علامه مجلسى‏ و حرم حضرت على (ع)

 

علامه مجلسى حكايت مى‏كرده كه روزى قصد كردم به عتبات عاليات بروم، ابتدا به نجف اشرف رفتم. وقتى خواستم به حرم حضرت على (ع) بروم، آمادگى روحى لازم براى حضور در آن مرقد مطهّر را در خود احساس نكردم. بنابر اين، تصميم گرفتم تا ده شبانه روز با توسّل و راز و نياز به درگاه الهى، آمادگى لازم را كسب كنم.

روزها در حالى كه روزه بودم، در وادى‏السّلام ‏مقام امام زمان (ع)- به دعا و راز و نياز با پروردگار مى‏پرداختم و شب‏ها در رواق مطهّر حضرت على (ع) عبادت مى‏كردم. بدين ترتيب، در اين‏ مدّت به حرم حضرت على (ع) داخل نشدم و ادب حضور را مراعات كردم و فقط از دور به آن حضرت سلام مى‏دادم. بعد از گذشت نُه روز، در شب دهم حالت كشف براى من حاصل شد. ديدم در سامرا هستم و امام زمان (ع) بر مزار پدر بزرگوارشان زيارت مى‏خوانند. وقتى حالت كشف تمام شد، در همان موقع، پياده از نجف به سوى سامرّا حركت كردم.

پس از چند روز زيارت و عبادت در آنجا، به زعم اينكه آمادگى لازم را به دست آورده بودم، مى‏خواستم به سوى نجف اشرف حركت كنم كه در يك حالت روحانى چشمم به جمال امام زمان (ع) روشن شد و آن حضرت را ديدم كه بر مزار پدرشان به خواندن دعا و زيارت مشغول‏اند. همانجا ايستادم و به شيوه مداحان، زيارت جامعه را خواندم. سپس آقا فرمودند: «بيا اينجا!» ابهّت و شكوه آقا مرا گرفته بود، به طورى كه نمى ‏توانستم قدم بردارم. حضرت با دست مبارك اشاره كردند و فرمودند: «بيا بنشين!» من هم آهسته خدمت امام رسيدم. آن بزرگوار دست مبارك خود را روى كتف من گذاشتند و فرمودند:
«نِعمَ الزّيارَة هَذِه‏
؛ چه زيارت خوبى است!»
عرض كردم: «آقا اين زيارت از جدّ بزرگوارتان، امام هادى (ع) است؟» امام زمان (ع) در حالى كه به مزار مبارك عسكريين (ع) اشاره كردند، فرمودند: «بله!» در آن موقع سؤال‏هايم را از آن حضرت پرسيدم و تلطّف‏ها ديدم و لذّت بردم و بعد از آن با آمادگى كامل به زيارت حرم حضرت على (ع) شتافتم.

منابع: 

آيت‏اللّه العظمى مظاهرى‏ :: حج، سلوك خداجويان، ص: 22