معنى فرد

معنى فرد

بدان كه فرد و وتر و واحد و احد كه در اسماء الهى وارد شده به حسب معنى نزديكند به يكديگر، و فرديت مشتمل است بر دو معنى كه اذعان به هر دو واجب است :
اول : يگانه بودن در الهيت كه در خداوندى شريكى ندارد، چنان چه كفار قريش بتان را شريك خدا مى دانستند، و بعضى از نصارا عيسى مريم را شريك او مى دانند، و گبران به نور و ظلمت قائلند، و اين معنى كفر است ، و بطلان آن در آيات و اخبار با براهين قاطعه وارد شده ، و عقل همگى حكم مى كند اين چنين نظامى با اين نسق (6) به يك شخص منسوب مى باشد، و اگر خداوند ديگر العياذبالله مى بود، مى بايست كه خلق را از شناخت خود محروم نگرداند، و چنان چه اين خداوند پيغمبران و كتاب ها فرستاده ، و خود را به مردم شناسانيده ، مى بايست كه او نيز بفرستد، چنان چه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به اين معنى اشاره فرموده ، با آن كه كه در اين باب اخبار خدا و رسول و ائمه كه صدق و حقيقت ايشان ظاهر شده و از نقص و عيب و كذب مبرايند كافى است .
دوم : يگانه بودن در ذات و صفات است ، يعنى : بسيط است ، و او را اجزا به هيچ نحو نيست . و جزو بر دو قسم است : جزو خارجى ، و جزو ذهنى . جزو خارجى آن است كه داخل در ماهيت شى ء باشد، و وجودش در خارج متميز و جدا باشد از وجود كل ، مثل دست و پا و چشم و گوش از براى انسان ، و سركه و عسل براى سكنجبين ، و اين چنين جزوى بر كل محمول نمى شود، و نمى توان گفت كه انسان دست اوست يا چشم اوست ، يا سكنجبين عسل است يا سركه است .
و جزو ذهنى آن است كه داخل در ماهيت شى ء باشد، ليكن وجودش از وجود كل ممتاز نباشد، بلكه متحد باشد در خارج با كل ، وليكن عقل تحليل نمايد آن را به اين دو جزو، مثل حيوان و ناطق نسبت به انسان ، كه هر دو در وجود خارجى با انسان متحدند، اما عقل ماهيت انسان را بعد از تعقل به اين دو جزو تحليل مى دهد، و اين چنين جزوى محمول مى شود بر كل ، و لهذا مى توان گفت : انسان حيوان است ، و انسان ناطق است ، و به دلائل عقل و نقلى ثابت گرديده كه اين هر دو قسم جزو در باب خدا محال است ، و تعدد واجب الوجود لازم مى آيد، و آن ممتنع است .
و معنى فرد بودن مشتمل بر توحيد صفات هم هست ، و آن را نيز اعتقاد بايد داشت كه خدا را صفات زايد بر ذات نيست ، چنان چه ممكنات صفتى مى دارند و ذاتى . و به آن صفت متصف مى شود ذات ايشان ، مثلا زيد ذاتى مى دارد و علمى جدا از ذات مى دارد كه به آن علم متصف مى شود، و به سبب آن او را عالم مى گويند، و همچنين قادر است به قدرتى كه خدا در او ايجاد كرده ، و همچنين ساير صفات .
و خداوند عالميان صفات مقدس او عين ذات است ، و اصل ذات قائم مقام جميع صفات است چنان چه ما چيزها را به علم مى دانيم ، او به اصل ذات مى داند، و ما كارها را به قدرت مى كنيم ، او به اصل ذات مى كند، و موجود بودن ما به وجودى است زايد بر ذات ، اما وجود او عين ذات است ، و به اصل موجود است ، لهذا عدم او ممتنع است ، و اگر صفات زايد داشته باشد در كمالش ، محتاج به غير خواهد بود، و آن صفاتش نيز واجب الوجود قديم خواهند بود.

پاورقی

6- نظم .