رؤ يت

رؤيت

بدان كه رؤ يت را بر ديدن به چشم اطلاق مى كنند، و بر نهايت انكشاف و ظهور نيز اطلاق مى كنند گو به چشم ديده نشود، و ضرورى مذهب شيعه است كه خدا را به چشم نتوان ديد، زيرا كه جسم و جسمانى نيست و حصول او در مكان محال است كه به چشم ديده شود، و آن چه در آيات و اخبار در شاءن بارى تعالى به لفظ رويت واقع شده مراد از آن معنى دوم است ؛ زيرا كه ظهور آن نزد عارفان زياده از ظهور امرى است كه به چشم ديده شود.
چنان چه اسانيد معتبره از حضرت امام العارفين و يعسوب الدين اءميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه از او پرسيدند كه يا اميرالمؤمنين خداى خود را ديده اى ؟ فرمود: تا خدا را نمى ديدم هرگز او را عبادت نمى كردم ، سائل پرسيد كه خدا را به چه كيفيت ديدى ؟ فرمود: خطا كردى به چشم او را نتوان ديد، وليكن دل ، او را به حقيقت ايمان و يقين ديده است .
و به روايت ديگر مثل اين سؤ ال از حضرت مبين الحقايق جعفر بن محمد الصادق عليه السلام نمودند، و آن حضرت چنين جواب فرمود.
و جناب نبوى در اين عبارت به اين اشارت فرموده اند: گويا او را مى بينى ، يعنى او را نتوان ديد، اما در مقام عبادت از بابت كسى باش ‍ كه شخصى را بيند، و در حضور او خدمت او كند، و در مرتبه يقين خود را به درجه عارفان كه اقوا از مشاهده و عيان است برسان .
و ممكن است كه معنى دوم رؤ يت مراد باشد، و مراد غايت مرتبه انكشاف باشد، و چون اين قسم از انكشاف مخصوص انبيا و ائمه است ، و از ابوذر و مثل او متصور نيست ، فرمود: چنان عبادت كن كه گويا به آن مرتبه رسيده اى ، چنان چه رويت در تتمه سخن به همين معنى است ، زيرا كه خدا اشيا را به چشم نبيند، و او را جارحه و عضو نباشد.
و بايد دانست كه عبادت عبارت از نهايت مرتبه خشوع و شكستگى و فروتنى است ، و لهذا نزد غير معبود حقيقى كه بخشنده وجود و حيات و جميع نعمتها و كمالات است سزاوار نيست ، و چون خدمت و عبادت بايد كه در خور معبود باشد هر چند مخدوم بزرگوارتر است ، خدمت او را با شرايط به جا آوردن دشوارتر است ، چنان چه اشرف مكنونات (1) اقرار به عجز نموده ، مى فرمايد: ما عبدناك حق عبادتك . يعنى : الهى عبادت نكرده ايم تو را چنان چه تو سزاوار پرستيدنى ، و اعلاى مراتب عبادت عابدان اقرار ايشان است به عجز از عبادت با نهايت سعى و بذل طاقت ، و چون حق سبحانه و تعالى مى دانست كه عقول خلايق از ادراك و چگونگى عبادت او قاصر است ، تا آداب عبادت تعليم نفرموده تكليف ننمود.
و اعلم اءن اءول عبادة اللّه المعرفة به ، اءنه الاءول قبل كل شى ء، فلاشى ء قبله ، و الفرد فلاثانى له ، و الباقى ، فاطر السموات و الاءرض و ما فيهما و ما بينهما من شى ء، و هو اللطيف الخبير، و هو على كل شى ء قدير.
پس حضرت فرمود كه بدان كه اول عبادت الهى معرفت و شناختن اوست به آن كه اول است پيش از همه اشيا، پس چيزى از او بيشتر نيست ، و يگانه است پس شريكى ندارد، و باقى است هميشه ، و باقى بودن او نهايتى ندارد، از نو پديد آورنده آسمانها و زمين است ، و آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است . و آن چه در ميان آسمان و زمين است ، اوست خداوند صاحب لطف ، و عالم به دقايق امور، و بر همه چيز قادر و تواناست :
توضيح بعضى از مطالب عليه كه اين كلمات به آنها اشاره دارد بر سبيل اجمال موقوف بر چند اصل است .
اول عبادت ، معرفت است و قبول جميع عبادات موقوف است بر آن
اين معنى از آيات بسيار و اخبار بى شمار به ظهور پيوسته ، و خلافى (2) در اين نيست كه صحت عبادات موقوف بر ايمان است ، و بدون ايمان هيچ عبادتى موجب ثواب نيست ، بلكه مورث (3) عثاب است ، و ايمان مشتمل است بر اعتقاد به وجود واجب الوجود، و صفات ثبوتيه و سلبيه او، و اقرار به يگانگى خدا، و به عدالت او، و اقرار به نبوت پيغمبر آخرالزمان صلى اللّه عليه و آله و حقيقت آن چه او از جانب خدا آورده ، و آن چه ضرورى دين باشد مفصلا، و آن چه غير آن باشد مجملا، و اقرار به امامت ائمه اثنى عشر صلوات اللّه عليهم و اقرار به معاد جسمانى ، كه خداوند عالميان همين بدنها را بعد از مردن زنده خواهد كرد، و ثواب و عقاب خواهد داد، و اقرار به بهشت و دوزخ و ساير امورى كه از صاحب شرع معلوم گرديده ، تفصيل مراتب ايمان و خلافهايى كه در آن شده اين مقام گنجايش ذكر آنها ندارد.
و بدان كه چون عبادت بر جميع جوارح آدمى متفرق است ، و هر عضوى از اعضا عبادتى دارد، و اعتقادات عبادت دل است ، لهذا معرفت را نيز عبادت فرمود، و فرمود: اول عبادت است ، يعنى بر همه مقدم است ، و عبادات ديگر بدون آن بى فايده است .

پاورقی

1- در متن ، (( مكنونات )) آمده و احتمالا (( مكونات )) به معنى موجودات است .
2- اختلافى .