پول حج وفاسق

ابو محمّد دعجلى ـ که از برگزيدگان دانشمندان شيعه بود وروايات زيادى از امامان معصوم (عليهم السلام) شنيده بود ـ مى گويد:

من دو پسر داشتم. يکى صالح بود وابو الحسن نام داشت وبه غسل مردگان اشتغال داشت. ولى پسر ديگرم ناصالح ومنحرف وبه دنبال گناه بود.

سالى از طرف شخصى اجير شدم که به نيابت از امام زمان (عليه السلام) به حج مشرّف شوم. پيش از سفر مقدارى از آن پول را به پسر شراب خوار دادم.

به مکّه مشرّف شدم ومشغول اعمال حجّ بودم، تا اين که با حاجيان به سوى عرفات به راه افتاديم، در عرفات جوان گندم گون وزيبايى را ديدم که گيسوانش را به دو سوى افکنده ومشغول گريه، دعا وتضرّع بود. واين زمانى بود که مردم در حال کوچ از صحرى عرفات بودند، در اين موقع، آن جوان زيبا، رو به من نموده وفرمود: ى شيخ! حيا نمى کنى؟

گفتم: از چه چيزى؟ آقاجان!

فرمود: از کسى که خودت مى شناسى، پولى را برى ادى حج مى گيرى. آن گاه قسمتى از آن را به يک فاسق شراب خوار مى دهى؟ به زودى اين چشمت ـ اشاره به يکى از چشمانم کرد ـ نابينا مى شود.

اعمال حجّ به پايان رسيد ومن به وطنم برگشتم، واز آن روز به بعد هميشه من در ترس واضطراب بودم، تا اين که چهل روز پس از بازگشت از سفر حجّ، دُملى در همان چشمى که اشاره کرده بود، ظاهر شد، وبه واسطه آن کور شدم.(11)

پاورقی

(11) خرايج راوندى، ج 1، ص 480 و481، فى معجزات صاحب (عليه السلام) ، بحار الانوار، ج 52، ص 59.