عدم اغترار به عبادت و اعتراف به عجز

عدم اغترار به عبادت و اعتراف به عجز

بدان كه بدترين صفات ذميه عجب است ، و عمل خود را خوب دانستن ، و خود را مقصر ندانستن ، و اين از جهل ناشى مى شود؛ زيرا كه اگر كسى در شرايط قبول و كمال عبادت تفكر بكند، و در عيوب خود و پستيها و عجز و نقص خود به ديده بصيرت نظر نمايد، و عظمت معبود خود را شناخته باشد، مى داند كه هيچ عبادت نكرده ، و اعتماد بر غير لطيف معبود خود كه اكرم الاكرمين است نمى توان كرد.
چنان چه منقول است كه حضرت امام موسى عليه السلام به يكى از فرزندان خود فرمود: اى فرزند بر تو باد به جد و اهتمام در عبادت ، و بيرون مبر هرگز نفس خود را از حد تقصير در عبادت و طاعت الهى ، و هميشه خود را در آن درگاه صاحب تقصير بدان ، به درستى كه خدا را عبادت نمى توان كرد به نحوى كه او سزاوار عبادت است .
و حضرت امام محمد باقر عليه السلام به جابر فرمود: اى جابر خدا هرگز تو را از نقص و تقصير بيرون نبرد، يعنى چنين كند كه هميشه دانى كه مقصر و ناقصى .
و از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه عابدى در بنى اسرائيل چهل سال خدا را عبادت كرد، و بعد از آن قربانى كرد و قربانى او مقبول نشد، و علامت قربانى ايشان آن بود كه آتشى مى آمد و آن را مى سوخت ، چون ديد كه قربانيش مقبول نشد، به نفس ‍ خود خطاب كرد كه تقصير همه از توست ، و ناقص بودن عمل از تقصير و گناه تو است ، پس خدا وحى به سوى او فرستاد كه مذمتى كه نفس خود را كردى و درگاه ما بهتر بود از عبادت چهل ساله تو.
و حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: هر عبادتى كه از براى خدا كنى در آن عبادت پيش نفس خود صاحب تقصير باش ، به درستى كه بندگان همه در عملهايى كه مى كنند ميان خود و خدا مقصرند، مگر كسى كه خدا او را معصوم گردانيده باشد.
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خدا مى دانست گناه از براى مؤمن از عجب بهتر است ، و اگر نه اين بود نمى گذاشت كه هيچ مؤمنى به گناه مبتلا شود.
و از آن حضرت منقول است كه گاه هست آدمى گناه مى كند، و از آن نادم و پشيمان مى شود، و بعد از آن عمل خيرى مى كند مسرور و خوشحال مى شود، و از آن ندامت و پشيمانى باز مى ماند، پس اگر بر حال اول مى ماند براى او بهتر بود از حالى كه آخر به هم رساندى .
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد، و پرسيد كه نماز تو چون است ؟ گفت : كى از نماز من پرسيده است و حال آن كه من سال هاست عبادت مى كنم ، پرسيد گريه و چون است ؟ گفت : آنقدر مى گريم كه از روى من جارى مى شود، آن عالم به عابد گفت : اگر خنده كرده بودى و الحال ترسان بودى بهتر بود از گريه اى كه باعث اعتماد و اعتقاد تو به عبادت شده است ؛ زيرا عبادت كسى كه بر عبادت خود اعتماد داشته باشد بالا نمى رود.
و از اما محمد باقر عليه السلام منقول است كه دو كس داخل مسجد شدند:
يك عابد و ديگرى فاسق ، چون بيرون آمدند عباد، فاسق و فاسق ، نيكوكار شده بود؛ زيرا عابد بر عبادت خود اعتماد كرده بود، و خود را از نيكان مى دانست ، و اين عجب در خاطر او بود، و فاسق در فكر گناه خود بود، و نادم و پشيمان بود، و استغفار مى كرد از گناهان خود.