقبال الاعمال‏ و سعد السعود ابن طاووس و المغرب‏ مطرزى از جمله منابعى هستند كه مجلسى به وفور از آنها بهره گرفته است.

مرحوم مجلسى در شرح احاديث، اصل را بر توجيه و ارائه تفسير قابل قبول قرار داده است. وى حتى در خصوص روايات ضعيف السند هم از ارائه راه حل براى جمع و توجيه اخبار دست نمى‏شود و مى‏كوشد معنايى قابل قبول از آن ارائه كند. اين شيوه، گاه وى را به مباحثى مى‏كشاند كه چندان با مباحث و باورهاى كلامى همخوانى ندارند، از جمله اين روايات، رواياتى هستند كه در آنها آيات قرآنى با پاره‏اى اختلاف نقل شده است.

در شرح و تفسير روايتى از اين دست مى‏نويسد:

والاخبار من طريق الخاصّة و العامّة فى النقص والتغيير متواترة، والعقل يحكم بانّه اذا كان القرآن متفرقاً منتشراً عند الناس و تصدى غير المعصوم لجمعه يمتنع عادة ان يكون جمعه كاملًا موافقاً للواقع، لكن لا ريب في انّ الناس مكلّفون بالعمل بما فى المصاحف و تلاوته حتّى يظهر القائم عليه السلام.

وهذا معلوم متواتر من طريق اهل البيت؛ «45»

روايت از طريق خاصه و عامه در نقص و تغيير قرآن متواتر است و با توجه به اين كه قرآن پراكنده بود و مسئول جمع‏آورى آن، انسان‏ها بودند، عقل حكم مى‏كند به طور طبيعى نبايد با واقع به طور كامل موافق باشد؛ با اين حال، نبايد ترديد كرد كه ما تا ظهور حضرت قائم عليه السلام مكلّف به عمل و خواندن همين قرآن هستيم. اين امر از طريق روايت معصومان عليهم السلام معلوم و متواتر است.

شبيه چنين بيانى را در ذيل آيه‏ «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ...» دارد. «46» نتيجه و آثار مترتب بر نظريه امكان تحريف، چنان گسترده و زيان‏آور است كه‏ با توصيه‏هايى از اين دست كه ما مكلّف به عمل به مصاحف موجود هستيم، نمى‏توان از آثار مخرّب آن جلوگيرى كرد. ردّ رواياتى كه سخن از نقص و يا زياده در قرآن دارند، با توجّه به وجود جريان‏هاى حديث ساز و بويژه غاليان، به مراتب قابل پذيرش‏تر از توجيه‏ها فوق است، بويژه آن كه بنابر باور شيعيان جمع قرآن و حفظ آن را خداوند خويش تضمين كرده است و حفظ و جمع آن يكى از معجزات قرآن است‏ «47»- و در رواياتى‏ كه‏ معارض با قرآن هستند- نبايد چنان مشكل باشد كه نيازمند چنان توجيهاتى باشد.

مباحث غير حديثى در مرآة العقول‏

مرحوم مجلسى در شرح و تفسير احاديث، به تبيين محتواى احاديث بسنده نكرده است؛ بلكه در بسيارى از موارد به تفصيل در مباحث غير حديثى وارد شده است و بحث‏هايى از قبيل مباحث ادبى، كلامى، تفسيرى، فلسفى و فقهى را نيز مورد بررسى قرار داده است:

1. بحث فلسفى‏

مرحوم مجلسى با آن كه نسبت به فلسفه و حكمت، ديد خوبى ندارد و در بسيارى موارد، موضع‏گيرى‏هاى تندى عليه فيلسوفان دارد، در عين حال با توجّه به پيشينه تحصيل خود، گاه به بحث‏هاى فلسفى كشانده شده است. در مواردى پس از نقل كلام فيلسوفان مى‏افزايد: «و ليس لهم على هذه الأمور دليل الا مموّهات شبهات أو خيالات غريبة زيّنوها بلطائف عبارات». «48» مجلسى مباحث فلسفى را بيشتر در حاشيه موضوعات كلامى از قبيل مبحث بدا، جبر و اختيار، توحيد اراده، حقيقت عقل و غيره آورده است ودر مواردى تنها به نقل كلام فيلسوفان بسنده كرده است.

2. بحث كلامى‏

بيشترين مباحث فرعى در مرآة العقول‏، بحث‏هاى كلامى است. نقد و بررسى آراى اشاعره و معتزله و اثبات ديدگاه كلامى برآمده از احاديث شيعه، هدف جدّى مجلسى در بحث‏هاى كلامى‏ مرآة العقول‏ است. وى گاه، كلام متكلمان شيعه را نيز با توجّه به مفاد روايات، مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهد. بيشترين مواجه كلامى وى در اين كتاب با فخر رازى و مباحث كلامى‏ تفسير كبير وى است. وى از فخر رازى با تعابيرى از قبيل معاند، ناصبى و غير آن ياد مى‏كند. يادكرد عبارتى از سخن فخر رازى و پاسخ مرحوم مجلسى مى‏تواند در ترسيم فضاى چالش فكرى آن دو كمك كند. در مبحث بدا از قول فخر چنين نقل مى‏كند:

قال: قالت الرافضة: البداء جائز على اللَّه تعالى وهو ان يعتقد شيئاً ثم يظهر له انّ الأمر بخلاف ما اعتقده وتمسّكوا فيه بقوله: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ ...» انتهى كلامه لعنه اللَّه»؛

وى مى‏گويد: رافضيان بر اين باور هستند كه بدا بر خداوند متعال جايز است و معناى بدا آن است كه خداوند چيزى را باور داشته باشد؛ ولى بعداً معلوم شود كه واقع، بر خلاف باور اوست و براى تأييد اين مطلب به آيه‏ «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ» تمسك كرده‏اند.

و آن گاه مجلسى در پاسخ مى‏نويسد:

و لا ادرى من اين اخذ هذا القول الّذى افترى به عليهم مع انّ الكتب الاماميّة المتقدمين عليه كالصدوق والمفيد و الشيخ و المرتضى وغيرهم- رضوان اللَّه عليهم- مشحونة بالتبرّى عن ذلك؟ ولا يقولون الّا به بعض ما ذكره سابقاً أو بما هو اصوب منها كما ستعرف. والعجب انّهم في اكثر الموارد، ينسبون الى الربّ تعالى ما لا يليق به والاماميّة- قدس اللَّه اسرارهم- يبالغون فى تنزيهه تعالى و يفحمونهم بالحجج البالغة ولمّا لم‏ يظفروا فى عقائدهم بما يوجب نقصاً يباهتونهم و يفترون عليهم بأمثال تلك الأقاويل الفاسدة وهل البهتان والإفتراء الّا دأب العاجزين؟ ولو فرض انّ بعضاً من الجهله المنتحلين للتشيّع قال بذلك فالإماميّة يتبرؤن منه ومن قوله كما يتبرؤن من هذا الناصبى وامثاله واقاويلهم الفاسدة «49»؛

من نمى‏دانم اين اتّهام راوى از كجا در آورده است؛ با آن كه آثار نويسندگان شيعى مقدم بر وى نظير صدوق، مفيد، شيخ، سيد مرتضى و ديگران انباشته از تبرّا از باوران به نظريه فوق است و اينان به آنچه كه سابقاً [در شرح درست معناى بدا] ذكر شد و يا به عقايدى بهتر از آن باور داشتند. شگفت آن كه عاميان چيزهايى به خداوند نسبت مى‏دهند كه در شأن مقام الهى نيست و اماميه در تنزيه بارى تعالى مبالغه فراوان مى‏كنند و با دلايل قوى آن را اثبات مى‏كنند و عاميان چون در عيب جويى بر اماميه چيزى به دست نمى‏آورند به اين قبيل سخنان، به اماميه اتهام مى‏زنند.

آيا جز اين است كه بهتان و افترا منش ناتوانان است؟ و اگر فرض شود كه بعضى از منتسبان به تشيّع از اين قبيل سخنان مى‏گويند، بايد دانست كه شيعيان از اين سخنان و سخنان فاسد ناصبى مزبور [فخر رازى‏] تبرا مى‏جويند.

3. تفسيرى‏

مباحث تفسيرى در مرآة العقول‏، از جمله مباحث خواندنى است. اين تفسيرها در حوزه‏هاى كلامى كه به مباحثى از قبيل فضايل و مباحث حجّت و امامت مى‏پردازد، از تفصيل بيشترى برخوردار است. مرحوم مجلسى در مباحث تفسيرى، براى تبيين ديدگاه شيعه، بيشتر از تفسير مجمع البيان‏ طبرسى بهره مى‏گيرد و شايد كمتر بحث تفسيرى جدّى وجود داشته باشد كه نقل قولى از طبرسى نكند. در عين حال، دقّت نظرهاى تفسيرى كه خود انجام مى‏دهد و تفصيل‏هايى كه در ذيل آيات قرآنى مى‏آورد، بهره‏هاى قابل توجّهى دارند. در تبيين ديدگاه اهل سنّت از تفسير بيضاوى، فخر رازى و زمخشرى استفاده كرده است. و همانطورى كه گذشت نسبت به ديدگاه فخر رازى در خيلى از موارد، حالت نقد و بررسى دارد. با اين حال، جهت تأييد نظر خود، از آوردن احتمالات فخر رازى در تفسير پاره‏اى از آيات اختلافى غفلت نمى‏ورزد.

4. فقهى- اصولى‏

مباحث فقهى و اصولى در مرآة العقول‏ جايگاه ويژه دارد. تمايلات معتدلانه اخبارى مرحوم مجلسى موجب شده است كه وى در آوردن ديدگاه‏هاى فقهى تنها به نظريه‏هاى اصوليان و يا اخباريان اكتفا نكند، بلكه در بسيارى موارد ديدگاه هر دو گروه را مى‏آورد و همين امر به خواننده كمك مى‏كند تا نتيجه فقهى دو نگرش را در كنار هم مطالعه كند. مرحوم مجلسى در ذيل پاره‏اى از روايات به تقويت ديدگاه اصوليان مى‏پردازد و در مواردى نظريه اخباريان را تأييد مى‏كند در ذيل حديث نوزدهم از باب «البدع والرأى والمقاييس» از كتاب فضل العلم مى‏نويسد:

والحاصل نفى مذهب المصوّبة، الذين يقولون ليس للشارع حكم معين فى كل فرع بل فوّض الاحكام الى آراء المجتهدين، فحكم كل مجتهد فى كل فرع هو حكم اللَّه الواقعى فى حقّه وفى حق مقلّده. و تصويب لمذهب المخطئة القائلين بانّ الشارع قد حكم فى كل فرع بحكم معيّن والمجتهد بعد استفراغ الوسع، قد يصيب وقد يخطى والمخطئ مصاب لبذل جهده و خطأه مغتفر وللمصيب اجران احدهما لإصابته والآخر لاجتهاده وربّما يقال هذه الأخبار تدلّ على نفى الاجتهاد مطلقاً وفيه: انّ للمحدثين ايضاً نوعاً من الاجتهاد يقع منهم الخطاء والصواب ولا محيص لهم عن ذلك‏ «50».

همان گونه كه از اين عبارت به دست مى‏آيد، وى ضمن رد ديدگاه مصوّبه در مقوله اجتهاد و اثبات ديدگاه مخطئه به پاسخگويى از استدلال اخباريگرى در خصوص نفى مطلق اجتهاد برمى‏آيد. اين قبيل دفاع از جريان اجتهاد، در كنار نقل قول‏هايى از مرحوم استرآبادى و تأييد نظريه وى در مواردى گوياى نوعى ويژه از نظريه اجتهاد با رنگ و بوى اخبارى است. اين قبيل اخباريگرى اجتهادانه را بايد نوعى اخباريگرى معتدلانه بشماريم و افراد چون مجلسى دوّم، شيخ حرّ عاملى و صاحب‏ حدائق‏ را از شخصيت‏هاى اين روش بدانيم. مرآة العقول‏ بويژه بخش فروع آن، نمايى روشن از روش فقهى مرحوم مجلسى را ارائه مى‏كند. وى در اين بخش‏ها ديدگاه برجستگان دو شاخه فقهى- اصولى و اخبارى را مى‏آورد.

بهره‏هاى فرعى در مرآة العقول‏

در مرآة العقول‏ بهره‏هاى حاشيه‏اى زيادى وجود دارد كه مى‏تواند براى محققان سودمند باشد در ذيل به پاره‏اى از اين نكات اشاره مى‏شود:

1. تفاوت نسخ‏

مرحوم مجلسى در ذيل پاره‏اى از روايات به اختلاف نسخ‏ كافى‏ اشاره مى‏كند.

وجود پاره‏اى از احاديث در بعضى از نسخه‏ها و فقدان آن در نسخه‏هاى ديگر و يا اختلاف متن روايات در نسخه‏هاى گوناگون، بيانگر رواج تعداد زيادى از نسخ‏ كافى‏ در بين مردم است. مرحوم مجلسى با توجّه به همين امر، اختلاف نسخ را يادآورى كرده‏اند به عنوان نمونه در ذيل حديث پنجم باب المتوسمين از كتاب الحجّة مى‏نويسد: وفى نسخة اخرى، كلام الجامعين لنسخ‏ الكافى‏ فانّهم اشاروا الى اختلاف نسخ النعمانى و الصفوانى و غيرهما من تلامذة الكلينى. «51»

2. ديدگاه وى نسبت به افراد

اظهارنظرهاى مجلسى درباره دانشوران زمان خويش و دانشمندان پيش از خود كه در مرآة العقول‏ به فراوانى ديده مى‏شود، از نكات قابل توجّه و خواندنى اين كتاب است.

ديدگاه وى درباره فيلسوفان، متكلمان، فقيهان و محدثان، ضمن معرّفى نوع گرايش فكرى مجلسى از نظر شناخت آنان نيز قابل استفاده است. به عنوان نمونه، درباره ميرداماد پس از نقل كلامى از وى در خصوص تفسير «ماء» بر علم يا عقل قدسى مى‏نويسد:

وأقول: هذه التأويلات فى الأخبار، جرأة على من صدرت عنه و الأولى تسليمها ورد علمها اليهم‏ «52»؛

اين گونه تأويلات در اخبار ناشى از جرأتى است كه در وى است و بهتر است اين روايت‏ها و آگاهى به آنها را به ائمه عليهم السلام وابگذاريم.

درباره صدوق مى‏نويسد:

و العجب انّ الصدوق قدس سره رواه فى التوحيد ناقلًا عن الكلينى بهذا السند بعينه ... و لا ادرى انّ نسخته كانت هكذا أو غيّره ليوافق قواعد العدل و يشكل احتمال هذا الظنّ في مثله؛ «53»

از صدوق شگفت آور است كه به همين سند، روايت را از طريق كلينى در كتاب التوحيد خويش نقل كرده است ... و من نمى‏دانم آيا نسخه وى چنين بود و يا آن كه وى براى هماهنگ كرد روايت با نظريه «عدالت شيعى» آن را تغيير داده است. احتمال گمان دوّم درباره امثال وى دشوار است.

به نظر مى‏رسد، نفس تصوّر چنين احتمالى مشكل‏تر از اصل احتمال است. درباره خواجه نصرالدين طوسى- در مبحث بدا- در خصوص نفى انتساب قول به بدا به شيعه مى‏نويسد:

وأعجب منه، انّه اجاب المحقق الطوسى رحمه الله فى نقد المحصّل عن ذلك لعدم احاطته قدس سره كثيراً بالأخبار بانّهم لا يقولونه بالبداء؛ «54»

شگفت آن كه محقق طوسى در نقد المحصل از اين ايراد پاسخ داده است. با توجّه به اين كه محقّق طوسى به اخبار اهل بيت عليهم السلام احاطه نداشته است، نمى‏دانست كه شيعيان به اين امر [بدا] باور ندارند.

3. تأييد وجود روش نقل به معنا در بين محدثان‏

تصلب به نقل عين الفاظ حديث توسط راويان و يا نقل به معنى از مباحث جدّى حديثى است. اگر اعتقاد بر اين باشد كه راويان در نقل عين الفاظ روايات جدّى بودند،

امكان استدلال به مفردات روايات و نيز ساختار كلامى و جمله‏اى احاديث وجود دارد و گرنه تنها مضمون آنها حجت خواهد بود ونه مفردات يا ساختار عبارتى روايات.

مرحوم مجلسى تأييد مى‏كند كه در مواردى، راويان احاديث را نقل به معنا مى‏كردند. در اين باره، در شرح و تفسير حديث دوّم از باب رواية الكتب و الحديث از كتاب فضل العلم مى‏نويسد:

يدل على جواز نقل الحديث بالمعنى ... و كفى هذا الحديث، شاهداً بصدق ذلك. واكثر الأصحاب جوزّوا ذلك مطلقاً مع حصول الشرايط المذكورة ... لأنّه من المعلوم، انّ الصحابة واصحاب الأئمة عليهم السلام لم يكونوا يكتبون الأحاديث عند سماعها و يبعد بل يستحيل عادة حفظهم جميع الألفاظ على ما هى عليه و قد سمعوها مرّة واحدةً، خصوصاً فى الأحاديث الطويله مع تطاول الأزمنة ولهذا كثيراً ما يروى عنهم المعنى الواحد بألفاظ مختلفة ولم ينكر ذلك عليهم و لا يبقى لمن تتبّع الأخبار في هذا شبهة؛ «55»

... بر جواز نقل به معنى حديث دلالت دارد ... و گواهى اين روايت به درستى آن، كافى است. بيشتر اصحاب اين امر را به طور مطلق با حصول شرايط ياد شده، جايز دانسته‏اند ... زيرا معلوم است كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان در وقت سماع احاديث آنها را نمى‏نوشتند و بعيد، بلكه عادة محال است كه الفاظ روايت‏ها را همانگونه كه مى‏شنيدند حفظ كنند. بويژه در احاديث دراز دامن و خصوصاً در طول زمان‏ها. از اين روى، به وفور مى‏بينيم كه يك معنا با چند تعبير نقل شده است و بر اين قبيل نقل هم ايرادى گرفته نشده است. اين موضوع براى جستجوگر در روايت‏ها اثبات مى‏شود.

4. شناسايى راويان مجهول‏

در عصر مجلسى تعداد راويان مجهول بيش از زمان كنونى بود. يكى از علل عمده آن تنظيم‏هاى گوناگون احاديث و كتب رجالى بود. اين امر، بعضى از بزرگان آن روزگار را به فكر دستيابى به شيوه هايى انداخت كه بتوانند از تعداد راويان مجهول‏ بكاهند كه از آن جمله مرحوم اردبيلى مؤلف‏ جامع الرواة و مرحوم مجلسى است.

اردبيلى در مقدمه كتابش مى‏نويسد:

فلما توجّه الى هذا المطلب الأقصى والمقصد الأعلى‏ [اى النظر الدقيق فى صحّة الطريق‏]، صار بسبب اتفاق ذكر الراوى على سبيل الإطلاق أو باعتبار اختلاف النسخ فيه متفكراً تفكراً عميقاً و متحيراً تحيراً عظيماً ولم يجد ترجيحاً للحكم بالصحة والضعف أو غيرهما، فلا جرم صار الخبر بسبب هذا فى نظر هذا الضعيف مجهولًا بل في نظر جمع كثير من فحول العلماء والفقهاء ايضاً، حتى حكموا بجهالة الخبر الموصوف بهذا الوصف ولم يجعلوه مناطاً للحكم؛ «56»

وقتى نويسنده به اين مقصد والا و مطلب نهايى توجه مى‏كرد، به خاطر ياد كرد نام راوى، به طور مطلق و رها و گاه به خاطر اختلاف نسخه‏ها، در انديشه ژرفى فرو مى‏رفت و خود را در تحيّر بزرگى مى‏يافت و هيچ دليلى براى درستى و يا نادرستى روايت پيدا نمى‏كرد و خبر به همين خاطر، در قلمرو روايت‏هاى مجهول قرار مى‏گرفت، اين امر، نه تنها براى اين ضعيف، بلكه بر دانشوران بزرگ نيز چنين بود و از اين روى، حكم بر مجهول بودن روايت مى‏كردند و آن روايت را ملاك و دليل حكم قرار نمى‏دادند.

بر همين پايه، مرحوم اردبيلى كتاب خويش را در واقع به انگيزه اخراج راويان از قلمرو مجهول به حوزه معلوم نگاشت. در كتاب‏ مرآة العقول‏، مرحوم مجلسى نيز در بسيارى از موارد تلاش مى‏كند تا راوى را شناسايى كند. «57»

در پايان، يادآورى اين نكته خالى از فايده نيست كه على رغم تلاش مصحح محترم، كتاب‏ مرآة العقول‏ نيازمند تصحيح دقيق و علمى ديگرى است و شكل كنونى آن رضايت بخش نيست.

پی نوشت:

(1). يادنامه مجلسى، به كوشش مهدى مهريزى و هادى ربانى،

(2). دومين دوره حيات اخباريگرى در تاريخ تشيع با ظهور ميرزا محمد استرآبادى (متوفاى 1028 ق) و شاگردش‏ملا امين استرآبادى (متوفاى 1031 ق) شروع شد. ملا امين استرآبادى با نوشتن كتاب الفوائد المدنية پايه‏هاى اخبارى‏گرى را مستحكم كرد و نظر عده زيادى از دانشوران و فقيهان را به سوى اخباريگرى جلب كرد. اين جريان تا ظهور وحيد بهبهانى و چالش‏هاى شديد فكرى بين وى و مرحوم شيخ يوسف بحرانى مؤلف حدائق الناظرة در كربلا و جذب شاگردان مبرز شيخ يوسف، نظير كاشف الغطاء، سيد بحر العلوم و سيد مهدى شهرستانى به سوى وحيد بهبهانى و از رونق افتادن درس شيخ يوسف ادامه داشت و پس از وى به جريانى فراموش شده تبديل شد.

(3). رويكرد به فلسفه، تصوف و عرفان و باطنى گرى انقلابى را بايد سه چهره فرهنگى شكست سياسى مسلمانان‏در برابر هجوم مغولان و متلاشى شدن انسجام حكومت و يك پارچگى قلمرو مسلمانان شمرد. اين هر سه چهره در واقع، گريز از رويارويى مستقيم با قدرت است كه معمولًا در شكل درون گرايى خود را نشان مى‏دهد. دولت صفوى كه در واقع، محصول پيوند باطنى‏گرايى انقلابى حروفيه با تصوّف خانقاهى شيخ صفى الدين است در آغاز حكومت خود، رويكردى مهرآميز به تصوّف داشت و همين رويكرد، موجب سودجويى‏هاى فراوان صوفيان گشت كه عكس العمل آن بر خوردهاى تند و بى‏رحمانه شاه عباس اوّل در قزوين گشت و وى را به انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان واداشت. در اصفهان با تقويت متشرعه و اهل حديث در برابر صوفيان و عارفان و ايجاد چالش فرهنگى بين طرفداران حديث و علاقه‏مندان به عرفان كم كم زمينه تفوق اهل حديث را به وجود آورد.

(4). در اين دوره كتب حديثى فراوانى تأليف شد و بر بسيارى از كتب حديثى قدما شرح نگاشته شد. كتاب از چهار كتاب مشهور حديثى متأخر يعنى بحار الأنوار مجلسى (وفات 1111)، وافى فيض كاشانى (وفات 1090) و وسايل الشيعه شيخ حر عاملى (1033- 1104) در همين دوره تأليف گشت. همزمان با كمى تأخير، كتاب حديثى حجيم ديگرى كه چندان شهرت نيافت به نام العوالم والمعارف توسط مرحوم عبداللَّه بن نور اللَّه بحرينى نوشته شد.

در همين دوره افزون بر شرح مجلسى بر كافى به نام مرآة العقول، شروح ديگرى، از قبيل شرح كافى ملا خليل توسط ملّا خليل بن غازى قزوينى (1001- 1089)، شروح اصول كافى ملا صالح حسام الدّين محمد صالح بن احمد مازندرانى (متوفاى 1081 ق) از شاگردان مجلسى اوّل، شرح اصول كافى آخوند ملا محمد بن ابراهيم صدر الدين شيرازى مشهور به ملا صدرا (متوفاى 1050 ق)، حاشيه محمد بن سيّد حيدر حسينى طباطبايى نايينى (متوفاى 1080 يا 1082 ق) مشهور به ميرزا رفيعا بر كتاب كافى نوشته شد.

نيز در همين دوره چندين شرح به تهذيب الأحكام ومن لايحضره الفقيه نگاشته شد كه مشهورترين آنها روضة المتقين مجلسى اوّل (متوفاى 1070 ق) به زبان عربى و لوامع صاحبقرانى به زبان فارسى است. همچنين، ملاذ الأخيار از مجلسى دوّم در شرح تهذيب الأحكام شيخ طوسى نيز از تأليف همين دوره رويكرد به حديث است.

(5). به عنوان نمونه، ر. ك: بحار الأنوار، ج 57، ص 323.

(6). بحار الأنوار، ج 1، مقدمه ص 2.

(7). مرآة العقول، ج 1، مقدمه ص 2.

(8). مرآة العقول، ج 1، ص 103.

(9). مرحوم مجلسى در سال‏هاى گوناگون، كتاب‏هاى مجموعه كافى را به طور غير منظم با دوستانش بحث مى‏كرد وحواشى مى‏نوشت. بر اين اساس و طبق تصريح خويش در پايان كتاب‏ها، شرح‏هاى خود را به اين ترتيب نگاشته است: كتاب التوحيد در هفتم ربيع الثانى 1908 ق پايان يافته است. كتاب الحجة (جزء اوّل) در هفتم ربيع الثانى 1100 و جزء دوّم آن در اواخر رجب 1102 پايان پذيرفته است. باب الذنوب در دهم جمادى الاولى 1106 و كتاب الكفر در بيست و سوم صف 1109، كتاب الحج در جمادى الأولى 1089 در هشت رجب 1706 پايان يافته است.

(10). مرآة العقول ج 1، ص 3.

(11). مرآة العقول، ج 25، ص 35.

(12). همان، ج 25، ص 70.

(13). همان ج 25، ص 295.

(14). مرآة العقول، ج 25، ص 62.

(15). همان، ج 11، ص 373.

(16). همان، ج 1، ص 22.

(17). همان، ج 3، ص 193.

(18). مرآة العقول، ج 16، ص 375.

(19). همان، ج 1، ص 108.

(20). رجال طوسى، ص 373، منشورات الرّضى، قم.

(21). ابن قولويه در مقدمه كتاب خود مى‏نويسد: «لكن ما وقع لنا من جهة التفات من اصحابنا- رحمهم اللَّه برحمته- ولا اخرجت فيه حديثاً روى عن الشذاذ من الرجال، يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعرفين بالرواية المشهورين بالحديث والعلم. (كامل الزيارات، ص 37، نشر الفقاهة) پاره‏اى از دانشوران بر اساس همين گفته، تمام رجالى را كه در سلسله اسناد روايت‏هاى كامل الزيارة واقع شده‏اند، موثق مى‏دانند و اين كلام ابن قولويه را نوعى توثيق عام مى‏شمارند.

(22). خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال، علّامه حلّى، نشر الفقاهه قم، ص 356.

(23). رجال نجاشى.

(24). خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال، مؤسسة المعارف الاسلاميّة، ص 409.

(25). الارشاد، دارالمفيد، لبنان، ج 12، ص 216.

(26). كتاب الغيبة، ص 346.

(27). رجال الكشى، رقم 581- 598.

(28). خلاصة الاقوال، ص 407.

(29). تنقيح المقال، ج 3، ص 242- 238.

(30). خلاصة الاقوال، ص 363، شماره 105.

(31). همان.

(32). جامع الرواة محمدبن على اردبيلى، انتشارات كتابخانه آيت الله الظمى مرعشى النجفى، قم، ج 1، ج 535 ..

(33). رجال كشى، رقم 105، خلاصة الاقوال، ص 97.

(34). خلاصة الأقوال، ص 394.

(35). جامع الرواة، ج 2، ص 124.

(36). مرآة العقول ح 1، ص 106 و ....

(37). خلاصة الاقوال، ص 325.

(38). مرآة العقول ج 1، ص 142، 147 و 148.

(39). همان، ج 1، ص 210.

(40). جامع الرواة، ج 2، ص 272.

(41). خلاصة الاقوال، ص 361.

(42). مرآة العقول ج 16، ص 374.

(43). مرآة العقول، ج 1، ص 171.

(44). روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، اسماعيليان، قم، ح 2، ص 80.

(45). مرآة العقول.

(46). مرآة العقول، 3، ص 180.

(47). الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 95 به بعدى در اين مجلد ذيل آيه 9 حجر علّامه بحث تفصيل درباره حفظقرآن دارد مطالعه آن مفيد است.

(48). مرآة العقول، ج 1، ص 27.

(49). مرآة العقول، ج 2، ص 126 و 124.

(50). مرآة العقول، ج 1، ص 200.

(51). مرآة العقول، ج 3، ص 3. ونيز بنگريد: ج 1، ص 238، ص 249، ص 308 وج 2، ص 26، ص 39، ص 201.(51). مرآة العقول، ج 3، ص 3. ونيز بنگريد: ج 1، ص 238، ص 249، ص 308 وج 2، ص 26، ص 39، ص 201.

(52). مرآة العقول، ج 2، ص 81.

(53). همان، ج 2، ص 167.

(54). همان، ج 2، ص 124.

(55). مرآة العقول، ج 1، ص 175.

(56). جامع الرواة، ج 1، مقدمه.

(57). مرآة العقول، ج 1، ص 140، 253، ص 351 و ج 2، ص 2.

نویسنده:محمد على سلطانى‏

منابع: 

شناخت‏نامه كلينى و الكافي :محمد قنبرى‏ ::ج‏4 ص 249