اعتقادات علامه مجلسی (ره)
اعتقادات علامه مجلسی (ره)
ستایش و سپاس خداوندی را که برای ما در پیش گرفتن احکام دین را آسان و نشانههای آن را هویدا، و راههای صحیح یقین را روشن گردانید، و بواسطه آن نعمتهای خود را بر ما کامل کرد و این نعمت که ما را امت سرور پیامبران و برگزیده برگزیدگان گردانیده، مختص ما قرارداد، و به وسیله آن حضرت ما را از وادی نیستی حفظ و برای صعود بر بالاترین درجات بینا فرمود و ما را به واسطة اهل بیت پیامبرش که سروران بشر و شفیعان آن روز رستاخیز اند، گرامی داشت، و قلوب ما را به انوار هدایت ایشان روشن نمود، و سینههای ما را بر روی اسرار محبت ایشان گشود. درود و سلام جاودانی خداوند، بر آن حضرت، و بر اهل بیت او، و لعنت خداوند بر تمامی دشمنان ایشان باد.
اما بعد:
کسی که به پروردگار بخشنده اش محتاج است- محمد باقر فرزند محمد تقی مجلسی که خداوند نامه عمل هر دو را به دست راستشان دهد و حساب هر دو را آسان فرماید-چنین میگوید:
تنی چند از کسانی که خداوند، آنها را به راه راست هدایت نموده و به دلهایشان ترس از آخرت را سپرده است ، از من خواستند ، تا برای ایشان همان راه نجاتی را که خداوند تعالی مرا به آن هدایت فرموده، بیان کنم، در این زمان که برای اکثریت مردم راه حق مشتبه و تاریک شده و شیطان بر دوستدارانش غلبه کرده و ایشان را به تباهی کشانده و خود و احزابش از جن و انس بر سر راه رهروان راه خدا از راست و چپ و با وسایل مختلف دام و دانه گسترانده اند ، و بدعت و گمراهی را در لباس حق برای ایشان زینت میدهند ، بر من واجب شد که برای ایشان راههای حق و رستگاری را به نشانههای ممتد و دلایل روشن بیان کنم و اگر چه از اضطراب و خشم اهل بدعت ترسانم با این حال، برادران من، بدانید که من از پند و نصیحت شما کوتاهی نمیکنم و حق را از شما پوشیده نکرده وآن را برایتان بیان میکنم اگرچه دماغ مخالفین به خاک کشیده شود ، و در راه خدا هم ترس از سرزنش ملامتگران ندارم.
برادران من به راست و چپ نروید، و این را به یقین بدانید که خداوند تبارک و تعالی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت را گرامی داشته و ایشان را بر تمامی آفریدههایش برتری داده ، و آنها را معادن علم و رحمت و حکم قرار داده ، و هدف از ایجاد جهان آفرینش، وجود ایشان بوده است،و شفاعت کبری و مقام محمود ، مختص به ایشان است.
معنای شفاعت کبری آن است که ائمه معصومین (علیه السلام) هم در این عالم و هم در عالم آخرت واسطه رسیدن فیوضات خداوند تبارک و تعالی به خلایق میباشند ، چرا که ایشان برای پذیرش فیوضات خداوندی و رحمتهای قدسی قابلیت دارند، و به طفیل ایشان رحمت خداوند به سایر موجودات افاضه میشود ، و همین، حکمت لزوم صلوات بر ایشان و توسل به آنها در هر حاجتی میباشد، چون هم مبدأ متعال فیاض است، و هم محل قابل است، و لذا صلوات بر ایشان رد نمی شود ، و به برکت ایشان خداوند تعالی به دعا کننده و تمامی خلق فیض میرساند.
برای شما مثالی میزنم تا مطلب به فهمتان نزدیک شود ، مثلاً زمانی که کرد یا عربی نادان و غیر شایسته برای احترام به دربار سلطانیآید و سلطان فرمان میدهد تا برایش سفره هایی بگسترانند و به انواع بخشش ها و درآمدها ویرا تأمینکنند، عاقلان آن سلطان را به کم عقلی و سبک مغزی متهم خواهند نمود، اما اگر همان سفتهها را برای یکی از نزدیکان درگاهش یا یکی از وزراء و امراء و یا سر لشگرانش پهن کند و سپس آن کرد یا عرب نادان یا هزاران نفر مثل او بر آن سفره ها حاضر شده و بخورند عمل سلطان نیکو و پسندیده شمرده شده و چه بسا این که منع ایشان زشت و ناپسند شمرده شود.
حال که ما نسبت به جناب قدس تعالای خداوند در نهایت دوری بوده، و مرتبط به ناحیه ارجمندش نمی باشیم، پس ناچار بین ما و پروردگارمان سفیران پاکی واسطه اند که این میانجیان صاحب . دو وجه میباشند: یکی وجهه ملکوتی و دیگر وجهه بشری، بدین معنا که جهت صفات قدسیه به خداوند تبارک و تعالی مرتبط بوده و معارف و احکام دین را از جانب او دریافت میدارند و از جهت حالات بشری و تناسبشان با مردم آنچه را از پروردگارشان گرفتهاند به مردم تعلیم میدهند و لذا خداوند تبارک و تعالی پیامبران و فرستادگانش را به ظاهر از جنس بشر و در باطن (در روشها و اخلاق و نفوس و قابلیتهایشان) جدای از انسان قرار داد. خود پیامبران هم، افرادی پاک و روحانی بودند و اعتراف داشتند که «ما هم بشری مثل شما هستیم» تا اینکه مردم گریزان نشده و از ایشان باز نگردند، بلکه با آنها انس بگیرند، چرا که ایشان از جنس و شکل مردم بودهاند و به همین سخن، قول خداوند تبارک و تعالی اشاره دارد که «چنانچه فرشتهای نیز به رسالت فرستیم هم او را به صورت بشری درآوریم، و بر آنان همان لباس که میپوشند ، میپوشانیم» .
و به همین جهت ممکن است، حدیث مشهور درعقل، تفسیر شود به اینکه مراد از عقل، خود پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است. و ممکن است، مقصود از امر به روی آوردن آن حضرت به خدا، این باشد که خداوند، پیامبرش را به سوی مراتب عالیه عقل وکمال و قرب و وصول، طلب کرده است،و ممکن است، مراد از پشت کردن، آن باشد که، پس از وصل به عالیترین مراتب کمال، از آن مکان تنزل و برای تربیت و تکمیل نفوس مردم، به آنها توجه کند.
و ممکن است، این که قول خداوند تبارک و تعالی، که فرمود: «خداوند برای هدایت شما قرآن و رسول را نازل کرد» اشاره به این مطلب باشد که، ما پیامبر خود را از آن درجه عالیه (که هیچ فرشته و پیامبری بر آن مقام نرسیده) بهسوی توجه به خلق و زندگی با آنها تنزل دادیم، تا آنکه با آنها مانوس شده و هدایتشان نماید.
پس ائمه معصومین (صلواتاللهعلیهماجمعین ) واسطه رسیدن فیوضات و کمالات بین خداوند و سایر موجودات هستند، و هر فیضی ابتدا به ایشان رسیده و سپس بر سایر خلق تقسیم میشود، پس صلوات بر ائمه معصومین، طلب رحمت از خداوند است، برای معادن رحمت، و طلب فیض است، به سوی محل تقسیم آن، تا از آن محل به سایر خلق، تقسیم گردد .
سپس این را بدانید که: زمانی که خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را کامل نمود فرمود: آنچه رسول دستور دهد بگیرید و هر چه نهی کند واگذارید. پس به نص صریح خداوند تبارک و تعالی، بر ما واجب میباشد که در اصول و فروع دین و امور زندگی و آخرتمان، از آن حضرت پیروی نموده و در همه امور پیرو او باشیم .
و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله وسلم ) از علوم و معارف و احکام الهی و آنچه را که از آیات قرآنی و معجزات ربانی، بر او نازل شده بود، برای اهل بیتش (صلوات الله علیهم اجمعین ) به امانت گذاشت و به نص متواتر فرمود: «همانا که من در میان شما، دو چیز گرانبها میگذارم، کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) را ، آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند، تا در قیامت نزد حوض کوثر، بر من وارد شوند» و به تحقیق از اخبار مستفیضه روشن شده است که، دانش قرآن، نزد اهل بیت پیامبر میباشد، و همین خبر متواتر هم، دلالت بر این مطلب دارد.
حال با توجه به اینکه ائمه طاهرین (صلواتالله علیه اجمعین) احادیث شان را در میان ما به جای گذاشتهاند ما هم در این زمان تکلیفی نداریم ، مگر این که به احادیث ایشان چنگ بزنیم و در آثار ایشان اندیشه و تفکر کنیم، لکن بیشتر مردم زمان ما، میراث اهلبیت پیامبر شان را رها کرده و به آراء خودشان اعتماد کردهاند، از آن جمله، کسانی هستند که پیرو مکتب فلاسفه میباشند ، فلاسفهای که هم خود گمراه بودهاند و هم دیگران را گمراه کرده اند،فلاسفه ای که بهیچ پیامبر و کتابی ایمان نداشته اند، بلکه بر عقلهای فاسد و نظرات بیرونق خودشان تکیه کردهاند. آنان چنان حکما را رهبر و پیشوای خود قرار دادهاند، که هر جا نصوح صحیحی هم از ائمه راستین (علیهمالسلام) رسیده باشد به جهت اینکه آن نصوح صحیحه با آن چه که حکما ظاهراً بدان معتقدندموافق نمیباشد، آن را توجیه و تاویل میکنند، با اینکه میبینند که دلایل و شبهات حکما جز وهم و گمان فایده نمیدهد و افکارشان مانند تارعنکبوت سست و بیپایه و آراء وافکار و پندار شان مخالف یکدیگر است. از جمله دو طایفه مشایی و اشراقی که کمتر میشود رأی یکی از این دو طایفه با طایفه دیگر موافق باشد.
و پناه بر خدا، از آن که بگوییم، خداوند مردم را در اصول عقاید به عقول خودشان واگذار کرده ، که چنین در مراتع حیوانی سرگردان بمانند، و به جان خودم قسم ، من متحیرم که آنها چگونه به خود جرأت دادهاند، نصوص آشکار اهلبیت عصمت و طهارت را ، به واسطه حسن ظنی که به حکما کافر یونانی، که اعتقاد به هیچ دین و مذهبی ندارند، تاویل و توجیه نمایند.
وگروهی از اهل زمان ما،بدعت را دین خود قرار داده و به آن بدعت ها که آن را تصوف نامیدهاند ، خداوند را پرستش میکنند، آنها رهبانیت (گوشهنشینی و ترک دنیا و چشمپوشی از لذایذ ) را عبادت خود قرار دادهاند، با این که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله وسلم) از رهبانیت نهی فرموده و مسلمین را امر فرموده است به اینکه: با هم ازدواج کنند، همنشین و همصحبت باشند، در جماعات و اجتماعات مؤمنین شرکت کنند و در مجالس مؤمنین برای هدایت بعضی، بعضی دیگر را شرکت جسته و احکام خداوند تعالی را یاد گرفته و یاد بدهند، به عیادت مریضان بروند، در تشییع جنازه ها شرکت نمایند، به دیدار یکدیگر بروند، در رفع حوایج مؤمنین کوشش نمایند. امر به معروف و نهی از منکر نمایند، حدود خداوند را به پا داشته و احکام خداوند را نشر دهند. و رهبانیتی که اهل تصوف آن را بدعت نهادهاند ، مستلزم ترک همه این واجبات و سنن است.
اهل تصوف در رهبانیت خویش عباداتی اختراع کرده و پدید آوردهاند که از آن جمله یکی ذکر خفی است ، و آن عملی خاص با شکلی خاص است که هیچ نص و خبری بر آن وارد نشده و در قرآن و احادیث هم یافت نشده است، لذا بدون شک و شبهه عباداتی از این قبیل بدعتی حرام میباشد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله وسلم) فرمود: «هر بدعتی گمراهی است و هر ضلالتی راهش به سوی آتش است».
یکی دیگر از عبادات مخترعه اهل تصوف ، ذکر جلی است که در آن با اشعار، غناء میکنند و همانند حمار نعره میزنند. خدای را به صفیر و کف زدن عبادت کرده و گمان میکنند که برای خدا عبادتی غیر از این دو ذکر (که هر دو بدعت است) نیست، آنها تمام سنن و نوافل را ترک کرده و از نماز واجب به نوک زدنی مانند نوک زدن کلاغ قناعت میکنند، که اگر ترس از علما نبود این را هم کلاً ترک میکردند.
طایفة صوفیه (که لعنت خدا بر ایشان باد) به این بدعت ها قناعت نکرده و اصول دین را هم تحریف کرده و قائل به وحدت وجود شدهاند، و معنای مشهور وحدت وجود که در این زمان از بزرگان آنان شنیده شده، کفر به خدای بزرگ است. همچنین این طایفه قائل به جبر و سقوط عبادات و غیر آن از اصول فاسده و سست شدهاند، پس ای برادران من از شیاطین دوری کنید و دین و ایمانتان را از وسوسه و اغواء آنان حفظ نمایید و مبادا به سبب ظاهر آراسته و ساختگی آنها ، که قلوب افراد نادان را به خود جذب میکند، فریب داده شوید.
حال من آنچه را برای خودم از اصول مذهب به وسیله اخبار متواتره ظاهر شده است، به طور اجمال تحریر میکنم تا به نیرنگ و غرور صوفیه گمراه نشوید، و حجت پروردگارتان را بر شما تمام میکنم، و آنچه را از پیشوایان دین، به من رسیده است به شما میرسانم «تا هر که هلاک شدنی است، هلاک شود و آن که لایق زندگی است زنده باشد» و آنچه را که اراده ایراد آن را کردهام در دو باب برای شما بیان میکنم.
باب اول
«در آنچه به اصول اعتقادات مربوط است»
آگاه باشید که خداوند تبارک و تعالی، طریق علم پیدا کردن بوجود و صفات حسنه اش را به شما تعلیم داده و شما را امر کرده است به اینکه در آفاق (جهان آفرینش) و انفس (ساختمان وجودی خودمان) به آنچه در آنها به ودیعه نهاده ، تدبر و تفکر نمایید، که در این صورت به حکم صریح عقل یقین مییابید که برای شما پروردگار حکیم، عالم و قادری هست که ظلم و زشتی بر او روا نمیباشد.
و بدانید که پروردگارتان به سوی شما پیامبری فرستاده است که او را به وسیله آیات و نشانههای آشکار و معجزات تأیید و نصرت فرموده است. و عقول گواهی میدهند بر اینکه محال است که خداوند حکیم این آیات و معجزات را به دست شخص کاذبی جاری کند. و هرگاه به صدق و راستی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله و سلم) و نبوت آن حضرت اعتقاد پیدا کردی، بر تو واجب است که از او پیروی کرده و به دستورات وی عمل نمایید و لازم است که پیامبر اسلام را در جمیع امور، چه وصول دین باشد و چه فروع دین، راستگو بدانید.
و بدان که، از جمله اموری که به وسیله آیات و احادیث متواتره در دین ثابت شده اینست که:
خداوند تعالی: یکی است و در ملک و سلطنت خویش شریکی ندارد و عبادت و بندگی برای غیر او جایز نمیباشد .
خداوند در خلقت است کسی یاری نگرفته و ذات مقدسش واحد و یگانه و بینظیر است.
خداوند صفات زائد بر ذات ندارد، بلکه صفات او عین ذات اوست.
خداوند ازلی و ابدی است یعنی اول است و قبلی برای او متصور نیست و آخر است و بعدی برای او متصور نیست و از ازل تا ابد وجود داشته و دارد .
خداوند جسم و جسمانی نیست و احتیاج به زمان و مکان ندارد.
خداوند زنده است و صفت زندگی عین ذات اوست نه زائد بر ذاتش و چگونگی ندارد.
خداوند صاحب اراده است، بدون آنکه به دل چیزی گذرانده و یا فکر کند، خداوند بر هر چیز توانا است و اگر اراده کند بدون احتیاج به ماده و زمان، میتواند خلق کند، به خلاف عقیده حکما که گمان بردهاند، حرف حتی بدون ماده قدیم و استعداد ممکن نیست؛ خداوند تعالی به تمام چیزها چه جزئی باشد و چه کلی عالم است و علم او به اشیا (که در گذشته باشند و چه در آینده) یکسان است و علم او به مخلوقاتش (چه قبل و چه بعد از خلقت) تغییر نکرده و نمیکند و هیچ ذرهای در زمین و آسمان از علم او غایب نیست ، به خلاف گمان (بعضی از) حکما که قائلند بر اینکه خداوند به جزئیات امور عالم نیست. به این قول کفر است .
تفکر در علم خداوند به این که آیا آن علم حضوری است یا حصولی، جایز نیست و نیز تفکر در سایر صفات خداوند، بیش از آنچه انبیا و اوصیا به بیان نمودهاند، جایز نمیباشد، چرا که فکر کردن در صفات خداوند باز میگردد به آنکه در ذات او هم تفکر کنید، در حالی که در اخبار و روایات بسیاری از این کار نهی شده است.
باور بدانید خداوند تعالی بدون حکمت و مصلحت و بیهوده هیچ کاری را انجام نمیدهد و به هیچ کس ظلم نمیکند، به هیچ کس را به چیزی که طاقت انجام آن را نداشته باشد تکلیف نمیکند، و تکلیفی که به بندگانش کرده برای مصلحت و منفعت خود ایشان است.
خداوند به بندگانش در انجام کارها و عدم انجام آن اختیار داده است و مردم را در افعال اختیاری مجبور نکرده است، لکن تمام امور را به هم به بندگان واگذار نکرده بلکه مطلب حد مابین جبر به تفویض است اگر کسی بگوید که مردم در امور خودشان مجبورند این قول مستلزم جواز ظلم برای خداوند است و ظلم بر خدا قبیح و محال است و این سخن کفر است . و اگر گفته شود که خداوند در کار بندگانش هیچ دخالتی ندارد و نمیتواند کم و یاد یا جلوگیری و یا کمک نماید، این هم قول کفر است. خداوند تعالی برای بعضی از مردم وسایل راه خیر و ایمان را فراهم میکند و توفیقات خود را شامل آنها میگرداند و بعضی از آنها را هم شامل این توفیقات نکرده و یاری نمیکند و این در زبان شرع «اضلال» نامیده شده.
و این را هم بدانید که دادن توفیقات به مؤمنین سبب جبر آنها در ایمان و کار خیر نمیشود و نیز ندادن توفیقات به کفار و فاسقین سبب جبر آنها در کفر و فسق نمیشود، مثلاً اگر اربابی به غلام خود امر کند که اگر این کار را نکردی، تو را مجازات خواهم کرد، حال اگر آن بنده آن کار را نکرد و با امر مولایش مخالفت نمود و در نتیجه مولایش او را مجازات کرد، عاقلان مجازات او را زشت و بد نمیشمارند، بلکه میگویند، تقصیر از بنده است نه از مولا. و اگر همین مولی که امری به بنده خود کرده است، وعده های نیکویی هم برای مزد آن عمل بدهد و تهدیداتی هم بر ترک آن نماید و کسی را هم برای یادآوری کار او، نماینده خود کند، با همه اینها عقلا بالوجدان میدانند که این بنده مجبور در آن عمل نمیشود.
اخبار اهل بیت هم بر همین دلالت دارد. و برای شما فکر کردن در شبهههای قضا و قدر و تعمق در آن جایز نیست، چرا که ائمه طاهرین (علیهمالسلام) از تفکر در آن نهی کردهاند، زیرا در این مطلب شبهههای نیرومندی است که عقول اکثر مردم از حل آن عاجز است و کثیری از فضلا هم در این مورد گمراه شده اند، پس مبادا در این مطلب زیاد تفکر و تعمق کنی، زیرا که جز گمراهی و جهل چیزی نصیب تو نمیگردد.
و واجب است که به تمامی پیامبران و اینکه آنها بر حق، و همه معصوم از گناه بودهاند ایمان داشته باشی و انکار نبوت ایشان و بدگویی و استهزا و تحقیر ایشان موجب کفر است. و از میان پیامبران واجب است که خصوصاً به پیامبران مشهور مانند، آدم ، نوح ،ابراهیم، موسی، عیسی، داوود و سلیمان و سایر پیامبرانی که در قرآن از ایشان یاد شده است، و کتب شان ایمان داشته باشی، و انکار هر یک از آنها مستلزم انکار همگی آنها و سبب کفر است.
همچنین احترام و بزرگداشت کعبه معظمه واجب، و سبک شمردن و اهانت به آن به هر نحو که باشد، سبب کفر است و همچنین است احترام به روایات و احادیث ائمه معصومین، ولیکن انکار بعضی از روایات، انسان را فقط از مذهب امامیه بیرون میکند.
اعتقاد به وجود ملائکه و اینکه همه یا بعضی از ایشان اجسامی لطیف هستند و اینکه آنها صاحب بالهایی هستند که به سبب آن بالا و پایین میروند ، واجب است . و انکار ملائکه مشهوری مانند جبرئیل، عزرائیل و میکائیل و اسرافیل و انکار جسمیت ایشان سبب کفر است. و به اعتقاد به عصمت و طهارت ایشان از گناه و احترام به ایشان واجب است و سبک شمردن و اهانت و تحقیر آنها سبب کفر است.
پرستش بتها و سجده برای غیر خدا به نیت عبادت آن کفر است و نیز گفتن به اینکه خداوند در موجودات حلول کرده چنانکه بعضی از صوفیه و غلات گفته اند کفر است. و نیز گفتن این که خداوند در انبیا و ائمه حلول کرده ، و یا اینکه خداوند با مخلوقاتش متحد و یکی شده چنانکه بعضی از صوفیه میگویند کفر است. و همچنین قول کسانی که گفتهاند خداوند زن و فرزند و یا شریک دارد چنانچه نصاری گفتهاند کفر است. و نیز گفتن این که خدا جسم است یا در جایی مانند عرش مکان دارد. و یا اینکه خداوند صورت و اعضا و اجزاء دارد، همه اینها کفر است. و بدان که خداوند، چه در دنیا و چه در آخرت به چشم دیده نمیشود و چنانچه روایتی در باب رویت خداوند باشد، باید آن را تأویل نمود.
و بدان که پی بردن به ذات و صفات خداوند ممکن نیست و نفی جمیع صفات خداوند از ذات مقدسش، قولی باطل است، چنان که لازمه قول، قائلین به اشتراک لفظی است.
اثبات صفات خداوند به طوری که سبب نقص در خداوند نباشد، واجب است، مثل اینکه بگوییم که خداوند عالم است ولی علم او مانند مخلوقات حادث و قابل زوال نیست و همچنین علم خداوند حدوث صورتی (در ذات خدا) نیست، و نیز علم خداوند به وسیله آلات و اسباب نیست و معلول علتی هم میپاشد تا از آن برای خداوند اثبات صفت کنی، پس ما صفات حسنه را برای خداوند اثبات کرده و صفات نقص و غیر حسنه را از او نفی میکنیم، در صورتی که نمیدانیم کنه و حقیقت آن صفات در خداوند چیست و این که تو میگویی خداوند بر هر چیزی توانا است، قدرت و توانایی در ما مخلوقات صفتی حادث و زاید بر ذات ما است و آلات و اسباب دارد و لیکن در خداوند این گونه نیست، تو میگویی، خدا قادر است و از او این اموری که در ما هست نفی میکنی و میگویی قدرت خدا به ذات خود او است و زائد بر ذاتش نیست و حادث هم نیست و آلت و اسباب هم لازم ندارد، بلکه برای ایجاد هر چیزی تنها ذات خداوند کافی است.
میگویی که خداوند صاحب اراده می باشد و این را میدانی که در ما مخلوقات، اراده شامل اموری میشود که اول انسان آنچه را میخواهد تصور کند و نفع آن را هم در نظر بگیرد و یقین هم داشته باشد که از آن کار منفعت حاصل میشود و بعد از تردید در انجام و عدم انجام آن کار، کم کم به انجام آن تمایل پیدا میکند تا آنجا که عزم انجام آن را میکند و در آن حال در وجود او شوقی به هم رسد که موجب تحریک عضلات و اسباب او شود، تا آن کاری را که اراده کرده به وجود آید. این اراده مخلوق است، و لکن اراده خداوند از علم قدیم ذاتی خودش ناشی میشود، اولاً خداوند به همه چیز علم داشته و علم داشته است به اینکه در چه وقت بهتر است که فلان چیز موجود شود و همان چیز را ایجاد میکند، لکن متکلّمین گفته اند اراده خداوند همان علم اوست ولی روایات اهل بیت میگوید، اراده خدا، ایجاد کردن خدا است آن چیز را، و حقیقت همان است که روایات میگویند و آنچه متکلّمین گفتهاند. میگویی خداوند شنوا و بیناست یعنی به آنچه شنیدنی و دیدنی است عالم است و اما آنچه در ما مخلوقات کمال است، آن است که شنیدنی ها و دیدنیها را با اسباب گوش و چشم و سایر شرایط آنها میشنویم و میبینیم و این به جهت عجز و احتیاج ماست که بدون سمع و بصر، نمیبینیم و نمیشنویم، ولی در خداوند تعالی نیست مگر علم به شنیدنیها و دیدنیها، علمی که ازلی و ابدی است به ذات بسیط خودش نه علمی که حادث باشد،و نه علمی که شرط آن داشتن معلومات باشد، زیرا تنها صفات نقص است.
صفت حیات خداوند هم چنین است، صفت حیات در ما زاید بر ذات ماست، یعنی حیات به ذات ما داده شده و این صفت در ما مقتضی احساس کردن اشیا و حرکت کردن است، اما صفت حیات در خداوند طوری است که موجب نقص او نیست، خداوند به ذات مقدس خودش زنده است، یعنی عالم به همه امور است و عمل هم از او صادر میشود و ذات مقدسش قائممقام صفات و اسبابی است که در ما موجود است. پس از حیات آن چه که کمال است و آن درک کردن و فعالیت است برای خداوند ثابت است و آنچه که نقص است و آن احتیاج داشتن به آلات و اسباب است از خدایتعالی دور است.
و نیز خداوند سخنگو است و سخن گفتن در ما به اسباب است ولی سخن گفتن خداوند، ایجاد کردن اصوات و نقش حروف است در هر چه بخواهد و یا اینکه کلام را در جان ملائکه یا پیامبر و یا غیره القا میکند و در هر صورت خداوند در تکلم به اسباب احتیاج ندارد و کلام او حادث است و از صفات فعل اوست و آنچه که کمال ذاتی خداوند است همان قدرت او بر ایجاد کلام و علم خداوند به معانی آن کلمات است و این علم و قدرت قدیم است و این چنین است تمامی صفات ذاتیّۀ خداوند، پس لازم است که از خداوند صفات را نه نفی بکنی و نه اثبات به طوری که موجب نقص و عجز باشد و بدان که خداوند صادق است و کذب بر او روا نیست.
و لازم است که به حدوث عالم اعتقاد داشته باشی ، یعنی تمام ماسویالله از طرف قبل و ازل وجودشان در زمان منتهی میشود بهحدی و منقطع میشود، نه به معنایی که مُلحِدین معنی کردهاند که به ذات خود نبوده است و به آن معنایی که ما گفتیم، تمام عالم حادث زمانی است تمام مِلیّین عالـَم و اهل دین اجماع و اتفاق دارند و در اسلام هم روایات کثیر و متواتری بر آن دلالت دارد.
و قائل شدن به آن که عالم قدیم است و قائل شدن به عقول قدیمه و هیولای [= مادّۀ اصلیّۀ] قدیمه چنانکه حکما به آن قائل هستند، همه کفر است.
بدان که آنچه از دین ثابت شده و بر کسی از مسلمین جز افراد نادان مخفی نیست و انکار آن سبب کفر و منکر آن مستحق قتل است، بسیار است، مانند: وجوب نمازهای پنج وقت و شماره رکعات نماز و وقت نمازها فیالجمله و اینکه نماز شامل بر رکوع و سجود، بلکه تکبیرة الاحرام و قیام و قرائت قرآن علی الاظهر و شرط بودن طهارت در نماز مُجمَلاً و وجوب غسل جنابت و غسل حیض، بلکه وجوب غسل نفاس علیالاظهر و آن که بول و غائط و باد شکم مبطل وضو میباشد و وجوب غسل اموات و نماز و دفن آنها و وجوب زکات و روزه ماه رمضان و آن که خوردن و آشامیدن و نزدیکی با زنان موجب فساد روزه است و واجب بودن حج و اشتمال آن بر طواف، بلکه سعی صفا و مروه و احرام و ایستادن در عرفات و مشعر الحرام، بلکه قربانی و سر تراشیدن و رمی جمرات فیالجمله عَلَی الاَظهَر، و رجحان خواندن نماز به جماعت و صدقه دادند به مساکین و فضیلت داشتن راستگویی که سودمند باشد و ناروا بودن دروغی که نافع نباشد، و حرمت زنا و لواط و شرب خمر، و امّا نبیذ، چون مورد اجماع مسلمین نیست داخل در ضروریات هم نیست، و حرام بودن گوشت سگ و خوک و خون و مردار، و حرام بودن ازدواج با مادر، خواهر، دختر، دختر برادر و خواهر، و ازدواج با عمه و خاله، بلکه مادرزن و ازدواج با خواهر زن با وجود زوجه در عقد انسان عَلَی الاَظهَر، و حرمت ریاکاری فیالجمله علی الاحتمال، و حرمت ظلم و خوردن مال یتیم و خوردن مال غیر بدون جهتی که حلال شده باشد. و حرمت قتل بهغیر حق و ناروا بودن ناسزا دادن و نسبت دادن زنا به پاکان، و پسندیده بودن نیکی به پدر و مادر و ناروا بودن عاق شدن از آنها، بلکه پسندیده بودن نیکی به خویشاوندان علی الاحتمال، و غیر اینها از چیزهایی که در بین مسلمین مشهور است. و جز عده ای افراد نادان کسی به آنها شک ندارد.
اما انکار ضروریات مذهب امامیه، مانند اعتقاد به امامت ائمه دوازدهگانه و فضایل و علم ایشان و وجوب پیروی و اطاعت از ایشان و فضیلت زیارت ایشان، تماماً از ضروریات مذهب امامیه است و انکار اینها سبب خروج از تدین به دین ائمه طاهرین و مخالفت با ایشان میگردد. و اما دوستی و احترام به به ائمه طاهرین (علیهمالسلام) فیالجمله از ضروریات دین اسلام و منکر آن کافر است، مانند طایفه ناصبی و خارجی که دشمن امامان میباشند و لذا کافرند.
و حلال بودن ازدواج متعه و حج تمتع (نساء) و بیزاری از ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، یزید بن معاویه (لَعَنـَهُمُ اللهُ) و هر کس که با حضرت امیر (علیهالسلام) یا غیر او از ائمه (علیهمالسلام) جنگ کرده، و بیزاری از تمامی قاتلان حضرت امام حسین (علیهالسلام) و گفتن «حی علی خیر العمل» در اذان، از ضروریات مذهب امامیه است .
و باید معتقد باشی به این که ائمه معصومین و جمیع انبیا و ملائکه از اول تا آخر عمر از گناهان بزرگ و کوچک معصوم و پاک بودهاند و معتقد باشی به اینکه ائمه معصومین اشرف همه مخلوقات و افضل از جمیع پیامبران (سلف) و ملائکه میباشند، و علوم تمام انبیا و علم هر آنچه را که در گذشته و آینده است تا روز قیامت میدانند و آثار و کتب انبیا مانند: تورات، انجیل، زبور، صحف حضرت ابراهیم و شیث ، عصای موسی، انگشتر سلیمان، پیراهن حضرت ابراهیم و تابوت و الواح و غیر ذلک، نزد ایشان است.
و اعتقاد داشته باشی به این که هر یک از امامان ما که در راه خدا جهاد کرده اند و هر کدام که جهاد نکردهاند و هر کدام که ساکت یا ناطق بودهاند و خلاصه تمام گفتار و احوال و رفتار ایشان بر امر خدایتعالی بوده است.
و لازم است معتقد باشی به اینکه هر آنچه خداوند به پیامبرش (صلیالله علیهوآله و سلم) تعلیم داده، آن حضرت همان را به علیبنابیطالب تعلیم داده است و هر امام که بعد از ایشان است تمام علوم پیشین خود را میداند. و اینکه ائمه طاهرین در دین چیزی را به رای و اجتهاد خویش نگفتهاند بلکه همه را از طرف خدای تعالی دانستهاند، از ایشان هر چه پرسیده شود بدان جاهل نیستند و زبان همه مردم را میفهمند و مردم را از هر صنفی که باشند میشناسند که کدام یک مؤمن هر کدام یک کافر میباشند و اعمال نیکوکاران و بدکاران این امت را همهروزه بر ایشان عرضه میدارند.
در بعضی از روایات ضعیفه نقل شده است که ائمه اطهار (علیهمالسلام) بودهاند که این عالم و غیر آن را به امر خدا خلق کرده اند، و در بعضی از روایات صحیحه از این قول نهی شده است. لذا لازم است که معتقد به این مطلب نباشی.
و بدانکه ائمه اطهار (علیهمالسلام) چیزی را از یاد نبرده و فراموش نمیکنند و چنانچه در روایتی این نسبت به آنها داده شده باید حمل بر تقیه کرد.
و اقرار به اینکه معراج حضرت رسول (صلیالله علیهوآله مثلاً) جسمانی بوده است و با همین بدن به معراج رفته و از آسمانها گذشته است، واجب است و به شبهات حکما که میگویند، خرق (شکافتن) و التیام (به هم پیوستن) در افلاک ممکن نیست، گوش ندهی چرا که اینها خیالاتی سست و بی پایه است و اصل معراج از ضروریات دین و انکار آن موجب کفر است.
و لازم است که تو، راجع به آنچه اخبار از طرف ایشان رسیده است، در مقام تسلیم باشی، اگر عقلت آن را درک کرد، به آن تفصیلاً ایمان داشته باش و اگر عقلت نرسید، به آن اجمالاً ایمان داشته باش و علم آن را به خود ایشان واگذار کن و مبادا از این جهت که عقلت به آن نرسیده گفتههای ایشان را رد کنی، چرا که شاید همان مطلب از ایشان باشد و تو به ناروا رد کرده باشی و موجب از بین رفتن دین تو گردد و خدایتعالی در فوق عرش تو را تکذیب کند و این فرموده امام صادق ( علیهالسلام) است.
و بدان که علوم و حالات ائمه (علیهمالسلام) عجیب است، چنانچه عقل ما به آن نمیرسد و لذا جایز نیست که روایات رسیده از ایشان را رد نمایید.
و بدان که، اقرار به اینکه در وقت احتضار نیکوکاران و مؤمنین و گنهکاران و کافرین، ائمه طاهرین (علیهمالسلام) نزد [همگی] آنها ظاهر میشوند و به شفاعت ایشان سختیهای جان کندن بر آنها آسان و بر منافقین و دشمنان اهل بیت نبوت سخت میشود، واجب است، و به موجب روایات رسیده اشکی که در وقت مردن از چشم مؤمنین جاری میشود به سبب شوق دیدار ائمه معصومین (علیهمالسلام) است و اقرار به این مطلب اجمالاً واجب است، و تفکر در چگونگی آن که آیا با بدن های اصلی خود میآیند و یا با بدنهای مثالی و غیر اینها لازم نیست. و تأویل کردن حضور ایشان را به علم ایشان یا نقش شدن صورت ایشان در قوه خیاله، جایز نیست چرا که این تأویلات موجب تحریف دین و ضایع کردن عقاید مؤمنین است.
و واجب است ایمان به آنکه، روح بعد از جدا شدن از بدن، باقی میماند و با جنازه خویش همراه است و تشییع کنندگان را میبیند، و اگر روح مؤمن است، آنها را سوگند میدهد که مرا زودتر ببرید تا به آنچه خداوند از درجات عالیه و نعمات عظیمه به من وعده داده است برسم.
و اگر روح منافق باشد، آنها را سوگند میدهد به اینکه در بردن من عجله مکنید چرا که از عذاب الهی خوف دارد. و روح انسان در نزد غسل دهنده بدنش و تشییع کنندگان هست تا آنکه بدن او را دفن کرده و از سر قبرش برگردند، آن وقت روح به بدن اصلی خودش باز میگردد اگر از اهل عذاب باشد دو فرشته نکیر و منکر به شکل ترسناکی نزدش ظاهر میشوند و اگر از نیکوکاران باشد دو فرشته بشیر و مبشر در صورتی نیکو و زیبا به نزدش میآیند و از اعتقادات او و اینکه آیا به ائمه (علیهمالسلام ) اعتقاد داشته است یا نه سؤال میکنند و اگر درباره یکی از ائمه هم جواب ندهد، عمودی از آتش بر سر او میزنند، چنانچه قبرش تا روز قیامت پر از آتش میشود و اگر جواب دهد او را به کرامات خداوند مژده میدهند و میگویند، بسان خوابیدن عروس بخواب و چشم تو روشن باد.
آیات و روایات بسیار و متواتری دال بر این مطلب است که ملائکه اجسامی لطیف هستند و توانایی دارند که در هر هیئتی ظاهر شوند و رسول خدا و ائمه اطهار (علیهمالسلام) آنها را میبینند، آنها صاحب بالهایی هستند به تعداد دو یا سه یا چهار و یا بیشتر، لذا به هیچ وجه نباید آمدن آن دو ملک را تأویل کنی، و نباید به تأویلات ملحدین که ملائکه را به عقول و نفوس فلکیه تأویل کردهاند، گوش بدهی، ملائکه از بزرگترین مخلوقات خداوند هستند و روایات بسیاری است از هر یک از ائمه معصومین (علیهمالسلام) درباره کیفیت خلقت عجیب آنها و شئونات و کارهای آنها وارد شده است.
و واجب است اعتقاد داشته باشی به این که آسمانها به هم نچسبیدهاند بلکه از هر آسمان تا آسمان دیگر 500 سال راه است و ما بین آنها پر از ملائکه است و طبق روایات رسیده در آسمانها جایی نیست مگر آنکه در آنجا فرشتهای مشغول تسبیح و تقدیس خداوند است.
و اعتقاد به عصمت ملائکه از گناه، واجب است و نباید به آنچه بین عامه مردم و در تاریخ و تفاسیر مأخوذ از عامه (اهل سنت) که آنها هم از کتب تاریخی یهود گرفتهاند (مانند داستان هاروت و ماروت و نقل گناه برای انبیا) گوش داد، زیرا روایاتی در رد این مطلب وارد شده است. و آیاتی که در این باره هست،طوری تفسیر کردهاند که متضمن فسق و خطای آنها نباشد، که این رساله گنجایش ذکر آنها را ندارد.
و لازم است که فیالجمله به فشار قبر ایمان داشته باشی، حال آن که فشار برای همه اموات است یا برای مؤمنین غیر کامل، که از روایات کثیره ظاهر میشود که فشار قبر برای مؤمنینی می باشد که ایمانشان کامل نباشد. و باید اقرار داشته باشی به این که فشار قبر برای همین بدن اصلی انسان است نه در بدن مثالی، و بعد از سؤال و فشار در قبر، ارواح به بدنهای مثالی مُمَثـَّل میشوند و گاهی نزد قبور خود میآیند و زائرین خود را دیده و اگر اهل ایمان باشند با آنها انس میگیرد،، و گاهی به وادی السلام (نجف اشرف) منتقل میشوند (و بر شرف دهنده آن سرزمین یعنی حضرت علی (علیهالسلام) هزار تحیّت و سلام باد) و گاهی ارواح مؤمنین به بهشت دنیا منتقل میشوند و در آنجا به نعمات متنعم شده و از میوهها و آبهای آن میخورند و می آشامند، چنانکه خدایتعالی فرموده: «گمان مبرید، کسانی که در راه خداوند کشته شدهاند، مردگان هستند، بلکه آنها زندگانی هستند که در نزد پروردگار خود روزی داده میشوند»، و خوشحالند از جهت آن چیزهایی که خداوند به فضل خویش به آنها اعطا فرموده است. و اگر ارواح کفار و دشمنان دین باشند آنها را به سوی آتش دنیایی میبرند تا در آنجا تا روز قیامت در عذاب باشند و اگر آن ارواح از مستضعفین باشند،ظاهر بعضی از روایات آن است که نعمت و عذابی ندارند و به آنها مهلت میدهند تا قیامت شود.
و واجب است به اعتقاد داشت باشی به این که غیر از بهشت و دوزخ جاودانی، در دنیا هم بهشت و جهنمی است، چنانچه در خبر است که حضرت رضا (علیهالسلام) فرمودند: «بهشت آدم هم از بهشتهای دنیا بوده است نه بهشت خلد». و نیز واجب است اعتقاد به اینکه بهشت و دوزخ بر حسب آنچه از صاحب شریعت معلوم گردیده، میباشد. و اینکه ما بهشت و دوزخ را به معلومات حقه و معلومات باطله یا به اخلاق حسنه و اخلاق سیئه تأویل کنیم، کفر است، بلکه واجب است اعتقاد به اینکه هماکنون بهشت و دوزخ خلق شده است، نه آنکه بعداً خلق خواهد شد، و در روایت است که حضرت رضا (علیهالسلام) فرمودند، «اگر کسی منکر خلق بهشت و جهنم باشد،منکر قرآن و معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآله و سلم) شده و منکر آنها کافر است».
و واجب است که به رجعت که از مختصات شیعه است ایمان داشته باشی و بین شیعه و عامه مشهور است که امامان شیعه این مطلب را ثابت کردهاند و از امامان روایتشده که هر کس به بازگشت ما به دنیا ایمان نداشته باشد، از ما نیست، و آنچه از روایت استفاده میشود آن است که در زمان حضرت قائم (عج) یا زمانی نزدیک به آن خداوند جمعی از اهل ایمان را زنده میکند تا چشم آنها به دیدن امامان خودشان و دیدن دوست آن حضرت روشن گردد و جمعی از کافران را هم زنده میکند تا از آنها در دنیا و قبل از قیامت انتقام بگیرد.
و از مستضعفین کسی به دنیا باز نمیگردد تا این که قیامت کبری برپا شود،و در مورد رجعت ائمه معصومین به دنیا، اخبار کثیری دال بر آن است که حضرت علی (علیهالسلام) و حضرت امام حسین (علیهالسلام) نیز به دنیا باز میگردند، و بعضی از روایات دال بر آن است که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله و سلم) و سایر ائمه معصومین (علیهمالسلام) نیز به دنیا باز میگردند، اما در مورد این مطلب که رجعت ایشان در زمان ظهور حضرت قائم (عج) است یا قبل و یا بعد آن، اخبار مختلف است. پس اقرار به رجعت ائمه معصومین و بعضی از مردم (اجمالاً) واجب است. و باید علم به روایاتی را که در تفصیل آن وارد شده است به خود ائمه (علیهمالسلام) واگذار کنی، و من روایات مربوط به این مطلب را در کتاب بحارالانوار نقل کردهام و رساله مخصوص هم در این باره نوشتهام.
و واجب است معتقد باشی به این که خداوند تعالی در روز محشر همه مردم را زنده میکند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز میگرداند و اگر کسی این مطلب را انکار کند و یا آن را طوری تأویل نماید که موجب انکار ظاهری قرآن باشد (چنانکه بعضی تأویل کردهاند) به اجماع همه مسلمین کافر است چنانچه آیات زیادی در مورد حیات مجدد در روز قیامت و کفر منکرین آن وارد شده است و به شبهات حکما که میگویند اعاده معدوم نمیشود و به تأویلات آنها که معاد جسمانی را تأویل به معاد روحانی میکنند، توجه مکن.
و واجب است معترف باشی به اینکه حساب روز رستاخیز و رسیدن نامه اعمال مردم به دست راست و چپ ایشان، حق است و اقرار به اینکه خداوند برای هر کس دو ملک مأمور کرده که یکی به طرف راست است و حسنات را مینویسد و یکی به طرف چپ است و سیئات را مینویسد و در خاتمه هر روز آن دو ملک نامه اعمال را بالا برده و در شب دو ملک دیگر برای نوشتن اعمال جایگزین آن دو میشوند. و مبادا که این مطلب را تاویل کنید (چنانکه بعضی تاویل کردهاند) چرا که تاویل آن سبب کفر است .
و واجب است اینکه به شفاعت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله و سلم) و ائمه طاهرین (علیهمالسلام) ایمان داشته باشی، و نیز به این که خداوند در وعدههایی که راجع به ثواب اعمال مطیعین داده است ایمان داشته باشید و لیکن ممکن است خداوند از وعدههایی که برای عذاب گنهکاران داده است صرف نظر کند، به این که گنهکاران اهل ایمان را هر چند بدون توبه مرده باشند، ببخشد.
و ایمان داشته باش به آن که خداوند تعالی توبه توبه کنندگان را به مقتضای وعدههایی که داده است، قبول میکند.
و معتقد باشی به اینکه کفار و دشمنان ائمه (علیهمالسلام) همیشه در آتش جهنم خواهند بود، به اما مخالفینی که مستضعف بودهاند، کارشان به امر خداوند موقوف است، شاید به فضل خداوند از آتش رهایی یابند. و مستضعف به کسی میگویند که از نظر عقلی ضعیف، و از کسانی مانند زنها و بچهها باشد و یا از کسانی باشد که حجت بر آنها تمام نشده و آنطور که شایسته است حق به آنها نرسیده باشد.
و معتقد باشی به این که اهل ایمان داخل بهشت خواهند شد و همیشه در آنجا خواهند ماند لکن برخی از مؤمنین بدون عذاب، و بعضی بعد از عذاب برزخ و بعضی بعد از عذاب دوزخ وارد بهشت میشوند.
و بدان که شفاعت ائمه معصومین (علیهمالسلام) به اهل ایمان اختصاص دارد و به غیر ایشان نمیرسد و به عقیده من ابطال اعمال صالحه به وسیله گناهان و یا جبران گناهان به وسیله اعمال صالحه، مطلب ثابتی است. و آیات و روایات کثیری بر بعضی معانی آن دو (حبط و تکفیر) دلالت دارند و دلایلی که بتواند آن دو را نفی کند ضعیف میباشد، کما این که برای مُتـَدَبـِّر در آن مخفی نیست.
و باید به آنچه در لسان شرع رسیده است، ایمان داشته باشی، مانند صراط و میزان و جمیع حالات قیامت، و آنها را به چیز دیگری تاویل مکنی، مگر به آنچه خود صاحب شریعت معنی کرده باشد.
و به تحقیق سرچشمه و منشأ کفر و الحاد آن است که با اصول ضعیف و خواستههای پست نفسانی در نوامیس شرعی تصرف شود، خداوند ما و سایر مؤمنین را از آن کارها و امثال آن، پناه بدهد و درود و «سلام بر کسی که از حق و حقیقت پیروی نماید.»
باب دوم
«در آنچه به کیفیت عمل مربوط است»
ای دوست ، آنچه را که پیشازاین ثابت کردیم دانستید که متابعت از ائمه معصومین (علیهمالسلام) در گفتار و رفتار ایشان و تدبر در آثار ایشان بر ما لازم است، اکنون بدان که ما خیر را در اخبار ائمه معصومین (علیهمالسلام) یافتهایم، چرا که هیچ حکمت از حکمتهای الهی نیست مگر آنکه به طور صریح و مشروح در اخبار اهل بیت بیان شده، به شرط آنکه انسان دارای قلبی سلیم و عقلی سالم باشد و به واسطه رفتن به راههای گمراهی و مأنوس شدن به طریقه اهل شک و پستی، فهمش کور نشده باشد، و برای کسی که حجاب هوی و هوس را از چشم بصیرت دور کند و به خدای خود توسل جوید و قصد و نیتش را درست نماید، راه رسیدن به ساحل نجات و رستگاری در اخبار و احادیث اهل بیت عصمت ظاهر و آشکار است، و از آنجایی که خداوند تعالی فرموده است:
«کسانی که در راه ما مجاهده و کوشش نمایند، محققاً آنها را به راه (معرفت و لطف خویش) هدایت میکنیم» برای کسی که از همان راه برود، محال است که خداوند از وعده خود تخلف کند.
برای گام برداشتن در راه خدا، اول چیزی که لازم است این است که انسان نیت خود را صحیح کند، چرا که مدار اعمال در قبول شدن و به کمال رسیدن آن مربوط به مراتب نیت است و نیت صحیح یافت نمیشود مگر برای کسی که به عنایت خداوند متوسل شود و از شیاطین و غلبه هواهای نفسانی به خداوند پناه بجوید.
و بعد از اصلاح نیت در عظمت او و بزرگی مقصد اعلی و اینکه پس از رفتن از دار دنیا بازگشتی برای تدارک گذشتهها وجود ندارد، فکر کند از موجبات حسرت بزرگ او و مصیبت کبری پرهیز کند. و در فناء دنیا و دگرگون شدن حالات آن به اینکه هیچ اعتمادی بر دنیا و عزت و افتخارات آن نیست ، فکر بکند و به روایاتی که در این باره از ائمه (علیهمالسلام) رسیده است رجوع کند و به کرامات غیر ایشان، چرا که در سخنان صادره از سرچشمههای وحی و الهام تاثیر عجیبی است که در کلمات دیگران نیست و هر چند مطلب یکی باشد. علاوه بر آن در کلمات غیر ائمه (علیهمالسلام) مانند کلمات غزالی و ابو طالب مکی و امثال آنها حق و باطل مخلوط است و آنها در ضمن گفتن کلمات حق، مطالب باطل را هم در نظر توجه کنندگان جلوه میدهند تا آن که ایشان هم در دامها و فریب های خودشان داخل کنند .
و سپس بدان که نیت آن نیست که بین مردم مشهور است به اینکه در قلب او چیزی را بگذراند و یا با لفظ عربی یا عجمی آن را به زبان جاری کند بلکه نیت عبارت است از داعی و باعث برای کارهایی که میخواهد انجام دهد و آن چیزی است که در قلب انسان پنهان است و کسی بر آن آگاه نمیشود که چه عملی خالص برای خداست و چه عملی خالص نیست، مگر کسانی که در اطاعت خداوند کوشا باشند و خداوند چشم بصیرت آنها را به وجود نفس انسانی و دوای آن بینا کرده باشد، چنانکه خداوند فرموده: «و بر او شر و خیر را الهام کرد» فهیمه نیت را به همان حالت قلبی انسان است، اینکه در تفسیر این آیه از قرآن که میفرماید: قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ آمده است که، «هر کس موافق نیتش عمل میکند» و این مطلب برای کسی که پیرامون آن فکر کند، ظاهر است مثلاً کسی که روش و هدفش حرص و طمع بر دنیا باشد، هیچ عملی را از خیر و شر نمیکند مگر برای رسیدن به هدف اصلیاش که همانا تصاحب دنیا باشد، حتی نمازش را هم به خاطر آبادی دنیایش میخواند و چنانچه نخواند به دنیایش ضرر میرسد و اگر شراب هم مینوشد برای کمک به دنیا داریش میخورد.
در مثال دیگر اینکه هرگاه در قلب کسی محبت سلاطین و تقرب به آنها باشد، هیچ کاری انجام نمیدهد مگر آن که به آن سلاطین نزدیک شود، به جهت اینکه اعمال خیری را هم که موافق طبیعت شان نیست، ترک میکنند.
چنانچه متوجه این مطلب شدی، بدان که مردم نیات گوناگونی دارند:
بر بعضی از مردم چنان شقاوت غالب آمد که در امور خود هیچ هدفی جز رسیدن به مقاصد دنیوی و امور فاسدۀ آن ندارند، چنانچه اگر این حالت را ترک نکنند کارشان در شقاوت به جایی میرسد که دین خود را هم از دست میدهند و دیگر امید خیری از ایشان نخواهد بود.
دسته دوم کسانی هستند که از این درجه کمی بالاترند، چنانچه در قلوب ایشان هم میل به دنیا هست و همه به آخرت و خیال میکنند که این دو با هم جمع میشوند گاهی میل به آخرت برایشان غالب میشود و امور آخرت را مقدم و گاهی محبت دنیا برایشان غالب میشود و به دنیایشان میپردازند و چنین اشخاصی اگر از این درجه بالاتر نروند به تدریج به درجه اول ملحق خواهند شد.
دسته سوم کسانی هستند که در شدت عذابهای خداوند به سختی مجازات الهی تفکر میکنند و ترس از عذاب الهی دل آنها را فرا گرفته است و به همین جهت دنیا در چشم آنها حقیر آمده و هر عمل نیکی را که انجام میدهند و هر عمل زشتی را که ترک میکنند از جهت مجازات است، چنین عبادتی اگرچه بنا بر اظهر صحیح است ولی در درجه کمال نیست و بنا بر روایتی که از امام صادق (علیهالسلام) رسیده است، این عبادت بندگان است.
دسته چهارم کسانی هستند که خدا را بهخاطر رسیدن به نعمتها و لذایذ بهشتی عبادت میکنند، آنها آنچه را که خداوند به نیکوکاران وعده داده است که در بهشت به آنها بدهد، دانستهاند و شوق رسیدن به آن بر دل آنها غالب آمده و خدا را به جهت آن عبادت میکنند و طبق روایت وارد، این عبادت مزدوران است.
دسته پنجم کسانی هستند که خدا را به جهت آنکه او را شایسته عبادت میدانند، عبادت میکنند و این درجه صدیقین است . امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «خدایا تو را از جهت ترس از دوزخ و طمع به بهشت عبادت نکردم بلکه تو را سزاوار و شایسته پرستش یافتم و لذا عبادت تو را نمودم».
از امام صادق (علیهالسلام) منقول است که این عبادت آزاد مردان است اگر غیر از ائمه (علیهمالسلام) کسی این ادعا را بکند از او پذیرفته نخواهد شد، چرا که این ادعا از کسی قبول میشود که قلباً بداند که اگر خداوند اصلاً هم بهشت و دوزخ نمیداشت از او اطاعت میکرد بلکه اگر العِیاذُ بالله بنا بود که گنهکاران را به بهشت و مطیعان را هم به دوزخ ببرد باز هم اطاعت و عبادت خدا را میکرد چرا که خداوند بزرگ را سزاوار و شایسته پرستش میدانست.
دسته ششم کسانی هستند که از جهت شکر نعمات خداوند را عبادت میکنند زیرا نعمات بیحد و حصر خداوند را در نظر گرفتهاند و لذا عقل آنها حکم میکند به آن که خداوند بزرگترین نعمت دهندگان است و لذا باید در مقام اداء شکر، عبادت او را کرد.
دسته هفتم کسانی هستند که به حکم عقل میدانند که کارهای خوب نیکو و کارهای بد قبیح است و نیز میدانند که خداوند در همه حال بر احوال بندگانش آگاه است، لذا این دسته از جهت حیاء از خداوند، او را عبادت میکنند و به ثواب و عذاب توجهی ندارند چنانچه در تفسیر در اشاره به این مقام آمده است که: «خدا را عبادت کن چنان که گویا او را میبینی اگر تو او را نمیبینی، بدان که تو را میبیند.»
دسته هشتم کسانی هستند که از آن جهت که به خدای خود محبت دارند او را عبادت میکنند، رتبه محبت بالاترین مرتبه کمال است و این رتبه وقتی برا ی بنده حاصل میشود که همیشه به یاد خدا و مشغول ذکر او باشد و عبادت خدا را بسیار بجا آورد. و در یاد نعمات الهی و الطاف کریمانه او نسبت به خودش باشد و همان محبت موج عبادت و اطاعت او میشود بدون آن که نظری به نفع و ضررش داشته باشد.
دسته نهم کسانی هستند که خدا را به جهت تقرب جستن به او عبادت میکنند، و برای قرب به خدا معانی دقیقی است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
از آنجایی که در مورد ذات مقدس خداوند قرب مکانی و زمانی متصور نیست، لذا مقصود از قرب به خدا یا اینست که به حسب درجات کمال خود را به او نزدیک کنیم، چرا که خداوند در نهایت درجه کمال است و هرچه انسان بیشتر در درجات نقص باشد از ساحت قدس کمال خداوند دور میباشد، و هر چه بیش تر نقایص را از خود دور کند و مزین به بعض کمالات معنوی گردد و اخلاق و صفاتش به صفات خداوند شدید گردد، دوری او از ساحت قدس خداوند کم میشود.
و یا غرض از قرب به خدا، در یاد او بودن است، چرا که هرگاه دوستی در مشرق و محبوب او در مغرب عالم باشد و لیکن دائماً در فکر و ذکر آن محدود و خدماتی که به او واگذار کرده باشد آن شخص در حقیقت و معنی به آن محبوب نزدیکتر است تا آن دشمنی که همجوار آن محبوب است و شکی نیست که این معانی از قرب خدا، موقعی حاصل میگردد و زیاد میشود که بنده به عبادت و اطاعت خداوند اشتغال داشته باشد، پس ممکن است مقصود از عبادت عابدین به دست آوردن مقام قرب معنوی به خداوند باشد.
برای تقرب به خداوند و نیات پاک معانی کثیره ای هست که در بین آن دو مرتبه است که ذکر شد و ما به عنوان مثال به بعضی از مراتب اشاره کردیم تا آن مؤمنینی که به راه خدا میروند، متوجه خطرات بسیار این راه هم باشند، لذا باید به جناب اقدس حضرت ربّ العزه تضرع و توسل نمایند تا آنها را از پرتگاههای این راه حفظ فرماید و در زمره بندگان مخلص خویش داخل گرداند و از شر شیطان حفظ فرماید، چنانکه خداوند فرموده است: «ای شیطان به درستی که تو بر بندگان مخلص من تسلط و قدرتی نداری» و بعضی از عقلا به نیکویی شیطان را به سگی مثل زدهاند که بر در خانه کسی باشد و هر کس را که بخواهد به آن خانه نزدیک شود آزار و اذیت نماید، برای دفع اذیت این سگ راه چاره آن است که یا صاحبخانه را صدا بزند و به او توسل برند تا مانع اذیت آن حیوان شود، یا خود آن سگ دوستان صاحب خانه را بشناسد و متعرض آنها نشود شیطان هم مانند سگی بر درگاه خداوند حاضر است تا در حقیقت مانع دخول افراد غیر لایق و بیگانه و اهل شقاوت بر خانه محبوب شود، لذا هر کس به صاحبخانه پناهنده شود از شر او محفوظ میگردد و هر کس که از مقربین و بندگان مخلص خداوند باشد و به آن درگاه زیاد رفتوآمد داشته باشد و با صاحبخانه مأنوس و آشنا باشد، در این صورت هم متعرض او نخواهد شد.
پس چنانچه رهروی راه خدا به ذات مقدس او متوسل شود و کاری را که میداند آخرش خیر است با نیت صحیح شروع کند و از این که جاهلین دوران او را زاهدی خشک یا جاهلی نادان بدانند باکی نداشته باشد، چنین شخصی که به این مقام برسد، حق برایش آشکار میشود و بعد از آن لازم است که برای خود معلمی پیدا کند که آن معلم با سخنان اهل بیت نبوت مانوس و معتقد به آن باشد و عقایدش را هم از آن اخبار تصحیح کرده باشد، نه آن کسی که اخبار اهلبیت را برای خود تأویل مینماید و سپس به خاطر خداوند و کسب رضایت او به کسب علم بپردازد و در اخبار اهلبیت نبوت تدبر و تفکر نماید و هدفش از کسب علم، عمل به آن باشد، زیرا چنان که عمل بدون علم نفع نمیرساند (چنانچه امام صادق (علیهالسلام) میفرماید «کسی که بدون بصیرت و علم، عمل کند مانند کسی است که به بیراهه میرود، هر چه سریعتر برود، از راه بیشتر دور میشود) علم بدون عمل هم نفعی نمیرساند و علاوه بر این علم حقیقی بدون عمل حاصل نمیشود چنانچه در روایت است که « کسی که مطابق علمش عمل کند خداوند به او علم چیزهایی را هم که هنوز به آن عمل نکرده است، میدهد.» و علم را به چراغی تشبیه کردهاند که در راهی تاریک همراه رهروئی باشد، هرگاه در یک جا بایستد، آن چراغ محدودة معینی را روشن میکند ولی اگر به راه خود ادامه دهد، باز محدوده دیگری هم روشن میسازد، همچنین علم به انسان برای اعمال صالحه کمک میکند و عمل باعث زیادتی علم انسان میشود و کسی که به این مقام برسد شایسته است که اوقات خود را به سه قسمت تقسیم کند، قسمی برای کسب روزی حلال و قسمی برای کسب علم و قسمی هم برای انجام واجبات و مستحبات و متابعت از روشهای ائمه معصومین (علیهمالسلام ). و شایسته است علومی را که برای فهم روایات به آنها محتاج است، تحصیل نماید مانند علم صرف و نحو و کمی از علم نطق و بیان و کمی از علم اصول فقه و بعضی از کتابهای فقهی. و پس از کسب آنها به کسب علم حدیث بپردازد و در تحصیل آنها نهایت کوشش را بنماید و کتب اربعه و کتابهایی مانند کتب شیخ صدوق و امثال آنها را مطالعه و مواظبت کند و بحمدالله غیر از کتب اربعه نزد ما 200 کتاب دیگر هم حاضر شده که من آنها را در کتابهایی به نام بحارالانوار جمع کرده و تفسیر نمودهام و سفارش میکنم که در آن کتب نظر کنی و در قعر آن فرو رفته و استفاده کنی، چرا که در حقیقت آن کتب دریایی از نور علم است و لذا به بحارالانوار هم نامگذاری شده است.
بدان که برای هر عبادتی روح و جسم یا ظاهر و باطنی هست، جسم یا ظاهر عبادت همان حرکات مخصوص است ولی روح یا باطن عبادت دارای اسراری است که مقصود اصلی از آن عبادت و ثمراتی است که از آن حاصل میشود، روح نماز حضور قلب و توجه داشتن به آن و جلب آن چیزی است که مقصود اصلی از نماز میباشد و این نتایج حاصل نمیشود مگر به همان حضور قلب و توجه به خداوند تعالی، همین نمازی که ستون دین است و خداوند آن را برترین اعمال بدنیه قرارداده و آثار بزرگی به آن داده است و فرموده «نماز انسان را از کارها ی زشت و بد نهی میکند و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله و سلم) فرمودهاند: «نماز وسیله عروج معنوی اهل ایمان است» و لکن آثار نماز حاصل نمیشود مگر به حضور قلب و توجه قلبی به خداوند تعالی که روح نماز است، زیرا از جسد بدون روح کاری ساخته نیست و اثری از آن مترتب نمیگردد و به همین جهت است که میبینی نمازهای ما، ما را از کارهای زشت و بد نهی نمیکند و به وسیله آن از حالات و صفات پست به سوی درجات بلند و صفات حسنه و کمالات روحیه عروج نمیکنیم.
در حقیقت نماز یک معجون الهی و ترکیب سماوی است و هرگاه با شرایط آن به جای آورده شود برای رفع جمیع امراض و درد های روحانی و نفسانی نافع است، پس بر انسان لازم است که در جمیع افعال نماز متوجه اسرار و فواید مقصوده آن باشد، مثلاً یکی از اسرار دعاهایی که برای قبل از نماز دستور دادهاند مأنوس شدن روح انسان است به خدا، پس از آنکه آن روح وحشی گشته و به سبب اشتغال به امور دنیوی (که پرداختن به آن هم برابر مصلحت الهی لازم است) دور گشته است، لذا این ادعیه را قبل از نماز میخواند تا دوباره به توجه به خدایتعالی انس بگیرد.
از اسرار دیگر نماز آن است که چون از شرایط تا قبول عمل، تقوی و پرهیز از معصیت است چرا که انسان از ناحیه گناه و ساحت قرب الهی دور میشود (چنانکه خداوند فقط از اهل تقوا اعمال را قبول میفرماید) لذا دستور دادهاند که انسان قبل از نماز در نزد خداوند تضرع و تواضع کند تا اینکه گناهانش عفو شود و برای عبادت و مناجات شایستگی پیدا کند.
از اسرار دیگر نماز آن است که قبل از نماز تکبیرات بگویید (اللهاکبر) و جناب اقدس حق تعالی را از برداشتن شریک و شبیه و عیب و نقص منزه بدانید و از آنجایی که ممکن است بنده ای تصور کند که میتوان خداوند را به وسیله قوای ظاهریه و باطنیه به عقل و فهم دریافت. لذا قبل از نماز تکبیرات ایراد قرار داده شده تا بنده مکرراً بگوید اللهاکبر، یعنی خداوند بزرگ تر است از آنکه وصف گردیده شود و یا به فهم و عقل فهمیده شود و گفتن این تکبیرات تذکری باشد برای اعتقادات حقه مردم و در جان و روح آنها مستقر گردد.
و دعا توجه تلقینی برای اخلاص نیت و اظهار غایت عبودیت و صرفنظر کردن از ما سوی الله و توجه به سرتاپای وجود خود، به خدای بزرگ است.
و در قرائت، مکالمه با محبوب حقیقی و مناجاتی است با او به اینکه اولاً صفات حمیده خداوند را ذکر کند که او را به صفات کمالیه وصف نماید تا این که قبل از بیان حاجت، آداب مکالمه و مناجات را رعایت کرده باشد.
سپس اظهار عبودیت میکند و خود را از قوت و قدرت خالی مینماید و از خداوند در جمیع امور خصوصاً در عبادت یاری میطلبد، و سپس از خداوند طلب میکند که او را به راه راست که همان راه پیامبران، و ائمه (علیهمالسلام) است در جمیع عقاید و اعمال و اخلاق و راههای منتهی به سوی خداوند تعالی، هدایت فرماید و مطلب بر جمیع مطالب عالیه مشتمل است بر پس از آن به خداوند پناه میبرد که ما را از رفتن به راه دشمنان ائمه (علیهمالسلام) باز دارد و در راه دشمنان ائمه (علیهمالسلام) اعتقادات باطله و اخلاق پست و راههای گمراهکننده و جمیع اقسام فسق و فجور مندرج است که تمام آنها راه دشمنان ائمه (علیهمالسلام) میباشد.
و همچنین در رکوع و سجود، خضوع و تذلـّـُلی برای خداوند تعالی است که از انسان سر میزند مانند تکبر و فخر و عجب میباشد و لذا خداوند امر نموده است به اینکه گرامیترین مواضع بدن را در نزد پروردگار خود به خاک بگذارد.
و نیز در هر فعلی از افعال نماز حکمتهای بزرگ و مصالح عظیمی هست که برای شرح آن کتابهای بزرگ هم کافی نمیباشد و به تحقیق در اخبار ائمه (علیهمالسلام) در هر فعلی از افعال نماز اسرار غریب و حکمتهای عجیبی وارد شده است که ما در اینجا به عنوان مثال به بعضی از آنها اشاره کردیم و الا این رساله و هزاران رساله مثل آن برای شرح یکی از آنها کفایت نمیکند، پس سزاوار است که انسان به اخبار وارده در آن و در اسرار جمیع عبادات و حکمتهای آن رجوع کند و هر عبادتی را به مقتضای همان حکمت بجا آورد تا این که هر فعلی از افعال آن وسیله تقرب به خداوند و تکمیل نفس و هدایت کننده او به راه نجات گردد.
سپس بدان که دعا و مناجات نزدیکترین راهها به سوی خداوند تعالی است، اینکه این مطالب از آیات و اخبار زیادی ظاهر است، لیکن برای دعا و مناجات شرایطی هست که از آن جمله حضور قلب و توسل تام به خداوند و قطع امید از غیر خدای تعالی و اعتماد کامل بر او و توجه داشتن به خداوند سبحان در بزرگ و کوچک و کم و زیاد امور است.
ادعیه بهجامانده بر دو نوع است:
یک قسم ادعیه و اذکاری است که برای هر روز و شب وظیفه و مقرر شده و بر تجدید عقاید و طلب حاجات و ارزاق و دفع کید دشمنان و امثال آن مشتمل است و برای انسان شایسته آن است که در وقت قرائت آنها در حضور قلب و توجه و تضرع کوشش نماید و چنانچه داشتن حضور قلب و توجه و تضرع برایش میسر نبود که لازم است که خواندن آنها را ترک نکند.
و قسم دوم مناجات دعاهایی است که مشتمل بر اقسام کلام در توبه و استغاثه و عذرخواهی و اظهار محبت و تذلل و انکسار است و گمان من آن است که اینگونه مناجات را نخوانند مگر با گریه و تضرع و خشوع تام و سزاوار است اینکه برای آنها وقتی معین کند و بدون تضرع و خشوع قرائت نکند تا اینکه شبیه استهزا و مسخره کننده شود.
و هر دو قسم این دعاها به برکت اهل بیت در نزد ما به قدری زیاد است که فرصت برای اشتغال به یک دهم آنها هم کافی نیست، و ما اکثر قسم اول دو ماه در کتاب مصباح شیخ طوسی و شیخ کفعمی و کتب سِمات و اقبال سیدبنطاووس ، در ضمن تعقیبات و ادعیه هفتگی و اعمال سال و غیر آن مذکور است و قسم دوم ادعیه نیز در عرض آن کتب و غیر آن پراکنده است مانند دعاهای خـَمسَة َ عَشـَر و مناجات معروف به انجیلیه و دعای کمیل و غیر آن. و اکثر صحیفة کامله بلکه تمام آن در مقام ادعیه قسم دوم است.
سپس این که بعضی از آن ادعیه مناسب حال خوف و بعضی مناسب حال امید و بعضی از آن مناسب با بلا و مصیبت و بعضی مناسب با زندگانی راحت و بعضی مناسب با احوالات مختلف دیگری است که بر انسان وارد میشود. پس سزاوار است که انسان در هر حالتی از ادعیه آنچه را که مناسب با آن حالت است، بخواند و در معانی آن تدبر نماید و به حالت گریه و تضرع بخواند و اگر تو، به این راهها بروی یقین پیدا خواهی کرد که نزدیکترین راه به سوی خداوند تعالی همین است و با رفتن به این راه مقاصد دنیا و آخرت برای انسان حاصل میشود.
سپس این را بدان که بزرگترین سعادت نفس، اخلاق حسنه و زکیه است مانند: باصفا و یکدل بودن وجود و سخاوت داشتن به اخلاص و فروتنی و صبر داشتن و غیر اینها از اخلاق حسنه که شرع و عقل آن را نیکو شمردهاند. و قویترین مُهلِکات نفس انسان داشتن اخلاق پست و مذموم است، مانند بخل و ترس و تکبر و خودپسندی و ریاء و غضب و کینه و غیر اینها از عادتهای پست که عقل و شرع آن را زشت و قبیح شمردهاند.
پس بر انسان واجب است که در تخلـّی از اخلاق بد کوشش کند و خود را به اخلاق حسنه آراسته نماید، و صوفی گمان برده است که آن دو به این حاصل میشود که انسان مَألوفات [= چیزهای مورد انس و الفت] خود را ترک گوید و از مردم کنارهگیری نماید و کارهای با مشقت مرتکب شود و ملازم گرسنگی بسیار شود که بدن را کاهیده بکند و دائماً در شب بیدار بماند و سایر چیزها و آداب و رسومی که برای خودشان دارند و من یافتهام کسانی را که این شرایط را بر خود هموار کردهاند و بر اخلاق پست شان افزوده و از اخلاق حسنه شان کاسته شده است، زیرا سوداء (که در اصطلاح طب قدیم، یکی از اخلاط چهارگانه بدن و نیز به معنی مرض مالیخولیا است) برایشان غلبه نموده و به جهت سوء اخلاقشان ممکن نبود که کلمهای با آنها سخن بگویی، و تکبر و خودپسندی چنان در ایشان قوی شده بود که گمان میکردند ایشان از درجه انبیا تجاوز کردهاند و جمیع خلایق را دشمن می داشتند و از ایشان وحشت داشتند و سایر صفات شان هم چنین بود ولیکن این امور برای مردم ظاهر نمیشود چرا که آنها با مردم معامله بر معاشرتی ندارند.
و به گمان من راه معالجه آن این است که اولاً در رفع آن رذائل به خداوند تعالی توسل جویند و در سوء عواقب آنها و عیوب نفس خود و نقصان اعمال و نیات خود فکر کنند که چگونه آن صفات پست حال انسان را به پستی منتهی میکند و سپس هر خصلت بد را با تمرین نفس بر ضد به آنها معالجه کنند تا این که ضد آنها (اخلاق حسنه) عادت به خلق ایشان گردد و در ضمن تمرین نفس در اخبار و روایات وارده در ذم آنها (اخلاق سیئه) و مدح ضد آنها (اخلاق حسنه) تدبر نمایند (و کتاب ایمان و کفر از اصول کافی از آن روایات پر است) مثلاً صاحب بخل، اول از خدای تعالی بخواهد که نفس خود را اصلاح کند و بعد فکر کند بر اینکه مال دنیا بعد از مردن برای انسان سودی ندارد ولیکن عطا کردن آن سود میدهد چرا که خداوند او را عوض میدهد و خداوند از وعدهاش تخلف نمیکند. و سپس در آیات و احادیثی که در ذم بخل رسیده است تدبر کنند و سپس نفس خود را به عطا کردن و سخاوت بدارد، البته در مرتبه اول این کار بر او سخت است ولی در مرتبه دوم برای او آسان میشود تا آنجا که عطا کردن عادت و خلق او میشود و ترک آن غیر ممکن میگردد.
همچنین کسی که در مجالس رَفعَت طلب است (بعد از آن چه که ذکر شد) نفس خود را بدین ترتیب معالجه کند که در مجالس مکرراً در جایی که از مقامش پستتر است بنشیند تا این که بهتدریج عادت و خلق و خو گردد و همچنین در معالجه سایر صفات چنین رفتار کند.
و افضل دعائی که در توسل خوانده میشود دو دعائی است که در صحیفه کامله سجادیه است، یکی دعای مکارم الاخلاق (درخواست توفیق برای خوهای ستوده و کردارهای پسندیده) و دیگری دارای استعاذه من سوء الاخلاق (پناه بردن به خدای تعالی از سختیها و بدی اخلاق و کردارهای نکوهیده). و مواظبت بر عبادتهای شرعیه با همان شرایط در رفع آنها مُهلِکات کفایت میکند و احتیاجی نیست بر این که انسان مرتکب بدعت شود و چیزهایی که در دین نرسیده تشریع نماید و خلاصه مفاسد را با فساد دفع نماید.
سپس ای برادر من بدان که نوافل یومیه و نماز شب، و متممی برای واجبات است و از سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله وسلم) بوده که آن را ترک نکرده تا این که از دنیا رحلت نموده است، پس تو هم آن را ترک مکن و اگر ترک شد هر وقت برایت میسر شد قضایش را به جای آور.
و سفارش میکنم تو را به روزه در پنج شنبه اول و آخر هر ماه و چهارشنبه اول دهه میانه ماه چرا که روزه نیز از سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله وسلم) بوده است.
و تو را سفارش میکنم بر خواندن نماز شب به دعا و تضرع و گریه، پس به راستی که این وقت از شب،موقع نزدیکشدن بند به خداوند است و باب دعا و رحمت و مناجات بازو قلب آسوده است و در آن موقع عمل به خلوص نزدیکتر است، چنانکه خداوند تعالی فرموده است «البته نماز شب (دعا و ناله سحر) بهترین شاهد اخلاص (و صفای) قلب و دعوی صدق ایمان است » و پرتو است که در آن وقت برای برادران مؤمنت تفصیلاً دعا کنی تا این که به واسطه آن حاجت خودت زودتر روا شود و در مقابل دعاهایی که برای آنها کردهای و بلکه دوچندان آن به تو ثواب داده شود.
و بر تو است در تعقیب نماز شب به دعاها و اذکاری که از ائمه (علیهمالسلام) رسیده است و بر آن ادعیه و اذکار مواظبت کن چرا که در آن وقت رزق و روزی خلایق تقسیم میشود.
و بعد از آن مواظبت کن که در راه رفتن و ایستادن و نشستن دائم ذکر «لاالهالاالله» و «سبحانالله» و «الحمدلله» و «اللهاکبر» را به زبان بگویی چرا که این اذکار ارکان عرش عبادت و معرفت هستند.
و سپس صلوات بر نبی (صلیاللهعلیهوآله و سلم) را چرا که آن افضل اعمال است، سپس مواظبت کن به این که اذکار چهارگانهای را که در قرآن و اخبار وارد شده است به قدر کافی بگویی، آن اذکار عبارتند از:
«ماشاءالله لا قوه الا بالله»، برای وسعت رزق و آسان شدن کارها.
«حسبنا الله و نعم الوکیل»، که برای دفع ترس از دشمنان و سختیها.
«لاالهالا أنت سبحانک انی کنت من الظالمین»، برای دفع هم و غم دنیا و آخرت.
«اُفـَوِّضُ امری الیالله ان الله بصیر بالعباد»، برای دفع کید و مکر دشمنان.
و کمتر چیزی که باید در هر روز بر آن مواظبت کنی این است که در هر روز 100 مرتبه بر محمد و آل او صلوات بفرستی و در شب جمعه و روز جمعه 1000 مرتبه بگویید، و اینکه هر روز 360 بار به عدد رگهای بدن و بر هر حالی بگویی، «الحمد لله رب العالمین» و اگر آن را در هر صبح و شام بگویی، افضل است.
و در هر روز، 70 مرتبه بگو «استغفرالله» و 70 مرتبه بگو «و اتوب الیالله» و ذکر استغفار را زیاد بگو، چرا که آن ذکر، کفاره گناهان است، و رزق و روزی و اولاد انسان را زیاد میکند.
و هر یک از تسبیحات اربعه را هر روز 100 مرتبه بخوان و بعد از هر نمازی تسبیحات اربعه را بخوان.
و هر روز 100 مرتبه بگو، «لاالهالاالله المَلِکُ الحق المبین» و اگر قادر نیستی 30 مرتبه بگو، و هر روز 100 مرتبه بگو، «لا حول و لا قوه الا بالله».
و در هر روز 10 مرتبه بگو «اشهد ان لاالهالاالله وحده لا شریک له الها واحدا احداً صمدا لم یَتـَّخِذ صاحبه ولا ولدا».
و قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن 10 مرتبه بگو « لاالهالاالله وحده لا شریک له؛ له المُلکُ و له الحمد یُحیی و یُمیت و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیئ قدیر» و ده مرتبه بگو «اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ بالله اَن یَحضُرونِ اِنّ الله هو السمیع العلیم» چرا که در خبر وارد شده است که این دو ذکر دو سنت واجب است و اگر آن دو ذکر را فراموش کردی قضای آن را به جای آورد .
و بعد از نماز مغرب و نماز صبح 100 مرتبه بگو «بسماللهالرحمنالرحیم، لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» اگر قادر نیستی هفت مرتبه بگو، چرا که آن ذکر انسان را از 70 نوع بلا ایمن میسازد .
و سوره «قل هو الله احد» و «انا انزلناه فی لیلة القدر» را زیاد بخواند، و اگر توانایی داری به اینکه سوره «انا انزلنا» را در هر روز 100 مرتبه بخوانی، آن را بخوان .
و بعد از هر نمازی «آیتالکرسی» و «شهد الله» و «قل اللهم» و «سوره حمد» و «قل هو الله احد» را بخوان.
و به تحقیق درباره تمام آنچه که برای تو ذکر شد اخبار بسیار صحیحی و رسیده است و اگر تو به اهل بیت پیامبر خود ایمان داری به آنها شک نداشته باش، چرا که این اذکار از آن وردهائی که جهت گشایش کارها جاهلین بدعت گذار اهل خلاف که پیروی از اهل بیت را ترک کردهاند، بهم بافته اند، بهتر است . و بخواندن نماز جعفر ابن ابیطالب، مواظبت کن تا اقلاً در هر هفته یک بار آن را بخوانی و آن را در وقت شداید و گرفتاریها بخوان چرا که برای برآورده شدن حاجات مجرب است.
و بر تو لازم است که کتب دعا را به دست آوری و اعمال مختلف آن را به روزها و شبها به جای آوری، چرا که برای هر یک از آنها برای تقرب به خداوند تعالی اثر خاصی میباشد و مبادا از اعمالی که در کتب معتبره شیعه ندیده ای،متابعت کنی، چرا که رسول خدا (صلیالله علیه وآله و سلم) فرمود «عمل کمی که موافق سنت ما باشد بهتر از عمل زیادی است که در بدعت باشد».
و بر تو باد که غذا کم بخوری و کم بخوابی ولی نه آن که خوردن حیوانی را ترک کنی و از نعمتهایی که خداوند به تو عطا فرموده است صرفنظر کنی، چرا که بدنت ضعیف شده و توانایی انجام عمل از تو سلب میشود، پس به درستی که بدن مرکوب تو است و تو به تقویت آن احتیاج داری تا بتوانی زیاد کار بکنی.
و مراقب باش که خوراک و لباس تو حلال و از شبهه به دور باشد بلکه هرچه در زندگی شخصی و یا در راه خیر مصرف میکنی، همه حلال و از شبهه به دور باشد. و مراقب باش که تا فاسقین و ظالمین کمتر مصاحبت کنی چرا که هر صحبتی با آنها در قساوت قلب و دوری تو از خداوند تأثیر عظیمی دارد. مگر اینکه در رقابت با آنها مقصودت هدایت ایشان یا دفع ظلم از مظلومی و یا از جهت تقیه باشد.
و مراقب باش به این که همنشین و هم صحبتی اختیار کنی که برای تو در امر آخرتت کمک و یاور باشد و با هر کس رفاقت مکن چرا که هم صحبتی اکثر اهل زمان تو بدین و دنیایت ضرر میرساند.
حواریون به حضرت عیسی (علیهالسلام) گفتند: «یا روحالله با چه کسی همنشینی کنیم؟ فرمود: با کسی که دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد و سخن او بر علم شما بیفزاید و عمل او شما را به آخرت ترغیب نماید.
و سزاوار است اینکه سخنانی را که برایت فایدهای ندارد، نگویی و در حلال و حرام خداوند بدون علم سخن مگویی، چرا که فتوا دهنده بر لبه جهنم است و خداوند تعالی فرموده است: «آنان که بر خدای خود دروغ بستند هرگز روی رستگاری نخواهند دید» و نیز فرموده است «و روز قیامت کسانی که بر خدا دروغ بستند بنگری که همه رویشان سیاه شده است».
و سزاوار است اینکه هم صحبتی با علمای ربانی را غنیمت بدانی و از آنها نشانههای دینت را یاد بگیری و با افراد زاهد و عابد بسیار ملاقات کن تا اعمال و گفتار و کردار آنها برایت موعظه باشد و مبادا که به اهل ایمان ظن داشته باشی مگر ظن نیک و مراقب باش که هرچه از آنها دیدی بر صحت و نیکویی حمل کنی.
و مراقب باش که در وقت بلایا و مصیبتها به یاد خدا و بر آن بلایا صبور باشی و در وقت نعمت هم به جهت آن نعمات شکرگزار پروردگارت باش و در وقت طاعت، آنرا به جای آور و در وقت گناه آن را ترک کن از جهت ترس از خداوند عزوجل، و مراقب باش که روایات وارده در صفات مؤمنین و پرهیزکاران را مطالعه کنی، خصوصاً فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را که به همام خطبه فرمودند، و پدر من علامه (محمد تقی مجلسی) قدسالله روحه شرح جامعی بر آن نوشته است، پس آن را مطالعه کن.
سپس ای برادر من بدان که آنچه در این رساله برایت بیان کردم، همه را از معادن نبوت گرفتهام و به دلخواه خود چیزی نگفتهام و ممکن است که گمان کنی پدر علامه من «نوَّرَ اللهُ ضریحَهُ» از صوفیه بوده است و به مسالک و مذاهب ایشان اعتقاد پیدا کنی چنین مطلبی از ایشان دور است و چگونه میتواند چنین باشد و حال آنکه ایشان از اهل زمانش به اخبار اهل بیت (علیهمالسلام) مانوس تر و عالمتر و عمل کننده تر از آنها بود، بلکه مسلک ایشان زهد و بیرغبتی به دنیا بوده است. و در اوایل امر خود را صوفی نامیده بود تا این که صوفیه بر دوستی با او رغبت پیدا کرده و از او خوفی نداشته باشند، تا بتواند آنها را از گفتارهای فاسد و کارهای بدعتی بازدارد و بسیاری از ایشان را هم با همین مجادله حسنه بسوی حق هدایت کرد و زمانی که در اواخر عمرش دید که آن مصلحت از بین رفته و پرچمهای گمراهی و طغیان برافراشته و احزاب شیطان غالب شده، و وقتی که دانست ایشان از دشمنان خداوند هستند صریحاً از ایشان بیزاری جست و آنها را از جهت عقاید باطلۀ شان تکفیر نمود و من بیش از همه بر طریق پدرم آشنایی دارم در نوشتجاتشان درباره صوفیه در نزد من است و باشد این مطلب آخرین چیزی که خواستیم آن را ذکر کنیم و امید دارم که (از فضل خداوند) آنچه را که برایت بیان کردم، سودمند باشد. و از تو خواهش دارم که در مَظانّ گمان استجابت دعا مرا هم فراموش نکنی خداوند ما را و تو را به آنچه که دوست میدارد و راضی است،موفق بدارد و ما و تو را از کسانی قرار دهد که وقتی متذکر شدیم، آن تذکر به حال ما سودمند باشد.
والسلامُ والصّلاة علی النبیِّ الهُدَی و آلِهِ العُظـَما
ترجمه: سیّد حسن بنی طبا
ترجمه شیخ عباس قمی از اعتقادات علامه مجلسی (ره)
تَألیفُ
العَلَّامَةِ مُحمَّد بٰاقِر الْمَجلِسی