فرستاده امام زمان

ابو عبيد الله محمّد بن زيد بن مروان(14) مى گويد:

روزى مردى جوان نزد من آمد، من در چهره او دقت کردم آثار بزرگى در صورتش پيدابود، وقتى همه مردم رفتند، به او گفتم:کيستى؟

گفت: من فرستاده خَلَف امام زمان (عليه السلام) به نزد بعضى از برادرانش به بغداد هستم.

گفتم: آيا مرکبى دارى؟

گفت: آرى در خانه (طَلَحيان) است.

گفتم: برخيز وآن را بياور، غلامم را نيز همراه او فرستادم. او مرکبش را آورد وآن روز نزد من ماند، واز طعامى که برايش حاضر کردم خورد، وبسيارى از اسرار وافکار مرا بازگو کرد.

گفتم: از کدام راه مى روى؟

گفت: از نجف به سوى (رمله) واز آنجا به (فسطاط) آنگاه مرکبم را هِى زده وهنگام مغرب خدمت امام زمان (عليه السلام) مشرّف مى شوم.

صبح هنگام من نيز برى بدرقه با او حرکت کردم وقتى به پُل (دار صالح) رسيديم، او به تنهايى از خندق عبور کرد ومن مى ديدم که در نجف فرود آمد ناگاه از مقابل ديدگانم غايب شد!.(15)

پاورقی

(14) او نيز از بزرگان زيديه است.
(15) غيبة شيخ طوسى، ص 300 و301، التوقيعات الوارده، بحار الانوار، ج 51، ص 319.