معنى دنيا

معنى دنيا

بدان كه اكثر مردم عالم مذمت دنيا را مى كنند و خود گرفتار آن هستند، و بسيار است كه امر حقى را دنيا نام مى كنند، و آن را مذمت مى نمايند، و امر باطلى را ترك دنيا نام مى كنند و خود را به آن مى ستايند، پس تحقيق معنى دنيايى كه مذمت آن در شرع وارد شده است بايد نمود تا حق و باطل از يكديگر ممتاز شود.
بدان كه مردم از دنيا چند معنى فهميده اند، و آنها خطاست .
اول : حيات دنيا و زنده بودن در اين نشاءه است ، و نه چنين است كه زندگانى در اين نشاءه بد باشد، يا آن كه اين را دشمن بايد داشت ، بلكه آرزوى مرگ كردن و طلب آن نمودن مذموم است و كفران نعمت الهى است ؛ بلكه آن چه مذموم است اين است كه آدمى زندگانى را براى امور باطل خواهد، يا آن كه اعتماد بسيار بر اين زندگى داشته باشد، و آرزوهاى دور و دراز كند، و مرگ را فراموش ‍ نمايد، و به سبب آن اعمال صالحه را به تاءخير اندازد، و مبادرت به اعمال بد كند به آرزوى اين كه آخر توبه خواهم كرد، و اموال بسيار جمع نمايد و مساكن رفيعه و اسباب بسيار براى خود تحصيل نمايد.
و به سبب اعتمادى كه به تسويلات (52) شيطان بر عمر ناقص خود دارد به اين سبب از امورى كه به كار آخرت مى آيد غافل شود، و پيوسته عمر خود را صرف تحصيل اين امور نمايد براى استمتاع (53) و تمتع دنيا، و از مرگ كراهت داشته باشد به سبب تعلقى كه به اولاد و اموال و اسباب خود دارد، و زندگانى دنيا را براى اين خواهد كه از اين ها متمتع شود، يا از فدا كردن خود در راه خدا براى محبت زندگانى ابا نمايد، و ترك جهاد كند، يا ترك طاعات و عبادات كند براى اين كه مبادا اعضا و جوارح و قوتهاى او ضعيف شود، اين چنين زندگانى را براى اين امور خواستن ، دنياست و بد است و موجب شقاوت است ، اما اصل زندگانى اين نشاءه مايه تحصيل سعادت ابدى است ، و جميع معارف و عبادات و علوم و كمالات و خيرات و سعادات در اين زندگانى به هم مى رسد. و زندگانى را براى تحصيل اين امور خواستن و از خدا طلب نمودن مطلوب است .
لهذا حضرت سيد الساجدين عليه السلام مى فرمايد خداوندا مرا عمر ده مادام كه عمر من صرف طاقت تو شود، و هر گاه عمر من چراگاه شيطان شود و متابعت او نمايم به زودى قبض روح من بكن پيش از آن كه مستحق غضب و عقاب تو شوم . و در دعاها طلب درازى عمر بسيار است .
و منقول است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شنيد شخصى مذمت دنيا مى كند، فرمود: اى مذمت كننده دنيا كه فريفته آن شده اى و بازى آن را خورده اى ، آيا فريبش را مى خورى و بعد از آن مذمتش مى كنى ؟ به درستى كه دنيا نيكو خانه اى است براى كسى كه پندهاى او را باور كند، و خانه عافيت است براى كسى كه در احوال آن تدبر نمايد و بفهمد، و خانه توانگرى است براى كسى كه توشه آخرت خود را از آن برگيرد، و محل تنبه و آگاهى است براى كسى كه از اوضاع آن پند گيرد. دنيا محل پيغمبران خداست ، و وحيهاى الهى در اين جا نازل شد، و ملائكه حق تعالى در اين خانه عبادت كرده اند، و دوستان خدا در اين نشاءه خدا را پرستيده اند و به رتبه محبت فائز شده اند، و بندگان خالص خدا در دنيا سوداگريها كرده اند، و به اعمال خود رحمت الهى را خريده اند، و بهشت را به سود سوداهاى خود برده اند.
دوم : دينار و درهم و اسباب و اموال است ، و اين ها نيز چنين نيست كه اين ها همه قسمتى از آن دنيا باشد، بلكه آن چه از آن آدمى را از خدا غافل كند و به سبب تحصيل آن مرتكب محرمات گردد، يا محبت بسيار به آن داشته باشد كه به آن سبب در راه خدا صرف ننمايد، و حقوق الهى را از آن ادا نكند، آن دنيا است و بد است ؛ اما براى كسى كه آن را وسيله تحصيل آخرت كند آن بهترين چيزهاست ، چنان كه حق تعالى بسيار جماعتى را در قرآن ستايش فرمود كه مالهاى خود را در راه خدا صرف مى نمايند، و بهشت از آن مى خرند، پس آنها مايه اى است براى تحصيل سعادت آخرت ، و اصل آنها بد نيست ، بلكه محبت اين ها داشتن و به سبب آن ترك آخرت نمودن بد است .
چنان كه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه فرمود: نيكو ياورى است توانگرى بر تحصيل تقوا و پرهيزگارى .
و در احاديث بسيار از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام منقول است كه فرمودند: نيكو ياورى است دنيا بر تحصيل آخرت .
و به سند صحيح منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام گفت : ما طلب دنيا مى نماييم ، و دوست مى داريم كه دنيا رو به ما آورد، حضرت فرمود: براى چه مى خواهى آن را؟ گفت : مى خواهم صرف خود و عيال خود نمايم ، و به آن خويشان خود را نوازش ‍ كنم ، و تصدق خود كنم در راه خدا، و به وسيله آن حج و عمره به جا آورم ، فرمود: اين طلب دنيا نيست ، طلب آخرت است .
و در احاديث معتبره وارد شده است كه دنيا دو دنياست : دنيايى هست كه آدمى را به آخرت مى رساند، و دنيايى هست كه ملعون است .
سوم : متمتع شدن از مستلذات دنيا، و معاشرت كردن با مردم ، و خانه ها و اسباب نفيس داشتن ، و جامه هاى فاخر پوشيدن است .
دنيا اين ها نيست كه عوام به عقل ناقص خود دنيا نام مى كنند، و دنيا و آخرت به يكديگر بسيار مشتبه مى باشد؛ زيرا كه پادشاهى حضرت سليمان به حسب ظاهر دنيا مى نمايد و عين آخرت است ، و عبادت كافران و نماز تراويح سنيان و اعمال صاحبان بدعت و عبادت رياكاران آخرت مى نمايد و عين دنياست .
پس بايد اول دنيا و آخرت را معلوم كنى ، و حقيقت هر دو را بدانى ، آن گاه از دنيا رو بگردانى و به آخرت رو كنى ، و اگر به نادانى به راه روى ، گاه باشد كه از آخرت رو به دنيا نياورى و ندانى .
پس بدان كه چنان چه از آيات و اخبار معلوم مى شود دنيا امرى است مركب از جميع امورى كه آدمى را از خدا و محبت او و تحصيل آخرت باز دارد، و دنيا و آخرت در برابر يكديگرند، پس هر چيز كه باعث قرب به خدا و موجب ثواب آخرت مى گردد آخرت است ، اگر چه به حسب ظاهر از كارهاى دنيا باشد، و هر چيز كه بر خلاف اين باشد دنياست ، پس بسا باشد تاجرى تجارتى كند و غرض او تحصيل نفقه واجب ، يا اعانت محتاجين و تحصيل ثوابهاى آخرت باشد، و آن تجارت عين آخرت باشد. و به حسب ظاهر عوام او را طالب دنيا گويند، و بسيار باشد كه شخصى پيوسته عبادت كند و عبادت او بدعت باشد، يا غرض او از آن عبادت تحصيل مال و اعتبار دنيا باشد. عبادت او عين دنياست .
و گاه باشد عابدى به ظاهر ترك دنيا كرده باشد، و در كنارى نشسته باشد، و جامه هاى پشمينه پوشيده باشد، و غرض او مكر و فريب باشد، و خدا منظورش نباشد، و هر تارى از تارهاى خرقه او دام تزويرى باشد براى تسخير دلهاى مردم ، و ريسمان وحدتش كمندى باشد براى جمعيت و كثرت مريدان ، و پيوسته مشغول بدعتى چند باشد كه موجب وزر و وبال او شود، و به مردم نمايد كه من ترك دنيا كرده ام ، و احوال او عين دنيا باشد.
و علم كه اشرف كمالات است بسا باشد عالمى آن را وسيله دنياى خود كند، و از جميع اشقيا كم تر باشد، و بسا باشد فقيرى ، مال ندارد محبت مال را زياده از آن كسى داشته باشد كه مال بسيار دارد، و تعلق به آنها نداشته باشد.
پس معلوم شد دنيا و آخرت خصوصيت به وضعى و عملى و جماعتى ندارد، و قاعده كليش همان است كه بيان كرديم . پس آن چه از شرع ظاهر شود كه خدا از خلق خواسته و موجب خوشنودى اوست ، اگر با شرايط و اخلاص به جا آورند آخرت است ، خواه نماز باشد، و خواه تجارت ، و خواه مجامعت ، و خواه معاشرت مردم باشد. و دنيا آن چيزى است كه غير اين ها باشد، و آن بر چند قسم است :
دنياى حرامى كه آدمى به سبب ارتكاب آن مستحق عقوبت الهى ميگردد، و آن به اين مى شود كه مرتكب يكى از محرمات الهى گردد، خواه در عبادت ، و خواه در معاشرت ، و خواه در جمع اموال و ارتكاب معاصى و غير آن .
و دنياى مكروهى مى باشد كه مرتكب امرى چند شود كه از آنها نهى كراهت فرموده ، و حرام نكرده تحصيل زيادتهاى اموال و مساكن و اسباب از ممر حلال كه آدمى را از كمالات محروم كند، و از تحصيل آخرت باز دارد.
و دنياى مباح مرتكب لذتهاى مباح شدن است ، و غير آن از چيزهائى كه نه خدا به آن امر فرموده و نه نهى كرده بلكه حلال كرده . و اين ها نيز غالب اوقات چون مانع تحصيل كمالات و سعادت اخروى است به تقسيم دوم بر مى گردد. و گاه باشد كسى اين ها را به نيت هاى صحيح خود وسيله عبادتى و سعادتى گرداند، و به قصد قربت واقع سازد و عبادت شود. و اكثر مباحات را به قصد قربت عبادت مى توان كرد، و گاه باشد كه ترك اين مباحات را بلكه مستحبات را به نادانى خود عبادتى داند و آن ترك دنيا نام كند، و به سبب آن معاقب شود كه بدعتى در دين كرده باشد.
چنان چه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فرمود: زهد در دنيا آن نيست كه مال را ضايع كنى ، و نه اين كه حلال را بر خود خرام گردانى ، بلكه زهد و ترك دنيا آن است كه اعتماد تو بر آن چه در دست دارى زياده نباشد از اعتماد تو بر خدا.
و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه فرمود: زهد در دنيا آن است كه طول امل را از خود دورنمايى ، و به نعمتهاى خدا شكر كنى ، و از محرمات الهى بپرهيزى .
و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند از معنى زهد، فرمود: آن است كه محرمات الهى را ترك نمايى .
يا اءباذر ان الله تبارك و تعالى لم يوح الى اءن اءجمع المال ، ولكن اءوحى الى اءن سبح بحمد ربك وكن من الساجدين ، واعبد ربك حتى ياءتيك اليقين .
يا اءباذر انى اءلبس الغليظ، و اءجلس على الاءرض ، و اءلعق اءصابعى ، و اءركب الحمار بغير سرج ، و اءردف خلفى ، فمن رغب سنتى فليس منى .
يا اءباذر حب المال و الشرف اءذهب لدين الرجل من ذئبين ضاريين فى زرب الغنم ، فاءغارافيها حتى اءصبحا فماذا اءبقيا منها.
اى ابوذر حق تعالى به سوى من وحى نفرستاده كه من جمع مال نمايم ، وليكن به سوى من وحى فرستاد كه تسبيح كن پروردگار خود را، و منزه دان او را، و به پاكى ياد كن از هر چيز كه در ذات و صفات و افعال شايسته او نيست ، و تسبيح را با حمد پروردگار خود به جا آور كه او را بر جميع نعمتها كه به تو كرامت فرموده به زبان و دل و اعضاء و جوارح شكر نمايى ، يا آن كه چون توفيق تسبيح بيابى آن را از جانب خدا بدان ، و او را بر اين نعمت شكر كن ، و از جمله نمازگزاران باش ، يا از جمله سجده كنندگان باش در نماز و غير نماز، و عبادت پروردگار خود بكن بر هر حالى تا وقتى كه در رسد تو را مرگ ، كه متيقن است رسيدن آن به هر زنده اى از مخلوقات ، يعنى تا زنده اى
ترك بندگى مكن .
اى ابوذر، من جامه هاى گنده مى پوشم ، و روى خاك مى نشينم ، و انگشتان خود را در هنگام طعام خوردن مى ليسم ، و بر الاغ بى زين و پالان سوار مى شوم ، و ديگرى را با خود رديف مى كنم ، پس هر كه سنت مرا ترك نمايد و از آن كراهت داشته باشد از من نيست .
اى ابوذر محبت مال و شرف و بزرگى دنيا، دين آدمى را بيش تر تلف و ضايع مى كند از تلف كردن دو گرگ گرسنه درنده كه در رمه گوسفندى شب در آيند و تا صبح غارت كنند. اين دو گرگ از آن گوسفندان چه چيز باقى خواهند گذاشت ؟ همچنين اين دو گرگ درنده كه يكى محبت مال است و يكى محبت جاه در اين شب تار غفلت و جهالت ، دين آدمى را چنين به غارت مى برند، و چون پرده هاى غفلت را از ديده بر مى گيرند بعد از مرگ و صبح آگاهى طلوع مى كند، به مقتضاى (( الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا )) از خواب غفلت بيدار مى شوند، معلوم مى شود كه چه ضررها به دين رسانيده اند.
اين كلمات شريفه مشتمل است بر بيان سه خصلت :
اول : محبت مال و جمع كردن درهم و دينار از روى حرص ، و اين بدترين صفات ذميمه است ، و موجب ارتكاب محرمات و ظلم و طغيان و فساد مى شود. و چون دل را يك محبوب بيش نمى باشد اين محبت باعث مى شود كه محبت الهى را از دل بيرون كند، و پيوسته در جمع كارها منظور او مال باشد، و همين است معنى مال پرستيدن .
و علاج اين خصلت آن است كه بعد از توسل به جناب مقدس الهى ، در فنا و نيستى دنيا تفكر نمايد، و ملاحظه كند كه آن چه جمع مى كند به كار او نمى آيد، و آن چه در راه خدا صرف مى كند ابد الآباد به كار او خواهد آمد. و در عظمت رتبه علم و عبادت و كمالات و آثارى كه در دنيا و آخرت بر آنها مترتب مى شود فكر كند، تا بر او معلوم شود اين امر سهل باطل را كه به زودى از آدمى جدا مى شود مانع تحصيل آن قسم كمالات ابدى كه هميشه با اين كس خواهد بود نمى توان نمود. و تاءمل نمايد در عقوبتهايى كه خدا براى كسب مال حرام مقرر فرموده ، و در اين كه مال حلال را هم حساب مى بايد داد، و در ثواب صرف كردن در راه خدا يك ده و هفتصد هزار عوض مى دهند در روزى كه دست آدمى از جميع وسيله ها كوتاه شده است .
و بدان كه حق تعالى ضامن رزق است ، و اعتماد بر اوست نه بر مال . و عبرت گير از احوال جمعى كه مالهاى بسيار جمع كردند هيچ به كار ايشان نيامد و وبالش از براى ايشان ماند، و جمعى متوجه عبادت و تحصيل آخرت شدند و روزگار ايشان به احسن وجوه گذشت .
چنان چه حضرت صادق عليه السلام فرمود: كسى كه يقين داند حساب قيامت حق است جمع مال چرا مى كند.
دوم : محبت جاه و اعتبارات باطل دنياست ، و اين ضررش نسبت به خواص زياده از محبت دينار و درهم است ، و در نفس مخفى مى باشد. و بسيار كسى باشد كه گمان كند اين معنى را از نفس خود زائل كرده ، و بعد از مجاهده بسيار بر او ظاهر شود كه در نفس او اين معنى هست ، و از امهات صفات ذميمه است ، و اخلاص در اعمال را باطل مى كند، و آدمى را مردم پرست مى كند. و به مهالك عظيمه مى اندازد، و مرتكب مناصب باطل مى گرداند، و دين حق خدا را در نظر او سهل مى كند، و اعتبارات دنيا را در نفس قوى مى كند، و به تدريج آدمى را به كفر مى رساند.
و علاج اين نيز بعد از توسل به جناب مقدس ايزدى ، آن است كه در بطالت مردم تفكر نمايد، و به تفكر صحيح بيابد كه ايشان مالك ضرر و نفع او نيستند، و در دنيا و آخرت كار او با پروردگار اوست ، و بداند كه اعتبارات دنيا فانى است ، و به زودى زائل مى شود، و عبرت گيرند از احوال جمعى كه دنيا چند روز ايشان را بر مى دارد و به زودى بر خاك مذلت مى اندازد، و بعد از مردن آن اعتبارات وبال ايشان خواهد بود، و اعتبارات واقعى كه از علم و عمل به هم مى رسد هرگز زوال ندارد، و هميشه باقى است ، و در احاديث اهل بيت عليه السلام كه در اين باب وارد شده است تفكر نمايد، و از پندهاى ايشان مستفيض گردد.
چنان چه منقول است كه از حضرت امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند كدام عمل نزد حق تعالى افضل است ؟ فرمود: هيچ عملى بعد از معرفت خدا و رسول و ائمه عليه السلام بهتر از دشمنى دنيا نيست ، به درستى كه دنيا را شعبه هاى بسيار هست و گناهان را نيز شعبه هاى بسيار هست ، پس اول معصيتى كه از مخلوق سر زد تكبر بود در هنگامى كه شيطان از سجده آدم ابا نمود و تكبر كرد، و از جمله كافران شد.
ديگر حرص بود كه آدم و حوا را باعث شد به اين كه حق تعالى به ايشان فرمود از هر چه خواهيد از ميوه هاى بهشت بخوريد و نزديك شجره منهيه (54) مرويد كه از جمله ستمكاران بر خود خواهيد بود اگر از آن تناول نماييد. پس با آن كه احتياج به ميوه آن درخت نداشتند خوردند، و اين معنى در ميان ايشان پيدا شد تا روز قيامت . چنان چه مى بينى خطاهايى كه فرزندان آدم مرتكب مى شوند چيزى چند است كه به آنها احتياج ندارند.
ديگر حسد بود كه از قابيل صادر شد، و برادر خود را كشت از روى حسد و رشك . پس از اين ها شعبه ها به هم رسيد از محبت زنان ، و محبت دنيا، و محبت رياست و بزرگى ، و محبت راحت ، و محبت سخن گفتن باطل ، و محبت تفوق بر مردم و محبت بسيارى اموال و اسباب . پس اينها هفت خصلت بدند كه جمع شده اند در محبت دنيا. پس چون پيغمبران و علما اين را دانستند گفتند: محبت دنيا سر همه بديها و گناهان است ، و دنيا دو قسم است : يكى دنيايى كه آدمى را كافى باشد، و زياده بر آن ملعون است .
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه طلب نمايد رياست و سر كرده بودن را هلاك مى شود.
و در حديث ديگر فرمود: زينهار بپرهيزيد از جماعتى كه رياست مى طلبند و بزرگى را بر خود مى بندند، و الله صداى كفش بر پشت كسى بلند نمى شود به باطل مگر اين كه خودش هلاك مى شود، و ديگران را هلاك مى كند.
و به سند صحيح منقول است كه نزد امام موسى كاظم عليه السلام شخصى را با نام بردند كه او رياست را دوست مى دارد، فرمودند كه دو گرگ درنده در گله گوسفند بيفتند (و) شبانشان حاضر نباشد ضرر به آن گله نمى رسانند آنقدر كه طلب رياست ضرر به دين مسلمانان مى رساند.
و به سند معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه سردارى و رياست مردم كند ملعون است ، و هر كه طلب آن نمايد ملعون است ، و هر كه در خاطر خود آن را داشته باشد و محبتش در دلش باشد ملعون است .
و به سند صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: گمان مكنيد من نيكان و بدان شما را نمى شناسم ، و الله بدترين شما كسى است كه دوست دارد مردم از پى او راه روند و سركرده ايشان باشد، به درستى كه چنين كسى يا دروغگوست يا بى عقل است .
و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه اول چيزى كه خدا را به آن معصيت كردند شش خصلت بود: محبت دنيا، محبت رياست ، محبت طعام ، محبت زنان ، محبت خواب و محبت راحت .
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه به سفيان بن خالد فرمود: زينهار طلب رياست مكن كه هيچ كس آن را طلب نكرد مگر آن كه هلاك شد. او گفت : فداى تو گردم پس ما همه هلاك شده ايم ، زيرا هيچ يك از ما نيست مگر آن كه مى خواهد نامش مذكور شود، و مردم نزد او بيايند، و حديث از او اخذ نمايند. حضرت فرمود: آن مراد نيست كه فهميدى ، آن چه بد است آن است كه شخصى را به غير از امام به حق از براى خود پيشوا قرار دهى ، و آن چه از پيش خود گويد تصديقش نمايى ، و مردم را به متابعت گفته او بخوانى .
سوم : تواضع و فروتنى است نزد خدا و خلق ، و رفع تكبر از خود نمودن ، و اين از بهترين صفات كمال است ؛ زيرا كه ممكن ، ناچيز و فانى و ذليل است ،
و عزت و رفعت و بزرگوارى مخصوص خداوند عالميان است ، و چنان كه آدمى شكستگى بيش تر مى كند خداوند عالم او را بلند مى كند، و قابل كمالات بيش تر مى شود، چنان چه خاك به اعتبار پستى و شكستگى كه دارد معدن صد هزار الوان معادن و نباتات و ميوه ها و گلها و شقايق شده و از خاك ، انسانها به ظهور آمده كه گلستان انواع كمالات و معارف و حقايق است ، و مسجود ملائكه سماوات گرديده ، و اشرف مخلوقات در ميان ايشان به هم رسيد، و آتش كه كارش سركشى و رفعت و نخوت بود، از آن شيطان رجيم خلق شد.
پس آدمى بايد در جميع امور، از پوشيدن و خوردن و آشاميدن و نشستن و برخاستن و با مردم معاشرت كردن ، و بندگى پروردگار خود كردن ، در مقام تواضع و شكستگى باشد، و در امرى رفعت نطلبد، و تفوق در آن امور نجويد.
و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه تواضع آن است كه از حق مردم ادا كنى آنقدر كه مى خواهى از حق تو ادا كنند.
و در حديث ديگر منقول است كه از آن حضرت پرسيدند كدام است اندازه تواضع كه بنده هر گاه به آن متصف شود او را متواضع گويند؟ فرمود: تواضع را درجات بسيار هست ، از جمله آنها آن است كه آدمى قدر خود را بلندتر از مرتبه خود قرار ندهد، و دل خود را از كبر و عجب سالم دارد، و نخواهد به كسى برساند مگر چيزى را كه خواهد مردم به او برسانند، و اگر از مردم بيند تدارك آن به نيكى و احسان بكند، و مردم از غضب او ايمن باشند، و از بديهاى مردم عفو كند، و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.
و در حديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام نظر فرمود به شخصى از اهل مدينه كه از براى خود چيزى خريده بود و خود برداشته به خانه مى برد، چون آن شخص حضرت را ديد شرم كرد، حضرت فرمود: براى عيال خود خريده اى ، و از براى ايشان برداشته اى كه به خانه برسانى ، والله اگر من از زبان اهل مدينه نمى ترسيدم دوست مى داشتم كه خود چيزى بخرم و از براى ايشان ببرم .
و به سند معتبر از آن حضرت منقول است كه روزى حضرت على بن الحسين عليه السلام بر جماعتى گذشتند كه مبتلا به خوره بودند، و حضرت بر الاغى سوار بودند و ايشان مشغول چاشت خوردن بودند، حضرت را تكليف كردند به طعام خود، حضرت فرمود: اگر من روزه نبودم اجابت شما مى نمودم ، چون به خانه تشريف آوردند، فرمودند: طعام نيكويى براى ايشان مهيا كردند، و ايشان را طلبيدند، و با ايشان طعام تناول فرمودند. و منقول است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حضرت امام حسن عليه السلام را وصيت فرمود به تواضع و فروتنى كه از بهترين عبادات است .
و به اسانيد بسيار از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه هيچ كس تواضع و شكستگى نكرد، مگر اين كه خدا او را بلند مرتبه گردانيد.

و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه جامه حضرت رسالت پناهى كهنه شده بود، شخصى دوازده درهم به خدمت آن حضرت آورد به هديه ، حضرت فرمود: يا على اين درهم را بگير و براى من جامه اى بخر كه بپوشم . حضرت به بازار رفتند، و با آن دوازده درهم پيراهنى خريدند، و به نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آوردند. حضرت فرمودند، يا على جامه اى از اين پست مرا خوش تر مى آيد. گمان دار كه صاحبش پس بگيرد، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: ببينم شايد راضى شود. به بازار رفتند و گفتند: حضرت رسول اين جامه را نپسنديده ، و جامه اى از اين كم قيمت تر مى خواهند، اگر راضى هستى جامه را بگير و زر را بده ، آن مرد راضى شد و زر را داد. حضرت آن را به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آوردند، و جناب مقدس نبوى با آن حضرت به اتفاق متوجه بازار شدند، در عرض راه كنيزى را ديدند كه نشسته است و گريه مى كند، حضرت رسول از او پرسيدند سبب گريه تو چيست ؟ گفت : يا رسول الله صاحب من چهار درهم به من داد كه براى او چيزى بخرم گم كردم ، و اكنون از ترس به خانه نمى توانم رفت . حضرت چهار درهم به او دادند، و فرمودند: به خانه خود برگرد. و به بازار تشريف بردند، و پيراهنى به چهار درهم خريدند و پوشيدند، و حمد الهى فرمودند.
و چون از بازار بيرون آمدند مرد عريانى را ديدند كه مى گويد: هر كه بر من جامه بپوشاند حق تعالى از جامه هاى بهشت بر او پوشاند. حضرت آن پيراهن را كندند و به سائل دادند و به بازار برگشتند و پيراهن ديگر به چهار درهم خريدند و پوشيدند و حمد الهى فرمودند، و به جانب منزل روان شدند. در عرض راه ديدند همان كنيزك نشسته است ، از او پرسيدند چرا به خانه نرفته اى ؟ گفت : يا رسول الله دير كرده ام ، مى ترسم مرا بزنند. حضرت فرمودند: پيش باش و راه خانه را به من بنما تا بياييم و تو را شفاعت كنم . حضرت رفتند تا بر در خانه ايشان ايستادند و فرمودند: السلام عليكم اى اهل خانه ، ايشان جواب نگفتند. بار ديگر فرمودند، جواب نگفتند. در مرتبه سوم گفتند: عليكم السلام يا رسول الله و رحمة الله و بركاته ، حضرت فرمود: چرا رد مرتبه اول و دوم جواب نگفتيد؟ گفتند: چون سلام تو را شنيديم از براى بركت خواستيم سلام تو بر ما زياده گردد، حضرت فرمود: اين كنيزك دير به خانه آمده است او را آزار مكنيد، ايشان گفتند: يا رسول الله براى قدم تو او را آزاد كرديم . حضرت فرمود: الحمد لله من هيچ دوازده درهمى نديدم كه بركتش از اين دوازده درهم بيش تر باشد، خدا به اين زر دو مؤمن را پوشانيد، و بنده اى را آزاد كرد.
و از محمد بن عباد منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام در تابستانها بر روى حصير مى نشستند، و در زمستانها بر روى پلاس ، و جامه هاى كهنه مى پوشيدند، و چون به مجلس مردم مى آمدند زينت مى فرمودند.
و روايت كرده اند كه روزى حضرت امام رضا عليه السلام داخل حمام شد، شخصى در حمام بود كه آن حضرت را نمى شناخت ، به حضرت خطاب كرد بيا كيسه بكش ، حضرت مبادرت فرمودند و مشغول كيسه كشيدن او شدند. بعد از زمانى مردم در آمدند و حضرت را شناخت ، و مشغول معذرت شد، حضرت دلدارى او فرمودند، و مشغول بودند تا كيسه او را تمام كشيدند.
قال : قلت : يا رسول الله الخائفون الخاضعون المتواضعون الذاكرون الله كثيرا هم يسبقون الناس الى الجنة ؟ قال : لا، ولكن فقراء المسلمين ، فانهم يتخطون رقاب الناس ، فيقول لهم خزنة الجنة : كما اءنتم حتى تحاسبوا، فيقولون : بم نحاسب ، فوالله ما ملكنا فتجور و نعدل ، و لا اءفيض علينا فنفيض و نيسط، و لكنا عبدنا ربنا حتى دعانا فاءجبنا.
ابوذر گفت : عرض كردم يا رسول الله عليه السلام : آيا جمعى كه از خدا خائف و ترسانند، و پيوسته در مقام خضوع و مذلت و انقيادند نزد خداوند خود، و در مقام تواضع و شكستگى ثابتند با خدا و خلق و ياد خدا بسيار مى كنند، ايشان پيش از ديگران داخل بهشت خواهند شد؟ حضرت فرمود: نه ، وليكن فقراى مسلمان پيش از ديگران داخل بهشت خواهند شد، به درست يكه ايشان در محشر پا بر گردن مردم خواهند گذاشت ، به درستى كه ايشان در محشر پا بر گردن مردم خواهند گذاشت ، و صف هاى مردم را خواهند شكافت ، و رو به بهشت روانه خواهند شد. پس خازنان بهشت به ايشان خواهند گفت : باشيد تا حساب شما را بكنند، ايشان در جواب خواهند گفت : به چه چيز حساب ما را مى كنند، ما حكومت و پادشاهى و منصبى نداشتيم كه از ما بپرسند عدالت كرده ايم يا جور و ظلم كرده ايم ، و مال زيادى به ما نداده بودند كه ما را حساب كنند كه عطا كرده ايم يا نگاه داشته ايم ، وليكن در دنيا عبادت پروردگار خود كرديم تا وقتى كه خدا ما را به سوى خود خواند، اجابت او كرديم و از دنيا بيرون آمديم .
بدان كه احاديث در مدح فقر و فقرا و همنشينى ايشان ، و حرمت داشتن و مذمت اهانت و خوارى ايشان بسيار است ، و احاديث نيز در مذمت فقرا وارد شده است ، و همچنين در باب اغنيا احاديث بر مدح و مذمت ايشان وارد شده است .
و اكثر محققين جمع ميان اين احاديث به اين نحو كرده اند: فقرى كه ممدوح است فقر الى الله است ، و فقرى كه مذموم است فقر الى الناس است ، و غنائى كه ممدوح است غناى نفس است ، و غنائى كه مذموم است غناى به كثرت مال است كه با حرص و طمع باشد، و از بعضى احاديث ظاهر مى شود فقرى كه مذموم است آن است كه آدمى در دين تنك مايه باشد.
و تحقيق اين مقام آن است كه هر چيز كه حق سبحانه و تعالى در دنيا خلق فرموده ، و در ميان مردم مقرر ساخته همه لطف و رحمت است ، و چون عالم تكليف و اختيار است ، هر چيز را دو جهت هست ، و حق تعالى آن چيز را براى جهت خير مقرر فرموده ، و مردم وسيله جهت شر مى گردانند.
مثل آن كه مال را حق تعالى در دنيا خلق فرموده كه آن را و سيل قوت بر عبادت و تحصيل سعادات گردانند، و جمعى به سبب ترك آن به انواع كمالات فائز گردند، پس اگر مال نمى بود قوت بر عبادت به همى نمى رسيد، و ثوابى كه بر تصدقات و خيرات مترتب مى شود حاصل نمى شد، و اگر مال نمى بود ثوابى كه بر ترك مال حاصل مى شود حاصل نمى شد؛ وليكن اين مال را فتنه هم ساخته است كه به آن تحصيل انواع بديها مى توان نمود، و اين جهت را در آن براى مقرر فرموده است كه بر تركش مثاب شوند. اما جمعى آن را وسيله غير آن كار مى كنند كه براى آن مخلوق شده است ، و باعث شقاوت ايشان مى شود. پس هر جا كه مذمت مال و غنا واقع شده است به سبب آن جهت شرى است كه در آن هست ، و مردم آن را جهت شر مى كنند، و اگر نه اصل آن جهت را حق تعالى براى وسيله خير مقرر فرموده است ، و هر جا كه مدح آن واقع شده است به سبب آن جهات خيرى است كه در آن هست .
و همچنين فقر و احتياج وسيله اى است براى تحصيل سعادات كه آدمى بر مشقت آن صبر نمايد، و به ثوابهاى عظيم فائز گردد، و رو به خدا آورد، و از خدا طلب نمايد، و به سبب آن او را قرب حاصل شود، و محتاج به محرمات نشود، و از براى خدا ترك نمايد، و به اعلى درجه زهد و ورع برسد، و ليكن گاه است كه بر آن صبر نمى كنند، و به سبب آن مرتكب سؤ ال از مخلوق مى شودند، و آن از بدترين نقايص و عيبهاست ، و گاهى به سبب آن مرتكب محرمات مى شوند، و گاهى به سبب آن به خداوند خود بدگمان مى شوند و نسبت جور و ظلم به خدا مى دهند و كافر مى شوند، چنان چه در حديث وارد شده است كه فقر نزديك است كفر باشد.
پس معلوم شد اصل فقر نعمت و رحمت است ، وليكن گاه هست آدمى به اختيار خود آن را وسيله شقاوت مى نمايد. پس هر جا كه مدح وارد شده است جهت خيرش را مدح فرموده اند، و هر جا كه مذمت وارد شده است جهت شرش را مذمت فرموده اند. و چون نسبت به اكثر نفوس فقر و احتياج موجب صلاح است ، و توانگرى مورث طغيان و فساد، لهذا مدح فقر بيش تر شده است ، و مذمت غنا بيش تر فرموده اند، چنان چه حق تعالى مى فرمايد: به درستى كه آدمى طغيان مى كند چون خود را مستغنى و بى نياز ديد، يا گمان كرد كه بى نياز است . (55)
به سند معتبر از حضرت رسول منقول است : خوشا به حال مساكين كه بر فقر خود صبر كنند، ايشانند جمعى كه ملكوت آسمان و زمين را مشاهده مى كنند.
و فرمود: اى گروه مساكين به فقر خود راضى و خوشنود باشيد، و چنان كنيد كه خدا از دل شما رضا را بيابند، تا حق تعالى شما را ثواب عظيم بدهد بر فقر شما، و اگر چنين نكنيد چندان ثواب نخواهيد داشت .
و از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است : چون روز قيامت شود منادى از جانب حق تعالى ندا كند: كجايند فقرا؟ پس گروه بسيارى از مردم برخيزند، پس حق تعالى ندا فرمايد: اى بندگان من ! گويند: لبيك اى پروردگار ما، پس فرمايد: شما را در دنيا فقير نكردم براى اين كه رتبه شما نزد من پست بود، و ليكن مى خواستم درجه شما را امروز بلند كنم ؛ برويد و صورتهاى مردم را ملاحظه كنيد، هر كس به شما نيكى و احسان كرده است آن احسان را به من كرده است ، از جانب من شما بهشت را به مكافات عمل ايشان بدهيد.
و از محمد بن الحسين خزاز منقول است كه حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: آيا به بازار مى روى ميوه ها و غير آنها از چيزها كه مى فروشند و قادر بر خريدن آنها نيستى آرزو مى كنى ؟ گفتم : بلى ، فرمود: به عدد هر چيزى كه مى بينى و قدرت بر خريد آنها ندارى يك حسنه در نامه عملت مى نويسند.
و به سند صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است : چون روز قيامت مى شود گروهى از صحراى محشر برمى خيزند و مى آيند تا در بهشت و در بهشت را مى كوبند، پس خازنان بهشت به ايشان مى گويند: شما كيستيد؟ مى گويند: ماييم فقرا، مى گويند: آيا پيش از حساب مى خواهيد داخل بهشت شويد؟ مى گويند: چيزى به ما نداده بودند كه ما را بر آن حساب كنند، در اين حال از جانب رب الغزة ندا رسد: راست مى گويند ايشان را داخل بهشت كنيد.
و حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: حق سبحانه و تعالى مى فرمايد: من توانگران را غنى نكرده ام براى اين كه نزد من گرامى بودند، و فقيران را فقير نكردم براى اين كه نزد من بى مقدار بودند، و ليكن فقيران را وسيله ابتلا و امتحان اغنيا گردانيدم ، و اگر فقرا در دنيا نمى بودند اغنيا مستوجب بهشت نمى شدند.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: مال داران شيعيان ما اطمينان مايند بر محتاجان ايشان ، پس از براى ما فقيران را محافظت نماييد تا خدا شما را محافظت نمايد.
و به سند صحيح منقول است كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: فقر و بى چيزى مؤ منان را بيش تر زينت مى دهد از لجام نفيسى كه عذار (56) اسب را زينت دهد.
و در حديث ديگر فرمود: فقر مرگ بزرگ است .
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: فقر مرگ سرخ است ، راوى پرسيد: فقر از دينار و درهم را مى فرماييد؟ فرمود: نه ، وليكن مراد فقر دين است .
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه سبك شمارد و خفيف كند فقير مسلمانى را، البته حق تعالى را سبك شمرده است ، و خدا او را در روز قيامت خفيف و سبك مى دارد، مگر اين كه از اين عمل توبه كند.
و هر كه فقير مسلمانى را گرامى دارد، چون خدا را روز قيامت ملاقات نمايد از او راضى باشد.
و حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: هر كه ملاقات نمايد فقير مسلمانى را و بر او سلام كند، بر خلاف سلامى كه به اغنيا مى كند، چون در قيامت خدا را ملاقات نمايد، يعنى به مقام حساب آيد، از او در خشم باشد.
يا اءباذر ان الدنيا مشغلة للقلوب والاءبدان ، و ان الله تبارك و تعالى سائلنا عما نعمنا فى حلاله ، فكيف بما نعمنا فى حرامه .
يا اباذر انى قد دعوت الله جل جلاله اءن يجعل رزق من يحبنى الكفاف ، و اءن يعطى من يبغضنى كثرة المال والولد.
اى ابوذر دنيا مشغول كننده دلها و بدنهاست از ياد خدا و كار خدا، و به درستى كه حق تعالى از ما سؤ ال خواهد كرد از آن چه تنعم كرده باشيم در حرام او.
اى ابوذر من از خدا سؤ ال كردم كه بگرداند روزى هر كس كه مرا دوست دارد به قدر كفاف ، و عطا فرمايد به كسى كه مرا دشمن دارد بسيارى مال و فرزند.
بدان كه اين حديث دلالت مى كند بر اين كه بر حلال نيز حساب مى باشد، و سابقا احاديث گذشت كه بر صرف كردن حلال مؤمنان را حساب نمى كنند،
و ممكن است مراد از مؤمنان در آن جا مؤمنان خالص باشد، و در اين جا مراد از اين كه از ما سؤ ال مى كنند اين باشد كه از بعضى از افراد مسلمانان سؤ ال مى كنند يا آن كه مراد از حساب نكردن آن باشد كه تقاص از حسنات ايشان به ازاى آن نمى كنند، و مراد از سؤ ال كردن اين باشد كه تفحص مى فرمايد.
و بدان كه احاديث در مدح كفاف بسيار واقع شده است . چنان چه منقول است از حضرت على بن الحسين عليه السلام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گذاشتند به شبانى كه شترى چند داشت و مى چرانيد، از او شير طلبيدند، در جواب گفت : آن چه در پستانهاى شتران است چاشت مردم قبيله است ، و آن چه در ظرفهاست پسين مى خورند، حضرت فرمود: خداوندا مال و فرزندش را بسيار كن ، پس گذشتند به شبانى ديگر كه گوسفندان خود را مى چرانيد، و از او شير طلبيدند، او آن چه در پستانهاى شتران بود دوشيد، با آن چه در ظرفها بود، خدمت حضرت فرستاد، و يك گوسفند نيز به هديه فرستاد و گفت : اين نزد ما حاضر بوده ، و اگر زياده احتياج است ديگر بفرستم ، حضرت فرمود: خداوندا به قدر كفاف او را روزى بده . بعضى از اصحاب عرض كردند: يا رسول الله براى كسى كه سؤ ال تو را رد كرد دعايى كردى كه ما همه آن را مى خواهيم ، و براى كسى كه حاجت تو را برآورد دعايى فرمودى كه همه ما از آن كراهت داريم . حضرت فرمود: آن چه از دنيا كم و كافى باشد بهتر است از آن چه زياد باشد و آدمى را از ياد خدا غافل كند.
خداوندا! محمد و آل محمد را به قدر كفاف روزى بده .
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوندا روزى كن محمد و آل محمد را، و هر كه ايشان را دوست دارد، عفت از محرمات و شبهات ، و كفاف در روزى ، و قسمت كن كسى را كه دشمن محمد و آل او باشد بسيارى مال و فرزند.
و به سند ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : خداوند عزوجل مى فرمايد: بنده مؤمن محزون مى شود از اين كه من روزى را بر او تنگ مى كنم ، و حال آن كه باعث زيادتى قرب او مى شود به سوى من ، و خوشحال مى شود بنده مؤمن كه روزى را بر او فراخ گردانم ، و حال آن كه باعث دورى او مى شود از من .
و در حديث ديگر فرمود: خداوند عالميان مى فرمايد: خوشحال ترين مردم و مقرب ترين ايشان نزد من بنده مؤمنى است كه بهره عظيم از صلاح داشته باشد، و نيكو عبادت پروردگار خود كند، و در پنهانى بندگى خدا كند، و در ميان مردم گم نام باشد، و انگشت نما نباشد، و روزى او به قدر كافى باشد، و صبر كند بر آن و به زودى مرگ او رسد و ميراثش كم باشد، و گريه كنندگانش كم باشند.
يا اءباذر طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الآخرة ، الذين اتخذوا اءرض الله بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، واتخذوا كتاب الله شعارا، و دعاءه دثارا، يقرضون الدنيا قرضا.
يا اءباذر حرث الآخرة العمل الصالح ، و حرث الدنيا المال و البنون .
اى ابوذر خوشا حال جمعى كه زهد در دنيا اختيار نموده اند، و ترك دنيا كرده اند، و به سوى آخرت و اعمالى كه موجب سعادت آخرت است رغبت نموده اند، و ايشان گروهى اند كه زمين خدا را بساط خود ساخته اند، و خاك زمين را فرش و بستر خود قرار داده اند، و از بوى خوش به آب قناعت كرده اند كه خود را به آب از بوهاى بد پاك مى كنند، و كتاب خدا را پيراهن تن خود گردانيده اند، و پيوسته تلاوت مى كنند و به آن عمل مى نمايند، و دعا و تضرع به درگاه خدا را لباس خود ساخته اند، كه هرگز از خود جدا نمى كنند، و دنيا را از خود بريده اند بريدنى ، يا آن كه قرض مى دهند قرض دادنى كه در آخرت عوض بگيرند.
اى ابوذر زراعت آخرت عمل صالح است ، و زراعت دنيا مال و فرزندان است . حضرت در اين جا اشاره فرموده به تفسير آن آيه كه (( من كان يريد حرث الاخره نزد فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من نصيب )) (57)
ترجمه اش اين است : هر كه اراده نمايد در دنيا كشت آخرت را، يعنى عمل چندى را كه موجب ثواب آخرت باشد، در اين نشاءه تحصيل نمايد، و تخم ايمان در بوستان دل بكارد، و به آب اعمال صالحه آن را پرورش دهد، تا در عرصه قيامت حاصل آن را بردارد، و زياده كنيم براى او در كشت او، يعنى : بدهيم او را به عوض آن از ده تا هفتصد و زياده بر آن . يا آن كه او را توفيق زيادتى خيرات كرامت كنيم ، و هر كه اراده نمايد زراعت و كشت دنيا را يعنى در اعمال و افعال پيوسته غرضش تحصيل دنيا باشد مى دهيم او را بهره و نصيبى از دنيا به قدر مقتضاى حكمت و مصلحت ، و او را در آخرت بهره اى نخواهد بود.
و حاصلش آن است هر كه عملى براى آخرت كند در عمل خود موفق مى شود، و ميامين (58) بركات آن به روزگار او عايد مى گردد، و در آخرت حسنات او مضاعف مى شود، و هر كه عمل او از براى دنيا باشد روزى مقرر به او مى رسد، اما نه بر وجهى كه مدعاى او باشد، و مانند شيطان ثواب خود را در دنيا مى يابد، و او را در آخرت هيچ بهره اى نخواهد بود.
و لهذا افعال رياكاران و اصحاب بدعت در دنيا چند روزى به مدد شيطان به ايشان نفعى مى رساند و در آخرت محرومند، و جمعى كه نيت خود را براى خدا خالص كرده اند غالب اوقات در دنيا بر اعمال ايشان ثمره اى مترتب نمى شود تا مزد خود را در آخرت كامل بيابند، و در دنيا عمل ايشان مشوب (59) به اغراض فاسده نباشد؛ زيرا هيچ عملى را حق تعالى بى مزد نكرده است ، حتى كافران هند كه زحمتهاى رياضت شاقه براى امور فاسده دنيا مى كشند چنان چه مى شنويم به آن مطلب مى رسند، مثل اين كه مى خواهند ايشان را كشف سلفيات حاصل شود، و گاه هست به آن مطلب خود مى رسند چون از سعادات آخرت محرومند.
و بسا باشد مسلمانى از روى اخلاص ، خدا را سال ها عبادت كند، و حق تعالى اين معنى را به او ندهد؛ زيرا ثواب او را در آخرت ذخيره فرموده ، و مصلحت او را نمى داند كه در دنيا به او بدهد؛ زيرا كه اين معنى باعث انانيت و عجب او مى شود، و از خدا باز مى ماند.
حتى آن كه در حديث وارد شده است : ايمان مؤمن كه كامل باشد حق تعالى خواب ديدن را هم از او مسدود مى گرداند.
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : به درستى كه مؤمن نيكى كه مى كند مردم شكر او نمى كنند، و احسان او در ميان خلق مشهور نمى شود؛ زيرا كه چون از براى خدا مى كند نيكى و معروف او به آسمان بالا مى رود، و در زمين پهن نمى شود. و نيكى و احسان كافر را شكر مى كنند؛ زيرا كه معروف و نيكى او از براى مردم است ، و در ميان مردم منتشر مى شود، و به آسمان بالا نمى رود، و مقبول الهى نمى شود.
و در حديث ديگر از امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را كفران نعمت مى كردند، و شكر احسان او نمى كردند، با اين كه حق نعمت و احسان بر قريشى و عربى و عجمى داشت ، و چه كس معروف و نيكيش بر خلق زياده از آن حضرت بود، و همچنين ما اهل بيت را كفران مى كنند، و شكر نيكى و احسان ما را مرعى نمى دارد، و نيكان مؤمنان نيز چنين اند كه احسانها و نيكى هاى ايشان را كسى شكر نمى كند.
و ايضا منقول است كه مفضل بن عمر به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام عرض نمود: جمعى از علماى عامه كه نزد مايند مى گويند چون حق تعالى بنده اى را دوست داشت ملكى از آسمان براى رفعت شاءن او ندا مى كند كه خدا فلان شخص را دوست مى دارد شما او را دوست داريد، پس محبت او در دلهاى مردم مى افتد، و هر بنده اى را كه دشمن داشت منادى از آسمان ندا مى كند كه حق تعالى فلان شخص را دشمن مى دارد شما او را دشمن داريد، پس عداوت او در دلهاى مردم افتد، چون اين را گفتم حضرت راست نشستند، و سه مرتبه به دست اشاره نمودند، و گفتند: نه چنين نيست كه ايشان مى گويند، و ليكن چون حق تعالى بنده اى را دوست داشت مردم را در زمين وا مى دارد كه به عداوت و دشمنى او مشغول مى شوند، و بد او را مى گويند، پس آنها گناهكار مى شوند و موجب ثواب و اجر او مى شود. و چون بنده اى را دشمن دارد او را محبوب مردم مى گرداند كه به ناحق مدح او كنند، و او مدح كنندگان او هر دو گناهكار باشند. بعد از آن فرمود: چه كسى نزد خدا محبوب تر از حضرت يحيى بن زكريا بود. مردم با او عداوت كردند تا او را كشتند، و كدام بنده نزد خدا محبوب تر از حضرت على بن ابى طالب بود. از مردم آن آزارها را كشيد كه مى دانى ، و چه كسى نزد خدا محبوبتر از حضرت حسين بن على عليه السلام بود. مردم آزار او كردند تا او را شهيد نمودند.
و بدان كه در فقرات فرمايشات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم اشعار فرموده اند به فضيلت قرآن بر دعا؛ زيرا فرموده اند: قرآن را شعار خود كرده اند. و دعا را دثار خود نموده اند. و شعار جامه ملاصق بدن را مى گويند، و دثار را بر جامه ديگر كه بر بالاى آن پوشند اطلاق مى كنند، و جامه ملاصق بدن اختصاصش به آدمى بيش تر مى باشد. و احاديث در اين باب اختلاف دارد. از بعضى احاديث افضليت قرآن ظاهر مى شود، و از بعضى افضليت دعا، و بعضى چنين جمع كرده اند كه اگر معنى قرآن را يابد قرآن بهتر است ، و اگر نه دعا، و بعضى برعكس گفته اند.
و آن چه اين خاكسار را به خاطر مى رسد آن است كه نسبت به احوال مختلف مى باشد، و آدمى بايد طبيب نفس خود باشد، و در هر حالى آن چه مناسب آن داند خود را بر آن بدارد و گاه است كه آدمى در مقام خوف است ، اگر خوف سهلى دارد، مناسب آن است كه دعاهايى كه مشتمل بر تخويف است بخواند، تا چون ماده اش مستعد شده است باعث كمال آن صفت گردد، و اگر خوف بسيار دارد دعاهاى رجا بخواند كه خوف بسيار به ياءس مى انجامد، و همچنين در باب رجا و ساير صفات نفسانى ، و همچنين در باب قرآن خواندن . و بسيار است كه آدمى آيه يا دعايى را مكرر خوانده است و چندان در آن تاءثير نكرده است ، و در بعضى احوال كه موافق حال او افتاده چندان در او تاءثير مى كند كه فوق او متصور نيست ، و چندان از آن معارف بر او فائض مى شود كه احصا نمى توان نمود.
يا اءباذر ان ربى اءخبرنى ، فقال : و عزتى و جلالى ما اءدرك العابدون درك البكاء عندى ، و انى لا بنى لهم فى الرفيق الا على قصرا لا يشركهم فيه اءحد، قال : قلت : يا رسول الله اءى المؤمنين اءكبس ؟ قال : اءكبر هم للموت ذكرا و اءحسنهم له استعدادا، يا اءباذر اذا دخل النور القلب انفسخ القلب و استوسسع ، قلت : فما علامة ذلك باءبى اءنت و اءمى يا رسول الله ؟ قال : الانابة الى دار الخلود، و التجافى عن دار الغرور، و الاستعداد للموت قبل نزوله .
اى ابوذر به درستى كه پروردگار من مرا خبر داد و فرمود: به عزت و جلال خود قسم مى خورم كه نمى يابند عابدان از هيچ عملى آن چه از گريه مى يابند نزد من از ثواب و قرب ، و به درستى كه من از براى ايشان بنا مى كنم در اعلاى مراتب بهشت در جوار پيغمبران و مقربان خود قصرى را كه هيچ كس در آن قصر و مرتبه با ايشان شريك نباشد. ابوذر گفت : يا رسول الله كدام يك از مؤمنان زيرك تر و عاقل ترند؟ فرمود: آنان كه ياد مرگ بيش تر مى كنند، و تهيه آن را نيكوتر درست مى كنند.
اى ابوذر چون نور در دل آدمى داخل شد آن دل گشاده و فراخ مى شود، ابوذر گفت : علامت اين حال چيست پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله ؟ فرمود: علامت منور بودن و گشادگى دل ميل آدمى است به سوى آخرت كه خانه جاويد است ، و رجوع كردن به كارى كه براى آن خانه به كار آيد، و پهلو تهى كردن از دنيا كه خانه فريب و مكر و غفلت است ، و مستعد و مهيا شدن براى مرگ پيش از آن كه برسد.
از عقل و شرع معلوم است كه تضرع به درگاه بى نياز مورث سعادت دنيا و آخرت است ، و گريه را مراتب بسيار است ، و هر كس در خور مرتبه خود از آن بهره اى مى برد، يكى مى گريد و نان از خدا مى طلبد، و ديگرى قرب مى طلبد تا به مرتبه محبان كه از هر قطره اى صد هزار لذت مى برند، و هيچ لذتى را به اين برابر نمى كنند، و چنان چه در آخرت كسى شريك قصرايشان نيست ، در دنيا نيز كسى از لذت ايشان خبر ندارد.
روشنى دل به علم و معرفت و محبت و نيات صادقانه و صفات حسنه مى باشد؛ زيرا چنان چه روشنيهاى ظاهرى ديده ظاهرى را بينا مى كند كه تميز كند ميان اشياء و حقيقت الوان و اشخاص را بداند و راههاى ظاهرى را گم نكند، همچنين علم و معارف موجب اين است كه ديده دل بينا شود، و نفس ناطقه انسانى كه از آن تعبير به قلب مى كنند تميز ميان نيك و بد بكند، و راه حق را بيابد و گم نكند.
و همچنين هر يك از صفات حسنه و نيات صحيحه كه او را با اعمال شايسته راهنمايى مى نمايند به منزله چراغى و مشعلى بلكه خورشيدى اند براى نفس ، و با اين انوار در دلهاى كاملان چراغانى است از علم و معرفت و انواع كمالات روحانى ، و گشادگى دل كنايه از استعداد قبول حق و معارف الهى است ؛ زيرا كه دلهاى اشقياء مانند ظرفى است ميان پر كه گنجايش هيچ چيز نداشته باشد، لهذا هيچ هدايتى در آن داخل نمى شود، و قبول هيچ حقى نمى كند.
و دلهاى مؤمنان در گنجايش معارف مختلف است به سبب كمال و نقص ايشان در مراتب ايمان . بعضى از بابت پياله اى است كه گنجايش اندكى از علوم و معارف دارد، و اگر زياده از قدر حوصله اش بر آن بريزند از سر به در مى رود، و از بسيارى عبادات و كمالات وسعت زياده مى شود، و استعداد قبول معارف بيش تر مى شود، تا آن كه به منزله دريايى مى شود كه هر چند نهرهاى حقايق بر آن بريزند مطلقا او را از خانه به در نمى برد، و آن انوار معنوى سبب گشادگى مى شود، و اين گشادگى سبب ادراك قبول مى گردد كه قبايح دنيا و بديهاى دنيا را بداند، و ترك آنها نمايد، و محاسن اعمال حسنه و درجات رفيعه آخرت و كمالات معنوى را دانسته طالب آنها شود، و به تحصيل آنها خود را مستعد مرگ گرداند.
يا اءباذر اتق الله و لاترى الناس اءنك تخشى الله ، فيكر موك و قلبك فاجر.
يا اءباذر ليكن لك فى كل شى ء نية حتى فى النوم و الاكل .
يا اءباذر ليعظم جلال الله فى صدرك ، فلا تذكره كما يذكره الجاهل عند الكلب اللهم اخزه ، و عند الخزير اللهم اخزه .
اى ابوذر از مناهى (60) خدا بپرهيز و از خدا بترس ، و به مردم چنين بنما كه از خدا مى ترسى براى اين كه تو را گرامى دارند، و دلت مايل به فجور و بديها باشد.
اى ابوذر بايد تو را كارى كه كنى نيت قربتى باشد كه همه كارها را از براى خدا كنى ؛ حتى خواب كردن و چيز خوردن را.
اى ابوذر بايد در دل تو جلال بزرگوارى خدا باشد، و او را سبك ياد نكنى ؛ چنان چه جاهلان وقتى سگ را ديدند مى گويند خدايا آن را خوار كن ، و چون به خوك برخوردند مى گويند خداوندا آن را خوار كن .
از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه حضرت عيسى عليه السلام به حواريان فرمود: به حق و راستى ميگويم به كار شما نمى آيد كه ظاهر خود را نيك كنيد تا خوش آيند باشد و دلهاى شما فاسد باشد، و پست بدن خود را پاكيزه كنيد، و دلهاى شما كثيف و پر چرك باشد، و مباشيد مثل غربال كه آرد خوب را از خود بيرون مى كند و نخاله و سبوس را در ميان خود نگاه مى دارد، همچنين شما كلام حكمت را از دهان خود بيرون مى آوريد براى مردم و كينه و بديها را در سينه خود نگاه مى داريد. اى بندگان دنيا! مثل شما چراغ است كه مردم را روشنى مى دهد و خود را مى سوزاند. اى گروه بنى اسرائيل ! در مجالس علما برويد، ولو اين كه به زانو راه رويد. خود را به آن مجالس برسانيد. به درستى كه حق تعالى زنده مى كند دلهاى مرده را به نور حكمت ، چنان چه زنده مى كند زمينهاى مرده را به بارانهاى درشت قطره .
به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است : خوشا حال بنده گمنامى كه مردم اعتنا به شاءن او نكنند، او مردم را شناسد و مردم او را نشناسند، و حق تعالى او را شناسد و از او خوشنود باشد، اين جماعت چراغهاى راه هدايتند كه حق تعالى به بركت ايشان دفع مى كند هر فتنه و تاريك كننده اى كه مردم را به شبهه اندازد، و براى ايشان مى گشايد در هر رحمتى را، ايشان افشاى اسرار ائمه خود را نمى كنند، و جفا كار و ريا كننده نيستند.
و بدان كه كسى كه عظمت الهى در نفس او مستقر گرديده ، و پستى دنيا و اهل دنيا بر او ظاهر شده ، و قدر اوقات عمر عزيز خود را دانست ، در هر امرى تا رضاى خدا را در آن نداند و نيابد كه به كار آخرت او مى آيد متوجه آن كار نمى شود، و عمر خود را به بطالت ضايع نمى كند.
پس اگر كه كسى كه عظمت الهى در نفس او مستقر گرديده ، و پستى دنيا و اهل دنيا بر او ظاهر شده ، و قدر اوقات عمر عزيز خود را دانست ، در هر امرى تا رضاى خدا را در آن نداند و نيابد كه به كار آخرت او مى آيد متوجه آن كار نمى شود، و عمر خود را به بطالت ضايع نمى كند.
پس اگر خواهد چيزى بخورد، چون منظور اصلى او در تحصيل آخرت است ، براى اين طعام مى خورد كه از عبادت الهى ضعيف نشود، و او را قوت بندگى به هم رسد. و اگر اين معنى به حسب واقع منظور او باشد و فقط گذرانيدن در خاطر نباشد، طعام خوردن او به اين نيت عبادت است ، و اين طعام همه نور مى شود، و قوتى كه از او حاصل مى شود صرف بندگى خدا مى شود. و همچنين خواب را براى اين مى كند كه در موقع عبادت حضور قلب داشته باشد، و عمل به فرموده الهى كرده باشد تا بدن و عقل او ضعيف نشود. و اگر به بيت الخلا مى رود براى اين مى رود كه خود را از كثافات و نجاسات پاكيزه كند، تا در وقت عبادت مطهر و مصفا باشد، و با حضور قلب نماز تواند كرد.
و آن چه حضرت فرموده اند كه بايد عظمت الهى را ملاحظه نمايى ، و خدا را در مقامهاى سهل ذكر نكنى ، مراد اين است كه از روى بى اعتنايى در هر مقام خدا را ياد نكنى ، بى آن كه غرض تو ياد خدا يا توسل به او باشد، و اگر نه ذكر خدا در هر حالى خوب است . و در احاديث وارد است كه در صغير و كبير امور بايد به خدا متوسل باشند، و از او استعانت جويند، و جميع حاجات خود را از خرد و بزرگ از او سؤ ال نمايند، و اين معنى عين تعظيم الهى است ، كه خود و قدرت خود را ناچيز داند، و در جميع امور خود را محتاج خداوند خود داند، و بداند كه حوائج كوچك و بزرگ نزد قدرت او يك نسبت دارد.
يا اءباذر ان الله ملائكة قياما من خيفتة ، ما رفعوا رؤ سهم حتى ينفخ فى الصور النفخة الآخرة ، فيقولون جميعا: سبحانك و بحمدك ما عبدنا كما ينبغى لك اءن تعبد. ولو كان لرجل عمل سبعين نبيا لاستقل عمله من شدة ما يرى يومئذ، و لو اءن دلوا صبت من غسلين فى مطلع الشمس لغلت منه جماجم من فى مغربها، و لو زفرت جهنم زفرة لم يبق ملك مقرب و لا نبى مرسل الاخر جائيا على ركبتيه ، يقول : ربى نفسى نفسى حتى ينسى ابراهيم اسحاق عليه السلام يقول : يا رب اءنا خليلك ابراهيم فلا تنسنى .
اى ابوذر به درستى كه حق تعالى را ملكى چند هست كه پيوسته ايستاده اند از خوف الهى سر بالا نمى كنند، تا روزى كه در صور بدمند دميدن آخر كه همگى خلق به آن زنده مى شوند، پس جميع ملائكه در آن حال مى گويند: خداوندا تو را منزه مى دانيم از جميع نقايص و عيبها، و از اين كه عبادت ما قبل درگاه تو باشد، و تو را بر جميع نعمتها شكر مى كنيم ، و عبادت تو نكرده ايم چنان چه سزاوار است تو را عبادت كنند، و اگر شخصى عمل هفتاد پيغمبر داشته باشد عمل خود را سهل شمارد از شدت اهوالى كه در آن روز مشاهده مى نمايد.
و اگر دلوى از غسلين جهنم كه چرك وريم اهل جهنم است كه قرنها در ديگهاى جهنم جوشيده است در مشرق آفتاب بريزند از حدت و حرارت آن مغز سر آن جماعتى كه در مغرب آفتابند به جوش آيد، و چون جهنم در صحراى محشر بخروشد و به صدا آيد، نماند احدى ، نه ملك مقرب و نه پيغمبر مرسلى ، مگر آن كه به زانو درافتد، و هر يك استغاثه كنند كه پروردگارا مرا رحم كن و نجات بخش ، و همه در انديشه خود باشند، حتى ابراهيم خليل خدا، اسحاق فرزند خود را فراموش كند، و به حال خود مشغول باشد، و گويد: اى پروردگار من ، من خليل تواءم ابراهيم ، مرا در اين روز از رحمت خود فراموش مكن ، و لطف خود را از من باز مگير.
بدان كه از جمله عقايدى كه انكار آنها كفر است و اقرار به آنها واجب و از ضروريات مذهب است اقرار كردن به بهشت و دوزخ است ، و بايد اعتقاد داشت كه بهشت و دوزخ الحال موجودند.
منقول است از ابن عباس كه دو يهودى به خدمت حضرت امير المؤمنين عليه السلام آمدند، پرسيدند كه بهشت و دوزخ كجايند؟ حضرت فرمود: بهشت در آسمان است و جهنم در زمين است .
حضرت صادق عليه السلام فرمود: اين آتش شما كه در دنيا هست يك جزو است از هفتاد جزو آتش جهنم كه هفتاد مرتبه آن را به آب خاموش كرده اند و باز افروخته شده است و اگر چنين نمى كردند هيچ كس طاقت نزديكى آن نداشت . و جهنم فريادى در محشر برآورد كه جميع ملائكه مقربين و انبياى مرسلين از بيم آن به زانوى استغاثه درآيند.
و به سند معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است كه در جهنم چاهى هست كه اهل جهنم از آن استعاذه مى نمايند، و آن جاى هر متكبر و جبار معاند است ، و هر شيطان متمرد، و هر متكبرى كه ايمان به روز قيامت نداشته باشد، و هر كه عداوت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم داشته باشد.
يا اءباذر لو اءن امراءة من نساء اءهل الجنة اطلعت من سماء الدنيا فى ليلة ظلماء لاءضاءت لها الاءرض اءفضل مما يضى ء بالقمر ليلة البدر، ولوجد ريح نشرها جميع اءهل الارض ، و لو اءن ثوبا من ثياب اءهل الجنة نشر اليوم فى الدنيا، لصعق من ينظر اليه و ما حملته اءبصارهم .
اى ابوذر اگر زنى از زنان اهل بهشت از آسمان اول مشرف شود و به دنيا نظر كند در شب تارى ، هر آينه زمين از نور جمال او روشن مى شود بهتر از آن كه روشن مى شود از ماه شب چهارده ، و بوى خوش او برسد به مشام جميع اهل زمين ، و اگر جامه اى از جامه هاى اهل بهشت را امروز در دنيا بگشايند،
هر آينه هر كس كه به سوى آن نظر نمايد مدهوش شود، و ديده او تاب ديدن آن نياورد.
به سند صحيح از ابو بصير منقول است كه به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم : يابن رسول الله چيزى از اوصاف بهشت بفرما كه مرا مشتاق گردانى ؟ فرمود: اى ابو محمد به درستى كه بوى بهشت را از هزار سال راه مى شنوند، و پست ترين اهل بهشت را آنقدر مى دهند كه اگر جميع انس و جن در منزل او وارد شوند و از طعام و شراب او بخورند همه را كافى باشد، و از او چيزى كم نشود، و سهل ترين اهل بهشت چون داخل بهشت مى شود سه باغ به نظر او مى آيد، چون داخل پست تر مى شود در آن مشاهده مى كند از زنان و خدمتكاران و نهرها و ميوه ها آنقدر كه خدا خواهد، پس چون حمد و شكر الهى به جا مى آورد مى گويند به او كه جانب بالا نظر كن ، چون نظر مى كند در آن جا نعمت و كرامتى چند مشاهده مى نمايد كه در باغ اول نديده است ، پس گويد پروردگارا اين را نيز به من كرامت فرما، خطاب رسد: اگر اين را بدهم شايد كه باغ ديگرى را بطلبى ، او گويد نه همين مرا كافى است و از اين بهتر نمى باشد.
و به سند معتبر از امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه فرمود:
بهشت را هشت در است : از يك در پيغمبران و صديقان داخل مى شوند و از در ديگر شهيدان و صالحان ، و از پنج در شيعيان و دوستان ما داخل مى شوند، و من مى ايستم بر صراط و دعا مى كنم ، و مى گويم : خداوندا به سلامت بگذران شيعيان و دوستان مرا، و هر كه يارى كرده و به امامت من اعتقاد داشته است در دار دنيا. در آن حال ندا از منتهاى عرش الهى رسد كه دعاى تو را مستجاب كرديم ، و تو را شفاعت داديم در شيعيان تو، پس هر يك از شيعيان و دوستان من و آنان كه يارى من كرده اند و با دشمنان من جهاد كرده اند به كردار يا به گفتار، شفاعت كنند هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشان و دوستان خود را، و از در هشتم ساير مسلمانان داخل مى شوند،از آن جماعتى كه اقرار به شهادتين داشته باشند، و در دل ايشان به قدر ذره اى از بغض ما اهل بيت نباشد.
يا اءباذز اخفض صوتك عند الجائز، وعند القتال ، وعند القرآن .
يا اءباذر اذا اتبعت جنازة فليكن عملك فيها التفكر و الخشوع ، و اعلم انك لا حق به .
اى ابوذر صداى خود را پست كن نزد جنازه ها، و نزد قتال با دشمنان ، و نزد خواندن قرآن .
اى ابوذر چون از پى جنازه روى بايد كه كار تو در آن وقت تفكر و خضوع و شكستگى باشد كه تفكر نمايى در فناى دنيا، و از حال آن جنازه متنبه شوى ، و بدانى كه عن قريب به او ملحق خواهى شد.
بدان كه ممكن است مراد از پستى صدا آهسته سخن گفتن باشد در اين سه وقت ، چون هنگام تنبه و آگاهى است ، و فرياد زدن دلالت بر غفلت و بى باكى مى كند، يا كنايه باشد از ترك سخن گفتن به غير ذكر خدا و دعا.
چنان چه منقول است از حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه غنيمت شماريد دعا را در پنج موطن : نزد خواندن قرآن ، و نزد گفتن اذان ، و نزد آمدن باران ، و نزد ملاقات صف مسلمانان با صف كافران ، و نزد دعا كردن مظلومان كه دعاى مظلوم را هيچ چيز مانع نمى شود تا به عرش مى رسد.

و احتمال دارد كنايه از ساكت شدن مطلق باشد، چون موقع تشييع جنازه و وقت قتال هنگام تفكر و اعتبار است ، پس بايد در دل تفكر كنند، و به ياد خدا باشند، و نزد خواندن قرآن بايد ساكت باشند و گوش دهند؛ زيرا كه ظاهر آيه كريمه و بعضى احاديث آن است كه وقتى ديگرى قرآن خواند واجب است خاموش شدن و گوش دادن ، و حرام است سخن گفتن . و اكثر علما را اعتقاد آن است كه وجوبش مخصوص كسى است كه اقتدا به پيش نماز كرده باشد و او قرائت بلند خواند واجب است خاموش شدن و گوش دادن ، و اگر واجب نباشد البته سنت مؤ كد است گوش دادن و خاموش شدن هر وقت كه قرآن خوانند و ثواب عظيم دارد.
و در خصوص جنازه احتمال دارد مراد ترك جزع و فرياد و ناله كردن باشد كه منافى صبر و رضاء به قضاء است ؛ چنان چه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است : دو صداست كه خدا دشمن مى دارد: يكى فرياد و ناله كردن در مصيبت ، و ديگرى ساز نواختن در هنگامى كه خدا نعمتى كرامت فرمايد.
يا اءباذر اءن فيكم خلقين : الضحك من غير عجب ، والكسل من غير سهو.
اى ابوذر بدان كه در ميان شما دو خلق بد هست : خنديدن عبث در غير هنگام تعجب ، و كسل و سستى در عبادات دانسته ، بدون سهو و فراموشى .
در اين فقره حضرت دو خصلت را مذمت فرموده :

خصلت اول : بسيار خنديدن
و اين از غفلت و غرور ناشى مى شود، و گرنه كسى كه بر احوال خود و گناهان خود مطلع باشد، و از اهوالى كه در پيش دارد در حذر باشد، البته خنديدن او كم و حزن او بسيار مى باشد، چنان چه در باب صفات مؤمن وارد شده است كه خوشحالى او در روى اوست ، و اندوه او در دل است . و اين صفت نيز مذموم است كه آدمى پيوسته ترش رو باشد، كه مردم از او متنفر باشند، بلكه مؤمن مى بايد گشاده رو و متبسم باشد، و خوش طبعى و مزاج قدرى از آن مطلوب است ، اما زيادتى در خنده و مزاح هر دو بد و مذموم است .
چنان چه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه بسيارى مزاح آبرو را مى برد، و بسيارى خنده ايمان را محو مى كند، و بسيارى دروغ بها و حسن را مى برد.
و در حديث ديگر فرموده : داوود به سليمان گفت : اى فرزند زنهار خنده بسيار مكن كه بسيارى خنده آدمى را در قيامت فقير مى گرداند.
و در حديث ديگر فرموده : سه چيز است كه باعث غضب مى گردد: خواب كردن بدون بيدارى ، و خنديدن از غير تعجب ، و با سيرى چيزى خوردن .
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه عجب دارم از كسى كه يقين به آتش جهنم دارد و مى خندد. و فرمود: احتراز كنيد از بسيارى خنده كه دل را مى ميراند.
و حضرت صادق صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چه بسيار كسى كه خنده او در دنيا بسيار باشد از روى لعب و طرب ، و در روز قيامت گريه او بسيار باشد، و چه بسيار كسى كه گريه او بسيار باشد بر گناهانش از خوف عذاب الهى ، و رد بهشت سرور و خنده او فراوان باشد.
و فرمود: خنده رسول تبسم بود كه صدا از آن ظاهر نمى شد.

خصلت دوم : كسل و سستى در عبادت
و كسل از صفات منافقان است . و از ضعف ايمان و يقين ناشى است . و موجب محرومى از سعادت ابدى مى گردد، بلكه مؤمن مى بايد در عبادت صاحب نشاط باشد، و مردانه متوجه عبادت شود، و كارهاى خير را با شوق و شعف به جا آورد و به تاءخير نيندازد كه در تاءخير آفت است .
چنان چه حضرت صادق عليه السلام فرمود: پدرم مى فرمود: هر گاه اراده خيرى نمايى مبادرت كن به آن ، زيرا نمى دانى بعد از اين چه خواهد شد.
و در حديث ديگر فرمود: هر گاه قصد كار خيرى كنى به تاءخير مينداز، به درستى كه بسيار است كه حق تعالى مطلع مى شود بر بنده اى كه او به طاعتى مشغول است مى فرمايد: به عزت و جلال خودم قسم بعد از اين عمل تو را عذاب نكنم هرگز، و اگر گناهى را قصد كنى آن را ترك كن ، زيرا بسيار است كه حق تعالى مطلع مى شود بر بنده اى و او را مشغول معصيتى مى يابد، مى فرمايد: به عزت و جلال خود قسم كه بعد از اين عمل تو را نيامرزم هرگز.
و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: كسى كه قصد خير نمايد آن را زود به جا آورد كه هر چيز كه در آن تاءخير شد شيطان را در آن مهلتى و انديشه اى هست .
و در حديث ديگر فرمود: خدا خير را بر اهل دنيا سنگين كرده است ، چنان چه در ميزان اعمال ايشان در قيامت سنگين است ، و شر را بر اهل دنيا سبك كرده است ، چنان چه در ميزان اعمالشان سبك است .
و از حضرت امام صادق عليه السلام منقول است كه بپرهيز از دو خصلت : از ضجر و دلتنگى ، و از كسل و تنبلى ، به درستى كه اگر ضجر مى كنى بر هيچ حقى صبر نمى توان كرد، و اگر كسل مى ورزى هيچ حقى را ادا نمى توان كرد.
يا اءباذر ركعتان مقتصدتان فى تفكر خير من قيام ليلة و القلب ساه .
يا اءباذر لا يفقه ارجل كل الفقه حتى يرى الناس فى جنب الله تعالى اءمثال الاءباعر، ثم يرجع الى نفسه ، فيكون هو اءحقر حاقر لها.
يا اءباذر لا تصيب حقيقة الايمان حتى ترى الناس كلهم حمقى فى دينهم ، عقلاء فى دنياهم .
اى ابوذر دو ركعت نماز ميانه كه بسيار طول ندهى و بسيار سبك به جا نياورى ، و با حضور قلب و تفكر باشد، بهتر است از ايستادن يك شب به عبادت كه با فراموشى دل باشد، و از آن چه كنى و گويى دل خبر نداشته باشد.
اى ابوذر حق بر طبعها گران و تلخ است ، و باطل سبك و آسان و شيرين است ، و بسيار است كه شهوت يك ساعت دنيا مورث حزن طولانى آخرت مى گردد.
اى ابوذر فقيه نمى باشد آدمى تمام فقه ، و چنان چه بايد دانا نمى شود، تا آن كه مردم در جنب جلال و عظمت الهى نزد او به مثابه شتران باشند، پس رجوع به نفس خود كند، و خود را از همه كس حقيرتر شمارد.
اى ابوذر به حقيقت ايمان نمى رسى تا همه مردم را بدانى كه احمقند در دين خود، و عاقلند در دنياى خود.
ظاهر است كه كردن و شنيدن حق ، هر دو، بر آدمى گران و دشوار است ، چنان چه اكثر مردم اگر كسى خير ايشان را به ايشان مى گويد، هر چند دانند كه صلاح ايشان در آن است آزرده مى شوند، و كردن باطل ، خواه در معاصى و شهوات و خواه در اعمال بدعت ، بر طبعها گوارا و در كامها شيرين است ، و شنيدن سخن باطل اكثر مردم را خوش مى آيد، چنان چه خوش آمد گفتن ، ارباب عزت را خوش مى آيد، هر چند دانند دروغ است ، و كارهاى بد ايشان را به نيكى ياد كردن و ايشان را به خير و صلاح ستودن ملايم طبع ايشان است ، هر چند مى دانند كه اين گفتن براى خوبى ايشان و كار ايشان نفعى نمى دهد، و دفع عذاب از ايشان نمى كند.
و بدان كه بى اعتنا به شاءن مردم بودن دو جهت دارد: يكى ممدوح است ، و ديگرى مذموم ، آن چه ممدوح است و از ارفع كمالات است آن است كه خدا را مالك نفع و ضرر خود داند، و مردم را بى دخل داند، و در عبادات ايشان را منظور ندارد، و در امر خيرى كه مرتكب شود از ملامت ايشان پروا نكند، و در جايى كه ميان رضاى الهى و رضاى مخلوق متردد شود رضاى خدا را اختيار نمايد، و اين معنى از راه شناسايى عظمت حق تعالى حاصل مى شود، و چندان كه يقين او زياده مى شود اين صفت كامل تر مى گردد. و آن چه مذموم است آن است كه از راه تكبر مردم را سهل و بى قدر و حقير شمارد، و اين از راه عجب و خودبينى و غافل شدن از عيوب خود و اعتقاد داشتن به خود ناشى مى شود، و اين از بدترين صفات ذميمه است .
و حضرت در اين كلام معجز نظام به هر دو معنى اشاره فرموده اند كه مردم را در جنب خدا از باب شتران داند، كه در هنگام طاعت الهى ايشان را ملحوظ ندارد، چنان چه اگر كسى در جايى نماز كند و شترى چند در آن جا باشند البته ايشان را منظور نمى دارد، پس ‍ بايد در جنب عظمت خدا عظمت مردم را سهل داند، و بعد از آن اشاره به معنى دوم فرمودند كه چون به خود رجوع كند خود را از همه كس حقيرتر شمارد، يعنى باعث او بر عدم اعتنا به شاءن مردم ، عظيم دانستن خودش نباشد.
و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است : هر كه صاحب سلطنتى را راضى كند به چيزى كه خدا را از آن به خشم آورد از دين خدا به در مى رود.
و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه دينى نيست كسى را كه عمل كند به طاعت مخلوقى در معصيت خالق .
و از حضرت رسول عليه السلام منقول است : هر كه طلب نمايد خوشنودى مردم را به چيزى كه موجب سخط الهى مى شود، حق تعالى چنين كند كه آن جمعى كه توقع مدح ايشان دارد مذمت او كنند.
و در حديث ديگرى فرمود: به خشم مياوريد خدا را به سبب رضاى احدى از خلق او، و تقرب مجوييد به سوى احدى از خلق به چيزى كه موجب دورى از خداست ، به درستى كه ميان خدا و احدى از خلق وسيله اى نيست كه به سبب آن خيرى برساند، يا شرى را بر گرداند، مگر اطاعت او و طلب خوشنودى او، به درستى كه طاعت الهى موجب فيروزى است به هر چيزى كه طلب نمايند، و موجب نجات است از هر شرى كه از آن حذر كنند، و خدا نگاه مى دارد از بديها كسى را كه مطيع او باشد، و كسى كه معصيت او كند خود را از عذاب او حفظ نمى تواند نمود، و كسى كه از خدا گريزد گريزگاهى نمى يابد، زيرا كه امر الهى به خوارى او نازل مى شود هر چند جميع خلايق كراهت داشته باشند.
و حق تعالى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و خواص او را مدح فرموده كه جهاد مى كنند در راه خدا، و نمى ترسند از ملامت كنندگان .
و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: از ملامت ملامت كنندگان پروا مكنيد تا خدا دفع شر دشمنان از شما بكند.
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه حقير شمارد مؤمنى را،
خواه مسكين و خواه غير مسكين ، پيوسته حق تعالى تحقير او نمايد و از او در خشم باشد تا از آن عمل برگردد.
آن چه حضرت فرمود كه مردم را بايد احمق در دين و عاقل در دنيا دانست ،
مراد غالب مردم است ، يا مراد از ناس اهل دنياست ، والله يعلم .
يا اءباذر حاسب نفسك قبل اءن تحاسب ، فهو اءهون لحسابك غدا، و زن نفسك قبل اءن توزن ، و تجهز للعرض الاءكبر يوم تعرض ، لا تخفى على الله منك خافية .
اى ابوذر محاسبه نفس خود بكن پيش از آن كه با تو محاسبه كنند، كه حساب روز قيامت بر تو آسان شود، و نفس خود را بسنج در مراتب نقص و كمال پيش از آن كه در روز حساب تو را بسنجند، و مهيا شو براى عرض اكبر قيامت در روزى كه تو را و اعمال تو را بر خداوندى عرض كنند كه هيچ پنهانى از تو بر او پوشيده نيست .
بدان كه اگر كسى خواهد از عذاب الهى نجات يابد و به سعادت ابدى فائز گردد، بايد از نفس خود ايمن نباشد، و فريب آن را نخورد، و پيوسته در مقام عيب جويى نفس خود باشد، چنان چه عيوب دشمن خود را تفحص مى نمايد؛ زيرا كه عيوب در نفس مخفى مى باشد، و هر عيبى را كه شكافت و در مقام ازاله آن بر آمد چندين عيب ديگر بر او ظاهر مى شود.
چنان چه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه مؤمن عيبى را از خود نفى نمى كند، مگر آن كه عيب ديگر بر او ظاهر مى شود.
و بايد پيوسته در مقام محاسبه نفس خود باشد، و داند روزى خواهد بود كه حساب اعمال او بكنند، پس در اين روز حساب خود را با خود درست كند، و جواب پرسش را مهيا كند؛ زيرا كه خود را با خود درست كند، و جواب پرسش را مهيا كند؛ زيرا كه خود را غافل كردن براى رفع محاسبه آخرت فايده نمى دهد، از بابت مرغى كه چون مى روند آن را شكار كنند چشم خود را بر هم مى گذارد.
و بدان كه اين عمر سرمايه اى است كه به آن سعادت ابدى تحصيل مى توان نمود، پس در هر روز حساب بگيرد از نفس خود كه هر دقيقه را صرف چه كار كرده ، اگر صرف طاعتى كرده سودمند ابد شده ، و اگر صرف معصيتى كرده زيان كار ابد شده ، و اگر صرف هيچ يك نكرده سرمايه را تلف و ضايع كرده و به دزد شيطان داده . پس در صورت اول او را تحسين نمايد و ترغيب به زيادتى آن بكند، و در صورت دوم و سوم آن را ملامت و آزار كند، و هر قدر كه مقدور باشد از آن تاوان بگيرد، و به توبه و انابه و تدارك آن چه فوت شده به مايه باقى مانده ؛ اگر چه تدارك گذشته نمى باشد، زيرا كه هر زمانى را بهره اى است از اعمال خير، پس عملى كه در آن زمان كنى حق آن زمان داده اى ، و گذشته از كيسه ات رفته است . و اگر قبول نكند با او مجادله و مجاهده كنى ، و به تفكرات صحيح و تذكر آيات و اخبار و وعيد او را رهوار گردانى كه آدمى به مثابه اسب كور چموش سركشى است كه در صحرايى رود كه چندين چاه در هر قدمى در جانب چپ و راست راه بوده باشد، اگر يك لحظه از آن غافل شدى وقتى خبر مى شود كه خود را در قعر چاه ضلالت مى بينى .
چنان چه به سند معتبر از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه فرمود: از ما نيست كسى كه محاسبه خود نكند هر روز، پس اگر عمل خيرى كرده باشد از خدا زيادتى آن را بطلبد، و اگر گناهى كرده باشد استغفار و توبه كند.
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه به شخصى فرمود: تو را طبيب نفس خود كرده اند، و درد را از براى تو بيان كرده اند، و علامت صحت را به تو شناسانيده اند، و تو را به او راهنمايى كرده اند، پس نظر كن چگونه به كار خود قيام مى نمايى .
و در حديث ديگر فرمود: دل خود را قرين و مصاحب نيكوكار يا فرزند مهربان خود دان ، و عمل خود را پدرى دان كه متابعت او كنى ، و نفس خود را دشمن دان كه با او مجاهده كنى ، و مال خود را عاريه دان كه بايد به صاحبش رد نمايى .
و در حديث ديگر فرمود: نفس خود را حبس كن و منع فرما از چيزى كه به آن ضرر مى رساند پيش از آن كه از تو مفارقت نمايد، و سعى كن كه نفس خود را از گرو بيرون آورى ، چنان كه سعى مى كنى در طلب معاش ؛ زيرا نفس تو گرو كرده هاى تو است .
و در حديث ديگر فرمود: از نفس خود از براى خود آن چه مى توانى بگير و غنيمت شمار، و توشه بگير از نفس خود در صحت پيش ‍ از بيمارى ، و در قوت پيش از ضعف ، و در حيات پيش از ممات .
و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: كسى كه نقصهاى نفس خود را پيدا نكند و تفحص ننمايد، هواها و خواهشها بر او غالب مى شود، و كسى كه پيوسته در تفحص باشد مرگ از براى او بهتر است .
و حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود: اى فرزند آدم پيوسته احوال تو به خير و نيكى مقرون است مادام كه واعظى از نفس ‍ خود داشته باشى ، و واعظ خود باشى ، و همت تو در محاسبه نفس خود مصروف باشد، و خوف الهى را شعار و پيراهن تن خود كرده باشى ، و اندوه را لباس خود ساخته باشى ، اى فرزند آدم خواهى مرد و مبعوث خواهى شد، و تو را نزد پروردگار خود به حساب باز خواهند داشت ، و از اعمال تو سؤ ال خواهند كرد، پس امروز جوابى براى آن روز مهيا كن .
يا اءباذر استحى من الله ، فانى والذى نفسى بيده لاءظل حين .ذهب الى الغائط متقنعا بثوبى اءستحيى من الملكين اللذين معى .
يا اءباذر اءتحب اءن تدخل الجنة ؟ قلت : نعم فداك اءبى و امى ، قال : فاقصر من الاءمل ، واجعل الموت نصب عينيك ، واستح من الله حق الحياء، قال : قلت : يا رسول الله كلنا نستحيى من الله ، قال : ليس كذلك الحياء، ولكن الحياء اءن لا تنسى المقابر و البلى ، و الجوف و ما وعى ، و الراءس و ما حوى ، و من اءراد كرامة الآخرة فليدع زينة الدنيا، فاذا كنت كذلك اءصبت ولاية الله .
اى ابوذر از خدا حيا كن و شرم بدار، به درستى كه من ، به حق آن خداوندى كه جانم در قبضه قدرت اوست ، چون به بيت الخلا مى روم جامه خود را بر سر و روى خود مى پوشانم از شرم دو ملكى كه با منند.
اى ابوذر مى خواهى داخل بهشت شوى ؟ گفتم : بلى پدر و مادرم فداى تو باد، فرمود: امل و آرزوى خود را در دنيا كوتاه كن ، و مرگ را در برابر چشم خود بدار كه پيوسته در ياد مرگ باشى ، و از خدا حيا بدار چنان كه سزاوار حيا داشتن است . گفتم يا رسول الله ما همه از خدا حيا و سرم داريم ، فرمود: حيا داشتن چنين نيست ، وليكن حياى از خدا آن است كه فراموش نكنى قبر و پوسيدن و كهنه شدن در قبر را، و فراموش نكنى جوف و آن چه در جوف است ، يعنى شكم و فرج را از حرام و شبهه نگاه دارى ، و فراموش نكنى آن چه در سر است ، يعنى چشم و گوش و زبان و انديشه ، و خيال خود را به معصيت باز دارى ، و به طاعت مصروف گردانى ، و كسى كه كرامت و بزرگى آخرت را خواهد، بايد كه زينت دنيا را ترك نمايد، پس هر گاه چنين باشى اى ابوذر به درجه ولايت مى رسى ، و دوست خدا مى گردى .
در اين مقام حضرت سيد الانام به چندين خلق از اخلاق كريمه اشاره فرموده اند:

خصلت اول : حيا
حيا عبارت از تاءثر نفس است از امرى كه قباحت آن امر بر او ظاهر شود، و باعث انزجار او گردد از آن عمل . و اين بر دو قسم است : يكى از افضل صفات كمال است ، و مورث فوز به سعادت است ، و ديگرى موجب حرمان از كمالات است . اما آن چه كمال است آن است كه بعد از آن كه به علم تميز ميان نيك و بد و حق و باطل كرده باشد از خدا و خلق شرم كند در ترك كردن عبادات و محاسن آدات شريعت ، و از مرتكب شدن معاصى و قبايح آداب كه از شرع قباحت آنها معلوم شده باشد.
و ظاهر است كسى كه متصف به صفت حيا باشد، البته هر قبيحى را كه اراده مى كند، اگر تفكر نمايد كه حق تعالى حاضر است و بر فعل او مطلع است ، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليه السلام مطلع مى شوند، و هر روز اعمال امت را بر ايشان عرض مى كنند، و دو ملك كه پيوسته ملازم اويند البته بر عمل او مطلع مى شوند، و اگر حق تعالى پرده از او برگيرد ملائكه سماوات بر فعل او مطلع مى شوند، و در قيامت در حضور صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و گروهى بى حد و احصا از ملائكه و ساير عباد رسوا خواهد شد، و اين معنى از روى يقين و ايمان حالى او گردد، البته متوجه آن عمل نخواهد شد، و همچنين در فعل طاعات .
و آن چه از حيا مذموم است آن است كه امر حقى را به عقل ناقص خود قبيح شمارد و ترك آن كند، و اين جهل ناشى مى شود، مثل آن كه مسئله اى بر او مشكل شده است نمى پرسد و حيا مى كند و در جهالت مى ماند، يا عبادتى را ترك مى كند براى اين كه در نظر جمعى از اشقيا بد نماست . و اين حيا موجب محرومى از سعادات است ، و حق تعالى مى فرمايد: (والله لا يستحيى من الحق) (61) به درستى كه حق تعالى حيا نمى كند از بيان حق .
و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه حيا دو حياست : حياى عقل ، و حياى حماقت ، حياى عقل از علم ناشى مى شود، و باعث علم مى شود، و حياى حماقت از جهل ناشى مى شود و باعث جهالت مى گردد.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: حيا از ايمان است ، و ايمان موجب دخول بهشت است .
و فرمود: حيا و ايمان هر دو به يك ريسمان بسته اند، هر يك كه از آدمى جدا شود ديگرى با او مى رود.
و در حديث ديگر فرمود: ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.

خصلت دوم : عفت شكم
عفت واجب آن است كه از خوردن حرام اجتناب نمايد، و عفت از چيزهايى كه نهى كراهت از آن فرموده اند، و از شبهه ها كه به ظاهر شرع حلال باشد، و احتمال بودن حرام در ميان آن مال غالب باشد، مثل مال جماعتى كه اكثر مكاسب ايشان حرام است ، مانند ارباب مناصب ، مستحب است . و اين تكليف از اعظم تكاليف الهى است ، و سعى كردن در تحصيل حلال دشوارترين كارهاست ، چنان چه وارد شده است كه حلال قوت برگزيدگان است . و در بعضى اخبار وارد شده است كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام براى همين بر انبان غذاى خود مهر مى زدند كه شبهه داخل آن نشود.
و بدان كه غذاها را در اعمال و آثار و قرب و بعد به خدا مدخليت عظيم هست ؛ زيرا كه قوتهاى بدنى آدمى از روح حيوانى است ، و روح حيوانى بخارى است كه از خون به هم مى رسد، و خون از غذا به هم مى رسد، پس چون غذاى حلال قوت آن به اعضاء و جوارح رسيد هر يكى را به كارى كه پسنديده است مى دارد، و همه آن قوت صرف عبادات مى شود، و لقمه حرام كه در بدن داخل شد، و قوت آن به اعضا و جوارح سرايت كرده ، آن قوتها از حرام به هم رسيده حرام زاده اند، و از حرام زاده كار خوب نمى آيد. چون سر از دريچه چشم به در مى كند چشم را به معاصى مى دارد و هزار فساد مى كند، و اگر سر از دريچه گوش به در مى كند آن را به شنيدن انواع باطلها مى دارد، و همچنين در جميع اعضا و جوارح ، و اگر نطفه مى شود فرزندى كه از آن حاصل مى شود به يكى معنى حرام زاده است ، و مايل به بديها مى باشد.
و آن حديث كه واقع شده است كسى كه راغب است به غيبت مسلمان حلال زاده نيست ، ممكن است كه بر اين معنى محمول باشد، و لقمه حلال همه نور و عبادت و معرفت مى شود، و موجب قرب به خدا مى شود، و دل را منور مى كند، و اين معنى به تجربه نيز معلوم شده است .
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه خواهد دعايش مستجاب شود بايد كه كسبش را حلال كند.
و به اسانيد معتبره از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه بهترين عبادتهاى خدا عفيف داشتن شكم و فرج است .
و منقول است كه شخصى به آن حضرت گفت : عمل من بسيار ضعيف است ، و روز كم مى دارم ، اما گمان من اين است كه نمى خورم مگر از حلال ، حضرت فرمود: كدام عبادت بهتر است از عفت شكم و فرج .
و حضرت رسول فرمود: بيش تر چيزى كه امت من به آن داخل جهنم مى شود دو چيز ميان تهى است : شكم ، و فرج .
و به سند معتبر از حضرت رسالت پناه عليه السلام منقول است : هر كه از امت من از چهار خصلت سالم باشد بهشت بر او واجب مى شود: از داخل شدن در دنيا، و متابعت نمودن هواهاى نفس ، و شهوت شكم ، و شهوت فرج .

خصلت سوم : عفت فرج
و اين نيز از تكاليف شاقه الهى است ، و تحقيقش همان است كه گذشت كه احتراز از زناى صرف واجب است ، و زنا از گناهان كبيره است ، و مكروهاتى كه در شرع معلوم شده است عفت از آنها مستحب است ، و شبهه ها بر دو قسم است : يكى به اعتبار اشكال در مسئله است ، و احتراز از آنها نيز بنابر مشهور مستحب است ، و بعضى اين احتياط را واجب مى داند، مگر آن كه طرف حرمت بسيار ضعيف باشد. و قسم ديگر به شبهه بر مى گردد، مثل آن كه به زر شبهه كنيزى خريده باشد، يا زر شبهه را مهر كرده باشد، يا مهر زن را غصب كند، يا در دادن با قدرت مضايقه كند.
و زنا بر اعضا و جوارح منقسم مى شود، زناى فرج معلوم است ، و زناى چشم نگاه كردن به پسران به شهوت و به زنان غير محرم است و زناى گوش شنيدن آوازى است كه باعث شهوت مى شود، و زناى دست بازى كردن است با نامحرم ، و همچنين در ساير اعضاى و اينها نيز حرامى و شبهه اى مى دارد.
چنان چه به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه فرمودند: هيچ كسى نيست مگر آن كه بهره اى از زنا مى يابد، و زناى چشمان نظر كردن است ، و زناى دهان بوسيدن است ،
و زناى دستها لمس كردن است ، و خواه فرج تصديق اين اعضا بكند، و خواه تكذيب كد، يعنى خواه زناى فرج متحقق شود و خواه نشود.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: نيكى كنيد با پدران خود تا فرزندان شما با شما نيكى كنند، و عفت ورزيد از زنان مردم تا عفت ورزند زنان شما.
و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه پسرى را به شهوت ببوسد حق تعالى در روز قيامت لجامى از آتش بر سر او كند.

خصلت چهارم : نگاه داشتن چشم
و از چشم مفاسد عظيم در نفس آدمى ره مى يابد، بلكه دريچه اكثر معاصى چشم است ، و از آن جا خيال بسيارى از معاصى در نفس ‍ حاصل مى شود، و نظر كردن به زنان نامحرم و به فرج غير زن و متعه و اطفال بسيار خرد حرام است ، و همچنين نظر كردن به پسران ساده و مزلف با لذت و شهوت حرام است ، و موجب عشق مجاز، كه به حقيقت كفر است ، مى گردد؛ زيرا بت پرست مى شود و در جميع احوال آن معشوق در نظرش مى باشد و از خدا دور مى شود، و به هر فسقى يا كفرى كه معشوقش ماءمورش سازد اطاعت مى كند.
چنان چه به سند معتبر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از عشق ، حضرت فرمود: دلهايى كه از ياد الهى خالى است حق تعالى محبت غير خود را به آن دلها مى چسباند.
و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه زنهار حذر نماييد و بپرهيزيد از نظر كردن و صحبت داشتن با فرزندان ساده اغنيا و پادشاهان ، كه فتنه ايشان بدتر است از فتنه دختران كه در پرده مى باشند.
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نظر كردن تيرى است از تيرهاى زهر آلوده شيطان ، و هر كه ترك كند نظر حرامى را از براى خدا، نه از براى غير او، حق تعالى ايمانى به او كرامت فرمايد كه طعم و لذت آن ايمان را بيابد.
يا اءباذر يكفى من الدعاء ما يكفى الطعام من الملح .
يا اءباذر مثل الذى يدعو بغير علم كمثل الذى يرمى بغير وتر.
اى ابوذر كافى است از دعاها نيكى و اعمال خير آنقدر كه طعام را كافى است از نمك .
اى ابوذر مثل آن كسى كه دعا مى كند بى آن كه عمل صالحى داشته باشد مانند كسى است كه تير اندازد از كمان بى زه .

پاورقی

52- ظاهر سازى ، فريب .
53- برخوردارى ، بهره جستن .
54- نهى شده .
55- سوره علق گ 7 8.
56- بناگوش ، رخسار.
57- سوره شورى : 20.
58- جمع ميمون ، به معنى مبارك .
59- آلوده .
60- آن چه نهى و منع شده است .
61- سوره احزاب گ 53.