اعتزال از خلق

اعتزال از خلق

بدان كه چنان چه از احاديث متواتره ظاهر مى شود اعتزال از عامه خلق در اين امت ممدوح نيست ، و احاديث بسيار در فضيلت ديدن برادران مؤمن ، و ملاقات ايشان ، و عيادت بيماران ايشان ، و اعانت محتاجان ايشان ، و حاضر شدن به جنازه مرده هاى ايشان ، و قضاى حوائج ايشان وارد شده است ، و هيچ يك از اين ها با عزلت جمع نمى شود.
و ايضا به اجماع و احاديث متواتره جاهل را تحصيل مسائل ضروريه واجب است ، و بر عالم هدايت خلق و امر به معروف و نهى از منكر واجب است ، و هيچ يك از اين ها با عزلت جمع نمى شود.
چنان چه كلينى به سند معتبر روايت كرده كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد: شخصى هست كه مذهب تشيع را دانسته ، و اعتقاد خود را درست كرده ، و در خانه خود نشسته است و بيرون نمى آيد، و با برادران خود آشنايى نمى كند، حضرت فرمود: اين مرد چگونه مسائل دين خود را ياد مى گيرد.
و به سند معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه بر شما باد به نماز در مساجد، و با مردم نيكو مجاورت كردن ، و گواهى براى ايشان دادن ، و به جنازه ايشان حاضر شدن ، به درستى كه ناچار است شما را از معاشرت مردم ، و تا آدمى زنده است از مردم مستغنى نيست ، و مردم همگى به يكديگر محتاجند.
و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه صبح كند، و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، او مسلمان نيست ، و كسى كه بشنود كسى استغاثه (33) مى كند، و از مسلمان اعانت مى طلبد، و اجابت او نكند، او مسلمان نيست .
و از آن حضرت پرسيدند كه محبوب ترين مردم نزد خدا كيست ؟ فرمود: كسى كه نفعش به مسلمانان بيش تر برسد.
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مسلمان را بر مسلمان هفت حق واجب هست ، كه هر يك از آنها را كه ترك كند از دوستى خدا و طاعت او به در مى رود، و خدا را در او نصيبى و بهره اى نيست ، بعد از آن فرمود: كم تر حقى كه او را بر تو هست آن است كه از براى برادر مؤمن بخواهى آن چه از براى خود مى خواهى ، و از براى او نخواهى آن چه از براى خود نمى خواهى . و حق دوم آن است كه از آزردگى و خشم او احتراز نمايى ، و پيروى خشنودى او و اطاعت امر او بكنى . حق سوم آن است كه او را اعانت كنى به نفس و مال و زبان و دست و پاى خود. حق چهارم آن است كه چشم او و راهنماى او و آينه او باشى . حق پنجم آن است كه تو سير نباشى و او گرسنه باشد، و تو سيراب نباشى و او تشنه باشد، و تو پوشيده نباشى و او عريان باشد. حق ششم آن كه اگر تو خادمى داشته باشى و او خادم نداشته باشد. خادم خود را بفرستى جامه او را بشويد، و طعام او را مهيا كند، و رختخواب از براى او بگستراند. حق هفتم آن است كه قسمش را قبول كنى ، و دعوتش را اجابت كنى ، و بيمارش را عيادت كنى ، و به جنازه اش حاضر شوى ، و اگر بدانى كه حاجتى دارد پيش از آن كه از تو سؤ ال كند حاجتش را برآورى ، پس اگر اين ها همه را بكنى ولايت و دوستى ايمانى در ميان تو و او استوار خواهد بود.
و در حديث ديگر فرمود: هر كه زيارت برادر مؤمن خود از براى خدا بكند، خداوند عالميان هفتاد هزار ملك را موكل گرداند كه او را ندا كنند: خوشا به حال تو، و گوارا باد بهشت براى تو.
و به سند معتبر از خيثمه روايت كرده است ، كه به خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام رفتم كه آن حضرت را وداع كنم ، فرمود: اى خيثمه هر كس از شيعيان و دوستان ما را كه ببينى سلام من به ايشان برسان ، و ايشان را از جانب من وصيت كن به پرهيزگارى خداوند عظيم ، و اين كه نفع رسانند اغنياء شيعيان به فقراء ايشان ، و اعانت نمايند اقوياء ايشان ضعفا را، و حاضر شوند زندگان ايشان به جنازه مردگان ، و در خانه ها يكديگر را ملاقات كنند، به درستى كه ملاقات ايشان و صحبت داشتن ايشان باعث احيائ امر تشيع مى شود، خدا رحم كند بنده اى را كه مذهب ما را زنده دارد.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود به اصحاب خود كه با يكديگر برادر باشيد، و از براى خدا دوستى و مهربانى كنيد، و بر يكديگر رحم كنيد، و يكديگر را ملاقات نماييد، و در امر دين مذاكره كنيد، و احياء مذهب حق بكنيد.
و در حديث ديگر فرمود: سعى كردن در حاجت برادر مؤمن نزد من بهتر است از اين كه هزار بنده آزاد كنم ، و هزار كس را بر اسبان زين لجام كرده سوار كنم و به جهاد فى سبيل الله فرستم .
ظاهر است كه عزلت موجب محرومى از اين فضايل است ، و بعضى از اخبار كه در باب عزلت وارد شده است مراد از آنها عزلت از بدان خلق است كه معاشرت ايشان موجب هدايت نشود، و ضرر دينى به اين كس رسانند، و اگر نه معاشرت با نيكان و هدايت گمراهان شيوه پيغمبران است ، و از افضل عبادات است ، بلكه آن عزلتى كه ممدوح است در ميان مردم نيز ميسر است ، و آن معاشرتى كه مذموم است در خلوت نيز مى باشد، زيرا كه مفسده معاشرت خلق ميل به دنيا و تخلق به اخلاق ايشان ، و تضييع عمر به معاشرت اهل باطل و مصاحبت ايشان است . و بسيار است كسى كه معتزل او خلق است ، و شيطان در آن عزلت جميع حواس او را متوجه تحصيل جاه و اعتبار دنيا كرده است ، و هر چند از ايشان دور است اما به حسب قلب با ايشان معاشرت دارد، و اخلاق ايشان را در نفس خود تقويت مى كند، و چه بسيار كسى كه در ميان مجالس اهل دنيا باشد، و از اطوار ايشان مكدر باشد، و آن معاشرت باعث زيادى آگاهى و تنبه او و نفرت او از دنيا شود، و در ضمن آن معاشرت چون غرض او خداست از هدايت ايشان يا غير آن از اغراض ‍ صحيحه ، ثوابهاى عظيم حاصل كند.
چنان چه به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خوشا حال بنده خاموش گمنامى كه مردم زمانه خود را شناسد، و با ايشان به بدن مصاحبت كند و با ايشان در اعمال ايشان به دل مصاحبت ننمايد، پس او را به ظاهر شناسند، و او ايشان را در باطن شناسند.
پس آن چه مطلوب است از عزلت آن است كه دل معتزل باشد از اطوار ناشايسته خلق ، و بر ايشان در امور اعتماد نداشته باشد، و پيوسته توكل به خداوند خود داشته باشد، و از فوايد ايشان منتفع گردد، و از مفاسد ايشان در حذر باشد، و اگر نه پنهانى از خلق چاره كار آدمى نمى كرد، بلكه اكثر صفات ذميمه را قوى تر مى كند؛ مانند عجب .
همچنين ريا در نفس آن گوشه گير مخفى است ، و چون كسى را نمى بيند كه عبادت خود را به او بفروشد، گمانش اين است كه عبادتش خالص شده است ، و از خيالهاى مخفى نفس خود خبر ندارد، و از آن رمزها غافل است ،
كه شيطان بر گوش دلش مى خواند در شبهاى تار كه مردم مى دانند تو به اين گوشه آمده اى و ترك خلق كرده اى ، البته عبادت مى كنى ، و خوش شهرتى در آفاق كردى ، و تو را در همه عالم به نيكى ياد مى كنند، و عن قريب خاك پايت را به تبرك برمى دارند. و آن بيچاره كه در ميان معركه است ، چون بسيار از نفس خود اين ها را ديده است پاره اى نفس خود را شناخته است ، و چون در ميان مردم مى باشد بسيار هم عمل او را مدح نمى كنند، بلكه مذمتش مى كنند، و رباكار و سالوسش مى گويند، و از اين جهت از ريا فارغ تر است .
و همچنين در باب توكل و عدم توكل ، معاشرت مردم اين فايده دارد كه به معاشرت مردم و تفكر در احوال ايشان بيچارگى مردم بر او بيش تر ظاهر مى گردد، و ياءس از ايشان بيش تر حاصل مى شود.
و همچنين در جميع صفات اگر كسى تاءمل كند، و به چشم بصيرت نظر كند، مى داند كسى كه در مقام اصلاح نفس باشد و به خدا توسل نمايد به فضل الهى ، در ضمن معاشرت خلق ، نفس او به كمالات بيش تر متصف مى شود. مگر نمى دانى معاشرت نيكان و ديدن اطوار ايشان ، و شنيدن پندهاى پسنديده ايشان ، چه دوايى است براى دردهاى نفس ، قطع نظر از آن كه بنده را با اين ها كار نيست ، و مطيع خداوند خود مى بايد باشد، و آن چه فرموده اند بايد عمل كند، و به تصرف خود كار نداشته باشد.

پاورقی

33- دادخواهى .