در گرماى آفتاب

شيبانى مى گويد:
روزى امام صادق عليه السلام را ديدم ، بيلى به دست داشت و لباس زبر كارگرى پوشيده ، در باغ خود چنان كار مى كرد كه عرق از پشت مباركش ‍ سرازير بود.
گفتم :
فدايت شوم ! بيل را بدهيد من اين كار را انجام دهم .
امام فرمود:
نه ، من دوست دارم كه مرد براى به دست آوردن روزى زحمت بكشد و از گرماى آفتاب رنج ببرد. (56)

پاورقی

56-  بحار: ج 47، ص 57.